واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

مقاله درمورد. اقتصاد و نمایش آن در زندگی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

مقدمه :

قناعت گنج سرشار زندگی است و صفا و آرامش زندگی در سایه این گنج میسر است .

انسان از آنجا که موجودی بلند پرواز و حریص می باشد، هر چه قدر که جلو تر برود چیزهای بهتر و تازه تر می خواهد؛ یعنی حس انسان است که او را به جلو می کشاند و باعث پیشرفت او می شود ولی چه خوب است که این حس باعث پیشرفت و ترقی و بزرگی ذهن انسان می شود نه اینکه باعث حرص و طمع انسان شود و او امام بزرگ ما به ما وصیت کرده است که با اراده مصمم و فعالیت و پشتکار خود به رفع وابستگی ها قیام کنیم و خودی خود را بیابیم و چشم به غیر خود نداشته باشیم و از خرید کالاهای مصرف ساز و خانه برانداز پرهیز کنیم و با آنچه داریم بسازیم تا خود همه چیز بسازیم . بکوشیم از مصارفی که باعث وابستگی ما وملت مابه بیگانگان می شود، جلوگیری کنیم و از تحمل سختیهاو کمبودها برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه و مستقل استقبال کنیم و ثابت کنیم که می توانیم .در این گزارش ضمن تبیین هزینه های اصلی خانوار، نقش زنان نیز در برنامه ریزی اقتصادی خانواده مورد بررسی قرار گرفته است .

از آنجا که یک خانواده از زن و شوهر و فرزندان تشکیل می شود و تمام برنامه ها حول محور این افراد می چرخد، باید یک برنامه کلی و مشترک در این گروه وجود داشته باشد. هر خانواده دو اهرم قوی دارد که پشتوانه و تکیه گاه تمام زندگی و فرزندان هستند. این دو اهرم زن و شوهرند که در صورت وجود فرزندان نقش پدر و مادر را نیز بر عهده دارند. دین اسلام مسئولیت مخارج خانواده را به عهده مرد خانواده قرار داده است و در زندگی مشترک معمولاً زن خانواده مسئول برنامه ریزی امور خانواده می باشد . همانطور که می دانیم در صورتی که خانواده برنامه خوبی برای زندگی داشته باشد، درهر سطح مالی که باشد ، می تواند زندگی خوب و موفقی را سپری کند . زن در خانواده مسئولیت بزرگی بر عهده دارد . او باید با همفکری شوهر خود تمام مخارج را طبق درآمد او تعیین و برنامه ریزی کند و دخل و خرج را با هم هماهنگ سازد به طوری که بتوانند مقداری از آن را نیز برای روز مبادا پس انداز کنند. در اینجا مختصراً هزینه های یک زندگی متوسط در جامعه خود را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می دهیم.

میدانیم که مخارج زندگی ازلحاظ زمانی به سه دسته تقسیم میشود:

هزینه های کوتاه مدت (جاری) : هزینه های خورد و خوراک ، هزینه های رفت و آمد و ...

هزینه های میان مدت : هزینه های آب ، برق، گاز و تلفن ، هزینه های پوشاک و ...

هزینه های بلند مدت : خرید اتومبیل ، خرید خانه ، خرید لوازم بزرگ منزل و ...

در زندگی یک خانواده سه نفره با درآمدی حدود 550 هزار تومان در ماه با وجود یک برنامه ریزی خوب می توان یک زندگی خوب داشت .در این خانواده درماه حدود 90 تا 120 هزار تومان خرج خوردوخوراک می شود که جزء هزینه های جاری می باشد. چون این خانواده وسیله نقلیه دارند برای رفت و آمد خیلی هزینه نمی شود یعنی در ماه بین 1500 تا 2000 تومان در عوض هزینه وسیله

نام کالا

هزینه

(هزار تومان)

نام کالا

هزینه

(هزار تومان)

