لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 115
جلال آل احمد در یازدهم آذرماه ١٣٠٢ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال به او اجازهی درس خواندن در دبیرستان را نداد. اما او که همواره طالب و جویای حقیقت بود به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد. «دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل ... و شبها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سیمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگهی وجودم ...»
در سالهای آخر دبیرستان است، که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی، آشنا میشود و همین مقدمهای میشود برای پیوستن وی به حزب توده. در سال ١٣٢٢ وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشتهی ادبیات فارسی به تحصیل میپردازد. در سال ١٣٢٣ رسماً به حزب توده میپیوندد و دیری نمیپاید که در شمار اعضای فعال این حزب در میآید. « ...در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت یک کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم ...»
در این سالها یادداشتهای وی در مجلاتی چون «بشر برای دانشجویان» و ماهنامهی «مردم» و «سخن» چاپ میشود. اولین کتاب او، «دید و بازدید»، درواقع گردآوری وی از قصههای چاپشدهاش در این مجلات است.
در سال ١٣٢٦ دومین کتاب خود به نام «از رنجی که میبریم» را چاپ میکند که حاوی قصههای شکست مبارزاتش در حزب توده است. انشعاب وی از حزب توده هم در همین سال اتفاق میافتد. پس از این انشعاب است که برای مدتی به قول خودش ناچار میشود به سکوت که البته سکوت وی به معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلمزدن است.
جلال در این ایام بیشتر به کار ترجمه روی میآورد. رمانهایی چون «قمارباز» از داستایوفسکی (١٣٢٧)، «بیگانه» از آلبر کامو (١٣٢٨) و «سوء تفاهم» از آلبرکامو (١٣٢٩) از ترجمههای ارزندهی جلال است. همچنین کتاب «سه تار» وی هم که آن را به خلیل ملکی تقدیم کرده، محصول همین دوران سکوتش است.
جلال در بهار ١٣٢٩، با سیمین دانشور –که او نیز دانشجوی دانشکدهی ادبیات بوده است– ازدواج میکند. « ...و زنم سیمین دانشور که میشناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهی زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ١٣٢٩ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد ...»
با قضیهی ملی شدن نفت و ظهور جبههی ملی و دکتر مصدق است که جلال دوباره به سیاست روی میآورد. وی عضو کمیته و گردانندهی تبلیغات «نیروی سوم» که یکی از ارکان جبههی ملی بود میشود. وی در ٩ اسفند ١٣٣١، با عدهی دیگری از «نیروی سومیها» بعد از اطلاع از محاصرهی منزل دکتر مصدق فورا ً به آنجا میرود و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنرانی میکند؛ اشرار قصد جان او را میکنند و او زخمی میشود. در اردیبهشت ١٣٣٢ به علت اختلاف با رهبران نیروی سومیها از آنها هم کناره میگیرد. دو کار ترجمهی وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دستهای آلوده» سارتر، مربوط به همین سالها است.
پس از کودتای ٢٨ مرداد، که ضربهی سنگینی بر پیکر آزادیخواهان و مبارزین با استبداد بود، آل احمد نیز دچار افسردگی شدیدی گردید. در این سالها وی کتاب خود را تحت عنوان «سرگذشت کندوها» که کنایه از شکست جبههی ملی و برد کمپانیهای نفتی است، به چاپ میرساند.
این شکست سیاسی، دوباره جلال را به یک دورهی سکوت میبرد و او به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود میکند. « ... فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکستها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت. و حاصلش اورازان، تاتنشینهای بلوک زهرا و جزیرهی خارک ...» که البته «مدیر مدرسه» هم مربوط به همین سالها است. یکی از دغدغههای اصلی ذهن جلال دراین سالها تضاد بنیادهای سنتی جامعه و همچنین مستعمره شدن و مصرفزده شدن فرهنگ ایرانی است، که همین تفکرات او را به سمت خلق شاهکاری چون «غربزدگی» میکشاند. خود او غربزدگی را نقطهی عطف کارهایش میداند.
