لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
بسم الله الرحمن الرحیم
نام مقاله: مقایسه داستان پیرچنگی مولوی
با داستان پیررباب نوازعطّارازمثنوی
مصیبت نامه
فهرست عناوین
درباره عطارنیشابوری........................................................................................................3
آثارعطارنیشابوری.............................................................................................................4
عطاردرعرفان وادب فارسی.................................................................................................5
وفات عطار.......................................................................................................................6
مصیبت نامه......................................................................................................................7
مولوی..............................................................................................................................8
تولد مولوی........................................................................................................................8
آثارمولوی.........................................................................................................................8
درباره مثنوی معنوی............................................................................................................9
داستان پیررباب نواز.....................................................................................................11-10
داستان پیرچنگی...........................................................................................................14-12
سابقه دو داستان پیرچنگی و پیررباب نواز..................................................................................15
هدف داستان.....................................................................................................................15
مقایسه دو داستان...........................................................................................................25-15
منابع و مآخذ......................................................................................................................26
درباره عطارنیشابوری
عطار یکی ازشاعران بزرگ ایران درقرن ششم و اوایل قرن هفتم است که تاریخ دقیق تولد اومانند تاریخ تولد
بسیاری ازنام آوران ادبیات نامعلوم است.
« دولتشاه سمرقندی درتذکرة الشعراء تاریخ تولد عطار را روزششم شعبان سال 513 هجری درقریه کدکن
می نویسد» (عطار / فریدالدین / مقدمه مصیبت نامه / نورانی وصال / صفحه پنج )
« هدایت تاریخ تولد او را در تذکره ریاض العارفین سال 512 می نویسد»
(همان / همان)
«قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین ومحمد دارا شکوه درسفینة الاولیاء تاریخ تولد او را ماه شعبان
سال 513 می نویسند» (همان / همان)
«استاد سعید نفیسی نیز پس ازبحث مستوفایی به دلایلی درست ترین تاریخ را ششم شعبان 530 می نویسد»
(همان / همان)
اما دکتر نورانی وصا ل درپاورقی همان صفحه( صفحه پنج)می نویسد سال 530 نیز از جهاتی که در
حوصله این مقاله بیرون است صحیح به نظر نمی رسد. (همان / همان / پاورقی شماره1 )
« یکی از محققان بزرگ معاصر سال 539 را صحیح ترمیداند»
( اشرف زاده / رضا / شرح گزیده منطق الطیر/ اساطیر1374 / ص8)
آثارعطار نیشابوری
« ارباب تذ کره آثار زیادی به او منسوب می کنند که تا مرز190 اثر میرود. ولی بدون تردید بسیاری
از این تصا نیف از اونبوده وتنها می توان کتبی را که در اشعار او بدان اشارت رفته بطورقطع از اودانست»
(عطار / مقد مه نورانی وصال /2536 / ص ده)
« به هر حال اهمّ کتب او به قرار ذیل است:
اسرارنامه ، الهی نامه ، بلبل نامه ، پند نامه ، خسرونامه ، مختارنامه ، شترنامه ، مصیبت نامه ،منطق
الطیر ، نزهة الاحباب ، دیوان قصاید وغزلیات وبالاخره تذکرة الاولیا » (همان / یازده)
اما دکتر رضا اشرف زاده آثار اورا به قرار ذ یل برمی شمارد:
« منطق الطیریا مقامات طیور، مصیبت نامه ، اسرارنامه ، الهی نامه ـ که این چهار کتاب مثنوی اند ـ
مختارنامه که مجموعه رباعیات است ، دیوان قصاید وغزلیات و کتابی به نثر به نام تذکرة الاولیا »
(اشرف زاده / 1374/ 10)
عطار درعرفان وادب فارسی
عطار مسلّم یکی ازبزرگترین شعرای ایران است به عظمت مقام او درعرفان وبلندی مرتبه او درشاعری
عموم ارباب تذکره معترفند.
