لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
نگاهی به اقسام زیبایی و روابط آن با عشق
جمال و زیبایی از یک طرف و جاذبه از طرف دیگر، عشق و طلب از طرف دیگر، حرکت از طرف دیگر، ستایش از طرف دیگر، اینها حقایقی هستند که با یکدیگر توأمند، یعنی آنجا که زیبایی وجود پیدا می کند یک نیروی جاذبه ای هم هست. زیبا جاذبه دارد. آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب در یک موجود دیگر وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، یعنی خود زیبایی موجب حرکت و جنبش است. حتی به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساس که تمام قافله عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده است، مولود عشق است: «کتحریک المعشوق للعاشق و تحریک المعلل للمتعلل»؛ مانند به حرکت درآوردن معشوق عاشق را و به حرکت درآوردن علت معلول را. چنین چیزی می گویند. در این زمینه سخن بسیار است. به هر حال هر جا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد، عشق و طلب وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، ستایش و تقدیس وجود دارد، زیبایی به دنبال خود ستایش و تقدیس می آورد. عده ای می گویند: بر خلاف آنچه انسانها خیال می کنند که زیبایی عشق می آفریند، برعکس است: عشق، زیبایی می آفریند یعنی اول زیبایی وجود ندارد که بعد در اثر زیبایی عشق ایجاد شود، اول عشق وجود پیدا می کند و بعد عشق زیبایی را خلق می کند. البته این یک نظر افراطی است و نمی شود وجود زیبایی را در خارج به کلی انکار نمود. حال ، آیا زیبایی منحصر است به زیبایی یک انسان ، آن هم زیباییهایی که دو جنس مخالف انسان از یکدیگر درک میکنند خصوصا در جنس زن ؟ و وقتی میگویند زیبا " یعنی مثلا اندام و چهره یک زن زیبا ؟ و دیگر غیر از این در عالم ، زیبایی وجود ندارد ؟ افرادی که از زیبایی چیز درستی درک نمیکنند این جور خیال میکنند نه ، در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد ، در جمادات ، نباتات و حیوانات ، در آسمان ، زمین و دریاها . کیست که زیبایی را در گلها درک نکند ؟ خیلی افراد شاید از گل فقط بوی خوش را درک میکنند ، در صورتی که آنهایی که چشمشان زیبایی را درک میکند ، در گل ، زیبایی را بیش از بوی خوش درک میکنند یعنی برایش بیشتر اهمیت قائل هستند زیبایی گلها ، زیبایی درختها ، زیبایی جنگلها ، زیبایی دریاها ، زیبایی کوهها ، زیبایی آسمانی که بالای سر انسان است ، زیبایی افق ، زیبایی سپیده دم ، زیبایی طلوع آفتاب ، زیبایی غروب آفتاب ، زیبایی شفق ، هزاران نوع زیبایی و جمال محسوس در عالم طبیعت وجود دارد تمام زیباییها که منحصر به آن زیبائیی که با شهوت جنسی انسان سرو کار دارد نیست آن کسی که زیبایی را منحصرا در شهوت جنسی درک میکند ، در حقیقت اصلا زیبایی را درک نمیکند زیبایی تنها مربوط به غریزه جنسی انسان نیست که تا میگویند " زیبایی " بعضی اشخاص فورا فکر میکنند یعنی مسائل مربوط به غریزه جنسی . این جور نیست .در خود طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد تازه اینهایی که ما گفتیم ، زیباییهای مربوط به قوه باصره و چشم بود سامعه ، لامسه ، شامه و ذائقه نیز هر یک زیباییهایی را درک میکنند ، و اساسا " خوب " در هر حسی یعنی زیبا . خوب " در چشم ، زیبای چشم است ، " خوب " در گوش ، زیبای گوش است ، و همین طور " خوب " در لامسه ، ذائقه و شامه . پس این اشتباه پیدا نشود که تا میگویند " زیبایی " افرادی که در کشان از زیبایی بسیار ضعیف است فورا توجهشان به مسائل جنسی معطوف میشود . از این بالاتر ، آیا زیبایی غیر محسوس هم داریم ؟ زیبائیهای مطلقا محسوس را اکثریت قریب به اتفاق مردم درک میکنند آیا زیبایی غیر محسوس و زیبایی معنوی هم داریم ؟ بله آن هم زیاد است حداقلش آن زیباییهایی است که به قوه خیال انسان یعنی به صورتهای ذهنی انسان مربوط است زیبایی فصاحت و بلاغت در چیست ؟ یک عبارت فصیح و بلیغ چرا انسان را به سوی خودش میکشد و جذب میکند ؟ نثر و شعر سعدی چرا انسان را جذب میکند ؟ حدود هفتصد سال از زمان سعدی میگذرد چرا آن جمله های کوتاه سعدی هنوز هم در زبانها تکرار میشود و انسان وقتی که میشنود مجذوب آن میشود ؟ زیبایی است که چنین میکند آن زیبایی چیست ؟ آیا زیبایی لفظ است ؟ نه ، تنها لفظ نیست ، معانی این الفاظ است البته خود لفظ هم در فصاحت دخالتی دارد ولی تنها لفظ نیست معانی این الفاظ و معانی ذهنی آنچنان زیبا کنار یکدیگر قرار گرفته است که روح انسان را میکشد به سوی خودش و جذب میکند و همچنین شعر حافظ و مولوی . آنهایی که زیباییهای خیال را درک میکنند گاهی آنچنان مجذوب و مسحور این شعرها میشوند که اصلا از خود بیخود میشوند . مرحوم ادیب پیشاوری یکی از ادبای بسیار مبرز و از بقایای حوزه های علمیه قدیم بوده است وی می گوید : دوبار در عمرم خواندن یک شعر مرا از هوش برد ، بیهوش شدم یک بار غزلی از حافظ را خواندم ، آنچنان تحت تأثیرش قرار گرفتم که بیهوش شدم غزل معروفی است :زان یار دلنوازم شکری است یا شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ......