واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق در مورد عمرو عاص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 6 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

عمرو عاص

پدرش عاص بن وائل و مادرش نابغه نام داشت. عمرو عاص از قبیله بنی سهم قریش بود و یکی از دشمنان سرسخت رسول خدا در مکه به شمار می‌رفت. برای آزار پیامبر هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا را می دیدند آن شعرها را با صدای بلند می خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر می شدند. از این رو رسول خدا چنین دعا فرمود:«خداوندا! عمرو مرا هجو کرده، ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده من نیست تا پاسخش را به شعر بگویم. پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعنت کن.هنگامی که نخستین گروه از مسلمانان برای گریز از آزار مشرکان، به حبشه هجرت کردند، بزرگان قریش عمروعاص را به سرپرستی گروهی به حبشه فرستادند تا از نجاشی بخواهد مسلمانان را تسلیم کند؛ ولی نجاشی نپذیرفت و عمرو عاص و همراهانش دست خالی بازگشتند. عمرو عاص از کسانی بود که در مسجدالحرام، شکمبه شتری را بر سر رسول خدا انداختند. وی سرانجام اندکی پیش از فتح مکه در سال هشتم هجری مسلمان شد و به این شرط که بدی‌های گذشته‌اش بخشوده شود با رسول خدا بیعت کرد. پیامبر پس از مسلمان شدن عمرو، او را به فرماندهی سریه ذات السلاسل و پس از آن به جمع‌آوری زکات مردم عمان منصوب کرد. عمروعاص در دوران خلافت ابوبکر و عمر از نزدیک‌ترین افراد به آنان محسوب می‌شد و در فتح شام از فرماندهان سپاه بود. در دوران عمر مدتی والی فلسطین شد و سپس مامور فتح مصر گردید. پس از فتح مصر خودش والی آن جا شد و تا چند سال پس از مرگ عمر در این سمت باقی بود. عثمان او را عزل کرد و او به فلسطین بازگشت. از آن پس عمروعاص در زمره منتقدان عثمان قرار گرفت و به ندرت به مدینه می‌آمد. پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و همه‌کاره دستگاه معاویه شد. وی بسیار باهوش و از زیرکان عرب بود و تمام زیرکی و هوش خود را برای مقابله با امام علی علیه السلام به کار گرفت؛ چنان که وی را فتنه‌انگیز اصلی جنگ صفین دانسته‌اند. ماجرای حکمیت نیز با حیله‌ عمروعاص شروع شد و با حیله عمروعاص به فرجام رسید. عمروعاص پس از شهادت محمد بن ابی بکر از سوی معاویه حاکم مصر شد و بر این سمت باقی بود تا در سال 43 هجری درگذشت.

نیرنگى که عمرو عاص به کار برد

عمرو عاص که سخنگوى اعزامى قریش بود، وقتى دید از ماموریت خود نتیجه اى نگرفت و با دست خالى به مکه باز مى گردد،دست به دو نیرنگ جالب زد که یکى به سود خود و دیگرى تا حدى براى انتقام از نجاشى بود.

دسیسه اول این مرد حیله گر این بود که بیم داشت مبادا هنگام بازگشت و در میان کشتى بار دیگر شیرین کارى عمارة بن ولید با او و زنش تجدید شود. به همین جهت وقتى خواست از دربار خارج شود متوجه شد که زنان دربار تحت تاثیر زیبایى عمارة قرار گرفته و فریفته او شده اند و به وى دل بسته اند. او نیز عماره را تحریک کرد که با یکى از خانمها تماس گرفته و هنگام عشقبازى از وى بخواهد شاید آنها نزد نجاشى وساطت کنند.

عمارة نیز که درآمد و رفت چند روزه به دربار نظر مساعد خانمهاى دربار و حتى ملکه را به خود جلب کرده و با آنها تماس برقرار ساخته بود، چندان به آنها نزدیک شد و نظر آنها را جلب کرد که شیشه اى از عطر مخصوص پادشاه را به رسم هدیه به او بخشیدند. عماره نیز آن را به عمروعاص نشان داد. عمروعاص بااطلاع از این معنا بار دیگر از نجاشى وقت خواست و به او گفت: دوست من با ملکه رابطه برقرار ساخته تا جائى که عطر خاص شخص شاه را براى او فرستاده است و هم اکنون در اختیار اوست.

نجاشى دستور داد تحقیق کنند و چون صحت موضوع مسلم شد، گفت: مجازات این مرد خائن این است که او را با ماده سمى خاصى تنقیه کنند، تا عقل خود را از دست بدهد و دیوانه وار رو به بیابانها بگذارد!

همین کار را کردند و عماره جوان زیبا و خوش قد و بالاى قریش و یکى از اعضاى هیات اعزامى مشرکان دیوانه شد و رو به بیابانها نهاد و با حیوانات وحشى مانوس گردید.

او به همین گونه بود تا جماعتى از قبیله او «بنى مخزوم » به حبشه آمدند و از نجاشى اجازه گرفتنداو را پیدا کرده با خود به مکه باز گردانند. وقتى او را یافتند، چندان در نزد آنها بى تابى کرد تا جان داد. به دنبال دستگیرى عمارة بن ولید، عمروعاص و عبدالله بن ابى ربیعه نیز با سرشکستگى و بدون اخذ نتیجه به مکه و نزد مشرکان باز گشتند.( تاریخ یعقوبى - جلد 2 ص 17)

کار دیگرى که عمروعاص کرد وباید آن را الز دسیسه هاى او دانست این بود که سرانجام اذهان درباریان و اسقف هاى نجاشى را نسبت به او مشوب ساخت. عمرو عاص به آنها وانمود کرد که پادشاه حبشه تحت تاثیر سخنان جعفر بن ابیطالب مسلمان شده است، و مانند مسلمانان عقیده دارد که عیساى مسیح بنده خدا است، نه فرزند او، و بدان گونه که نصارا مى پندارد.

این معنا موجب شد که مردى به دعوى سلطنت برخاست و بر ضد نجاشى شورش کرد و کار به جنگ کشید. مسلمانان از این پیشامد سخت ناراحت شدند، و براى اطلاع از سرانجام کار «زبیر بن عوام » را که جوان ترین افراد مهاجران و خود



خرید و دانلود تحقیق در مورد عمرو عاص


مقاله درمورد عمروبن عاص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

عمروبن عاص

پس‌ از پیروزی‌ علی‌(ع‌) در جنگ‌  جمل‌، مرکز توطئه‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ به‌  شام‌ انتقال‌ یافت‌ و  معاویه‌، رهبر  بنی‌امیّه‌، با کمال‌ سرعت‌ به‌ جذب‌ متنفّذین‌  کوفه‌ پرداخت‌ تا ریشه مخالفین‌ خود را از میان‌ ببرد. به‌ همین‌ جهت‌، به‌ مجرد رسیدن‌ نخستین‌ نامه‌ای‌ که‌ از علی‌(ع‌) به‌ دستش‌ رسید افرادی‌ را که‌ امید داشت‌ به‌ او کمک‌ کنند، به‌  شام‌ فراخواند و تأکید کرد که‌ سریعاً به‌  شام‌ بیایند.

