لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
قرآنشناسی از دیدگاه امام خمینی(ره)
قرآن شناسان تاکنون قرآن را از زاویههای مختلف نگاه کردهاند. همچنین افکار و اندیشههای امام خمینی (ره) به عنوان یک قرآن شناس برجسته و تأثیرگذار بر مسلمانان از جهات گوناگون بررسی و تحقیق شده است. نویسنده مقاله حاضر کوشیده است تا قرآنشناسی امام را از نظر راه و رسم برخورداری از قرآن طرح و شرح کند. ما امیدواریم که این مقاله از یک سو فتح بابی باشد برای قرآنشناسی دیگران و از سوی دیگر، گامی هرچند کوچک در فراخوانی از همه آنان که مایلند در ویژهنامه قرآنشناسی امام خمینی ما را یاری رسانند. این کتاب بزرگ الهی که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده... از بزرگترین مظاهر رحمت مُطلقه الهیه است. این مطلبی است که امام خمینی در کتاب آداب الصلواة عنوان کردهاند.
قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است که عقول اهل معرفت در آن حیران میماند. این، اعجاز بزرگ این صحیفه نورانیه آسمانی است، نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و کیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحکام اَحکام و اتقان تنظیم عایله و امثال آن، که هر یک مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است. بلکه میتوان گفت این که قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود که در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را درک میکردند و جهات مهمتری که در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراکش عالیتر بود اعراب آن زمان درک نکردند. الآن نیز آنهایی که هم افق آنها هستند، جز ترکیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزی از این لطیفه الهیه ادراک نکنند.1
قرآن یک سفره گستردهای است که همه از آن استفاده میکنند، منتها هر کس به وضعی استفاده میکند.2 آن برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلکه عایله بشری از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی (ص) تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند، برساند. این صحیفه الهیه، کتاب احیای قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است. این کتاب خداست و به شؤون الهیه جل و علا دعوت میکند.4
اهداف و مقاصد نزول قرآن
ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات برهانی، که خود به ما مقصد را میفهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم. صاحب کتاب مقصد خود را بهتر میداند. اکنون به فرمودههای این مصنف راجع به شؤون قرآن نظر میکنیم، میبینیم خود میفرماید: "ذالک الکتاب لاریب فیه هدی" للمتقین". این کتاب را کتاب هدایت خوانده است. میبینیم در یک سوره کوچک چندین مرتبه میفرماید: "ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مذکر" میبینیم میفرماید "وانزلنا الیک الذکر تبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون". میفرماید: "کتاب انزلناه مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالالباب". (سوره ص آیه29) بدان که این کتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است. بالجمله، خدای تبارک و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدسی خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آنها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج کمال و قوت و انسانیت.5،
مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه میفرماید: هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است. باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است تا منتهی النهایه آن که حقیقت قلب سلیم است... بهدست آورد. و سلامت قوای ملکیه و ملکوتیه گم شده قاری قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر آنرا استخراج کند.6 هیچ جا بهتر از قرآن نیست. هیچ مکتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است که ما را هدایت می کند به مقاصد عالیه که در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمیدانیم. 7
اتصال معنویت به مادیات و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی و آنطوری است که به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرییل امین هم نمیرسد، در عین حال یک کتابی است که تهذیب اخلاق میکند، استدلال هم میکند، حکومت هم میکند، و وحدت را هم سفارش میکند و قتال را هم سفارش میکند
[ آرمان اصلی وحی این بوده است که برای بشر معرفت ایجاد کند، معرفت به حق تعالی در راس همه امور این معناست. اگر تزکیه گفته شده و دنبالش تعلیم گفته شده است، برای این است که نفوس تا تزکیه نشوند نمیتوانند برسند.9] از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و بالجمله، کیفیت سیر و سلوک الی الله است10
قرآن و کتابهای حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است با رسالههای عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته میشود، از لحاظ جامعیت و اثری که در زندگی اجتماعی میتواند داشته باشد به کلی تفاوت دارد نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است.11 کتابی است که آدمی باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حرکت بکند، یک همچو کتابی است که هم معنویات انسان را
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
امام خمینى(ره) گفتمان تجدد اسلامى
گسست از سنت اقتدار و طرحى براى تاسیس نظم جدید بر بنیاد آموزههاى دین، ویژگى عمده تجدد اسلامى در حوزه فکر سیاسى است، و هر پژوهنده تاریخ اندیشه در تمدن اسلامى، چنین تجدید بنایى را در سیماى نظام «جمهورى اسلامى» چونان نتیجه پیکار الهى - سیاسى امام خمینى (ره) ملاحظه مىکند.
