لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
شخصیت وحقوق زن در اسلم - اسلام و فمینیسم
مقدمه 2
فمینیسم چیست؟ 3
بررسی علل پیدایش فمینیسم 5
بررسی علل تنوع مکاتب فمینیستی 6
مکتب های فمینیستی 9
زیر شاخه های فمینیسم اسلامی 17
مهم ترین اهداف جنبش فمینیسم 19
اصول ومبانی تفکرات فمینیسم اسلامی 23
نقد فمینیسم اسلامی 26
زن از دیدگاه اسلام 28
نقد فمینیسم 29
نتیجه 33
خلاصه مقاله و فهرست منابع 35
مقدمه
مقاله حاضر به یکى از مباحث روز مىپردازد . فمینیسم ، جریانى است خزنده که از متن تفکرات فلسفى و ایدئولوژى غرب برخاست و با طرح ایدهها و شعارهاى به ظاهر حق مدارانه درباره زنان ، توانست به سرعت در سطح دنیا انتشار یابد و کشورهاى اسلامى را فرا بگیرد .استکبار جهانى و صهیونیسم براى مقابله با اسلام و تضعیف پایههاى آن و کنترل جوامع اسلامى ، با طرح بلند مدتى پا به عرصه گذاشته است و سعى دارد با نابودى نظام خانواده ، عملاً اجتماع مسلمین را دچار تشتت و گسست نماید ، وحدت و وفاق ملى و مذهبى را از بین ببرد و در نهایت ، به تسخیر کامل کشورهاى اسلامى و استفاده از منابع غنىِ فرهنگى ، اجتماعى و اقتصادى مسلمانان بپردازد .یکى از مهمترین حربههاى دشمن ، دامن زدن به مسائل حقوقى زنان ، به ویژه در جوامع اسلامى است . استکبار با آگاهى از سنتهاى قومى ، قبیلهاى و مذهبى کشورهاى اسلامى و حساسیتهاى مسلمانان در مورد زن ، به تبلیغات مسموم و همه جانبه در سطح وسیع پرداخته ؛ تا ضمن خشن و غیر منصفانه جلوه دادن چهره اسلام نسبت به مسائل زنان ـ به ویژه حقوق اقتصادى از قبیل ارث ، دیه و نفقه ـ به شبهه افکنى نسبت به آموزههاى مترقى اسلام بپردازد .در این مجال ، وظیفه علما ، روشنفکران ، محققان و دین پژوهان ، بسیار خطیر و حیاتى است . آنان مىبایست ضمن دفاع عقلایى از دین و آموزههاى دین و تبیین و به زبان روز در آوردن معارف دینى و اعتقادات اسلامى ، نیازها و خلاءهاى فکرى جامعه ، به ویژه قشر جوان ، را بر طرف کنند و از آن سو ، ضمن کنترل ، بررسى و نقد ایدهها ، تفکرات و فرهنگهاى صادراتى غرب ، حقیقت و ماهیت واقعى آنها را بر ملا سازند ؛ تا جوان مسلمان فریب ظاهر زیباى آنها را نخورد . کشورهاى صنعتى غربى در امر بسته بندى صنایع غذایى نسبت به ما چند گام جلوترند . آنها از این تکنولوژى در بسته بندى عقاید خود نیز استفاده مىکنند . جریان فمینیسم یکى از صدها کالاى بسته بندى شدهاى است که وارد کشورهاى اسلامى شد ؛ اما بافت دینى و مذهبى این کشورها اجازه فعالیت را به آن نداد . فمینیسم براى بقا و دوام خود از یک سو و ترویج و تکثیر خود از سوى دیگر ، قالب عوض نمود و در شکل و بستهبندى جدیدى به نام «فمینیسم اسلامى» وارد کشورهاى اسلامى شد ؛ تا با اسم اسلام ، به مبارزه با اسلام بپردازد . هوشیارى ، دقت ، تبیین ، تفسیر و نقد منطقى تبلیغ و ترویج فراگیر ، از لوازم کار پژوهشگران ، استادان و مسئولان در راه مبارزه فرهنگى و عقلانى با این پدیده است . نیز غناى فرهنگ و تمدنِ مذهبى ـ ملى ما بهترین پشتوانه علمى و مهمترین منبع این مقاله براى نقد و بررسى و طرد اینگونه محصولات غربى است .این مقاله در صدد آن است تا ضمن معرفى فمینیسم و نحلههاى آن و برنامهها و اهداف آن از یک سو و بیان دیدگاه متعالى اسلام ، به ویژه درباره مسائل زنان ، از سویى دیگر ، ضمن دفاع از آموزهاى دینى ، به نقد اهداف و آرمانهاى فمینیسم بپردازد و بیان کند که اسلام و فمینیسم از لحاظ ایدئولوژى و جهانبینى ، اصلاً با هم قابل قیاس نیستند و بر فرض قیاس ، مانند دو قطب مخالفاند که هیچگاه با هم تلفیق نمىشوند و مولودى به نام فمینیسم اسلامى را خلق نخواهند کرد .
