لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 42 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بخش اول
1) معرفی امام مهدی:
پدرش امام حسن بن علی بن محمد بن موسئ بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب(درود خداوند بر تمامی انان باد) بودئمادرش کنیزی ترک و از سلاله پاکی بود که با اوصیای عیسئ بن مریم (ع) پیوند می یافت. نام این کنیز نر جس یا صیقل بود. او پیش از ازدواج با امام حسن (ع) در کشور خود، به خاطر خوابی که دیده بود، اسلام آورد وهنگامی که طلایه داران سپاه اسلام به دیارش هجوم بردند خود را تسلیم انان کرد تا تقدیر او را به خانه امام عسگری (ع) بیاورد و مام حجت خدا گردد.
2) میلاد امام مهدی‹‹عج››:
در شب نیمه شعبان سال 255 هجری ودر شهر سامراء پایتخت خلافت در روزگار معتصم عباسی، امام حجت (ع) چشم به جهان گشود.
ولادت او را شواهدی بود که نشان می داد خداوند برای این نوزاد با سعادت چه اثری بر زندگی بشری تقدیر کرده است.
با هم به سخنان حکیمه دختر امام محمد بن علی (ع) وعمه امام حسن (ع) گوش فرا داریم وماجرای ولادت ان حضرت را از زبان او بشنویم:
ابومحمد حسن بن علی (ع) مرا خواست وگفت : حکیمه! امشب نزد ما افطار کن. امشب نیمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالئ حجت را دراین شب اشکار فرماید. او حجت خدا بر زمین است.
حکیمه گوید: پرسیدم مادراین نوزاد کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدایت گردم! نشانی ازحمل در نرجس نمی بینم. فرمود: همین است که با تو گفتم.
حکیمه گوید: به خامه آن حضرت آمده سلام دادم و نشستم. نرجس آمد کفش ازپای من دراورد وگفت :ای بانوی من وبانوی خانواده ام امشب چگونه ای؟ به او گفتم: تو بانوی من وبانوی خانواده منی گفت: چنین نیست. سپس کفت: عمه چه شده است ؟ به او گفتم: خداوند متعال امشب تو را فرزندی عطا خواهد کرد که در دنیا و آخرت سرور است... حکیمه گوید: نرجس از شنیدن این سخن خجل شد وشرم کرد. چون نمازرا گزاردم، افطار کردم به بستر رفته خوابیدم. شب برای خواندن نمازازجا برخاستم. نرجس خفته بود ونشانی ازوضع حمل نداشت. نمازگزاردم وبه تعقیبات نمازپرداختم وآنگاه دوباره خوابیدم. پس از لحظه ای مضطرب برخاستم واو را دیدم که خوابیده. سپس بر خاست و نماز گزارد و خوابید. حکیمه گوید؛ برای اینکه ببینم سپیده دمیده یا نه بیرون آمدم. دیدم که هنوز فجر اول است. نرجس خفته بود. درباره سخن ابومحمد(ع) دچار تردید شدم که ناگاه حضرت از جائی که نشسته بود با صدای بلند به من بانگ زد:‹‹عمه شتاب مکن! هنگام وعده نزدیک است››. حکیمه گوید: نشستم سورههای الم سجده ویاسین را قرائت کردم.
دراین حال بودم که ناگهان نرجس مضطرب از خواب بیدار شد. به طرف او جستم ونام خدا را بر او بردم وانگاه پرسیدم: ایا چیزی احساس می کنی؟ گفت :اری عمه. گفتم:روح و دل خویش را فراهم آر(دل قوی کن واستوار باش). این همان چیزی است که با تو گفته بودم. مرا سستی فرا گرفت واو را زایمان. ناگهان متوجه سرورم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
حضرت محمد مصطفی (ص)
ولادت
حضرت رسول صلی الله علیه و آله در سالی که معروف به عام الفیل است دیده به جهان گشود. پدرش عبدالله در بازگشت از شام در شهر یثرب (مدینه ) چشم از جهان فرو بست و به دیدار کودکش محمد نایل نشد. همسر عبدالله ، مادر «محمد» آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود.
بنابر رسم خانواده های بزرگ مکه «آمنه» پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهای شهر پرورش یابد.
در سن 12 سالگی بود که عمویش ابوطالب او را همراهش به سفر تجارتی به شام برد. در همین سفر در محلی به نام «بصری» که از نواحی شام، ابوطالب به «راهبی» مسیحی که نام وی «بحیرا» بود برخورد کرد.