       مهمترین‌ فرد در میان‌ مدعوّین‌  معاویه‌،  عمرو بن‌ عاص‌ بود؛ که‌ معاویه‌ پس‌ از دریافت‌ نامه‌ علی‌(ع‌)، بدون‌ درنگ‌ او را دعوت‌ کرد: «امّا بعد، حتماً اخبار علی‌(ع‌)،  طلحه‌ و  زبیر و  عایشه‌ را شنیده‌ای‌. از بازماندگان‌ جنگ‌  بصره‌، مروان‌ پیش‌ من‌ آمده‌ است‌.  جریر بن‌ عبدالله‌ هم‌ برای‌ بیعت‌ گرفتن‌ از من‌ از سوی‌ علی‌(ع‌) آمده‌ است‌؛ من‌ در خانه‌ نشسته‌ و منتظر هستم‌ که‌ به‌ لطف‌ خدا به‌ سوی‌ من‌ سفر کنی‌!»

       هنگامی‌ که‌ نامه‌ به‌ دست‌  عمرو بن‌ عاص‌ رسید، دو فرزند خود، عبداللّه‌ و  محمّد را فراخواند و با آنها مشورت‌ کرد. عبدالله‌ گفت‌: رسول‌ خدا(ص‌) به‌ هنگام‌ رحلت‌ از تو خرسند بود.  ابوبکر و  عمر هم‌ که‌ از دنیا می‌رفتند، از تو خرسند بودند. اکنون‌ اگر برای‌ مقداری‌ ناچیز مال‌ دنیا، دین‌ خود را از دست‌ بدهی‌، فردا در آتش‌ دوزخ‌ گرفتار خواهی‌ بود!

       عمرو بن‌ عاص‌ رو به‌ محمد فرزند دیگری‌ کرد و گفت‌: نظر تو چیست‌؟ محمد گفت‌: سریعتر به‌  شام‌ سفر کن‌ و قبل‌ از این‌که‌ جایگاههای‌ ریاست‌ از کف‌ برود، مقامی‌ را به‌ چنگ‌ بیاور.

       فردا صبح‌،  عمرو بن‌ عاص‌ غلام‌ خود « وردان‌» را احضار کرد و به‌ وی‌ گفت‌: آماده‌ حرکت‌ باش‌. و چون‌ در رفتن‌ مردّد بود، بار دیگر گفت‌: بارها را فرود آور! غلام‌ بارها را به‌ زمین‌ گذاشت‌ و این‌ تردید در تصمیم‌گیری‌ سه‌ بار تکرار شد. وردان‌ به‌ ارباب‌ خود گفت‌: هذیان‌ می‌گویی‌ ای‌ ابوعبداللّه‌! اگر بخواهی‌ می‌گویم‌ که‌ در دل‌ چه‌ داری‌؟ عمرو بن‌ عاص‌ گفت‌: بگو. وردان‌ گفت‌: دنیا و آخرت‌ هر دو به‌ تو عرضه‌ شده‌ است‌. می‌گویی‌ به‌ همراه‌ علی‌(ع‌)، آخرت‌ بدون‌ دنیا است‌ و به‌ همراه‌  معاویه‌ دنیا بدون‌ آخرت‌ است‌. نظر من‌ این‌ است‌ که‌ در این‌ دعوت‌، گوشه خانه‌ات‌ بنشینی‌. اگر دینداران‌ پیروز شدند، دینت‌ را حفظ‌ کرده‌ای‌ و با آنها هستی‌ و اگر دنیاطلبان‌ پیروز شدند، نیازمند تو هستند و به‌ سراغ‌ تو خواهند آمد.

       گرچه‌ وردان‌ و عبدالله‌ نظر خود را به‌  عمرو بن‌ عاص‌ گفتند و او را از سفر بازداشتند، ولی‌ وعده‌های‌  معاویه‌ آنچنان‌  عمرو بن‌ عاص‌ را فریفته‌ بود که‌ پند و اندرز غلام‌ و فرزندش‌ در او اثری‌ نگذاشت‌ و سرانجام‌ برای‌ مبارزه‌ علیه‌ علی‌(ع‌) وارد  شام‌ شد.

       چون‌  عمرو بن‌ عاص‌ در توطئه‌ علیه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌(ع‌) در کنار معاویه‌ بود، جا دارد مطالبی‌ درباره وی‌ نقل‌ شود، تا عللی‌ که‌ او را ناگزیر کرد که‌ با  معاویه‌ همپیمان‌ و همراه‌ شود، روشن‌ گردد و نیز این‌ پیمان‌ از نظر معیارهای‌ انسانی‌ مورد ارزیابی‌ قرار گیرد.

       خصلت‌ سودجویانه‌، اوّلین‌ چیزی‌ است‌ که‌ قبل‌ از اسلام‌ از سیاست‌  عمرو بن‌ عاص‌ روشن‌ می‌شود و نقض‌ این‌ حقیقت‌ را درباره او نمی‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌.  عمرو بن‌ عاص‌ خود از آن‌ روزها سخن‌ می‌گوید: «هنگامی‌ که‌ با احزاب‌ از  خندِ باز می‌گشتیم‌، برخی‌ از قریش‌ را که‌ هم‌ رأی‌ و هم‌ نظر من‌ بودند و سخن‌ مرا می‌پذیرفتند، گرد آوردم‌ و گفتم‌: به‌ خدا سوگند، می‌دانید که‌ محمد(ص‌) چنان‌ ترقی‌ می‌کند که‌ جای‌ انکار آن‌ نیست‌. من‌ فکری‌ دارم‌، در میان‌ می‌گذارم‌ تا نظر شما را بدانم‌. مردم‌ گفتند: نظر تو چیست‌؟ من‌ گفتم‌: فکر می‌کنم‌ که‌ پیش‌  نجاشی‌ برویم‌ و آنجا بمانیم‌. اگر محمد(ص‌) بر قوم‌ ما پیروز شد، ما سالم‌ مانده‌ایم‌ و اگر قوم‌ ما پیروز گردیدند، ما را می‌شناسند و زیانی‌ از آنها نمی‌بینیم‌. هنگامی‌ که‌ این‌ پیشنهاد را مطرح‌ کردم‌، گفتند: این‌ فکر خوبی‌ است‌! من‌ گفتم‌ پس‌ هدیه‌ خوبی‌ برای‌ او آماده‌ کنید...»

       فرصت‌ طلبی‌ و بهره‌برداری‌ از موقعیتها و فرصتها در جان‌  عمرو بن‌ عاص‌ ریشه‌ دوانیده‌ بود. موضع‌ او در این‌ باره‌، موضع‌ بزرگان‌ صاحب‌ نفوذی‌ بود که‌  ابوبکر،  عمر و علی‌(ع‌) با آنها پیکار کردند. قبلاً گفتیم‌ که‌ عمر، اموالی‌ را که‌  عمرو بن‌ عاص‌ از  مصر جمع‌ کرده‌ بود مصادره‌ کرد. گرچه‌ او برای‌ درست‌ بودن‌ کارش‌ دلیلی‌ آورد، اما  عمر قانع‌ نشد و به‌ او نوشت‌: «شما گروه‌ استانداران‌ بر سر اموال‌ نشسته‌اید و بهانه‌ می‌آورید. شما جویای‌ آتش‌ هستید و در ننگ‌ خود شتاب‌ می‌کنید. من‌  محمد بن‌ مسلمه‌ را نزد تو فرستادم‌، نیمی‌ از مالت‌ را در اختیار او قرار ده‌!» هنگامی‌ که‌ محمد پیش‌  عمرو بن‌ عاص‌ آمد، برای‌ او غذایی‌ تهیه‌ نمود و از او خواست‌ که‌ غذا را بخورد؛ اما محمد غذا نخورد و گفت‌: «این‌ غذایی‌ که‌ تهیه‌ کرده‌ای‌، هدیه شرّی‌ است‌. اگر غذای‌ مهمان‌ می‌آوردی‌، می‌خوردم‌. این‌ غذایت‌ را از پیش‌ من‌ بردار و اموالت‌ را برای‌ من‌ حاضر کن‌.»  عمرو بن‌ عاص‌ اموالش‌ را حاضر کرد. محمد هم‌ نیم‌ آن‌ را برداشت‌. هنگامی‌ که‌  عمرو بن‌ عاص‌ دید مقدار زیادی‌ از اموال‌ او را مصادره‌ کرده‌اند، گفت‌: «خدا لعنت‌ کند عصری‌ را که‌ من‌ در آن‌ استاندار  عمر شده‌ام‌! به‌ خدا سوگند از یاد نمی‌برم‌ که‌ عمر و پدرش‌ در حالی‌ هیزم‌ حمل‌ می‌کردند که‌ عبایشان‌ از زانو پایین‌تر نمی‌آمد. در حالی‌ که‌ پدر من‌ ــ  عاص‌ بن‌ وائل‌ ــ در همان‌ موقع‌ لباسهای‌ ابریشمی‌ به‌ تن‌ می‌کرد.»