روشن است که سرچشمههاى سنتستیزى و نوگرایى اسلامى و مکنون در بنیاد نظام جدید بگونهاى است که هرگز نمىتوان بر پایه سنتهاى فلسفى بزرگى چون فارابى، ابن سینا و صدرالمتالهین از یک سوى، و بخش عظیمى از میراث فقه شیعه از سوى دیگر، توجیهى نظرى بر وجوب و وجود آن در هفت اقلیم تفکر اسلامى تدارک نمود. لاجرم باید سراغ اندیشهاى در آثار امام(ره) رفت که با تهافت همان سنتبه طرحى از نظم و تمدن جدید توفیق یافته و طلوع گونهاى خاص از تجدد اسلامى - سیاسى را نوید داده است.
اما، هرچند که مشاهده یا لمس این «تفاوت» میان اندیشه امام(ره) و سنتسیاسى مسلمین کار چندان دشوارى نیست، لیکن توضیح علمى این دگردیسى آغاز شده در «گفتمان سیاسى شیعه» نیز آسان نمىنماید. بنابراین، آن چه در این مختصر مىآید، نه توصیف همه وجوه این تحول، بلکه صرفا بخشى از خصایص منطقى گفتمان جدید است.
به هر حال، اگر این فرض درستباشد که; اندیشه امام(ره)، یا به طور کلى تجدد اسلامى، در واقع، به معناى آغاز نوعى تجدید - اگر نه خروج کامل - از سنتسیاسى گذشته است، شاید بتوان با تکیه بر «تحلیل گفتمانى»، تمایزات اساسى آن را با ارکان تفکر قدیم اسلامى برجسته نموده، و مقدمات نظرى براى تحلیل فهم جدید امام (ره) از نصوص دینى فراهم نمود.
مختصات تجدد اسلامى
وقتى سخن از نوگرایى و تجدد در جامعه اسلامى است، در واقع، دو مفروض اساسى را به همراه دارد; نخست آنکه روند یا پروژه تجدد الزاما یک خطى و منحصر به الگوى تجدد سکولار و غربى نیست. و با توجه به خصائص قیاس ناپذیرى و تکثر و ترجمه ناپذیرى (untranslatability) قهرى فرهنگها و تمدنها، تعمیم خصایص پدیدههاى نوگرایانه در فرهنگى چون فرهنگ غرب بر دیگر تمدنها، موانع نظرى و عملى فراوانى دارد; ثانیا فرهنگ اسلامى نشان داده است که ضمن حفظ ارزشهاى اساسى دین، توان نظرى گستردهاى براى تولید یا حداقل انطباق با بسیارى از عناصر و الزامات زندگى و سیاست مدرن را دارد. تحولات سده اخیر در فرهنگ سیاسى اسلامى از یک سو، و بخصوص تلاشهاى نوگرایانه حضرت امام به عنوان یکى از مهمترین نمایندگان اجتهاد اسلامى از سوى دیگر، عدم تعارض دین و تجدد، و فراتر از آن مختصات منحصر به فرد تجدد در جامعه اسلامى را نشان مىدهد. درستبه همین دلیل است که به نظر مىرسد که سخن از «تجدد اسلامى» خالى از مبانى و خاستگاههاى نظرى نمىباشد. در سطور ذیل، برخى مختصات تجدد اسلامى را با تکیه بر آثار حضرت امام(ره) و به اجمال مورد اشاره قرار مىدهیم.
