لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
تشکر و قدردانی
بدین وسیله از استاد محترم جناب آقای عمرانی که مرا در امر پژوهش و اقدام پژوهی راهنمایی کرده و راه را به من نشان دادند تا بتوانم چگونگی اقدام پژوهی و جمع آوری مطالب درباره ی آن را بیاموزم مراتب تشکر و قدردانی خود را اعلام می نمایم. و امیدوارم که بتوانم بازهم از محضر آن استاد عالیقدر استفاده نمایم. همچنین ازهمه همکارانی که در این اقدام پژوهی مرا از راهنماییها و نظرات خود بهره مند فرموردند کمال تشکر و قدردانی را دارم.
مقدمه :
«همچون آیینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز که پریدن نتوان با پرو بال دگران»
در روان شناسی مفهوم خود مفهومی انتزاعی است، ولی برای هر فرد قابل درک می باشد و اغلب آن را مرکز اصلی شخصیت می دانند. بیشتر نیروها به خصوص نیروهای مثبت و جهت گیری های شخصیت از این مرکز برمی خیزند. خود یا نفس ترکیبات متعددی دارد مثلاً خود فیزیکی، خود اجتماعی، خودآرمانی، هدف های شخصی و جز آنکه همه این مؤلفه ها زمینه را برای ارزشیابی خودش شکل می گیرد. این قضاوت ها باعث می شوند که ما خود را ارزشمند یا غیر ارزشمند بدانیم.
اعتماد به نفس ارزشیابی کلی ما درباره فضایل و قابلیت های خودمان، ارزشهایمان، اجزای بدنی، پاسخ های دیگران نسبت به خود و حتی گاهی نسبت به دارائیهایمان است. کسانی که اعتماد به نفس بالاتری دارند از قدرت سازگاری بیشتری با محیط برخوردارند. اولین نماد درونی اعتماد به نفس رضایت خاطر است. دانش آموزانی که اعتماد به نفس عالی دارند، با احساس توانایی ها و تاحدی به فعلیت درآمدن این توانایی ها، احساس خوب و رضایت خاطری عمیق دارند. معلم باید به دانش آموز کمک کند تا تجربیات موفقیت آمیزی داشته باشند و بر پایه این تجربیات تصوری مثبت از خود داشته باشند. چه بسا یک تجربه ی موفقیت آمیز در زندگی باعث بروز تجربیات موفقیت آمیز پی در پی دیگری نیز می گردند و اینجاست که معلم به عنوان امانتداری که انسان امانت اوست توانسته است بخشی از وظیفه ی خطیر خود در امر تعلیم و تربیت را انجام دهد.
چکیده
هر معلمی شاید این تجربه را داشته باشد که وقتی برای اولین بار وارد کلاس می شود و سؤالهایی را می پرسد بعضی بلافاصله دست بلند می کنند و داوطلب پاسخ گویی می شوند و بعضی دیگر خاموش می نشینند و جریان کلاس را دنبال می کنند.
آنچه می خوانید ماجرای دانش آموزی به نام مریم است که به علت تغییرمحل تحصیل از مدرسه ای به مدرسه ی دیگر بعد از دو ماه از شروع سال تحصیلی و نیز به علت مقایسه شدن با برادر کوچکترش در خانه و به علت آگاهی از بیماری در وجود خود (انگل خونی) دچار ضعف در اعتماد به نفس شده به طوری که گوشه گیر، حساس و زود رنج شده و از پاسخ دادن به سؤالاتی که در کلاس مطرح می شود طفره می رفت و من به عنوان آموزگار این دانش آموز، از طریق مدرسه و مادر دانش آموز اطلاعاتی در مورد او جمع آوری کرده و به این نتیجه رسیدم که این دختر به دلایل فوق دچار عدم اعتماد به نفس شده و تصمیم گرفتم از طرق مختلف مانند تشویق و ترغیب او به کسب موفقیت، ایجاد محیطی صمیمانه و دوستانه مابین او و دوستانش و همچنین خودم، صحبت با مادر وی در مورد رفتار با دخترشان در منزل و ... مشکل او را بر طرف نمایم و با همکاری مدیر مدرسه و مادر مریم توانستیم بستری برای ابزار وجود او در محیط جدید فراهم نمائیم.
