لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 111
نقد کردن
آرزو درگیتی
چگونه جمشید، با خرد درب دوزخ را بـست ؟
*** پژوهشی در باره شـاهـنـامه فردوسی ***
ما آنچیزی نیستیم ، که ساخته اند
ما آنچیزی میشَـویم ، که میجوئیم
ما خدائی را میجوئیم که آب روانست، و تخم هستی ما، آنرا شب و روز مینوشد، تا بروید و درفرازش ، خوشه بینش شود ، وتا ازمکیدن این آب، تخم هستی ما ، بروید و دراین گیتی بهشت ازما برآید، و سراپایمان ، خنده شود . تا ازخنده وشاد شدن ، گوهرما و اوباهم، زیباشود ، تا باهم اصل زیبائی باشیم .ما خدائی را میجوئیم که درهم به پیچیم ، مانند پیچه به تنه درخت ، تا باهم ، اصل زیبائی و هم آهنگی وجشن و بینش باشیم . جائی ترس و بیم هست، که خدا و انسان، همآغوش و جفت و آمیخته باهم نیستند . از بریدگی خدا ازانسان، زشتی و بیم درگیتی، پیدایش می یابد . انسان ، زشت میشود، چون دراین بریدن ، گناهکارمیشود، و خدا ، زشت میشود، و میترسد که صورت خود را بنماید و ازانسان ، زشت تصویر گردد .هنگامی خدا از انسان، بریده میشود، خدا ، تبدیل به خالق ومعبود ، و انسان، تبدیل به مخلوق وعبد میشود ، و دیگر،« یارهمدیگر» نیستند، و با این بریدگی ازهم ، زشتی ودوزخ، پیدایش می یابد، که پیکر یابی « بیم وترس» است ، وهردو ازهم میترسند وازهمدیگر میگریزند . یکی منکرخدا میگردد ، تا ازاو، آزادی بیابد، و دیگری ، قدرت انحصاری میطلبد، تا انسان را بزنجیروبند بکشد .هنگامی خدا از انسان بریده و پاره کرده شد، و ناهمسرشت شدند، گناه و بیم و دوزخ ، پیدایش یافت . آنگاه خدا، از دنیا بریده شد، دنیا زشت وفانی شد ، و بهشت ازدنیا ، تبعید گردید ، ونیازبه ایمان آوردن به غیب بود .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، انسان دررنج و کین ورزی هبوط کرد وگناهکارشد،و خدا،محکوم به خودپرستی وقدرتپرستی و انحصارکردن قدرت به خود شد .
آنگاه که خدارا ازانسان بریدند، انسان برآن شد، که خدارا فراموش کند، و خدا برآن شد، که انسان را عبد خودش کند، و فراموشی انسان را گناه بداند . آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، انسان کوشید که در دنیا، بهشت برای خودش بسازد، و خدا ، آن بهشت را ویران ساخت، و کوشید که بهشتی، فراسوی دنیا برای غلامان حلقه بگوشش بسازد که عمرخود را صرف عبودیت او کرده اند و هیچگاه از آن یاد نیاورده اند که باخدا ، جفت و یارند . ودرهردو، عشق،خشکید.آنگاه که خداراازانسان بریدند، خدا برای انسان،عظیم ووحشت آورشد، وانسان، پشت به خدا کرد وازاو گریخت،وخدا، تنها ماند .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، جشن گاهها، تبدیل به معابدشدند ، و خدا وانسان ، دیگر نمیتوانستند باهم برقصند، با هم بنوازند ، با هم آواز بخوانند و باهم بخندند .