زیبایی قرآنقرآن کریم نفوذ خارق العاده خودش را از چه دارد ؟ از زیبایی و فصاحتش قرآن میتوانست آن معنایی را که با اعماق روح انسان سرو کار دارد و به تعبیر خود قرآن " مذکر " است یعنی آنها را از درون انسان بیرون میکشد ، با یک عبارتهای خیلی معمولی و ساده بیان بکند ، ولی خدای اسلام و پیغمبر چون این کتاب معجزه باقی پیغمبر است ، حقایقش را با زیبایی خارق العاده بیان کرده است به نظر شما فصاحت قرآن تاکنون چقدر اشک از مردم گرفته ؟ ! به تعبیر خود قرآن : « یخرون للاذقان سجدا . یخرون للاذقان یبکون » (سوره اسراء ، آیات 107 و . 109) افرادی که وقتی آیات قرآن را میشنوند ، در حال گریه میافتند و سجده میکنند در دلهای شب ، آیات قرآن چقدر اشک ازمردم گرفته است ! در اثر این است که آن معانی در این لباس بسیار زیبا ، آن حس جمال دوستی معنوی انسان را در اختیار میگیرد و مسخر خودش میکند . « و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق »( سوره مائده ، آیه 83): ''و چون آیاتی را که به پیامبر فرستاده شده است بشنوند ، میبینی که اشک از دیدگانشان جاری میشود زیرا حقانیت آن را شناختهاند''.زیبایی سخنان علی (ع)و یا به تعبیر حضرت زینب (س) بنی امیه تمام اقطار زمین و آفاق السماء را آنچنان گرفته بودند که نامی از علی در دنیا وجود نداشته باشد و حرفی از او نباشد یک عامل اساسی برای اینکه امام علی علیه السلام) در دنیا نمرد ( عوامل ظاهری طبیعی را داریم میگوییم ) این بود که علی سخنانی دارد در نهایت زیبایی . " نهج البلاغه " واقعا نهج البلاغه است دشمن هم دلش میخواهد سخنان علی را ضبط و حفظ کند چه قدر ما داریم از فصحا و بلغای عرب ، آنها که با علی هم میانه خوبی ندارند ، که وقتی از آنان میپرسند تو از کجا به این مقام از فصاحت رسیدی ؟ یکی میگوید صد خطبه از علی حفظ داشتم بعد ذهنم جوشید که جوشید ، دیگری میگوید هفتاد خطبه حفظ داشتم ، و سومی میگوید : «حفظ کلام الاصلع » عبدالحمید کاتب خیلی معروف است یک نویسنده ایرانی است در دربار آخرین خلیفه اموی معروف به مروان حمار . نویسنده خیلی فوق العادهای است که گفتهاند : «بدأت الکتابة بعبد الحمید و ختمت بابن العمید »: . نویسندگی شروع شد به عبدالحمید ، و خاتمه یافت به ابن العمید و یا به خاطر تقیه و یا واقعا با علی علیه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
نگاهی به اقسام زیبایی و روابط آن با عشق
جمال و زیبایی از یک طرف و جاذبه از طرف دیگر، عشق و طلب از طرف دیگر، حرکت از طرف دیگر، ستایش از طرف دیگر، اینها حقایقی هستند که با یکدیگر توأمند، یعنی آنجا که زیبایی وجود پیدا می کند یک نیروی جاذبه ای هم هست. زیبا جاذبه دارد. آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب در یک موجود دیگر وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، یعنی خود زیبایی موجب حرکت و جنبش است. حتی به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساس که تمام قافله عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده است، مولود عشق است: «کتحریک المعشوق للعاشق و تحریک المعلل للمتعلل»؛ مانند به حرکت درآوردن معشوق عاشق را و به حرکت درآوردن علت معلول را. چنین چیزی می گویند. در این زمینه سخن بسیار است. به هر حال هر جا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد، عشق و طلب وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، ستایش و تقدیس وجود دارد، زیبایی به دنبال خود ستایش و تقدیس می آورد. عده ای می گویند: بر خلاف آنچه انسانها خیال می کنند که زیبایی عشق می آفریند، برعکس است: عشق، زیبایی می آفریند یعنی اول زیبایی وجود ندارد که بعد در اثر زیبایی عشق ایجاد شود، اول عشق وجود پیدا می کند و بعد عشق زیبایی را خلق می کند. البته این یک نظر افراطی است و نمی شود وجود زیبایی را در خارج به کلی انکار نمود. حال ، آیا زیبایی منحصر است به زیبایی یک انسان ، آن هم زیباییهایی که دو جنس مخالف انسان از یکدیگر درک میکنند خصوصا در جنس زن ؟ و وقتی میگویند زیبا " یعنی مثلا اندام و چهره یک زن زیبا ؟ و دیگر غیر از این در عالم ، زیبایی وجود ندارد ؟ افرادی که از زیبایی چیز درستی درک نمیکنند این جور خیال میکنند نه ، در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد ، در جمادات ، نباتات و حیوانات ، در آسمان ، زمین و دریاها . کیست که زیبایی را در گلها درک نکند ؟ خیلی افراد شاید از گل فقط بوی خوش را درک میکنند ، در صورتی که آنهایی که چشمشان زیبایی را درک میکند ، در گل ، زیبایی را بیش از بوی خوش درک میکنند یعنی برایش بیشتر اهمیت قائل هستند زیبایی گلها ، زیبایی درختها ، زیبایی جنگلها ، زیبایی دریاها ، زیبایی کوهها ، زیبایی آسمانی که بالای سر انسان است ، زیبایی افق ، زیبایی سپیده دم ، زیبایی طلوع آفتاب ، زیبایی غروب آفتاب ، زیبایی شفق ، هزاران نوع زیبایی و جمال محسوس در عالم طبیعت وجود دارد تمام زیباییها که منحصر به آن زیبائیی که با شهوت جنسی انسان سرو کار دارد نیست آن کسی که زیبایی را منحصرا در شهوت جنسی درک میکند ، در حقیقت اصلا زیبایی را درک نمیکند زیبایی تنها مربوط به غریزه جنسی انسان نیست که تا میگویند " زیبایی " بعضی اشخاص فورا فکر میکنند یعنی مسائل مربوط به غریزه جنسی . این جور نیست .