واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درباره. اسلام و مقتضیات زمان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 59

 

باسمه تعالی

اسلام و مقتضیات زمان

برای روشنفکران مسلمان در عصر ما که از نظر کیفیت زبده‌ترین طبقات اجتماعی می‌باشند و از نظر کمیت خوشبختانه قشر قابل توجهی به شمار می‌روند، مهمترین مسأله اجتماعی «اسلام و مقتضیات زمان» است.

دو ضرورت فوری، مسئولیتی سنگین و رسالتی دشوار بر دوش این طبقه می‌گذارد. یکی ضرورت شناخت صحیح اسلام واقعی به عنوان یک فلسفة اجتماعی و یک ایدئولوژی الهی و یک دستگاه سازندة فکری و اعتقادی همه جانبه و سعادتبخش، و دیگر ضرورت شاخت شرائط و مقتضیات زمان و تفکیک واقعیات ناشی از تکامل علم و صنعت از پدیده‌های انحرافی و عوامل فساد و سقوط.

برای یک کشتی که می‌خواهد اقیانوسها را طی کند و از قاره‌ای به قاره دیگر برود وجود قطب نما برای جهت‌یابی و هم لنگر محکم برای محفوظ ماندن و غرق نشدن و زیر پا گذاشتن جزر و مدها ضروری است، همچنانکه شناخت وضع و موقعیت جغرافیایی دریا در هر لحظه‌ای امری حتمی است. ما باید از طرفی اسلام را به عنوان یک راهنمای سفر و یک لنگر محکم و نگهدارنده از غرق شدن در جزر و مدها، و هم شرایط خاص زمان را به عنوان مناطق و منازل بین راه که باید مرتباً به آنها رسید و گذشت کاملاً بشناسیم تا بتوانیم در اقیانوس متلاطم زندگی به سر منزل مقصود برسیم.

از نظر گروه نامبرده در اینجا مشکل لاینحلی وجود ندارد، فقط آشنا نبودن با حقایق اسلام و یا تمیز ندادن میان عوامل توسعه و پیشروی زمان و میان جریانها و پدیده‌های انحرافی که لازمة طبیعت بشری است ممکن است مسئله را به صورت معما جلوه دهد.

ولی افراد و طبقاتی هستند که این مسئله را واقعاً به صورت یک معمای لاینحل و به صورت یک تضاد آشتی‌ناپذیر می‌نگرند و معتقدند «اسلام» و «مقتضیات زمان» دو پدیدة غیر متوافق و ناسازگارند و از این دو حتماً یکی را باید انتخاب کرد، یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هرگونه نوجوئی و نوگرائی پرهیز کرد و زمان را از حرکت بازداشت و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده‌ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد. روی سخن در این مقاله با اینگونه افراد است.

استدلال این گروه اینست که اسلام به حکم اینکه دین است بویژه که دین خاتم است و دستوراتش جنبة جاودانگی دارد و باید همانطور که روز اول بوده برای همیشه باقی بماند، یک پدیدة ثابت و لایتغیر است و اما زمان در طبع خود متغیر و کهنه و نوکن است، طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرائط جدیدی خلق می‌کند مغایر با شرائط پیشین. چگونه ممکن است چیزی که در ذات خود ثابت و لایتغیر است با چیزی که در ذات خویش متغیر و سیال است توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممکن است تیرهای برق و تلفن که در منطقة معینی در کنار جاده‌ها نصب می‌شوند با اتومبیلهائی که مرتباً از جاده‌ها عبور می‌کنند و در دو لحظه در یک نقطه نیستند توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممکن است جامه‌ای که برای یک کودک دو ساله دوخته می‌شود تا بیست سالگی او مورد استفاده قرار گیرد در حالی که جامه در طول بیست سال همان است که بوده و تن کودک ماه به ماه و سال به سال رشد می‌کند و بر ابعادش افزوده می‌گردد؟!

علت تغییر مقتضیات زمانها

انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً.

این آیه شریفه قرآن که تلاوت شد از آیات بسیار پرمعنی قرآن کریم است. اینکه عرض می‌کنم پر معنی است، با اینکه همة آیات قرآن پر معنی می‌باشد، از این نظر است که بعضی از آیات قرآن به شکلی مطلب را عرضه می‌دارد که مردم را وادار به تفکر و تعمق می‌کند.

قرآن کریم زیاد به تفکر دعوت می‌کند یا به طور مستقیم و یا غیر مستقیم. دعوتهای مستقیم قرآن کریم به تفکر همان آیاتی است که رسماً موضوع تفکر را عنوان کرده است، بی‌فکری را مذمت و ملامت کرده است: ان شرالدواب عندا… الصم البکم الذین لا یعقلون بدترین جنبندگان در نظر خدا کدامند؟ آیا آنهائی هستند که ما آنها را نجس العین می‌خوانیم؟ یا بدترین حیوانات آنهائی هستند که ضرب‌المثل کودنی هستند؟ نه، بدترین جنبندگان در نظر خدا و با مقیاس حقیقت عبارت است از انسانهائی که گوش دارند و کرند، زبان دارند و گنگ و لالند، قوة عقل و تمیز به آنها داده شده است ولی آن را به کار نمی‌اندازند و فکر نمی‌کنند. نظیر این آیه که دعوت به تعقل شده است در قرآن زیاد است.

یک سلسله آیات داریم که غیر مستقیم مردم را به تعقل دعوت کرده است. آنها هم چند دسته‌اند و نمی‌خواهیم همة‌ آنها را عرض کنیم چون از مطلبی که در نظر گرفته ام دور می‌مانیم. یک دسته از این آیات آیاتی است که مطلبی را با شکل و صورتی طرح می‌کند که عقل را بر می‌انگیزد به تفکر کردن و تأمل کردن. این خود یک روش خاصی است که برای تحریک عقول به کار برده شده است. از جمله همین آیه است. در این آیه که در موضوع انسان است، به شکلی مطلب بیان شده که انسان وقتی این آیه را تلاوت می‌کند فوراً چند علامت سؤال در جلو خودش می‌بیند. انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً. ما امانت را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم. این امانت چیست؟ کدام امانت است؟ چگونه عرضه کردیم؟ بر کی عرض کردیم؟ بر آسمانها و بر زمین و کوهها. چگونه امانتی را می‌شود بر آسمان و زمین و کوه عرضه کرد؟ امانت را ما عرضه داشتیم بر آسمانها، بر زمین و بر کوهها اما آنها از اینکه این امانت را بپذیرند امتناع کردند. کلمه ابین یحملنها آمده است، یعنی امتناع کردند از اینکه این امانت را به دوش بگیرند. معلوم می‌شود نوع امانت نوعی است که این موجودات که این امانت بر آنها عرضه شده است باید تحمل بکنند، به دوش بگیرند، نه صرف اینکه بپذیرند. شما در امانتهای معمول می‌گوئید که فلانی فلان امانت را پذیرفت، نمی‌گوئید به دوش گرفت. اما اینجا قرآن کریم می‌فرماید اینها امتناع کردند از اینکه این امانت را به دوش بگیرند. این «امانت به دوش گرفتن» موضوعی در ادبیات عربی و فارسی شده است. حافظ می‌گوید:

آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعة فال به نام من دیوانه زدند

و حملها الانسان اما انسان این امانت را به دوش گرفت. فوراً این سؤال پیش می‌آید که ما همة انسانها را می‌بینیم ولی روی دوش آنها چیزی نمی‌بینیم. کدام بار است که بر دوش انسانها گذاشته شده است؟ پس معلوم می‌شود این شکل دیگری است، یک امانت جسمانی نبوده است که خدا یک جسمی را عرضه بدارد به زمین، بگوید نه؛ به کوهها، بگوید نه؛ به آسمانها، بگوید نه؛ ولی به انسان بگوید تو، انسان بگوید بلی من حاضرم.

بعد می‌فرماید: انه کان ظلوماً جهولاً انسان که تنها موجودی بود که حاضر شد این امانت را به دوش بگیرد ظلوم است. «ظلوم» از مادة ظلم است. ظلم یعنی ستمگری. ظلوم مبالغه در ظالم بودن است. این موجودی که این امانت را به دوش گرفت بسیار ستمگر است. جهل به



خرید و دانلود تحقیق درباره. اسلام و مقتضیات زمان


منطقه گلشهر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

باسمه ‌‌تعالی

قبل از هر چیز لازم است که متذکر شوم که من در سالهای 65 تا 67 در منطقه گلشهر و قلعه ساختمان دبیر حق‌التدریس بوده‌ام و آشنایی با فضا و محیط شهری آن مناطق مرا بر آن داشت که تحقیقی در مورد چگونگی زندگی زاغه نشینان ایران مناطق انجام دهم تا اینکه در سال 70 که رسما به استخدام آموزش و پرورش در آمدم با کمک همسرم که در این زمینه تخصص دارند توانستم این تحقیق را تهیه نماید و چیزی که ذهن من بسیار به خود مشغول کرده است و تاکنون از خود می‌پرسم که آیا در شهر بزرگی مانند مشهد مقدس با این همه زرق و برق و ساختمانهای مرتفع و غیره هنوز افرادی هستند که در کنار شهر و یا داخل شهر که از حداقل امکانات زندگی برخوردار نیستند.

و آیا از خود سئوال کرده‌ایم که در این رابطه چه کسی مقصر است؟

و یا بی‌تفاوتی ما انسانها نسبت به یکدیگر و فراموش کردن وظیفه انسانی و اسلامی چنین و صنعی را بوجود آورده است.

توجه به این معضل اجتماعی باعث شده است که مرا با واقعیتهای غیر قابل انکار که در حول و هوش ما بوده اما ما از آن اطلاعی نداشته و یا نسبت به آنها بی تفاوت بوده‌ایم آشنا سازد.

باید دانست که

شناخت مشکل بخشی از حل آن به شمار می‌رود و چنانچه شناخت بیماری مرحله‌ای از درمان است با پی بردن به عوامل مؤثر در شکل گیری حاشیه‌نشینی در کلانشهرها می‌توان با بکارگیری روشهای علمی و طرحهای از پیش اندیشیده شده است نیست به کنترل این پدیده برنامه‌ریزی نمود.

مقدمه

پدیده حاشیه نشینی : به مفهوم امروزی آن در شهرهای مختلف کشورمان و جهان وجود دارد و مسائل و مشکلات فراوانی را بوجود آورده است.