آنگاه که خدارا ازانسان بریدند ، خدا، قدرت پرست شد و هرکه را خواست، عزیزکرد و هرکه را خواست ذلیل کرد، و قدرت را به خود منحصر ساخت، وانسان را ازآن محروم ساخت ، وفضیلت انسان را تسلیم شدن و مطیع بودن و عبودیت کرد . تا انسان دربرابراو، همیشه احساس تقصیر و نقص وعجزکند ، و تنها خداست که حق به « کبر« دارد ، و کبر فروختن برای خدا، حتا فضیلت است و او خودش را بنام« اکبر» ستود .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، این بزرگترین توهین شد که انسان لب برلب خدا بنهد و اورا ببوسد ، گیسوی خدا را با انگشتانش، شانه کند و اورا در آغوش بگیرد و با او دریکجا مانند زال خانه بگیرد ، و برای خدا، برترین نقص شد که با انسان بیامیزد، تا آلوده به عجزو فقرو نقص و ضعف نگردد ، تا متعالی وپاک بماند .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، انسان از دیدن چهره خدا ، چنان به وحشت میافتد که جادرجا میمیرد و جانش ازقالب تهی میگرددو خدا ، حق ندارد که صورتهائی ازخود بکشد و آنهارا رنگین کند و پیکرهای خودرا بتراشد . خدا، نقاشی و پیکرسازی و رنگرزی را فراموش کرد .آنگاه که خدارا ازانسان بریدند ، انسان حق نداشت ، هیچکس را جز خدا دوست بدارد . بدینسان، سرچشمه عشق دراو خشکید ، چون خدا هم ، که ازاو بریده شده بود ، دیگر دوست داشتنی نبود . او به کسی که ازاو بریده است، تعظیم میکند ، ولی نمیتواند اورا دوست بدارد .آنگاه که خدارا ازانسان بریدند، خدا ، کامل شد، و با رسیدن به کمال ، آزادی را ازدست داد ، چون درکمال، آزادی نیست . وانسان، ناقص شد، و هرناقصی، آزاد است ، ولی گناهکار. ودرانسان ، جمع گناه ِناقص بودن وداشتن ِ آزادی، مزه آزادی را هم از بین برد .
اینست که خدا و انسان، به فکرآن افتادند که بازباهم بیامیزند و همگوهروهمسرشت بشوند، و باز به هم بپیچند ، وبازیکی آب ، و دیگری ، تخم بشود تا باهم بیامیزند و برویند ، و باز یکی تارو دیگری پود بشود ، تا باهم یک جامه بشوند، و تا خدا، جنینی درزهدان انسان بشود . آنگاه که انسان وخدا باهم سرشته و ازهم جدا ناپذیرشدند ، آنگاه کسانی که میخواستند از « واسطه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 111
نقد کردن
آرزو درگیتی
چگونه جمشید، با خرد درب دوزخ را بـست ؟
*** پژوهشی در باره شـاهـنـامه فردوسی ***
ما آنچیزی نیستیم ، که ساخته اند
ما آنچیزی میشَـویم ، که میجوئیم
ما خدائی را میجوئیم که آب روانست، و تخم هستی ما، آنرا شب و روز مینوشد، تا بروید و درفرازش ، خوشه بینش شود ، وتا ازمکیدن این آب، تخم هستی ما ، بروید و دراین گیتی بهشت ازما برآید، و سراپایمان ، خنده شود . تا ازخنده وشاد شدن ، گوهرما و اوباهم، زیباشود ، تا باهم اصل زیبائی باشیم .ما خدائی را میجوئیم که درهم به پیچیم ، مانند پیچه به تنه درخت ، تا باهم ، اصل زیبائی و هم آهنگی وجشن و بینش باشیم . جائی ترس و بیم هست، که خدا و انسان، همآغوش و جفت و آمیخته باهم نیستند . از بریدگی خدا ازانسان، زشتی و بیم درگیتی، پیدایش می یابد . انسان ، زشت میشود، چون دراین بریدن ، گناهکارمیشود، و خدا ، زشت میشود، و میترسد که صورت خود را بنماید و ازانسان ، زشت تصویر گردد .هنگامی خدا از انسان، بریده میشود، خدا ، تبدیل به خالق ومعبود ، و انسان، تبدیل به مخلوق وعبد میشود ، و دیگر،« یارهمدیگر» نیستند، و با این بریدگی ازهم ، زشتی ودوزخ، پیدایش می یابد، که پیکر یابی « بیم وترس» است ، وهردو ازهم میترسند وازهمدیگر میگریزند . یکی منکرخدا میگردد ، تا ازاو، آزادی بیابد، و دیگری ، قدرت انحصاری میطلبد، تا انسان را بزنجیروبند بکشد .هنگامی خدا از انسان بریده و پاره کرده شد، و ناهمسرشت شدند، گناه و بیم و دوزخ ، پیدایش یافت . آنگاه خدا، از دنیا بریده شد، دنیا زشت وفانی شد ، و بهشت ازدنیا ، تبعید گردید ، ونیازبه ایمان آوردن به غیب بود .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، انسان دررنج و کین ورزی هبوط کرد وگناهکارشد،و خدا،محکوم به خودپرستی وقدرتپرستی و انحصارکردن قدرت به خود شد .