توصیف وضعیت موجود و تشخیص مسأله
در ششمین سال از دوران تدریسم، به صورت انتقال موقت به ناحیه 5 شهر مشهد انتقال یافتیم و در یکی از مدارس مشغول تدریس شدم. من آموزگار کلاس سوم بودم. یک کلاس 25 نفره با دانش آموزان دختر. پس از گذشت دو ماه از سال تحصیلی، مدیر مدرسه همراه با دانش آموز جدیدی به کلاس آمدند از من خواست که او را در کلاس جای دهم. من نیز جلو رفتم . به او خوش آمد گفتم و خواستم که خود را برای بچه ها معرفی کند. او با صدای لرزانی گفت: مریم ... من هم از بچه ها خواستم که از این به بعد با مریم دوست باشند و او را نیز جزئی از کلاس بدانند. یک هفته گذشت و من انتظار داشتم که مریم دیگر آن حالت گوشه گیری و کم رویی روز اول را کنار بگذارد و در کارهای گروهی کلاس فعالیت کند. اما هر وقت در کلاس سؤالی مطرح می کردم او سعی می کرد خود را پشت سر فرد جلویی مخفی کند تا من او را نبینم. یک روز در کلاس ریاضی مسأله ای را برای بچه ها مطرح کردم و از آن می خواستم پس از فکر کردن درباره آن داوطلب شده و پاسخ را بیان کنند. پس از چند دقیقه که بچه ها در مورد مسأله تفکر کردند دست چند نفر از آنها بالا رفت. اما مریم مثل همیشه خود را مخفی می کرد. به او نزدیک شدم تا ببینم در دفترش چیزی نشوته یا نه. با نهایت تعجب دیدم که پاسخ درست مسأله را در دفترش نوشته است. پرسیدم مریم تو که جواب را نوشته ای پس چرا دستت را بالا نبردی. با صدای لرزانی گفت: خانم ترسیدم اشتباه باشد. روز بعد از او خواستم تا درس فارسی را بخواند. در حین خواندن او متوجه شدم که دست هایش می لرزند و با حالت تشویش و نگرانی درس را می خواند. زنگ تفریح زده شد. و من از مریم خواستم که علت این حالتش را توضیح دهد و بازهم او پاسخ داد: خانم ترسیدم که اشتباه بخوانم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
اعتدال و میانه روی
اعتدال از ریشه عدل، به معنی میانه گیری ما بین دو حالتِ یک چیز از نظر کمّی و کیفی و تناسب برقرار کردن میان آن دو است، چنانکه به روزها و شب های بهاری و پاییزی که اندازه یکدیگرند، «اعتدال بهاری و پاییزی» گفته می شود.
برگردان فارسی اعتدال «میانه روی» است که بر پرهیز از افراط و تفریط در هر کاری اطلاق می شود و واژه معادل عربی آن «اقتصاد» است که در فرهنگ اسلامی کاربرد بیشتری دارد.
ضرورت اعتدال
نظام عالم بر اساس هندسه ای دقیق پی ریزی گشته است.
جهان چون چشم و گوش و خدو ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
همه پدیده های عالم از بزرگترین کهکشان گرفته تا کوچکترین ذرات اتم، از قانون عادلانه خلقت که «حقیقت» نامیده می شود ـ پیروی می کنند، به تعبیر امام علی ـ علیه السلام ـ :
«...بِالحَق قاَمَتِ السَّمواتُ وَ الارْضُ فیما بَیْنَ العِبادِ»
آسمانها و زمین در میان بندگان، به حق برپا شده است.
