واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

دیباچه دیوان(دشت خرم)

دیباچه دیوان(دشت خرم)

مشخصات محصول

نام کتاب: دیباچه دیوان(دشت خرم)

نوع فایل: پی دی اف زیپ شده

حجم فایل:63 مگابایت

تعدادصفحات: 496 صفحه

زبان: فارسی خطی

قیمت کتاب: 1000 تومان

نحوه خرید: خریدآنلاین ودانلود



خرید و دانلود دیباچه دیوان(دشت خرم)


تحقیق درمورد کارآموزی کامپیوتر طراحی و نصب شبکهLan دانشگده ادبیات و زبان خارجه تبریز 27 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 30

 

مقدمه :

شبکه چیست ؟

شبکه یا Netword یک اصطلاح عمومی است و به مجموعه ای از ابزارهای پردازش اطلاعات اطلاق می شود که با یکدیگر در ارتباط هستند . البته این ارتباط از نوع فیزیکی و منطقی است که از طریق سخت افزار و کابل بر قرار شده است و با یک روش استاندارد مدیریت می شود .

Wan and Lan

شبکه محلی یا (Local Area Networkinq) Lan شبکه ای است با تعداد محدودی از کامپیوترهای شخصی بطوری که در سطح یک مکان محدود با هم کار می کنند و از منابع یکدیگر مشترکاً استفاده می کنند . شبکه های محلی به اشکال گوناگون قابل استفاده اند اما با وجود این گوناگونی در اصل با هم یکسانند بطوریکه اشتراک در برنامه های کاربردی فایلها و وسایل جانبی از اهداف اصلی آنهاست .

همان طور که می دانیم از Lan برای فضاهای محدود استفاده می شود اما اگر بخواهیم در فواصل طولانی نقل و انتقال اطلاعات با سرعت بالائی انجام شود به سراغ شبکه های گسترده یا Wan ( Wide Aria Nedwork ) می رویم .یک Wan از مرتبط شدن دو یا چند Lan بوجود می آید .

تغییر و تحول در تکنولوژی شبکه ها :

با پیشرفت روزافزون فن آوری شبکه ها نحوه و نوع ارتباط مابین کامپیوترهای یک شبکه مداماً در حال تغییر است ، پیش از این شبکه به معنای محیط متمرکزتری برای پردازش اطلاعات بحساب می آمد و از ترمینالها به عنوان ابزاری برای دریافت و یا نمایش اطلاعات استفاده می شد . بطوریکه آنها فقط از منابع اطلاعاتی موجود در کامپیوترهای بزرگ استفاده می کردند و سیستم ها به تنهایی قابلیت اجرای فرامین نرم افزاری را نداشتند .

اجزای اصلی شبکه :

ارتباطات داده ها در ابتدا در انحصار کمپانیهای خاصی از قبیل IBM قرار داشت اما در حال حاضر شرکتهای زیادی دست اندرکار این قضیه هستند بطوریکه تمام اجزای مورد نیاز یک شبکه از نرم افزارهای سطح بالا تا رابط های سطح پایین را ارائه می دهند . تعداد این شرکتها باعث شده است که اجزای متفاوتی در ارتباط با شبکه های محلی بوجود آید . اما بطور کلی آنچه که باعث اختلاف مابین شبکه های محلی می شود تفاوت اجزای اصلی آنهاست .

ایستگاه کاری

مشهورترین جزء یک شبکه ، ایستگاه کاری یا Workstation می باشد که از طریق آن کاربرد با شبکه ارتباط برقرار می کند . ایستگاه کاری در شبکه به معنای یک پایانه هوشمند است زیرا از توانایی پردازش و اجرای برنامه ها بهره مند می باشد در حالیکه پایانه های ساده (Dumb ) فقط بعنوان یک ابزار ورودی – خروجی به کامپیوتر مرکزی متصل بوده و اطلاعات را جهت پردازش ، به واحد پردازشگر مرکزی ارسال می کنند .