آنگاه که خدارا ازانسان بریدند، انسان برآن شد، که خدارا فراموش کند، و خدا برآن شد، که انسان را عبد خودش کند، و فراموشی انسان را گناه بداند . آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، انسان کوشید که در دنیا، بهشت برای خودش بسازد، و خدا ، آن بهشت را ویران ساخت، و کوشید که بهشتی، فراسوی دنیا برای غلامان حلقه بگوشش بسازد که عمرخود را صرف عبودیت او کرده اند و هیچگاه از آن یاد نیاورده اند که باخدا ، جفت و یارند . ودرهردو، عشق،خشکید.آنگاه که خداراازانسان بریدند، خدا برای انسان،عظیم ووحشت آورشد، وانسان، پشت به خدا کرد وازاو گریخت،وخدا، تنها ماند .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، جشن گاهها، تبدیل به معابدشدند ، و خدا وانسان ، دیگر نمیتوانستند باهم برقصند، با هم بنوازند ، با هم آواز بخوانند و باهم بخندند .
آنگاه که خدارا ازانسان بریدند ، خدا، قدرت پرست شد و هرکه را خواست، عزیزکرد و هرکه را خواست ذلیل کرد، و قدرت را به خود منحصر ساخت، وانسان را ازآن محروم ساخت ، وفضیلت انسان را تسلیم شدن و مطیع بودن و عبودیت کرد . تا انسان دربرابراو، همیشه احساس تقصیر و نقص وعجزکند ، و تنها خداست که حق به « کبر« دارد ، و کبر فروختن برای خدا، حتا فضیلت است و او خودش را بنام« اکبر» ستود .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، این بزرگترین توهین شد که انسان لب برلب خدا بنهد و اورا ببوسد ، گیسوی خدا را با انگشتانش، شانه کند و اورا در آغوش بگیرد و با او دریکجا مانند زال خانه بگیرد ، و برای خدا، برترین نقص شد که با انسان بیامیزد، تا آلوده به عجزو فقرو نقص و ضعف نگردد ، تا متعالی وپاک بماند .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، انسان از دیدن چهره خدا ، چنان به وحشت میافتد که جادرجا میمیرد و جانش ازقالب تهی میگرددو خدا ، حق ندارد که صورتهائی ازخود بکشد و آنهارا رنگین کند و پیکرهای خودرا بتراشد . خدا، نقاشی و پیکرسازی و رنگرزی را فراموش کرد .آنگاه که خدارا ازانسان بریدند ، انسان حق نداشت ، هیچکس را جز خدا دوست بدارد . بدینسان، سرچشمه عشق دراو خشکید ، چون خدا هم ، که ازاو بریده شده بود ، دیگر دوست داشتنی نبود . او به کسی که ازاو بریده است، تعظیم میکند ، ولی نمیتواند اورا دوست بدارد .آنگاه که خدارا ازانسان بریدند، خدا ، کامل شد، و با رسیدن به کمال ، آزادی را ازدست داد ، چون درکمال، آزادی نیست . وانسان، ناقص شد، و هرناقصی، آزاد است ، ولی گناهکار. ودرانسان ، جمع گناه ِناقص بودن وداشتن ِ آزادی، مزه آزادی را هم از بین برد .