در خود طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد تازه اینهایی که ما گفتیم ، زیباییهای مربوط به قوه باصره و چشم بود سامعه ، لامسه ، شامه و ذائقه نیز هر یک زیباییهایی را درک میکنند ، و اساسا " خوب " در هر حسی یعنی زیبا . خوب " در چشم ، زیبای چشم است ، " خوب " در گوش ، زیبای گوش است ، و همین طور " خوب " در لامسه ، ذائقه و شامه . پس این اشتباه پیدا نشود که تا میگویند " زیبایی " افرادی که در کشان از زیبایی بسیار ضعیف است فورا توجهشان به مسائل جنسی معطوف میشود . از این بالاتر ، آیا زیبایی غیر محسوس هم داریم ؟ زیبائیهای مطلقا محسوس را اکثریت قریب به اتفاق مردم درک میکنند آیا زیبایی غیر محسوس و زیبایی معنوی هم داریم ؟ بله آن هم زیاد است حداقلش آن زیباییهایی است که به قوه خیال انسان یعنی به صورتهای ذهنی انسان مربوط است زیبایی فصاحت و بلاغت در چیست ؟ یک عبارت فصیح و بلیغ چرا انسان را به سوی خودش میکشد و جذب میکند ؟ نثر و شعر سعدی چرا انسان را جذب میکند ؟ حدود هفتصد سال از زمان سعدی میگذرد چرا آن جمله های کوتاه سعدی هنوز هم در زبانها تکرار میشود و انسان وقتی که میشنود مجذوب آن میشود ؟ زیبایی است که چنین میکند آن زیبایی چیست ؟ آیا زیبایی لفظ است ؟ نه ، تنها لفظ نیست ، معانی این الفاظ است البته خود لفظ هم در فصاحت دخالتی دارد ولی تنها لفظ نیست معانی این الفاظ و معانی ذهنی آنچنان زیبا کنار یکدیگر قرار گرفته است که روح انسان را میکشد به سوی خودش و جذب میکند و همچنین شعر حافظ و مولوی . آنهایی که زیباییهای خیال را درک میکنند گاهی آنچنان مجذوب و مسحور این شعرها میشوند که اصلا از خود بیخود میشوند . مرحوم ادیب پیشاوری یکی از ادبای بسیار مبرز و از بقایای حوزه های علمیه قدیم بوده است وی می گوید : دوبار در عمرم خواندن یک شعر مرا از هوش برد ، بیهوش شدم یک بار غزلی از حافظ را خواندم ، آنچنان تحت تأثیرش قرار گرفتم که بیهوش شدم غزل معروفی است :زان یار دلنوازم شکری است یا شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ......زیبایی قرآنقرآن کریم نفوذ خارق العاده خودش را از چه دارد ؟ از زیبایی و فصاحتش قرآن میتوانست آن معنایی را که با اعماق روح انسان سرو کار دارد و به تعبیر خود قرآن " مذکر " است یعنی آنها را از درون انسان بیرون میکشد ، با یک عبارتهای خیلی معمولی و ساده بیان بکند ، ولی خدای اسلام و پیغمبر چون این کتاب معجزه باقی پیغمبر است ، حقایقش را با زیبایی خارق العاده بیان کرده است به نظر شما فصاحت قرآن تاکنون چقدر اشک از مردم گرفته ؟ ! به تعبیر خود قرآن : « یخرون للاذقان سجدا . یخرون للاذقان یبکون » (سوره اسراء ، آیات 107 و . 109) افرادی که وقتی آیات قرآن را میشنوند ، در حال گریه میافتند و سجده میکنند در دلهای شب ، آیات قرآن چقدر اشک ازمردم گرفته است ! در اثر این است که آن معانی در این لباس بسیار زیبا ، آن حس جمال دوستی معنوی انسان را در اختیار میگیرد و مسخر خودش میکند . « و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق »( سوره مائده ، آیه 83): ''و چون آیاتی را که به پیامبر فرستاده شده است بشنوند ، میبینی که اشک از دیدگانشان جاری میشود زیرا حقانیت آن را شناختهاند''.زیبایی سخنان علی (ع)و یا به تعبیر حضرت زینب (س) بنی امیه تمام اقطار زمین و آفاق السماء را آنچنان گرفته بودند که نامی از علی در دنیا وجود نداشته باشد و حرفی از او نباشد یک عامل اساسی برای اینکه امام علی علیه السلام) در دنیا نمرد ( عوامل ظاهری طبیعی را داریم میگوییم ) این بود که علی سخنانی دارد در نهایت زیبایی . " نهج البلاغه " واقعا نهج البلاغه است دشمن هم دلش میخواهد سخنان علی را ضبط و حفظ کند چه قدر ما داریم از فصحا و بلغای عرب ، آنها که با علی هم میانه خوبی ندارند ، که وقتی از آنان میپرسند تو از کجا به این مقام از فصاحت رسیدی ؟ یکی میگوید صد خطبه از علی حفظ داشتم بعد ذهنم جوشید که جوشید ، دیگری میگوید هفتاد خطبه حفظ داشتم ، و سومی میگوید : «حفظ کلام الاصلع » عبدالحمید کاتب خیلی معروف است یک نویسنده ایرانی است در دربار آخرین خلیفه اموی معروف به مروان حمار . نویسنده خیلی فوق العادهای است که گفتهاند : «بدأت الکتابة بعبد الحمید و ختمت بابن العمید »: . نویسندگی شروع شد به عبدالحمید ، و خاتمه یافت به ابن العمید و یا به خاطر تقیه و یا واقعا با علی علیه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
نگاهی به اقسام زیبایی و روابط آن با عشق
