لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
-تاریخچةخانواده درمانی :
خانواده درمانی بعد از جنگ جهانی دوم یعنی اواخر دهة 1940 و اوائل دهة 1950 توسعه یافت . خانواده درمانی تحت تأثیر خانواده های اسکیزوفرنیک و مشکلات رفتاری و بزهکاری کودکان به سرعت پیشرفت نمود. فروید و بسیاری از روان پزشکان بیمار را از خانواده جدا می کردند تا از اثرات زیان آوراحتمالی در خانواده جلوگیری شود .
فروید با مطالعة گذشتة کودک مبتنی بر این عقیده که مشکلات نوروتیکی بیماران به رفتارهای متقابل و تعاملات ناسالم دوران کودکی آنها با پدرو مادرشان بر می گردد ، به مداوای بیمار می پرداخت .ناتان آکرمن از بنیانگذاران خانواده درمانی است و کتاب او تحت عنوان ‹‹ پویائی های روانی زندگی خانوادگی ، 1958 ›› درهای جدیدی به روی خانواده درمانی بازکرد . او از روانکاوی
به خانواده درمانی رسید . در سال 1937 متوجه گردید که مصاحبه فردی با کودک و اعضای خانواده به نتیجة مطلوب که تغییر رفتار کودک است نمی رسد ، لذا کلیة افراد خانواده را با هم مورد مصاحبه قرارداد.
بنابراین کارهای آکرومن و سایر همکارانش در رابطه با کودکان بزهکار و خانواده های اسکیزوفرنیک شروع واقعی نهضت خانواده درمانی بوده است .آکرومن معتقد بود با کسب مهارت در کار با تمامی گروه خانواده به بعد جدیدی در درمان بیماری های روانی و مشکلات خانوادگی میرسیم .
در پایان دهة 1950 خانواده درمانی با این نگرش که با درمان های دیگر متفاوت است ، شناخته شد . در این درمان ، پذیرفته شد که هدف ، تغییر ساختار خانواده است نه تغییر رفتارهای فردی و اعضای خانواده ، به عبارت دیگر خانواده درمانی یک روش درمانی نیست بلکه نوعی درمان با ویژگی ها هدف های خاص می باشد .
تعریف روان درمانی خانواده :
روان درمانی خانواده ارائه خدمت به منظور بالا بردن احساس وحدت ، انس و آرامش و رحمت و مودّت در خانواده است . مشاوران خانواده پس از کسب تجربه روی تعداد زیادی از خانواده ها به این نتیجه رسیدند که خانواده درمانی یک روش نیست ، بلکه یک بینش خاص در مورد مشکلات انسانی است . مشاور خانواده مشکلات هر فرد را در رابطه با خانواده اش مورد مطالعه قرارمی دهد .
مشاوران خانواده معتقدند که مشکلات فرد ناشی از روابط او با دیگران است و منظوراز دیگران در نظر اول خانوادةوی می باشند .بنابراین درمان فردی هم نوعی مداخلة درمانی در خانواده است . این توجیه غلط است که ما در خانواده درمانی به این دلیل که چون فرد بیمار است به درمان او بپردازیم و برای درمان او اقدام کنیم . درمانگر به جای آنکه برای تغییر دادن فرد بکوشد ، هدفش دگرگون کردن رفتارهای حاکم بر روابط اعضای خانواده است .
تفاوت های خانواده درمانی :
دیدگاه فردی با دیدگاه خانواده درمانی کاملاً متفاوت است که ما به پاره ای از این تفاوتها اشاره می کنیم :
دیدگاه درمان فردی به گذشتة فرد اهمیت می دهد و در این دیدگاه اعتقاد بر این است که گذشتة فرد وضعیّت فعلی او را به وجود آورده است . در حالیکه خانواده درمانی وضعیت فعلی را مورد توجه قرار میدهد و برای تغییر آن اقدام می کند . مشاور خانواده وضعیت گذشته را زمانی مورد بررسی قرار می دهد که در تغییر وضع حاضر کمک کند .
درمانگر معتقد به درمان فردی ، فرد را بعنوان مشکل را بیمار می پذیرد و کوشش میکند مشکل او را درمان کند ، د رحالیکه مشاور خانواده از کاربرد کلمة‹‹ بیمار›› پرهیز می کند و منظور او از مراجع ، فردی است که علائم اختلال دارد که در رابطه با خانواده مورد بررسی قرار میگیرد .