فمینیسم چیست؟
فمینیسم ، جنبشى سازمان یافته براى دست یابى به حقوق زنان و ایدئولوژىایى براى دگرگونى جامعه است ؛ که هدف آن ، صرفا تحقق برابرى اجتماعى زنان نیست ، بلکه رؤیاى دفع انواع تبعیض و ستم نژادى را در سر مىپروراند .همه گرایشهایى که زیر چتر گسترده این جنبش گرد آمدهاند ، در این باورند که زنان با بىعدالتى و نابرابرى روبهرو شدهاند ؛ اما درباره علل ستم بر آنان ، تحلیلهاى مختلفى ارائه مىدهند و بر همین پایه ، راهبردهاى متفاوتى نیز پیشنهاد مىکنند .نخستین بار ، واژه فمینیسم (Feminisme) در یک متن پزشکى به زبان فرانسه ، براى تشریح گونهاى وقفه در رشد اندامها و خصایص جنسى بیماران مردى به کار رفت که تصور مىشد از خصوصیات زنانه یافتن بدن خود در رنج بود . سپس الکساندر دوما ، نویسنده فرانسوى ، این واژه را در جزوهاى با عنوان «مرد و زن» ، درباره زناى محصنه و زنانى به کاربرد که به گونهاى ظاهرا مردانه رفتار مىکردند .(1)فمینیسم به عنوان یک اصطلاح سیاسى ، از سال 1837 م . وارد فرهنگِ فرانسه شد . این واژه هر چند در ارائه چهرهاى کلى و منهاى مشخصههاى یک مکتب سیاسى - اجتماعى ، واژهاى گویا است ؛ اما با دارا بودن این کلیت مفهومى ، از مؤلفهها و شناسههاى معرفى یک تفکر خاص ، تهى مىباشد . براى فهم معناى خاصِ اراده شده از فمینیسم ، به پسوند آن نیاز است و این پسوندها هستند که تعیین کننده نوع گسترش ، مشخصهها و اهداف خاص آن مىباشند و بدین ترتیب است که مثلاً فمینیسم رادیکال از فمینیسم سوسیالیست متمایز مىگردد .(2)در مباحث آکادمیک ، فمینیسم به معناى اعم ، شامل هر گونه مطالبات حقوقى و اجتماعى زنان است ؛ اما آنچه امروز به عنوان فمینیسم مطرح مىشود ، فمینیسم به معناى اخص است که جنبشى کاملاً سیاسى - ایدئولوژیکى و حمایت شده از کانونهاى خاص در جهان است .بهتر آن است که بگوییم فمینیسم قبل از آنکه یک مکتب و ایدئولوژى مستقل باشد ، یک وجه اجتماعى براى احقاقِ حقوق زنِ مظلوم در اروپا و غرب است .در دهه 1840 م . ، جنبش حقوق زنان در ایالات متحده ظهور کرد و به فعالیت در جهت تبیین جایگاه زن در جامعه آمریکا پرداخت . دستاورد مهم این فعالیتها ، اعلامیه «احساسات» است که خواهان رعایت اصول آزادى و برابرى در مورد زنان بود .قبل از ظهور جنبشهاى مدافع حقوق زنان ، نویسندگان زن درباره نابرابرىها و بى عدالتىهاى اجتماعى علیه زنان ، مطالبى نوشته بودند . در واقع ، آغازگرِ این گونه جنبشها و منشأ پیدایش نهضت فمینیسم ، همین نویسندگان بودند که با تحولات فکرى و فرهنگى ، زمینه خیزش زنان جهت احقاقِ مطالبات خود را فراهم نمودند . به عنوان نمونه ، مىتوان به خانم مرى ولستن کرافت ، نویسنده «احقاق حقوق زنان» و سیمون دو بوار ، نویسنده «جنس دوم» اشاره نمود .در یک جمعبندى کلى از تعریف فمینیسم ، مىتوان گفت جنبشهاى فعالى از حقوق زنان ، چه در جهان غرب و چه در کشورهاى اسلامى ، در اعتراض به برخى نابرابرىهاى اجتماعى شکل گرفتند ؛ اما با گذشت زمان ، به جریانى فرهنگى تبدیل شدند که بر اساس انگارههاى مشخص اعتقادى ، به تحلیل نابرابرىهاى زنان و آرمانهاى زنانه پرداختند . امروزه، واژه فمینیسم به دفاع از حقوق زنان بر اساس آرمان برابرى طلبى اطلاق مىشود .(3)
بررسی علل پیدایش فمینیسم
شناخت فمینیسم ، به عنوان مکتبى که دفاع از حقوق زنانى را به همراه خود یدک مىکشد ، نیاز به بحث تاریخى و اجتماعى در فرهنگ و تاریخ غرب دارد که این مقاله گنجایش آن را ندارد ؛ اما براى بررسى علل پیدایش فمینیسم ، ناچاریم مقوله زن و حقوق او را از منظر تاریخى ، به طور خلاصه بیان کنیم .در روم باستان ، زنان از حقوق اجتماعى برخوردار نبودند و از ارث محروم بودند . پس از مرگ شوهر ، زن مانند سایر اشیاء ، به ورثه منتقل مىشد . رومیان با آنکه در قوانین و حقوق ، پیشرفت کرده بودند ؛ اما افکار عامه نسبت به زنان ، متمایل به خشونت و سختگیرى بود .(4)در دمکراسى آتن ، زنان با بردگان و ولگردها برابر بودند و حق رأى و مالکیت اقتصادى نداشتند ؛ به گونهاى که به زنان اجازه خرید و فروش در اشیاء گرانتر از بیست من جو نمىدادند .(5)با سقوط امپراطورى روم ، فضاى اجتماعى به تدریج تحت تأثیر آموزههاى مسیحیت ، تلطیف شد . قرون وسطى ، دوران راحت باش براى زنِ اروپاى قدیم بود . در قرنهاى ششم و هفتم میلادى که با گسترش تعالیم مسیحیت همراه بود ، زنان حتى در دیرها و کلیساها به اندازه مردان سهم داشتند و به ریاست برخى دیرها هم نائل مىشدند . در واقع ، مىتوان گفت مسیحیت نگاهى کرامت گونه به زن داشت ؛ به طورى که توانست نگاه جاهلیت قبل از مسیحیت را نسبت به زن تغییر دهد ؛ چون این دین بر پایه زنى بزرگ به نام مریم علیهاالسلام بنا نهاده شده بود . این ، دلیلى محکم است بر رد نظریهاى که فمینیسم را زاییده آموزهاى مسیحیت مىداند .در قرنهاى دهم و یازدهم میلادى ، زنان آرام آرام وارد مسائل سیاسى ، حکومتى و قضایى شدند . این دوره ، مقارن بود با ورود و نفوذ اسلام به اروپا که رهآورد بزرگ این نفوذ ، افزایش حرمت حقوق زن در جامعه و فرهنگ اروپا مىباشد .در سدههاى سیزدهم و چهاردهم میلادى ، ساختار اقتصادى و اجتماعى اروپا متحول شد و تضییقات حقوقى زنان و کاهش حرمت و کرامت زن اروپایى شکل گرفت . بیشترین دوران تهاجم به کرامت زن و حقوق مادى و معنوى او در غرب بعد از رنسانس بود ؛ دورانى که از آن به مرگ مدنى زن تعبیر شده است . اوج این تهاجمات در قرنهاى پانزدهم و شانزدهم میلادى بود . در این دوران شاهد هستیم که زنان خلاق در عرصه علم و هنر و ادبیات ، مجبورند آثارشان را با نامهاى مردانه امضا کنند ؛ مثلاً کشفیات مهم نجومى تیکو براهه ، حاصل زحمات و تلاشهاى علمى خواهرش بود . در قرنهاى هفدهم و هیجدهم میلادى ، که با تشدید سکولاریزاسیون در اخلاق و فرهنگ ، تمرکز ثروت ، مبادلات بردگان و فقیر شدن بخشى از بشریت همراه بود ، شرافت انسان در اروپا ، به میزان تولید کالا و پس اندازهاى مادى او تنزل کرد . در این بین ، وضع زنان وخیمتر از مردان بود . تحولات رنسانس باعث خلق تفکرات الحادى و مادى ، انسان مدارى ، فردگرایى و اومانیسم در اروپا شد .فرآیند این تحولات ، سبب خیزش زنان بود که خواستار اعاده حیثیت و شرافت و حقوق تضییع شده خود بودند و این ، سر آغازى شد براى پیدایش فمینیسم در غرب .نهضت فمینیسم شکل گرفت تا بیان کند که زن در دنیاى مدرن امروزى به بن بست رسیده است و براى رهایى او از این بن بست باید چارهاى اندیشید . زن غربى نیز فمینیسم را یگانه حامى حقوق و کرامت از دست رفته خود پنداشته ، آن را نقدِ قوانین ناعادلانه ، ساختار قدرت ، فرهنگ ، ارزشها و سنتهاى مردسالارانه جامعه مىداند .(6)سیر تاریخى پیدایش فمینیسم را مىتوان به دو بخش اساسى موسوم به موجهاى دوگانه تقسیم کرد .موج اول فمینیسم ، اشاره به جنبشهاى فمینیستى اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى داشت و محور فعالیتهاى آنها کسب حقوق مساوى براى زنان ، به ویژه حق رأى ، بود .موج دوم در اواخر دهه 60 و تمامِ دهه 70 قرن بیستم میلادى ، اعتراض مجددى است به عدم تساوى زنان .این دو موج فمینیستى مدعى اند که حوزهاى هستند با اندیشهها ، تاریخچه و کارکردهاى خاص خود ؛ اما در عمل ما بین این اندیشهها و کارکردها هیچ وحدتى وجود ندارد .