ایستگاههای کاری در یک شبکه محلی به تنهایی قابل استفاده هستند و می توانند در سرعت پردازش ، مقدار حافظه ، برنامه های نصب شده و ابزارهای ذخیره سازی اطلاعات متفاوت باشند .

اغلب ایستگاههای کاری از یک سیستم عامل محلی (host) نظیر DOS و Windows یا OS/2 بهره می برند این سیستم عامل شرایطی را فراهم می کند تا ایستگاه کاری توانائی اجرای نرم افزارهای محلی را مستقلاً دارا باشد .

کارت های رابط شبکه

رابطی که جسم جدا از شبکه را به LAN متصل می سازد و آن را راه اندازی می کند ، کارت رابط شبکه یا آداپتور شبکه (Network Interface Adapter-NIC) نامیده می شود . یک NIC از شکاف های (SLOT) موجود بر روی برد اصلی کامپیوترها استفاده می کند . و باعث برقراری یک اتصال فیزیکی به رسانه انتقال یا کابل می شود . کارت شبکه ، باعث برقراری ارتباط مابین اجزاء شبکه از طریق سیگنال های خاص می شود . هر عنصری از شبکه محلی که دارای یک کارت شبکه باشد بعنوان یک گروه یا node شناخته می شود بطوریکه هر گروه از یک آدرس واحد برای مسیریابی اطلاعات استفاده می کند .

کابل بندی (Cablinq)

اتصال فیزیکی گره های شبکه را کابل بندی شبکه می نامند . کابلی که در Lan استفاده می شود از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا این عنصر در شبکه ، بیشترین تاثیر را بر میزان نرخ انتقال داده و بازدهی ورودی – خروجی دارد . دو اصطلاحی که در این زمینه برای رسانه انتقال اطلاعات (Media) استفاده می شود عبارتند از : باند پایه (Base Band) و باند پهن (Broad band) . باند پایه روشی از انتقال اطلاعات است که در آن سیگنال دیجیتال تنها با یک فرکانس ، کل پهنای باند رسانه را اشغال می سازد . از طرفی باند پهن به مفهوم آن است که پهنای باند به چندین کانال تقسیم می شود که این تقسیم بندی بر اساس فرکانس های متفاوت و یا دامنه فرکانسی مختلـف برای سیگنـال آنــالوگ می باشد . در یک چنین حالتی اگر پهنای باند کافی وجود داشته باشد ، می توان چندین سیستم انتقال را تنها با استفاده از یک کابل پیاده سازی کرد . اصطلاحی که چگونگی مشترک بودن رسانه را بوسیله کانال های متعدد ، بیان می کند تسهیم سازی یا Multiplexing می باشد البته نوع تسهیم سازی ، بستگی به رسانه انتقال دارد .

رسانه های نوع باند پهن، چندین کانال متفاوت دارند که این نوع تقسیم بندی بر اساس فرکانس های مختلف سیگنال های آنالوگ می باشد . به این نوع تسهیم سازی ، مالتی پلکس بر اساس تقسیم فرکانس یا FDM (Frequency Division Multiplexing) گفته می شود . تلویزیون کابلی نمونه ای از EDM است . باند پایه روشی از انتقال داده است که تنها یک فرکانس از سیگنال دیجیتال ، سراسر پهنای باند را اشغال می کند . رسانه از نوع



خرید و دانلود تحقیق درمورد کارآموزی کامپیوتر      طراحی و نصب شبکهLan  دانشگده ادبیات و زبان خارجه تبریز   27 ص


دیوان امیرمعزی(دیوان خطی)

دیوان امیرمعزی(دیوان خطی)

مشخصات محصول

نام کتاب: دیوان امیرمعزی

نوع فایل: پی دی اف زیپ شده

حجم فایل:42 مگابایت

تعدادصفحات: 379 صفحه

زبان: فارسی خطی

قیمت کتاب: 1000 تومان

نحوه خرید: خریدآنلاین ودانلود



خرید و دانلود دیوان امیرمعزی(دیوان خطی)