آفریننده حکیم «عالم تکوین» فرمانده توانای «عالم تشریع» نیز هست؛
«وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وَ فِی الْاَرضِ اِلهٌ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْعَظیمُ»
و او کسی است که در آسمان خداست و در زمین نیز خداست و او بسیار با حکمت و دانش است.
آفرینش انسان نیز از چنین قانونی پیروی می کند و هرگز نارسایی و نوسان در اصل خلقت او وجود ندارد از او نیز خواسته شده که هماهنگ با عالم آفرینش در صراط مستقیم «عدال ش:9658 2622 م ت و اعتدال» گام نهد و هیچ گاه به افراط و تفریط نگراید. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»
بر تو باد به میانه روی در کارها؛ هر کس از میانه روی روی گرداند، ستم می کند و هر کس به آن چنگ زند، عدالت ورزد.
نمونه های کاربردی
اصل اعتدال، باید به شکل کلّی و فراگیر بر سراسر زندگی فردی و اجتماعی انسان حاکم باشد و همیشه و همه جا افکار، کردار و گفتار او را در برگیرد. در این جا در حدّ گنجایش این مقاله، سه محور یاد شده را توضیح می دهیم.
الف ـ افکار
منشأ همه تصمیمات آدمی، فکر و اندیشه اوست؛ اگر فکر معتدل و مستقیم باشد، رفتار فرد راه اعتدال می پوید و اگر اندیشه به بیماری عدم اعتدال گرفتار شود، اعمال انسان نیز به آفت افراط وتفریط دچار می شود. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نقش کلّی و حیاتی اندیشه را چنین بیان می کند:
«مَنْ فَکَّرَ قَبْلَ الْعَمَلِ کَثُرَ صَوابُهُ»
هر کس پیش از اقدام اندیشه کند، درستی عملش افزون می گردد.
و در سخنی نغز و حکیمانه، به سنجش راستگرایی و چپگرایی با اعتدال اندیشه پرداخته، می فرماید:
«الْیَمینُ وَ الشّمالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّریقُ الْوُسطی هِیَ الجادَّةُ»
راست روی و چپ روی، گمراهی است و راه میانه، جاده زندگی است.
این راهِ میانه، همان تفکّرناب توحیدی است که در میان کلافهای سردرگم، اندیشه های خرافی کفر، شرک، دوگانه پرستی، تثلیث رهبانیّت، جبروتفویض، تناسخ، تجسم، مادّیگری، گزافه پرستی و ... با عنوان «صراط مستقیم» خودنمایی می کند و همه موحّدان حقجو را در خویش جای می دهد و به سر منزل مقصود ـ یعنی قرب الهی ـ می رساند.
تندروهای افراطی، به کلی منکر آفریدگار جهان و نظم و حکمت حاکم بر آن می شوند، حتی واقعیت های محسوس را منکر می شوند و به تعبیر قرآن:
«وَ اِذا قیلَ لَهُمْ ماذا اَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُُوا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ»
و هنگامی که از آنان پرسش شود: پروردگارتان، چه فرو فرستاده؟ پاسخ دهند: (اینها) افسانه گذشتگان است!
ولی همین پرسش اگر از صاحبان اندیشه معتدل و مستقیم پرسیده شود، چنین پاسخ می دهند:
«وَ قَیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوا ماذا اَنْزَلَ رَبُّکُم قالُوا خَیْراً لِلَّذینَ أًحْسَنوا فِی هذِهِ الدُّنیا حَسَنَةٌ وَلَدارُ الاخِرَةِ خَیرٌ...»
از متقیان می پرسند: پروردگار شما چه چیز نازل کرده؟ پاسخ دهند: خیروخوبی؛ برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است.
تفریط گرایان کندرو نیز هر موجود ناتوان و ناقصی را به خدایی می گیرند و از کهکشان گرفته تا سنگ و چوب را می پرستند و افراد بی سروپا را برابر خدا فرمان می برند و تا آنجا پیش می روند که مانند یهودیان نابکار معتقد می شوند که خدا در صحنه آفرینش بیکاره و دست بسته در گوشه ای نشسته ناظر کارکرد دیگران در ملک خویش است؛
«وَ قالَتْ الْیَهودُ یَدُ اللهِ مَغْلوُلَةٌ غُلَّتْ اَیدیهِمْ وَ لُعِنوُا بِما قالوُا بَلْ یَداهُ مَبْسوُطَتانِ...»