حضرت محمد (ص) در سن بیست و پنج سالگی با حضرت خدیجه که از زنان پاکدامن و محترم و بزرگوار بود ازدواج کرد . حضرت فاطمه (س) بانوی بزرگ اسلام و جهان، از ثمرات این ازدواج مبارک می باشند.
بعثت
پیامبر اسلام (ص) ، قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با
آفریننده جهان می پرداخت و در آن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مامور شد آیاتی از قران را بر محمد (ص) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد. سن محمد (ص) در این هنگام چهل سال بود.
پیامبر اسلام (ص) دعوت به اسلام را از خانه اش آغاز کرد ابتدا همسرش خدیجه و پسر عمویش علی به او ایمان آوردند . سپس افراد دیگری نیز به دین اسلام گرویدند. دعوتهای نخست بسیار مخفیانه بود. پس از سه سال فرود آمد که : «آنچه را بدان ماموری آشکار کن و از مشرکان روی بگردان.»
پیامبر اسلام (ص) پس از بیست و سه سال مبارزه و تبلیغ دین خدا (13 سال در مکه و 10 سال در مدینه) و برقرار کردن حکومت اسلامی و تعیین حضرت علی (ع) به عنوان وصی و جانشین پس از خود ، به ویژه در « حجه الوداع و در محل غدیر خم » در 28 صفر سال یازدهم هجری در سن 63 سالگی رحلت نمود. مرقد مطهر رسول خدا (ص) در مدینه منوره قرار دارد.
حدیثی از پیامبر گرانقدر اسلام (ص) نقل شده است که:
من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم ، تا از آن دو پیروی نمایید، هرگز گمراه نمی شوید. این دو چیز گرانبها عبارتند از : کتاب خدا(قرآن ) و عترتم (اهل بیت من).
حضرت علی (ع)
ولادت
امام علی (ع) در سال سی هم عام الفیل ، (سالی که ابرهه به خانه خدا لشکر کشید) یعنی ده سال پیش از بعثت ، در سیزدهم رجب، در درون کعبه خانه خدا به دنیا آمد . پدر گرامی اش ابوطالب عموی پیامبر (ص) و مادرش فاطمه بنت اسد بود.
هنوز پنج سال از عمر او نگذشته بود که پیامبر( ص) او را به خانه برد و تربیت او را به عهده گرفت.
هشت ویژگی خاص
روزی پیامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود : علی (ع) دارای هشت ویژگی است و هیچ کس از گذشتگان و آیندگان دارای این مقام نیست .
1- او برادر من در دنیا و آخرت است و هیچ کس دارای این مقام نیست.
2- تو ای فاطمه! سرور بانوان بهشت، همسر او هستی.
3- و دو سبط رحمت، دو سبط من ، پسران او هستند.
4- برادر علی (ع) (یعنی جعفر طیار) به دو بال آرایش شده و در بهشت همراه فرشتگان به پرواز درآید و هرجا که بخواهد پرواز کند.
5-علم گذشتگان و آیندگان نزد اوست.
6- او نخستین فردی است که به من ایمان آورد.
7- او آخرین فردی است که با من هنگام مرگ دیدار نماید.
8-او وصی من و وارث همه اوصیا است.
شهادت امام علی علیه السلام
صبحگاه 19 رمضان سال چهلم هجری، هنگامی که امام علی (ع) برای نماز صبح به مسجد آمده و در حال نماز بود توسط عبدالرحمن بن ملجم که یکی از خوارج بود با شمشیر زهر آلود ضربت خورد و دو روز بعد در شب 21 رمضان، در سن 63 سالگی به شهادت رسید.
حضرت علی (ع) پس از این ضربت بر روی فرق مبارکش فرمود: «فزت و رب الکعبه- به خدای کعبه که رستگار شدم » .
امام علی در روز 21 ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری در حالی که عمر شریفش شصت و سه سال بود جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکر مطهر آن حضرت را بنا به وصیت حضرت به نجف اشرف بردند و به خاک سپردند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
تولد حضرت زهرا (س) آنچنان پیامبر را خشنود ساخت که زبان به مدح و ثنای پروردگار گشود و زبان بدخواهان که او را «ابتر» (یعنی بریده نسل) می خواندند برای همیشه کوتاه گردید و خداوند مژده این تولد را در سوره کوثر به پیامبرش داد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
داستان حضرت اسماعیل(ع)
پیامبرى اسماعیل
خداوند پیامبرى حضرت اسماعیل(ع) را به صراحت بیان داشته و فرموده است: <وَاذکُرْ فِى الکِتابِ إِسْمعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعْدِ وَکانَ رَسُولاً نَبِیّاً». دعوت حضرت اسماعیل(ع) میان قبیلههاى عربى که آن حضرت بین آنها مىزیسته، صورت گرفته است. زندگى و ولادت اسماعیل(ع) شاهد برخى از حوادث هیجانانگیز بوده که در زیر بدانها اشاره مىکنیم.
