واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

دانلود تفسیر جزء اول قران کریم

فرمت : WORD                                            تعداد صفحه :232

 

مسلمانان حکومتى تشکیل نداده بودند.

      اما پس از ورود پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به مدینه ، نخستین پایه

      حکومت اسلامى گذارده شد، و پس از پیروزى در جنگ بدر، این مساءله آشکارتر گشت

      ، یعنى رسما حکومت و دولتى کوچک اما قابل رشد تشکیل گردید.

      اینجا بود که منافع بسیارى از سردمداران مدینه مخصوصا یهود که در آن زمان

      مورد احترام عربها بودند به خطر افتاد، احترام یهود در آن زمان بیشتر به خاطر

      این بود که اهل کتاب و مردمى نسبة با سواد، و از نظر وضع اقتصادى پیشرفته

      بودند، و همانها بودند که پیش از ظهور پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم )

      بشارت چنین ظهورى را مى دادند.

      افراد دیگرى هم در مدینه بودند که داعیه ریاست و رهبرى مردم داشتند ولى با

      هجرت رسولخدا حسابها به هم خورد، سران ظالم و خودکامه و اطرافیان غارتگر آنها

      دیدند توده هاى مردم به سرعت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) ایمان

      مى آورند، حتى خویشاوندان خودشان آنها بعد از مدتى مقاومت دیدند چاره اى نیست

      جز اینکه ظاهرا مسلمان شوند، زیرا نواختن کوس مخالفت و قرار گرفتن در جبهه

      مقابل ، علاوه بر مشکلات جنگ و صدمه هاى اقتصادى ، خطر نابودى آنها را در

      برداشت به ویژه اینکه عرب تمام قدرتش قبیله او بود و قبیله هاى آنها غالبا از

      آنان جدا شده بودند.

      روى این اصل راه سومى انتخاب کردند، و آن اینکه ظاهرا مسلمان شوند و در خفیه

      نقشه در هم شکستن اسلام را طرح ریزى کنند.

      کوتاه سخن اینکه بروز نفاق در یک اجتماع معمولا معلول یکى از دو چیز است :

      نخست پیروزى و قدرت آئین انقلابى موجود و تسلط آن بر اجتماع .

 

 

 

 

      و دیگر ضعف روحیه و فقدان شخصیت و شهامت کافى براى رویاروئى با حوادث سخت .

      2- لزوم شناخت منافقین در هر جامعه

      بدون شک نفاق و منافق ، مخصوص عصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم )

      نبوده است و در هر جامعه اى این برنامه و گروه وجود دارند، منتها باید بر

      اساس معیارهاى حساب شده اى که قرآن براى آنها بدست مى دهد شناسائى شوند، تا

      نتوانند زیان و یا خطرى ایجاد کنند، در آیات گذشته و همچنین سوره منافقین و

      روایات اسلامى نشانه هاى مختلفى براى آنها ذکر شده است از جمله :

      1 هیاهوى بسیار و ادعاهاى بزرگ و خلاصه گفتار زیاد و عمل کم و ناهماهنگ .

      2 در هر محیطى رنگ آن محیط را گرفتن و با هر جمعیتى مطابق مذاق آنان حرف زدن

      ، با مؤ منان آمنا گفتن و با مخالفان انا معکم !

      3 حساب خود را از مردم جدا کردن و تشکیل انجمنهاى سرى ، و مرموز دادن با نقشه

      هاى حساب شده .

      4 خدعه و نیرنگ و فریب و دروغ و تملق و چاپلوسى ، پیمان شکنى و خیانت .

      5 خود برتربینى ، و مردم را ناآگاه ، سفیه و ابله قلمداد کردن و خود را عاقل

      و هوشیار دانستن .

      خلاصه دوگانگى شخصیت و تضاد برون و درون که صفت بارز منافقان است پدیده هاى

      گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مى

      توان آن را شناخت .