یهودیان گفتند: دست خدا بسته است، دستهای خودشان بسته باد و به سبب آنچه گفتند لعنت شدند! بلکه دستهای خدا باز است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
پرورش کرامت نفس
عزت و کرامت نفس، وسیله سربلندی جوانان در دنیا و آخرت
751
جوانان، جوانههای سبز زندگی
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دَریاب و دُریاب که دایم در صدف گوهر نباشد
حافظ
جوانی، بهار عمر و جوانان، جوانههای سبز زندگی و نمونههای ناب سازندگیاند. اگر عمر آدمی طلاست، اوقات جوانی کیمیاست و اگر زندگی روزی بیش نیست، جوانی صبح سپید و پگاه پاک آن خواهد بود و جوانان رهبران فردا و آیینه آیندهاند. از این رو، آموزههای آسمانی که از دل و دیده ارباب عظمت تراوش یافته است، توجه و تأکید فراوانی بر ذخیرههای امروز جامعه کرده است تا جوانان را بیداردلانی فرهیخته کند و آیینهای از اندیشههای روشن نسبت به کسب فضیلتهای انسانی و رسیدن به عزت نفس در رواق وجودشان بنشاند.
رونق عهد شباب است دگر بستان را میرسد مژده گل بلبل خوشالحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
حافظ
پیام متن:
جوانان، ارزشها و ذخیرههای جامعهاند.
عزت نفس و جایگاه آن در اسلام
عزت نفس، عبارت است از احساس ارزشمند بودن. این حس از مجموع افکار، احساسها عواطف و تجربههای ما در طول زندگی ناشی میشود. همه افراد، صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزت نفس هستند. عزت نفس بر همه سطوح زندگی انسان اثر میگذارد. بررسیهای گوناگون روانشناسی، حاکی از آن است که چنانچه نیاز به عزت نفس ارضا نشود، بهویژه در جوانان، نیازهای گستردهتری نظیر نیاز به خلاقیت و ابتکار، پیشرفت و یا درک استعداد بالقوه محدود میماند.
عزت، به معنای ارجمندی، سرافرازی و گرامی شدن نیز هست. به قول راغب اصفهانی:
«واژه عزت، به معنای حالتی است که نمیگذارد انسان شکست بخورد و مغلوب واقع شود».
در برابر عزت، ذلت قرار دارد که به معنای نبودِ حالت شرافت و بزرگی در آدمی است، به گونهای که انسان به سادگی پذیرای شکست و مغلوب دیگران میشود. در آموزههای دینی، عزت، در ثروت، تجملگرایی و بهرهمندی از امکانات مادی خلاصه نمیشود، بلکه عزت در بندگی، معنویتگرایی و رهایی از قید و اسارت و شهوت و دنیاگرایی تفسیر میشود. از این رو، امام علی علیهالسلام میفرماید:
الهی کَفی بی عِزَّا أَنْ أکُون لَکَ عبدا و کَفی بی فخرَا أن تَکونَ لی رَبّا.
خداوندا، برای من این عزت بس که بنده تو باشم و این افتخار مرا بس که تو خدای من هستی.
پیام متن:
1. معنای عزت نفس؛
2. نیاز به عزت نفس در تمام لحظههای زندگی.
رسالت انبیا، پرورش عزتمندی در جوانان
بزرگان دین، جوانی را یکی از نعمتهای پرارزش الهی و از سرمایههای بزرگ سعادت در زندگی بشر معرفی کردهاند و این موضوع را با عبارتهای مختلفی به مسلمانان خاطر نشان ساختهاند. رسول گرامی اسلام فرموده است:
در قیامت هیچ بندهای قدم از قدم بر نمیدارد تا به این پرسشها پاسخ دهد: اول آنکه عمرش را در چه کار فانی کرده است و دوم آنکه جوانیاش را چگونه و در چه راه تمام کرده است.