مناطق صنعتی فعال به عنوان قطب جاذب جمعیت از یکطرف و مسائل و مشکلات طبیعی از قبیل سیل و زلزله و 10000 از طرف دیگر باعث می‌شود که گروههای مختلف جمعیتی جذب شهر شوند و درسکونت گاههائی نامناسب و یا سرپناهی سر هم بندی شده در مناطق بخصوص از شهر گرد هم بیایند.

و در این راستا حاشیه نشینی چهره‌ی زشت خویش را آشکار می‌سازد هنگامی که از حاشیه نشینی صحبت می‌شود اگر چه موضوع خاصی به اذهان متبادر می‌شود اما در تعریف های ارائه شده تفاوتهائی دیده می‌شود مفهوم حاشیه نشینی به معنای اعم شامل تمام کسانی که در محدوده‌‌ی اقتصادی شهر ساکن هستند ولی جذب اقتصادی شهری نشده‌اند.

آنان کسانی هستند که در سکونتگاههای غیر متعارف با ساکنین بافت اصلی شهر زندگی می‌کنند از آنجا که اکثریت این گروهها بی سواد بوده و مهارت لازم را جهت جذبه در بازار کار شهر را ندارند، عامل پسران شهری آنها را از شهر رانده و به حاشیه کشانده است.

عدم جذب در نظام اجتماعی، اقتصادی باعث شده است که حاشیه نشین به عنوان یک شهروند شروع در جامعه شهری پذیرفته نشود، و اگر از بازار کار و تاسیسات شهری استفاده می‌کند نه بعنوان صاحب حقی در شهر پذیرفته نشود، و اگر از بازار کار و تاسیسات شهری استفاده می‌کند نه بعنوان صاحب حقی در شهر بلکه به عنوان موجودی موقتی و انگل به حساب می‌آید.

حاشیه نشینی یک منبع اصلی جرم و جنایت است حاشیه نشینان به نوبه خود با دید تردید به محیط خارج خود می‌نگرند و دنیای حاشیه نشینی از نظر اجتماعی جنبه منفی دارد.

موقعیت جغرافیایی :

حاشیه نشینان مورد نظر من در شرق مشهد سکنی گزیده‌اند و در حاشیه جنوب شرقی شهرک شهید باهنر قلعه خیابان واقع شده‌اند که این شهرک بعد از شهرک شهید رجائی (قلعه ساختمان) می‌باشد از نظر موقعیت نسبت به کال طرق این حاشیه نشینان در غرب کال قرار گرفته‌اند و جنوب آن زمین بایری که به مزرعه نمونه آستان قدس و خط راه‌آهن منتهی می‌شود این چادرها در وسعتی حدود 15000 متر مربع قرار گرفته‌اند که بطور پراکنده می‌باشند.

نوع خاک زمین شناسی محل:

خاکهای این منطقه از نوع خاکهای بیابانی خاکستری می‌باشد که بدون پوشش گیاهی بوده و از نظر پستی و بلندی این منطقه هموار می‌باشد.

و تاثیر باد در فرسایش خاک این منطقه بیشتر از سایر عوامل از قبیل آب و 000 می‌باشد بطوری که با کوچکترین باد گردو خاک زیادی هوای منطقه را در برمی‌گیرد.

در فاصله بین چادرها با ایجاد شیارهائی از ورود آب باران و نزولات دیگر به داخل چادر جلوگیری کرده‌اند همچنین قابل ذکر است که سطحی که چادر در روی آن واقع شده است از سطوح اطراف خودش بالاتر می‌بادش.

در کنار چادر نشینان کال طرق واقع شده است که آثار فرسایش و تخریب آن به وضوح دیده می‌شود به طوری که این رودخانه کف بستر خود را در حدود 10 الی 15 متر حفر کرده است و در کف آن ما رسوباتی از قبیل ماسه و شن 000 می‌بینیم و طبقات خاک به وضوح دیده می‌شود.

پوشش گیاهی در این منطقه شامل : بوته‌هائی از نوع خارو 000 بود که بصورت پراکنده گسترش یافته بودند و از نوع گیاهان خشکی پسند می‌باشند.

آداب و رسوم – زبان

چهره‌های آفتاب سوخته و اندامی درشت و استخوانی، لباسهایی گشاد با پیراهن بلند حکایت از مردمی می‌کرد که در کویر سیستان و بلوچستان زندگی کرده‌اند.

این حاشیه نشینان اهل شهرستان زابل بودند و بارویی با از ما من و همسرم استقبال کردند (بجز یک چادر که آن هم مال یک قاچاقچی معتاد بود) و ما را به داخل چادرشان دعوت می‌کردند و با استکانهای نشسته به ما چای دادن .

این مردم پسران خودشان را در سن 14 تا 16 سالگی داماد می‌کردند و دختران را در سن 8 تا 10 سالگی به خانه شوهر می‌فرستادند. اغلب ازدواج ها درون گروهی بود و با افغانی‌های اطراف خودشان هیچ وصلتی تاکنون انجام نداده‌اند.

به گفته محمد رخشانی یکی از چادر نشینان :

(بلوچ دختر به غیر بلوچ نمی‌دهد)

همه چادرنشینان به چادرهای یکدیگر رفت و آمد داشتن و از وضع زندگی همدیگر اطلاع کافی داشتند (بجز چادر شخصی معتاد)

چادرها از نوع در باز بود به غیر از یک چادر که آنهم مال شخص رشتی معتاد بود که از ورود ما به چادرش ممانعت کرده

از جمله موارد جالب برای ما این بود که این مردم ما را از گرفتان عکس از زنهایشان که در حال ریسیدن پشم بودند منع کردند و به گفته خودشان :

(بلوچ جماعت از عکس گرفتن معذور است)

اکر این مردم دینشان اسلام و اهل تسنن بودند.

آنها به زبان بلوچی صحبت می‌کردند از جمله باستک یعنی بایست چیز می‌گی = چی می‌گویی کوچک = پسر لعلل = برادر کنجک = دخقتر رسر خواه نی = دیوانه انجا می‌ری = کجا می‌روی

نمونه‌هایی از حاشیه نشینی در شرق مشهد

سواد – نو شغل :

در حال حاضر با برنامه‌های توسعه کشور داشتن سواد یک امر مهم تلقی شده است و با سواد کردن مردم در مرحله اول برنامه‌ای توسعه قرار گرفته است.

یکی از ارکانهایی که در این رابطه کوشش فراوانی انجام می‌دهد نهضت سواد آموزی می‌باشد که در تمام نقاط شهرها و کشور فعالیت دارد.

اما حاشیه نشینان مورد نظر از این امکانات استفاده نمی‌کنند. و علت آن یکی خواست پدر و مادر آنهاست و دوم نداشتن شناسنامه و دفتر چه بسیج می‌باشد. اکثر بچه‌های آنها بی‌سواد بار آمده و اکثرا شغل پدران خود را دنبال می‌کند.

البته قابل ذکر است که این حاشیه نشینان با داشتن استشهاد محلی می‌توانند در کلاسهای نهضت ثبت نام کنند ولی آنها از این کار دریغ کرده‌اند.

اکثری مردم در این منطقه به شغل مسگری و. آهنگری و تعدادی به سرمه دوزی مشغول بودند و چند نفری هم کارگر ساده ساختمانی بودند. و تعدادی از آنها به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان بوده‌اند وبعد از آزاد شدن اکنون بیکار ند ولی طبق گفته مردم محله هنوز هم به قاچاق مواد مخدر مشغولند.

قدیمی‌ترین شغل مردم در این منطقه کمانچه‌زنی و ساز دهل زدن در روستاها و شهرهای اطراف است و با این کار درآمدی برای خود و فرزدانشان بدست می‌آورند.

ولی بر اثر قدیمی شدن این شغل و نبودن شغلهای مناسب و تازه مجبور شدن که یا به قاچاق مواد مخدر دست بزنند و یا به کفاشی و یا مسگری در الونکهای کنار خیابان بپردازند.

چادرها

تعداد خانوار

تعداد فرزندان

جمعیت

شغل

میزان سواد

درآمد به روز

مرگ و میر

چادر اول

محمد رخشانی

2

8

11

بیکار

بی سواد

120 تومان

1

چادر دوم:

محمد تقی سالاری

1

5

7

کارگر ساده

دوم ابتدایی

350 تومان

-

چادر سوم :

جمال زهی

1

6

8

مسگری

بی سواد

300 تومان

2

چادر چهارم :

اسماعیل زابلی

2

7

11

آهنگری

بی سواد

400 تومان

-

چادر پنجم

مجید افرادی رشت

1

4

6

بیکار

بی سواد

-

-

چادر ششم :

کمال عسگری

1

-

2

سرمه ساز

بی سواد

200 تومان

4

چادر هفتم :

محمد علی خدادای

1

9

11

دامدار

سوم ابتدایی

300 تومان

1

جدول شماره (1)

لازم به ذکر است که میزان درآمد آنها در سال 70 چنین بوده است.

جمعیت و گروههای نژادی :

مجموعه چادرها در این منطقه 7 چادر بود که با سرشماری که از کلیه چادرها کردیم جمعیت کل این چادرها در حدود 50 نفر بودند.

اکثر جمعیت : این چادرها را کودکان 5 الی 10 ساله تشکیل می‌دادند به طوری که در عکس ماره (10) مشاهده می‌کنیم.

فقر و تنگدستی ، فقدان سواد و عدم اطلاع از مضرات فرزند زیاد و کمبود امکانات بهداشتی جهت جلوگیری از حاملگی باعث شده است که در این منطقه کودکان بین 0 تا 15 سال زیاد باشند.

شهرک شهید باهنر در شمال و غرب این چادر نشینان واقع شده است. از نظر جمعیتی در سطح بالائی می‌باشد.

اکثر جمعیت آنها افغانی‌های مقیم مشهد می‌باشد.

این شهرک هم از لحاظ جمعیت بیشتر جمعیت آنها کودکان بین 0 تا 15 ساله را تشکیل می‌دهند که همان علتهائی که برای چادر نشینان گفتیم از قبیل فقدان سواد و عدم اطلاع فقر و تهی دستی 000 باعث افزایش تعداد فرزندان در این شهرک شده است.

اکثریت مردم در شهرک شهید باهنر (قلعه خیابان) و شهرک شهید رجائی (قلعه ساختمان) افغانهای مهاجر از افغانستان می‌باشند.

که این افغانی‌ها در این منطقه به شغلهائی از قبیل مسگری، کفاشی در آلونگهای کنار خیابان و آهنگری 000 مشغولند و در این دو شهرک ما ایرانی کمتر مشاهده می‌کنیم.