گوشت

30- 25

میوه جات

20 - 18

مرغ

25 - 20

نان

2 - 1

برنج

12 - 10

پیاز و سیب زمینی

4 – 3

روغن

5 - 4

لوازم التحریر

5 – 3

شیرینی جات

6 – 5

جمع کل

105 - 90

نقلیه به هزینه های میان مدت افزوده می شود . لیست هزینه های کوتاه مدت این خانواده در یک ماه در جدول زیرآمده است :



خرید و دانلود مقاله درمورد. اقتصاد و نمایش آن در زندگی


تحقیق درباره نمایشنامه رویا بازی1

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 27

 

اشخاص نمایش:

سه دانشجوی دختر هستند که به ترتیب نقشهای زیر را ایفا می کنند:

دانشجوی تئاتر: همسر حاکم – زن.

دانشجوی ریاضی: مرد راهزن عاشق – پیرمرد – حاکم دوّم.

دانشجوی ادبیات: حاکم – دختر راهزن – پیرزن – شاعر بزرگ.

«صحنة اوّل» *

( مکان اتاق پذیرایی یک خانه را نشان می دهد که متعلق به سه دانشجوی دختر است. در طی نمایش این مکان تبدیل به قصر حاکم، کنار دروازة یک شهر، کوچه باغ و اتاقی در یک مهمانخانه می شود. این اتاق پذیرایی دو ورودی دارد، یکی در سمت راست که دری شیشه ای است و دیگری در سمت چپ. در ابتدای نمایش یک نور موضعی آبی رنگ داریم که در آن دختر دانشجوی تئاتر را می بینیم که مشغول نوشتن متن نمایشی است و پس از نوشتن آن را به صدای بلند می خواند)

دختر: صحنه تاریک است و ما بازیگران را می بینم که همه پشت به صحنه نشسته اند. با شروع نمایش صدای آه و ناله و فریاد زنی به گوش می رسد. به همراه صدای زن صدای بقیه را می‌شنویم که می گویند: عجله کنید، زود باشید، اون احتیاج به کمک داره، الان بچه به دنیا می آید و … در میان هیاهو صدای خشن مردی نیز شنیده می شود که مرتب به دیگران امر و نهی می کند. هیاهو به تدریج اوج می گیرد و به دنبال آن صدای فریاد زن که جیغی دردناک می کشد. صدای گریة بچه که متولد شده، فریاد شادی اطرافیان و سکوت. نور موضعی وسط صحنه روشن می شود و یکی از

بازیگران برمی گردد و شروع به روایت داستان می کند …

(دختر به نوشتن ادامه می دهد. در این هنگام دختر دانشجوی ادبیات وارد می شود و به کنار او می‌رود)

دانشجوی ادبیات: تموم نشد؟

دانشجوی تئاتر: نه، تازه شروع شده.

دانشجوی ادبیات: موضوع ات چیه؟

دانشجوی تئاتر: هنوز هیچی، دارم همینجوری می نویسم ببینم به کجا می رسم.

دانشجوی ادبیات: حالا چی نوشتی؟

دانشجوی تئاتر: بذار برات بخونم. (توضیح صحنة بالا را برایش می خواند و ادامه می دهد) اینجا راوی شروع میکنه:

سالیانی دراز پیش از این در شهری حاکمی بود که از نداشتن فرزند رنج می برد و سبب این بی‌فرزندی همسر او بود. با آنکه همسر حاکم بارها از وی خواسته بود که جدا شود اما حاکم به دلیل علاقة بیش از حد به وی این خواهش را اجابت نکرد. پس از مدتی پروردگار نظر لطفش را بر آنها افکند و آن دو صاحب پسری شدند و بسیار از این حادثه خشنود گشتند.