از رسالت همه انبیا و رهبران الهی، توجه به دوران جوانی و پرورش عزتمندی در آنها و مبارزه با عوامل عزتزدا بوده است. شعار آنان این بوده که عزت از آن خداست و خداوند به مؤمنان عزت میدهد؛ «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً و... .» (فاطر: 10) در روایتهای اسلامی، اهمیت عزت نفس به خوبی بیان شده است. امام صادق علیهالسلام در حدیثی فرمود: «خداوند، همه امور مؤمن را به خودش واگذار کرده است، جز آنکه اجازه نداده است خود را ذلیل کند.» از پیامبر گرامی اسلام نیز نقل است: «لا یَنْبَغیِ لِمؤمِنَ أَن یُذِلَّ نَفسَهُ؛ بر هیچ مسلمانی جایز نیست که خود را ذلیل کند».
و هم ایشان فرمود: «هر که پذیرای ذلت شود، از خاندان ما نیست».
اسلام با فراخوان عمومی به ایجاد عوامل عزتآفرین، با عوامل ذلت به مبارزه پرداخته است تا فضایی عزتمند به وجود آورد که در این صورت، انسانها میتوانند پلههای رفیع کرامت را بپیمانید.
پیام متن:
رسالت انبیا مبتنی بر پرورش عزتمندی.
عزت نفس و بزرگی
حضرت علی علیهالسلام به فرزند خود سفارش میکند که نفس خود را از هر پستی و دنائتی دورنگاه دارد: «اَکرِم نَفسَک عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ».
دوری از پستی، برای روحهای بزرگ چنان با اهمیت است که مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح میدهند. حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در این مورد میفرماید: «مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ من حَیاةٍ فی ذُلًّ؛ مرگ در عزت، بهتر از زندگی در خواری است».
در روایتی از حضرت علی علیهالسلام میخوانیم:
اَلمَنِیَّةُ و لاَ الدَّنیَّةُ و التَقَلُّلُ ولا التَّوسَّلُ.
مرگ آری، اما پستی هرگز. کم داشتن و فقر آری، اما حاجت نزد دیگران بردن هرگز!
گاه بین مرگ باعزت و زندگی در پستی، تعارض پدید میآید و زمانی دیگر حفظ آبرو با درخواست ذلت بار از دیگران، رودرو میایستد. در چنین شرایطی علی علیهالسلام ترجیح مرگ را بر زندگی و همچنین تحمل فقر را بر اظهار حاجت ذلیلانه تأکید میکند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
تشکر و قدردانی
بدین وسیله از استاد محترم جناب آقای عمرانی که مرا در امر پژوهش و اقدام پژوهی راهنمایی کرده و راه را به من نشان دادند تا بتوانم چگونگی اقدام پژوهی و جمع آوری مطالب درباره ی آن را بیاموزم مراتب تشکر و قدردانی خود را اعلام می نمایم. و امیدوارم که بتوانم بازهم از محضر آن استاد عالیقدر استفاده نمایم. همچنین ازهمه همکارانی که در این اقدام پژوهی مرا از راهنماییها و نظرات خود بهره مند فرموردند کمال تشکر و قدردانی را دارم.
مقدمه :
«همچون آیینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز که پریدن نتوان با پرو بال دگران»
در روان شناسی مفهوم خود مفهومی انتزاعی است، ولی برای هر فرد قابل درک می باشد و اغلب آن را مرکز اصلی شخصیت می دانند. بیشتر نیروها به خصوص نیروهای مثبت و جهت گیری های شخصیت از این مرکز برمی خیزند. خود یا نفس ترکیبات متعددی دارد مثلاً خود فیزیکی، خود اجتماعی، خودآرمانی، هدف های شخصی و جز آنکه همه این مؤلفه ها زمینه را برای ارزشیابی خودش شکل می گیرد. این قضاوت ها باعث می شوند که ما خود را ارزشمند یا غیر ارزشمند بدانیم.