      چه تعبیر زیبائى دارد قرآن در آیاتى که خواندیم مى گوید: فى قلوبهم مرض :

      آنها دلهاى بیمار دارند چه بیمارى از دوگانگى ظاهر و باطن بدتر؟ و چه بیمارى

      از خود برتربینى و یا نداشتن شهامت براى رویاروئى با حوادث دردناکتر؟

 

 

 

 

      ولى همان گونه که بیمارى قلبى را هر چند پنهان است نمى توان به کلى مخفى کرد

      بلکه نشانه هاى آن در چهره انسان و تمام اعضاى بدن آشکار مى شود، بیمارى نفاق

      نیز همین گونه است که با تظاهرات مختلف قابل شناخت مى باشد.

      در تفسیر نمونه ذیل آیات 141 تا 143 سوره نساء نیز درباره صفات منافقان بحث

      کرده ایم (جلد چهارم صفحه 174 تا 178).

      و نیز در ذیل آیات 49 تا 57 سوره توبه بحث مشروحى در این زمینه داریم (تفسیر

      نمونه جلد 7 صفحه 438 تا 450).

      در سوره توبه ذیل آیات 62 تا 85 نیز بحثهاى فراوانى در این زمینه مطالعه

      خواهید فرمود (تفسیر نمونه جلد هشتم صفحه 19 تا 72).

      3- وسعت معنى نفاق

      گرچه نفاق به مفهوم خاصش ، صفت افراد بى ایمانى است که ظاهرا در صف

      مسلمانانند، اما باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هر

      گونه دوگانگى ظاهر و باطن ، گفتار و عمل را شامل مى شود هر چند در افراد مؤ

      من باشد که ما از آن به عنوان رگه هاى نفاق نام مى بریم .

      مثلا در حدیثى مى خوانیم : ثلاث من کن فیه کان منافقا و ان صام و صلى و زعم

      انه مسلم ، من اذا ائتمن خان ، و اذا حدث کذب ، و اذا وعد اخلف سه صفت است در

      هر کس باشد منافق است هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان

      بداند: کسى که در امانت خیانت مى کند، و کسى که به هنگام سخن گفتن دروغ مى

      گوید، و کسى که وعده مى دهد و خلف وعده مى کند. مسلما این گونه افراد منافق

      به معنى خاص نیستند ولى رگه هائى از نفاق در وجود آنها هست ، مخصوصا درباره

      ریاکاران از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم

 

 

 

 

      که فرمود: الریاء شجرة لا تثمر الا الشرک الخفى ، و اصلها النفاق !: ریا و

      ظاهر سازى ، درخت (شوم و تلخى ) است که میوه اى جز شرک خفى ندارد و اصل و

      ریشه آن نفاق است .

      در اینجا توجه شما را به سخنى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) درباره

      منافقان جلب مى کنیم :

      اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکارى سفارش مى کنم ، و از منافقان بر

      حذر مى دارم ، زیرا آنها گمراه و گمراه کننده اند، خطاکار و به خطا اندازند،

      به رنگهاى گوناگون در مى آیند، به قیافه و زبانهاى متعدد خودنمائى مى کنند از

      هر وسیله اى براى فریفتن و در هم شکستن شما استفاده مى کنند، و در هر

      کمینگاهى به کمین شما مى نشینند، بد باطن و خوش ‍ ظاهرند، و در نهان براى

      فریب مردم گام بر مى دارند، از بیراهه ها حرکت مى کنند، و گفتارشان به ظاهر

      شفا بخش ، اما کردارشان دردى است درمان ناپذیر، به رفاه و آسایش مردم حسد مى

      ورزند و (اگر به کسى بلائى وارد شود خوشحالند، امیدواران را ماءیوس مى کنند،

      و در هر راهى کشته اى دارند، در هر دلى راهى و در هر مصیبتى اشک ساختگى مى

      ریزند، مدح و تمجید را به یکدیگر قرض مى دهند و انتظار پاداش و جزا مى کشند،

      اگر چیزى بخواهند اصرار مى ورزند، و اگر ملامت کنند پرده درى مى نمایند.