بررسی علل تنوع مکاتب فمینیستی
در زمینه علل پیدایش مکاتب متعدد فمینیستى ، به ویژه در شرایطى که آنها حرکت خود را در راستاى آزاد نمودن زن از ستم مردان مىدانند ، باید گفت : هر کدام از این دیدگاهها و مکاتب به فراخور پیدایش و بالندگى خود ، در دامن مکتبى خاص رنگ و بو و حال و هواى همان مکتب فکرى - فلسفى را اخذ نموده است ؛ و این کلیت مورد اعتماد ، به تناسب بستر رشد خود از عوامل و مسائل محیطى اش تأثیر پذیرفته است .(7)بنا به نظر دریک ویلفورد ، بهتر است به جاى واژه فمینیست ، از فمینیستها استفاده کرد ؛ زیرا گرایشات فمینیستى به قدرى مختلفند که نمىتوان آنها را در یک مفهوم واحد جمع آورى کرد .(8) از آنجا که فمینیستها بر اساس آموزههاى مکاتب فکرى ، فلسفى و سیاسى ، دیدگاههاى خود را ترویج مىدهند و علت فرودستى زنان را تحلیل مىکنند ؛ مىباید علل پیدایش تنوع دیدگاههاى فمینیستى را در وابستگى جنبشهاى طرفدار حقوق زن به این مکاتب بدانیم . از طرف دیگر ، وجود و ظهور این مکاتب مختلف فمینیستى بیانگر این است که فمینیسم به تنهایى یک مکتب و ایدئولوژى مستقل نیست ، بلکه تنها جریانى تاریخى و اجتماعى است . تمام فمینیستها معتقدند نژاد زن همواره تحت تبعیض مردان بوده است ؛ به گونهاى که عرصه فرهنگ و تاریخ را در نوردیده و در اکثر نقاط جهان تأثیر بهسزایى در عادات و رسوم مردم بر جاى گذاشته و فرودستى زنان در تمام زوایاى فرهنگ ملل مختلف نمایان است . این کلّیت مشکلى است که تمام نحلههاى فمینیستى خود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 23 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فمینیسم از شعار تا واقعیت
محمدمهدى بهداروند
مقدمه
رویکرد اساسى مخالفان انقلاب اسلامى از فاز مبارزه سیاسى به مبارزه فرهنگى، تابع قواعد و منطق رفتارى، سیاسى و امنیتى مختص به خود مىباشد. بىشک به بنبست رسیدن انواع اقدامات در تقابل با انقلاب، تثبیت پایههاى نظام، ماهیت دینى و فرهنگى نظام و همچنین با توجه به اینکه محیط فرهنگى جامعه، احتمالاً عمیقترین، پردامنهترین و بلندمدتترین تأثیر را بر رفتار اکثر اعضاى جامعه مىگذارد، مخالفان را ناگزیر به این رویکرد نموده است.
انواع تهدیدات فرهنگى
تهدیدات فرهنگى دشمن به دو گرایش یا بخش تقسیم مىشوند:
1- بخشى همانند ابتذال اخلاقى، ماهواره، قالبهاى نوشتارى و ... جنبه صورى و ظاهرى دارند و عمدتاً به صورت تظاهرات ضد اخلاقى و فرهنگى ظهور مىنمایند.
2- بخش دیگر همانند تردیدفکنى در مبانى دینى و ارزشى، تخطئه آئین و سنت دینى، لیبرالیزه کردن دین و ... جنبه محتوایى و فکرى دارد. از آنجایى که این نوع تهدید دیریاب، نامحسوس و پیچیده و مخرب مىباشد، ضرورت و اولویت بیشترى براى بررسى و مطالعه پیدا مىکنند. بنابراین، شناخت جریانات رایج فکرى و مکاتب علمى و فلسفى غرب و تأثیر آنها بر فرهنگ خودى از نقطه نظر بررسى تهدیدات فرهنگى یک ضرورت اجتنابناپذیر امنیتى محسوب مىگردد.
بر اساس چنین ضرورتى طرح سلسله مباحثى تحت عنوان «مسئلهشناسى فرهنگى» بایستى در دستور فعالیتهاى فرهنگى و اطلاعرسانى قرار گیرد. هدف از بررسى مسائلى نظیر: «تساهل دینى»، «پلورالیسیم دینى»، «سکولاریسم»، «تهاجم از طریق ترجمه»، «همگرایى تئورىهاى جدید جهانى»، «بررسى
جریانات روشنفکرى»، و ... صرفاً در باب مفهومشناسى نیست، بلکه غرض این است که پایگاهها و خاستگاههاى فکرى جریانهاى تهدیدکننده را مورد تحلیل و بررسى قرار داده تا تبعات و تأثیرات مخرب آن بر فرهنگ خودى، بازنمایى گردد.
در این راستا «فمینیسم» نیز، از سلسله مباحث مسئلهشناسى فرهنگى است که در این نوشتار به آن پرداخته مىشود. اما چرا زنگرایى به این مرحله افراطى رسیده است، به مرحلهاى که در کشورهاى خارجى به صورت جنبشهاى مبارزاتى در برابر ساختار اجتماعى و سیاسى انسجام یافته است و در داخل نیز هر از چندگاه، در محافل مختلف مطرح مىگردد، سؤالى است که پاسخ آن را همان طور که مقام معظم رهبرى فرمودند باید در طول تاریخ جستجو نمود و قطعاً راه حل منطقى و اسلامى براى آن وجود دارد.