جمال و زیبایی از یک طرف و جاذبه از طرف دیگر، عشق و طلب از طرف دیگر، حرکت از طرف دیگر، ستایش از طرف دیگر، اینها حقایقی هستند که با یکدیگر توأمند، یعنی آنجا که زیبایی وجود پیدا می کند یک نیروی جاذبه ای هم هست. زیبا جاذبه دارد. آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب در یک موجود دیگر وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، یعنی خود زیبایی موجب حرکت و جنبش است. حتی به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساس که تمام قافله عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده است، مولود عشق است: «کتحریک المعشوق للعاشق و تحریک المعلل للمتعلل»؛ مانند به حرکت درآوردن معشوق عاشق را و به حرکت درآوردن علت معلول را. چنین چیزی می گویند. در این زمینه سخن بسیار است. به هر حال هر جا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد، عشق و طلب وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، ستایش و تقدیس وجود دارد، زیبایی به دنبال خود ستایش و تقدیس می آورد. عده ای می گویند: بر خلاف آنچه انسانها خیال می کنند که زیبایی عشق می آفریند، برعکس است: عشق، زیبایی می آفریند یعنی اول زیبایی وجود ندارد که بعد در اثر زیبایی عشق ایجاد شود، اول عشق وجود پیدا می کند و بعد عشق زیبایی را خلق می کند. البته این یک نظر افراطی است و نمی شود وجود زیبایی را در خارج به کلی انکار نمود. حال ، آیا زیبایی منحصر است به زیبایی یک انسان ، آن هم زیباییهایی که دو جنس مخالف انسان از یکدیگر درک میکنند خصوصا در جنس زن ؟ و وقتی میگویند زیبا " یعنی مثلا اندام و چهره یک زن زیبا ؟ و دیگر غیر از این در عالم ، زیبایی وجود ندارد ؟ افرادی که از زیبایی چیز درستی درک نمیکنند این جور خیال میکنند نه ، در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد ، در جمادات ، نباتات و حیوانات ، در آسمان ، زمین و دریاها . کیست که زیبایی را در گلها درک نکند ؟ خیلی افراد شاید از گل فقط بوی خوش را درک میکنند ، در صورتی که آنهایی که چشمشان زیبایی را درک میکند ، در گل ، زیبایی را بیش از بوی خوش درک میکنند یعنی برایش بیشتر اهمیت قائل هستند زیبایی گلها ، زیبایی درختها ، زیبایی جنگلها ، زیبایی دریاها ، زیبایی کوهها ، زیبایی آسمانی که بالای سر انسان است ، زیبایی افق ، زیبایی سپیده دم ، زیبایی طلوع آفتاب ، زیبایی غروب آفتاب ، زیبایی شفق ، هزاران نوع زیبایی و جمال محسوس در عالم طبیعت وجود دارد تمام زیباییها که منحصر به آن زیبائیی که با شهوت جنسی انسان سرو کار دارد نیست آن کسی که زیبایی را منحصرا در شهوت جنسی درک میکند ، در حقیقت اصلا زیبایی را درک نمیکند زیبایی تنها مربوط به غریزه جنسی انسان نیست که تا میگویند " زیبایی " بعضی اشخاص فورا فکر میکنند یعنی مسائل مربوط به غریزه جنسی . این جور نیست .در خود طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد تازه اینهایی که ما گفتیم ، زیباییهای مربوط به قوه باصره و چشم بود سامعه ، لامسه ، شامه و ذائقه نیز هر یک زیباییهایی را درک میکنند ، و اساسا " خوب " در هر حسی یعنی زیبا . خوب " در چشم ، زیبای چشم است ، " خوب " در گوش ، زیبای گوش است ، و همین طور " خوب " در لامسه ، ذائقه و شامه . پس این اشتباه پیدا نشود که تا میگویند " زیبایی " افرادی که در کشان از زیبایی بسیار ضعیف است فورا توجهشان به مسائل جنسی معطوف میشود . از این بالاتر ، آیا زیبایی غیر محسوس هم داریم ؟ زیبائیهای مطلقا محسوس را اکثریت قریب به اتفاق مردم درک میکنند آیا زیبایی غیر محسوس و زیبایی معنوی هم داریم ؟ بله آن هم زیاد است حداقلش آن زیباییهایی است که به قوه خیال انسان یعنی به صورتهای ذهنی انسان مربوط است زیبایی فصاحت و بلاغت در چیست ؟ یک عبارت فصیح و بلیغ چرا انسان را به سوی خودش میکشد و جذب میکند ؟ نثر و شعر سعدی چرا انسان را جذب میکند ؟ حدود هفتصد سال از زمان سعدی میگذرد چرا آن جمله های کوتاه سعدی هنوز هم در زبانها تکرار میشود و انسان وقتی که میشنود مجذوب آن میشود ؟ زیبایی است که چنین میکند آن زیبایی چیست ؟ آیا زیبایی لفظ است ؟ نه ، تنها لفظ نیست ، معانی این الفاظ است البته خود لفظ هم در فصاحت دخالتی دارد ولی تنها لفظ نیست معانی این الفاظ و معانی ذهنی آنچنان زیبا کنار یکدیگر قرار گرفته است که روح انسان را میکشد به سوی خودش و جذب میکند و همچنین شعر حافظ و مولوی . آنهایی که زیباییهای خیال را درک میکنند گاهی آنچنان مجذوب و مسحور این شعرها میشوند که اصلا از خود بیخود میشوند . مرحوم ادیب پیشاوری یکی از ادبای بسیار مبرز و از بقایای حوزه های علمیه قدیم بوده است وی می گوید : دوبار در عمرم خواندن یک شعر مرا از هوش برد ، بیهوش شدم یک بار غزلی از حافظ را خواندم ، آنچنان تحت تأثیرش قرار گرفتم که بیهوش شدم غزل معروفی است :زان یار دلنوازم شکری است یا شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ......زیبایی قرآنقرآن کریم نفوذ خارق العاده خودش را از چه دارد ؟ از زیبایی و فصاحتش قرآن میتوانست آن معنایی را که با اعماق روح انسان سرو کار دارد و به تعبیر خود قرآن " مذکر " است یعنی آنها را از درون انسان بیرون میکشد ، با یک عبارتهای خیلی معمولی و ساده بیان بکند ، ولی خدای اسلام و پیغمبر چون این کتاب معجزه باقی پیغمبر است ، حقایقش را با زیبایی خارق العاده بیان کرده است به نظر شما فصاحت قرآن تاکنون چقدر اشک از مردم گرفته ؟ ! به تعبیر خود قرآن : « یخرون للاذقان سجدا . یخرون للاذقان یبکون » (سوره اسراء ، آیات 107 و . 109) افرادی که وقتی آیات قرآن را میشنوند ، در حال گریه میافتند و سجده میکنند در دلهای شب ، آیات قرآن چقدر اشک ازمردم گرفته است ! در اثر این است که آن معانی در این لباس بسیار زیبا ، آن حس جمال دوستی معنوی انسان را در اختیار میگیرد و مسخر خودش میکند . « و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق »( سوره مائده ، آیه 83): ''و چون آیاتی را که به پیامبر فرستاده شده است بشنوند ، میبینی که اشک از دیدگانشان جاری میشود زیرا حقانیت آن را شناختهاند''.زیبایی سخنان علی (ع)و یا به تعبیر حضرت زینب (س) بنی امیه تمام اقطار زمین و آفاق السماء را آنچنان گرفته بودند که نامی از علی در دنیا وجود نداشته باشد و حرفی از او نباشد یک عامل اساسی برای اینکه امام علی علیه السلام) در دنیا نمرد ( عوامل ظاهری طبیعی را داریم میگوییم ) این بود که علی سخنانی دارد در نهایت زیبایی . " نهج البلاغه " واقعا نهج البلاغه است دشمن هم دلش میخواهد سخنان علی را ضبط و حفظ کند چه قدر ما داریم از فصحا و بلغای عرب ، آنها که با علی هم میانه خوبی ندارند ، که وقتی از آنان میپرسند تو از کجا به این مقام از فصاحت رسیدی ؟ یکی میگوید صد خطبه از علی حفظ داشتم بعد ذهنم جوشید که جوشید ، دیگری میگوید هفتاد خطبه حفظ داشتم ، و سومی میگوید : «حفظ کلام الاصلع » عبدالحمید کاتب خیلی معروف است یک نویسنده ایرانی است در دربار آخرین خلیفه اموی معروف به مروان حمار . نویسنده خیلی فوق العادهای است که گفتهاند : «بدأت الکتابة بعبد الحمید و ختمت بابن العمید »: . نویسندگی شروع شد به عبدالحمید ، و خاتمه یافت به ابن العمید و یا به خاطر تقیه و یا واقعا با علی علیه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
نگاهی به اقسام زیبایی و روابط آن با عشق
جمال و زیبایی از یک طرف و جاذبه از طرف دیگر، عشق و طلب از طرف دیگر، حرکت از طرف دیگر، ستایش از طرف دیگر، اینها حقایقی هستند که با یکدیگر توأمند، یعنی آنجا که زیبایی وجود پیدا می کند یک نیروی جاذبه ای هم هست. زیبا جاذبه دارد. آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب در یک موجود دیگر وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، یعنی خود زیبایی موجب حرکت و جنبش است. حتی به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساس که تمام قافله عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده است، مولود عشق است: «کتحریک المعشوق للعاشق و تحریک المعلل للمتعلل»؛ مانند به حرکت درآوردن معشوق عاشق را و به حرکت درآوردن علت معلول را. چنین چیزی می گویند. در این زمینه سخن بسیار است. به هر حال هر جا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد، عشق و طلب وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، ستایش و تقدیس وجود دارد، زیبایی به دنبال خود ستایش و تقدیس می آورد. عده ای می گویند: بر خلاف آنچه انسانها خیال می کنند که زیبایی عشق می آفریند، برعکس است: عشق، زیبایی می آفریند یعنی اول زیبایی وجود ندارد که بعد در اثر زیبایی عشق ایجاد شود، اول عشق وجود پیدا می کند و بعد عشق زیبایی را خلق می کند. البته این یک نظر افراطی است و نمی شود وجود زیبایی را در خارج به کلی انکار نمود. حال ، آیا زیبایی منحصر است به زیبایی یک انسان ، آن هم زیباییهایی که دو جنس مخالف انسان از یکدیگر درک میکنند خصوصا در جنس زن ؟ و وقتی میگویند زیبا " یعنی مثلا اندام و چهره یک زن زیبا ؟ و دیگر غیر از این در عالم ، زیبایی وجود ندارد ؟ افرادی که از زیبایی چیز درستی درک نمیکنند این جور خیال میکنند نه ، در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد ، در جمادات ، نباتات و حیوانات ، در آسمان ، زمین و دریاها . کیست که زیبایی را در گلها درک نکند ؟ خیلی افراد شاید از گل فقط بوی خوش را درک میکنند ، در صورتی که آنهایی که چشمشان زیبایی را درک میکند ، در گل ، زیبایی را بیش از بوی خوش درک میکنند یعنی برایش بیشتر اهمیت قائل هستند زیبایی گلها ، زیبایی درختها ، زیبایی جنگلها ، زیبایی دریاها ، زیبایی کوهها ، زیبایی آسمانی که بالای سر انسان است ، زیبایی افق ، زیبایی سپیده دم ، زیبایی طلوع آفتاب ، زیبایی غروب آفتاب ، زیبایی شفق ، هزاران نوع زیبایی و جمال محسوس در عالم طبیعت وجود دارد تمام زیباییها که منحصر به آن زیبائیی که با شهوت جنسی انسان سرو کار دارد نیست آن کسی که زیبایی را منحصرا در شهوت جنسی درک میکند ، در حقیقت اصلا زیبایی را درک نمیکند زیبایی تنها مربوط به غریزه جنسی انسان نیست که تا میگویند " زیبایی " بعضی اشخاص فورا فکر میکنند یعنی مسائل مربوط به غریزه جنسی . این جور نیست .