      4- کارشکنى هاى منافقان

      نه تنها براى اسلام که براى هر آئین انقلابى و پیشرو، منافقان خطرناکترین

      گروهند، آنها در لابلاى صفوف مسلمانان نفوذ مى کنند و از هر فرصتى براى

 

 

 

 

      کارشکنى استفاده مى نمایند.

      گاهى مؤ منان راستین را که با اخلاص تمام ، سرمایه مختصرى را در راه خدا

      انفاق مى کردند مورد استهزاء قرار مى دادند، چنانکه قرآن مى گوید: الذین

      یلمزون المطوعین من المؤ منین فى الصدقات و الذین لا یجدون الا جهدهم فیسخرون

      منهم سخر الله منهم و لهم عذاب الیم : آنها که مؤ منان با اخلاص را به خاطر

      انفاقهاى کوچک اما بى ریا) مسخره مى کنند، خداوند آنها را استهزا مى کند و

      عذاب دردناکى در انتظارشان است (توبه 79).

      و گاهى در انجمنهاى سرى خود تصمیم مى گرفتند، کمکهاى مالى خود را از یاران

      رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به کلى قطع کنند، تا از اطراف او

      پراکنده شوند، چنانکه در سوره منافقان آمده است هم الذین یقولون لا تنفقوا

      على من عند رسول الله حتى ینفضوا و لله خزائن السماوات و الارض و لکن

      المنافقین لا یفقهون : آنها مى گویند کمکهاى مالى خود را از کسانى که نزد

      پیامبرند قطع کنید تا از پیرامون او پراکنده شوند، بدانید خزائن آسمان و زمین

      از آن خدا است ، ولى منافقان نمى دانند (سوره منافقون آیه 7).

      گاهى تصمیم مى گرفتند که پس از بازگشت از جنگ به مدینه ، دست به دست هم بدهند

      و با استفاده از یک فرصت مناسب مؤ منان را از مدینه بیرون کنند و مى گفتند:

      لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل : اگر به مدینه باز گردیم ،

      عزیزان ذلیلان را بیرون خواهند کرد! (منافقون 8).

      و زمانى هم به بهانه هاى مختلف از قبیل جمع آورى محصولهاى کشاورزى از شرکت در

      برنامه هاى جهاد، خوددارى کرده و در شدیدترین لحظات ، پیامبر (صلى اللّه علیه

      و آله و سلم ) را تنها مى گذاشتند، و در عین حال وحشت داشتند که پرده از

      رازشان برداشته شود و رسوا گردند.

      به خاطر همین موضعگیریهاى بسیار خصمانه ، در آیات زیادى از قرآن ،

 

 

 

 

      آماج شدیدترین حملات قرار گرفتند، و یک سوره در قرآن به نام سوره منافقون

      پیرامون وضع آنها نازل شده است .

      در سوره هاى توبه ، حشر و بعضى دیگر از سوره هاى قرآن نیز مورد نکوهش فراوان

      قرار گرفته اند از جمله سیزده آیه از آیات همین سوره بقره از صفات آنها و

      عواقب شومشان سخن مى گوید.

      5- فریب دادن وجدان

      مشکل بزرگى که مسلمانان در ارتباط با منافقان داشتند این است که از یکسو

      ماءمور بودند هر کس اظهار اسلام مى کند با آغوش باز از او استقبال کنند، و از

      تفتیش عقائد در مورد اشخاص خود دارى نمایند، از سوى دیگر باید مراقب توطئه

      هاى منافقان باشند، منافقانى که با قیافه حق به جانب و بنام یک فرد مسلمان ،

      گفتارشان مورد قبول افراد واقع مى شد در حالى که در باطن ، سد راه اسلام و از

      دشمنان قسم خورده بودند.