       از این‌ جریان‌ روشن‌ می‌شود که‌  عمرو بن‌ عاص‌، عشق‌ فراوانی‌ به‌ استفاده مادّی‌ از راه‌ نفوذ و قدرت‌ داشت‌.  عمرو بن‌ عاص‌ سرزنشی‌ برای‌  عمر و پدر او جز این‌ مطلب‌ نیافت‌ که‌ فقیر بوده‌اند و لباسی‌ که‌ خود را با آن‌ کاملاً بپوشانند، نداشته‌اند و با دست‌ خود کار می‌کردند، هیزم‌ به‌ دوش‌ می‌کشیدند و زندگیشان‌ را از این‌ راه‌ اداره‌ می‌کردند.

       عمرو بن‌ عاص‌ برای‌ پدر خود نیز بهتر از این‌ امتیاز نیافته‌ بود که‌ لباسهای‌ ابریشمی‌ می‌پوشید. در صورتی‌ که‌ اگر  عمرو بن‌ عاص‌ انصاف‌ می‌داد و از اندیشه جاهلی‌ خود دست‌ برمی‌داشت‌، می‌دید که‌ آنچه‌ به‌ وسیله آن‌  عمر بن‌ خطّاب‌ را سرزنش‌ کرده‌، دلیل‌ بر عظمت‌ اوست‌ و آنچه‌ گمان‌ می‌کند امتیاز  عاص‌ بن‌ وائل‌ است‌ از ارزشهای‌ پوسیده‌ است‌.

       خواننده‌ محترم‌ گمان‌ نکند که‌  عمرو بن‌ عاص‌، فقط‌ با  عمر بن‌ خطّاب‌ چنین‌ سخن‌ گفته‌ است‌، بلکه‌ این‌ روحیه‌ در نهاد او و برای‌ همیشه‌ وجود داشت‌. مردم‌ در نظر او به‌ دو گروه‌ اشراف‌ و غیر اشراف‌ تقسیم‌ می‌شدند و این‌ شرافت‌، فقط‌ موروثی‌ بود و چنین‌ فردی‌ امتیازاتی‌ داشت‌ که‌ غیر اشرافی‌ نداشت‌ و مردم‌ می‌بایست‌ پیروی‌ از این‌ دسته‌ را پیش‌ گیرند.

       مورّخین‌ در این‌ مطلب‌ اتفاق نظر دارند که‌ «رأی‌ و نظر  عمرو بن‌ عاص‌ در اداره حکومت‌  مصر، این‌ بود که‌ آنچه‌ سرزمین‌  مصر را آباد و اصلاح‌ می‌کند و مردم‌ را از مهاجرت‌ بازمی‌دارد، این‌ است‌ که‌ سخن‌ افراد پایین‌ اجتماع‌ درباره رهبران‌ آنها پذیرفته‌ نشود.»

     بدین‌گونه‌، روح‌  عمرو بن‌ عاص‌ با هواهای‌ نفسانی‌ کهن‌، که‌ به‌ اشراف‌زادگان‌ حقّ می‌داد منافع‌ را به‌ خود اختصاص‌ دهند و بر مردم‌ حکومت‌ کنند و با آرزوی‌ سودطلبی‌ و بهره‌وری‌ از فرصتها و مناسبتهای‌ مختلف‌ آمیخته‌ بود. اندیشه او گاهی‌ بین‌ رضایت‌ به‌ سلامتی‌ وجدان‌ و یا کنار گذاشتن‌ وجدان‌ در راه‌ سودطلبی‌ نوسان‌ داشت‌. اما اضطراب‌ و تردید او دیری‌ نمی‌پایید و حالت‌ سودطلبی‌ و نفع‌ را مقدّم‌ می‌داشت‌. نمونه‌ اضطراب‌ و نگرانی‌ روحی‌ او را



خرید و دانلود مقاله درمورد عمروبن عاص


تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 9 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

عمروبن عاص

پس‌ از پیروزی‌ علی‌(ع‌) در جنگ‌  جمل‌، مرکز توطئه‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ به‌  شام‌ انتقال‌ یافت‌ و  معاویه‌، رهبر  بنی‌امیّه‌، با کمال‌ سرعت‌ به‌ جذب‌ متنفّذین‌  کوفه‌ پرداخت‌ تا ریشه مخالفین‌ خود را از میان‌ ببرد. به‌ همین‌ جهت‌، به‌ مجرد رسیدن‌ نخستین‌ نامه‌ای‌ که‌ از علی‌(ع‌) به‌ دستش‌ رسید افرادی‌ را که‌ امید داشت‌ به‌ او کمک‌ کنند، به‌  شام‌ فراخواند و تأکید کرد که‌ سریعاً به‌  شام‌ بیایند.

       مهمترین‌ فرد در میان‌ مدعوّین‌  معاویه‌،  عمرو بن‌ عاص‌ بود؛ که‌ معاویه‌ پس‌ از دریافت‌ نامه‌ علی‌(ع‌)، بدون‌ درنگ‌ او را دعوت‌ کرد: «امّا بعد، حتماً اخبار علی‌(ع‌)،  طلحه‌ و  زبیر و  عایشه‌ را شنیده‌ای‌. از بازماندگان‌ جنگ‌  بصره‌، مروان‌ پیش‌ من‌ آمده‌ است‌.  جریر بن‌ عبدالله‌ هم‌ برای‌ بیعت‌ گرفتن‌ از من‌ از سوی‌ علی‌(ع‌) آمده‌ است‌؛ من‌ در خانه‌ نشسته‌ و منتظر هستم‌ که‌ به‌ لطف‌ خدا به‌ سوی‌ من‌ سفر کنی‌!»

       هنگامی‌ که‌ نامه‌ به‌ دست‌  عمرو بن‌ عاص‌ رسید، دو فرزند خود، عبداللّه‌ و  محمّد را فراخواند و با آنها مشورت‌ کرد. عبدالله‌ گفت‌: رسول‌ خدا(ص‌) به‌ هنگام‌ رحلت‌ از تو خرسند بود.  ابوبکر و  عمر هم‌ که‌ از دنیا می‌رفتند، از تو خرسند بودند. اکنون‌ اگر برای‌ مقداری‌ ناچیز مال‌ دنیا، دین‌ خود را از دست‌ بدهی‌، فردا در آتش‌ دوزخ‌ گرفتار خواهی‌ بود!

       عمرو بن‌ عاص‌ رو به‌ محمد فرزند دیگری‌ کرد و گفت‌: نظر تو چیست‌؟ محمد گفت‌: سریعتر به‌  شام‌ سفر کن‌ و قبل‌ از این‌که‌ جایگاههای‌ ریاست‌ از کف‌ برود، مقامی‌ را به‌ چنگ‌ بیاور.