اعتماد به نفس ارزشیابی کلی ما درباره فضایل و قابلیت های خودمان، ارزشهایمان، اجزای بدنی، پاسخ های دیگران نسبت به خود و حتی گاهی نسبت به دارائیهایمان است. کسانی که اعتماد به نفس بالاتری دارند از قدرت سازگاری بیشتری با محیط برخوردارند. اولین نماد درونی اعتماد به نفس رضایت خاطر است. دانش آموزانی که اعتماد به نفس عالی دارند، با احساس توانایی ها و تاحدی به فعلیت درآمدن این توانایی ها، احساس خوب و رضایت خاطری عمیق دارند. معلم باید به دانش آموز کمک کند تا تجربیات موفقیت آمیزی داشته باشند و بر پایه این تجربیات تصوری مثبت از خود داشته باشند. چه بسا یک تجربه ی موفقیت آمیز در زندگی باعث بروز تجربیات موفقیت آمیز پی در پی دیگری نیز می گردند و اینجاست که معلم به عنوان امانتداری که انسان امانت اوست توانسته است بخشی از وظیفه ی خطیر خود در امر تعلیم و تربیت را انجام دهد.
چکیده
هر معلمی شاید این تجربه را داشته باشد که وقتی برای اولین بار وارد کلاس می شود و سؤالهایی را می پرسد بعضی بلافاصله دست بلند می کنند و داوطلب پاسخ گویی می شوند و بعضی دیگر خاموش می نشینند و جریان کلاس را دنبال می کنند.
آنچه می خوانید ماجرای دانش آموزی به نام مریم است که به علت تغییرمحل تحصیل از مدرسه ای به مدرسه ی دیگر بعد از دو ماه از شروع سال تحصیلی و نیز به علت مقایسه شدن با برادر کوچکترش در خانه و به علت آگاهی از بیماری در وجود خود (انگل خونی) دچار ضعف در اعتماد به نفس شده به طوری که گوشه گیر، حساس و زود رنج شده و از پاسخ دادن به سؤالاتی که در کلاس مطرح می شود طفره می رفت و من به عنوان آموزگار این دانش آموز، از طریق مدرسه و مادر دانش آموز اطلاعاتی در مورد او جمع آوری کرده و به این نتیجه رسیدم که این دختر به دلایل فوق دچار عدم اعتماد به نفس شده و تصمیم گرفتم از طرق مختلف مانند تشویق و ترغیب او به کسب موفقیت، ایجاد محیطی صمیمانه و دوستانه مابین او و دوستانش و همچنین خودم، صحبت با مادر وی در مورد رفتار با دخترشان در منزل و ... مشکل او را بر طرف نمایم و با همکاری مدیر مدرسه و مادر مریم توانستیم بستری برای ابزار وجود او در محیط جدید فراهم نمائیم.