      این گروه با پیش گرفتن این راه فکر مى کردند مى توانند خداوند و مؤ منان را

      براى همى شه فریب دهند، در حالى که بدون توجه خود را فریب مى دادند. تعبیر به

      یخادعون الله و الذین آمنوا (با توجه به معنى مخادعه که به معنى نیرنگ و خدعه

      از دو طرف است ) مفهوم دقیقى را ترسیم مى کند و آن اینکه آنها از یکسو بر اثر

      کوردلى ، اعتقاد داشتند که پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) یک

      خدعه گر است که براى حکومت بر مردم ، دین و نبوت را مطرح ساخته ، و افراد

      ساده لوح نیز اطراف او جمع شده اند، لذا باید در مقابل او به خدعه برخاست !،

      بنابراین از یکسو کار این منافقین ، خدعه و نیرنگ بود و از سوئى دیگر درباره

      پیامبر بزرگ خدا نیز چنین اعتقاد غلطى داشتند.

      اما جمله بعد (و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون ) هر دو پندار آنها را در

      هم

 

 

 

 

 

      مى کوبد، از یکسو اثبات مى کند که تنها خدعه و نیرنگ از جانب خود آنها است و

      از سوى دیگر مى گوید این خدعه و نیرنگ نیز به خودشان باز مى گردد و نمى

      فهمند، چرا که سرمایه هاى اصیلى را که خداوند براى نیل به سعادت در وجودشان

      آفریده ، در مسیر خدعه و فریب و نیرنگ بر باد مى دهند و دست خالى از هر خیر و

      نیکى ، با کوله بارى از گناه ، از دنیا مى روند.

      البته هیچکس خدا را نمى تواند فریب بدهد، چرا که او با خبر از آشکار و نهان

      است ، بنابراین تعبیر به یخادعون الله یا از این نظر است که خدعه و نیرنگ با

      پیامبر و مؤ منان ، همچون خدعه و نیرنگ با خدا است ، (در موارد دیگرى از قرآن

      نیز دیده مى شود که خداوند براى تعظیم پیامبر و مؤ منان خود را در صف آنها

      قرار مى دهد).

      و یا اینکه بر اثر عدم شناخت صفات خدا با افکار کوتاه و ناقص خود به راستى

      فکر مى کردند ممکن است چیزى از خدا پنهان بماند و نظیر آن نیز در بعضى دیگر

      از آیات قرآن دیده مى شود.

      به هر حال ، آیه فوق ، اشاره روشنى به مساءله فریب وجدان دارد و اینکه بسیار

      مى شود که انسان منحرف و آلوده ، براى رهائى از سرزنش و مجازات وجدان در

      برابر اعمال زشت و انحرافى دست به فریب وجدان خویش مى زند، و کم کم براى خود

      این باور را به وجود مى آورد که این عمل من نه تنها زشت و انحرافى نیست بلکه

      اصلاح است و مبارزه با فساد (انما نحن مصلحون ) تا با فریب وجدان آسوده خاطر

      به اعمال خلاف خود ادامه دهد.

      مى گویند یکى از سران آمریکا در پاسخ اینکه چرا دستور داده است دو شهر بزرگ

      ژاپن هیروشیما، و ناکازاکى ) را بمباران اتمى کنند و حدود 200 هزار نفر کودک

      و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟ گفته بود:

      ما به خاطر صلح این دستور را داده ایم ! که اگر این کار را نمى کردیم جنگ

 

 

 

 

      طولانى تر مى شد و مى بایست بیش از این مى کشتیم !!

      آرى منافقان عصر ما نیز براى فریب مردم یا فریب وجدان خود از این گفته ها و

      از آن کارها بسیار دارند، در حالى که در برابر ادامه جنگ یا بمباران اتمى

      شهرهاى بى دفاع ، راه سوم روشنى نیز وجود داشت و آن اینکه دست از تجاوزگرى

      بردارند و ملتها را با سرمایه هاى کشورشان آزاد بگذارند.

      بنابراین نفاق در حقیقت وسیله اى است براى فریب وجدان ، و چه دردناک است که

      انسان ، این واعظ درونى ، این پلیس همى شه بیدار و این نماینده الهى را در

      درون خود، خفه کند، و یا آنچنان پرده بر روى آن بیفکند که صدایش به گوش نرسد.