« جامی در نفحات الانس می گوید: آنقدر اسرار توحید وحقایق اذواق و مواجید که در مثنویّات وغزلیات
وی اندراج یافته در سخنان هیچ یک ازاین طایفه یافت نمی شود.» ( عطار/ مقدمه نورانی وصال/ 2536/ ص8)
«عطارعارفی است که حقا ً مراحل سیروسلوک را طی کرده و از وساوس نفس جسته واز علایق دنیوی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
* عنوان مورد بررسی :
* زیر نظر استاد محترم :
جناب آقای دانش پژوه
* محقّق و گردآورنده :
بهمن نژادغفار
202
(زمستان1384 )
نام او به اتفّاق تذکره نویسان محمّد و لقب او جلال الدّین است و همه مورّخان او را بدین نام و لقب شناخته اند و او را جز جلال الدّین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند .
« خطاب لفظ خداوندگار گفته ی بهاء ولد است » و در بعضی از شروح مثنوی هم از وی به مولانا خداوندگار تعبیر می شود و احمد افلاکی در روایتی از بهاء ولد نقل می کند « که خداوندگار من از نسل بزرگ است » و اطلاق خداوندگار با عقیده الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقدند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت به مریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد ، چنانکه نظر به همین عقیده بعضی اقطاب ( بعد از عهد مغول ) به آخر و اوّل اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .
لقب مولوی که از دیر زمان صفویه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد و در زمان خود و وی و حتی در عرف تذکره نویسان قرن نهم شهرت نداشته است و جز عناوین و لقب های خاص او نیست و ظاهراً این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولانای روم گرفته شده است .
در منشا ت قرن ششم ، القاب را ، به مناسبت ذکر جناب و امثال آن پیش از آنها با یای نسبت استعمال کرده اند . مثل جناب اوحدی فاضلی اجلی و تواند بود که اطلاق مولوی هم از این قبیل بوده و به تدریج بدین صورت یعنی با حذف مو صوف به مولانای روم اختصاص یافته است و موید این احتمال آن است که در نفحات الانس این لقب بذین صورت (خدمت مولوی ) بکرات در طی ترجمه ی حال وا به کار رفته و در عنوان ترجمه ی حال وی ، نه در این کتاب نه در منابع قدیمیتر مانند تاریخ گزیده و مناقب العارفین کلمه ی مولوی نیامده است . لیکن شهرت مولوی به مولوی روم ، مسلّم است و به صراحت از گفته ی حمد الله مستوفی و فحوای اطلاقات تذکره نویسان مستفات می شود و در مناقب العارفین هر کجا لفظ (مولانا) ذکر می شود مراد همراهان جلال الدین محمد است .
احمد افلاکی در عنوان او لفظ ( سر الله الاعظم ) آورده ، ولی در ضمن کتاب به هیچ وجه بدین اشاره نکرده است و در ضمن کتب دیگر هم دیده نمی شود .
مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سنه 604 هجری قمری اتفاق افتاد و علّت شهرت او به رومی و مولانای روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه بیشتر عمر و مدفن اوست بوده است ، چنانکه خود وی نیز همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ دل نبوده است .
نسبش به گفته ی بعضی ، از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و این را که مولانا در حقّ فرزند معنوی خود حسام الدّین چلپی گوید ؛ دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن به صراحت می رساند که نسبت حسام الدین به ابوبکر بالاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیّت و وجود مولوی که مربّی و مرشد او زاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فایده ای بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارمیه و نسبت او از طریق انهلال و قلب عنصر به شیخ مکرّم یعنی ابوبکر مترتب نمی شود .