هجرت ابراهیم به مصر
ابراهیم(ع) مدتى در شهر حَرّان اقامت گزید و در همان شهر با دختر عمهاش ساره ازدواج کرد، ولى از آنجایى که مردم آن سامان به جز لوط و عدّهاى اندک، دعوت وى را اجابت نکردند، از مردم آنجا به ستوه آمد و تصمیم گرفت از آن شهر هجرت کند. قرآن کریم به این ماجرا اشاره مىکند: <فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقالَ إِنِّى مُهاجِرٌ إِلى رَبِّى إِنَّهُ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ».
سبب این هجرت، دشمنى زاید الوصفى بود که میان ابراهیم و ایمانآورندگان و میان بتپرستانى که از ایمان به خدا سر برتافتند، به وجود آمد. از این رو ابراهیم(ع)از آنها بیزارى جسته و روگردان شد.
خداوند در قرآن کریمابراهیم(ع) را براى موضعى که در قبال قوم خود اتخاذ کرد، مورد ستایش قرار داده و مؤمنان را به پیروى از او تشویق و ترغیب فرموده است:
قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْراهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَءاؤُا مِنْکُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُمُ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(1)
ابراهیم و کسانى که بدو گرویدند، بهترین الگوهاى شمایند. آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از خدا مىپرستید، بیزارى مىجوییم. ما به شما اعتقاد نداریم و تا زمانى که به خداى یگانه ایمان نیاورید، میان ما و شما دشمنى و کینهتوزى وجود خواهد داشت.
ابراهیم(ع) همراه کسانى که به وى ایمان آورده بودند، رهسپار شام گردید. به سرزمین شام در آن زمان کنعان مىگفتند. وى مدت نه چندان زیادى در آنجا اقامت گزید و پس ازآنکه سرزمین شام گرفتار قحطى شدیدى شد و مردم آن سامان مورد تهدید گرسنگى قرار گرفتند، و عده زیادى از مردم آنجا براى کسب معاش و تهیه غذا و مراتع، شهر را ترک کردند، ابراهیم(ع) نیز آن شهر را به قصد مصر ترک گفت.
تولد حضرت اسماعیل(ع)
ابراهیم(ع) به همراه همسر و کنیز همسر خود، هاجر از مصر به فلسطین بازگشت. ابراهیم(ع) به داشتن فرزند بسیار علاقهمند بود و از خدا خواست فرزندى شایسته بدو عنایت کند: <رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصّالِحِینَ».
گویى ساره همسرابراهیم(ع) احساسات آن حضرت را درک کرد و بدو گفت: خداوند مرا ازداشتن فرزند محروم ساخته، به نظر من شما با هاجر کنیزکم ازدواج کن، شاید خداوند از او به تو فرزندى عطا کند. ساره زنى سالخورده و نازا بود که به فرزنددار شدن او امیدى نبود. از این رو ابراهیم(ع) با هاجر ازدواج کرد و اسماعیل از او متولد شد. تورات، در سفر پیدایش، اسماعیل را این گونه وصف کرده است:
<و أمّا إسماعیل فقد سمعتُ قولَکَ فیه و هاء نذا أُبارکَه و أَنمیه و أَکثرهُ جدّاً جدّاً وَیلِدُ اِثْنَى عَشرَ رئیساً وأجعله أمةً عظیمةً؛(2)
گفتهات را در باره اسماعیل شنیدم و من اینک او را برکت داده و به رشد و کمال مىرسانم و نسلش را فزونى بخشیده و از او دوازده رئیس به وجود مىآید و او را امتى بزرگ مىگردانم.
این روایت مژدهاى است به امت حضرت محمد(ص)، زیرا آن حضرت و نیز اعراب حجاز، از نسل اسماعیلند و این وعده، درنسل حضرت ابراهیم(ع) به دست حضرت محمد(ص) و امت آن حضرت، عملى شده است.
هجرت ابراهیم و اسماعیل به مکه
پس ازآنکه ابراهیم(ع)، از هاجر داراى فرزندى به نام اسماعیل شد، هاجر در اثر آن دچار غرور و مباهات شد و همین سبب حسرت و رشک در درون ساره گشت. از این رو از ابراهیم(ع) خواست تا آنها را از وى دور کند، چه اینکه زندگى با هاجر براى او طاقت فرسا بود. ابراهیم(ع) براى فرمانى که خدا اراده فرموده بود، خواسته ساره را اجابت کرد. خداوند به ابراهیم(ع) وحى کرد تا هاجر و اسماعیل را که دوران شیرخوارگى را مىگذراند به مکه ببرد.