جلال سالهای آخر عمرش به سفرهای متعددی میرود. حاصل هر کدام از این سفرها سفرنامهای است، که سفرنامهی حج وی تحت عنوان «خسی در میقات» چاپ شد. او در این اثر درونیات خود و همراهانش را
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 16 صفحه
قسمتی از متن .doc :
شیخ احمد جامی
شیخ احمد جامی از اولاد لیث بن جریر علی از اصحاب رسول اکرم و از اعراب عدرنانی بود که به حضرت ابراهیم می رسد . که در عربستان زندگی می کرد عده ای از این قبایل به ایران مهاجرت کردند و عده ای در کاشمر ساکن شدند
شیخ احمد جامی
شیخ احمد جامی از اولاد لیث بن جریر علی از اصحاب رسول اکرم و از اعراب عدرنانی بود که به حضرت ابراهیم می رسد . که در عربستان زندگی می کرد عده ای از این قبایل به ایران مهاجرت کردند و عده ای در کاشمر ساکن شدند .
در سال 440 این کودک پا به دنیا گذاشت او در جوانی خود اهل منکرات و شراب خواری و کارهای دگر بود ولی در همه حال روحیه ای قوی و پیشرفت زیادی داشت و با تفاوتی با جوان های دیگر داشت او در جوانی عاشق کبک بود و در 18 سالگی عاشق زنی شد احمد با عبور و پشت سر گذاشتن همه عشق های خود در نهایت به عشق نهایی یعنی عشق به خدا رسید شیخ احمد در سن 22 سالگی متحول شد و راه خدا را در پیش گرفت و توبه کرد . در مورد توبه کردن احمد چنین روایت است که یک شب شیخ احمد باید دوستان خود را به شراب دعوت می کرد ، وی رفت برای گردآوری شراب که به او صدای آمد که گفت : چرا این کار را انجام می دهی و بیا به سوی خداوند و احمد دگرگون شد و و برای رفیقان خود هم چند دانه کشمش برد و در آبی در کوزه ریخت و به دوستانش داد و وقتی که خوردند آنها به خداوند روی آوردند و توبه کردند .
شیخ احمد جامی برای مدتی از روستا خارج شد و در کوه های اطراف روستا به عبادت پرداخت و بعد از گذشت سالها به شهر آمد و تمام خمره هایی که در شراب خانه ها بود را شکست افرادی که شراب می فروختند از وی شکایت کردند و به دستور حاکم آن را به داخل استبلی انداختند بعد از مدتی گفتند که انگار است ها سر به آخور گذاشته و گریه می کند و حاکم دستور داد که شیخ احمد را از شهر بیرون کند تا کسی را نفرین نکند . اشاره به شعر حافظ و جام شکنی شیخ احمد :
حافظ مرید جام می است آری صبا برو وز بند و بندگی برسان شیخ جام را
بعد از مدت ها به او وحی شد که در جلوی تو نوری است اورا دنبال کن شیخ احمد این نور را دنبال کرد تا به منطقه ای به نام زام رسید در روستایی به نام بیزگ رفت و در کوه بیزک به خودسازی پرداخت در دامنه کوه مسجدی ساخت که به نام مسجدند و معروف است که نوری که دنبال او بود در همان مکان ناپدید شد و بعد از مدتی به شهر بوژگان رفت چون مذهب احمد سنی حنفی بود و مردم بوژگان شیعه اسماعیلی بودند با او مخالفت کردند و او شهر بوژگان را ترک کرد و به روستای معدآباد آمد و برای جنگ سلطان سنجر دعا کرد تا پیروز شود و پیروز شد و از آن پس با سلطان سنجر سلجوقی دوستی کرد و در آنجا ماند و سلطان سنجر به او ارادت زیادی یافت .