1- آزادى اسلامى
نخستین ویژگى تجربه تجدد، طرح «آزادى» و مشخصه اقتدار گریز آن است. آزادى چیزى است که در ذات خود، بعضا ملازم با نقد گذشته است. مىتوان گفت که وجه غالب مفهوم آزادى، جهتگیرى آن به سمت آینده است و چنان ساخته شده است که نفوذ عظیمى در دگرگونى سنتها و سازماندهى مجدد آنها بر اساس الزامات حال و آینده دارد. بدین ترتیب، هرچند آزادى مغایر با مطلق سنت نیست، اما بازسازیهاى گستردهاى نیز در همان سنتها ایجاد مىکند. لیکن آنچه در تجدد اسلامى ملحوظ است، بنیاد آزادى و بازاندیشى در سنتهاى گذشته، بر اساس اسلام و نصوص اسلامى است. امام خمینى(ره) یکى از مهمترین اهداف مبارزه خود را مبارزه براى آزادى معرفى مىکند و مىگوید; «زندگانى که در آن آزادى نباشد، زندگانى نیست. زندگانى که در آن استقلال نباشد... اینکه زندگانى نیست». (1)
در عین حال اضافه مىکند که;
«اگر تمام آزادىها را به ما بدهند و تمام استقلالها را بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگیرند، ما نمىخواهیم ما بیزار هستیم از آزادى منهاى قرآن، ما بیزار هستیم از استقلال منهاى اسلام». (2)
نکات و اظهارات فوق، ماهیت و جهت آزادى در تجدد اسلامى را نشان مىدهد. حضرت امام(ره) به عنوان یک مجتهد شیعى در حالى که در جست و جوى آزادى است اما هرگز بین دین و آزادى تمایزى نمىافکند بلکه معتقد است که آزادى با تمام ویژگىهاى خاص خود، در درون اسلام نهفته است و باید ظرافتها و ظرفیتهاى آن را کشف و اجرا کرد. امام به عنوان یک جمعبندى از مفهوم آزادى اسلامى مىفرماید:
«اسلام هم آزادى دارد اما آزادى [به معناى] بىبند و بارى نه، آزادى غربى ما نمىخواهیم، بىبندو بارى است این... آزادىاى که ما مىخواهیم، آزادى در پناه قرآن ما مىخواهیم، استقلال مىخواهیم، آن استقلالى که... اسلام بیمهاش کند.» (3)
امام خمینى(ره) در ادامه تحلیل خود درباره نسبت اسلام با آزادى اشارات بسیار ظریفى دارد. وى در مصاحبهاى با اوریانا فالاچى، در پاسخ به این سؤال که چرا در طراحى نظام سیاسى بعد از انقلاب اسلامى روى کلمه «دموکراتیک» خط کشیده و نوشتهاند «جمهورى اسلامى» نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر، توضیح مىدهد که افزودن قید دموکراتیک به اسلام ممکن است این توهم را ایجاد کند که محتواى اسلام خالى از دموکراسى است در حالى که در اسلام همه چیزها (از جمله آزادى و دموکراسى) به نحو بالاتر و مهمترش هست. (4)
بنیانگذار جمهورى اسلامى با تکیه بر تحلیل فوق از آزادى و تجدد اسلامى، در پیامى به مناسبتسومین دوره انتخابات مجلس شوراى اسلامى، تاکید مىکنند که;
«بارها گفتهام مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیم ندارند و هیچ فرد و گروه و دستهاى حق تحمیل فرد و یا افرادى را به مردم ندارند. جامعه اسلامى ایران که با درایت و رشد سیاسى خود جمهورى اسلامى و ارزشهاى والاى آن و حاکمیت قوانین خدا را پذیرفتهاند و به این
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
امام خمینی(ره) ؛ الگوی رهبری در جهان اسلام
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
در سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پنج رهبر قدرتمند آمدند و رفتند. شاه در ایران ، انورسادات در مصر، حافظ اسد در سوریه ، صدام حسین درعراق و امام خمینی در ایران. سبک آمدن و رفتن آنها عبرتی است برای همه رهبران سیاسی جهان. شاه توسط انگلیسیها در ایران منصوب شد و با نوکری انگلیسیها و سپس آمریکائیها شاهی نمود و آن وقت که ملت ایران قیام کرد واو را اخراج نمود، اربابان آمریکائی و انگلیسی او هیچ کاری برای دوام قدرت او نتوانستند انجام دهند و شاه آواره جهان شد و آمریکائیها حتی برای معالجه آن بدبخت با وی همکاری ننمودند، زیرا تاریخ مصرف شاه تمام شده بود .