تحقیق. استعاره در فلسفه و ادبیات

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

استعاره در فلسفه و ادبیات (با نگاهی به استعاره از نظر آقای عنایت سمیعی)

گفته ‌می‌شود نخستین استعاره‌ها در اعماق تاریخ پدید آمدند، زمانی که انسان در اثر وحشت یا ستایش نخواست نام شیء یا جانور یا پدیده‌ای را بر زبان آورَد، ناگزیر آن را با واژه‌‌ای که مصداقش مشخص‌ترین شباهت را به آن داشت مورد اشاره قرارداد. این ماجرا شبیه آن است که جوانی دختری را دوست داشته باشد ولی در جمع نتواند او را با نام اصلی‌اش معرفی کند، در این صورت به جای آن، واژه‌ای را به کار می‌برد که در نظر او معشوفه‌اش در صفات و ویژگی‌هایی شبیه به آن است. مثلا به جای محبوب فرض کنید از واژه های "گل- ماه - آهو " و... استفاده می‌کند. طبیعی است که هر واژه ای را نمی‌تواند به جای محبوبش به کار برد؛ زیرا شنوندگان او باید بین محبوب و واژه‌ای که به جای آن می‌نشیند چنان رابطه‌ی مشخصی را احساس کنند که در دریافت مقصود او اشتباه نکنند؛ مثلا او نمی‌تواند از واژگانی مثل سنگ یا چوب یا موج به جای نام محبوبش استفاده کند. یا کودکی را فرض کنید که از موجودی می‌ترسد و باور دارد که نباید نام او را بر زبان آورد، در عین حال مجبور است درباره‌ی آن حرف بزند. به نظر شما آن کودک آن موجود را با چه واژه‌ای باید مورد اشاره قرار دهد که شنونده‌اش در درک مقصود او اشتباه نکند؟ طبیعی است تا جایی که اطلاعاتش اجازه می‌دهد به سوی واژه‌هایی کشیده می‌شود که مصداق‌شان- از نظر او- شیبه موجود مورد نظر اوست. آن عاشق و کودک همچون انسان‌های دنیای کهن بی‌آنکه خواسته ‌باشند تصویری خیالی پدید آورند، برای بیان مقصود خود از استعاره استفاده می‌کنند. می‌خواهم بگویم استعاره‌ها حاصل ضرورت‌های زندگی ذهنی و عینی بشر در طول تاریخ بوده‌اند. مثلا استعاره‌هایی که در آیین‌ها، دعاها و متون مقدس کهن دیده می‌شود همگی حاصل ضرورت‌های زندگی انسان‌ها بوده‌اند. از این جهت که انسان گاهی نمی‌خواسته، گاهی هم نمی‌توانسته وجود یا پدیده ای مقدس یا هولناک را به صورت مستقیم مورد اشاره قرار دهد. و این که انسان درباره‌ی این وجود‌های مقدس یا هولناک و روابط آن‌ها با زندگی خود و تاثیر و تاثر آن چگونه می‌اندیشیده است، وارد حوزه‌ی معرفتی‌یی می‌شود که در توصیف آن ناگزیر از بیان استعاری بهره جسته‌ است و به تدریج در جریان تکامل اجتماعی، ارزش‌های هنری استعاره به عنوان نوعی از تلقی و بیان و وسیله‌ای برای به نمایش گذاشتن زیبایی و هرآنچه ستودنی است کشف می‌شود و به زیور و آرایه‌ی سخن تبدیل می‌شود.