       فردا صبح‌،  عمرو بن‌ عاص‌ غلام‌ خود « وردان‌» را احضار کرد و به‌ وی‌ گفت‌: آماده‌ حرکت‌ باش‌. و چون‌ در رفتن‌ مردّد بود، بار دیگر گفت‌: بارها را فرود آور! غلام‌ بارها را به‌ زمین‌ گذاشت‌ و این‌ تردید در تصمیم‌گیری‌ سه‌ بار تکرار شد. وردان‌ به‌ ارباب‌ خود گفت‌: هذیان‌ می‌گویی‌ ای‌ ابوعبداللّه‌! اگر بخواهی‌ می‌گویم‌ که‌ در دل‌ چه‌ داری‌؟ عمرو بن‌ عاص‌ گفت‌: بگو. وردان‌ گفت‌: دنیا و آخرت‌ هر دو به‌ تو عرضه‌ شده‌ است‌. می‌گویی‌ به‌ همراه‌ علی‌(ع‌)، آخرت‌ بدون‌ دنیا است‌ و به‌ همراه‌  معاویه‌ دنیا بدون‌ آخرت‌ است‌. نظر من‌ این‌ است‌ که‌ در این‌ دعوت‌، گوشه خانه‌ات‌ بنشینی‌. اگر دینداران‌ پیروز شدند، دینت‌ را حفظ‌ کرده‌ای‌ و با آنها هستی‌ و اگر دنیاطلبان‌ پیروز شدند، نیازمند تو هستند و به‌ سراغ‌ تو خواهند آمد.

       گرچه‌ وردان‌ و عبدالله‌ نظر خود را به‌  عمرو بن‌ عاص‌ گفتند و او را از سفر بازداشتند، ولی‌ وعده‌های‌  معاویه‌ آنچنان‌  عمرو بن‌ عاص‌ را فریفته‌ بود که‌ پند و اندرز غلام‌ و فرزندش‌ در او اثری‌ نگذاشت‌ و سرانجام‌ برای‌ مبارزه‌ علیه‌ علی‌(ع‌) وارد  شام‌ شد.

       چون‌  عمرو بن‌ عاص‌ در توطئه‌ علیه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌(ع‌) در کنار معاویه‌ بود، جا دارد مطالبی‌ درباره وی‌ نقل‌ شود، تا عللی‌ که‌ او را ناگزیر کرد که‌ با  معاویه‌ همپیمان‌ و همراه‌ شود، روشن‌ گردد و نیز این‌ پیمان‌ از نظر معیارهای‌ انسانی‌ مورد ارزیابی‌ قرار گیرد.

       خصلت‌ سودجویانه‌، اوّلین‌ چیزی‌ است‌ که‌ قبل‌ از اسلام‌ از سیاست‌  عمرو بن‌ عاص‌ روشن‌ می‌شود و نقض‌ این‌ حقیقت‌ را درباره او نمی‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌.  عمرو بن‌ عاص‌ خود از آن‌ روزها سخن‌ می‌گوید: «هنگامی‌ که‌ با احزاب‌ از  خندِ باز می‌گشتیم‌، برخی‌ از قریش‌ را که‌ هم‌ رأی‌ و هم‌ نظر من‌ بودند و سخن‌ مرا می‌پذیرفتند، گرد آوردم‌ و گفتم‌: به‌ خدا سوگند، می‌دانید که‌ محمد(ص‌) چنان‌ ترقی‌ می‌کند که‌ جای‌ انکار آن‌ نیست‌. من‌ فکری‌ دارم‌، در میان‌ می‌گذارم‌ تا نظر شما را بدانم‌. مردم‌ گفتند: نظر تو چیست‌؟ من‌ گفتم‌: فکر می‌کنم‌ که‌ پیش‌  نجاشی‌ برویم‌ و آنجا بمانیم‌. اگر محمد(ص‌) بر قوم‌ ما پیروز شد، ما سالم‌ مانده‌ایم‌ و اگر قوم‌ ما پیروز گردیدند، ما را می‌شناسند و زیانی‌ از آنها نمی‌بینیم‌. هنگامی‌ که‌ این‌ پیشنهاد را مطرح‌ کردم‌، گفتند: این‌ فکر خوبی‌ است‌! من‌ گفتم‌ پس‌ هدیه‌ خوبی‌ برای‌ او آماده‌ کنید...»

       فرصت‌ طلبی‌ و بهره‌برداری‌ از موقعیتها و فرصتها در جان‌  عمرو بن‌ عاص‌ ریشه‌ دوانیده‌ بود. موضع‌ او در این‌ باره‌، موضع‌ بزرگان‌ صاحب‌ نفوذی‌ بود که‌  ابوبکر،  عمر و علی‌(ع‌) با آنها پیکار کردند. قبلاً گفتیم‌ که‌ عمر، اموالی‌ را که‌  عمرو بن‌ عاص‌ از  مصر جمع‌ کرده‌ بود مصادره‌ کرد. گرچه‌ او برای‌ درست‌ بودن‌ کارش‌ دلیلی‌ آورد، اما  عمر قانع‌ نشد و به‌ او نوشت‌: «شما گروه‌ استانداران‌ بر سر اموال‌ نشسته‌اید و بهانه‌ می‌آورید. شما جویای‌ آتش‌ هستید و در ننگ‌ خود شتاب‌ می‌کنید. من‌  محمد بن‌ مسلمه‌ را نزد تو فرستادم‌، نیمی‌ از مالت‌ را در اختیار او قرار ده‌!» هنگامی‌ که‌ محمد پیش‌  عمرو بن‌ عاص‌ آمد، برای‌ او غذایی‌ تهیه‌ نمود و از او خواست‌ که‌ غذا را بخورد؛ اما محمد غذا نخورد و گفت‌: «این‌ غذایی‌ که‌ تهیه‌ کرده‌ای‌، هدیه شرّی‌ است‌. اگر غذای‌ مهمان‌ می‌آوردی‌، می‌خوردم‌. این‌ غذایت‌ را از پیش‌ من‌ بردار و اموالت‌ را برای‌ من‌ حاضر کن‌.»  عمرو بن‌ عاص‌ اموالش‌ را حاضر کرد. محمد هم‌ نیم‌ آن‌ را برداشت‌. هنگامی‌ که‌  عمرو بن‌ عاص‌ دید مقدار زیادی‌ از اموال‌ او را مصادره‌ کرده‌اند، گفت‌: «خدا لعنت‌ کند عصری‌ را که‌ من‌ در آن‌ استاندار  عمر شده‌ام‌! به‌ خدا سوگند از یاد نمی‌برم‌ که‌ عمر و پدرش‌ در حالی‌ هیزم‌ حمل‌ می‌کردند که‌ عبایشان‌ از زانو پایین‌تر نمی‌آمد. در حالی‌ که‌ پدر من‌ ــ  عاص‌ بن‌ وائل‌ ــ در همان‌ موقع‌ لباسهای‌ ابریشمی‌ به‌ تن‌ می‌کرد.»

       از این‌ جریان‌ روشن‌ می‌شود که‌  عمرو بن‌ عاص‌، عشق‌ فراوانی‌ به‌ استفاده مادّی‌ از راه‌ نفوذ و قدرت‌ داشت‌.  عمرو بن‌ عاص‌ سرزنشی‌ برای‌  عمر و پدر او جز این‌ مطلب‌ نیافت‌ که‌ فقیر بوده‌اند و لباسی‌ که‌ خود را با آن‌ کاملاً بپوشانند، نداشته‌اند و با دست‌ خود کار می‌کردند، هیزم‌ به‌ دوش‌ می‌کشیدند و زندگیشان‌ را از این‌ راه‌ اداره‌ می‌کردند.