در خود طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد تازه اینهایی که ما گفتیم ، زیباییهای مربوط به قوه باصره و چشم بود سامعه ، لامسه ، شامه و ذائقه نیز هر یک زیباییهایی را درک میکنند ، و اساسا " خوب " در هر حسی یعنی زیبا . خوب " در چشم ، زیبای چشم است ، " خوب " در گوش ، زیبای گوش است ، و همین طور " خوب " در لامسه ، ذائقه و شامه . پس این اشتباه پیدا نشود که تا میگویند " زیبایی " افرادی که در کشان از زیبایی بسیار ضعیف است فورا توجهشان به مسائل جنسی معطوف میشود . از این بالاتر ، آیا زیبایی غیر محسوس هم داریم ؟ زیبائیهای مطلقا محسوس را اکثریت قریب به اتفاق مردم درک میکنند آیا زیبایی غیر محسوس و زیبایی معنوی هم داریم ؟ بله آن هم زیاد است حداقلش آن زیباییهایی است که به قوه خیال انسان یعنی به صورتهای ذهنی انسان مربوط است زیبایی فصاحت و بلاغت در چیست ؟ یک عبارت فصیح و بلیغ چرا انسان را به سوی خودش میکشد و جذب میکند ؟ نثر و شعر سعدی چرا انسان را جذب میکند ؟ حدود هفتصد سال از زمان سعدی میگذرد چرا آن جمله های کوتاه سعدی هنوز هم در زبانها تکرار میشود و انسان وقتی که میشنود مجذوب آن میشود ؟ زیبایی است که چنین میکند آن زیبایی چیست ؟ آیا زیبایی لفظ است ؟ نه ، تنها لفظ نیست ، معانی این الفاظ است البته خود لفظ هم در فصاحت دخالتی دارد ولی تنها لفظ نیست معانی این الفاظ و معانی ذهنی آنچنان زیبا کنار یکدیگر قرار گرفته است که روح انسان را میکشد به سوی خودش و جذب میکند و همچنین شعر حافظ و مولوی . آنهایی که زیباییهای خیال را درک میکنند گاهی آنچنان مجذوب و مسحور این شعرها میشوند که اصلا از خود بیخود میشوند . مرحوم ادیب پیشاوری یکی از ادبای بسیار مبرز و از بقایای حوزه های علمیه قدیم بوده است وی می گوید : دوبار در عمرم خواندن یک شعر مرا از هوش برد ، بیهوش شدم یک بار غزلی از حافظ را خواندم ، آنچنان تحت تأثیرش قرار گرفتم که بیهوش شدم غزل معروفی است :زان یار دلنوازم شکری است یا شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ......زیبایی قرآنقرآن کریم نفوذ خارق العاده خودش را از چه دارد ؟ از زیبایی و فصاحتش قرآن میتوانست آن معنایی را که با اعماق روح انسان سرو کار دارد و به تعبیر خود قرآن " مذکر " است یعنی آنها را از درون انسان بیرون میکشد ، با یک عبارتهای خیلی معمولی و ساده بیان بکند ، ولی خدای اسلام و پیغمبر چون این کتاب معجزه باقی پیغمبر است ، حقایقش را با زیبایی خارق العاده بیان کرده است به نظر شما فصاحت قرآن تاکنون چقدر اشک از مردم گرفته ؟ ! به تعبیر خود قرآن : « یخرون للاذقان سجدا . یخرون للاذقان یبکون » (سوره اسراء ، آیات 107 و . 109) افرادی که وقتی آیات قرآن را میشنوند ، در حال گریه میافتند و سجده میکنند در دلهای شب ، آیات قرآن چقدر اشک ازمردم گرفته است ! در اثر این است که آن معانی در این لباس بسیار زیبا ، آن حس جمال دوستی معنوی انسان را در اختیار میگیرد و مسخر خودش میکند . « و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق »( سوره مائده ، آیه 83): ''و چون آیاتی را که به پیامبر فرستاده شده است بشنوند ، میبینی که اشک از دیدگانشان جاری میشود زیرا حقانیت آن را شناختهاند''.زیبایی سخنان علی (ع)و یا به تعبیر حضرت زینب (س) بنی امیه تمام اقطار زمین و آفاق السماء را آنچنان گرفته بودند که نامی از علی در دنیا وجود نداشته باشد و حرفی از او نباشد یک عامل اساسی برای اینکه امام علی علیه السلام) در دنیا نمرد ( عوامل ظاهری طبیعی را داریم میگوییم ) این بود که علی سخنانی دارد در نهایت زیبایی . " نهج البلاغه " واقعا نهج البلاغه است دشمن هم دلش میخواهد سخنان علی را ضبط و حفظ کند چه قدر ما داریم از فصحا و بلغای عرب ، آنها که با علی هم میانه خوبی ندارند ، که وقتی از آنان میپرسند تو از کجا به این مقام از فصاحت رسیدی ؟ یکی میگوید صد خطبه از علی حفظ داشتم بعد ذهنم جوشید که جوشید ، دیگری میگوید هفتاد خطبه حفظ داشتم ، و سومی میگوید : «حفظ کلام الاصلع » عبدالحمید کاتب خیلی معروف است یک نویسنده ایرانی است در دربار آخرین خلیفه اموی معروف به مروان حمار . نویسنده خیلی فوق العادهای است که گفتهاند : «بدأت الکتابة بعبد الحمید و ختمت بابن العمید »: . نویسندگی شروع شد به عبدالحمید ، و خاتمه یافت به ابن العمید و یا به خاطر تقیه و یا واقعا با علی علیه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 33
"چیزی بنام روابط بین المللی اسلام وجود ندارد" نگاهی به کتاب خاورمیانه در روابط بین الملل: قدرت، سیاست و ایدئولوژی
نوشته فرد هالیدی
The Middle East in International Politics: Power, Politics and Ideology By Fred Halliday, Cambridge University Press, 2005
محمد باقر آیت اللهی تبار
پیچیدگی های سیاسی ویژه منطقه خاورمیانه اگر چه برای بسیاری از جمله مردم منطقه مشکل زا بوده، برای تئوریسین های رشته روابط بین الملل بسیار جذاب است. نظریه پردازان مختلف دانشگاه های دنیا برای ثابت کردن تئوری های خود به خاورمیانه روی می آورند زیرا میدانند که بر اساس اصل "چونکه صد آمد نود هم پیش ماست" اگر یک تئوری بتواند وقایع و تحولات سیاسی غیرمنتظره این منطقه را تبیین نماید، باید قابل تعمیم به سایر موارد و مناطق در دنیا نیز باشد.