تعاریف فمینیسم
فمینیسم (Feminism) در معناى لغوى، به طرفدارى از حقوق سیاسى - اجتماعى زن اطلاق مىشود. «روزالینودلمار» یکى از نظریهپردازان فمینیست مىگوید:
«دستکم مىتوان گفت فمینیست کسى است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت، گرفتار تبعیض هستند و نیازهایى مشخص دارند که نادیده و ارضانشده مىماند و لازمه ارضاى این نیازها تغییر اساسى در نظام اجتماعى، اقتصادى و سیاسى است.»
پایه این عقیده در غرب نهاده شد و سپس به سایر نقاط جهان گسترش یافته است. البته امروزه داراى رهیافتهاى مختلفى است و اندیشههاى غربى آن با جهان سوم متفاوت مىباشد.
پیشینه تاریخى فمینیسم
ریشههاى فمینیسم به عنوان یک جنبش اجتماعى سیاسى را مىتوان به اواسط قرن نوزدهم و ایجاد باشگاههاى زنان پس از انقلاب فرانسه بازگردانید. در همایش زنانه سنکافالز که در ژوئیه 1848 در آمریکا برگزار شد، اعلامیهاى صادر شد که در بند اول آن که تکمیل اعلامیه حقوق بشر فرانسه به حساب مىآید، به این مسئله توجه مىداد که تمام مردان و زنان مساوى خلق شدهاند.(1)
تقریباً در همین اوان بود که واژه فرانسوى فمینیسم(2) براى اشاره به طرفداران برابرى حق زن و مرد به کار رفت. از آن پس، افرادى چون «آگوست کنت» (1875 - 1798م) و نیز «جان استوارت میل» (1873 - 1806م) در کتاب «کنیزک کردن زنان»(3) دیدگاههاى تساوىطلبانه خود را در چارچوب تفکر اومانیسم مطرح کردند و از موقعیت زنستیزى جامعه و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
شخصیت وحقوق زن در اسلم - اسلام و فمینیسم
مقدمه 2
فمینیسم چیست؟ 3
بررسی علل پیدایش فمینیسم 5
بررسی علل تنوع مکاتب فمینیستی 6
مکتب های فمینیستی 9
زیر شاخه های فمینیسم اسلامی 17
مهم ترین اهداف جنبش فمینیسم 19
اصول ومبانی تفکرات فمینیسم اسلامی 23
نقد فمینیسم اسلامی 26
زن از دیدگاه اسلام 28
نقد فمینیسم 29
نتیجه 33
خلاصه مقاله و فهرست منابع 35
مقدمه
مقاله حاضر به یکى از مباحث روز مىپردازد . فمینیسم ، جریانى است خزنده که از متن تفکرات فلسفى و ایدئولوژى غرب برخاست و با طرح ایدهها و شعارهاى به ظاهر حق مدارانه درباره زنان ، توانست به سرعت در سطح دنیا انتشار یابد و کشورهاى اسلامى را فرا بگیرد .استکبار جهانى و صهیونیسم براى مقابله با اسلام و تضعیف پایههاى آن و کنترل جوامع اسلامى ، با طرح بلند مدتى پا به عرصه گذاشته است و سعى دارد با نابودى نظام خانواده ، عملاً اجتماع مسلمین را دچار تشتت و گسست نماید ، وحدت و وفاق ملى و مذهبى را از بین ببرد و در نهایت ، به تسخیر کامل کشورهاى اسلامى و استفاده از منابع غنىِ فرهنگى ، اجتماعى و اقتصادى مسلمانان بپردازد .یکى از مهمترین حربههاى دشمن ، دامن زدن به مسائل حقوقى زنان ، به ویژه در جوامع اسلامى است . استکبار با آگاهى از سنتهاى قومى ، قبیلهاى و مذهبى کشورهاى اسلامى و حساسیتهاى مسلمانان در مورد زن ، به تبلیغات مسموم و همه جانبه در سطح وسیع پرداخته ؛ تا ضمن خشن و غیر منصفانه جلوه دادن چهره اسلام نسبت به مسائل زنان ـ به ویژه حقوق اقتصادى از قبیل ارث ، دیه و نفقه ـ به شبهه افکنى نسبت به آموزههاى مترقى اسلام بپردازد .در این مجال ، وظیفه علما ، روشنفکران ، محققان و دین پژوهان ، بسیار خطیر و حیاتى است . آنان مىبایست ضمن دفاع عقلایى از دین و آموزههاى دین و تبیین و به زبان روز در آوردن معارف دینى و اعتقادات اسلامى ، نیازها و خلاءهاى فکرى جامعه ، به ویژه قشر جوان ، را بر طرف کنند و از آن سو ، ضمن کنترل ، بررسى و نقد ایدهها ، تفکرات و فرهنگهاى صادراتى غرب ، حقیقت و ماهیت واقعى آنها را بر ملا سازند ؛ تا جوان مسلمان فریب ظاهر زیباى آنها را نخورد . کشورهاى صنعتى غربى در امر بسته بندى صنایع غذایى نسبت به ما چند گام جلوترند . آنها از این تکنولوژى در بسته بندى عقاید خود نیز استفاده مىکنند . جریان فمینیسم یکى از صدها کالاى بسته بندى شدهاى است که وارد کشورهاى اسلامى شد ؛ اما بافت دینى و مذهبى این کشورها اجازه فعالیت را به آن نداد . فمینیسم براى بقا و دوام خود از یک سو و ترویج و تکثیر خود از سوى دیگر ، قالب عوض نمود و در شکل و بستهبندى جدیدى به نام «فمینیسم اسلامى» وارد کشورهاى اسلامى شد ؛ تا با اسم اسلام ، به مبارزه با اسلام بپردازد . هوشیارى ، دقت ، تبیین ، تفسیر و نقد منطقى تبلیغ و ترویج فراگیر ، از لوازم کار پژوهشگران ، استادان و مسئولان در راه مبارزه فرهنگى و عقلانى با این پدیده است . نیز غناى فرهنگ و تمدنِ مذهبى ـ ملى ما بهترین پشتوانه علمى و مهمترین منبع این مقاله براى نقد و بررسى و طرد اینگونه محصولات غربى است .این مقاله در صدد آن است تا ضمن معرفى فمینیسم و نحلههاى آن و برنامهها و اهداف آن از یک سو و بیان دیدگاه متعالى اسلام ، به ویژه درباره مسائل زنان ، از سویى دیگر ، ضمن دفاع از آموزهاى دینى ، به نقد اهداف و آرمانهاى فمینیسم بپردازد و بیان کند که اسلام و فمینیسم از لحاظ ایدئولوژى و جهانبینى ، اصلاً با هم قابل قیاس نیستند و بر فرض قیاس ، مانند دو قطب مخالفاند که هیچگاه با هم تلفیق نمىشوند و مولودى به نام فمینیسم اسلامى را خلق نخواهند کرد .