توصیف وضعیت موجود و تشخیص مسأله
در ششمین سال از دوران تدریسم، به صورت انتقال موقت به ناحیه 5 شهر مشهد انتقال یافتیم و در یکی از مدارس مشغول تدریس شدم. من آموزگار کلاس سوم بودم. یک کلاس 25 نفره با دانش آموزان دختر. پس از گذشت دو ماه از سال تحصیلی، مدیر مدرسه همراه با دانش آموز جدیدی به کلاس آمدند از من خواست که او را در کلاس جای دهم. من نیز جلو رفتم . به او خوش آمد گفتم و خواستم که خود را برای بچه ها معرفی کند. او با صدای لرزانی گفت: مریم ... من هم از بچه ها خواستم که از این به بعد با مریم دوست باشند و او را نیز جزئی از کلاس بدانند. یک هفته گذشت و من انتظار داشتم که مریم دیگر آن حالت گوشه گیری و کم رویی روز اول را کنار بگذارد و در کارهای گروهی کلاس فعالیت کند. اما هر وقت در کلاس سؤالی مطرح می کردم او سعی می کرد خود را پشت سر فرد جلویی مخفی کند تا من او را نبینم. یک روز در کلاس ریاضی مسأله ای را برای بچه ها مطرح کردم و از آن می خواستم پس از فکر کردن درباره آن داوطلب شده و پاسخ را بیان کنند. پس از چند دقیقه که بچه ها در مورد مسأله تفکر کردند دست چند نفر از آنها بالا رفت. اما مریم مثل همیشه خود را مخفی می کرد. به او نزدیک شدم تا ببینم در دفترش چیزی نشوته یا نه. با نهایت تعجب دیدم که پاسخ درست مسأله را در دفترش نوشته است. پرسیدم مریم تو که جواب را نوشته ای پس چرا دستت را بالا نبردی. با صدای لرزانی گفت: خانم ترسیدم اشتباه باشد. روز بعد از او خواستم تا درس فارسی را بخواند. در حین خواندن او متوجه شدم که دست هایش می لرزند و با حالت تشویش و نگرانی درس را می خواند. زنگ تفریح زده شد. و من از مریم خواستم که علت این حالتش را توضیح دهد و بازهم او پاسخ داد: خانم ترسیدم که اشتباه بخوانم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
تشکر و قدردانی
بدین وسیله از استاد محترم جناب آقای عمرانی که مرا در امر پژوهش و اقدام پژوهی راهنمایی کرده و راه را به من نشان دادند تا بتوانم چگونگی اقدام پژوهی و جمع آوری مطالب درباره ی آن را بیاموزم مراتب تشکر و قدردانی خود را اعلام می نمایم. و امیدوارم که بتوانم بازهم از محضر آن استاد عالیقدر استفاده نمایم. همچنین ازهمه همکارانی که در این اقدام پژوهی مرا از راهنماییها و نظرات خود بهره مند فرموردند کمال تشکر و قدردانی را دارم.
مقدمه :
«همچون آیینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز که پریدن نتوان با پرو بال دگران»
در روان شناسی مفهوم خود مفهومی انتزاعی است، ولی برای هر فرد قابل درک می باشد و اغلب آن را مرکز اصلی شخصیت می دانند. بیشتر نیروها به خصوص نیروهای مثبت و جهت گیری های شخصیت از این مرکز برمی خیزند. خود یا نفس ترکیبات متعددی دارد مثلاً خود فیزیکی، خود اجتماعی، خودآرمانی، هدف های شخصی و جز آنکه همه این مؤلفه ها زمینه را برای ارزشیابی خودش شکل می گیرد. این قضاوت ها باعث می شوند که ما خود را ارزشمند یا غیر ارزشمند بدانیم.
اعتماد به نفس ارزشیابی کلی ما درباره فضایل و قابلیت های خودمان، ارزشهایمان، اجزای بدنی، پاسخ های دیگران نسبت به خود و حتی گاهی نسبت به دارائیهایمان است. کسانی که اعتماد به نفس بالاتری دارند از قدرت سازگاری بیشتری با محیط برخوردارند. اولین نماد درونی اعتماد به نفس رضایت خاطر است. دانش آموزانی که اعتماد به نفس عالی دارند، با احساس توانایی ها و تاحدی به فعلیت درآمدن این توانایی ها، احساس خوب و رضایت خاطری عمیق دارند. معلم باید به دانش آموز کمک کند تا تجربیات موفقیت آمیزی داشته باشند و بر پایه این تجربیات تصوری مثبت از خود داشته باشند. چه بسا یک تجربه ی موفقیت آمیز در زندگی باعث بروز تجربیات موفقیت آمیز پی در پی دیگری نیز می گردند و اینجاست که معلم به عنوان امانتداری که انسان امانت اوست توانسته است بخشی از وظیفه ی خطیر خود در امر تعلیم و تربیت را انجام دهد.