فرد هالیدی استاد معروف روابط بین الملل در مدرسه اقتصادی لندن با این قصد کتاب "خاورمیانه در روابط بین الملل" را به رشته تحریر در می آورد. هالیدی پیش از آنکه تئوری "جامعه شناسی تاریخی" خود را مطرح کند نخست مروری به نظریه های دیگر روابط بین الملل داشته و "محدودیت های" آنها را برملا می کند:
رئالیسم یا واقع گرایی پارادایم اصلی حاکم بر روابط بین الملل است که نه فقط در دانشگاه ها بلکه در بین سیاستمداران جهان پیروان زیادی دارد. این تئوری عمدتا به روابط بین دولت ها و تلاش آنها برای حفظ بقای خود و نیز تبدیل شدن به قدرت برتر توجه می کند. بنظر هالیدی رئالیست ها برداشت بسیار محدودی از" دولت" داشته و به روابط دولت-جامعه و نیز عوامل فراملی به دیده اغماض می نگرند. وی خاطرنشان می کند که بی توجهی رئالیست ها به مفاهیمی نظیر "ایدئولوژی"، "نظام اعتقادی" ، "عوامل داخلی"، "اقتصاد" و "روابط درون دولتی" کاربرد نظریات آنها در خاورمیانه را با دشواری های متعددی مواجه می کند ص 25"تحلیل سیاست خارجی" تئوری دیگری است که برخی از کارشناسان روابط بین الملل برای درک وقایع خاورمیانه بکار می گیرند. این گروه به تفاوت درونی دولت ها و نحوه سیاستگزاری خارجی آنها توجه می کنند. به زعم آنها سیاست خارجی فقط نتیجه کارکرد داخلی دولت ها نبوده بلکه می تواند عوامل متعدد دیگری نظیر افکار عمومی را در بر گیرد. از نگاه این نظریه پردازان حمله صدام به کویت در سال 1990 بدون تاثیراز احساسات شدید ضد کویتی در عراق نبوده است. به رسمیت شناختن اسرائیل توسط دولت ترکیه نیز با عنایت به ضدیت شدید جامعه ترکیه با عربها صورت گرفت. هالیدی تصریح می کند که گرچه این تئوری از قابلیت های بیشتری در مقایسه با رئالیسم برخوردار است اما مفهوم دولت بعنوان یک نهاد یکپارچه را به کناری نهاده و وارد اگر و مگرها و محتملات نامحدود و پیچیده ای می شود.
هالیدی سپس به تئوری کانستراکتیویزم می پردازد که در آن ایدئولوژی، ارزشها، هنجارها و ادراکات از اهمیت بسزایی برخوردارند. این تئوری با تاکید بر تفاوت های فرهنگی و تجربیات مشابه کشورها کوشش می کند که نحوه درک کنشگران اجتماعی را از دولت، منافع ملی و اقتصاد مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. هالیدی این تئوری را نیز خالی از اشکال نداسته و می نویسد: "اگر رئالیسم به ارزش ها و عقاید بی توجه است، کانستراکتیویزم و پیشروان آن در خطر غفلت از منافع و عوامل مادی هستند." ص 32. وی تصریح می کند بسیاری از مشکلات منطقه نظیر مسئله اعراب و اسرائیل ناشی از تفاوت ارزش ها نیست بلکه ملهم از خواسته مشابه فلسطینی ها و یهودیان برای داشتن کشور مستقل است. هالیدی همچنین می نویسد: "چینی ها و ایرانی ها در واکنش به انتقاد غربی ها از وضعیت حقوق بشر در این دو کشور ادعا می کنند که این انتقادات دخالت در امور داخلی آنها بوده نه آنکه مبتنی بر ارزش ها و فرهنگ های متفاوتی باشند"ص34.
هالیدی سپس به رهیافت "جامعه شناسی تاریخی و بین الملل" می پردازد که نظیر رئالیست ها دولت را کنشگر اصلی عرصه بین المللی دانسته اما بر خلاف مکتب یاد شده آن را نهاد واحدی نمی داند. از نگاه جامعه شناسی تاریخی دولت نهادی است که انحصار استفاده از زور را در دست داشته و در ارتباط تنگاتنگ و متقابل با جامعه و سایر دولت ها می باشد. این مکتب همچنین برای ایدئولوژی و هنجارها نقش محوری قائل بوده اما بر خلاف کانستراکتیویستها این مفاهیم را قلمرو سیاست ندانسته بلکه بخشی از روند مشروعیت و استفاده از زور در نظر می گیرد.