اینست که خدا و انسان، به فکرآن افتادند که بازباهم بیامیزند و همگوهروهمسرشت بشوند، و باز به هم بپیچند ، وبازیکی آب ، و دیگری ، تخم بشود تا باهم بیامیزند و برویند ، و باز یکی تارو دیگری پود بشود ، تا باهم یک جامه بشوند، و تا خدا، جنینی درزهدان انسان بشود . آنگاه که انسان وخدا باهم سرشته و ازهم جدا ناپذیرشدند ، آنگاه کسانی که میخواستند از « واسطه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
آنچه باید در باره انواع فشار سنج ها بدانید
ر یک نگاه سطحی به اطرافیان خود بیندازید میبینید تعداد افرادی که به فشار خون بالا مبتلا هستند، چندان کم نیست و هر چه سن بالا میرود بر این شیوع هم افزوده میشود به طوری که در میان افراد مسن گاهی تا حدود 20درصدشان دچار فشار خون بالا هستند. این فشارخونهای بالا علاوه بر اینکه میتوانند علایم حادی نظیر سردرد، درد قفسه سینه و ... ایجاد کنند، در بلند مدت میتوانند عملکرد بسیاری از دستگاههای بدن نظیر قلب، کلیهها و حتی چشم را تخریب کنند و بنابراین به بروز آسیبهای جبران ناپذیر منجر شوند.
با توجه به شیوع بسیار بالای این بیماری و نیز با توجه به علایم حاصل از آن و اهمیت عوارض طولانی مدت آن بسیار مهم است که همه افراد با نحوه اندازهگیری فشارخون آشنا باشند.
وسایل اندازه گیری فشارخون
در حال حاضر دو گروه از وسایل و ابزار آلات پزشکی برای اندازهگیری فشارخون وجود دارد: ابزارهای دستی و ابزارهای خودکار ابزارهای دستی: ابزار دستی اندازهگیری فشار خون، همان دستگاه فشارخونی است که عمدتا در مطب پزشکان با آنها مواجه شدهاید. این ابزارها دارای یک کیسه باد هستند که توسط یک تلمبه بادی کوچک باد میشود. پزشک یا فردی که فشارخون شما را اندازهگیری میکند این کیسه را ابتدا به دور بازوی شما میبندد و آنقدر آن را باد میکند تا فشار آن از فشار شریانهای شما بیشتر شده و بنابراین با فشار وارد کردن برروی شریانها آنها را ببندد. گاهی اوقات برای اطمینان از بسته شدن شریانهای بازوی بیمار از نبض بیمار استفاده میشود. اگر شریانهای بازوی بیمار بسته شده باشند، دیگر نبضی در ناحیه مچ دست بیمار قابل لمس نخواهد بود. پس از کسب اطمینان از اینکه فشار کاف از فشار شریانهای بازوی بیمار بالاتر رفته است، پیچ تخلیه باد به آرامی باز میشود بدینترتیب فشار در درون کاف به تدریج پایین میآید. وقتی این فشار به حد فشارخون شریانها رسید، حالا به تدریج شریان باز شده و جریان خون در آن برقرار میشود. این امر باعث میشود که در مچ دست بیمار هم نبض دوباره برقرار شود. پس شما میتوانید حداکثر فشارخون بیمار (یعنی فشار سیستولیک بیمار) را از روی برقرار شدن نبض در مچ دست بیمار و مشاهده فشاری که عقربه دستگاه فشارسنج در این زمان به شما نشان میدهد، مشخص کنید. البته راه دیگری هم هست، معمولا پزشکان در زیر دستگاه فشارسنج یک گوشی پزشکی میگذارند. به محض اینکه فشارکاف به فشار خون سیستولیک فرد رسید، به علت برقراری جریان خون در شریان، صدای نبض از گوشی به گوش میرسد. شما در این زمان میتوانید از روی عقربه فشارسنج، فشارکاف (که معادل فشار شریانی سیستولیک فرد است) را مشاهده کنید.
