تحقیق درمورد حجاب 2

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 108

مدرسه راهنمایی حجاب

دبیر مربوطه :

سرکار خانم صبوری

تهیه کنندگان:

رویا محمدی

زینب خدایاری

فرناز منتظر ثابت

پریسا زعیم نژاد

مهلا خیراندیش

گلنسا عزیزی

زهرا ورشوی

سپیده محمودیان

87-1386

فهرست مطالب

مقدمه

بخش اول : علت پیدا شدن حجاب

ریاضت و رهبانیت

عدم امنیت

استثمار زن

حسادت مرد

عادت زنانگی

بالابردن ارزش

بخش دوم : فلسفه ی پوشش در اسلام

واژه حجاب

سیمای حقیقی مساله ی حجاب

آرامش روانی

استحکام روانی

استحکام پیوند خانواده

استواری اجتماع

ارزش و احترام زن

بخش سوم : ایراد و اشکالها

حجاب و منطق

حجاب و اصل آزادی

رکورد فعالیت ها

افزایش التهابها

بخش چهارم: حجاب اسلامی

بررسی حجاب اسلامی ، حدود پوشش

چهره و دوست ( وجه و کفین)

توصیه های اخلاقی

نه حبس ، نه اختلاط

فتواها

کتمان یا اظهار ؟

احادیث حضرت فاطمه ی زهرا (س)

منابع

مقدمه:

هیچ طلا فروشی، طلاهایش را بر سر کوی و برزن، فریاد نمی کند.

هیچ دستفروشی، بر سر چهارراه، گوهر نمی فروشد. این سیب و پیاز و هندوانه است که بر سر کوی و برزن فریاد می شود و این سیگار و آدامس و شکلات است که بر سر چهارراه ها و کنار خیابان ها عرضه می گردد.

آهای! دختران جهان!

در همه شما رگه هایی از طلای معنویت هست. جنس وجود شما از لبو و شلغم و شکلات نیست. بگردید، گوهرهای وجودتان را پیدا کنید. هست، حتماً هست. گوهر فطرت، بی تردید در همه شما هست. ممکن است گرد و خاک گرفته باشد، ممکن است در زیر لایه هایی از غبار نسیان و عصیان، مدفون شده باشد، ممکن است لغزش و گناه، آلوده اش کرده باشد، ممکن است دوده هایی از کنده جهالت برمی خیزد، به سیاهی اش کشانده باشد، امّا همت، بی تردید هست.

روزگار، روزگار بدی است. هیچکس از گوهر رایگان کنار خیابان چشم نمی پوشد و به دنبال صاحبش نمی گردد.

من یکبار در اروپا دیدم که مردی پا بر روی گلهای نورسته می گذاشت و هیچکس او را شماتت نمی کرد. دیدم که دختری دندانهای نجابتش را می کشید و همه برایش هورا می کشیدند... بعدها او را با دندان مصنوعی ندامت دیدم که آدامس حسرت می جوید. و زنی را دیدم که قلب نازک خود را بر روی بند هوس پهن کرده بود و دست های باد، آن را تکان می داد. و دختری را دیدم- در مجلسی- که دورجنازه نجابت خود می چرخید و در سوگ حیای خود، بلند فاتحه می خواند و دیگران برایش کف می زدند. و مردی را دیدم که در چشمهایش دشنه می ساخت و دختران نابینا به او