پدر مولانا محمد بن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است و او را سلطان العلماء لقب داده اند و پدر او حسین ابن احمد خطیبی به روایت افلاکی از افاضل روزگار و علّامه زمان بود ، چنان که رضی الدین نیشابوری در محضر وی تلمیذ می کرد و مشهور چنان است که مادر بهاء الدین از خاندان خارزمشاهیان بود ، وی معلوم نیست که به کدامیک از سلاطین آن خاندان انتساب داشت . احمد افلاکی او را دخت علا الدین محمد خوارزمشاه عمّ جلال الدین خوارزمشاه و جامی دختر علاء الدین محمد بن خوارزمشاه و امین احمد راضی وی را دخت علاء الدین محمد عمّ سلطان محمد خوارزمشاه می پندارد و این اقوال مورد اشکال است ، چه آنکه علاء الدین محمد خوارزمشاه پدر جلال الدین است نه عمّ او و سلطان تکش جز علاء الدین محمد پادشاه معروف ( متوفی 617 ) فرزند دیگر به نام و لقب نداشته است و نیز جزو فرزندان ایل ارسلان بن اتسز هیچ کس به لقب و نام علاء الدین محمد شناخته نشده و مسلم است که بهاء الدین ولد در هنگام وفات 85 ساله بود . وفات او به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
* عنوان مورد بررسی :
* زیر نظر استاد محترم :
جناب آقای دانش پژوه
* محقّق و گردآورنده :
بهمن نژادغفار
202
(زمستان1384 )
نام او به اتفّاق تذکره نویسان محمّد و لقب او جلال الدّین است و همه مورّخان او را بدین نام و لقب شناخته اند و او را جز جلال الدّین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند .
« خطاب لفظ خداوندگار گفته ی بهاء ولد است » و در بعضی از شروح مثنوی هم از وی به مولانا خداوندگار تعبیر می شود و احمد افلاکی در روایتی از بهاء ولد نقل می کند « که خداوندگار من از نسل بزرگ است » و اطلاق خداوندگار با عقیده الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقدند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت به مریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد ، چنانکه نظر به همین عقیده بعضی اقطاب ( بعد از عهد مغول ) به آخر و اوّل اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .
لقب مولوی که از دیر زمان صفویه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد و در زمان خود و وی و حتی در عرف تذکره نویسان قرن نهم شهرت نداشته است و جز عناوین و لقب های خاص او نیست و ظاهراً این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولانای روم گرفته شده است .
در منشا ت قرن ششم ، القاب را ، به مناسبت ذکر جناب و امثال آن پیش از آنها با یای نسبت استعمال کرده اند . مثل جناب اوحدی فاضلی اجلی و تواند بود که اطلاق مولوی هم از این قبیل بوده و به تدریج بدین صورت یعنی با حذف مو صوف به مولانای روم اختصاص یافته است و موید این احتمال آن است که در نفحات الانس این لقب بذین صورت (خدمت مولوی ) بکرات در طی ترجمه ی حال وا به کار رفته و در عنوان ترجمه ی حال وی ، نه در این کتاب نه در منابع قدیمیتر مانند تاریخ گزیده و مناقب العارفین کلمه ی مولوی نیامده است . لیکن شهرت مولوی به مولوی روم ، مسلّم است و به صراحت از گفته ی حمد الله مستوفی و فحوای اطلاقات تذکره نویسان مستفات می شود و در مناقب العارفین هر کجا لفظ (مولانا) ذکر می شود مراد همراهان جلال الدین محمد است .
احمد افلاکی در عنوان او لفظ ( سر الله الاعظم ) آورده ، ولی در ضمن کتاب به هیچ وجه بدین اشاره نکرده است و در ضمن کتب دیگر هم دیده نمی شود .
مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سنه 604 هجری قمری اتفاق افتاد و علّت شهرت او به رومی و مولانای روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه بیشتر عمر و مدفن اوست بوده است ، چنانکه خود وی نیز همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ دل نبوده است .