پس از تعیین فشار سیستولیک، باز هم به تخلیه باد کاف ادامه دهید. با گوش دادن به صداهای نبض و جریان خون از طریق گوشی بالاخره فشار تا حدی پایین میآید که دیگر هیچ صدایی به گوش شما نمیرسد. در این زمان به عقربه دستگاه فشارسنج نگاه کنید و آن را ثبت کنید. این فشار همان فشار پایین یا دیاستولیک فرد است. بدینترتیب شما از طریق سمع جریان خون از طریق گوشی دو فشار بدست میآورید که یکی فشار بالا یا سیستولی (زمان شروع صداهای جریان خون در شریانها) و دیگری فشار پایین یا دیاستولی (زمان خاتمه صداها در گوشی) بود.
نکات فشار سنجی
بعضی از دستگاههای فشارسنج هستند که عقربه ندارند. در این دستگاهها، یک ستون جیوه مثل دستگاه درجه حرارت هوا وجود دارد که فشار را به شما نشان میدهد. اصول کار با این دستگاهها هم مثل همان دستگاههای عقربهدار است. فقط هنگام خواندن فشار، باید به اعدادی دقت شود که در دو طرف ستون جیوه ارائه شدهاند.
دستگاههایی که گفته شد (کاف فشارسنج دستی) دستگاههای استاندارد فشار سنج هستند و بنابراین بهتر است برای اندازهگیری فشار خون از آنها استفاده شود. از آنجا که در موارد نادر دستگاههای دیجیتالی و خودکار فشارخون را اشتباه محاسبه میکنند، همیشه ترجیح داده میشود که از کاف فشارسنج استفاده شود و استفاده از دستگاههای دیجیتالی تنها برای بیمارانی توصیه میشود که توانایی استفاده از این وسایل استاندارد را ندارند.
به طور معمول فشار خون در دست چپ و راست اندکی با هم فرق دارد. برای همین اگر میخواهید فشارخون را به طور مرتب اندازهگیری و کنترل کنید و سپس نتایج حاصل را با هم مقایسه کنید (مثلا برای کنترل اثر بخش بودن درمان) بهتر است همیشه فشار خون خود را فقط از یک دست بگیرید. مقایسه فشار خونهای دو دست با همدیگر چندان کار معقولی نیست.
گاهی حتی در برخی از بیماریها لازم است که فشارخون اندام تحتانی مورد بررسی قرار گیرد. اگرچه این کار چندان شایع نیست و در مواردی که لازم باشد، معمولا توسط پزشک متخصص انجام میشود، باید بدانید که در این موارد کاف فشارسنج روی ساق پای فرد بسته میشود.
زمانی که میخواهید فشارخون خود را اندازهگیری کنید حتما توجه داشته باشید که باید در آرامش کامل به سر ببرید، اضطراب و نگرانی نداشته باشید، آرام در جایی نشسته باشید، یکی دو ساعت قبل سیگار نکشیده باشید طی چند دقیقه قبل از پله بالا نرفته باشید و در ضمن از اندازهگیریهای مکرر و پشت سر هم فشارخون هم خودداری کنید.
اگر فشار خون شما بیش از حد بالا بود، نگران و دست پاچه نشوید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
آنچه باید در باره انواع فشار سنج ها بدانید
ر یک نگاه سطحی به اطرافیان خود بیندازید میبینید تعداد افرادی که به فشار خون بالا مبتلا هستند، چندان کم نیست و هر چه سن بالا میرود بر این شیوع هم افزوده میشود به طوری که در میان افراد مسن گاهی تا حدود 20درصدشان دچار فشار خون بالا هستند. این فشارخونهای بالا علاوه بر اینکه میتوانند علایم حادی نظیر سردرد، درد قفسه سینه و ... ایجاد کنند، در بلند مدت میتوانند عملکرد بسیاری از دستگاههای بدن نظیر قلب، کلیهها و حتی چشم را تخریب کنند و بنابراین به بروز آسیبهای جبران ناپذیر منجر شوند.