حاشیه نشینان مورد نظر ما بلوچ بودند و از شهرستان زابل، عده‌ای بر اثر سیل سال 1369 و عده‌ای از خشکسالی سالهای 46 و 47 حدود 25 سال به اینجا آمده بودند.

نوع چادرها:

چادرها از جنس موی بز بود که فرسوده شده بود و با وصله‌هائی جاهای پاره آن را پینه کرده بودند که چادرها از نوع در باز بود(بجز یک چادر آن هم مال دو نفر معتاد بودند که جهت در چادرها هم به طرف شرق قرار گرفته بود به خاطر استفاده‌ از حداکثر نور خورشید و یا در زمستان و تابستان .

سابقه تاریخی:

تعداد چادرها طبق گفته مردم منطقه بیش از 40 چادر بوده است که تعداد زیادی از این چادرها از اینجا رفته‌اند که عده‌ای از آنها به شهر و ولایت خود برگشته‌اند و عده‌ای دیگر در شهرهای اطراف خانه گرفته و زندگی می‌کنند.

با رفتن آنها تعداد چادرها باقی مانده 7 چادر می‌باشد که این هفت چادر 4 چادر در آن مربوط بودند به افراد سیل سال 1369 زابل که خانه‌ها و زمین‌های این مردم آسیب دیده و آنها به مشهد مهاجرت کرده‌اند از این مهاجرین عده‌ای که دارای بودجه خوبی بودند در اطراف مشهد خانه گرفتند ولی آنهائی که فقر و تنگدستی بر آنها حکومت می‌کرد چاره‌ای جز حاشیه نشینی در این منطقه نداشتند .

و اما 3 چادر دیگر مربوط بودند به خشکسالی سالهای 47، 1348 ، در بین این سه چادر مردمی به نام محمد علی خدادای تاریخچه دقیق این چادرنشینان را از همان خشکسالی برای ما تعریف کرده او گفت حدود 25 سال قبل خشکسالی در سیستان و بلوچستن به اوج خود رسید و تمام زندگیمان را تباه کرد . گوسفندانمان مردند زراعت هایمان خشک شدند. و ما باالاجبار به شهر مقدس مشهد کوچ کردیم. و با وضع نابسمانی در بیابانهای اطراف کارخانه نوش استقرار پیدا کردیم.

و در این محل با شغلهایی از قبیل کمانچه زدن و ساز و دهل و نوازندگی و دوره گردی و همچنین مسگری وروی گری زندگی جدیدی را در شهر آغاز کردیم.

و با مشقت فراوان زندگی زن و بچه‌هایمان را تامین می‌کردیم.

در این بین نیز چندین بار مورد هجوم ماموران رژیم گذشته جهت خارج کردن از آن منطقه قرار گرفتیم و دخل فوق هیچ امکانات بهداشتی و امکانات دیگر از قبیل برق و آب برای ما نبود و در نتیجه مرگ و میر در بین افرادی خصوصا کودکانمان زیاد بود.

موقعی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیت اله خمینی ( ره ) به پیروزی رسید در سالهای 60 تا 62 مکانهائی به صورت کمپ در اخر مطهری شمالی با امکانات بهداشتی وآب برق و دستشوئی فضای سبز و چادر های منظم و بسیار تمیز در اختیار مهاجرین قرار دادند و ما را از محلی که در کنار کارخانه نوش داشتیم به آن منطقه انتقال داده ند .

مدت اقامت ما در آن محل حدود 3 الی 4 سال بوده ولی به علت شکایات مردم منطقه و اطراف آن باعث گردید که دولت ما را از آنمحل بیرون کند و زمینهای در این محل به ماد بدهد .

اما علت شکایات اهالی منطقه عین گفته آقای محمد علی خدادادی این بود که اگر یک سیدویک آقا در یک خانواده زندگی می کنند جدا ند رجد آنها سید و آقا هستند ما ینز جداندرجدنوازنده ودوره گرد بودهایم بو هیمن خاطر نیم توانستیم نوازندگی و آلات آن مانند ک مانه و دهل را کنار بگداریم در نتیجه ان جوانان و فررندان ما هم همین روش را پیش گرفتند و با نوازندگی د رمحلات مشغول شده بودند ک مورد شکایت مردم منزقه قرا رگرفتند .

با اعتراضهای زیادی که مردم به شرهرداری کردند 5 نفر از کدخدایان ما به شهر داری فراخوانده شدند و با آنها وارد بحث و گفتگو شدن پس از چندین جلسه و یا ساخت ویاختهایی که با مامورین شهرداری کردند نتواست که زمین باتمام اما کنان رفاهی در نخودک برا یخودشان بگیرند و به بقیه گفته شد که اگر می خواهید به زابل برگردید ما تمام امکانات کافی در اختیار شما خواهیم گذاشت در غیر این صورت شما باید این منطقه را تخلیه کنید .

بعد آنها مبلغ 2000 تومان و یک تخته چادر و سه شاخه آهن به هر نفر دادند .

عده ای به تربت حیدریه رفتند و عده ای دیگر به زابل برگشتند و عده ای هم با سه شاخه آهن و مقداری پول که داشتن خانه ای ساختن و زندگی کردند و چادرنشینان اپنجا هم با فروختن همه شاخه آهن خود در این محل چادر زده زندگی می کنند .

توضیحی در مورد چادر نشینان :

اولین چادی که ما به آن برخورد کردم مربوط بود به دو خانوار بلوچ از بر ادران اهی تسنن که کدخدای آنها شخصی بنام محمد رخشانی بود که 6 فرزند قدونیم قد بین سنین 2 تا 8 سال داشت که فاصله سنی آنها 1 سال بود .

آقای رخشاینی با رویی باز ما با به داخل چادر فرا خواند و با دادن چائی حستگی راه را از تن ما در آورد وسایلی که مادر داخل چادر ایشان دیدیم شامل یک گالن چند دبه پلاستیکی جهت آوردن آب و تعداد کمی ظروف روحی اعم از قابلمه کاسه و قاشق و یک عدد چراغ وآلورود دوست رختخواب بسیار فرسوده و یک عدد طبل بسیار بزرگ وجود داشت .



خرید و دانلود  منطقه گلشهر


منطقه گلشهر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

باسمه ‌‌تعالی

قبل از هر چیز لازم است که متذکر شوم که من در سالهای 65 تا 67 در منطقه گلشهر و قلعه ساختمان دبیر حق‌التدریس بوده‌ام و آشنایی با فضا و محیط شهری آن مناطق مرا بر آن داشت که تحقیقی در مورد چگونگی زندگی زاغه نشینان ایران مناطق انجام دهم تا اینکه در سال 70 که رسما به استخدام آموزش و پرورش در آمدم با کمک همسرم که در این زمینه تخصص دارند توانستم این تحقیق را تهیه نماید و چیزی که ذهن من بسیار به خود مشغول کرده است و تاکنون از خود می‌پرسم که آیا در شهر بزرگی مانند مشهد مقدس با این همه زرق و برق و ساختمانهای مرتفع و غیره هنوز افرادی هستند که در کنار شهر و یا داخل شهر که از حداقل امکانات زندگی برخوردار نیستند.

و آیا از خود سئوال کرده‌ایم که در این رابطه چه کسی مقصر است؟

و یا بی‌تفاوتی ما انسانها نسبت به یکدیگر و فراموش کردن وظیفه انسانی و اسلامی چنین و صنعی را بوجود آورده است.

توجه به این معضل اجتماعی باعث شده است که مرا با واقعیتهای غیر قابل انکار که در حول و هوش ما بوده اما ما از آن اطلاعی نداشته و یا نسبت به آنها بی تفاوت بوده‌ایم آشنا سازد.

باید دانست که

شناخت مشکل بخشی از حل آن به شمار می‌رود و چنانچه شناخت بیماری مرحله‌ای از درمان است با پی بردن به عوامل مؤثر در شکل گیری حاشیه‌نشینی در کلانشهرها می‌توان با بکارگیری روشهای علمی و طرحهای از پیش اندیشیده شده است نیست به کنترل این پدیده برنامه‌ریزی نمود.

مقدمه

پدیده حاشیه نشینی : به مفهوم امروزی آن در شهرهای مختلف کشورمان و جهان وجود دارد و مسائل و مشکلات فراوانی را بوجود آورده است.

مناطق صنعتی فعال به عنوان قطب جاذب جمعیت از یکطرف و مسائل و مشکلات طبیعی از قبیل سیل و زلزله و 10000 از طرف دیگر باعث می‌شود که گروههای مختلف جمعیتی جذب شهر شوند و درسکونت گاههائی نامناسب و یا سرپناهی سر هم بندی شده در مناطق بخصوص از شهر گرد هم بیایند.

و در این راستا حاشیه نشینی چهره‌ی زشت خویش را آشکار می‌سازد هنگامی که از حاشیه نشینی صحبت می‌شود اگر چه موضوع خاصی به اذهان متبادر می‌شود اما در تعریف های ارائه شده تفاوتهائی دیده می‌شود مفهوم حاشیه نشینی به معنای اعم شامل تمام کسانی که در محدوده‌‌ی اقتصادی شهر ساکن هستند ولی جذب اقتصادی شهری نشده‌اند.

آنان کسانی هستند که در سکونتگاههای غیر متعارف با ساکنین بافت اصلی شهر زندگی می‌کنند از آنجا که اکثریت این گروهها بی سواد بوده و مهارت لازم را جهت جذبه در بازار کار شهر را ندارند، عامل پسران شهری آنها را از شهر رانده و به حاشیه کشانده است.

عدم جذب در نظام اجتماعی، اقتصادی باعث شده است که حاشیه نشین به عنوان یک شهروند شروع در جامعه شهری پذیرفته نشود، و اگر از بازار کار و تاسیسات شهری استفاده می‌کند نه بعنوان صاحب حقی در شهر پذیرفته نشود، و اگر از بازار کار و تاسیسات شهری استفاده می‌کند نه بعنوان صاحب حقی در شهر بلکه به عنوان موجودی موقتی و انگل به حساب می‌آید.

حاشیه نشینی یک منبع اصلی جرم و جنایت است حاشیه نشینان به نوبه خود با دید تردید به محیط خارج خود می‌نگرند و دنیای حاشیه نشینی از نظر اجتماعی جنبه منفی دارد.