دیدگاه فردی در پی تشخیص ناراحتی فرد و تعیین نوع بیماری یا مشکل است و هدفش کمک به مراجع برای رفع مشکل یا درمان بیماری است ، در صورتیکه خانواده درمانگر پس از کسب اطلاعات مختصری ، کار درمان را در رابطه با تغییر جوّ حاکم بر خانواده شروع می کند . مشاور خانواده خود را جدا از وضع بیمار نمید اند . او خودش و بیمار و کلیةاعضای خانواده و شبکة خویشاوندی را در بروز مشکل و درمان آن دخیل و سهیم می داند .
مشاور خانواده سعی می کند از آشکار نمودن عواطف مخرّب و خصومت افراد خانواده با یکدیگر پرهیز کند و بعلاوه مسائل خانواده ها را یکسان نمی بیند . لذا ممکن است درمانگر کارخود را با تمام اعضای خانواده شروع کند و بعد به اقتضای هر مورد با یک عضو و یا زن و شوهر و یا هر ترکیب دیگر مصاحبه کند .
خانواده و مراحل تکامل آن :
خانواده کوچک ترین واحد یک جامعه است که از نظر اثرات فردی و اجتماعی دارای اهمیت زیادی است و به همین علّت چون مشکلات خانواده دررابطه با کل اعضای خانواده می باشد ، خانواده درمانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است .
تعریف مشکل :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
شکست بنیان خانواده در غرب
بسیاری از پدران انگلیسی، فرزندان شخص دیگری را بزرگ میکنند این عنوان یکی از فصل نامههای انگلستان است.به دلیل روند افول اخلاق از هر ۵ پدر انگلیسی یک نفر بدون آنکه بداند فرزند فرد دیگری را به عنوان فرزند خود بزرگ میکند.
●شکست بنیان خانواده در غرب
بسیاری از پدران انگلیسی، فرزندان شخص دیگری را بزرگ میکنند این عنوان یکی از فصل نامههای انگلستان است.به دلیل روند افول اخلاق از هر ۵ پدر انگلیسی یک نفر بدون آنکه بداند فرزند فرد دیگری را به عنوان فرزند خود بزرگ میکند.
به گزارش این فصلنامه که در زمینههای ژنتیکی و بیولوژیکی تحقیق میکند یافتههای آزمایشات ژنتیکی در کشورهای غربی و اروپایی حاکی از آن است که درصد بالایی از مردان بدون آنکه بدانند در اثر خیانت همسرانشان، فرزند شخص دیگری را بزرگ میکنند.
یافتههای این محققان حاکی از آن است که در کشورهایی که قواعد خانوادگی سالمتر هستند این میزان به یک درصد کاهش مییابد حال آنکه در جوامعی که گرفتار معضلات خانوادگی هستند این آمار به ۲۰ تا ۳۰ درصد افزایش مییابد.
محققان این مرکز در بررسی ژنتیکی ۳۱۰۴۹۰ مورد از پدران و فرزندان در کشورهای غربی دریافتند که از هر ۵ پدر انگلیسی یکی بدون آنکه بداند، فرزند شخص دیگری را به عنوان فرزند خود بزرگ میکند.
●نقش تقوا در خانواده
با بررسی این وضعیت اسف بار شاید بهتر بتوان به اهمیت دیدگاه اسلام درباره خانواده پی برد مجموعه ای که باید با محوریت تقوا کانونی سراسر مهر و صفا و یک رنگی بیافریند و به تربیت نسل هایی پاک و الهی بپردازد .
در نظام خانواده ایده آل اسلامی زن و مرد مکمل یکدیگرند که دست در دست هم این مجموعه مقدس را به سوی کمال هدایت می کنند .
اکسیر تقوا در این میان می تواند نقشی اساسی ایفا کند .گاهی عشق با تمام قدرت و عظمتش نمی تواند جلوی فروپاشی بنیان الهی خانواده را به تنهایی بگیرد مخصوصا عشقهایی که بی اساس و بنیان است و بر پایه ملاکات گذرا و ضد اخلاقی استوار است . لذا نقش تقوا در حفظ خانواده و پیشگیری از هرزگی ها و به خطر افتادن نسل ها امری انکار ناپذیر است
●زن و شوهر با تقوا
مرد باتقوا، برای تأمین مخارج خانه، جز به کسب حلال روی نمی آورد، و به غیر از مال حلال مالی قبول نمی کند، او با تحصیل حلال الهی مقیّد به رعایت حقوق تمام افرادی است که از طریق کسب و تجارت با او سروکار دارند، و به عبارت دیگر از وجود او در بیرون از خانه به بندگان خدا ضرر و زیان نمی رسد، او به خاطر تقوای الهی دور حرام نمی گردد، و گنج عفت نفس و قناعت را از دست نمی دهد.