شاه بییاری ملت با قدرت اجنبی، بر قدرت نشست و با قیام ملت از سریرقدرت پائین کشیده شد و ذلیلانه از ایران اخراج شد . میلیونها ایرانی اخراج شاه را بدرقه کردند و در فرار او شادمانی کردند. سادات پس از مرگ جمالعبدالناصر به حکومت، در غیاب رأی ملت رسید و سپس برای استمرار حکومت خود با دشمنان ملت مصر و اسلام، اسرائیل و آمریکا سازش کرد و اسرائیل را بدون اجازهٔ ملت بزرگ مصر به رسمیت شناخت، در نتیجه نماینده ملت غیور مسلمان مصر او را هلاک کرد.
ملت مصر با گلوله قهرآمیز خود، سادات را بدرقه نمودند ، "ولکل فرعون موسی" . حافظ اسد در سوریه با کودتا آمد اما به آرمانهای ضد صهیونیستی ملت عرب وفادار ماند و لذا با عزّت رفت. صدام حسین با تکیه بر حزب بعث و ارتش سرکوبگر بعثی و شبکه جاسوسی مخوف بعث، سالها بر ملت عراق حکومت کرد و به نمایندگی آمریکا و رژیمهای ارتجاعی عرب به انقلاب اسلامی ایران حمله نمود. وی در نوکری قدرتهای جهانی و ارتجاع منطقه وحشیگریهای بیشمار نمود. امّا، سرانجام او را از سوراخی بیرون کشیدند و ملت عراق او را اعدام نمود.
امّا، امام خمینی پس ازسالها تبعید با استقبال میلیونها ایرانی به آغوش وطن و ملت، قهرمانانه بازگشت در حالیکه هنوز رژیم شاه پابرجا بود و هایزر و آمریکائیها در ایران بودند.امّا ده روز پس از آمدن او که به دعوت ملت ایران بود رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بدست خلق قهرمان در ایران سرنگون شد.
"جاءالحق و ذهقالباطل" امام خمینی ده سال در ایران رهبری نمود او سلطنت نکرد بلکه خادمی ملت را نمود. او بردستکارگران، بسیجیها و طبقات رنجبر و مستضعف ایران بوسه زد و ملت ایران را احیاء نمود. او در زمان حکومت رژیم شاه گفت که، خمینی با کمک ملت ایران حکومت تعیین میکند . او گفت: که ملت در رأس امور است .
او نگفت که من سلطانم ، او نگفت که من سایه خدا هستم .او نگفت که من نماینده خدا بر زمینم . او نگفت که من منصوب خدا و امام زمان هستم . او گفت : من خادم ملت ایران هستم. او حکومت کرد بر قلب میلیونها ایرانی ، علیرغم توطئهها و کودتاها و طرحهای براندازی همه قدرتهای جهانی، با تکیه بر ملت ایران، انقلاب اسلامی ایران را رهبری نمود. او با استقبال میلیونها ایرانی به مام وطن بازگشت و با بدرقه و آه و اشک و عزای عمومی میلیونها ایرانی که چندین برابر جمعیت استقبال کننده بودند به ملکوت اعلی پرواز کرد. چون او از ملت بود و با ملت بود و برای ملت بود .
منبع قدرت او، قدرتهای جهانی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت نبود ، بلکه اراده و خواست ملت ایران بود . "فاعنبرو ا یا اولی الابصار". او با خدا و ملت ایران بیعت نمود . دستی در دست خدا و دستی در دست عیالالله نه دستی در دست قدرتهای اجنبی. لذا با افتخار و سربلندی آمد و با شکوه و عظمت بیشتر رفت. او در تاریخ اسلام و ایران ماندگارشد. وستارهای شد درخشان بر تارک افتخارات اسلام عزیز و ایران سربلند .
بیشک تا ابد نام امام خمینی به نیکی و بزرگی درقلبهای ملت ایران زنده است. یادش و راهش همیشه مستدام باد. زندهباد ایران اسلامی ، پاینده باد نام امام خمینی.
سخنان برگزیده امام
از سخنان امام(ع)در مورد آفرینش آسمان و زمین و آدم که در آن ذکر حج نیزآمده است.