ابراهیم(ع) با رهنمون اراده الهى، کودک و مادر او هاجر را همراه خود برد و پس از طى مسافتى طولانى خداوند بدو فرمان داد تا در بیابانى دور از آبادى، همانجا که بعدها در آن کعبه بنا مىگردید، درنگ کنند.
ابراهیم(ع) هاجر و کودک او را در آن سرزمین بىآب و علف فرود آورد و سپس آنها را ترک گفت و بازگشت. هاجر در پى او راه افتاد و بدو گفت: به کجا مىروى؟ چرا ما را در این بیابان وحشتزاى بىآب و علف رها مىسازى؟ وى چند بار این مطلب را تکرار کرد تا شاید ابراهیم برگردد، ولى او به راه خود ادامه داد.در این هنگام بود که هاجر از او پرسید: آیا خدا به تو چنین فرمان داده؟ ابراهیم(ع) گفت: آرى. هاجر اظهار داشت: حالا که این گونه است خداوند به ما توجه و عنایت خواهد داشت و سپس به مکانى که ابراهیم، او و کودکش را در آنجا قرار داده بود، بازگشت.
ابراهیم(ع) در حالى که در فراق و جدایى همسر و کودک خود سخت پریشان بود،به راه افتاد، ولى اراده خدا بر اراده او چیره گشته و تسلیم پروردگار خویش شد و در حالى که به نزد پروردگار خود تضرع و زارى مىکرد، بازگشت و با این کلمات که قرآن آنها را براى ما بیان کرده است، خداى خود را مىخواند:
رَبَّنا إِنِّى أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِى بِوادٍ غَیْرِ ذِى زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِى إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ * رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِى وَما نُعْلِنُ وَما یَخْفى عَلىَ اللَّهِ مِنْ شَىءٍ فِى الأَرضِ وَلا فِى السَّماءِ؛(3)
پروردگارا، من برخى از اعضاى خانوادهام را در منطقهاى بىآب و علف نزدیک خانه محترم تو سکونت دادم. پروردگارا، این کار را انجام دادم تا نماز را بهپا دارند. دلهاى مردم را متوجه آنها گردان و بدانها نعمت عنایت کن، شاید سپاسگزار شوند. پروردگارا، تو از آشکار و نهان ما خبر دارى. هیچ چیز در آسمان و زمین بر خداوند نهان نیست.
مفهوم این آیه این است که خدایا، برخى از فرزندان خود را در سرزمین مکه که منطقهاى بى آب و علف بوده و در کنار خانهات که آن را براى تو بنا خواهم کرد و خانهاى که تعرّض و اهانت به آن را حرام خواهى ساخت، سکونت دادم، خداوندا، من آنها را در این سرزمین سکنا دادم تا در کنار خانهات نماز را به پا دارند و وظایف عبادت و بندگى را تنها براى تو بهجا آورند، بارخدایا، دلهاى مردم را متوجه آنها نما و بر آنان نظر لطف و رحمت داشته باش، و در این مکان دور دست آنها را ازانواع نعمتها بهرهمند گردان تا نعمتهایت را سپاس گویند. پروردگارا، تو بر نهان و آشکار ما آگاهى و از حزن و اندوهى که در فراق زن و فرزندم دارم با خبرى، هیچ چیز بر تو پوشیده نیست، هر چند کوچک و بىمقدار و یا در زمین و آسمان باشد.
پیدایش زمزم
هاجر، فرمان خدا را گردن نهاد و صبر پیشه کرد و در مدت اقامت خود، از خوراک و آبى که ابراهیم(ع) برایشان تهیه کرده بود، استفاده کرد تا آنها تمام شده و خود و فرزندش تشنه گردیدند، او به کودکش که از تشنگى به خود مىپیچید، نگریست و نتوانست آن منظره دردناک را تحمل کند.از این رو سراسیمه بهپا خاست و سرگردان و متحیّر وشتابان به این سو و آن سو، مىدوید به گونهاى که در آستانه از هوش رفتن قرار گرفت.