مرد باتقوا چون از کسب و کار فارغ شود، و به خانه بازآید، تمام کوفتگی و خستگی خود را کنار درب خانه می ریزد، و با نشاط و شادی و خوشدلی و خوشحالی وارد خانه می شود، به همسرش لبخند محبت می زند، و زحمات روزانه او را نسبت به نظافت خانه، و پخت و پز، و نگهداری فرزندان خسته نباشید می گوید، و وی را ارج می نهد، و با او و بچه ها با مهربانی و محبت برخورد می کند، و هر یک را درخور شأنش احترام می نماید.
مرد باتقوا گاهی حلال و حرام، و معروف و منکر، و حسنات و سیئات را به اهل بیتش گوشزد می کند، و نمی گذارد آنان در مسئله دین و دینداری دچار غفلت شوند.
مرد باتقوا، همه عمر و وقت خود را صرف بیرون نمی کند، و خنده و نشاط خود را تنها برای دوستان نمی برد، و در مسجد رفتن و شرکت در جلسات مذهبی راه افراط نمی پیماید.
مرد باتقوا به این نکته توجه دارد، که اسلام رعایت اعتدال و اقتصاد را در تمام امور حتی در عبادات سفارش فرموده، و از کم گذاشتن از حق زن و فرزند به بهانه رفت و آمد با دوستان، یا شرکت در مجالس نهی فرموده است.
در هر صورت مرد باتقوا، در همه شئون زندگی آداب لازم را رعایت می نماید، و از این راه به استحکام بنای خانواده، و جلب محبت زن و فرزند کمک می نماید.
زن باتقوا، عفت و عصمت و پاکدامنی خود را حفظ می کند، با شور و شوق به کارِ خانه می رسد، زمینه رفع خستگی شوهر را که محصول کار بیرون است فراهم می نماید، از فرزندان خود به نحو شایسته نگهداری می کند، با شوهر و فرزندان بر اساس اخلاق اسلامی رفتار می کند، از عبادتش غفلت نمیورزد، خانه را کانون عشق و صفا، مهر و محبت، و شور و شوق می نماید.
زن باتقوا از همسرش با تکیه بر اصول الهی اطاعت می کند، به خواسته های بحق او پاسخ مثبت می دهد، از عصبانیت و خشم و کبر می پرهیزد، با اقوام شوهرش با مهر و محبت و اخلاق اسلامی روبرو می شود، بوقت آمدن شوهر از عرصه کار و کسب تا درب خانه به استقبال می رود، و به وقت خروج شوهر وی را بدرقه می کند، و از وی می خواهد جز حلال خدا به خانه نیاور، که ما به حلال خداوند گرچه اندک باشد قناعت می کنیم، و زیر بار حرام نمی رویم، مبادا به بهانه داشتن زن و فرزند، و خرج و مخارج از محدوده مقررات الهی تجاوز کنی، و زندگی را به حرام آلوده نمائی.
زن باتقوا از چشم همچشمی پرهیز دارد، و شوهرش را به خاطر همرنگ شدن با زندگی اقوام خود، یا اقوام شوهرش در تنگنا قرار نمی دهد و او را خجالت زده نمی کند.
چنین زن و شوهری مقبول حق، و منبع خیر، و نمونه بارز انسان الهی هستند، و در سایه آن دو همان خانه ای بوجود می آید که خدا می خواهد، و در فضای آن خانه فرزندانی تربیت می شوند که حق، طلب می کند، در هر صورت زن و شوهر در تمام امور زنگی بر اساس معارف الهی و قواعد اسلامی و قوانین فقهی باید همچون اولیاء الهی هوای یکدیگر را داشته باشند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
آینده خانواده در غرب
مک دانولد در مقاله خود به نقد تئوری همگرایی ساختار خانواده می پردازد. ویلیام گود، ارائه دهنده این تئوری در کتابش به نام انقلاب جهانی و الگوهای خانواده، پیش بینی کرده بود که همگرایی اجتناب ناپذیری در سیستم خانواده وجود دارد و تمام اشکال خانواده به شکل خانواده زن وشوهری غرب در خواهند آمد.