«در این خطبه از ستایش خداوند،آفرینش جهان،فرشتگان،و گزینش انبیاء،بعثتپیامبر(ص) و از قرآن و احکام شرع سخن به میان آمده است».
هرگز کنه ذاتش درک نشود:
ستایش مخصوص خداوندى است که ستایشگران از مدحش عاجزند[1]و حسابگرانزبردست نعمتهایش را احصاء نتوانند کرد،و کوشش کنندگان هر چند خویش را خستهکنند حقش را ادا نتوانند نمود،هم او است که افکار بلند ژرف اندیش،کنه ذاتش رادرک نکنند[2].و غواصان دریاى علوم و دانشها،دستشان را از پى بردن به کمال هستیشکوتاه گردد،یعنى آنکس که براى صفاتش حدى نیست و اوصاف کمالش را توصیفنتوان کرد،و براى ذاتش وقتى معین،و سرآمدى مشخص نتوان تعیین نمود،مخلوقاترا با قدرتش آفرید،بادها را با رحمتش به حرکت آورد،و اضطراب و لرزش زمینرا به وسیله کوهها،آرامش بخشید.[3]و[4]
نخستشناسائى خدا:
سرآغاز دین معرفت او است،[5]و کمال معرفتش تصدیق ذات او،و کمال تصدیقذاتش توحید و شهادت بر یگانگى او است،و کمال توحید و شهادت بر یگانگیش اخلاصاست،و کمال اخلاصش آن است که وى را از صفات ممکنات پیراسته دارند،چه اینکههر صفتى گواهى مىدهد که غیر از صفت موصوف است و هر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
امام خمینی(ره) ؛ الگوی رهبری در جهان اسلام
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
در سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پنج رهبر قدرتمند آمدند و رفتند. شاه در ایران ، انورسادات در مصر، حافظ اسد در سوریه ، صدام حسین درعراق و امام خمینی در ایران. سبک آمدن و رفتن آنها عبرتی است برای همه رهبران سیاسی جهان. شاه توسط انگلیسیها در ایران منصوب شد و با نوکری انگلیسیها و سپس آمریکائیها شاهی نمود و آن وقت که ملت ایران قیام کرد واو را اخراج نمود، اربابان آمریکائی و انگلیسی او هیچ کاری برای دوام قدرت او نتوانستند انجام دهند و شاه آواره جهان شد و آمریکائیها حتی برای معالجه آن بدبخت با وی همکاری ننمودند، زیرا تاریخ مصرف شاه تمام شده بود .
شاه بییاری ملت با قدرت اجنبی، بر قدرت نشست و با قیام ملت از سریرقدرت پائین کشیده شد و ذلیلانه از ایران اخراج شد . میلیونها ایرانی اخراج شاه را بدرقه کردند و در فرار او شادمانی کردند. سادات پس از مرگ جمالعبدالناصر به حکومت، در غیاب رأی ملت رسید و سپس برای استمرار حکومت خود با دشمنان ملت مصر و اسلام، اسرائیل و آمریکا سازش کرد و اسرائیل را بدون اجازهٔ ملت بزرگ مصر به رسمیت شناخت، در نتیجه نماینده ملت غیور مسلمان مصر او را هلاک کرد.
ملت مصر با گلوله قهرآمیز خود، سادات را بدرقه نمودند ، "ولکل فرعون موسی" . حافظ اسد در سوریه با کودتا آمد اما به آرمانهای ضد صهیونیستی ملت عرب وفادار ماند و لذا با عزّت رفت. صدام حسین با تکیه بر حزب بعث و ارتش سرکوبگر بعثی و شبکه جاسوسی مخوف بعث، سالها بر ملت عراق حکومت کرد و به نمایندگی آمریکا و رژیمهای ارتجاعی عرب به انقلاب اسلامی ایران حمله نمود. وی در نوکری قدرتهای جهانی و ارتجاع منطقه وحشیگریهای بیشمار نمود. امّا، سرانجام او را از سوراخی بیرون کشیدند و ملت عراق او را اعدام نمود.