هاجر از تپهاى بلند به نام <صفا» بالا رفت و از آنجا نظاره کرد شاید آبى بیابد، ولى چیزى ندید، از آنجا پایین آمد و چون انسانى خسته و مانده شتابان به حرکت در آمد تا بر بلندى دیگرى به نام <مروه» بالا رفت و نگاهى کرد، باز چیزى نیافت، دیگر بار به <صفا» بازگشت و نگاهى انداخت و چیزى نیافت و این عمل را هفت بارتکرار کرد و آخرین بار که گذار او به <مروه» افتاد، صدایى شنید، متوجه آن شد. ناگهان فرشتهاى را در محل زمزم دید که با بالهاى خود زمین را مىکاوید تا اینکه آب پدیدار شد.(4) وقتى هاجر این منظره هیجانانگیز را دید، شادى و خوشحالى سراسر وجودش را فراگرفت و سپس از آن آب برگرفته و کودک خود را سیراب ساخت و خود نیز از آن نوشید.
هنگامى که آب جوشید، پرندگان بدان سو به رفت و آمد پرداختند، گروهى از قبیلهجُرهُم که از نزدیکى آنجا مىگذشتند، وقتى رفت و آمد پرندگان را پیرامون آن منطقهدیدند، از یکدیگر سؤال کردند که این پرندگان اطراف آب به پرواز در مىآیند، آیا دراین منطقه آبى سراغ دارید؟ پاسخ دادند: خیر. یکى از افراد خود را فرستادند تا براى ایشانکسب اطلاعى کند و او با مژدگانى وجود آب، به سرعت نزدشان بازگشت. آنها نزد هاجر آمده و گفتند: اگر میل دارید ما در جوار شما بوده و یاورتان باشیم و آب از خود شماباشد. هاجر نیز آنان را پذیرا شد و در همسایگى وى اقامت گزیدند تا اینکه اسماعیل بهسن جوانى رسید و زنى را ازقبیله جُرهُم به ازدواج خویش در آورد و عربى را از آنانآموخت.
ذبح اسماعیل
ابراهیم، فرزندش اسماعیل را در مکه رها کرد، ولى او را به فراموشى نسپرده و از او غافل نگشت، بلکه هر چند گاه به دیدار وى مىرفت. در یکى از دیدارها ابراهیم(ع) در خواب دید که خداوند به او فرمان مىدهد تا فرزندش اسماعیل را ذبح کند. البته خواب پیامبران حق بوده و به منزله وحى الهى است، به همین دلیل ابراهیم(ع) تصمیم به اجراى فرمان الهى گرفت و به بهانه اینکه اسماعیل، تنها پسر او بوده و خود به سن پیرى رسیده است، از تصمیم خود برنگشت. این ماجرا را قرآن برایمان چنین بازگو مىکند:
وَقال إِنِّى ذاهِبٌ إِلى رَبِّى سَیَهْدِینِ * رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصّالِحِینَ * فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ * فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قالَ یا بُنَىَّ إِنِّى أَرى فِى المَنامِ أَنِّى أَذبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصّابِرِینَ * فَلَمّا أَسْلَما وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنّا کَذلِکَ نَجْزِى المُحْسِنِینَ * إِنَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبِینُ * وَفَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ * وَتَرَکْنا عَلَیْهِ فِى الآخِرِینَ * سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ * کَذلِکَ نَجْزِى المُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبادِنا المُؤْمِنِینَ * وَبَشَّرْناهُ بِإِسْحقَ نَبِیّاً مِنَ الصّالِحِینَ؛(5)
ابراهیم گفت: من به پیشگاه پروردگار خویش مىروم و او مرا هدایت خواهد کرد، پروردگارا، فرزندى شایسته به من عنایت فرما. ما او را به پسرى بردبار و شکیبا مژده دادیم. آنگاه که او به سن رشد رسید و با پدر به کار و تلاش پرداخت، ابراهیم گفت: پسرکم در خواب دیدم که تو را ذبح مىکنم نظرت چیست؟ اسماعیل گفت: پدرم آنچه را بدان مأمور شدهاى انجام ده و انشاءاللَّه مرا از بردباران خواهى یافت. آنگاه که تسلیم امر خدا شد و او را به صورت خوابانید. به او خطاب کردیم اى ابراهیم، مأموریت خوابت را عملى ساختى و این گونه نیکوکاران را پاداش مىدهیم. این امتحانى آشکار بود و با ذبحى بزرگ او را فدا دادیم و قدردانى و ثناى او را به آیندگان واگذاردیم. سلام و درود بر ابراهیم، این گونه نیکوکاران را پاداش عطا مىکنیم؛ زیرا او از بندگان مؤمن ما بود و وى را به اسحق، که پیامبرى شایسته بود، مژده دادیم.
خداوند در این آیات در باره حضرت ابراهیم(ع) مىفرماید: وقتى ابراهیم از سرزمین قوم خود هجرت کرد، از خداى خود فرزندى شایسته خواست و خداوند دعایش را مستجاب گرداند و وى را به پسرى بردبار به نام اسماعیل که نخستین فرزند او بود مژده داد.