فمینیسم چیست؟
فمینیسم ، جنبشى سازمان یافته براى دست یابى به حقوق زنان و ایدئولوژىایى براى دگرگونى جامعه است ؛ که هدف آن ، صرفا تحقق برابرى اجتماعى زنان نیست ، بلکه رؤیاى دفع انواع تبعیض و ستم نژادى را در سر مىپروراند .همه گرایشهایى که زیر چتر گسترده این جنبش گرد آمدهاند ، در این باورند که زنان با بىعدالتى و نابرابرى روبهرو شدهاند ؛ اما درباره علل ستم بر آنان ، تحلیلهاى مختلفى ارائه مىدهند و بر همین پایه ، راهبردهاى متفاوتى نیز پیشنهاد مىکنند .نخستین بار ، واژه فمینیسم (Feminisme) در یک متن پزشکى به زبان فرانسه ، براى تشریح گونهاى وقفه در رشد اندامها و خصایص جنسى بیماران مردى به کار رفت که تصور مىشد از خصوصیات زنانه یافتن بدن خود در رنج بود . سپس الکساندر دوما ، نویسنده فرانسوى ، این واژه را در جزوهاى با عنوان «مرد و زن» ، درباره زناى محصنه و زنانى به کاربرد که به گونهاى ظاهرا مردانه رفتار مىکردند .(1)فمینیسم به عنوان یک اصطلاح سیاسى ، از سال 1837 م . وارد فرهنگِ فرانسه شد . این واژه هر چند در ارائه چهرهاى کلى و منهاى مشخصههاى یک مکتب سیاسى - اجتماعى ، واژهاى گویا است ؛ اما با دارا بودن این کلیت مفهومى ، از مؤلفهها و شناسههاى معرفى یک تفکر خاص ، تهى مىباشد . براى فهم معناى خاصِ اراده شده از فمینیسم ، به پسوند آن نیاز است و این پسوندها هستند که تعیین کننده نوع گسترش ، مشخصهها و اهداف خاص آن مىباشند و بدین ترتیب است که مثلاً فمینیسم رادیکال از فمینیسم سوسیالیست متمایز مىگردد .(2)در مباحث آکادمیک ، فمینیسم به معناى اعم ، شامل هر گونه مطالبات حقوقى و اجتماعى زنان است ؛ اما آنچه امروز به عنوان فمینیسم مطرح مىشود ، فمینیسم به معناى اخص است که جنبشى کاملاً سیاسى - ایدئولوژیکى و حمایت شده از کانونهاى خاص در جهان است .بهتر آن است که بگوییم فمینیسم قبل از آنکه یک مکتب و ایدئولوژى مستقل باشد ، یک وجه اجتماعى براى احقاقِ حقوق زنِ مظلوم در اروپا و غرب است .در دهه 1840 م . ، جنبش حقوق زنان در ایالات متحده ظهور کرد و به فعالیت در جهت تبیین جایگاه زن در جامعه آمریکا پرداخت . دستاورد مهم این فعالیتها ، اعلامیه «احساسات» است که خواهان رعایت اصول آزادى و برابرى در مورد زنان بود .قبل از ظهور جنبشهاى مدافع حقوق زنان ، نویسندگان زن درباره نابرابرىها و بى عدالتىهاى اجتماعى علیه زنان ، مطالبى نوشته بودند . در واقع ، آغازگرِ این گونه جنبشها و منشأ پیدایش نهضت فمینیسم ، همین نویسندگان بودند که با تحولات فکرى و فرهنگى ، زمینه خیزش زنان جهت احقاقِ مطالبات خود را فراهم نمودند . به عنوان نمونه ، مىتوان به خانم مرى ولستن کرافت ، نویسنده «احقاق حقوق زنان» و سیمون دو بوار ، نویسنده «جنس دوم» اشاره نمود .در یک جمعبندى کلى از تعریف فمینیسم ، مىتوان گفت جنبشهاى فعالى از حقوق زنان ، چه در جهان غرب و چه در کشورهاى اسلامى ، در اعتراض به برخى نابرابرىهاى اجتماعى شکل گرفتند ؛ اما با گذشت زمان ، به جریانى فرهنگى تبدیل شدند که بر اساس انگارههاى مشخص اعتقادى ، به تحلیل نابرابرىهاى زنان و آرمانهاى زنانه پرداختند . امروزه، واژه فمینیسم به دفاع از حقوق زنان بر اساس آرمان برابرى طلبى اطلاق مىشود .(3)
بررسی علل پیدایش فمینیسم
شناخت فمینیسم ، به عنوان مکتبى که دفاع از حقوق زنانى را به همراه خود یدک مىکشد ، نیاز به بحث تاریخى و اجتماعى در فرهنگ و تاریخ غرب دارد که این مقاله گنجایش آن را ندارد ؛ اما براى بررسى علل پیدایش فمینیسم ، ناچاریم مقوله زن و حقوق او را از منظر تاریخى ، به طور خلاصه بیان کنیم .در روم باستان ، زنان از حقوق اجتماعى برخوردار نبودند و از ارث محروم بودند . پس از مرگ شوهر ، زن مانند سایر اشیاء ، به ورثه منتقل مىشد . رومیان با آنکه در قوانین و حقوق ، پیشرفت کرده بودند ؛ اما افکار عامه نسبت به زنان ، متمایل به خشونت و سختگیرى بود .(4)در دمکراسى آتن ، زنان با بردگان و ولگردها برابر بودند و حق رأى و مالکیت اقتصادى نداشتند ؛ به گونهاى که به زنان اجازه خرید و فروش در اشیاء گرانتر از بیست من جو نمىدادند .(5)با سقوط امپراطورى روم ، فضاى اجتماعى به تدریج تحت تأثیر آموزههاى مسیحیت ، تلطیف شد . قرون وسطى ، دوران راحت باش براى زنِ اروپاى قدیم بود . در قرنهاى ششم و هفتم میلادى که با گسترش تعالیم مسیحیت همراه بود ، زنان حتى در دیرها و کلیساها به اندازه مردان سهم داشتند و به ریاست برخى دیرها هم نائل مىشدند . در واقع ، مىتوان گفت مسیحیت نگاهى کرامت گونه به زن داشت ؛ به طورى که توانست نگاه جاهلیت قبل از مسیحیت را نسبت به زن تغییر دهد ؛ چون این دین بر پایه زنى بزرگ به نام مریم علیهاالسلام بنا نهاده شده بود . این ، دلیلى محکم است بر رد نظریهاى که فمینیسم را زاییده آموزهاى مسیحیت مىداند .در قرنهاى دهم و یازدهم میلادى ، زنان آرام آرام وارد مسائل سیاسى ، حکومتى و قضایى شدند . این دوره ، مقارن بود با ورود و نفوذ اسلام به اروپا که رهآورد بزرگ این نفوذ ، افزایش حرمت حقوق زن در جامعه و فرهنگ اروپا مىباشد .