هالیدی خاطرنشان می کند که دولت ها تنها مادامیکه منافع ملی آنها اقتضا کند از ارزش های خاص حمایت می کنند. وی برای نمونه به حمایت گزینشی ایران از جنبش های اسلامی در جهان اشاره می کند. او می نویسد روابط مهم ایران با روسیه، هند، ارمنستان و چین موجب بی توجهی عامدانه تهران به بحرانهای جاری در چچن، کشمیر، قره باغ و سین کیانگ شده است. وی نتیجه می گیرد که ایدئولوژی عامل مهمی در سیاستگزاری خارجی است اما در بسیاری موارد تنها ابزاری در دست دولت می باشد. هالیدی با نگاه مارکسیستی خود برای مذهب تنها کارکردی ابزار گرایانه قائل بوده و معتقد است که دولتها از آن تنها بعنوان وسیلهای برای پیشبرد منافع خود استفاده می کنند. وی تاکید می کند: "چیزی بنام روابط بین المللی اسلام وجود ندارد" ص 220. هالیدی همچنین از تحولات درون دینی و تبعات آنها در روابط بین المللی غافل بوده و بنظر می رسد که دین را یک نهاد ایستا در نظر می گیرد. نویسنده کتاب در ادامه به اهمیت نفوذ و تحولات خارجی نظیر استعمارگری، مدرنیزاسیون، دو جنگ جهانی و جنگ سرد نه فقط در شکل گیری بلکه در خصلت دولت ها می پردازد. نتیجه ای که هالیدی ازتحولات بیرونی نظیر جنگ سرد بر خاورمیانه می گیرد این است که این شرایط نهایتا به وقوع بحران های عمیقی منجر شد که به نوبه خود دنیا را دگرگون کردند. یازده سپتامبر2001 نقطه اوج این تحولات بود. وی تاکید می کند که این وقایع هیچ ارتباطی با ذات اسلام و یا اعراب نداشته بلکه تنها محصول شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستند. وی در ادامه می نویسد در بین کشورهای خاورمیانه شاید هیچ کشوری به اندازه ایران از جنگ جهانی دوم متاثر نشده باشد. بنظر هالیدی جنگ سرد بین غرب و شوروی سابق نه در اروپا بلکه در ایران در ماجرای آذربایجان و کردستان در دهه 40 میلادی آغاز شد. اشغال ایران توسط نیروهای متفقین و متعاقب آن تحولات سیاسی و نظامی در شرق و غرب این کشور همگی نقش مهمی در شکل گیری دولت و سیاستگزاری خارجی تهران ایفا کردند. وی درباره جنگ ایران وعراق می نویسد گرچه این صدام بود که برای جلوگیری از تحریکات براندازانه جمهوری اسلامی و نیز سلطه بر منطقه به ایران حمله کرد اما هر دو کشور به یک اندازه مسئول ادامه جنگ هستند. هالیدی در زیرنویس کتاب خود به یکی از "مقام های ارشد" جمهوری اسلامی ایران اشاره می کند که در گفت و گو با او "سه اشتباه بزرگ" کشورش را چنین بر شمرد: اشغال سفارت آمریکا، ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و کوتاهی در نجات رژیم کابل.
هالیدی با مروری به تحولات یکصد سال گذشته در خاورمیانه نتیجه می گیرد که اساس روابط بین الملل در منطقه شکاف نظامی، اقتصادی و عملی بین این دولتها با دنیای توسعه یافته است. وی تصریح می کند ناسیونالیسم واکنشی به تفاوت های فرهنگی و ارزشی بین غرب و خاورمیانه نیست بلکه پاسخی به سلطه ملموس خارجی است. وی شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر منطقه را به گونه ای می بیند که در آن نظیر سایر نقاط دنیا جنگ همچنان نقش تعیین کننده ای در شکل گیری سیاست و روابط خارجی داشته باشد. کتاب هالیدی نواقص و اشتباهات متعددی نیز دارد: نخست آنکه وی بدون ارائه هیچ مدرکی ایران را " اشغالگر" جزایر ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ در خلیج فارس خوانده و آنها را "متعلق" به امارات متحده عربی می داند. هالیدی همچنین فراموش می کند که نام کامل خلیج فارس را بکار برد و تنها به ذکر "خلیج" بسنده می کند ص 103.
وی درباره نحوه درک گلوبالیزاسیون در ایران به دو ترجمه فارسی این لغت اشاره می کند که به نظر او عبارتند از "جهانی شدن" و "جهانی گیری." احتمالا منظور هالیدی از لغت اخیر "جهانی گری" می باشد که بر خلاف شباهت ظاهری با لغت پیشین تفاوت معنایی جدی با آن دارد. وی از ترجمه "جهانی گیری" برای گلوبالیزاسیون بعنوان مدرکی برای نشان دادن مخالفت برخی ایرانیان با این پدیده استفاده می کند.
پیچیدگی های سیاسی ویژه منطقه خاورمیانه اگر چه برای بسیاری از جمله مردم منطقه مشکل زا بوده، برای تئوریسین های رشته روابط بین الملل بسیار جذاب است. نظریه پردازان مختلف دانشگاه های دنیا برای ثابت کردن تئوری های خود به خاورمیانه روی می آورند زیرا میدانند که بر اساس اصل "چون که صد آمد نود هم پیش ماست" اگر یک تئوری بتواند وقایع و تحولات سیاسی غیرمنتظره این منطقه را تبیین نماید، باید قابل تعمیم به سایر موارد و مناطق در دنیا نیز باشد. فرد