زمانى که اسماعیل نشو و نما کرد و به سنّى که قادر بر تلاش و فعالیت بود رسید، ابراهیم(ع) در خواب دید که خداوند بدو فرمان مىدهد فرزندش اسماعیل را که در آن زمان تنها فرزند او بود، ذبح کند. ابراهیم(ع) ماجرا را بر پسرش عرضه کرد تا ایمان او را بیازماید و با آرامش دل بیشتر او را ذبح کند و این قضیه بر او دشوار نیاید. اسماعیل(ع) پاسخ داد: پدرجان آنچه را خداوند به تو فرمان داده، عملى کن. انشاءالله مرا از بردبارانى که راضى به قضاى خدایند، خواهى یافت.
چون اسماعیل تسلیم قضاى الهى شده و آنان تصمیم بر اجراى فرمان الهى گرفتند، ابراهیم(ع) فرزندش را به صورت خوابانید که از قفا او را ذبح نماید، هنگام ذبح، صورت او را
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بیان فضایل و مکارم اخلاق و نامهای جلیل و نقش نگین حضرت ابراهیم (ع)
به سند وعتبر از حضرت موسی بن جعفر (ع) منقول است که حضرت ابراهیم علیهالسلام متیظ و آگاه شد به عبرت گرفتن بر معرفت حق تعالی و احاطه کرد دلایل او بعلم ایمان بخدا و او پانزده ساله بود. و از حضرت رسول (ص) منقول است که اول کسی را که او در قیامت بخوانند من خواهم بود پس از جانب راست عرش خواهم ایستاد و حلة سبزی از حلههای بهشت در من خواهند پوشانید پس پدر ما ابراهیم (ع) را خواهند طلبید و از جانب راست عرش در سایة عرش باز خواهد داشت و حلة سبزی از حلههای بهشت در او خواهند پوشانید پس منادی از پیش عرش ندا خواهد کرد :
نیکو پدریست پدر تو ابراهیم و نیکو برادری است برادر تو علی. و به سند معتبر از موسی بن جعفر (ع) منقول است که حقتعالی از هر چیز چهار چیز اختیار فرموده است : از پیغمبران برای شمشیر و جهاد اختیار فرموده است ابراهیم و داوود و موسی و مرا، و از خانه آبادها چهار خانة آباده را اختیار فرموده است چنانچه در قرآن مجید است که خدا برگزید آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان.
از حضرت امیرالمؤمنین (ع) منقول است که ابراهیم (ع) از پیغمبرانی است که ختنه کرده متولد شدند و اول کسی بود که امر فرمود مردم را بختنه کردن.
و بسند معتبر از امیرالمؤمنین (ع) منقول است که ابراهیم (ع) اول کسی بود که مهمانی کرد و اول کسی بود که موی سفید در ریش او بهم رسید پرسید این چیست؟ وحی باو رسید که این وقار است در دنیا و نور است در آخرت. بدانکه حق تعالی در چند موضع از قرآن مجید فرموده است : اخذ کرد خدا ابراهیم را خلیل خود ( و خلیل یار و دوستی را گویند که هیچگونه خلل در شرایط دوستی نکند ) و در سبب آنکه حق تعالی او را خلیل خود گردانید احادیث بسیار وارد شده است از آنجمله : به سند معتبر از حضرت رضا (ع) منقول است که خدا برای آن ابراهیم (ع) را خلیل خود فرموده که هیچکس از او چیزی سؤال نکرد.
به سند صحیح از حضرت صادق (ع) منقول است که آن حضرت را خدا برای این خلیل خود گردانید که سجده بر زمین بسیار میکرد. به سند معتبر از حضرت امام علیالنقی (ع) منقول است که برای این او را خلیل خود گردانید که بسیار صلوات بر محمد و آل محمد (ص) میفرستاد. از رسول خدا (ص) منقول است که ابراهیم (ع) را خدا خلیل خود نگردانید مگر برای طعام خوارانیدن به مردم و نماز کردن در شب در هنگامیکه مردم در خواب بودند. مؤلف میگوید : در میان احادیث منافاتی نیست و آن حضرت را حق تعالی خلیل خود گردانید برای انکه به مکارم اخلاق بشریه همگی آراسته بود و در هر حدیث بعضی از آنها که مدخلیت عظیم در خلت داشته برای ترغیب خلق بمثل آن بیان فرمودهاند.