او در معد آباداز زنی به نام بی بی خدیجه خواست که باغش را وقف او کند آن زن هم در عوض او گفت تو مرا شفاعت کن که به بهشت بروم شیخ احمد هم یک نامه نوشت که زمانی که من مردم و اگر بهشتی بودم این زن را هم شفاعت می کنم و بعد از مرگ بی بی خدیجه نامه اکه خواسته بود در کفن وی بگذارند قرار دادند و او را در گوشه باغ دفن کردند . شیخ احمد جامی در سال 536 فوت کردند و در محوطه خانقاه ایشان را دفن کردند و این روستا به نام تربت احمد جام نام گرفت که بعد از 100 تا 150 سال بعد به تربت جام مشهور شد .
سنگی که در اول ورودی آرامگاه قرار دارد سنگ مرکب نام دارد این نام به دلیل این بود که شیخ احمد به روی آن می نشست و به شاگردان خود درس می داد بعد از فوت شیخ احمد جامی فرزندان او یک جامعه ای را تشکیل دادند که 900 سال به طول انجامید . به بازماندگان احمد جامی خواجه گویند گروه اصلی خواجه ها را فرزندان شیخ احمد جامی تشکیل می دادند و گروه دوم را کسانی که در اطراف احمد جامی کار می کردند خواجه نام داشت و به آخر اسم های خود پسوند احمدی گذاشتند مانند کلیدداراحمدی – محرراحمدی و ...
بعد ها که هر حکومتی ایرانی در تربت جام حاکم می شد آثاری در آرامگاه بنا می کردند و آرامگاه به صورت مجموعه ای از آثار تاریخی دوره های مختلف از سلجوقی تا حال درآمد.
- آب انبار :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 42
احمد سمیعی گیلانی
شعر نو فارسی را، بهویژه طاعنان، رهآورد روشنفکرانی دانستهاند که از ادبیات غرب، بهخصوص ادبیات فرانسه متأثر بودند. این اَنگ بیگانهبینی با واقعیتی قرین شد که به ظاهر مؤید آن بود. در حقیقت، نوپردازان و، در را‡س آنان، نیما عموماً با آثار شاعران فرانسوی، مستقیم یا از راه ترجمه، آشنایی داشتند. بهعلاوه، نخستین نشانههای تجدد در شعرفارسی با نهضت مشروطیت پدیدار گشت که خود آن نیز ارمغان غرب شمرده میشد و در دورانی آغاز شده بود که روابط فرهنگی با غرب و بالاخص فرانسه، بهواسطه استادان خارجی دارالفنون و بر اثر مسافرت عدهای از ایرانیان به اروپا برای تحصیلات عالیه وسعت یافته بود. در همین اوان بود که جنبش ترجمه رونق گرفت و، در جنب نشرترجمه آثار داستانی، سرودههای شاعران فرانسوی و آلمانی نیز جسته گریخته در مطبوعات درج و منتشر میشد.
بدین سان، قراینی در تأیید نظر آنان که اصالت شعر نو فارسی را منکر بودند و برای آن در مرزوبوم خود خاستگاهی قایل نبودند و حتی آن را حرکتی قهقرایی تلقی میکردند وجود داشت.
اکنون این پرسش پیش میآید که این قول تا چه حد پذیرفتنی است و آیا صرف این واقعیت که توسعه روابط فارسیزبانان با غرب خواهناخواه، اگر نه در ایجاد، دست کم در تقویت و تشحیذ نهضت تجدد در ایران مؤثر بوده اصالت این نهضت را نفی میکند و آیا برای پذیرفتاری تأثیر غرب زمینهای مساعد در کشور ما وجود نداشته و اگر داشته - که مسلماً داشته - این زمینه چه بوده و چگونه پدید آمده است؟
برای پاسخ دادن به این پرسش، ما، در این مقام، درگیر سوابق تاریخی نهضت تجدد، که همه شئون حیات ملی را در بر میگیرد، نمیشویم و تنها به آنچه با تجدد ادبی، بالاخص با شعر نو، ربط پیدا میکند میپردازیم.