       عمرو بن‌ عاص‌ برای‌ پدر خود نیز بهتر از این‌ امتیاز نیافته‌ بود که‌ لباسهای‌ ابریشمی‌ می‌پوشید. در صورتی‌ که‌ اگر  عمرو بن‌ عاص‌ انصاف‌ می‌داد و از اندیشه جاهلی‌ خود دست‌ برمی‌داشت‌، می‌دید که‌ آنچه‌ به‌ وسیله آن‌  عمر بن‌ خطّاب‌ را سرزنش‌ کرده‌، دلیل‌ بر عظمت‌ اوست‌ و آنچه‌ گمان‌ می‌کند امتیاز  عاص‌ بن‌ وائل‌ است‌ از ارزشهای‌ پوسیده‌ است‌.

       خواننده‌ محترم‌ گمان‌ نکند که‌  عمرو بن‌ عاص‌، فقط‌ با  عمر بن‌ خطّاب‌ چنین‌ سخن‌ گفته‌ است‌، بلکه‌ این‌ روحیه‌ در نهاد او و برای‌ همیشه‌ وجود داشت‌. مردم‌ در نظر او به‌ دو گروه‌ اشراف‌ و غیر اشراف‌ تقسیم‌ می‌شدند و این‌ شرافت‌، فقط‌ موروثی‌ بود و چنین‌ فردی‌ امتیازاتی‌ داشت‌ که‌ غیر اشرافی‌ نداشت‌ و مردم‌ می‌بایست‌ پیروی‌ از این‌ دسته‌ را پیش‌ گیرند.

       مورّخین‌ در این‌ مطلب‌ اتفاق نظر دارند که‌ «رأی‌ و نظر  عمرو بن‌ عاص‌ در اداره حکومت‌  مصر، این‌ بود که‌ آنچه‌ سرزمین‌  مصر را آباد و اصلاح‌ می‌کند و مردم‌ را از مهاجرت‌ بازمی‌دارد، این‌ است‌ که‌ سخن‌ افراد پایین‌ اجتماع‌ درباره رهبران‌ آنها پذیرفته‌ نشود.»

     بدین‌گونه‌، روح‌  عمرو بن‌ عاص‌ با هواهای‌ نفسانی‌ کهن‌، که‌ به‌ اشراف‌زادگان‌ حقّ می‌داد منافع‌ را به‌ خود اختصاص‌ دهند و بر مردم‌ حکومت‌ کنند و با آرزوی‌ سودطلبی‌ و بهره‌وری‌ از فرصتها و مناسبتهای‌ مختلف‌ آمیخته‌ بود. اندیشه او گاهی‌ بین‌ رضایت‌ به‌ سلامتی‌ وجدان‌ و یا کنار گذاشتن‌ وجدان‌ در راه‌ سودطلبی‌ نوسان‌ داشت‌. اما اضطراب‌ و تردید او دیری‌ نمی‌پایید و حالت‌ سودطلبی‌ و نفع‌ را مقدّم‌ می‌داشت‌. نمونه‌ اضطراب‌ و نگرانی‌



خرید و دانلود تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص


تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 9 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

عمروبن عاص

پس‌ از پیروزی‌ علی‌(ع‌) در جنگ‌  جمل‌، مرکز توطئه‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ به‌  شام‌ انتقال‌ یافت‌ و  معاویه‌، رهبر  بنی‌امیّه‌، با کمال‌ سرعت‌ به‌ جذب‌ متنفّذین‌  کوفه‌ پرداخت‌ تا ریشه مخالفین‌ خود را از میان‌ ببرد. به‌ همین‌ جهت‌، به‌ مجرد رسیدن‌ نخستین‌ نامه‌ای‌ که‌ از علی‌(ع‌) به‌ دستش‌ رسید افرادی‌ را که‌ امید داشت‌ به‌ او کمک‌ کنند، به‌  شام‌ فراخواند و تأکید کرد که‌ سریعاً به‌  شام‌ بیایند.

       مهمترین‌ فرد در میان‌ مدعوّین‌  معاویه‌،  عمرو بن‌ عاص‌ بود؛ که‌ معاویه‌ پس‌ از دریافت‌ نامه‌ علی‌(ع‌)، بدون‌ درنگ‌ او را دعوت‌ کرد: «امّا بعد، حتماً اخبار علی‌(ع‌)،  طلحه‌ و  زبیر و  عایشه‌ را شنیده‌ای‌. از بازماندگان‌ جنگ‌  بصره‌، مروان‌ پیش‌ من‌ آمده‌ است‌.  جریر بن‌ عبدالله‌ هم‌ برای‌ بیعت‌ گرفتن‌ از من‌ از سوی‌ علی‌(ع‌) آمده‌ است‌؛ من‌ در خانه‌ نشسته‌ و منتظر هستم‌ که‌ به‌ لطف‌ خدا به‌ سوی‌ من‌ سفر کنی‌!»

       هنگامی‌ که‌ نامه‌ به‌ دست‌  عمرو بن‌ عاص‌ رسید، دو فرزند خود، عبداللّه‌ و  محمّد را فراخواند و با آنها مشورت‌ کرد. عبدالله‌ گفت‌: رسول‌ خدا(ص‌) به‌ هنگام‌ رحلت‌ از تو خرسند بود.  ابوبکر و  عمر هم‌ که‌ از دنیا می‌رفتند، از تو خرسند بودند. اکنون‌ اگر برای‌ مقداری‌ ناچیز مال‌ دنیا، دین‌ خود را از دست‌ بدهی‌، فردا در آتش‌ دوزخ‌ گرفتار خواهی‌ بود!

       عمرو بن‌ عاص‌ رو به‌ محمد فرزند دیگری‌ کرد و گفت‌: نظر تو چیست‌؟ محمد گفت‌: سریعتر به‌  شام‌ سفر کن‌ و قبل‌ از این‌که‌ جایگاههای‌ ریاست‌ از کف‌ برود، مقامی‌ را به‌ چنگ‌ بیاور.

       فردا صبح‌،  عمرو بن‌ عاص‌ غلام‌ خود « وردان‌» را احضار کرد و به‌ وی‌ گفت‌: آماده‌ حرکت‌ باش‌. و چون‌ در رفتن‌ مردّد بود، بار دیگر گفت‌: بارها را فرود آور! غلام‌ بارها را به‌ زمین‌ گذاشت‌ و این‌ تردید در تصمیم‌گیری‌ سه‌ بار تکرار شد. وردان‌ به‌ ارباب‌ خود گفت‌: هذیان‌ می‌گویی‌ ای‌ ابوعبداللّه‌! اگر بخواهی‌ می‌گویم‌ که‌ در دل‌ چه‌ داری‌؟ عمرو بن‌ عاص‌ گفت‌: بگو. وردان‌ گفت‌: دنیا و آخرت‌ هر دو به‌ تو عرضه‌ شده‌ است‌. می‌گویی‌ به‌ همراه‌ علی‌(ع‌)، آخرت‌ بدون‌ دنیا است‌ و به‌ همراه‌  معاویه‌ دنیا بدون‌ آخرت‌ است‌. نظر من‌ این‌ است‌ که‌ در این‌ دعوت‌، گوشه خانه‌ات‌ بنشینی‌. اگر دینداران‌ پیروز شدند، دینت‌ را حفظ‌ کرده‌ای‌ و با آنها هستی‌ و اگر دنیاطلبان‌ پیروز شدند، نیازمند تو هستند و به‌ سراغ‌ تو خواهند آمد.