مک دانولد در مقاله خود به نقد تئوری همگرایی ساختار خانواده می پردازد. ویلیام گود، ارائه دهنده این تئوری در کتابش به نام انقلاب جهانی و الگوهای خانواده، پیش بینی کرده بود که همگرایی اجتناب ناپذیری در سیستم خانواده وجود دارد و تمام اشکال خانواده به شکل خانواده زن وشوهری غرب در خواهند آمد.
از نظر گود یک هماهنگی تئوریکی بین سیستم خانواده زن و شوهری و جهان مدرن وجود داشت. او از این نظر دنباله رو پارسونز بود و زمان این تغییر را نیز ده تا بیست سال آینده می دانست، (زمانی که اکنون دیگر سپری شده است). طبق این نظر فرایند مدرن شدن جوامع اصلی بدیهی در نظر گرفته می شود و برای تبیین رشد خانواده هسته ای نیز از همین اصل استفاده می شود.
خانواده هسته ای مدرن همان طور که پارسونز و میلز گفته اند، به وسیله جدایی (انزوای ساختاری ) و تفکیک خشک نقش های زن و شوهر توصیف می شود. این مشخصات، خانواده هسته ای را برای عمل در جهان مدرن بهتر تجهیز می کند.
در مقاله آمده، گود و پارسونز هر دو به مارکس و وبر مدیونند چرا که آنها می گویند جامعه و ساختارهای آن از طریق دوره انقلابی در مراحل پیشرفته سرمایه داری تغییر می کنند. شهری شدن، صنعتی شدن، فرد گرایی و... عوامل تسلط خانواده هسته ای هستند. در ادامه مک دانولد هر چهار نفر یعنی گود، پارسونز، مارکس و وبر را مرهون اطلاعات نادرست تاریخ خانواده در اروپای غربی می داند.
نویسنده بین خانواده زن و شوهری و خانواده هسته ای با وجود هم مرز بودنشان فرق می گذارد، ((واژه هسته ای توسط پارسونز استفاده می شده اما غیر قابل پذیرش است زیرا معنی ضمنی آن این است که واحد زن و شوهر و فرزندانشان، کوچکترین خانواده ممکن یا گروه خویشاوندی را به وجودمیآورد)).
او اصطلاح گود یعنی خانواده زن وشوهری را ترجیح داده و می نویسد: گود خانواده زن وشوهری چند زنی را نادیده گرفت و تئوری همگرایی را فراتر از بعد ساختاری، و به ابعاد کارکردی گسترش داد. گود و پارسونز به خانواده زناشویی غربی دهه ۱۹۵۰ مراجعه کردند و آن را مستقل از دیگر خانواده ها، متمرکز و دارای نقش های تفکیک شده خشک زن وشوهر دیدند. بنابراین اثبات تئوری همگرایی به پیدایش این شکل از خانواده بستگی دارد.
این تئوری متکی بر این نظر است که تغییر سیستم خانواده به عنوان نتیجه اجتناب ناپذیر تغییرات ساختاری و ایدئولوژیکی است، تغییرات ساختاری مانند صنعتی شدن، شهری شدن، پرولتاریزه شدن و تمرکز قدرت. تغییرات ایدئولوژیکی اجتناب ناپذیر نیز، پذیرش ارزشهای خانواده غربی دهه ۱۹۵۰ است. اصل موضوع تئوری این است که تغییرات کلان ساختاری غربی بوده بنابراین تغییرات خرد نیز لزوما غربی است.
نویسنده ۴ فرض در ارتباط با رد یا قبول این تئوری مطرح می کند:
۱) مدل درست است اما فرایند تغییرات کندتر از آن است که دیده شود.
۲) تغییرات کلان از فرایند تکامل پیش بینی شده توسط طرفداران این نظریه پیروی نمی کند.
۳) تغییر اجتماعی یک جهتی و از کلان به خرد نیست.
۴) سیستم خرد وکلان به طور انعطاف ناپذیری، آن طور که طرفداران این نظریه پافشاری می کنند، به هم متصل نمی شوند.
حال اگر نظر اول درست باشد، نظریه همگرایی درست است، اگر نظر دوم صحیح باشد قابل بخشش است و اگر نظرات سوم یا چهارم درست باشد تئوری همگرایی رد می شود.