برای رسیدن به پاسخی روشن، لازم میدانیم مسیر تطور شعر فارسی را مرور کنیم و امیدواریم که این مرور، هر چند به غایت اجمالی، راه یا بهتر بگوییم راههایی را که شعر فارسی از آغاز تا به امروز پیموده نشان دهد و ما را به این نتیجه برساند که شعر نو، اگر هم طریق جدیدی اختیار کرده، از جهاتی - آنهم جهات اساسی - از عناصر پیشینهدار الهام گرفته است. اصولاً جریانهای فکری و هنری، در عین تأثر از تحولات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، روند مستقلخود را طی میکنند. از اینرو، اگر بخواهیم برای شعر نو خاستگاهی اصیل و بومی سراغ بگیریم و راهی را که برگزیده توجیه کنیم، از بازگشت به جریانه ادبی متقدم بر آن و، به عبارت سادهتر، از نظر افکندن به راههایی که شعرسنتی پیموده ناگزیریم.
شعر کلاسیک فارسی در عصر سامانیان (قرن چهارم هجری) است که هویت روشن و تشخص آشکار پیدا میکند. در این عصر است که مجموعه سنن شعر عروضی فارسی مدون میگردد. اوزان، قوالب، قافیهبندی، تردیف، مضامین، موضوعات، صنایع بدیعی، نمادهای شعر فارسی - جملگی، در اشعار نهچندان زیادی که از آن عصر به جا مانده، شواهد متعدد و متنوع دارند. حماسه ملی ما نیز در همین اوان، به نثر و به نظم، تکوین یافته است. به روزگار دولت سامانیان، شعر فارسی از جهات گوناگون به مرحله پختگی میرسد، شاعران بسیاری ظهور میکنند و در انواعمدیحه، تغزل، حکمت و اندرز، رثاء، خمریه، افسانه و داستان در قالبهای قصیده و مثنوی و قطعه و غزل و رباعی و حتی نوعی مسمط شعر میسرایند. اینان را نه تنها پیشگامان و پیشاهنگان (طلایهداران) بلکه بنیانگذاران و پرورشدهندگان ارکان شعر سنتی فارسی باید شمرد.
یگانه مایهای که در اشعار شاعران عصر سامانی غایب و نامحسوس است مایه عرفانی است. بررسی وجه و دلیلخالی بودن اشعار شاعران این دوره از مایه عرفانی به تفحص و تحقیق مستقل نیاز دارد و، در این مقام، از اشاره به خود این واقعیت فراتر نمیتوان رفت. همینقدر میتوان یادآور شد که دولت آلسامان مقارن بوده است با اوجرونق مادی و معنوی و صلح و آرامش ماورالنهر. بخارا در این برهه تاریخی از مراکز مهم و معتبر تمدن بهشمار میرفت و به قول نظامی عروضی در چهار مقاله، در صمیم دولت سامانیان، جهانآباد بود و ملک بیخصم و لشکر فرمانبردار و روزگار مساعد و بخت موافق.
در چنین فضایی، بس بعید مینماید که مایههای عرفانی به اشعار شاعرانی راه یابد که از حمایت امیران بهرهمند بودند و روزگار در امن و آرامش و رفاه میگذراندند. باری، در اشعاری که از این دوره به یادگار مانده تنها در یک رباعی رودکی است که بارقهای از عرفان - حضور قلب در نماز - به چشم میآید:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 16 صفحه
قسمتی از متن .doc :
شیخ احمد جامی
شیخ احمد جامی از اولاد لیث بن جریر علی از اصحاب رسول اکرم و از اعراب عدرنانی بود که به حضرت ابراهیم می رسد . که در عربستان زندگی می کرد عده ای از این قبایل به ایران مهاجرت کردند و عده ای در کاشمر ساکن شدند
شیخ احمد جامی
شیخ احمد جامی از اولاد لیث بن جریر علی از اصحاب رسول اکرم و از اعراب عدرنانی بود که به حضرت ابراهیم می رسد . که در عربستان زندگی می کرد عده ای از این قبایل به ایران مهاجرت کردند و عده ای در کاشمر ساکن شدند .