نور عمومی صحنه روشن می شود، بازیگران را می بینیم که مجلس جشن و سرور حاکم را برپا می‌کنند و حاکم را می بینیم که از شدت خوشحالی و مستی تلوتلو می خورد و نقش زمین می‌شود. همسرش به یکی از درباریان فرمان می دهد که او را بلند کنند و از آنجا ببرند. نور عمومی خاموش شده و نور موضعی روشن می شود. راوی ادامه می دهد: امّا این خوشی دیری نپائید چرا که مدتی پس از به دنیا آمدن پسر حاکم، بلایی به مانند طاعون بر شهر نازل شد و تمامی مردم شهر از آن در رنج و عذاب شدند. حاکم به فکر چاره افتاد اما سودی نبخشید. چرا که همة درباریان از علاج آن عاجز ماندند. روزها از پی هم می گذشتند و این بلیه همچنان نازل بود تا اینکه مردم شهر به ستوه آمدند و شکایت به نزد حاکم بردند … .

(دختر در هنگام خواندن متوجه نمی شود که صدایش اوج گرفته تا اینکه یکمرتبه با صدای دانشجوی ریاضی که وارد صحنه شده به خود می آید)

دانشجوی ریاضی: نصف شبه ها؟ یه کمی یواشتر.

دانشجوی تئاتر: ببخشید، معذرت می خوام، یکهو احساساتی شدم صدام رفت بالا.

دانشجوی ریاضی: خدا رو شکر تا چند وقت دیگه درس ات تموم میشه از شرت راحت می شیم. (می ر‌ود)

دانشجوی تئاتر: اینهم که غیر از غُر زدن کار دیگه ای بلد نیست.

دانشجوی ادبیات: به دل نگیر، ادامه شو بخون.

دانشجوی تئاتر: ادامه شو ننوشتم. باشه بقیه اش برای فردا.

(ورقها را جمع می کند و به همراه دانشجوی ادبیات از صحنه خارج می شوند. به محض خروج آنها نور موضعی آبی رنگ خاموش شده و نور پشت در شیشه ای روشن می شود. دختر را می‌بینیم که روی تختش می خوابد و دوباره شروع به خواندن می کند. صدای او رفته رفته فید می شود. با فید شدن صدای او نور پشت در شیشه ای هم خاموش می شود و صحنة بعد آغاز می شود که در واقع رویای دختر است از ادامه نمایشنامه اش)

«صحنة دوّم»

(از این صحنه به بعد رویای دختر آغاز می شود. همان اتاق پذیرایی را می بینیم که حالا تبدیل به یک قصر شبیه قصرهای یونان باستان شده است. صحنه تاریک است و صدای ضجه و ناله به گوش می رسد. در قسمتی از صحنه نور موضعی روشن می شود و ما دانشجوی تئاتر را می بینیم که در لباس همسر یک حاکم یونانی نشسته و به صداها گوش می دهد. در همین هنگام دانشجوی ادبیات در لباس حاکم وارد می شود.)

حاکم: تو نخوابیدی؟

همسر حاکم: نمی تونم بخوابم.

حاکم: این صداها چیه؟



خرید و دانلود تحقیق درباره نمایشنامه رویا بازی1


تحقیق درباره نمایشنامه رویا بازی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

اشخاص نمایش:

سه دانشجوی دختر هستند که به ترتیب نقشهای زیر را ایفا می کنند:

دانشجوی تئاتر: همسر حاکم – زن.

دانشجوی ریاضی: مرد راهزن عاشق – پیرمرد – حاکم دوّم.

دانشجوی ادبیات: حاکم – دختر راهزن – پیرزن – شاعر بزرگ.

«صحنة اوّل» *

( مکان اتاق پذیرایی یک خانه را نشان می دهد که متعلق به سه دانشجوی دختر است. در طی نمایش این مکان تبدیل به قصر حاکم، کنار دروازة یک شهر، کوچه باغ و اتاقی در یک مهمانخانه می شود. این اتاق پذیرایی دو ورودی دارد، یکی در سمت راست که دری شیشه ای است و دیگری در سمت چپ. در ابتدای نمایش یک نور موضعی آبی رنگ داریم که در آن دختر دانشجوی تئاتر را می بینیم که مشغول نوشتن متن نمایشی است و پس از نوشتن آن را به صدای بلند می خواند)