امّا، امام خمینی پس ازسالها تبعید با استقبال میلیونها ایرانی به آغوش وطن و ملت، قهرمانانه بازگشت در حالیکه هنوز رژیم شاه پابرجا بود و هایزر و آمریکائیها در ایران بودند.امّا ده روز پس از آمدن او که به دعوت ملت ایران بود رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بدست خلق قهرمان در ایران سرنگون شد.
"جاءالحق و ذهقالباطل" امام خمینی ده سال در ایران رهبری نمود او سلطنت نکرد بلکه خادمی ملت را نمود. او بردستکارگران، بسیجیها و طبقات رنجبر و مستضعف ایران بوسه زد و ملت ایران را احیاء نمود. او در زمان حکومت رژیم شاه گفت که، خمینی با کمک ملت ایران حکومت تعیین میکند . او گفت: که ملت در رأس امور است .
او نگفت که من سلطانم ، او نگفت که من سایه خدا هستم .او نگفت که من نماینده خدا بر زمینم . او نگفت که من منصوب خدا و امام زمان هستم . او گفت : من خادم ملت ایران هستم. او حکومت کرد بر قلب میلیونها ایرانی ، علیرغم توطئهها و کودتاها و طرحهای براندازی همه قدرتهای جهانی، با تکیه بر ملت ایران، انقلاب اسلامی ایران را رهبری نمود. او با استقبال میلیونها ایرانی به مام وطن بازگشت و با بدرقه و آه و اشک و عزای عمومی میلیونها ایرانی که چندین برابر جمعیت استقبال کننده بودند به ملکوت اعلی پرواز کرد. چون او از ملت بود و با ملت بود و برای ملت بود .
منبع قدرت او، قدرتهای جهانی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت نبود ، بلکه اراده و خواست ملت ایران بود . "فاعنبرو ا یا اولی الابصار". او با خدا و ملت ایران بیعت نمود . دستی در دست خدا و دستی در دست عیالالله نه دستی در دست قدرتهای اجنبی. لذا با افتخار و سربلندی آمد و با شکوه و عظمت بیشتر رفت. او در تاریخ اسلام و ایران ماندگارشد. وستارهای شد درخشان بر تارک افتخارات اسلام عزیز و ایران سربلند .
بیشک تا ابد نام امام خمینی به نیکی و بزرگی درقلبهای ملت ایران زنده است. یادش و راهش همیشه مستدام باد. زندهباد ایران اسلامی ، پاینده باد نام امام خمینی.
سخنان برگزیده امام
از سخنان امام(ع)در مورد آفرینش آسمان و زمین و آدم که در آن ذکر حج نیزآمده است.
«در این خطبه از ستایش خداوند،آفرینش جهان،فرشتگان،و گزینش انبیاء،بعثتپیامبر(ص) و از قرآن و احکام شرع سخن به میان آمده است».
هرگز کنه ذاتش درک نشود:
ستایش مخصوص خداوندى است که ستایشگران از مدحش عاجزند[1]و حسابگرانزبردست نعمتهایش را احصاء نتوانند کرد،و کوشش کنندگان هر چند خویش را خستهکنند حقش را ادا نتوانند نمود،هم او است که افکار بلند ژرف اندیش،کنه ذاتش رادرک نکنند[2].و غواصان دریاى علوم و دانشها،دستشان را از پى بردن به کمال هستیشکوتاه گردد،یعنى آنکس که براى صفاتش حدى نیست و اوصاف کمالش را توصیفنتوان کرد،و براى ذاتش وقتى معین،و سرآمدى مشخص نتوان تعیین نمود،مخلوقاترا با قدرتش آفرید،بادها را با رحمتش به حرکت آورد،و اضطراب و لرزش زمینرا به وسیله کوهها،آرامش بخشید.[3]و[4]
نخستشناسائى خدا:
سرآغاز دین معرفت او است،[5]و کمال معرفتش تصدیق ذات او،و کمال تصدیقذاتش توحید و شهادت بر یگانگى او است،و کمال توحید و شهادت بر یگانگیش اخلاصاست،و کمال اخلاصش آن است که وى را از صفات ممکنات پیراسته دارند،چه اینکههر صفتى گواهى مىدهد که غیر از صفت موصوف است و هر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
نظریه انقلاب در اندیشه امام خمینى(ره)
این مقاله مى کوشد با بازسازى نظریه انقلاب در اندیشه سیاسى امام خمینى(ره) به ((درون فهمى انقلاب اسلامى)) نزدیک تر شود و تبیین رساترى از علل و عوامل پیدایش انقلاب اسلامى ارائه دهد. تفاوت این منظر با سایر تئورىهاى انقلاب آن است که معمولا در این تئورىها انقلاب به عنوان کلیتى یک دست با تمام ارکان و عناصرش مورد مطالعه قرار مى گیرد, در حالى که در این منظر, انقلاب نه از نگاه یک شخص ثالث بلکه از منظر ((رهبر انقلاب)) که در تمام مراحل وقوعش نقش فعال و تعیین کننده اى داشته است بازخوانى گردد.