در سال 440 این کودک پا به دنیا گذاشت او در جوانی خود اهل منکرات و شراب خواری و کارهای دگر بود ولی در همه حال روحیه ای قوی و پیشرفت زیادی داشت و با تفاوتی با جوان های دیگر داشت او در جوانی عاشق کبک بود و در 18 سالگی عاشق زنی شد احمد با عبور و پشت سر گذاشتن همه عشق های خود در نهایت به عشق نهایی یعنی عشق به خدا رسید شیخ احمد در سن 22 سالگی متحول شد و راه خدا را در پیش گرفت و توبه کرد . در مورد توبه کردن احمد چنین روایت است که یک شب شیخ احمد باید دوستان خود را به شراب دعوت می کرد ، وی رفت برای گردآوری شراب که به او صدای آمد که گفت : چرا این کار را انجام می دهی و بیا به سوی خداوند و احمد دگرگون شد و و برای رفیقان خود هم چند دانه کشمش برد و در آبی در کوزه ریخت و به دوستانش داد و وقتی که خوردند آنها به خداوند روی آوردند و توبه کردند .
شیخ احمد جامی برای مدتی از روستا خارج شد و در کوه های اطراف روستا به عبادت پرداخت و بعد از گذشت سالها به شهر آمد و تمام خمره هایی که در شراب خانه ها بود را شکست افرادی که شراب می فروختند از وی شکایت کردند و به دستور حاکم آن را به داخل استبلی انداختند بعد از مدتی گفتند که انگار است ها سر به آخور گذاشته و گریه می کند و حاکم دستور داد که شیخ احمد را از شهر بیرون کند تا کسی را نفرین نکند . اشاره به شعر حافظ و جام شکنی شیخ احمد :
حافظ مرید جام می است آری صبا برو وز بند و بندگی برسان شیخ جام را
بعد از مدت ها به او وحی شد که در جلوی تو نوری است اورا دنبال کن شیخ احمد این نور را دنبال کرد تا به منطقه ای به نام زام رسید در روستایی به نام بیزگ رفت و در کوه بیزک به خودسازی پرداخت در دامنه کوه مسجدی ساخت که به نام مسجدند و معروف است که نوری که دنبال او بود در همان مکان ناپدید شد و بعد از مدتی به شهر بوژگان رفت چون مذهب احمد سنی حنفی بود و مردم بوژگان شیعه اسماعیلی بودند با او مخالفت کردند و او شهر بوژگان را ترک کرد و به روستای معدآباد آمد و برای جنگ سلطان سنجر دعا کرد تا پیروز شود و پیروز شد و از آن پس با سلطان سنجر سلجوقی دوستی کرد و در آنجا ماند و سلطان سنجر به او ارادت زیادی یافت .
او در معد آباداز زنی به نام بی بی خدیجه خواست که باغش را وقف او کند آن زن هم در عوض او گفت تو مرا شفاعت کن که به بهشت بروم شیخ احمد هم یک نامه نوشت که زمانی که من مردم و اگر بهشتی بودم این زن را هم شفاعت می کنم و بعد از مرگ بی بی خدیجه نامه اکه خواسته بود در کفن وی بگذارند قرار دادند و او را در گوشه باغ دفن کردند . شیخ احمد جامی در سال 536 فوت کردند و در محوطه خانقاه ایشان را دفن کردند و این روستا به نام تربت احمد جام نام گرفت که بعد از 100 تا 150 سال بعد به تربت جام مشهور شد .
سنگی که در اول ورودی آرامگاه قرار دارد سنگ مرکب نام دارد این نام به دلیل این بود که شیخ احمد به روی آن می نشست و به شاگردان خود درس می داد بعد از فوت شیخ احمد جامی فرزندان او یک جامعه ای را تشکیل دادند که 900 سال به طول انجامید . به بازماندگان احمد جامی خواجه گویند گروه اصلی خواجه ها را فرزندان شیخ احمد جامی تشکیل می دادند و گروه دوم را کسانی که در اطراف احمد جامی کار می کردند خواجه نام داشت و به آخر اسم های خود پسوند احمدی گذاشتند مانند کلیدداراحمدی – محرراحمدی و ...