نویسنده معتقد است رد این نظریه به سادگی صورت می گیرد زیرا تنها کافی است نمونه های خلاف آنچه انگاره تئوری است، یعنی جهان شمولی، ذکر شود.
تحقیقات جدید بر شبکه های حمایتی خانواده در کشورهای غربی مشارکت بالاو متفاوتی را بین خانوارهای وابسته نشان می دهد که هرگز منزوی نبوده اند. ارث بری و کمکهای پدربزرگ و مادر بزرگ در نگهداری از فرزندان، کمک والدین به فرزندان تازه ازدواج کرده، حمایت از سالخوردگان، حرفه های مشارکتی خویشاوندی، برگشت فرزندان به خانواده ها در صورت از هم پاشیده شدن ازدواج، کمک های خویشاوندان به یکدیگر در صورت بروز بحران و حمایت عاطفی اعضا از یکدیگر، همه نشان دهنده عدم انزوای خانواده ها در غرب است. علاوه بر این تکرار این مشارکت های خویشاوندی درشکل و شدت، در بین جوامع غیر غربی هم خود تایید دیگری بر این استدلال است. مثلا اپونگ برخی نمونه ها را نشان داد که اقتصاد خارج از چارچوب خانواده زن و شوهری داشتند و مراقبت از کودکان بوسیله افراد خارج از خانوار زن و شوهری صورت می گرفت. آرنولد هم در ۱۹۸۴ تفاوت های قابل توجهی در درجه مشارکت میان گروههای به رسمیت شناخته شده خانواده های وابسته در انجام وظایف میان خانوار گزارش داد. کمپبل نیز قدرت احساس وظیفه فرزندان ژاپنی در حمایت از والدین پیرشان را نشان داد.
نویسنده می نویسد شواهدی برای نظریه همگرایی ارائه می شود که از آنها می توان زادروگای یوگوسلاوی را مثال زد، کمرنگ شدن این شکل از خانواده را طرفداران نظریه همگرایی به عواملی چون عدم وجود زمین، پول محوری اقتصاد، شهر نشینی و پذیرش ایدئولوژی های مدرن نسبت دادند. به طور کلی پرولتاریزه شدن و نقش دولت در آن (لوین)، تجاری شدن کشاورزی، جنبه های جمعیتی پرولتاریزه شدن (تیلی) رشد تمرکز اقتصادی، نظم خشک و پلیسی به وسیله قدرت مرکزی، کمیابی منابع، عوامل از بین رفتن خانواده گسترده ذکر شدند.
اما در مقابل محققان، با نمونه هایی از کشورهای چین، نیجریه، هند، سنگال، مکزیک، فیلیپین، آفریقای شمالی، آمریکای لاتین،... نظریه همگرایی را رد کردند و وجود خانواده های گسترده را در این مناطق حتی با وجود تغییرات کلان ساختاری اثبات کردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
آینده خانواده در غرب
مک دانولد در مقاله خود به نقد تئوری همگرایی ساختار خانواده می پردازد. ویلیام گود، ارائه دهنده این تئوری در کتابش به نام انقلاب جهانی و الگوهای خانواده، پیش بینی کرده بود که همگرایی اجتناب ناپذیری در سیستم خانواده وجود دارد و تمام اشکال خانواده به شکل خانواده زن وشوهری غرب در خواهند آمد.
مک دانولد در مقاله خود به نقد تئوری همگرایی ساختار خانواده می پردازد. ویلیام گود، ارائه دهنده این تئوری در کتابش به نام انقلاب جهانی و الگوهای خانواده، پیش بینی کرده بود که همگرایی اجتناب ناپذیری در سیستم خانواده وجود دارد و تمام اشکال خانواده به شکل خانواده زن وشوهری غرب در خواهند آمد.
از نظر گود یک هماهنگی تئوریکی بین سیستم خانواده زن و شوهری و جهان مدرن وجود داشت. او از این نظر دنباله رو پارسونز بود و زمان این تغییر را نیز ده تا بیست سال آینده می دانست، (زمانی که اکنون دیگر سپری شده است). طبق این نظر فرایند مدرن شدن جوامع اصلی بدیهی در نظر گرفته می شود و برای تبیین رشد خانواده هسته ای نیز از همین اصل استفاده می شود.
خانواده هسته ای مدرن همان طور که پارسونز و میلز گفته اند، به وسیله جدایی (انزوای ساختاری ) و تفکیک خشک نقش های زن و شوهر توصیف می شود. این مشخصات، خانواده هسته ای را برای عمل در جهان مدرن بهتر تجهیز می کند.