موقعیت جغرافیایی :

حاشیه نشینان مورد نظر من در شرق مشهد سکنی گزیده‌اند و در حاشیه جنوب شرقی شهرک شهید باهنر قلعه خیابان واقع شده‌اند که این شهرک بعد از شهرک شهید رجائی (قلعه ساختمان) می‌باشد از نظر موقعیت نسبت به کال طرق این حاشیه نشینان در غرب کال قرار گرفته‌اند و جنوب آن زمین بایری که به مزرعه نمونه آستان قدس و خط راه‌آهن منتهی می‌شود این چادرها در وسعتی حدود 15000 متر مربع قرار گرفته‌اند که بطور پراکنده می‌باشند.

نوع خاک زمین شناسی محل:

خاکهای این منطقه از نوع خاکهای بیابانی خاکستری می‌باشد که بدون پوشش گیاهی بوده و از نظر پستی و بلندی این منطقه هموار می‌باشد.

و تاثیر باد در فرسایش خاک این منطقه بیشتر از سایر عوامل از قبیل آب و 000 می‌باشد بطوری که با کوچکترین باد گردو خاک زیادی هوای منطقه را در برمی‌گیرد.

در فاصله بین چادرها با ایجاد شیارهائی از ورود آب باران و نزولات دیگر به داخل چادر جلوگیری کرده‌اند همچنین قابل ذکر است که سطحی که چادر در روی آن واقع شده است از سطوح اطراف خودش بالاتر می‌بادش.

در کنار چادر نشینان کال طرق واقع شده است که آثار فرسایش و تخریب آن به وضوح دیده می‌شود به طوری که این رودخانه کف بستر خود را در حدود 10 الی 15 متر حفر کرده است و در کف آن ما رسوباتی از قبیل ماسه و شن 000 می‌بینیم و طبقات خاک به وضوح دیده می‌شود.

پوشش گیاهی در این منطقه شامل : بوته‌هائی از نوع خارو 000 بود که بصورت پراکنده گسترش یافته بودند و از نوع گیاهان خشکی پسند می‌باشند.

آداب و رسوم – زبان

چهره‌های آفتاب سوخته و اندامی درشت و استخوانی، لباسهایی گشاد با پیراهن بلند حکایت از مردمی می‌کرد که در کویر سیستان و بلوچستان زندگی کرده‌اند.

این حاشیه نشینان اهل شهرستان زابل بودند و بارویی با از ما من و همسرم استقبال کردند (بجز یک چادر که آن هم مال یک قاچاقچی معتاد بود) و ما را به داخل چادرشان دعوت می‌کردند و با استکانهای نشسته به ما چای دادن .

این مردم پسران خودشان را در سن 14 تا 16 سالگی داماد می‌کردند و دختران را در سن 8 تا 10 سالگی به خانه شوهر می‌فرستادند. اغلب ازدواج ها درون گروهی بود و با افغانی‌های اطراف خودشان هیچ وصلتی تاکنون انجام نداده‌اند.

به گفته محمد رخشانی یکی از چادر نشینان :

(بلوچ دختر به غیر بلوچ نمی‌دهد)

همه چادرنشینان به چادرهای یکدیگر رفت و آمد داشتن و از وضع زندگی همدیگر اطلاع کافی داشتند (بجز چادر شخصی معتاد)

چادرها از نوع در باز بود به غیر از یک چادر که آنهم مال شخص رشتی معتاد بود که از ورود ما به چادرش ممانعت کرده

از جمله موارد جالب برای ما این بود که این مردم ما را از گرفتان عکس از زنهایشان که در حال ریسیدن پشم بودند منع کردند و به گفته خودشان :

(بلوچ جماعت از عکس گرفتن معذور است)

اکر این مردم دینشان اسلام و اهل تسنن بودند.

آنها به زبان بلوچی صحبت می‌کردند از جمله باستک یعنی بایست چیز می‌گی = چی می‌گویی کوچک = پسر لعلل = برادر کنجک = دخقتر رسر خواه نی = دیوانه انجا می‌ری = کجا می‌روی

نمونه‌هایی از حاشیه نشینی در شرق مشهد

سواد – نو شغل :

در حال حاضر با برنامه‌های توسعه کشور داشتن سواد یک امر مهم تلقی شده است و با سواد کردن مردم در مرحله اول برنامه‌ای توسعه قرار گرفته است.

یکی از ارکانهایی که در این رابطه کوشش فراوانی انجام می‌دهد نهضت سواد آموزی می‌باشد که در تمام نقاط شهرها و کشور فعالیت دارد.

اما حاشیه نشینان مورد نظر از این امکانات استفاده نمی‌کنند. و علت آن یکی خواست پدر و مادر آنهاست و دوم نداشتن شناسنامه و دفتر چه بسیج می‌باشد. اکثر بچه‌های آنها بی‌سواد بار آمده و اکثرا شغل پدران خود را دنبال می‌کند.

البته قابل ذکر است که این حاشیه نشینان با داشتن استشهاد محلی می‌توانند در کلاسهای نهضت ثبت نام کنند ولی آنها از این کار دریغ کرده‌اند.

اکثری مردم در این منطقه به شغل مسگری و. آهنگری و تعدادی به سرمه دوزی مشغول بودند و چند نفری هم کارگر ساده ساختمانی بودند. و تعدادی از آنها به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان بوده‌اند وبعد از آزاد شدن اکنون بیکار ند ولی طبق گفته مردم محله هنوز هم به قاچاق مواد مخدر مشغولند.

قدیمی‌ترین شغل مردم در این منطقه کمانچه‌زنی و ساز دهل زدن در روستاها و شهرهای اطراف است و با این کار درآمدی برای خود و فرزدانشان بدست می‌آورند.

ولی بر اثر قدیمی شدن این شغل و نبودن شغلهای مناسب و تازه مجبور شدن که یا به قاچاق مواد مخدر دست بزنند و یا به کفاشی و یا مسگری در الونکهای کنار خیابان بپردازند.

چادرها

تعداد خانوار

تعداد فرزندان

جمعیت

شغل

میزان سواد

درآمد به روز

مرگ و میر

چادر اول

محمد رخشانی

2

8

11

بیکار

بی سواد

120 تومان

1

چادر دوم:

محمد تقی سالاری

1

5

7

کارگر ساده

دوم ابتدایی

350 تومان

-

چادر سوم :

جمال زهی

1

6

8

مسگری

بی سواد

300 تومان

2

چادر چهارم :

اسماعیل زابلی

2

7

11

آهنگری

بی سواد

400 تومان

-

چادر پنجم

مجید افرادی رشت

1

4

6

بیکار

بی سواد

-

-

چادر ششم :

کمال عسگری

1

-

2

سرمه ساز

بی سواد

200 تومان

4

چادر هفتم :

محمد علی خدادای

1

9

11

دامدار

سوم ابتدایی

300 تومان

1

جدول شماره (1)

لازم به ذکر است که میزان درآمد آنها در سال 70 چنین بوده است.

جمعیت و گروههای نژادی :

مجموعه چادرها در این منطقه 7 چادر بود که با سرشماری که از کلیه چادرها کردیم جمعیت کل این چادرها در حدود 50 نفر بودند.

اکثر جمعیت : این چادرها را کودکان 5 الی 10 ساله تشکیل می‌دادند به طوری که در عکس ماره (10) مشاهده می‌کنیم.

فقر و تنگدستی ، فقدان سواد و عدم اطلاع از مضرات فرزند زیاد و کمبود امکانات بهداشتی جهت جلوگیری از حاملگی باعث شده است که در این منطقه کودکان بین 0 تا 15 سال زیاد باشند.

شهرک شهید باهنر در شمال و غرب این چادر نشینان واقع شده است. از نظر جمعیتی در سطح بالائی می‌باشد.

اکثر جمعیت آنها افغانی‌های مقیم مشهد می‌باشد.

این شهرک هم از لحاظ جمعیت بیشتر جمعیت آنها کودکان بین 0 تا 15 ساله را تشکیل می‌دهند که همان علتهائی که برای چادر نشینان گفتیم از قبیل فقدان سواد و عدم اطلاع فقر و تهی دستی 000 باعث افزایش تعداد فرزندان در این شهرک شده است.

اکثریت مردم در شهرک شهید باهنر (قلعه خیابان) و شهرک شهید رجائی (قلعه ساختمان) افغانهای مهاجر از افغانستان می‌باشند.

که این افغانی‌ها در این منطقه به شغلهائی از قبیل مسگری، کفاشی در آلونگهای کنار خیابان و آهنگری 000 مشغولند و در این دو شهرک ما ایرانی کمتر مشاهده می‌کنیم.

حاشیه نشینان مورد نظر ما بلوچ بودند و از شهرستان زابل، عده‌ای بر اثر سیل سال 1369 و عده‌ای از خشکسالی سالهای 46 و 47 حدود 25 سال به اینجا آمده بودند.

نوع چادرها:

چادرها از جنس موی بز بود که فرسوده شده بود و با وصله‌هائی جاهای پاره آن را پینه کرده بودند که چادرها از نوع در باز بود(بجز یک چادر آن هم مال دو نفر معتاد بودند که جهت در چادرها هم به طرف شرق قرار گرفته بود به خاطر استفاده‌ از حداکثر نور خورشید و یا در زمستان و تابستان .

سابقه تاریخی:

تعداد چادرها طبق گفته مردم منطقه بیش از 40 چادر بوده است که تعداد زیادی از این چادرها از اینجا رفته‌اند که عده‌ای از آنها به شهر و ولایت خود برگشته‌اند و عده‌ای دیگر در شهرهای اطراف خانه گرفته و زندگی می‌کنند.

با رفتن آنها تعداد چادرها باقی مانده 7 چادر می‌باشد که این هفت چادر 4 چادر در آن مربوط بودند به افراد سیل سال 1369 زابل که خانه‌ها و زمین‌های این مردم آسیب دیده و آنها به مشهد مهاجرت کرده‌اند از این مهاجرین عده‌ای که دارای بودجه خوبی بودند در اطراف مشهد خانه گرفتند ولی آنهائی که فقر و تنگدستی بر آنها حکومت می‌کرد چاره‌ای جز حاشیه نشینی در این منطقه نداشتند .

و اما 3 چادر دیگر مربوط بودند به خشکسالی سالهای 47، 1348 ، در بین این سه چادر مردمی به نام محمد علی خدادای تاریخچه دقیق این چادرنشینان را از همان خشکسالی برای ما تعریف کرده او گفت حدود 25 سال قبل خشکسالی در سیستان و بلوچستن به اوج خود رسید و تمام زندگیمان را تباه کرد . گوسفندانمان مردند زراعت هایمان خشک شدند. و ما باالاجبار به شهر مقدس مشهد کوچ کردیم. و با وضع نابسمانی در بیابانهای اطراف کارخانه نوش استقرار پیدا کردیم.