نسبش به گفته ی بعضی ، از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و این را که مولانا در حقّ فرزند معنوی خود حسام الدّین چلپی گوید ؛ دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن به صراحت می رساند که نسبت حسام الدین به ابوبکر بالاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیّت و وجود مولوی که مربّی و مرشد او زاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فایده ای بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارمیه و نسبت او از طریق انهلال و قلب عنصر به شیخ مکرّم یعنی ابوبکر مترتب نمی شود .
پدر مولانا محمد بن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است و او را سلطان العلماء لقب داده اند و پدر او حسین ابن احمد خطیبی به روایت افلاکی از افاضل روزگار و علّامه زمان بود ، چنان که رضی الدین نیشابوری در محضر وی تلمیذ می کرد و مشهور چنان است که مادر بهاء الدین از خاندان خارزمشاهیان بود ، وی معلوم نیست که به کدامیک از سلاطین آن خاندان انتساب داشت . احمد افلاکی او را دخت علا الدین محمد خوارزمشاه عمّ جلال الدین خوارزمشاه و جامی دختر علاء الدین محمد بن خوارزمشاه و امین احمد راضی وی را دخت علاء الدین محمد عمّ سلطان محمد خوارزمشاه می پندارد و این اقوال مورد اشکال است ، چه آنکه علاء الدین محمد خوارزمشاه پدر جلال الدین است نه عمّ او و سلطان تکش جز علاء الدین محمد پادشاه معروف ( متوفی 617 ) فرزند دیگر به نام و لقب نداشته است و نیز جزو فرزندان ایل ارسلان بن اتسز هیچ کس به لقب و نام علاء الدین محمد شناخته نشده و مسلم است که بهاء الدین ولد در هنگام وفات 85 ساله بود . وفات او به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
بسم الله الرحمن الرحیم
آموزش و پرورش ناحیـه 7 مشهـد
موضوع :
مسلم روحی سعـدآبادی
دبیـر مدرسه راهنمایی عبـدالحسین قفلی
تابستـان 85
مقـدمه
ادبیّات در هر شکل و قالبی که باشد ، نمایشگر زندگی و بیان کننده ارزش ها و معیارها و ویژگی هایی است که زندگی فردی و جمعی بر محور آن ها می چرخد ، نقد و بررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند به دور از آن ارزش ها و معیارها باشد .
ادبیات از دو دیدگاه ما را با زندگی پیوند می دهد : 1- از دیدگاه عاطفی و عرفانی 2- از دیدگاه خردورزی ، وقتی که اثری را بررسی می کنیم یا قطعه شعری می خوانیم ، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبه های مشترک پیدا می کند و با او هم سویی روانی پیدا می کنیم ، و یا وقتی سرگذشتی را مطالعه می کنیم در کشاکش حادثه بزرگی قرار می گیریم و لحظات زندگیمان با آن حادثه آمیختگی پیدا می کند ، در این موارد نفس و جان نمی تواند از اثرپذیری برکنار مانَد. اگر از جهت خردورزی جنبه های مثبت و منفی آن را دریابیم زندگی را مطرح ساخته ایم . هدف غایی ادبیات تعالی انسان و وصول به ادب نَفْس است . آثاری که پیامش در جهت پروردن انسان متعالی خواهنده « حقّ » و جوینده « حقیقت » نباشد صفت والا و پرارج نمی تواند به خود گیرد .
تولد :
مولانا روز ششم ربیع الاول سال 604 هـ. . ق / سی ام سپتامبر 1207 میلادی در بلخ به دنیا آمد . پدرش واعظ سرشناس شهر ، بهاء الدین محمد معروف به بهاء ولد بود . در منابعی که پس از شهرت مولانا نوشته شده بهاء ولد را از مشایخ صوفیان کبروی و دارای لقب سلطان العلماء می بینیم و از خود او نقل شده که این لقب را پیامبر در خواب به او عطا کرده است .