در مقاله آمده، گود و پارسونز هر دو به مارکس و وبر مدیونند چرا که آنها می گویند جامعه و ساختارهای آن از طریق دوره انقلابی در مراحل پیشرفته سرمایه داری تغییر می کنند. شهری شدن، صنعتی شدن، فرد گرایی و... عوامل تسلط خانواده هسته ای هستند. در ادامه مک دانولد هر چهار نفر یعنی گود، پارسونز، مارکس و وبر را مرهون اطلاعات نادرست تاریخ خانواده در اروپای غربی می داند.
نویسنده بین خانواده زن و شوهری و خانواده هسته ای با وجود هم مرز بودنشان فرق می گذارد، ((واژه هسته ای توسط پارسونز استفاده می شده اما غیر قابل پذیرش است زیرا معنی ضمنی آن این است که واحد زن و شوهر و فرزندانشان، کوچکترین خانواده ممکن یا گروه خویشاوندی را به وجودمیآورد)).
او اصطلاح گود یعنی خانواده زن وشوهری را ترجیح داده و می نویسد: گود خانواده زن وشوهری چند زنی را نادیده گرفت و تئوری همگرایی را فراتر از بعد ساختاری، و به ابعاد کارکردی گسترش داد. گود و پارسونز به خانواده زناشویی غربی دهه ۱۹۵۰ مراجعه کردند و آن را مستقل از دیگر خانواده ها، متمرکز و دارای نقش های تفکیک شده خشک زن وشوهر دیدند. بنابراین اثبات تئوری همگرایی به پیدایش این شکل از خانواده بستگی دارد.
این تئوری متکی بر این نظر است که تغییر سیستم خانواده به عنوان نتیجه اجتناب ناپذیر تغییرات ساختاری و ایدئولوژیکی است، تغییرات ساختاری مانند صنعتی شدن، شهری شدن، پرولتاریزه شدن و تمرکز قدرت. تغییرات ایدئولوژیکی اجتناب ناپذیر نیز، پذیرش ارزشهای خانواده غربی دهه ۱۹۵۰ است. اصل موضوع تئوری این است که تغییرات کلان ساختاری غربی بوده بنابراین تغییرات خرد نیز لزوما غربی است.
نویسنده ۴ فرض در ارتباط با رد یا قبول این تئوری مطرح می کند:
۱) مدل درست است اما فرایند تغییرات کندتر از آن است که دیده شود.
۲) تغییرات کلان از فرایند تکامل پیش بینی شده توسط طرفداران این نظریه پیروی نمی کند.
۳) تغییر اجتماعی یک جهتی و از کلان به خرد نیست.
۴) سیستم خرد وکلان به طور انعطاف ناپذیری، آن طور که طرفداران این نظریه پافشاری می کنند، به هم متصل نمی شوند.
حال اگر نظر اول درست باشد، نظریه همگرایی درست است، اگر نظر دوم صحیح باشد قابل بخشش است و اگر نظرات سوم یا چهارم درست باشد تئوری همگرایی رد می شود.
نویسنده معتقد است رد این نظریه به سادگی صورت می گیرد زیرا تنها کافی است نمونه های خلاف آنچه انگاره تئوری است، یعنی جهان شمولی، ذکر شود.
تحقیقات جدید بر شبکه های حمایتی خانواده در کشورهای غربی مشارکت بالاو متفاوتی را بین خانوارهای وابسته نشان می دهد که هرگز منزوی نبوده اند. ارث بری و کمکهای پدربزرگ و مادر بزرگ در نگهداری از فرزندان، کمک والدین به فرزندان تازه ازدواج کرده، حمایت از سالخوردگان، حرفه های مشارکتی خویشاوندی، برگشت فرزندان به خانواده ها در صورت از هم پاشیده شدن ازدواج، کمک های خویشاوندان به یکدیگر در صورت بروز بحران و حمایت عاطفی اعضا از یکدیگر، همه نشان دهنده عدم انزوای خانواده ها در غرب است. علاوه بر این تکرار این مشارکت های خویشاوندی درشکل و شدت، در بین جوامع غیر غربی هم خود تایید دیگری بر این استدلال است. مثلا اپونگ برخی نمونه ها را نشان داد که اقتصاد خارج از چارچوب خانواده زن و شوهری داشتند و مراقبت از کودکان بوسیله افراد خارج از خانوار زن و شوهری صورت می گرفت. آرنولد هم در ۱۹۸۴ تفاوت های قابل توجهی در درجه مشارکت میان گروههای به رسمیت شناخته شده خانواده های وابسته در انجام وظایف میان خانوار گزارش داد. کمپبل نیز قدرت احساس وظیفه فرزندان ژاپنی در حمایت از والدین پیرشان را نشان داد.