و در این محل با شغلهایی از قبیل کمانچه زدن و ساز و دهل و نوازندگی و دوره گردی و همچنین مسگری وروی گری زندگی جدیدی را در شهر آغاز کردیم.

و با مشقت فراوان زندگی زن و بچه‌هایمان را تامین می‌کردیم.

در این بین نیز چندین بار مورد هجوم ماموران رژیم گذشته جهت خارج کردن از آن منطقه قرار گرفتیم و دخل فوق هیچ امکانات بهداشتی و امکانات دیگر از قبیل برق و آب برای ما نبود و در نتیجه مرگ و میر در بین افرادی خصوصا کودکانمان زیاد بود.

موقعی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیت اله خمینی ( ره ) به پیروزی رسید در سالهای 60 تا 62 مکانهائی به صورت کمپ در اخر مطهری شمالی با امکانات بهداشتی وآب برق و دستشوئی فضای سبز و چادر های منظم و بسیار تمیز در اختیار مهاجرین قرار دادند و ما را از محلی که در کنار کارخانه نوش داشتیم به آن منطقه انتقال داده ند .

مدت اقامت ما در آن محل حدود 3 الی 4 سال بوده ولی به علت شکایات مردم منطقه و اطراف آن باعث گردید که دولت ما را از آنمحل بیرون کند و زمینهای در این محل به ماد بدهد .

اما علت شکایات اهالی منطقه عین گفته آقای محمد علی خدادادی این بود که اگر یک سیدویک آقا در یک خانواده زندگی می کنند جدا ند رجد آنها سید و آقا هستند ما ینز جداندرجدنوازنده ودوره گرد بودهایم بو هیمن خاطر نیم توانستیم نوازندگی و آلات آن مانند ک مانه و دهل را کنار بگداریم در نتیجه ان جوانان و فررندان ما هم همین روش را پیش گرفتند و با نوازندگی د رمحلات مشغول شده بودند ک مورد شکایت مردم منزقه قرا رگرفتند .

با اعتراضهای زیادی که مردم به شرهرداری کردند 5 نفر از کدخدایان ما به شهر داری فراخوانده شدند و با آنها وارد بحث و گفتگو شدن پس از چندین جلسه و یا ساخت ویاختهایی که با مامورین شهرداری کردند نتواست که زمین باتمام اما کنان رفاهی در نخودک برا یخودشان بگیرند و به بقیه گفته شد که اگر می خواهید به زابل برگردید ما تمام امکانات کافی در اختیار شما خواهیم گذاشت در غیر این صورت شما باید این منطقه را تخلیه کنید .

بعد آنها مبلغ 2000 تومان و یک تخته چادر و سه شاخه آهن به هر نفر دادند .

عده ای به تربت حیدریه رفتند و عده ای دیگر به زابل برگشتند و عده ای هم با سه شاخه آهن و مقداری پول که داشتن خانه ای ساختن و زندگی کردند و چادرنشینان اپنجا هم با فروختن همه شاخه آهن خود در این محل چادر زده زندگی می کنند .

توضیحی در مورد چادر نشینان :

اولین چادی که ما به آن برخورد کردم مربوط بود به دو خانوار بلوچ از بر ادران اهی تسنن که کدخدای آنها شخصی بنام محمد رخشانی بود که 6 فرزند قدونیم قد بین سنین 2 تا 8 سال داشت که فاصله سنی آنها 1 سال بود .

آقای رخشاینی با رویی باز ما با به داخل چادر فرا خواند و با دادن چائی حستگی راه را از تن ما در آورد وسایلی که مادر داخل چادر ایشان دیدیم شامل یک گالن چند دبه پلاستیکی جهت آوردن آب و تعداد کمی ظروف روحی اعم از قابلمه کاسه و قاشق و یک عدد چراغ وآلورود دوست رختخواب بسیار فرسوده و یک عدد طبل بسیار بزرگ وجود داشت .



خرید و دانلود  منطقه گلشهر


منطقه گلشهر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

باسمه ‌‌تعالی

قبل از هر چیز لازم است که متذکر شوم که من در سالهای 65 تا 67 در منطقه گلشهر و قلعه ساختمان دبیر حق‌التدریس بوده‌ام و آشنایی با فضا و محیط شهری آن مناطق مرا بر آن داشت که تحقیقی در مورد چگونگی زندگی زاغه نشینان ایران مناطق انجام دهم تا اینکه در سال 70 که رسما به استخدام آموزش و پرورش در آمدم با کمک همسرم که در این زمینه تخصص دارند توانستم این تحقیق را تهیه نماید و چیزی که ذهن من بسیار به خود مشغول کرده است و تاکنون از خود می‌پرسم که آیا در شهر بزرگی مانند مشهد مقدس با این همه زرق و برق و ساختمانهای مرتفع و غیره هنوز افرادی هستند که در کنار شهر و یا داخل شهر که از حداقل امکانات زندگی برخوردار نیستند.

و آیا از خود سئوال کرده‌ایم که در این رابطه چه کسی مقصر است؟

و یا بی‌تفاوتی ما انسانها نسبت به یکدیگر و فراموش کردن وظیفه انسانی و اسلامی چنین و صنعی را بوجود آورده است.

توجه به این معضل اجتماعی باعث شده است که مرا با واقعیتهای غیر قابل انکار که در حول و هوش ما بوده اما ما از آن اطلاعی نداشته و یا نسبت به آنها بی تفاوت بوده‌ایم آشنا سازد.

باید دانست که

شناخت مشکل بخشی از حل آن به شمار می‌رود و چنانچه شناخت بیماری مرحله‌ای از درمان است با پی بردن به عوامل مؤثر در شکل گیری حاشیه‌نشینی در کلانشهرها می‌توان با بکارگیری روشهای علمی و طرحهای از پیش اندیشیده شده است نیست به کنترل این پدیده برنامه‌ریزی نمود.

مقدمه

پدیده حاشیه نشینی : به مفهوم امروزی آن در شهرهای مختلف کشورمان و جهان وجود دارد و مسائل و مشکلات فراوانی را بوجود آورده است.

مناطق صنعتی فعال به عنوان قطب جاذب جمعیت از یکطرف و مسائل و مشکلات طبیعی از قبیل سیل و زلزله و 10000 از طرف دیگر باعث می‌شود که گروههای مختلف جمعیتی جذب شهر شوند و درسکونت گاههائی نامناسب و یا سرپناهی سر هم بندی شده در مناطق بخصوص از شهر گرد هم بیایند.

و در این راستا حاشیه نشینی چهره‌ی زشت خویش را آشکار می‌سازد هنگامی که از حاشیه نشینی صحبت می‌شود اگر چه موضوع خاصی به اذهان متبادر می‌شود اما در تعریف های ارائه شده تفاوتهائی دیده می‌شود مفهوم حاشیه نشینی به معنای اعم شامل تمام کسانی که در محدوده‌‌ی اقتصادی شهر ساکن هستند ولی جذب اقتصادی شهری نشده‌اند.

آنان کسانی هستند که در سکونتگاههای غیر متعارف با ساکنین بافت اصلی شهر زندگی می‌کنند از آنجا که اکثریت این گروهها بی سواد بوده و مهارت لازم را جهت جذبه در بازار کار شهر را ندارند، عامل پسران شهری آنها را از شهر رانده و به حاشیه کشانده است.

عدم جذب در نظام اجتماعی، اقتصادی باعث شده است که حاشیه نشین به عنوان یک شهروند شروع در جامعه شهری پذیرفته نشود، و اگر از بازار کار و تاسیسات شهری استفاده می‌کند نه بعنوان صاحب حقی در شهر پذیرفته نشود، و اگر از بازار کار و تاسیسات شهری استفاده می‌کند نه بعنوان صاحب حقی در شهر بلکه به عنوان موجودی موقتی و انگل به حساب می‌آید.

حاشیه نشینی یک منبع اصلی جرم و جنایت است حاشیه نشینان به نوبه خود با دید تردید به محیط خارج خود می‌نگرند و دنیای حاشیه نشینی از نظر اجتماعی جنبه منفی دارد.

موقعیت جغرافیایی :

حاشیه نشینان مورد نظر من در شرق مشهد سکنی گزیده‌اند و در حاشیه جنوب شرقی شهرک شهید باهنر قلعه خیابان واقع شده‌اند که این شهرک بعد از شهرک شهید رجائی (قلعه ساختمان) می‌باشد از نظر موقعیت نسبت به کال طرق این حاشیه نشینان در غرب کال قرار گرفته‌اند و جنوب آن زمین بایری که به مزرعه نمونه آستان قدس و خط راه‌آهن منتهی می‌شود این چادرها در وسعتی حدود 15000 متر مربع قرار گرفته‌اند که بطور پراکنده می‌باشند.

نوع خاک زمین شناسی محل:

خاکهای این منطقه از نوع خاکهای بیابانی خاکستری می‌باشد که بدون پوشش گیاهی بوده و از نظر پستی و بلندی این منطقه هموار می‌باشد.

و تاثیر باد در فرسایش خاک این منطقه بیشتر از سایر عوامل از قبیل آب و 000 می‌باشد بطوری که با کوچکترین باد گردو خاک زیادی هوای منطقه را در برمی‌گیرد.

در فاصله بین چادرها با ایجاد شیارهائی از ورود آب باران و نزولات دیگر به داخل چادر جلوگیری کرده‌اند همچنین قابل ذکر است که سطحی که چادر در روی آن واقع شده است از سطوح اطراف خودش بالاتر می‌بادش.

در کنار چادر نشینان کال طرق واقع شده است که آثار فرسایش و تخریب آن به وضوح دیده می‌شود به طوری که این رودخانه کف بستر خود را در حدود 10 الی 15 متر حفر کرده است و در کف آن ما رسوباتی از قبیل ماسه و شن 000 می‌بینیم و طبقات خاک به وضوح دیده می‌شود.

پوشش گیاهی در این منطقه شامل : بوته‌هائی از نوع خارو 000 بود که بصورت پراکنده گسترش یافته بودند و از نوع گیاهان خشکی پسند می‌باشند.

آداب و رسوم – زبان

چهره‌های آفتاب سوخته و اندامی درشت و استخوانی، لباسهایی گشاد با پیراهن بلند حکایت از مردمی می‌کرد که در کویر سیستان و بلوچستان زندگی کرده‌اند.