در سدههاى سیزدهم و چهاردهم میلادى ، ساختار اقتصادى و اجتماعى اروپا متحول شد و تضییقات حقوقى زنان و کاهش حرمت و کرامت زن اروپایى شکل گرفت . بیشترین دوران تهاجم به کرامت زن و حقوق مادى و معنوى او در غرب بعد از رنسانس بود ؛ دورانى که از آن به مرگ مدنى زن تعبیر شده است . اوج این تهاجمات در قرنهاى پانزدهم و شانزدهم میلادى بود . در این دوران شاهد هستیم که زنان خلاق در عرصه علم و هنر و ادبیات ، مجبورند آثارشان را با نامهاى مردانه امضا کنند ؛ مثلاً کشفیات مهم نجومى تیکو براهه ، حاصل زحمات و تلاشهاى علمى خواهرش بود . در قرنهاى هفدهم و هیجدهم میلادى ، که با تشدید سکولاریزاسیون در اخلاق و فرهنگ ، تمرکز ثروت ، مبادلات بردگان و فقیر شدن بخشى از بشریت همراه بود ، شرافت انسان در اروپا ، به میزان تولید کالا و پس اندازهاى مادى او تنزل کرد . در این بین ، وضع زنان وخیمتر از مردان بود . تحولات رنسانس باعث خلق تفکرات الحادى و مادى ، انسان مدارى ، فردگرایى و اومانیسم در اروپا شد .فرآیند این تحولات ، سبب خیزش زنان بود که خواستار اعاده حیثیت و شرافت و حقوق تضییع شده خود بودند و این ، سر آغازى شد براى پیدایش فمینیسم در غرب .نهضت فمینیسم شکل گرفت تا بیان کند که زن در دنیاى مدرن امروزى به بن بست رسیده است و براى رهایى او از این بن بست باید چارهاى اندیشید . زن غربى نیز فمینیسم را یگانه حامى حقوق و کرامت از دست رفته خود پنداشته ، آن را نقدِ قوانین ناعادلانه ، ساختار قدرت ، فرهنگ ، ارزشها و سنتهاى مردسالارانه جامعه مىداند .(6)سیر تاریخى پیدایش فمینیسم را مىتوان به دو بخش اساسى موسوم به موجهاى دوگانه تقسیم کرد .موج اول فمینیسم ، اشاره به جنبشهاى فمینیستى اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى داشت و محور فعالیتهاى آنها کسب حقوق مساوى براى زنان ، به ویژه حق رأى ، بود .موج دوم در اواخر دهه 60 و تمامِ دهه 70 قرن بیستم میلادى ، اعتراض مجددى است به عدم تساوى زنان .این دو موج فمینیستى مدعى اند که حوزهاى هستند با اندیشهها ، تاریخچه و کارکردهاى خاص خود ؛ اما در عمل ما بین این اندیشهها و کارکردها هیچ وحدتى وجود ندارد .
بررسی علل تنوع مکاتب فمینیستی
در زمینه علل پیدایش مکاتب متعدد فمینیستى ، به ویژه در شرایطى که آنها حرکت خود را در راستاى آزاد نمودن زن از ستم مردان مىدانند ، باید گفت : هر کدام از این دیدگاهها و مکاتب به فراخور پیدایش و بالندگى خود ، در دامن مکتبى خاص رنگ و بو و حال و هواى همان مکتب فکرى - فلسفى را اخذ نموده است ؛ و این کلیت مورد اعتماد ، به تناسب بستر رشد خود از عوامل و مسائل محیطى اش تأثیر پذیرفته است .(7)بنا به نظر دریک ویلفورد ، بهتر است به جاى واژه فمینیست ، از فمینیستها استفاده کرد ؛ زیرا گرایشات فمینیستى به قدرى مختلفند که نمىتوان آنها را در یک مفهوم واحد جمع آورى کرد .(8) از آنجا که فمینیستها بر اساس آموزههاى مکاتب فکرى ، فلسفى و سیاسى ، دیدگاههاى خود را ترویج مىدهند و علت فرودستى زنان را تحلیل مىکنند ؛ مىباید علل پیدایش تنوع دیدگاههاى فمینیستى را در وابستگى جنبشهاى طرفدار حقوق زن به این مکاتب بدانیم . از طرف دیگر ، وجود و ظهور این مکاتب مختلف فمینیستى بیانگر این است که فمینیسم به تنهایى یک مکتب و ایدئولوژى مستقل نیست ، بلکه تنها جریانى تاریخى و اجتماعى است . تمام فمینیستها معتقدند نژاد زن همواره تحت تبعیض مردان بوده است ؛ به گونهاى که عرصه فرهنگ و تاریخ را در نوردیده و در اکثر نقاط جهان تأثیر بهسزایى در عادات و رسوم مردم بر جاى گذاشته و فرودستى زنان در تمام زوایاى فرهنگ ملل مختلف نمایان است . این کلّیت مشکلى است که تمام نحلههاى فمینیستى خود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
مقدمه
با توجه به گستردگی و تفاوت در جنبش فیمینیسم اینکه فردی خود را فیمینیست بنامد معنای مختلفی، همراه دارد. ولی واقعاً فیمینیسم یعنی چه و فیمینیست کیست؟ این سؤالی است که بسیاری از افراد به دنبال آن هستند.
فیمینیسم جدا از معنای لفظی آن به معنای برابری جنسیتی است و برابری جنسیتی یعنی برابری حقوق، مسئولیت ها و فرصت ها برای زنان و مردان و دختران و پسران برابری به این معنا نیست که زنان و مردان همانندند بلکه به این معناست که حقوق، مسئولیت ها و فرصت های زنان و مردان نباید به اینکه آنان به هنگام تولد نر یا ماده به دنیا آمده اند ربطی داشته باشد.
برابری جنسیتی اشاره می کند که گروههای مختلف زنان و مردان با گرایشها و علاقه مندیهای، نیازها و اولویت های متفاوت وجود دارند و همه این موارد باید برای زنان و مردان صرف نظر از جنسیتشان به رسمیت شناخته شود.
فیمینیسم از عبارت Feminine (به معنای جنس زن)، در مقابل masculine (به معنای جنس نر) گرفته شده است و در اصل به معنای هر گونه تفکری است که کارکرد آن به نوعی احقاق حقوقی زنان باشد، همانگونه که از تعریف فوق پیداست گرایش های فیمینیستی بسیار متنوع می باشد.