با توجه به شیوع بسیار بالای این بیماری و نیز با توجه به علایم حاصل از آن و اهمیت عوارض طولانی مدت آن بسیار مهم است که همه افراد با نحوه اندازهگیری فشارخون آشنا باشند.
وسایل اندازه گیری فشارخون
در حال حاضر دو گروه از وسایل و ابزار آلات پزشکی برای اندازهگیری فشارخون وجود دارد: ابزارهای دستی و ابزارهای خودکار ابزارهای دستی: ابزار دستی اندازهگیری فشار خون، همان دستگاه فشارخونی است که عمدتا در مطب پزشکان با آنها مواجه شدهاید. این ابزارها دارای یک کیسه باد هستند که توسط یک تلمبه بادی کوچک باد میشود. پزشک یا فردی که فشارخون شما را اندازهگیری میکند این کیسه را ابتدا به دور بازوی شما میبندد و آنقدر آن را باد میکند تا فشار آن از فشار شریانهای شما بیشتر شده و بنابراین با فشار وارد کردن برروی شریانها آنها را ببندد. گاهی اوقات برای اطمینان از بسته شدن شریانهای بازوی بیمار از نبض بیمار استفاده میشود. اگر شریانهای بازوی بیمار بسته شده باشند، دیگر نبضی در ناحیه مچ دست بیمار قابل لمس نخواهد بود. پس از کسب اطمینان از اینکه فشار کاف از فشار شریانهای بازوی بیمار بالاتر رفته است، پیچ تخلیه باد به آرامی باز میشود بدینترتیب فشار در درون کاف به تدریج پایین میآید. وقتی این فشار به حد فشارخون شریانها رسید، حالا به تدریج شریان باز شده و جریان خون در آن برقرار میشود. این امر باعث میشود که در مچ دست بیمار هم نبض دوباره برقرار شود. پس شما میتوانید حداکثر فشارخون بیمار (یعنی فشار سیستولیک بیمار) را از روی برقرار شدن نبض در مچ دست بیمار و مشاهده فشاری که عقربه دستگاه فشارسنج در این زمان به شما نشان میدهد، مشخص کنید. البته راه دیگری هم هست، معمولا پزشکان در زیر دستگاه فشارسنج یک گوشی پزشکی میگذارند. به محض اینکه فشارکاف به فشار خون سیستولیک فرد رسید، به علت برقراری جریان خون در شریان، صدای نبض از گوشی به گوش میرسد. شما در این زمان میتوانید از روی عقربه فشارسنج، فشارکاف (که معادل فشار شریانی سیستولیک فرد است) را مشاهده کنید.
پس از تعیین فشار سیستولیک، باز هم به تخلیه باد کاف ادامه دهید. با گوش دادن به صداهای نبض و جریان خون از طریق گوشی بالاخره فشار تا حدی پایین میآید که دیگر هیچ صدایی به گوش شما نمیرسد. در این زمان به عقربه دستگاه فشارسنج نگاه کنید و آن را ثبت کنید. این فشار همان فشار پایین یا دیاستولیک فرد است. بدینترتیب شما از طریق سمع جریان خون از طریق گوشی دو فشار بدست میآورید که یکی فشار بالا یا سیستولی (زمان شروع صداهای جریان خون در شریانها) و دیگری فشار پایین یا دیاستولی (زمان خاتمه صداها در گوشی) بود.
نکات فشار سنجی
بعضی از دستگاههای فشارسنج هستند که عقربه ندارند. در این دستگاهها، یک ستون جیوه مثل دستگاه درجه حرارت هوا وجود دارد که فشار را به شما نشان میدهد. اصول کار با این دستگاهها هم مثل همان دستگاههای عقربهدار است. فقط هنگام خواندن فشار، باید به اعدادی دقت شود که در دو طرف ستون جیوه ارائه شدهاند.