این حاشیه نشینان اهل شهرستان زابل بودند و بارویی با از ما من و همسرم استقبال کردند (بجز یک چادر که آن هم مال یک قاچاقچی معتاد بود) و ما را به داخل چادرشان دعوت می‌کردند و با استکانهای نشسته به ما چای دادن .

این مردم پسران خودشان را در سن 14 تا 16 سالگی داماد می‌کردند و دختران را در سن 8 تا 10 سالگی به خانه شوهر می‌فرستادند. اغلب ازدواج ها درون گروهی بود و با افغانی‌های اطراف خودشان هیچ وصلتی تاکنون انجام نداده‌اند.

به گفته محمد رخشانی یکی از چادر نشینان :

(بلوچ دختر به غیر بلوچ نمی‌دهد)

همه چادرنشینان به چادرهای یکدیگر رفت و آمد داشتن و از وضع زندگی همدیگر اطلاع کافی داشتند (بجز چادر شخصی معتاد)

چادرها از نوع در باز بود به غیر از یک چادر که آنهم مال شخص رشتی معتاد بود که از ورود ما به چادرش ممانعت کرده

از جمله موارد جالب برای ما این بود که این مردم ما را از گرفتان عکس از زنهایشان که در حال ریسیدن پشم بودند منع کردند و به گفته خودشان :

(بلوچ جماعت از عکس گرفتن معذور است)

اکر این مردم دینشان اسلام و اهل تسنن بودند.

آنها به زبان بلوچی صحبت می‌کردند از جمله باستک یعنی بایست چیز می‌گی = چی می‌گویی کوچک = پسر لعلل = برادر کنجک = دخقتر رسر خواه نی = دیوانه انجا می‌ری = کجا می‌روی

نمونه‌هایی از حاشیه نشینی در شرق مشهد

سواد – نو شغل :

در حال حاضر با برنامه‌های توسعه کشور داشتن سواد یک امر مهم تلقی شده است و با سواد کردن مردم در مرحله اول برنامه‌ای توسعه قرار گرفته است.

یکی از ارکانهایی که در این رابطه کوشش فراوانی انجام می‌دهد نهضت سواد آموزی می‌باشد که در تمام نقاط شهرها و کشور فعالیت دارد.

اما حاشیه نشینان مورد نظر از این امکانات استفاده نمی‌کنند. و علت آن یکی خواست پدر و مادر آنهاست و دوم نداشتن شناسنامه و دفتر چه بسیج می‌باشد. اکثر بچه‌های آنها بی‌سواد بار آمده و اکثرا شغل پدران خود را دنبال می‌کند.

البته قابل ذکر است که این حاشیه نشینان با داشتن استشهاد محلی می‌توانند در کلاسهای نهضت ثبت نام کنند ولی آنها از این کار دریغ کرده‌اند.

اکثری مردم در این منطقه به شغل مسگری و. آهنگری و تعدادی به سرمه دوزی مشغول بودند و چند نفری هم کارگر ساده ساختمانی بودند. و تعدادی از آنها به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان بوده‌اند وبعد از آزاد شدن اکنون بیکار ند ولی طبق گفته مردم محله هنوز هم به قاچاق مواد مخدر مشغولند.

قدیمی‌ترین شغل مردم در این منطقه کمانچه‌زنی و ساز دهل زدن در روستاها و شهرهای اطراف است و با این کار درآمدی برای خود و فرزدانشان بدست می‌آورند.

ولی بر اثر قدیمی شدن این شغل و نبودن شغلهای مناسب و تازه مجبور شدن که یا به قاچاق مواد مخدر دست بزنند و یا به کفاشی و یا مسگری در الونکهای کنار خیابان بپردازند.

چادرها

تعداد خانوار

تعداد فرزندان

جمعیت

شغل

میزان سواد

درآمد به روز

مرگ و میر

چادر اول

محمد رخشانی

2

8

11

بیکار

بی سواد

120 تومان

1

چادر دوم:

محمد تقی سالاری

1

5

7

کارگر ساده

دوم ابتدایی

350 تومان

-

چادر سوم :

جمال زهی

1

6

8

مسگری

بی سواد

300 تومان

2

چادر چهارم :

اسماعیل زابلی

2

7

11

آهنگری

بی سواد

400 تومان

-

چادر پنجم

مجید افرادی رشت

1

4

6

بیکار

بی سواد

-

-

چادر ششم :

کمال عسگری

1

-

2

سرمه ساز

بی سواد

200 تومان

4

چادر هفتم :

محمد علی خدادای

1

9

11

دامدار

سوم ابتدایی

300 تومان

1

جدول شماره (1)

لازم به ذکر است که میزان درآمد آنها در سال 70 چنین بوده است.

جمعیت و گروههای نژادی :

مجموعه چادرها در این منطقه 7 چادر بود که با سرشماری که از کلیه چادرها کردیم جمعیت کل این چادرها در حدود 50 نفر بودند.

اکثر جمعیت : این چادرها را کودکان 5 الی 10 ساله تشکیل می‌دادند به طوری که در عکس ماره (10) مشاهده می‌کنیم.

فقر و تنگدستی ، فقدان سواد و عدم اطلاع از مضرات فرزند زیاد و کمبود امکانات بهداشتی جهت جلوگیری از حاملگی باعث شده است که در این منطقه کودکان بین 0 تا 15 سال زیاد باشند.

شهرک شهید باهنر در شمال و غرب این چادر نشینان واقع شده است. از نظر جمعیتی در سطح بالائی می‌باشد.

اکثر جمعیت آنها افغانی‌های مقیم مشهد می‌باشد.

این شهرک هم از لحاظ جمعیت بیشتر جمعیت آنها کودکان بین 0 تا 15 ساله را تشکیل می‌دهند که همان علتهائی که برای چادر نشینان گفتیم از قبیل فقدان سواد و عدم اطلاع فقر و تهی دستی 000 باعث افزایش تعداد فرزندان در این شهرک شده است.

اکثریت مردم در شهرک شهید باهنر (قلعه خیابان) و شهرک شهید رجائی (قلعه ساختمان) افغانهای مهاجر از افغانستان می‌باشند.

که این افغانی‌ها در این منطقه به شغلهائی از قبیل مسگری، کفاشی در آلونگهای کنار خیابان و آهنگری 000 مشغولند و در این دو شهرک ما ایرانی کمتر مشاهده می‌کنیم.

حاشیه نشینان مورد نظر ما بلوچ بودند و از شهرستان زابل، عده‌ای بر اثر سیل سال 1369 و عده‌ای از خشکسالی سالهای 46 و 47 حدود 25 سال به اینجا آمده بودند.

نوع چادرها:

چادرها از جنس موی بز بود که فرسوده شده بود و با وصله‌هائی جاهای پاره آن را پینه کرده بودند که چادرها از نوع در باز بود(بجز یک چادر آن هم مال دو نفر معتاد بودند که جهت در چادرها هم به طرف شرق قرار گرفته بود به خاطر استفاده‌ از حداکثر نور خورشید و یا در زمستان و تابستان .

سابقه تاریخی:

تعداد چادرها طبق گفته مردم منطقه بیش از 40 چادر بوده است که تعداد زیادی از این چادرها از اینجا رفته‌اند که عده‌ای از آنها به شهر و ولایت خود برگشته‌اند و عده‌ای دیگر در شهرهای اطراف خانه گرفته و زندگی می‌کنند.

با رفتن آنها تعداد چادرها باقی مانده 7 چادر می‌باشد که این هفت چادر 4 چادر در آن مربوط بودند به افراد سیل سال 1369 زابل که خانه‌ها و زمین‌های این مردم آسیب دیده و آنها به مشهد مهاجرت کرده‌اند از این مهاجرین عده‌ای که دارای بودجه خوبی بودند در اطراف مشهد خانه گرفتند ولی آنهائی که فقر و تنگدستی بر آنها حکومت می‌کرد چاره‌ای جز حاشیه نشینی در این منطقه نداشتند .

و اما 3 چادر دیگر مربوط بودند به خشکسالی سالهای 47، 1348 ، در بین این سه چادر مردمی به نام محمد علی خدادای تاریخچه دقیق این چادرنشینان را از همان خشکسالی برای ما تعریف کرده او گفت حدود 25 سال قبل خشکسالی در سیستان و بلوچستن به اوج خود رسید و تمام زندگیمان را تباه کرد . گوسفندانمان مردند زراعت هایمان خشک شدند. و ما باالاجبار به شهر مقدس مشهد کوچ کردیم. و با وضع نابسمانی در بیابانهای اطراف کارخانه نوش استقرار پیدا کردیم.

و در این محل با شغلهایی از قبیل کمانچه زدن و ساز و دهل و نوازندگی و دوره گردی و همچنین مسگری وروی گری زندگی جدیدی را در شهر آغاز کردیم.

و با مشقت فراوان زندگی زن و بچه‌هایمان را تامین می‌کردیم.

در این بین نیز چندین بار مورد هجوم ماموران رژیم گذشته جهت خارج کردن از آن منطقه قرار گرفتیم و دخل فوق هیچ امکانات بهداشتی و امکانات دیگر از قبیل برق و آب برای ما نبود و در نتیجه مرگ و میر در بین افرادی خصوصا کودکانمان زیاد بود.

موقعی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیت اله خمینی ( ره ) به پیروزی رسید در سالهای 60 تا 62 مکانهائی به صورت کمپ در اخر مطهری شمالی با امکانات بهداشتی وآب برق و دستشوئی فضای سبز و چادر های منظم و بسیار تمیز در اختیار مهاجرین قرار دادند و ما را از محلی که در کنار کارخانه نوش داشتیم به آن منطقه انتقال داده ند .

مدت اقامت ما در آن محل حدود 3 الی 4 سال بوده ولی به علت شکایات مردم منطقه و اطراف آن باعث گردید که دولت ما را از آنمحل بیرون کند و زمینهای در این محل به ماد بدهد .

اما علت شکایات اهالی منطقه عین گفته آقای محمد علی خدادادی این بود که اگر یک سیدویک آقا در یک خانواده زندگی می کنند جدا ند رجد آنها سید و آقا هستند ما ینز جداندرجدنوازنده ودوره گرد بودهایم بو هیمن خاطر نیم توانستیم نوازندگی و آلات آن مانند ک مانه و دهل را کنار بگداریم در نتیجه ان جوانان و فررندان ما هم همین روش را پیش گرفتند و با نوازندگی د رمحلات مشغول شده بودند ک مورد شکایت مردم منزقه قرا رگرفتند .