اگرچه استعاره همیشه به عنوان یکی از اساسی‌ترین امکانات زبان در بیان اندیشه و معرفت انسان به کار می‌آمده است، فلاسفه‌ی دنیای کهن از پذیرش آن در حوزه‌ی بیان افکارخویش خودداری می‌کردند، در حالیکه در عمل ناگزیر از استفاده از آن بودند. مثلا ارسطو با به کار گرفتن واژه‌هایی از عرصه‌ی دادگاه به بیان فکر فلسفی پرداخت. در واقع او بود که با به کار گرفتن واژه‌های "قضیه" و "حکم" استعاره‌ی دادگاه را- بی آنکه خواسته یا دوست داشته باشد- وارد بیان فلسفی کرد. در حالیکه فلاسفه‌ی سنتی همیشه استعاره را عنصری ادبی دانسته‌اند و عامل ابهام که ناگزیر مخل درک مباحث و نظریه‌های فلسفی خواهد شد، و معتقد بوده‌اند که بحث درباره‌ی استعاره مربوط به حوزه‌ی الفاظ است .

منطقی را بحث از الفاظ نیست

بحث از الفاظ او را عارضی‌ست

حتی در دوران روشنگری هم این نگاه رایج بوده ‌است. طوری که "دیدرو" در "دایره المعارف" وقتی به بحث استعاره ( metaphor) می‌رسد، معتقد است که تمثیل، مجاز و استعاره با اندیشه‌ی عقلی از دو سنخ‌اند و با تعابیر زمانش می‌گوید: «تشبیه و تمثیل استدلال زنان و شاعران است و مردان که که اهل استدلال‌اند باید از این شیوه پرهیز کنند» (۱) و دکارت برای رسیدن به زبان واضح که بتواند به روشنی مسائل پیچیده‌ی فلسفی را بیان کند، استعاره و مجاز را از عرصه‌ی مباحث فلسقی می‌راند. در واقع تا قرن هیجدهم فلاسفه مجاز و استعاره را مربوط به فن خطابه و شعر می‌دانستند.

اما در عرصه‌ی ادبیات استعاره عامل ابهام و زیبایی است و زیباترین بیان ممکن در هر زبانی محسوب می‌شود، تا آنجا که "رنه ولک و آستن وارن" در فصل پانزدهم نظریه‌ی ادبی آن را یکی از دو رکن اساسی شعر اعلام می‌کنند و می‌نویسند: «دو رکن اساسی شعر به قول یکی از معاصران ما وزن و استعاره است. به علاوه وزن و استعاره به یکدیگر تعلق دارند و تعریفی که از شعر می‌دهیم باید آنچنان جامع و مانع باشد که هردو را شامل شود و همراهی آن‌ها را توضیح دهد.»(۲) این بیان به خوبی اهمیت استعاره را در ادبیات نشان می‌دهد و حتی می‌توان گفت کمی درباره‌ی نقش آن اغراق می‌کند.

علمای علم بیان که به بررسی مهمترین عوامل زیبایی سخن، یعنی؛ استعاره، تشبیه، کنایه، مجاز و تمثیل می‌پردازند استعاره را از یک طرف به تشبیه و از طرف دیگر به مجاز مربوط می‌دانند. در واقع استعاره تشبیهی است که دوران دگردیسی‌اش را به کمال رسانده ‌ و یکی از دو طرف اصلی تشبیه در دیگری حل شده‌ است. وقتی گفته می شود: «ماه من خندید» منظور این است که «یار ِ چون ماه من خندید» اما در جریان تکامل، مشبه که یار باشد عرصه‌ی سخن را ترک کرده است تا "ماه" نیز بتواند از دلالت بر مدلول حقیقی خود بریده شود. و با استفاده از ابزار [قرینه‌ی] "خندیدن" بر یار دلالت کند. در اینجا ماه و یار که دو وجود و دو دال جداگانه‌اند به یگانگی می‌رسند و این یگانگی آنها در ذهن خواننده و شنونده تصویری دلنشین خلق می‌کند و عواطف او را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