نویسنده می نویسد شواهدی برای نظریه همگرایی ارائه می شود که از آنها می توان زادروگای یوگوسلاوی را مثال زد، کمرنگ شدن این شکل از خانواده را طرفداران نظریه همگرایی به عواملی چون عدم وجود زمین، پول محوری اقتصاد، شهر نشینی و پذیرش ایدئولوژی های مدرن نسبت دادند. به طور کلی پرولتاریزه شدن و نقش دولت در آن (لوین)، تجاری شدن کشاورزی، جنبه های جمعیتی پرولتاریزه شدن (تیلی) رشد تمرکز اقتصادی، نظم خشک و پلیسی به وسیله قدرت مرکزی، کمیابی منابع، عوامل از بین رفتن خانواده گسترده ذکر شدند.
اما در مقابل محققان، با نمونه هایی از کشورهای چین، نیجریه، هند، سنگال، مکزیک، فیلیپین، آفریقای شمالی، آمریکای لاتین،... نظریه همگرایی را رد کردند و وجود خانواده های گسترده را در این مناطق حتی با وجود تغییرات کلان ساختاری اثبات کردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
فرصت گفت و گوی اعضای خانواده کم شده است
در مسیر خوشبختی خانواده در بین تمامی جوامع بشری، به عنوان اصلی ترین نهاد اجتماعی، زیربنای فرهنگ، تمدن و تاریخ بشر بوده است. از آنجا که خانواده یکی از واحدهای بنیادی جامعه است بنابراین قوانین، مقررات و برنامه ریزی ها باید برای تحکیم خانواده و پاسداری از قداست آن وضع شود. با توجه به این موضوع، اصل دهم قانون اساسی کشور نیز خانواده رابه عنوان یک بنیاد اجتماعی مطرح می کند و همه قوانین را آن گونه وضع می کند که تضمین کننده ثبات و تحکیم این نهاد کوچک باشد. اهمیت خانواده در هر علمی جای بحث و بررسی دارد؛ جامعه شناسان، روانشناسان، اقتصاددانان و حتی سیاسی ها برپایی خانواده را باعث رشد و توسعه جامعه می دانند. «کولی» جامعه شناس، مفهوم گروه نخستین را برای خانواده مطرح کرده که شخصیت و رفتارهای خرد برای نخستین بار در آن شکل گرفته و نهادها و گروه های دیگر نقش ثانوی خواهند داشت. روانشناسان، خانواده را یک واحد اجتماعی ناگزیر برای افراد می دانند. انسان به ذات گرایش به جمع داشته و برای برآوردن نیازها و خواسته های خود این را ضروری تشخیص داده است و زندگی فردی با ساخت شخصیتی تجانس کمتری دارد. با این همه باید دانست که چه عواملی باعث تحکیم خانواده در جامعه می شود و همچنین عوامل تهدیدکننده تحکیم خانواده چیست؟ آنچه که در یک خانواده مهم به نظر می رسد پرورش اجتماعی فرزندان است. دکتر «سیدحسن حسینی»، جامعه شناس، درباره کارکرد مثبت و مناسب خانواده می گوید: حس عاطفی از مهمترین کارکردهای خانواده است. در همه جوامع صمیمی ترین روابط اجتماعی در بین اعضای خانواده شکل می گیرد. دکتر حسینی درباره عوامل تحکیم خانواده می گوید: «در دوره های نه چندان دور در جامعه روستایی افراد در محیط خانوادگی گسترده و با شبکه خویشاوندی وسیع نزدیک به هم و در یک مکان زندگی می کردند. درحالی که خانواده های جدید به لحاظ مسکونی خانواده «نومکانی» هستند و از شبکه خویشاوندی و والدین دورافتاده اند به همین دلیل نقش عاطفی خانواده ها بیشتر اهمیت پیدا می کند.» به گفته او خانواده امروزی در حفظ استقلال و شخصیت بزرگسالان نیز نقش اساسی ایفا می کند. زن و مرد با اتکا به هم قدرت و اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کنند. اهمیت کارکرد خانواده در دنیای امروز در بعد تربیتی فرزندان معنای دیگری پیدا می کند، به عبارت دیگر بخش عمده اجتماعی شدن و یا فرهنگ آموزی هر نسلی به محیط خانوادگی بازمی گردد و شخصیت افراد