دختر: صحنه تاریک است و ما بازیگران را می بینم که همه پشت به صحنه نشسته اند. با شروع نمایش صدای آه و ناله و فریاد زنی به گوش می رسد. به همراه صدای زن صدای بقیه را می‌شنویم که می گویند: عجله کنید، زود باشید، اون احتیاج به کمک داره، الان بچه به دنیا می آید و … در میان هیاهو صدای خشن مردی نیز شنیده می شود که مرتب به دیگران امر و نهی می کند. هیاهو به تدریج اوج می گیرد و به دنبال آن صدای فریاد زن که جیغی دردناک می کشد. صدای گریة بچه که متولد شده، فریاد شادی اطرافیان و سکوت. نور موضعی وسط صحنه روشن می شود و یکی از

بازیگران برمی گردد و شروع به روایت داستان می کند …

(دختر به نوشتن ادامه می دهد. در این هنگام دختر دانشجوی ادبیات وارد می شود و به کنار او می‌رود)

دانشجوی ادبیات: تموم نشد؟

دانشجوی تئاتر: نه، تازه شروع شده.

دانشجوی ادبیات: موضوع ات چیه؟

دانشجوی تئاتر: هنوز هیچی، دارم همینجوری می نویسم ببینم به کجا می رسم.

دانشجوی ادبیات: حالا چی نوشتی؟

دانشجوی تئاتر: بذار برات بخونم. (توضیح صحنة بالا را برایش می خواند و ادامه می دهد) اینجا راوی شروع میکنه:

سالیانی دراز پیش از این در شهری حاکمی بود که از نداشتن فرزند رنج می برد و سبب این بی‌فرزندی همسر او بود. با آنکه همسر حاکم بارها از وی خواسته بود که جدا شود اما حاکم به دلیل علاقة بیش از حد به وی این خواهش را اجابت نکرد. پس از مدتی پروردگار نظر لطفش را بر آنها افکند و آن دو صاحب پسری شدند و بسیار از این حادثه خشنود گشتند.

نور عمومی صحنه روشن می شود، بازیگران را می بینیم که مجلس جشن و سرور حاکم را برپا می‌کنند و حاکم را می بینیم که از شدت خوشحالی و مستی تلوتلو می خورد و نقش زمین می‌شود. همسرش به یکی از درباریان فرمان می دهد که او را بلند کنند و از آنجا ببرند. نور عمومی خاموش شده و نور موضعی روشن می شود. راوی ادامه می دهد: امّا این خوشی دیری نپائید چرا که مدتی پس از به دنیا آمدن پسر حاکم، بلایی به مانند طاعون بر شهر نازل شد و تمامی مردم شهر از آن در رنج و عذاب شدند. حاکم به فکر چاره افتاد اما سودی نبخشید. چرا که همة درباریان از علاج آن عاجز ماندند. روزها از پی هم می گذشتند و این بلیه همچنان نازل بود تا اینکه مردم شهر به ستوه آمدند و شکایت به نزد حاکم بردند … .

(دختر در هنگام خواندن متوجه نمی شود که صدایش اوج گرفته تا اینکه یکمرتبه با صدای دانشجوی ریاضی که وارد صحنه شده به خود می آید)

دانشجوی ریاضی: نصف شبه ها؟ یه کمی یواشتر.

دانشجوی تئاتر: ببخشید، معذرت می خوام، یکهو احساساتی شدم صدام رفت بالا.

دانشجوی ریاضی: خدا رو شکر تا چند وقت دیگه درس ات تموم میشه از شرت راحت می شیم. (می ر‌ود)

دانشجوی تئاتر: اینهم که غیر از غُر زدن کار دیگه ای بلد نیست.

دانشجوی ادبیات: به دل نگیر، ادامه شو بخون.

دانشجوی تئاتر: ادامه شو ننوشتم. باشه بقیه اش برای فردا.



خرید و دانلود تحقیق درباره نمایشنامه رویا بازی