فیمینیسم ایرانی، نظامی به جنسی سیاسی- اجتماعی زنان در ایران
فمینیسم ( Feminism) آموزه ای است که وجه اصلی تمامی تفاسیر و گونه های آن بر این باور است که زنان به دلیل جنسیت شان، گرفتار تبعیض هستند. مفروض اصلی فمینیسم این است که مردان اشکال مختلف بر زنان تسلط پیدا کردند، به این ترتیب فیمینیسم از آنچه سلطه مردان بر زنان می خواندیک تلقی هستی شناسانه ندارد، یعنی این وضعیت را شکل یافته می خواند نه امری وجودی به طور کلی شکل بندی مناسبات زن ومرد در قالب خانواده، اجتماع نظام تولیدی و معیشتی سابقه ای هم پای تاریخ دارد. افلاطون در میان فلاسفه، شاید قدیمی ترین فیلسوفی است که در آثار خود به موضوع زن پرداخته است. بهترین موضوع افلاطون در کتاب پنجم جمهوری است: یعنی آنجا که درآ رمان شهر پیشنهادی خو د برابری زن ومرد پاسدار را می پذیرد. او معتقد بود که مردان وزنان پاسدار که از کشور دفاع می کنند باید مانند یکدیگر فنون نظامی و دفاعی را یاد بگیرند ولی افلاطون این برابری را نه به خاطر حقوق زنان بلکه بخاطر مردان می دانست تا مردان بدون تعلق خاطر به خانواده، بدون اینکه ازدواج کنند با زنان پاسدار زندگی اشتراکی داشته باشند.
افلاطون در مقام مقایسه، زنان را، به مراتب پایین تر از مرد قرار می داد و حکم می کرد مردان بزدل وترسو که زندگی را با بیدادگری سپری کرده اند در حد زن می باشند.
ارسطو دیگر فیلسوف کلاسیک نیز زن را هم مرتبه مرد قرار نمی دهد و در تقسیم بندی حکمت عملی خود به اخلاق، خانواده و جامعه زن را زبردست مرد ولی رئیس خانواده می دانست. تحولات عصر روشنگری و سپس انقلاب فرانسه و پیدایش نهضت های نخالف باعث شناخت مناسبات زن و مرد از بعضی با تمام جهات مورد سؤال قرار گیرد. اصطلاح فیمینیسم تا قرن نوزدهم نیز دارد ادبیات سیاسی- اجتماعی غرب نشده بود. ولی فیمینیسم از اواخر قرن بیستم آشکارا و همه سیاسی- پیدا کردهو به عنوان همنشین برابری زن و مرد مطرح شد که تا کنون دو موج فیمینیسمی و شرح شده است موج اول از قرن نوزده آغاز شد که در آن مطالبی نیز آموزش عالی و فرصتهای مساوی با مردان و حق رأی در خواست شد ولی ظهور فاشیسم و نازیسم و تأکید آن بر نقش مادری- همسری این موج رها شد. موج دوم بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد ولی به دلایل مختلف از مجله تحقق برخی مطالب هم اکنون فیمینیسم درغرب از جاذبه چندانی برخوردار نیست. ولی در کشورهای جهان سوم از جمله ایران، جریان های فیمینیسمی در مفهوم برابری طلبی زنان با مردان همچنان پرجاذبه می باشد.
در ایران فعالیت های سیاسی- اجتماعی زنان در اشکال مسجم و سازمان یافته کمتر مشاهده شده است. روی هم رفته جریانهای فیمینیسمی در ایران به لحاظ تکیه گاه تئوریک در سال 1869 توسط استوارت میل به نگارش در آمد. میل که کتاب «کنیزک کردن زنان» ضمن دفاع از اصل برابری کامل زن و مرد، تصویر اینکه زنان در کارها ناتوان تر از مردان هستند را به نحوه رفتار اجتماعی مردان سنت می دهد و دلیل آن را عدم تباهی مردان نسبت به زنان می داند. پس این اثر دهها اثر دیگر در این زمینه انتشار یافت که به رشد جریانهای فیمینیستی کمک کرد به طور کلی در این جریانهای فیمینیستی آنگونه که در غرب اتفاق افتاد شکل نگرفته است با توجه به تفاوت ساختار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی وفرهنگی ما با غرب توقع جریانهای مشابه دو از واقعیت اندیشی است؛ ولی باید پذیرفت که در طی چند دهه اخیر با رشد برخی فاکتورهای مثبت در مورد زنان از جمله افزایش تحصیلات عالی، مطالباتی از سوی زنان ایرانی را با توجه به ساختار سیاسی- اجتماعی ایران باعث گردده است. در مورد این فیمینیسم که در واقع برابر خواهی و تساوی با مردان است، موارد زیر قابل طرح است:
1- به طور کلی جریانهای فیمینیسمی پیش از آنکه جنبه ی ایجابی داشته باشند، جنبه انتقادی دارند؛ یعنی در آنها مرتباً از مردان و ساختار مرد سالاری جامعه انتقاد می شود، تجربه نشان داده است که جنبه های انتقادی کمتر می توانند به اجماع و همبستگی لازم دست یابند.
2- ساختار مردم سالارانه و پدر سالارانه؛ جامعه ایران مهمترین چالش زنان در موج برابری طلبی است. منظور از پدر سالاری (پاتریمونیالیسم) ساختاری است که در سطح سیاسی اجتماعی و حتی واحد خانواده از دیرباز در جامعه ایرانی جریان داشته است. در این برداشت رئیس خانواده زمینه را برای اطاعت پذیری از او واجب بوده است. (پدر خانواده، رئیس سیندتوم و...) این ساختار زمینه را برای اطاعت پذیری، اقتدار گرایی مردانه، انفعال سیاسی و اجتماعی و عدم اعتراض آماده کرده است هر چند گسترش مدارس و دانشگاه ها در کل فرهنگ عمومی پدرسالاری جدید در مفهوم مدرن تر آن در خانواده، جامعه و موزه سیاسی باز تولید شده است که خاستار اطاعت پذیری در شکل نوین آن شده است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
مقدمه
با توجه به گستردگی و تفاوت در جنبش فیمینیسم اینکه فردی خود را فیمینیست بنامد معنای مختلفی، همراه دارد. ولی واقعاً فیمینیسم یعنی چه و فیمینیست کیست؟ این سؤالی است که بسیاری از افراد به دنبال آن هستند.
فیمینیسم جدا از معنای لفظی آن به معنای برابری جنسیتی است و برابری جنسیتی یعنی برابری حقوق، مسئولیت ها و فرصت ها برای زنان و مردان و دختران و پسران برابری به این معنا نیست که زنان و مردان همانندند بلکه به این معناست که حقوق، مسئولیت ها و فرصت های زنان و مردان نباید به اینکه آنان به هنگام تولد نر یا ماده به دنیا آمده اند ربطی داشته باشد.