واژه هاى کلیدى: نظریه انقلاب, امام خمینى, شرایط عینى, شرایط ذهنى.
مقدمه1. غایت وجودى2 یا معضله وجودى انسان3 در معرفت عرفانى امام خمینى, استکمال نفس یا عشق ذاتى و فطرى آدمى به جمال بارى تعالى و هویت مطلقه است. با این همه آدمى در پیمودن راه کمال با دو دسته موانع درونى (منقاد تمناى نفس شدن) و موانع بیرونى (زیر بار قدرت هاى سلطه گر بیرونى بودن و یا رفتن) رو به رو مى گردد, که از میان برداشتن آنها, تلاش وافر توإم با آگاهى را مى طلبد. بررسى موانع درونى استکمال نفس و چگونگى تعدیل آنها در جدال با نیروهاى خیر, موضوع علم اخلاق است و مبارزه علیه موانع بیرونى (استبداد) متعلق به حوزه سیاست است; از این رو مفهوم ((مبارزه و قیام)) فصل مشترک اخلاق و سیاست است.
2. استبداد ـ و در تعبیرى سنتى تر قلدرى ـ صفت رذیله اى است که در اثر عدم تهذیب نفس در آدمى ظهور کرده و به تدریج به ملکه اى پایدار تبدیل مى شود; از این رو استبداد در نظریه سیاسى امام خمینى, وصف سلطان است نه خصلت سلطنت, این که با چه راهکارى مى توان به مبارزه علیه استبداد و در نهایت به تقلیل یا حذف آن نایل آمد, پرسشى است که امام خمینى پاسخ آن را در برون رفت مشروطیت نمى یابد و علاج آن را در انقلاب مى بیند.
ضرورت انقلاب سیاسى
در اندیشه سیاسى امام خمینى, ((مشکله استبداد)), اولا, خصلتى است که به تدریج در نهان شخص ذى شوکت, تبدیل به ملکه مى شود و جامعه را زیر چکمه هاى اقتدارش منکوب مى سازد; ثانیا, چنین مشکله اى نه از طریق وعظ و نصیحت حل مى شود و نه مشروطیت مى تواند, به عنوان یک ساخت بیرونى, به تقلیل یا حذف آن همت گمارد. قرین شدن این دو گزاره سیاسى سبب مى شد تا امام خمینى, مسوولیت تمام نابه سامانى ها را به رإس هرم منتقل سازد و چاره را در همان نقطه بیابد. تلاقى این دو گزاره, سلسله بحث هاى امام خمینى درباره ولایت فقیه است که در اواخر دهه چهل به تفصیل منقح شده است. در واقع, ولایت فقیه, هم به جابه جایى رإس هرم و جایگزینى فردى عادل و مهذب نظر دارد و هم سازوکار چنین انتقالى را در قالب انقلاب بیان مى کند. هرچند امام خمینى (در اردیبهشت 1323) عالمان دینى را براى برپایى حکومت اسلامى به ((قیام)) فرا مى خواند, اما براى نخستین بار در کتاب ولایت فقیه از ((انقلاب سیاسى)) نام مى برد و خواهان سرنگونى سلطنت مى شود:
شرع و عقل حکم مى کند که باید نگذاریم وضع حکومت ها به همین صورت ضد اسلامى یا غیراسلامى ادامه پیدا کند. دلایل این کار واضح است, چون برقرارى نظام سیاسى غیراسلامى به معناى بى اجرا ماندن نظام سیاسى اسلام است. همچنین به این دلیل که هر نظام سیاسى غیراسلامى نظامى شرکآلود است, چون حاکمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم و باز به این دلیل که موظفیم شرایط اجتماعى مساعدى براى تربیت افراد مومن و با فضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضدشرایط حاکمیت طاغوت و قدرت هاى نارواست... ما چاره اى نداریم جز این که دستگاه هاى حکومتى فاسد و فاسدکننده را از بین ببریم و هیإت هاى حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون کنیم. این وظیفه اى است که همه مسلمانان در یکایک کشورهاى اسلامى باید انجام بدهند و انقلاب سیاسى را به پیروزى برسانند.4