از طرف دیگر استعاره به مجاز مربوط است، چراکه واژه‌ی استعاره معنی غیرحقیقی دارد. "ماه " دیگر ماه آسمان نیست "یار" است، یعنی ماه به جای یار به کار رفته است و دلالت بر آن دارد. از این نظر علمای بلاغت آن را یکی از انواع مجاز به حساب می‌آورند، چراکه دو شرط اصلی مجاز در آن لحاظ شده‌است؛ یعنی هم میان معنی حقیقی و مجازی آن رابطه وجود دارد (علاقه) و هم نشانه‌ یا قرینه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد کلمه بر معنی حقیقی‌اش دلالت ندارد. در همین جمله‌ی "ماه من خندید" علاقه‌ی میان ماه و یار شباهت یار به ماه است (علاقه‌ی شباهت) و آنچه نشان می‌دهد "ماه" در معنی حقیقی‌اش نیامده، واژه‌های "من" و "خندید" است. چراکه "ماه" آسمان متعلق به کسی نیست، همچنین توانایی خندیدن ندارد. پس ماهی که مال من است و می‌خندد نمی‌تواند ماه آسمان باشد.

سیسرون در "اندر وصف خطیب- کتاب سوم" می‌نویسد: "استعاره صورت کوتاه شده‌ی تشبیه است که در یک کلمه فشرده شده است، این کلمه طوری در جایگاهی که به آن تعلق ندارد قرار می‌گیرد که انگار به راستی در جای خود آن است و اگر قابل دریافت باشد مایه‌ی التذاذ می‌شود. اما اگر حاوی هیچ شباهتی نباشد مطرود می‌گردد." (۳) در واقع سیسرون در جمله‌های "این کلمه در جایگاهی که به آن تعلق ندارد قرار می‌گیرد" اشاره به سرشت انحرافی استعاره دارد، چیزی که موکاژوقسکی، زبان شناس چک، بر آن تاکید می‌کند و در کتاب "زبان معیار و زبان شعر" خود "نقش زبان شعر را عبارت از نهایت برجسته‌سازی" یا همان انحراف از زبان معیار دانسته آن را به استعاره نسبت می‌دهد. درمیان زبان شناسان، "رومن یاکوبسون متقاعد‌کننده‌ترین استدلال‌ها را مطرح کرده‌ است"(۴) از نظر یاکوبسن "استعاره وجود یک شباهت یا همگونی "انتقال پذیر" میان یک موجود و موجودی دیگر را که می‌تواند جانشین آن شود پیشنهاد می‌کند. در مجاز مرسل اساس این جایگزینی، بیشتر توالی است تا مشابهت."(۵)

در واقع این سخنان ما را به سوی محوریت استعاره در زبان رهنمون می‌شود که عرصه‌ی اصلی کارکرد آن شعر است. و یکه تازی انواع استعاره در آن تماشایی است. می‌توان گفت: اینجا استعاره اندامی زبانی است در خدمت بیان معرفت شاعرانه. به نمونه‌ی زیر از خواجه نگاه کنید.

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت: ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

در این بیت وضعیت‌های زیر استعاری هستند: "گفتن" برای مرغ چمن، "شنیدن"، " نوخاسته بودن"، "نازکردن" برای گل. در واقع در ذهن شاعر "مرغ چمن" به عاشقی رنجیده و گله‌مند و "گل" به محبوبه‌ای جوان و پرناز و ادا ، تشبیه شده است، اما در واقعیت شعر مشبه‌به‌ها یعنی، عاشق رنجیده و گله‌مند و محبوبه‌ی پرناز و ادا حذف شده‌اند، در حالیکه ویژگی‌ها و روابط آن‌ها به مشبه‌های‌شان یعنی مرغ چمن و گل نسبت داده‌ شده است. این وضعیت استعاری توانسته است چنین بیان شاعرانه‌ای را به نمایش بگذارد و رابطه ی این دو (مرغ چمن و گل) را بر مبنای روابط انسانی شکل دهد. ببنید:

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت: ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوقه نگفت

این شیوه‌ی بیان تلقی شاعر از رابطه‌ی میان گل و مرغ چمن را برکشیده و به وضعیت انسانی رسانده ‌است. در واقع این زیبایی شورانگیز در شعر حداقل امتیازی است که استعاره به زبان عطا می‌کند.