دستگاههایی که گفته شد (کاف فشارسنج دستی) دستگاههای استاندارد فشار سنج هستند و بنابراین بهتر است برای اندازهگیری فشار خون از آنها استفاده شود. از آنجا که در موارد نادر دستگاههای دیجیتالی و خودکار فشارخون را اشتباه محاسبه میکنند، همیشه ترجیح داده میشود که از کاف فشارسنج استفاده شود و استفاده از دستگاههای دیجیتالی تنها برای بیمارانی توصیه میشود که توانایی استفاده از این وسایل استاندارد را ندارند.
به طور معمول فشار خون در دست چپ و راست اندکی با هم فرق دارد. برای همین اگر میخواهید فشارخون را به طور مرتب اندازهگیری و کنترل کنید و سپس نتایج حاصل را با هم مقایسه کنید (مثلا برای کنترل اثر بخش بودن درمان) بهتر است همیشه فشار خون خود را فقط از یک دست بگیرید. مقایسه فشار خونهای دو دست با همدیگر چندان کار معقولی نیست.
گاهی حتی در برخی از بیماریها لازم است که فشارخون اندام تحتانی مورد بررسی قرار گیرد. اگرچه این کار چندان شایع نیست و در مواردی که لازم باشد، معمولا توسط پزشک متخصص انجام میشود، باید بدانید که در این موارد کاف فشارسنج روی ساق پای فرد بسته میشود.
زمانی که میخواهید فشارخون خود را اندازهگیری کنید حتما توجه داشته باشید که باید در آرامش کامل به سر ببرید، اضطراب و نگرانی نداشته باشید، آرام در جایی نشسته باشید، یکی دو ساعت قبل سیگار نکشیده باشید طی چند دقیقه قبل از پله بالا نرفته باشید و در ضمن از اندازهگیریهای مکرر و پشت سر هم فشارخون هم خودداری کنید.
اگر فشار خون شما بیش از حد بالا بود، نگران و دست پاچه نشوید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 111
نقد کردن
آرزو درگیتی
چگونه جمشید، با خرد درب دوزخ را بـست ؟
*** پژوهشی در باره شـاهـنـامه فردوسی ***
ما آنچیزی نیستیم ، که ساخته اند
ما آنچیزی میشَـویم ، که میجوئیم
ما خدائی را میجوئیم که آب روانست، و تخم هستی ما، آنرا شب و روز مینوشد، تا بروید و درفرازش ، خوشه بینش شود ، وتا ازمکیدن این آب، تخم هستی ما ، بروید و دراین گیتی بهشت ازما برآید، و سراپایمان ، خنده شود . تا ازخنده وشاد شدن ، گوهرما و اوباهم، زیباشود ، تا باهم اصل زیبائی باشیم .ما خدائی را میجوئیم که درهم به پیچیم ، مانند پیچه به تنه درخت ، تا باهم ، اصل زیبائی و هم آهنگی وجشن و بینش باشیم . جائی ترس و بیم هست، که خدا و انسان، همآغوش و جفت و آمیخته باهم نیستند . از بریدگی خدا ازانسان، زشتی و بیم درگیتی، پیدایش می یابد . انسان ، زشت میشود، چون دراین بریدن ، گناهکارمیشود، و خدا ، زشت میشود، و میترسد که صورت خود را بنماید و ازانسان ، زشت تصویر گردد .هنگامی خدا از انسان، بریده میشود، خدا ، تبدیل به خالق ومعبود ، و انسان، تبدیل به مخلوق وعبد میشود ، و دیگر،« یارهمدیگر» نیستند، و با این بریدگی ازهم ، زشتی ودوزخ، پیدایش می یابد، که پیکر یابی « بیم وترس» است ، وهردو ازهم میترسند وازهمدیگر میگریزند . یکی منکرخدا میگردد ، تا ازاو، آزادی بیابد، و دیگری ، قدرت انحصاری میطلبد، تا انسان را بزنجیروبند بکشد .هنگامی خدا از انسان بریده و پاره کرده شد، و ناهمسرشت شدند، گناه و بیم و دوزخ ، پیدایش یافت . آنگاه خدا، از دنیا بریده شد، دنیا زشت وفانی شد ، و بهشت ازدنیا ، تبعید گردید ، ونیازبه ایمان آوردن به غیب بود .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، انسان دررنج و کین ورزی هبوط کرد وگناهکارشد،و خدا،محکوم به خودپرستی وقدرتپرستی و انحصارکردن قدرت به خود شد .