با اعتراضهای زیادی که مردم به شرهرداری کردند 5 نفر از کدخدایان ما به شهر داری فراخوانده شدند و با آنها وارد بحث و گفتگو شدن پس از چندین جلسه و یا ساخت ویاختهایی که با مامورین شهرداری کردند نتواست که زمین باتمام اما کنان رفاهی در نخودک برا یخودشان بگیرند و به بقیه گفته شد که اگر می خواهید به زابل برگردید ما تمام امکانات کافی در اختیار شما خواهیم گذاشت در غیر این صورت شما باید این منطقه را تخلیه کنید .

بعد آنها مبلغ 2000 تومان و یک تخته چادر و سه شاخه آهن به هر نفر دادند .

عده ای به تربت حیدریه رفتند و عده ای دیگر به زابل برگشتند و عده ای هم با سه شاخه آهن و مقداری پول که داشتن خانه ای ساختن و زندگی کردند و چادرنشینان اپنجا هم با فروختن همه شاخه آهن خود در این محل چادر زده زندگی می کنند .

توضیحی در مورد چادر نشینان :

اولین چادی که ما به آن برخورد کردم مربوط بود به دو خانوار بلوچ از بر ادران اهی تسنن که کدخدای آنها شخصی بنام محمد رخشانی بود که 6 فرزند قدونیم قد بین سنین 2 تا 8 سال داشت که فاصله سنی آنها 1 سال بود .

آقای رخشاینی با رویی باز ما با به داخل چادر فرا خواند و با دادن چائی حستگی راه را از تن ما در آورد وسایلی که مادر داخل چادر ایشان دیدیم شامل یک گالن چند دبه پلاستیکی جهت آوردن آب و تعداد کمی ظروف روحی اعم از قابلمه کاسه و قاشق و یک عدد چراغ وآلورود دوست رختخواب بسیار فرسوده و یک عدد طبل بسیار بزرگ وجود داشت .



خرید و دانلود  منطقه گلشهر


منطقه گلشهر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

باسمه ‌‌تعالی

قبل از هر چیز لازم است که متذکر شوم که من در سالهای 65 تا 67 در منطقه گلشهر و قلعه ساختمان دبیر حق‌التدریس بوده‌ام و آشنایی با فضا و محیط شهری آن مناطق مرا بر آن داشت که تحقیقی در مورد چگونگی زندگی زاغه نشینان ایران مناطق انجام دهم تا اینکه در سال 70 که رسما به استخدام آموزش و پرورش در آمدم با کمک همسرم که در این زمینه تخصص دارند توانستم این تحقیق را تهیه نماید و چیزی که ذهن من بسیار به خود مشغول کرده است و تاکنون از خود می‌پرسم که آیا در شهر بزرگی مانند مشهد مقدس با این همه زرق و برق و ساختمانهای مرتفع و غیره هنوز افرادی هستند که در کنار شهر و یا داخل شهر که از حداقل امکانات زندگی برخوردار نیستند.

و آیا از خود سئوال کرده‌ایم که در این رابطه چه کسی مقصر است؟

و یا بی‌تفاوتی ما انسانها نسبت به یکدیگر و فراموش کردن وظیفه انسانی و اسلامی چنین و صنعی را بوجود آورده است.

توجه به این معضل اجتماعی باعث شده است که مرا با واقعیتهای غیر قابل انکار که در حول و هوش ما بوده اما ما از آن اطلاعی نداشته و یا نسبت به آنها بی تفاوت بوده‌ایم آشنا سازد.

باید دانست که

شناخت مشکل بخشی از حل آن به شمار می‌رود و چنانچه شناخت بیماری مرحله‌ای از درمان است با پی بردن به عوامل مؤثر در شکل گیری حاشیه‌نشینی در کلانشهرها می‌توان با بکارگیری روشهای علمی و طرحهای از پیش اندیشیده شده است نیست به کنترل این پدیده برنامه‌ریزی نمود.

مقدمه

پدیده حاشیه نشینی : به مفهوم امروزی آن در شهرهای مختلف کشورمان و جهان وجود دارد و مسائل و مشکلات فراوانی را بوجود آورده است.

مناطق صنعتی فعال به عنوان قطب جاذب جمعیت از یکطرف و مسائل و مشکلات طبیعی از قبیل سیل و زلزله و 10000 از طرف دیگر باعث می‌شود که گروههای مختلف جمعیتی جذب شهر شوند و درسکونت گاههائی نامناسب و یا سرپناهی سر هم بندی شده در مناطق بخصوص از شهر گرد هم بیایند.

و در این راستا حاشیه نشینی چهره‌ی زشت خویش را آشکار می‌سازد هنگامی که از حاشیه نشینی صحبت می‌شود اگر چه موضوع خاصی به اذهان متبادر می‌شود اما در تعریف های ارائه شده تفاوتهائی دیده می‌شود مفهوم حاشیه نشینی به معنای اعم شامل تمام کسانی که در محدوده‌‌ی اقتصادی شهر ساکن هستند ولی جذب اقتصادی شهری نشده‌اند.

آنان کسانی هستند که در سکونتگاههای غیر متعارف با ساکنین بافت اصلی شهر زندگی می‌کنند از آنجا که اکثریت این گروهها بی سواد بوده و مهارت لازم را جهت جذبه در بازار کار شهر را ندارند، عامل پسران شهری آنها را از شهر رانده و به حاشیه کشانده است.

عدم جذب در نظام اجتماعی، اقتصادی باعث شده است که حاشیه نشین به عنوان یک شهروند شروع در جامعه شهری پذیرفته نشود، و اگر از بازار کار و تاسیسات شهری استفاده می‌کند نه بعنوان صاحب حقی در شهر پذیرفته نشود، و اگر از بازار کار و تاسیسات شهری استفاده می‌کند نه بعنوان صاحب حقی در شهر بلکه به عنوان موجودی موقتی و انگل به حساب می‌آید.

حاشیه نشینی یک منبع اصلی جرم و جنایت است حاشیه نشینان به نوبه خود با دید تردید به محیط خارج خود می‌نگرند و دنیای حاشیه نشینی از نظر اجتماعی جنبه منفی دارد.

موقعیت جغرافیایی :

حاشیه نشینان مورد نظر من در شرق مشهد سکنی گزیده‌اند و در حاشیه جنوب شرقی شهرک شهید باهنر قلعه خیابان واقع شده‌اند که این شهرک بعد از شهرک شهید رجائی (قلعه ساختمان) می‌باشد از نظر موقعیت نسبت به کال طرق این حاشیه نشینان در غرب کال قرار گرفته‌اند و جنوب آن زمین بایری که به مزرعه نمونه آستان قدس و خط راه‌آهن منتهی می‌شود این چادرها در وسعتی حدود 15000 متر مربع قرار گرفته‌اند که بطور پراکنده می‌باشند.

نوع خاک زمین شناسی محل:

خاکهای این منطقه از نوع خاکهای بیابانی خاکستری می‌باشد که بدون پوشش گیاهی بوده و از نظر پستی و بلندی این منطقه هموار می‌باشد.

و تاثیر باد در فرسایش خاک این منطقه بیشتر از سایر عوامل از قبیل آب و 000 می‌باشد بطوری که با کوچکترین باد گردو خاک زیادی هوای منطقه را در برمی‌گیرد.

در فاصله بین چادرها با ایجاد شیارهائی از ورود آب باران و نزولات دیگر به داخل چادر جلوگیری کرده‌اند همچنین قابل ذکر است که سطحی که چادر در روی آن واقع شده است از سطوح اطراف خودش بالاتر می‌بادش.

در کنار چادر نشینان کال طرق واقع شده است که آثار فرسایش و تخریب آن به وضوح دیده می‌شود به طوری که این رودخانه کف بستر خود را در حدود 10 الی 15 متر حفر کرده است و در کف آن ما رسوباتی از قبیل ماسه و شن 000 می‌بینیم و طبقات خاک به وضوح دیده می‌شود.

پوشش گیاهی در این منطقه شامل : بوته‌هائی از نوع خارو 000 بود که بصورت پراکنده گسترش یافته بودند و از نوع گیاهان خشکی پسند می‌باشند.

آداب و رسوم – زبان

چهره‌های آفتاب سوخته و اندامی درشت و استخوانی، لباسهایی گشاد با پیراهن بلند حکایت از مردمی می‌کرد که در کویر سیستان و بلوچستان زندگی کرده‌اند.

این حاشیه نشینان اهل شهرستان زابل بودند و بارویی با از ما من و همسرم استقبال کردند (بجز یک چادر که آن هم مال یک قاچاقچی معتاد بود) و ما را به داخل چادرشان دعوت می‌کردند و با استکانهای نشسته به ما چای دادن .

این مردم پسران خودشان را در سن 14 تا 16 سالگی داماد می‌کردند و دختران را در سن 8 تا 10 سالگی به خانه شوهر می‌فرستادند. اغلب ازدواج ها درون گروهی بود و با افغانی‌های اطراف خودشان هیچ وصلتی تاکنون انجام نداده‌اند.

به گفته محمد رخشانی یکی از چادر نشینان :

(بلوچ دختر به غیر بلوچ نمی‌دهد)

همه چادرنشینان به چادرهای یکدیگر رفت و آمد داشتن و از وضع زندگی همدیگر اطلاع کافی داشتند (بجز چادر شخصی معتاد)

چادرها از نوع در باز بود به غیر از یک چادر که آنهم مال شخص رشتی معتاد بود که از ورود ما به چادرش ممانعت کرده

از جمله موارد جالب برای ما این بود که این مردم ما را از گرفتان عکس از زنهایشان که در حال ریسیدن پشم بودند منع کردند و به گفته خودشان :

(بلوچ جماعت از عکس گرفتن معذور است)

اکر این مردم دینشان اسلام و اهل تسنن بودند.

آنها به زبان بلوچی صحبت می‌کردند از جمله باستک یعنی بایست چیز می‌گی = چی می‌گویی کوچک = پسر لعلل = برادر کنجک = دخقتر رسر خواه نی = دیوانه انجا می‌ری = کجا می‌روی

نمونه‌هایی از حاشیه نشینی در شرق مشهد

سواد – نو شغل :

در حال حاضر با برنامه‌های توسعه کشور داشتن سواد یک امر مهم تلقی شده است و با سواد کردن مردم در مرحله اول برنامه‌ای توسعه قرار گرفته است.