به سند معتبر از امام محمد باقر (ع) منقول است چون خدا ابراهیم (ع) را خلیل خود گردانید بشارت خلت را ملک موت آورد بصورت جوانی سفیدرو که دو جامة سفید پوشیده بود و از سرش آب و روغن میریخت چون ابراهیم خواست داخل خانه شود دید که او از خانه بیرون میآید، ابراهیم مردی بود بسیار با غیرت و چون پی کاری میرفت در را میبست و کلید را با خود برمیداشت، پس روزی پی کاری بیرون رفت و در را بست چون برگشت و در گشود ناگاه مردی را دید که ایستاده است در غایت حسن و جمال! او را غیرت از جا بدر آورد گفت : ای بندة خدا کی ترا داخل خانة من کرده است؟ گفت : پروردگار خانه مرا داخل خانه کرده است! فرمود : پروردگارش حق است از من، پس تو کیستی؟ گفت : ملک موتم! حضرت ابراهیم (ع) ترسید فرمود : آمدهای قبض روح من بکنی؟ گفت : نه ولیکن خدا بندهای را خلیل خود گردانیده است آمدهام که این بشارت را به او برسانم؛ فرمود کیست آن بنده شاید خدمت او کنم تا بمیرم؟ گفت تو آن بندهای، پس آمدم بنزد ساره و فرمود خدا مرا خلیل خود گردانیده است. به سند معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است که چون رسولان ملائکه از جانب خدا بسوی ابراهیم (ع) آمدند برای هلاک کردن قوم لوط برای ایشان گوساله بریان آورده فرمود بخورید بگوئید ( بسم الله ) و چون فارغ شوید بگوئید ( الحمدالله )، پس جبرئیل رو کرد برفقایش و ایشان چهار نفر بودند و جبرئیل سر کردة ایشان بود و گفت سزاوار است که خدا وا را خلیل خود گرداند – پس حضرت صادق(ع) فرمود : چون ابراهیم (ع) را در آتش انداختند جبرئیل در هوا او را ملاقات کرد در وقتیکه به زیر می آید و گفت : ای ابراهیم آیا ترا حاجتی هست؟
فرمود : اما بسوی تو پس نه. به سند معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است که ابراهیم (ع) اول کسی بود که برای او ریگ آرد شد در وقتیکه رفت بنزد دوستی که در مصر داشت که از او طعامی قرض کند و او را در منزل خود نیافت و نخواست بار بردار خود را خالی برگرداند پس همیان خود را پر از ریگ کرد چون داخل خانه شد چهار پا را را با ساره گذاشت و از خجلت بخانه رفت و خوابید! چون ساره همیان را گشود آردی در آن دید که از آن بهتر نتوان بود! آنرا نان پخت و بنزد آن از نزد خلیل مصری آورده ابراهیم (ع) فرمود از کجا آوردی این را؟ عرض کرد از آن آردی که از نزد خلیل مصری آورده بودی؛ فرمود : آنکه آرد بمن داده است خلیل من هست ام مصری نیست و باین سبب خدا او را خلیل خود خواند ؛ پس خدا را شکر و حمد کرد و از آن طعام تناول نمود.
به سندهای معتبر از حضرت صادق (ع) منقول است که چون روز قیامت شود محمد(ص) را بخوانند و حله سرخی به رنگ گل بر او بپوشانند و او را در جانب راست عرش باز دارند پس بخوانند ابراهیم (ع) را و بر او حلة سفیدی بپوشانند و در جانب چپ عرش او را باز دارند پس بطلبند امیر المؤمنین (ع) را و حلة سرخی بر او پوشانند و در جانب راست رسول خدا (ص) باز دارند پس بطلبند اسمعیل (ع) را و حلة سفیدی بر او بپوشانند و در جانب چپ ابراهیم (ع) باز دارند پس حضرت امام حسن (ع) را بطلبند و حلة سرخی بپوشانند و در جانب راست امیر المؤمنین (ع) بازدارند پس بطلبند حضرت امام حسین (ع) را و جامة سرخی بپوشانند و در جانب راست امام حسن (ع) باز دارند و همچنین هر امامی را بطلبند و حلة سرخی بپوشانند و در جانب راست امام سابق باز دارند پس شیعیان ائمه را بطلبند و در پیش روی ایشان باز دارند پس بطلبند فاطمه (ع) را با زبان و فرزندان و شیعیان و داخل بهشت شوند بیحساب پس منادی از میان عرش از جانب ربالعزه و از افق اعلی ندا کند : خوب پدری است پدر تو ای محمد (ص) و او ابراهیم (ع) و خوب برادری است برادر تو و او علی بن ابیطالب (ع) است و نیکو فرزند زادههایند فرزند زاده های تو ( یعنی حسن و حسین (ع) ) و نیکو جنینی که در شکم شهید شده است جنین تو که آن محسن است و نیکو امامان راهنمایند ذریت تو امام زینالعابدین (ع) تا آخر ائمه و نیکو شیعهاند شیعیان تو بدرستی که محمد و وصی او و فرزند زادههای او و امامن از ذریت او ایشان رستگارانند پس امر کنند ایشان را بسوی بهشت، اینست آنچه حق تعالی میفرماید : هر که دور کرده شود از آتش جهنم و داخل شود در بهشت پس بتحقیق که او رستگار است از حضرت امام حسن (ع) منقول است که حضرت ابراهیم (ع) سینهاش پهن و پیشانیش بلند بود. از رسول خدا (ص) منقول است که فرمود : هر که بخواهد ابراهیم (ع) را ببیند در من نظر کند.