       گرچه‌ وردان‌ و عبدالله‌ نظر خود را به‌  عمرو بن‌ عاص‌ گفتند و او را از سفر بازداشتند، ولی‌ وعده‌های‌  معاویه‌ آنچنان‌  عمرو بن‌ عاص‌ را فریفته‌ بود که‌ پند و اندرز غلام‌ و فرزندش‌ در او اثری‌ نگذاشت‌ و سرانجام‌ برای‌ مبارزه‌ علیه‌ علی‌(ع‌) وارد  شام‌ شد.

       چون‌  عمرو بن‌ عاص‌ در توطئه‌ علیه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌(ع‌) در کنار معاویه‌ بود، جا دارد مطالبی‌ درباره وی‌ نقل‌ شود، تا عللی‌ که‌ او را ناگزیر کرد که‌ با  معاویه‌ همپیمان‌ و همراه‌ شود، روشن‌ گردد و نیز این‌ پیمان‌ از نظر معیارهای‌ انسانی‌ مورد ارزیابی‌ قرار گیرد.

       خصلت‌ سودجویانه‌، اوّلین‌ چیزی‌ است‌ که‌ قبل‌ از اسلام‌ از سیاست‌  عمرو بن‌ عاص‌ روشن‌ می‌شود و نقض‌ این‌ حقیقت‌ را درباره او نمی‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌.  عمرو بن‌ عاص‌ خود از آن‌ روزها سخن‌ می‌گوید: «هنگامی‌ که‌ با احزاب‌ از  خندِ باز می‌گشتیم‌، برخی‌ از قریش‌ را که‌ هم‌ رأی‌ و هم‌ نظر من‌ بودند و سخن‌ مرا می‌پذیرفتند، گرد آوردم‌ و گفتم‌: به‌ خدا سوگند، می‌دانید که‌ محمد(ص‌) چنان‌ ترقی‌ می‌کند که‌ جای‌ انکار آن‌ نیست‌. من‌ فکری‌ دارم‌، در میان‌ می‌گذارم‌ تا نظر شما را بدانم‌. مردم‌ گفتند: نظر تو چیست‌؟ من‌ گفتم‌: فکر می‌کنم‌ که‌ پیش‌  نجاشی‌ برویم‌ و آنجا بمانیم‌. اگر محمد(ص‌) بر قوم‌ ما پیروز شد، ما سالم‌ مانده‌ایم‌ و اگر قوم‌ ما پیروز گردیدند، ما را می‌شناسند و زیانی‌ از آنها نمی‌بینیم‌. هنگامی‌ که‌ این‌ پیشنهاد را مطرح‌ کردم‌، گفتند: این‌ فکر خوبی‌ است‌! من‌ گفتم‌ پس‌ هدیه‌ خوبی‌ برای‌ او آماده‌ کنید...»

       فرصت‌ طلبی‌ و بهره‌برداری‌ از موقعیتها و فرصتها در جان‌  عمرو بن‌ عاص‌ ریشه‌ دوانیده‌ بود. موضع‌ او در این‌ باره‌، موضع‌ بزرگان‌ صاحب‌ نفوذی‌ بود که‌  ابوبکر،  عمر و علی‌(ع‌) با آنها پیکار کردند. قبلاً گفتیم‌ که‌ عمر، اموالی‌ را که‌  عمرو بن‌ عاص‌ از  مصر جمع‌ کرده‌ بود مصادره‌ کرد. گرچه‌ او برای‌ درست‌ بودن‌ کارش‌ دلیلی‌ آورد، اما  عمر قانع‌ نشد و به‌ او نوشت‌: «شما گروه‌ استانداران‌ بر سر اموال‌ نشسته‌اید و بهانه‌ می‌آورید. شما جویای‌ آتش‌ هستید و در ننگ‌ خود شتاب‌ می‌کنید. من‌  محمد بن‌ مسلمه‌ را نزد تو فرستادم‌، نیمی‌ از مالت‌ را در اختیار او قرار ده‌!» هنگامی‌ که‌ محمد پیش‌  عمرو بن‌ عاص‌ آمد، برای‌ او غذایی‌ تهیه‌ نمود و از او خواست‌ که‌ غذا را بخورد؛ اما محمد غذا نخورد و گفت‌: «این‌ غذایی‌ که‌ تهیه‌ کرده‌ای‌، هدیه شرّی‌ است‌. اگر غذای‌ مهمان‌ می‌آوردی‌، می‌خوردم‌. این‌ غذایت‌ را از پیش‌ من‌ بردار و اموالت‌ را برای‌ من‌ حاضر کن‌.»  عمرو بن‌ عاص‌ اموالش‌ را حاضر کرد. محمد هم‌ نیم‌ آن‌ را برداشت‌. هنگامی‌ که‌  عمرو بن‌ عاص‌ دید مقدار زیادی‌ از اموال‌ او را مصادره‌ کرده‌اند، گفت‌: «خدا لعنت‌ کند عصری‌ را که‌ من‌ در آن‌ استاندار  عمر شده‌ام‌! به‌ خدا سوگند از یاد نمی‌برم‌ که‌ عمر و پدرش‌ در حالی‌ هیزم‌ حمل‌ می‌کردند که‌ عبایشان‌ از زانو پایین‌تر نمی‌آمد. در حالی‌ که‌ پدر من‌ ــ  عاص‌ بن‌ وائل‌ ــ در همان‌ موقع‌ لباسهای‌ ابریشمی‌ به‌ تن‌ می‌کرد.»

       از این‌ جریان‌ روشن‌ می‌شود که‌  عمرو بن‌ عاص‌، عشق‌ فراوانی‌ به‌ استفاده مادّی‌ از راه‌ نفوذ و قدرت‌ داشت‌.  عمرو بن‌ عاص‌ سرزنشی‌ برای‌  عمر و پدر او جز این‌ مطلب‌ نیافت‌ که‌ فقیر بوده‌اند و لباسی‌ که‌ خود را با آن‌ کاملاً بپوشانند، نداشته‌اند و با دست‌ خود کار می‌کردند، هیزم‌ به‌ دوش‌ می‌کشیدند و زندگیشان‌ را از این‌ راه‌ اداره‌ می‌کردند.

       عمرو بن‌ عاص‌ برای‌ پدر خود نیز بهتر از این‌ امتیاز نیافته‌ بود که‌ لباسهای‌ ابریشمی‌ می‌پوشید. در صورتی‌ که‌ اگر  عمرو بن‌ عاص‌ انصاف‌ می‌داد و از اندیشه جاهلی‌ خود دست‌ برمی‌داشت‌، می‌دید که‌ آنچه‌ به‌ وسیله آن‌  عمر بن‌ خطّاب‌ را سرزنش‌ کرده‌، دلیل‌ بر عظمت‌ اوست‌ و آنچه‌ گمان‌ می‌کند امتیاز  عاص‌ بن‌ وائل‌ است‌ از ارزشهای‌ پوسیده‌ است‌.

       خواننده‌ محترم‌ گمان‌ نکند که‌  عمرو بن‌ عاص‌، فقط‌ با  عمر بن‌ خطّاب‌ چنین‌ سخن‌ گفته‌ است‌، بلکه‌ این‌ روحیه‌ در نهاد او و برای‌ همیشه‌ وجود داشت‌. مردم‌ در نظر او به‌ دو گروه‌ اشراف‌ و غیر اشراف‌ تقسیم‌ می‌شدند و این‌ شرافت‌، فقط‌ موروثی‌ بود و چنین‌ فردی‌ امتیازاتی‌ داشت‌ که‌ غیر اشرافی‌ نداشت‌ و مردم‌ می‌بایست‌ پیروی‌ از این‌ دسته‌ را پیش‌ گیرند.