بعد ها که هر حکومتی ایرانی در تربت جام حاکم می شد آثاری در آرامگاه بنا می کردند و آرامگاه به صورت مجموعه ای از آثار تاریخی دوره های مختلف از سلجوقی تا حال درآمد.
- آب انبار :
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
سید جلال آل احمد،
در یازدهم آذر 1302 در تهران، در خانوادهای روحانی، به دنیا آمد. در نخستین سالهای جوانی با انتشار مجموعه داستان کوتاه دید و بازدید، به جمع نویسندگان پیوست. خصوصیات رفتاری و سلوک قلمی جلال چنان بود که خیلی زود نامش را در میان قشرهای مختلف، اعم از جوانان و روشنفکران دانشگاهی و غیردانشگاهی، بر سر زبانها انداخت. ذهن کنجکاو، نگاه دقیق و وسیع، صراحت بیان، صداقت گفتار، صمیمیت رفتار و شجاعت قلم آل احمد در مجموع او را به عنوان روشنفکری مستقل (البته این استقلال در سالهای بعد به حاصل آمد) و نویسندهای درد آشنا و متعهد مطرح کرد.
پس از اتمام دوره دبستان «... [پدر] دیگر نگذاشت درس بخوانم. که برو بازار کار کن. تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم.» در 1332 وارد دانشسرای عالی شد و در رشته ادبیات فارسی لیسانس گرفت. دوره دکتری ادبیات فارسی را، در اواخر آن و در حین نوشتن رساله، ناتمام گذاشت و از آن پس بقیه عمر کوتاهش را در دو زمینه فعالیتهای اجتماعی- سیاسی و فرهنگی (تدریس و نویسندگی) سپری کرد.
جلال به چند کشور اروپا و امریکا و اتحاد شوروی [سابق] و عراق و اسرائیل مسافرت کرده است. انگیزه رفتن به این سفرها بیشک تفریح و تحصیل نبود. خوشبختانه، در مدت اقامت در کشورهای بیگانه با دوستان همفکر خود مکاتبه میکرده است.
تعدادی از این نامههای او، البته با تعدادی دیگر از نامههایی که از تهران و شهرهای دیگر ایران به اشخاص مختلف نوشته شده در مجموعهای به نام «نامههای جلال آل احمد» (جلد اول) به چاپ رسیده است. از مطالعه این نامهها دانسته میشود که جلال پارهای مسائل را به گونهای سانسور میکرده یا از «کُد»های قراردادی بین خود و دوستانش استفاده میکرده است تا فقط مخاطبانش آنها را دریابند. حتی در برخی از نامهها نشانی خود را در کشور بیگانه ننوشته و تلویحاً اشاره کرده است که محل اقامت او را از همسرش یا سایر دوستان بپرسند. از اینرو، از محتوای این نامهها میتوان دریافت که سفرهای او بیشتر ابعاد سیاسی داشته است.
اصولاً یکی از مشغلههای مورد علاقه او رفتن به مسافرت بود. یادگار این مسافرتها سفرنامههای «اورازان»، «تاتنشینهای بلوک زهرا»، «جزیره خارک»، «درّ یتیم خلیجفارس»، «سفر به ولایت عزرائیل» [اسرائیل!]، «سفر روس» و «خسی در میقات» (سفرنامه حج) است. وی دو سفرنامه دیگر نیز به نامهای «سفر امریکا» و «سفر اروپا» نوشته که هنوز چاپ نشدهاند.
آل احمد در طول حیات چهل و شش سالهاش مشاغل گوناگونی داشت: نویسندگی، روزنامهنگاری و مدیریت نشریات، مسئولیت حزبی، تدریس و امور اداری و ... اما به رغم این تنوع، مشاغل جلال را میتوان در دو زمینه فعالیتهای سیاسی و خدمات فرهنگی طبقهبندی کرد؛ با تأکید بر این نکته که فعالیتهای سیاسی و کارهای فرهنگی او را جدا از هم نمیتوان تصور کرد؛ چرا که این دو مقوله در زندگی جلال فیالواقع مانند دو روی یک سکه بوده است.