      6- تجارت پر زیان

      در قرآن مجید کرارا فعالیتهاى انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده

      است ، و در حقیقت همه ما در این جهان تاجرانى هستیم که با سرمایه هاى فراوان

      خدا داد، سرمایه عقل ، فطرت ، عواطف ، نیروهاى مختلف جسمانى ، مواهب عالم

      طبیعت ، و بالاخره رهبرى انبیاء، گام در این تجارتخانه بزرگ مى گذاریم ،

      گروهى سود مى برند و پیروز مى شوند و سعادتمند، گروهى نه تنها سودى نمى برند

      بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده ، و به تمام معنى ورشکست مى شوند نمونه

      کامل گروه اول مجاهدان راه خدا هستند، چنانکه قرآن درباره آنها مى گوید: یا

      ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجارة تنجیکم من عذاب الیم تؤ منون بالله و

      رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم : اى افراد با ایمان آیا شما

      را راهنمائى به تجارتى بکنم که از عذاب دردناک رهائیتان مى بخشد (و به سعادت

      جاویدان رهنمونتان مى شود) ایمان به خدا و رسول او بیاورید و در راه او با

      مال و جان جهاد کنید (صف 9 و 10).

 

 

 

 

      و نمونه واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آیات فوق ، پس از ذکر کارهاى

      مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل ، انجام مى گیرد مى گوید آنها کسانى هستند

      که هدایت را با گمراهى مبادله کردند و این تجارت نه براى آنها سودى داشت و نه

      مایه هدایت شد این گروه در موقعیتى قرار داشتند که مى توانستند بهترین راه را

      انتخاب کنند، آنها در کنار چشمه زلال وحى قرار داشتند، در محیطى مملو از صفا

      و صداقت و ایمان .

      اما آنها به جاى اینکه از این موقعیت خاص که در طول قرون اعصار تنها نصیب

      گروه اندکى شده است بالاترین بهره را ببرند، هدایت را دادند و گمراهى را

      خریدند، هدایتى که در درون فطرتشان بود، هدایتى که در محیط وحى موج مى زد،

      همه این امکانات را از دست دادند به گمان اینکه با این کار مى توانند، مسلمین

      را در هم بکوبند و رؤ یاهاى شومى را که در مغز خود مى پروراندند تحقق بخشند.

      این معاوضه و انتخاب غلط دو زیان بزرگ همراه داشت :

      نخست اینکه سرمایه هاى مادى و معنوى خویش را از دست دادند بى آنکه در مقابل

      آن سودى ببرند.

      و دیگر اینکه حتى به نتیجه شوم مورد نظر خود نیز نرسیدند زیرا اسلام با سرعت

      پیشرفت کرد و به زودى صفحه جهان را فرا گرفت و این منافقان نیز رسوا شدند.

 

 

 

      

 

 

 

 

      آیه 17 - 20

      آیه و ترجمه

      مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى استَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضاءَت مَا

      حَوْلَهُ ذَهَب اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فى ظلُمَتٍ لا

      یُبْصِرُونَ(17)

      صمُّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ(18)

      أَوْ کَصیِّبٍ مِّنَ السمَاءِ فِیهِ ظلُمَتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یجْعَلُونَ

      أَصبِعَهُمْ فى ءَاذَانهِم مِّنَ الصوَعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ

      محِیط بِالْکَفِرِینَ(19)

      یَکادُ الْبرْقُ یخْطف أَبْصرَهُمْ کلَّمَا أَضاءَ لَهُم مَّشوْا فِیهِ وَ

      إِذَا أَظلَمَ عَلَیهِمْ قَامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَب بِسمْعِهِمْ

      وَ أَبْصرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شىْءٍ قَدِیرٌ(20)

             ترجمه :

      17 آنها (منافقان ) همانند کسى هستند که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک

      راه خود را پیدا کند) ولى هنگامى که آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند

      (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى کند، و در تاریکى وحشتناکى که چشم کار

      نمى کند آنها را رها مى سازد.

      18 آنها کر، گنگ و کورند بنابراین از راه خطا باز نمى گردند

      19 یا همچون بارانى که در شب تاریک توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر

      رهگذرانى ) ببارد، آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مى گذارند تا صداى صاعقه

      را نشنوند، و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند).