       مورّخین‌ در این‌ مطلب‌ اتفاق نظر دارند که‌ «رأی‌ و نظر  عمرو بن‌ عاص‌ در اداره حکومت‌  مصر، این‌ بود که‌ آنچه‌ سرزمین‌  مصر را آباد و اصلاح‌ می‌کند و مردم‌ را از مهاجرت‌ بازمی‌دارد، این‌ است‌ که‌ سخن‌ افراد پایین‌ اجتماع‌ درباره رهبران‌ آنها پذیرفته‌ نشود.»

     بدین‌گونه‌، روح‌  عمرو بن‌ عاص‌ با هواهای‌ نفسانی‌ کهن‌، که‌ به‌ اشراف‌زادگان‌ حقّ می‌داد منافع‌ را به‌ خود اختصاص‌ دهند و بر مردم‌ حکومت‌ کنند و با آرزوی‌ سودطلبی‌ و بهره‌وری‌ از فرصتها و مناسبتهای‌ مختلف‌ آمیخته‌ بود. اندیشه او گاهی‌ بین‌ رضایت‌ به‌ سلامتی‌ وجدان‌ و یا کنار گذاشتن‌ وجدان‌ در راه‌ سودطلبی‌ نوسان‌ داشت‌. اما اضطراب‌ و تردید او دیری‌ نمی‌پایید و حالت‌ سودطلبی‌ و نفع‌ را مقدّم‌ می‌داشت‌. نمونه‌ اضطراب‌ و نگرانی‌



خرید و دانلود تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص


تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 9 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

عمروبن عاص

پس‌ از پیروزی‌ علی‌(ع‌) در جنگ‌  جمل‌، مرکز توطئه‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ به‌  شام‌ انتقال‌ یافت‌ و  معاویه‌، رهبر  بنی‌امیّه‌، با کمال‌ سرعت‌ به‌ جذب‌ متنفّذین‌  کوفه‌ پرداخت‌ تا ریشه مخالفین‌ خود را از میان‌ ببرد. به‌ همین‌ جهت‌، به‌ مجرد رسیدن‌ نخستین‌ نامه‌ای‌ که‌ از علی‌(ع‌) به‌ دستش‌ رسید افرادی‌ را که‌ امید داشت‌ به‌ او کمک‌ کنند، به‌  شام‌ فراخواند و تأکید کرد که‌ سریعاً به‌  شام‌ بیایند.

       مهمترین‌ فرد در میان‌ مدعوّین‌  معاویه‌،  عمرو بن‌ عاص‌ بود؛ که‌ معاویه‌ پس‌ از دریافت‌ نامه‌ علی‌(ع‌)، بدون‌ درنگ‌ او را دعوت‌ کرد: «امّا بعد، حتماً اخبار علی‌(ع‌)،  طلحه‌ و  زبیر و  عایشه‌ را شنیده‌ای‌. از بازماندگان‌ جنگ‌  بصره‌، مروان‌ پیش‌ من‌ آمده‌ است‌.  جریر بن‌ عبدالله‌ هم‌ برای‌ بیعت‌ گرفتن‌ از من‌ از سوی‌ علی‌(ع‌) آمده‌ است‌؛ من‌ در خانه‌ نشسته‌ و منتظر هستم‌ که‌ به‌ لطف‌ خدا به‌ سوی‌ من‌ سفر کنی‌!»

       هنگامی‌ که‌ نامه‌ به‌ دست‌  عمرو بن‌ عاص‌ رسید، دو فرزند خود، عبداللّه‌ و  محمّد را فراخواند و با آنها مشورت‌ کرد. عبدالله‌ گفت‌: رسول‌ خدا(ص‌) به‌ هنگام‌ رحلت‌ از تو خرسند بود.  ابوبکر و  عمر هم‌ که‌ از دنیا می‌رفتند، از تو خرسند بودند. اکنون‌ اگر برای‌ مقداری‌ ناچیز مال‌ دنیا، دین‌ خود را از دست‌ بدهی‌، فردا در آتش‌ دوزخ‌ گرفتار خواهی‌ بود!

       عمرو بن‌ عاص‌ رو به‌ محمد فرزند دیگری‌ کرد و گفت‌: نظر تو چیست‌؟ محمد گفت‌: سریعتر به‌  شام‌ سفر کن‌ و قبل‌ از این‌که‌ جایگاههای‌ ریاست‌ از کف‌ برود، مقامی‌ را به‌ چنگ‌ بیاور.

       فردا صبح‌،  عمرو بن‌ عاص‌ غلام‌ خود « وردان‌» را احضار کرد و به‌ وی‌ گفت‌: آماده‌ حرکت‌ باش‌. و چون‌ در رفتن‌ مردّد بود، بار دیگر گفت‌: بارها را فرود آور! غلام‌ بارها را به‌ زمین‌ گذاشت‌ و این‌ تردید در تصمیم‌گیری‌ سه‌ بار تکرار شد. وردان‌ به‌ ارباب‌ خود گفت‌: هذیان‌ می‌گویی‌ ای‌ ابوعبداللّه‌! اگر بخواهی‌ می‌گویم‌ که‌ در دل‌ چه‌ داری‌؟ عمرو بن‌ عاص‌ گفت‌: بگو. وردان‌ گفت‌: دنیا و آخرت‌ هر دو به‌ تو عرضه‌ شده‌ است‌. می‌گویی‌ به‌ همراه‌ علی‌(ع‌)، آخرت‌ بدون‌ دنیا است‌ و به‌ همراه‌  معاویه‌ دنیا بدون‌ آخرت‌ است‌. نظر من‌ این‌ است‌ که‌ در این‌ دعوت‌، گوشه خانه‌ات‌ بنشینی‌. اگر دینداران‌ پیروز شدند، دینت‌ را حفظ‌ کرده‌ای‌ و با آنها هستی‌ و اگر دنیاطلبان‌ پیروز شدند، نیازمند تو هستند و به‌ سراغ‌ تو خواهند آمد.

       گرچه‌ وردان‌ و عبدالله‌ نظر خود را به‌  عمرو بن‌ عاص‌ گفتند و او را از سفر بازداشتند، ولی‌ وعده‌های‌  معاویه‌ آنچنان‌  عمرو بن‌ عاص‌ را فریفته‌ بود که‌ پند و اندرز غلام‌ و فرزندش‌ در او اثری‌ نگذاشت‌ و سرانجام‌ برای‌ مبارزه‌ علیه‌ علی‌(ع‌) وارد  شام‌ شد.

       چون‌  عمرو بن‌ عاص‌ در توطئه‌ علیه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌(ع‌) در کنار معاویه‌ بود، جا دارد مطالبی‌ درباره وی‌ نقل‌ شود، تا عللی‌ که‌ او را ناگزیر کرد که‌ با  معاویه‌ همپیمان‌ و همراه‌ شود، روشن‌ گردد و نیز این‌ پیمان‌ از نظر معیارهای‌ انسانی‌ مورد ارزیابی‌ قرار گیرد.