آنگاه که خدارا ازانسان بریدند، انسان برآن شد، که خدارا فراموش کند، و خدا برآن شد، که انسان را عبد خودش کند، و فراموشی انسان را گناه بداند . آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، انسان کوشید که در دنیا، بهشت برای خودش بسازد، و خدا ، آن بهشت را ویران ساخت، و کوشید که بهشتی، فراسوی دنیا برای غلامان حلقه بگوشش بسازد که عمرخود را صرف عبودیت او کرده اند و هیچگاه از آن یاد نیاورده اند که باخدا ، جفت و یارند . ودرهردو، عشق،خشکید.آنگاه که خداراازانسان بریدند، خدا برای انسان،عظیم ووحشت آورشد، وانسان، پشت به خدا کرد وازاو گریخت،وخدا، تنها ماند .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، جشن گاهها، تبدیل به معابدشدند ، و خدا وانسان ، دیگر نمیتوانستند باهم برقصند، با هم بنوازند ، با هم آواز بخوانند و باهم بخندند .
آنگاه که خدارا ازانسان بریدند ، خدا، قدرت پرست شد و هرکه را خواست، عزیزکرد و هرکه را خواست ذلیل کرد، و قدرت را به خود منحصر ساخت، وانسان را ازآن محروم ساخت ، وفضیلت انسان را تسلیم شدن و مطیع بودن و عبودیت کرد . تا انسان دربرابراو، همیشه احساس تقصیر و نقص وعجزکند ، و تنها خداست که حق به « کبر« دارد ، و کبر فروختن برای خدا، حتا فضیلت است و او خودش را بنام« اکبر» ستود .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، این بزرگترین توهین شد که انسان لب برلب خدا بنهد و اورا ببوسد ، گیسوی خدا را با انگشتانش، شانه کند و اورا در آغوش بگیرد و با او دریکجا مانند زال خانه بگیرد ، و برای خدا، برترین نقص شد که با انسان بیامیزد، تا آلوده به عجزو فقرو نقص و ضعف نگردد ، تا متعالی وپاک بماند .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، انسان از دیدن چهره خدا ، چنان به وحشت میافتد که جادرجا میمیرد و جانش ازقالب تهی میگرددو خدا ، حق ندارد که صورتهائی ازخود بکشد و آنهارا رنگین کند و پیکرهای خودرا بتراشد . خدا، نقاشی و پیکرسازی و رنگرزی را فراموش کرد .آنگاه که خدارا ازانسان بریدند ، انسان حق نداشت ، هیچکس را جز خدا دوست بدارد . بدینسان، سرچشمه عشق دراو خشکید ، چون خدا هم ، که ازاو بریده شده بود ، دیگر دوست داشتنی نبود . او به کسی که ازاو بریده است، تعظیم میکند ، ولی نمیتواند اورا دوست بدارد .آنگاه که خدارا ازانسان بریدند، خدا ، کامل شد، و با رسیدن به کمال ، آزادی را ازدست داد ، چون درکمال، آزادی نیست . وانسان، ناقص شد، و هرناقصی، آزاد است ، ولی گناهکار. ودرانسان ، جمع گناه ِناقص بودن وداشتن ِ آزادی، مزه آزادی را هم از بین برد .
اینست که خدا و انسان، به فکرآن افتادند که بازباهم بیامیزند و همگوهروهمسرشت بشوند، و باز به هم بپیچند ، وبازیکی آب ، و دیگری ، تخم بشود تا باهم بیامیزند و برویند ، و باز یکی تارو دیگری پود بشود ، تا باهم یک جامه بشوند، و تا خدا، جنینی درزهدان انسان بشود . آنگاه که انسان وخدا باهم سرشته و ازهم جدا ناپذیرشدند ، آنگاه کسانی که میخواستند از « واسطه