فعالیتهای سیاسی-فکری
جلال آل احمد به علت سرخوردگی ناشی از سختگیریهای پدر در دوران کودکی و نوجوانی، نخست از تفکر دینی رویگردان شد و در نخستین سالهای جوانی «دگراندیش» گشت.
این تحولاندیشگی او در نتیجه آشنایی با چپگرایان زمانه بود که نهایتاً به عضویت وی در حزب توده انجامید (1323). اما دیری نپایید که جزو نخستین گروه انشعابیون از حزب جدا شد (1326) و از آن اعلام برائت کرد. چندسالی هم خارج از چارچوب تنگ و تاریک تفکر و روش حزبی فعالیت کرد. این فعالیتها عمدتاً در زمینه فرهنگی- سیاسی بود. همکاری جلال با مطبوعات مهمترین بخش مشغله سیاسی - فرهنگی وی محسوب میشود.
اینک برخی از آنها: مدیریت داخلی هفتهنامه بشر (1325)، مدیریت داخلی مجله ماهانه مردم (1325 تا 1326)، همکاری با مجله ماهانه شیر و خورشید سرخ ایران (1328) این مجله به مدریت دکتر ذبیحالله صفا منتشر میشد، مدیریت روزنامه شاهد (1329 تا 1331)، مدیریت مجله ماهانه علم و زندگی، همکاری بامجله نقش و نگار (1324)، مدیرمسئول این مجله سیمین دانشور (همسر جلال) بود، مدیریت هفتهنامه مهرگان (1337) به سردبیری دکتر عبدالحسین زرینکوب، همکاری با مجله تحقیقات اجتماعی، سرپرستی ماهنامه کتاب ماه یا کیهان ماه (فقط دو شماره منتشر شد) و همکاری با مدیریت دوره جدید ماهنامه جهان نو (1342) به سردبیری دکتر رضا براهنی.
جلال آل احمد در دهه آخر حیات به پالایش اندیشه و روان خود پرداخت. در سال 1343 به زیارت خانه خدا رفت و خسی در میقات (1345) سفرنامه حج اوست. خسی در میقات «از دو جهت قابل توجه است:
الف: از جهت تداوم خط فکری جلال. سرخوردگی از فرهنگ غربی و بازگشت به فرهنگ سنتی و قومی و بومی و اسلامی. در طول سفر حج، جلال جز افسوس خوردن بر فرهنگ خانوادگی، کاری ندارد. در واقع خسی در میقات قصیدهای است در رثای فرهنگ مرده خانوادگی ما در باربر فرهنگ سلطهگر متکی به تکنیک و ماشین غرب (امریکا و روس)...
ب: نثر جلال، که از رساله غربزدگی به شکوفایی میل کرده است، در این رساله از جمله به اوج شکوفایی خویش رسیده است. کتاب، در نظر اول سفرنامهای است به نثر. اما اگر با تأمل آن را بخوانی، یکسره شعر است و یکسره احساس و عاطفهای است در اوج صداقت و صمیمیت و باورمندی».
«خسی در میقات» همچنین یکی از نمونههای عالی
گزارشنویسی ادبی در ادبیات معاصر فارسی به شمار میآید.
در حوزهی فرهنگ او در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش (وزارت فرهنگ وقت) درآمد و مشغول تدریس شد و این فن شریف را در کنار مشاغل دیگر تا پایان عمر حفظ کرد. چندی مشاور کتابهای درسی بود (حدود 1341). یک سال هم مدیر مدرسه ای بود؛ کتاب «مدیر مدرسه» بازتاب آن مسئولیت است. در اوایل دوران معلمی، از قضا، با نیما یوشیج همسایه شد (در حدود سال 32) و این دیدارها و نشست و خاستهای همسایگانه تا 1338 –سال مرگ نیما- ادامه داشت. جلال شرح آشنایی و معاشرت خود را با نیما در دو مقالهی «نیما دیگر شعر نخواهد گفت» و «پیرمرد چشم ما بود» به قلم آورده است: «از این به بعد یعنی از سال 1332 به بعد –که همسایه او [نیما] شده بودیم پیرمرد را زیاد میدیدم. گاهی هرروز. در خانههامان یا در راه [...] سلام و علیکی میکردیم و احوال میپرسیدیم و من هیچ درین فکر نبودم که به زودی خواهد رسید روزی که او نباشد و تو باشی و بخواهی بنشینی خاطراتی از او گرد بیاوری و کشف بشود که خاطراتی از گذشته خودت گرد آوردهای».