       خصلت‌ سودجویانه‌، اوّلین‌ چیزی‌ است‌ که‌ قبل‌ از اسلام‌ از سیاست‌  عمرو بن‌ عاص‌ روشن‌ می‌شود و نقض‌ این‌ حقیقت‌ را درباره او نمی‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌.  عمرو بن‌ عاص‌ خود از آن‌ روزها سخن‌ می‌گوید: «هنگامی‌ که‌ با احزاب‌ از  خندِ باز می‌گشتیم‌، برخی‌ از قریش‌ را که‌ هم‌ رأی‌ و هم‌ نظر من‌ بودند و سخن‌ مرا می‌پذیرفتند، گرد آوردم‌ و گفتم‌: به‌ خدا سوگند، می‌دانید که‌ محمد(ص‌) چنان‌ ترقی‌ می‌کند که‌ جای‌ انکار آن‌ نیست‌. من‌ فکری‌ دارم‌، در میان‌ می‌گذارم‌ تا نظر شما را بدانم‌. مردم‌ گفتند: نظر تو چیست‌؟ من‌ گفتم‌: فکر می‌کنم‌ که‌ پیش‌  نجاشی‌ برویم‌ و آنجا بمانیم‌. اگر محمد(ص‌) بر قوم‌ ما پیروز شد، ما سالم‌ مانده‌ایم‌ و اگر قوم‌ ما پیروز گردیدند، ما را می‌شناسند و زیانی‌ از آنها نمی‌بینیم‌. هنگامی‌ که‌ این‌ پیشنهاد را مطرح‌ کردم‌، گفتند: این‌ فکر خوبی‌ است‌! من‌ گفتم‌ پس‌ هدیه‌ خوبی‌ برای‌ او آماده‌ کنید...»

       فرصت‌ طلبی‌ و بهره‌برداری‌ از موقعیتها و فرصتها در جان‌  عمرو بن‌ عاص‌ ریشه‌ دوانیده‌ بود. موضع‌ او در این‌ باره‌، موضع‌ بزرگان‌ صاحب‌ نفوذی‌ بود که‌  ابوبکر،  عمر و علی‌(ع‌) با آنها پیکار کردند. قبلاً گفتیم‌ که‌ عمر، اموالی‌ را که‌  عمرو بن‌ عاص‌ از  مصر جمع‌ کرده‌ بود مصادره‌ کرد. گرچه‌ او برای‌ درست‌ بودن‌ کارش‌ دلیلی‌ آورد، اما  عمر قانع‌ نشد و به‌ او نوشت‌: «شما گروه‌ استانداران‌ بر سر اموال‌ نشسته‌اید و بهانه‌ می‌آورید. شما جویای‌ آتش‌ هستید و در ننگ‌ خود شتاب‌ می‌کنید. من‌  محمد بن‌ مسلمه‌ را نزد تو فرستادم‌، نیمی‌ از مالت‌ را در اختیار او قرار ده‌!» هنگامی‌ که‌ محمد پیش‌  عمرو بن‌ عاص‌ آمد، برای‌ او غذایی‌ تهیه‌ نمود و از او خواست‌ که‌ غذا را بخورد؛ اما محمد غذا نخورد و گفت‌: «این‌ غذایی‌ که‌ تهیه‌ کرده‌ای‌، هدیه شرّی‌ است‌. اگر غذای‌ مهمان‌ می‌آوردی‌، می‌خوردم‌. این‌ غذایت‌ را از پیش‌ من‌ بردار و اموالت‌ را برای‌ من‌ حاضر کن‌.»  عمرو بن‌ عاص‌ اموالش‌ را حاضر کرد. محمد هم‌ نیم‌ آن‌ را برداشت‌. هنگامی‌ که‌  عمرو بن‌ عاص‌ دید مقدار زیادی‌ از اموال‌ او را مصادره‌ کرده‌اند، گفت‌: «خدا لعنت‌ کند عصری‌ را که‌ من‌ در آن‌ استاندار  عمر شده‌ام‌! به‌ خدا سوگند از یاد نمی‌برم‌ که‌ عمر و پدرش‌ در حالی‌ هیزم‌ حمل‌ می‌کردند که‌ عبایشان‌ از زانو پایین‌تر نمی‌آمد. در حالی‌ که‌ پدر من‌ ــ  عاص‌ بن‌ وائل‌ ــ در همان‌ موقع‌ لباسهای‌ ابریشمی‌ به‌ تن‌ می‌کرد.»

       از این‌ جریان‌ روشن‌ می‌شود که‌  عمرو بن‌ عاص‌، عشق‌ فراوانی‌ به‌ استفاده مادّی‌ از راه‌ نفوذ و قدرت‌ داشت‌.  عمرو بن‌ عاص‌ سرزنشی‌ برای‌  عمر و پدر او جز این‌ مطلب‌ نیافت‌ که‌ فقیر بوده‌اند و لباسی‌ که‌ خود را با آن‌ کاملاً بپوشانند، نداشته‌اند و با دست‌ خود کار می‌کردند، هیزم‌ به‌ دوش‌ می‌کشیدند و زندگیشان‌ را از این‌ راه‌ اداره‌ می‌کردند.

       عمرو بن‌ عاص‌ برای‌ پدر خود نیز بهتر از این‌ امتیاز نیافته‌ بود که‌ لباسهای‌ ابریشمی‌ می‌پوشید. در صورتی‌ که‌ اگر  عمرو بن‌ عاص‌ انصاف‌ می‌داد و از اندیشه جاهلی‌ خود دست‌ برمی‌داشت‌، می‌دید که‌ آنچه‌ به‌ وسیله آن‌  عمر بن‌ خطّاب‌ را سرزنش‌ کرده‌، دلیل‌ بر عظمت‌ اوست‌ و آنچه‌ گمان‌ می‌کند امتیاز  عاص‌ بن‌ وائل‌ است‌ از ارزشهای‌ پوسیده‌ است‌.

       خواننده‌ محترم‌ گمان‌ نکند که‌  عمرو بن‌ عاص‌، فقط‌ با  عمر بن‌ خطّاب‌ چنین‌ سخن‌ گفته‌ است‌، بلکه‌ این‌ روحیه‌ در نهاد او و برای‌ همیشه‌ وجود داشت‌. مردم‌ در نظر او به‌ دو گروه‌ اشراف‌ و غیر اشراف‌ تقسیم‌ می‌شدند و این‌ شرافت‌، فقط‌ موروثی‌ بود و چنین‌ فردی‌ امتیازاتی‌ داشت‌ که‌ غیر اشرافی‌ نداشت‌ و مردم‌ می‌بایست‌ پیروی‌ از این‌ دسته‌ را پیش‌ گیرند.

       مورّخین‌ در این‌ مطلب‌ اتفاق نظر دارند که‌ «رأی‌ و نظر  عمرو بن‌ عاص‌ در اداره حکومت‌  مصر، این‌ بود که‌ آنچه‌ سرزمین‌  مصر را آباد و اصلاح‌ می‌کند و مردم‌ را از مهاجرت‌ بازمی‌دارد، این‌ است‌ که‌ سخن‌ افراد پایین‌ اجتماع‌ درباره رهبران‌ آنها پذیرفته‌ نشود.»

     بدین‌گونه‌، روح‌  عمرو بن‌ عاص‌ با هواهای‌ نفسانی‌ کهن‌، که‌ به‌ اشراف‌زادگان‌ حقّ می‌داد منافع‌ را به‌ خود اختصاص‌ دهند و بر مردم‌ حکومت‌ کنند و با آرزوی‌ سودطلبی‌ و بهره‌وری‌ از فرصتها و مناسبتهای‌ مختلف‌ آمیخته‌ بود. اندیشه او گاهی‌ بین‌ رضایت‌ به‌ سلامتی‌ وجدان‌ و یا کنار گذاشتن‌ وجدان‌ در راه‌ سودطلبی‌ نوسان‌ داشت‌. اما اضطراب‌ و تردید او دیری‌ نمی‌پایید و حالت‌ سودطلبی‌ و نفع‌ را مقدّم‌ می‌داشت‌. نمونه‌ اضطراب‌ و نگرانی‌



خرید و دانلود تحقیق در مورد عمروبن عاص 9ص