و در حدیث صحیح از امام جعفر (ع) مرویست که مردم قبل از زمان حضرت ابراهیم (ع) ریش ایشان سفید نمیشد پس حضرت ابراهیم (ع) روزی موی سفید در ریش خود دید گفت پروردگارا این چیست؟ وحی به او رسید که این باعث وقار است ؛ عرض کرد، خداوندا وقار مرا زیاد گردان.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 115
ولادت علی (ع) :
رسول گرامی اسلام در سال عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالی که از ولادت پیغمبر خدا و از شنیدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و مولود جدید را به وی تبریک گفت. ابوطالب چون سخن همسرش را شنید ضمن خوشحالی و تشکر به او گفت: ((اصبری سبتاً اتشرک بمثله الا النبوه))
تتعجبین من هذا انک تحبلین و تلدین بوصیه و وزیره))
ترجمه :ای فاطمه!سی سال دیگر صبر کن , تو نیز نظیر او را به دنیا می آوری, ومن این وعده را به تو مژده می دهم.و در حدیث دیگر آمده: آیا تو از این واقعه بزرگ تعجب می کنی؟بدان که تونیز به وزیر و وصی و جانشین وی حامله می گردی (و فرزند عزیزم علی را به دنیا می آوری)
سی سال از این واقعه شگرف تاریخی گذشت,همان طور که حضرت ابوطالب خبر داده بود فرزند کعبه و وصی و وزیر مصطفی (ص)رحمت عالمیان پناه بی پناهان مولای متقیان حضرت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام در روز جمعه , سیزدهم رجب المرجب ,بیست و سه سال قبل از هجرت نبوی آن هم در شریف ترین مکان عالم هستی مکه در درون کعبه دیده به جهان گشود.
و گیتی را به نور ولایتش منور ساخت.
فاطمه بنت اسد چون از کعبه با فرزند عزیزش خارج گشت نخست پدرش حضرت ابوطالب از آنان استقبال نموده و میوه دلش را در آغوش گرفت, مولود کعبه در همان لحظات آغاز زندگی اش خطاب به پدر ارجمندش گفت : السلام علیک یا ابتاه و رحمه الله و برکاته و ابوطالب نیز جواب سلام علی را داده و او را مورد نوازش قرار داد و سپس پیامبر(ص)وارد خانه ابوطالب شد و علی را در آغوش کشید و چون چشمان علی به چهره مبارک رسول خدا افتاد به حرکت آمده و با تبسم و چهره ای خندان گفت:السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته و آنگاه به دستور رسول اکرم (ص)شروع به خواندن کتابهای آسمانی و از صحف آدم و نوح و ابراهیم آغاز نمود و آیاتی را از زبور و تورات و انجیل قرائت کرد و در پایان از اول سوره مومنون تا آیه دهم را با آهنگ زیبا تلاوت فرمود و بدین طریق عظمت خود را به جهان انسانیت نشان داد.
بخشهای زندگانی علی (ع)
با توجه به اینکه امیر مومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام همواره در کنار پیامبر اسلام (ص)قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سی سال زندگی نمود؛می توان مجموع عمر 63 ساله اورا به پنج بخش زیر تقسیم نمود:
1-از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام
2-از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه
3-از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام
4-از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت
5-دوران خلافت آن بزرگوار
نخستین کسی که اسلام آورد
نخستین افتخار امام علی (ع) پیشگام بودن وی در پذیرفتن اسلام و یا به عبارت صحیح تر ,ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است زیرا علی (ع) از کوچکی یکتاپرست بود و هرگز الوده به بت پرستی نبود تا اسلام او به معنای دست کشیدن از بت پرستی باشد.پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام ارزشی است که قرآن روی آن تکیه دارد, تا آنجا که در سوره واقعه آیات 10و11 می فرماید: ((و پیشگامان,پیشگام,آنان مقربانند))