یکی از ارکانهایی که در این رابطه کوشش فراوانی انجام می‌دهد نهضت سواد آموزی می‌باشد که در تمام نقاط شهرها و کشور فعالیت دارد.

اما حاشیه نشینان مورد نظر از این امکانات استفاده نمی‌کنند. و علت آن یکی خواست پدر و مادر آنهاست و دوم نداشتن شناسنامه و دفتر چه بسیج می‌باشد. اکثر بچه‌های آنها بی‌سواد بار آمده و اکثرا شغل پدران خود را دنبال می‌کند.

البته قابل ذکر است که این حاشیه نشینان با داشتن استشهاد محلی می‌توانند در کلاسهای نهضت ثبت نام کنند ولی آنها از این کار دریغ کرده‌اند.

اکثری مردم در این منطقه به شغل مسگری و. آهنگری و تعدادی به سرمه دوزی مشغول بودند و چند نفری هم کارگر ساده ساختمانی بودند. و تعدادی از آنها به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان بوده‌اند وبعد از آزاد شدن اکنون بیکار ند ولی طبق گفته مردم محله هنوز هم به قاچاق مواد مخدر مشغولند.

قدیمی‌ترین شغل مردم در این منطقه کمانچه‌زنی و ساز دهل زدن در روستاها و شهرهای اطراف است و با این کار درآمدی برای خود و فرزدانشان بدست می‌آورند.

ولی بر اثر قدیمی شدن این شغل و نبودن شغلهای مناسب و تازه مجبور شدن که یا به قاچاق مواد مخدر دست بزنند و یا به کفاشی و یا مسگری در الونکهای کنار خیابان بپردازند.

چادرها

تعداد خانوار

تعداد فرزندان

جمعیت

شغل

میزان سواد

درآمد به روز

مرگ و میر

چادر اول

محمد رخشانی

2

8

11

بیکار

بی سواد

120 تومان

1

چادر دوم:

محمد تقی سالاری

1

5

7

کارگر ساده

دوم ابتدایی

350 تومان

-

چادر سوم :

جمال زهی

1

6

8

مسگری

بی سواد

300 تومان

2

چادر چهارم :

اسماعیل زابلی

2

7

11

آهنگری

بی سواد

400 تومان

-

چادر پنجم

مجید افرادی رشت

1

4

6

بیکار

بی سواد

-

-

چادر ششم :

کمال عسگری

1

-

2

سرمه ساز

بی سواد

200 تومان

4

چادر هفتم :

محمد علی خدادای

1

9

11

دامدار

سوم ابتدایی

300 تومان

1

جدول شماره (1)

لازم به ذکر است که میزان درآمد آنها در سال 70 چنین بوده است.

جمعیت و گروههای نژادی :

مجموعه چادرها در این منطقه 7 چادر بود که با سرشماری که از کلیه چادرها کردیم جمعیت کل این چادرها در حدود 50 نفر بودند.

اکثر جمعیت : این چادرها را کودکان 5 الی 10 ساله تشکیل می‌دادند به طوری که در عکس ماره (10) مشاهده می‌کنیم.

فقر و تنگدستی ، فقدان سواد و عدم اطلاع از مضرات فرزند زیاد و کمبود امکانات بهداشتی جهت جلوگیری از حاملگی باعث شده است که در این منطقه کودکان بین 0 تا 15 سال زیاد باشند.

شهرک شهید باهنر در شمال و غرب این چادر نشینان واقع شده است. از نظر جمعیتی در سطح بالائی می‌باشد.

اکثر جمعیت آنها افغانی‌های مقیم مشهد می‌باشد.

این شهرک هم از لحاظ جمعیت بیشتر جمعیت آنها کودکان بین 0 تا 15 ساله را تشکیل می‌دهند که همان علتهائی که برای چادر نشینان گفتیم از قبیل فقدان سواد و عدم اطلاع فقر و تهی دستی 000 باعث افزایش تعداد فرزندان در این شهرک شده است.

اکثریت مردم در شهرک شهید باهنر (قلعه خیابان) و شهرک شهید رجائی (قلعه ساختمان) افغانهای مهاجر از افغانستان می‌باشند.

که این افغانی‌ها در این منطقه به شغلهائی از قبیل مسگری، کفاشی در آلونگهای کنار خیابان و آهنگری 000 مشغولند و در این دو شهرک ما ایرانی کمتر مشاهده می‌کنیم.

حاشیه نشینان مورد نظر ما بلوچ بودند و از شهرستان زابل، عده‌ای بر اثر سیل سال 1369 و عده‌ای از خشکسالی سالهای 46 و 47 حدود 25 سال به اینجا آمده بودند.

نوع چادرها:

چادرها از جنس موی بز بود که فرسوده شده بود و با وصله‌هائی جاهای پاره آن را پینه کرده بودند که چادرها از نوع در باز بود(بجز یک چادر آن هم مال دو نفر معتاد بودند که جهت در چادرها هم به طرف شرق قرار گرفته بود به خاطر استفاده‌ از حداکثر نور خورشید و یا در زمستان و تابستان .

سابقه تاریخی:

تعداد چادرها طبق گفته مردم منطقه بیش از 40 چادر بوده است که تعداد زیادی از این چادرها از اینجا رفته‌اند که عده‌ای از آنها به شهر و ولایت خود برگشته‌اند و عده‌ای دیگر در شهرهای اطراف خانه گرفته و زندگی می‌کنند.

با رفتن آنها تعداد چادرها باقی مانده 7 چادر می‌باشد که این هفت چادر 4 چادر در آن مربوط بودند به افراد سیل سال 1369 زابل که خانه‌ها و زمین‌های این مردم آسیب دیده و آنها به مشهد مهاجرت کرده‌اند از این مهاجرین عده‌ای که دارای بودجه خوبی بودند در اطراف مشهد خانه گرفتند ولی آنهائی که فقر و تنگدستی بر آنها حکومت می‌کرد چاره‌ای جز حاشیه نشینی در این منطقه نداشتند .

و اما 3 چادر دیگر مربوط بودند به خشکسالی سالهای 47، 1348 ، در بین این سه چادر مردمی به نام محمد علی خدادای تاریخچه دقیق این چادرنشینان را از همان خشکسالی برای ما تعریف کرده او گفت حدود 25 سال قبل خشکسالی در سیستان و بلوچستن به اوج خود رسید و تمام زندگیمان را تباه کرد . گوسفندانمان مردند زراعت هایمان خشک شدند. و ما باالاجبار به شهر مقدس مشهد کوچ کردیم. و با وضع نابسمانی در بیابانهای اطراف کارخانه نوش استقرار پیدا کردیم.

و در این محل با شغلهایی از قبیل کمانچه زدن و ساز و دهل و نوازندگی و دوره گردی و همچنین مسگری وروی گری زندگی جدیدی را در شهر آغاز کردیم.

و با مشقت فراوان زندگی زن و بچه‌هایمان را تامین می‌کردیم.

در این بین نیز چندین بار مورد هجوم ماموران رژیم گذشته جهت خارج کردن از آن منطقه قرار گرفتیم و دخل فوق هیچ امکانات بهداشتی و امکانات دیگر از قبیل برق و آب برای ما نبود و در نتیجه مرگ و میر در بین افرادی خصوصا کودکانمان زیاد بود.

موقعی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیت اله خمینی ( ره ) به پیروزی رسید در سالهای 60 تا 62 مکانهائی به صورت کمپ در اخر مطهری شمالی با امکانات بهداشتی وآب برق و دستشوئی فضای سبز و چادر های منظم و بسیار تمیز در اختیار مهاجرین قرار دادند و ما را از محلی که در کنار کارخانه نوش داشتیم به آن منطقه انتقال داده ند .

مدت اقامت ما در آن محل حدود 3 الی 4 سال بوده ولی به علت شکایات مردم منطقه و اطراف آن باعث گردید که دولت ما را از آنمحل بیرون کند و زمینهای در این محل به ماد بدهد .

اما علت شکایات اهالی منطقه عین گفته آقای محمد علی خدادادی این بود که اگر یک سیدویک آقا در یک خانواده زندگی می کنند جدا ند رجد آنها سید و آقا هستند ما ینز جداندرجدنوازنده ودوره گرد بودهایم بو هیمن خاطر نیم توانستیم نوازندگی و آلات آن مانند ک مانه و دهل را کنار بگداریم در نتیجه ان جوانان و فررندان ما هم همین روش را پیش گرفتند و با نوازندگی د رمحلات مشغول شده بودند ک مورد شکایت مردم منزقه قرا رگرفتند .

با اعتراضهای زیادی که مردم به شرهرداری کردند 5 نفر از کدخدایان ما به شهر داری فراخوانده شدند و با آنها وارد بحث و گفتگو شدن پس از چندین جلسه و یا ساخت ویاختهایی که با مامورین شهرداری کردند نتواست که زمین باتمام اما کنان رفاهی در نخودک برا یخودشان بگیرند و به بقیه گفته شد که اگر می خواهید به زابل برگردید ما تمام امکانات کافی در اختیار شما خواهیم گذاشت در غیر این صورت شما باید این منطقه را تخلیه کنید .

بعد آنها مبلغ 2000 تومان و یک تخته چادر و سه شاخه آهن به هر نفر دادند .

عده ای به تربت حیدریه رفتند و عده ای دیگر به زابل برگشتند و عده ای هم با سه شاخه آهن و مقداری پول که داشتن خانه ای ساختن و زندگی کردند و چادرنشینان اپنجا هم با فروختن همه شاخه آهن خود در این محل چادر زده زندگی می کنند .

توضیحی در مورد چادر نشینان :

اولین چادی که ما به آن برخورد کردم مربوط بود به دو خانوار بلوچ از بر ادران اهی تسنن که کدخدای آنها شخصی بنام محمد رخشانی بود که 6 فرزند قدونیم قد بین سنین 2 تا 8 سال داشت که فاصله سنی آنها 1 سال بود .

آقای رخشاینی با رویی باز ما با به داخل چادر فرا خواند و با دادن چائی حستگی راه را از تن ما در آورد وسایلی که مادر داخل چادر ایشان دیدیم شامل یک گالن چند دبه پلاستیکی جهت آوردن آب و تعداد کمی ظروف روحی اعم از قابلمه کاسه و قاشق و یک عدد چراغ وآلورود دوست رختخواب بسیار فرسوده و یک عدد طبل بسیار بزرگ وجود داشت .



خرید و دانلود  منطقه گلشهر