نیز در محیط خانواده شکل می گیرد. شناخت افراد از یکدیگر بی تردید اگر کارکردهای خانواده تضعیف شود، روابط افراد خانواده نیز کاهش می یابد و خانواده تحکیم خود را از دست می دهد. وی معتقد است رابطه زناشویی یک رابطه مشترک عاطفی و نوعی از خودگذشتگی دوطرفه است. این رابطه معامله گرایانه و یا یک رابطه خشک اقتصادی نیست، اما هم اکنون در بین خانواده ها مسائلی پیش می آید که آن هم به دلیل گرایش جامعه به سمت مادیات و طبقاتی شدن است و در نتیجه بنیاد خانواده هم تحت تأثیر مادیات قرار می گیرد . به اعتقاد او خانواده وقتی خوشبخت و مستحکم است که مسائل مادی را فقط یکی از مسائل مطرح و قابل حل در خانواده بداند و به این درک رسیده باشد که این امر تأثیر عمیقی بر روابط دوطرف نخواهد داشت. چهار رکن اصلی در تحکیم خانواده از سوی دیگر دکتر «امیدعلی احمدی» جامعه شناس، چهار رکن اصلی را در تحکیم خانواده دخیل می داند و می گوید: «داشتن حداقل معیشت، نظم و مدیریت تعهد و توجه بین اعضا، توافق هنجاری خانواده از مهم ترین عوامل ثبات یک خانواده است و خانواده بدون این چهار عامل نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.» وی در این باره می گوید: «خانواده باید رابطه بین اعضای خود و دیگرخویشاوندان را تنظیم کند، همچنین فلسفه زیستن مشترک در بین اعضای خانواده بایددرونی شده باشد.» این جامعه شناس معتقد است: «به خانواده ای مستحکم می گوییم که توان حل مشکلات خود را داشته باشد. خانواده ای سالم است که بتواند مسائل و تعارضات خود را با گفت وگو و مذاکره بین اعضا برطرف کند وچون گفت وگو مبنای تفاهم است به طور عموم اختلافات در چنین خانواده هایی کاهش پیدا می کند. بی تردید خانواده هایی که توانایی حل بحران ها را ندارند روابط اجتماعی شان نیز ضعیف است و توافق هنجاری ندارند در نتیجه یک بحران کوچک در زندگی ممکن است به بحران عظیمی تبدیل شود که امکان حل آن وجود نخواهد داشت.» به اعتقاد او داشتن مهارت های اجتماعی، بلوغ عاطفی، بلوغ اجتماعی و موقعیت مختلف اجتماعی در تحکیم خانواده بسیار مؤثر است. وی تأکید می کند: «وضعیت جامعه به گونه ای است که بسیاری از دخترها و پسرها قبل از ازدواج با مسائل و مشکلات بعد از ازدواج آشنا نیستند و از خانواده انتظارات غیرواقعی دارند و چون آماده این حجم متنوع و سنگین وظایف خانوادگی نیستند به محض تشکیل خانواده احساس فشار شدید اجتماعی کرده، در نتیجه خسته و مأیوس می شوند. زندگی خانوادگی یعنی زندگی و تلاش دو و یا چند انسان برای غلبه بر مشکلات و رسیدن به آرامش واقعی است، شاید با ایجاد زیرساخت های مناسب اجتماعی و تحکیم ساختار اقتصادی خانواده بتوانیم شرایط گفت وگو و همدلی را در بین اعضای خانواده ها بالا ببریم و تحقق این امر تلاش تمامی ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه را می طلبد.
ساختارهای چندگانه در زندگی خانواده
”ساختارهای چندگانه در زندگی خانواده“ عنوان نشست گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران در روز اول آبان ماه سال جاری بود. در این نشست، دکتر امید علیاحمدی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی به بحث و سخنرانی پرداخت.او در مقدمه سخنان خود ضمن یاد آوری این نکته که این تحقیق با راهنمایی دکتر حسن سرایی انجام شده است، گفت بحث درباره چرخه زندگی خانواده و تغییرات آن را اولین بار در کتاب خانم سوسن سیف تحت عنوان نظریه رشدی