برابری جنسیتی اشاره می کند که گروههای مختلف زنان و مردان با گرایشها و علاقه مندیهای، نیازها و اولویت های متفاوت وجود دارند و همه این موارد باید برای زنان و مردان صرف نظر از جنسیتشان به رسمیت شناخته شود.
فیمینیسم از عبارت Feminine (به معنای جنس زن)، در مقابل masculine (به معنای جنس نر) گرفته شده است و در اصل به معنای هر گونه تفکری است که کارکرد آن به نوعی احقاق حقوقی زنان باشد، همانگونه که از تعریف فوق پیداست گرایش های فیمینیستی بسیار متنوع می باشد.
فیمینیسم ایرانی، نظامی به جنسی سیاسی- اجتماعی زنان در ایران
فمینیسم ( Feminism) آموزه ای است که وجه اصلی تمامی تفاسیر و گونه های آن بر این باور است که زنان به دلیل جنسیت شان، گرفتار تبعیض هستند. مفروض اصلی فمینیسم این است که مردان اشکال مختلف بر زنان تسلط پیدا کردند، به این ترتیب فیمینیسم از آنچه سلطه مردان بر زنان می خواندیک تلقی هستی شناسانه ندارد، یعنی این وضعیت را شکل یافته می خواند نه امری وجودی به طور کلی شکل بندی مناسبات زن ومرد در قالب خانواده، اجتماع نظام تولیدی و معیشتی سابقه ای هم پای تاریخ دارد. افلاطون در میان فلاسفه، شاید قدیمی ترین فیلسوفی است که در آثار خود به موضوع زن پرداخته است. بهترین موضوع افلاطون در کتاب پنجم جمهوری است: یعنی آنجا که درآ رمان شهر پیشنهادی خو د برابری زن ومرد پاسدار را می پذیرد. او معتقد بود که مردان وزنان پاسدار که از کشور دفاع می کنند باید مانند یکدیگر فنون نظامی و دفاعی را یاد بگیرند ولی افلاطون این برابری را نه به خاطر حقوق زنان بلکه بخاطر مردان می دانست تا مردان بدون تعلق خاطر به خانواده، بدون اینکه ازدواج کنند با زنان پاسدار زندگی اشتراکی داشته باشند.
افلاطون در مقام مقایسه، زنان را، به مراتب پایین تر از مرد قرار می داد و حکم می کرد مردان بزدل وترسو که زندگی را با بیدادگری سپری کرده اند در حد زن می باشند.
ارسطو دیگر فیلسوف کلاسیک نیز زن را هم مرتبه مرد قرار نمی دهد و در تقسیم بندی حکمت عملی خود به اخلاق، خانواده و جامعه زن را زبردست مرد ولی رئیس خانواده می دانست. تحولات عصر روشنگری و سپس انقلاب فرانسه و پیدایش نهضت های نخالف باعث شناخت مناسبات زن و مرد از بعضی با تمام جهات مورد سؤال قرار گیرد. اصطلاح فیمینیسم تا قرن نوزدهم نیز دارد ادبیات سیاسی- اجتماعی غرب نشده بود. ولی فیمینیسم از اواخر قرن بیستم آشکارا و همه سیاسی- پیدا کردهو به عنوان همنشین برابری زن و مرد مطرح شد که تا کنون دو موج فیمینیسمی و شرح شده است موج اول از قرن نوزده آغاز شد که در آن مطالبی نیز آموزش عالی و فرصتهای مساوی با مردان و حق رأی در خواست شد ولی ظهور فاشیسم و نازیسم و تأکید آن بر نقش مادری- همسری این موج رها شد. موج دوم بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد ولی به دلایل مختلف از مجله تحقق برخی مطالب هم اکنون فیمینیسم درغرب از جاذبه چندانی برخوردار نیست. ولی در کشورهای جهان سوم از جمله ایران، جریان های فیمینیسمی در مفهوم برابری طلبی زنان با مردان همچنان پرجاذبه می باشد.
در ایران فعالیت های سیاسی- اجتماعی زنان در اشکال مسجم و سازمان یافته کمتر مشاهده شده است. روی هم رفته جریانهای فیمینیسمی در ایران به لحاظ تکیه گاه تئوریک در سال 1869 توسط استوارت میل به نگارش در آمد. میل که کتاب «کنیزک کردن زنان» ضمن دفاع از اصل برابری کامل زن و مرد، تصویر اینکه زنان در کارها ناتوان تر از مردان هستند را به نحوه رفتار اجتماعی مردان سنت می دهد و دلیل آن را عدم تباهی مردان نسبت به زنان می داند. پس این اثر دهها اثر دیگر در این زمینه انتشار یافت که به رشد جریانهای فیمینیستی کمک کرد به طور کلی در این جریانهای فیمینیستی آنگونه که در غرب اتفاق افتاد شکل نگرفته است با توجه به تفاوت ساختار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی وفرهنگی ما با غرب توقع جریانهای مشابه دو از واقعیت اندیشی است؛ ولی باید پذیرفت که در طی چند دهه اخیر با رشد برخی فاکتورهای مثبت در مورد زنان از جمله افزایش تحصیلات عالی، مطالباتی از سوی زنان ایرانی را با توجه به ساختار سیاسی- اجتماعی ایران باعث گردده است. در مورد این فیمینیسم که در واقع برابر خواهی و تساوی با مردان است، موارد زیر قابل طرح است:
1- به طور کلی جریانهای فیمینیسمی پیش از آنکه جنبه ی ایجابی داشته باشند، جنبه انتقادی دارند؛ یعنی در آنها مرتباً از مردان و ساختار مرد سالاری جامعه انتقاد می شود، تجربه نشان داده است که جنبه های انتقادی کمتر می توانند به اجماع و همبستگی لازم دست یابند.
2- ساختار مردم سالارانه و پدر سالارانه؛ جامعه ایران مهمترین چالش زنان در موج برابری طلبی است. منظور از پدر سالاری (پاتریمونیالیسم) ساختاری است که در سطح سیاسی اجتماعی و حتی واحد خانواده از دیرباز در جامعه ایرانی جریان داشته است. در این برداشت رئیس خانواده زمینه را برای اطاعت پذیری از او واجب بوده است. (پدر خانواده، رئیس سیندتوم و...) این ساختار زمینه را برای اطاعت پذیری، اقتدار گرایی مردانه، انفعال سیاسی و اجتماعی و عدم اعتراض آماده کرده است هر چند گسترش مدارس و دانشگاه ها در کل فرهنگ عمومی پدرسالاری جدید در مفهوم مدرن تر آن در خانواده، جامعه و موزه سیاسی باز تولید شده است که خاستار اطاعت پذیری در شکل نوین آن شده است.