زندگی :
اما نوشتن سرگذشت مردی چون مولانا جلال الدین محمد ، کار آسانی نیست . مردی که درباره او هر چه بگویند و بنویسند ، باز هم ناگفته ها بسیار است و آفریننده مثنوی مردی است به نام محمد ، با لقب جلال الدین ، که دوستان و یاران نزدیک او را مولانا می خواندند و در منابع دست اول شرح احوال او ، و نیز آثاری چون مقامات شمس به همین لفظ مولانا از او یاد شده ، و آن چه را به او منسوب بوده با صفت مولوی توصیف کرده اند . لقب ها و توصیف هایی چون « خداوندگار » و « سرالله الاعظم » نیز برای او به کار رفته ، که در شمار اسم خاص یا شهرت او نمی آید . تکرار واژه « خاموش » یا صورت های مخفف آن در پایان تعدادی از غزل های دیوان شمس ، نیز این تصور را پدید آورده که تخلص او در غزل خاموش است اما مولانا غالباً در آن غزل ها ، خاموش را با همان معنی لغوی و وصفی آن به کار برده و کمتر موردی است که این کلمه را بتوان تخلص شمرد در واقع تخلص مولانا در دیوان شمس تبریز است زیرا روح او چنان با روح شمس درآمیخته که خود را نیز شمس تبریز می دیده است از مولانا با عنوان روحی یا مولانای روحی نیز یاد شده است زیرا او در روم یا ترکیه امروزی می زیسته و آرامگاه او و خاندانش در شهر قونیه است .
مولانا در 24 سالگی در مسند تدریس و ارشاد به جای پدر نشست ، مفتی و فقیه و مدرس شد اما در پشت این سیمای فقیهانه وجودی دیگر از عشق می گفت و انتظار می کشید تا برهان الدین محقق ترمذی از راه برسد و آن ( پری رو ) را از مستوری به درآورد .
دوشنبه 26 جمادی الثانی سال 642 ، شمس تبریز در قونیه طلوع کرد مردی بلندبالا با چهره استخوانی ، نگاهی نافذ و آمیخته با خشم و مهربانی ، غمگین ، رنج کشیده و به تقریب شصت ساله شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی در دیار خود کسانی از پیران طریقت را دیده بود .
در گوشه و کنار آثار مولانا ارشاداتی هست که نشان می دهد شمس مرد آگاه و فرزانه ای بوده علوم شرعی و ریاضی و حکمت می دانسته است روز 26 جمادی الثانی سال 642 یک مدرس باحشمت از مدرسه پنبه فروشان بیرون آمده بود که فردا به مدرسه بازگردد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مولوی
مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری اتفاق افتاده و علت شهرت او به رومی و مولاناءروم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده لیکن خود وی همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ نبوده است.
نسبتش بگفته ی بعضی از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و اینکه مولانا در حق فرزند معنوی خود حسام الدین چلپی گوید:(صدیق ابن الصدیق رضی الله عنه وعنهم الارموی الاصل المنتسب الی الشیخ المکرم بما قال امسیت کرد یا و اصبحت عربیا ) دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن بصراحت می رساند که نسبت حسام الدین با بو بکر با لاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیت و وجود مولوی که مربی و مرشد او وزاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فائده بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارومیه و نسبت او از طریق انحلال و قلب عنصر بشیخ مکرم یعنی ابوبکر مترتب نمی گردد.
نام مولانا بنا به قول اغلب تذکره نویسان محمد ولقب او را جلال الدین است وتمامی مورخان او را بدین نام ولقب نام برده اند . احمد افلاکی از بها ولد نقل می کند که ( خداوندگار من از نسل بزرگ است ) و اطلاق خداوندگار با عقیده ی الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقد ند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت بمریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد از همین نظر است وبهمین مناسبت بعضی اقطاب بآخر و اول اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .
لقب مولوی نیز که از دیر زمان میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد در زمان خود وی و حتی تا قرن نهم نیز شهرت نداشته و ممکن است این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولا روم گرفته شده باشد.