شاید بتوان گفت مقالات جلال درباره نیما، به رغم گذشت سی و اندی سال از نگارش آنها، هنوز هم جزو خواندنیترین نوشتهها در خصوص شعر و زندگی نیما محسوب میشود؛ هرچند جلال با فروتنی میگوید: «من هرچه باشم منتقد نیستم.»
«نیما زندگی را بدرود گفت. و به طریق اولی شعر را. اما به اعتقاد موافق و مخالف دفتر شعر فارسی هرگز نام او را بدرود نخواهد کرد. و افتخاری را که او به شعر تُنُک مایهی معاصر داد به فراموشی نخواهد سپرد. چرا که طپش حیات شعر زمانه ما به مضراب او ضرباتی تازه یافت. و چرا که پافشاری او در کار شعر از طاقت بشری بیرون بود. چون کوهی قد برافراشت تا پیشانی به هر باد مخالفی بساید و به سینه خود ضربت هرسیل و رگباری را به جان بخرد تا شاید در دامنهای آرام –ساقه نازک شعر معاصر فرصتی برای نشو و نما بیابد. چهل سال آزگار نیش و طعنهی «قدمای ریش و سبیلدار» را تحمل کرد شاید شعرای جوان از گزند سرزنشها در امان باشند و از افسون غولان.
اکنون دیگر شاعر «افسانه»، خود به دنیای افسانهها گریخته و سرایندهی «در فروبند» در ابدیت را به روی خود گشوده.
است. اما فریاد او تا قرنهای قرن شنیده خواهد شد که:
"آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
یک نفر دارد که دست و پای دایم میزند
روی این امواج تند و تیره و غران که میدانید..."
نیما دیگر شعر نخواهد گفت...»
سلوک قلمی و آثار جلال
«...«قلم» این روزها برای ما شده یک سلاح. و با تفنگ اگر بازی کنی بچه همسایه هم که به تیر اتفاقیاش مجروح نشود، کفترهای همسایه که پر خواهند کشید... و بریده باد این دست اگر نداند که این سلاح را کجا به کار باید برد».(جلال آل احمد)
جلال آل احمد را میتوان یکی از پرنویسترین نویسندگان معاصر به شمار آورد: «چهل و شش سال زندگی، سی سال نویسندگی و حدود چهل اثر. این کارنامه زندگی جلال است.»؛ «از شانزده هفده سالگی» قلم به دست گرفت، اما نخستین اثرش را در بیست سالگی به چاپ سپرد: رساله کوچکی به نام «عزاداریهای نامشروع» که از عربی ترجمه کرده بود. این رساله در دو هزار نسخه چاپ شد اما کسانی آنها را، یکجا، خریدند و به دهان آتش دادند. نخستین داستان کوتاهش، به نام «زیارت» در سال 1324 در مجله سخن به چاپ رسید.
آثار آل احمد را به طور کلی میتوان در پنج مقوله یا موضوع طبقهبندی کرد:
الف- قصه و داستان. ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه. هـ- خاطرات و نامهها.
خصوصیات نثر جلال
به طور کلی نثر جلال نثری است پر نفس، شتابزده، کوتاه، برنده و نافذ و در نهایت ایجاز. آل احمد در شکستن برخی از سنن ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کمنظیر داشت و این ویژگی در نامههای او به اوج میرسد. اغلب نوشتههایش به گونهای است که خواننده میتواند بپندارد نویسنده هماکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را تقریر میکند و خواننده، اگر با طور و اطوار نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات آغاز و انجام آنها را دریابد، سر درگم خواهد شد. از این رو ناآشنایان به سبک آل احمد