      20 روشنائى خیره کننده برق نزدیک است چشم آنها را برباید، هر لحظه اى که برق

      جستن مى کند (صفحه بیابان را) براى آنها روشن مى سازد (چند قدمى ) در پرتو آن

      راه مى روند و هنگامى که خاموش مى شود توقف مى کنند، و اگر خدا بخواهد گوش و

      چشم آنها را از بین مى برد، خداوند بر هر چیز توانا است .

             تفسیر:

      دو مثال جالب براى ترسیم حال منافقان

      بعد از بیان صفات و ویژگیهاى منافقان ، قرآن مجید، براى مجسم ساختن وضع آنها

      دو تشبیه گویا در آیات فوق بیان مى کند:

      1 در مثال اول مى گوید: آنها مانند کسى هستند که آتشى (در شب ظلمانى افروخته

      (تا در پرتو نور آن راه را از بیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد (مثلهم

      کمثل الذى استوقد نارا).

      ولى همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت ، خداوند آن را خاموش مى

      سازد، و در ظلمات رهاشان مى کند، به گونه اى که چیزى را نبینند (فلما اضائت

      ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فى ظلمات لا یبصرون ).

      آنها فکر مى کردند با این آتش مختصر و نور آن مى توانند با ظلمتها به پیکار

      برخیزند، اما ناگهان بادى سخت بر مى خیزد و یا باران درشتى فرو مى ریزد، و یا

      بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردى و خاموشى مى گراید و بار

      دیگر در تاریکى وحشتزا سرگردان مى شوند.

      سپس اضافه مى کند: آنها کر هستند و گنگ و نابینا، و چون هیچیک از وسائل اصلى

      درک حقایق را ندارند از راهشان باز نمى گردند (صم بکم عمى فهم لایرجعون ).

 

 

 

 

 

      چه مثال دقیق و گویائى : در زندگى انسان بیراهه ها فراوان است ، اما خط

      مستقیم که به سر منزل مقصود به پیش مى رود یکى بیش نیست ، ولى خطوط انحرافى

      بى نهایت است ، و از آن گذشته پرده هاى ظلمت و طوفانهاى وحشتناک و حوادث

      گوناگون در طول این راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغى که از این حوادث مصون

      باشد لازم است که این پرده هاى ظلمت را بشکافد و در برابر طوفانها مقاومت

      کند، و آن چیزى جز چراغ عقل و ایمان و خورشید وحى نیست .

      مختصر شعله اى که انسان ، موقتا مى افروزد چه کارى در این راه طولانى و پر از

      طوفان از آن ساخته است ؟!

      منافقان با انتخاب راه نفاق چنین مى پنداشتند که مى توانند در همه حال موقعیت

      خویش را حفظ کنند و از هر خطر احتمالى مصون بمانند، از منافعى که به دو طرف

      مى رسد، استفاده کرده و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤ منان

      پیروز شوند در صف مؤ منان ، و اگر غلبه با کافران باشد با آنها باشند.

      آنها خود را افرادى زیرک و باهوش مى پنداشته اند و در پرتو روشنائى این شعله

      ضعیف و ناپایدار، مى خواستند راه زندگى خود را ادامه دهند و به نوائى برسند.

      اما قرآن پرده از روى کار آنها برداشت ، و دروغشان را آشکار کرد، چنانکه مى

      خوانیم : اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک

      لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون : هنگامى که منافقان به سراغ تو مى

      آیند مى گویند ما گواهى مى دهیم که تو فرستاده خدائى ، خدا مى داند که تو

      رسول او هستى ، ولى خدا گواهى مى دهد که منافقان در اظهاراتشان دروغ مى گویند

      (سوره منافقون آیه 1 و 2).