در منشا قرن ششم القاب را بمناسبت ذکر جناب و امثال آن پیش از آنها با یا نسبت استعمال کرده اند مثل جناب اوحدی . فاضلی . اجلی . ومیتوان گفت که اطلاق مولوی هم از این قبیل بوده و بتدریج بدین صورت یعنی با حذف موصوف به مولاناء روم اختصاص یافته باشد و موید این احتمال آنست که در نفحات الانس این لقب بدین صورت (خدمت مولوی ) بکرات در طی ترجمه ی حال او بکار رفته است نه در اینجا و نه در کتب ومنابع قدیمی مانند گزیده و مناقب العارفین کلمه ی مولوی نیامده است .
شهرت مولوی (بمولاناءروم ) مسلم است و بصراحت از گفته ی حمد الله مستوفی و قول اغلب تذکره نویسان مستفاد می گردد و در مناقب العارفین هر کجا لفظ مولانا ذکر می شود مراد همان جلال الدین محمد است.
احمد افلاکی در عنوان او لفظ (سر الله الاعظم ) آورده ولی در ضمن کتاب بهیچوجه بدین نام اشاره نکرده و در ضمن کتب دیگر هم دیده نشده است .
بشنو این نی چون حکایت می کند
مولانا و جهان ما
١۷ دسامبر (٢٦ آذرماه) برای تمام جهان روز بزرگی است، این روز، روز وصال مولانا با مرگ در سال ١٢۷٣میلادی است.روز جهانی "مولوی" بزرگداشت سٿر ?بزرگترین صوٿی ایرانی قرن سیزدهم میلادی از دیار ما است.
چرا صدای مولوی پس از ۷٠٠ سال همچنان در گوش جهانیان پیچیده است؟
مولانا می گوید: «من نه مسیحی و نه یهودی ام، نه هندو، نه بودایی و نه ذن. من از شرق یا غرب نیامده ام، من به معشوقم تعلق دارم.»
تیمی ام ز ترکستان، نیمی ام ز ٿرغانه
نیمی ام ز آب و گل، نیمی ام ز جان و دل "مولوی" بیش از هر شاعر دیگری ، "نادیده ها" را دیده و به توصیٿ غیر قابل وصٿ ها پرداخته است. او عرش را در هر چیزی جست و جو کرده است؛ در آواز، در سماع، در طبیعت و در دوستی و خدا برای او در حکم "معشوق" بوده است.به همین دلیل است که در بیست سال گذشته، ترجمه های انگلیسی آثار مولوی در ٿروش، آثار شکسپیر را پشت سر گذاشته است. ***مجله "تایمز" در شماره سی و یک دسامبر چهار سال پیش"مولانا" را
صوٿی قرن" نامیده است.
ٿیلمنامه ٿیلم تخیلی جدیدی نیز که درباره "ادیسه روانی یک زن" در تورنتو ساخته شده، با الهام از حس اشعار مولوی نوشته شده است. ٿیلمنامه "مولوی-جذبه شدن" نوشته "تینا پتروا" و "استٿن رولوٿ" با الهام از چیزی نوشته شده است که به نظر الهام بخش نمی آید: "یک سانحه اتوموبیل".
"تینا پتروا" با کمک "بارکز" مترجم آمریکایی آثار مولوی، جشنواره صلح "مولانا" را نیز در سال ١٩٩٩ در تورنتو برگزار کرده است.روز هٿده دسامبر به ابتکار "پتروا" در جهان به عنوان "روز مولانا" شناخته شده است .
***به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا در سال ٢٠٠۷ میلادی، مسابقه بزرگ صلح مولانا در قونیه برگزار میشود.
داستانهایی از مثنوی مولانا از سوی «سیٿ الاسلام خلیٿه» در بنگلادش به زبان بنگالی چاپ و منتشر شد.?این کتاب که توسط انتشارات پایرا و به شمارگان دو هزار نسخه چاپ شده، زندگینامه مولوی و ده داستان از مثنوی است.