با این همه, به راه انداختن انقلاب سیاسى, در فضایى که اغلب عالمان دینى و روشنفکران ایرانى متإثر از گفتمان مشروطیت بودند, تحولى بعید به نظر مى رسید; به ویژه آن که بسیارى از مراجع حوزه علمیه, به دلیل سرخوردگى هاى ناشى از فرجام مشروطیت و نیز ترس و واهمه از تعرضات علنى رضاخان, در انزوا و حیات تقیهآمیز به سر مى بردند و علاقه چندانى به بازگشت مجدد به عرصه سیاست نداشتند. مراجع مهم معاصر امام خمینى, آیه الله عبدالکریم حائرى یزدى و آیه الله سیدمحمدحسین بروجردى بودند که به واسطه یا بى واسطه, از شاگردان علماى مشروطه خواه به حساب مىآمدند و اگر تمایلى به پایان بخشیدن به دوره انشقاق خود از سیاست داشتند, علاقات سیاسى خویش را تنها در گفتمان مشروطیت با وعظ و انذار دنبال مى کردند. این گفتمان که در آغاز نهضت اسلامى بر اندیشه و عمل امام خمینى نیز تإثیر گذاشته و او را تا حدودى به احیاى مجدد آن امیدوار ساخته بود, در واقع مسیرى بود که گذار از آن براى اثبات ناکارآمدى نظریه مشروطیت ضرورت داشت.
امام خمینى در شرایطى وارد عرصه سیاست شد و به نقد دولت پهلوى پرداخت که سکوت سراسر این گفتمان را فرا گرفته و بى رونقى مجادلات و مطالبات مشروطه طلبى از یک سو و اقتدار بى چون و چراى محمدرضا شاه از سوى دیگر, آن را علیل کرده بود; نه کسى علاقه اى به پیگیرى آرمان هاى برآورده نشده مشروطیت داشت و نه کسى جرإت نقد کردن دولت پهلوى را در سر مى پروراند. جسارت امام خمینى در نقد جدى و صریح دولت, شجاعتى بود که بسیارى از طرفداران مشروطه از انجام آن ناتوان بودند. بدون شک ایستادگى امام خمینى در قبال حوادثى از قبیل لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى و کاپیتولاسیون, در فروپاشى سکوت توإم با تقیه سال هاى پس از کودتاى 28 مرداد 1332, نقش مهمى ایفا کرد و جرإتى که به مجموعه حوزویان بخشید, در متزلزل ساختن نظریه سلطنت مشروطه, تإثیر زیادى بر جاى نهاد; به ویژه آن که امام خمینى با کشاندن مبارزه به کانون اصلى آن, یعنى حوزه علمیه قم, عملا علما و مراجع وقت را به یک رویارویى ناخواسته کشاند و بخش وسیعى از روحانیون و مراجع را به نیروى اپوزیسیون مبدل ساخت و وضعیتى پدید آمد که در آن, حوزه جزء لیست سیاه ساواک قرار گرفت و هیچ مرجع طراز اولى, حداقل در ظاهر, نمى توانست با رژیم پهلوى ارتباط برقرار کند. با این همه, سکوت شکسته شده نمى توانست به براندازى, که امام خمینى در سال 1348 به آن فراخوان داده بود, منجر شود. مسإله براندازى نیازمند خلق شرایط و عوامل دیگرى بود که بعدها در بحران سال 1356 به وجود آمد و لبیک به فراخوان امام خمینى عمومى و فراگیر شد.
بعضى5 در تشبیه این مسإله, مثالى را نقل مى کنند که روزى یکى از اعضاى ارکستر, بنا به دلایل شخصى, فرد