      حتى قرآن به کفار نیز اعلام مى کند که آنها با شما نیستند، هر وعده اى دهند

      عمل نخواهند کرد:

 

 

 

 

      الم تر الى الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن

      اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطیع فیکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم و الله

      یشهد انهم لکاذبون لئن اخرجوا لا یخرجون معهم و لئن قوتلوا لا ینصرونهم و لئن

      نصروهم لیولن الادبار ثم لا ینصرون

      منافقان به برادران کافر خود از اهل کتاب وعده مى دهند که اگر شما را از

      مدینه بیرون کنند، ما نیز با شما خارج خواهیم شد و به حرف هیچکس درباره شما

      گوش نخواهیم داد، و اگر با شما بجنگند شما را یارى مى کنیم ، و لکن خداوند

      گواهى مى دهد که منافقان دروغ مى گویند، اگر آنها را بیرون کنند همراه آنها

      خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمایند یاریشان نخواهند کرد، و اگر به

      آنها کمک کنند (درگیر و دار جنگ ) پا به فرار خواهند گذاشت (و استقامت به خرج

      نخواهند داد) -حشر - 11 12).

      قابل توجه اینکه : قرآن در اینجا از جمله استوقد نارا استفاده کرده است ،

      یعنى آنها براى رسیدن به نور نار استفاده مى کنند آتشى که هم دود و هم خاکستر

      و هم سوزش دارد، در حالى که مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ایمان

      بهره مى گیرند.

      منافقان گرچه تظاهر به نور ایمان دارند اما باطنشان ، نار است ، و اگر هم

      نورى باشد ضعیف است و کوتاه مدت .

      این نور مختصر، یا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحیدى است و یا اشاره به

      ایمان نخستین آنها است که بعدا بر اثر تقلیدهاى کورکورانه و تعصبهاى غلط و

      لجاجتها و عداوتها، پرده هاى ظلمانى و تاریک بر آن مى افتد، نه تنها یک ظلمت

      بلکه به تعبیر قرآن ظلمات .

      و همینها است که چشم بینا و گوش شنوا و زبان گویا را سرانجام از آنها خواهد

      گرفت ، چرا که سابقا هم گفتیم ادامه راه غلط تدریجا نیروى تشخیص و درک انسان

      را ضعیف مى کند، تا آنجا که گاهى حقایق را وارونه مى بیند، نیک

 

 

 

 

      در نظرش بد، و فرشته دیو، خودنمائى مى کند.

      به هر حال این تشبیه در حقیقت ، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن مى سازد، و

      آن اینکه نفاق و دوروئى براى مدت طولانى نمى تواند مؤ ثر واقع شود ممکن است

      منافقان براى مدت کوتاهى از مزایاى اسلام و مصونیتهاى مؤ منان برخوردار شوند

      و از رفاقت پنهانى با کفار نیز بهره گیرند.

      ولى این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامى که در یک بیابان تاریک و ظلمانى در

      معرض وزش طوفانها است دیرى نمى پاید، و سرانجام چهره واقعى آنها آشکار مى

      گردد، و به جاى کسب موفقیت و محبوبیت ، منفور و مطرود خواهند شد و همانند کسى

      که در بیابان راه را گم کرده و چراغ را از دست داده سرگردان مى مانند.

      این نکته نیز قابل توجه است که در تفسیر آیه هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر

      نورا: آن خدائى است که خورشید را روشنائى و ماه را نور بخش قرار داد (یونس

5).

      از امام باقر (علیه السلام ) چنین نقل شده که فرمود: اضائت الارض بنور محمد

      (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) کما تضیى ء الشمس فضرب الله مثل محمد (صلى

      اللّه علیه و آله و سلم ) الشمس و مثل الوصى القمر خداوند صفحه روى زمین را

      به محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روشن ساخت همانگونه که با نور آفتاب ،

      لذا محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را به خورشید تشبیه کرد، و وصى او

      على (علیه السلام ) را به ماه .

      یعنى نور ایمان و وحى ، عالمگیر است ، در حالى که نفاق اگر پرتوى هم داشته

      باشد تنها دایره کوچکى از اطراف خود را آنهم براى مدت کوتاهى روشن مى کند

      (ماحوله ).

 



خرید و دانلود دانلود تفسیر جزء اول قران کریم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.