چکیده
هر معلمی شاید این تجربه را داشته باشد که وقتی برای اولین بار وارد کلاس می شود و سؤالهایی را می پرسد بعضی بلافاصله دست بلند می کنند و داوطلب پاسخ گویی می شوند و بعضی دیگر خاموش می نشینند و جریان کلاس را دنبال می کنند.
آنچه می خوانید ماجرای دانش آموزی به نام مریم است که به علت تغییرمحل تحصیل از مدرسه ای به مدرسه ی دیگر بعد از دو ماه از شروع سال تحصیلی و نیز به علت مقایسه شدن با برادر کوچکترش در خانه و به علت آگاهی از بیماری در وجود خود (انگل خونی) دچار ضعف در اعتماد به نفس شده به طوری که گوشه گیر، حساس و زود رنج شده و از پاسخ دادن به سؤالاتی که در کلاس مطرح می شود طفره می رفت و من به عنوان آموزگار این دانش آموز، از طریق مدرسه و مادر دانش آموز اطلاعاتی در مورد او جمع آوری کرده و به این نتیجه رسیدم که این دختر به دلایل فوق دچار عدم اعتماد به نفس شده و تصمیم گرفتم از طرق مختلف مانند تشویق و ترغیب او به کسب موفقیت، ایجاد محیطی صمیمانه و دوستانه مابین او و دوستانش و همچنین خودم، صحبت با مادر وی در مورد رفتار با دخترشان در منزل و ... مشکل او را بر طرف نمایم و با همکاری مدیر مدرسه و مادر مریم توانستیم بستری برای ابزار وجود او در محیط جدید فراهم نمائیم.
توصیف وضعیت موجود و تشخیص مسأله
در ششمین سال از دوران تدریسم، به صورت انتقال موقت به ناحیه 5 شهر مشهد انتقال یافتیم و در یکی از مدارس مشغول تدریس شدم. من آموزگار کلاس سوم بودم. یک کلاس 25 نفره با دانش آموزان دختر. پس از گذشت دو ماه از سال تحصیلی، مدیر مدرسه همراه با دانش آموز جدیدی به کلاس آمدند از من خواست که او را در کلاس جای دهم. من نیز جلو رفتم . به او خوش آمد گفتم و خواستم که خود را برای بچه ها معرفی کند. او با صدای لرزانی گفت: مریم ... من هم از بچه ها خواستم که از این به بعد با مریم دوست باشند و او را نیز جزئی از کلاس بدانند. یک هفته گذشت و من انتظار داشتم که مریم دیگر آن حالت گوشه گیری و کم رویی روز اول را کنار بگذارد و در کارهای گروهی کلاس فعالیت کند. اما هر وقت در کلاس سؤالی مطرح می کردم او سعی می کرد خود را پشت سر فرد جلویی مخفی کند تا من او را نبینم. یک روز در کلاس ریاضی مسأله ای را برای بچه ها مطرح کردم و از آن می خواستم پس از فکر کردن درباره آن داوطلب شده و پاسخ را بیان کنند. پس از چند دقیقه که بچه ها در مورد مسأله تفکر کردند دست چند نفر از آنها بالا رفت. اما مریم مثل همیشه خود را مخفی می کرد. به او نزدیک شدم تا ببینم در دفترش چیزی نشوته یا نه. با نهایت تعجب دیدم که پاسخ درست مسأله را در دفترش نوشته است. پرسیدم مریم تو که جواب را نوشته ای پس چرا دستت را بالا نبردی. با صدای لرزانی گفت: خانم ترسیدم اشتباه باشد. روز بعد از او خواستم تا درس فارسی را بخواند. در حین خواندن او متوجه شدم که دست هایش می لرزند و با حالت تشویش و نگرانی درس را می خواند. زنگ تفریح زده شد. و من از مریم خواستم که علت این حالتش را توضیح دهد و بازهم او پاسخ داد: خانم ترسیدم که اشتباه بخوانم.