این،کارکرد ادبی استعاره است. اما استعاره کاربردهای دیگری هم دارد که درعرصه‌ی زبان آن را به وسیله‌ای برای بیان، توضیح و گزارش وضعیت‌های انتزاعی یا پیچیده در علوم انسانی، فلسفه و علوم محض تبدیل می‌کند. مثلا وقتی سیاستمداری می‌گوید: "حالا توپ در زمین اسرائیل است" از استعاره‌ی فوتبال در سیاست استفاده کرده است، یا وقتی منتقدی می‌نویسد: "نیما در شعر ناقوس براستبداد اولتیماتوم می‌دهد" از یک استعاره‌ی نظامی- سیاسی برای توضیح یک اثر ادبی استفاده می‌کند. برخی از صاحب‌نظران دست کم دو کارکرد اصلی زیر را برای استعاره قائل شده‌اند.

۱- کارکرد زیبایی شناختی، آرایه‌ی کلامی- که منظور از آن جنبه‌های خطابی و شعری استعاره است.

۲- کارکرد معرفت شناختی و فلسفی- یعنی از دالان استعاره‌ها چیزی را در مورد واقعیت و اندیشه‌ی نسبت به واقعیت درمی‌یابیم. در این کارکرد با خود تعبیر و چارچوب اندیشه‌ی استعاری به نوعی از موضوع، فهم خاص و فهم از موضوع مواجه‌ایم.(۶)

می‌بینیم که امروزه برخلاف گذشته، فیلسوفان استعاره را یکی از محورهای اصلی زبان تلقی می‌کنند و در مباحث وگزاره‌های فلسفی از آن فراوان بهره می‌برند و "مفاهیمی را از قلمرو زیستی، اجتماعی یا صنعتی اتخاذ کرده و به کل واقعیت تعمیم می‌دهند". (۷) شاید اینجا توجه به رئوس "نظریه‌ی استعاره‌ی معاصر" که جورج لیکاف آن را تنظیم کرده است، راهگشا و جالب باشد

۱- استعاره مهمترین سازوکاری است که ما از طریق آن مفاهیم انتزاعی را درک می‌کنیم و با آن استدلال انتزاعی می‌کنیم.

۲- بیشتر موضوعات، از مسائل پیش پا افتاده تا نظریه‌های پیچیده‌ی علمی، فقط از طریق استعاره قابل دریافت و فهم‌اند.

۳- استعاره ماهیتا امری‌ست مفهومی و نه‌ زبانی.

۴- استعاره‌های زبانی فقط ظهور سطحی استعاره‌های مفهومی است.

۵- اگرچه بیشتر نظام مفهومی ما استعاری است، با وجود این، بخش قابل توجهی از آن نیز غیر استعاری است. ادراک استعاری ما مبتنی بر همین بخش غیر استعاری است.

۶- استعاره ما را قادر می‌سازد تا موضوعی به نسبت انتزاعی یا فاقد ساخت را برحسب امری ملموس‌تر یا دست کم ساخت‌مندتر بفهمیم.(۸)

براساس "نظریه‌ی معاصر استعاره" بسیاری از مفاهیم انتزاعی، از جمله مفاهیمی که در فلسفه به کار می‌روند ساختی استعاری دارند. برای درک نظریه‌ی لیکاف این مثال بسیار رایج را در نظر بگیرید. [می‌دانید] که "فهم ما از زمان به طور عمومی استعاری است. ما زمان را بر حسب مکان می‌فهمیم. به این عبارات توجه کنید: "۱"- عید نزدیک است و به زودی از راه می‌رسد."۲"- وقت گذشت. "۳"- از زمان های دور تاکنون..."۴"- آینده‌ی نزدیک ..."۵"- سفر به آینده ناممکن است. در مثال "۱" ازیک صقت مکانی (نزدیک) برای توصیف یک پدیده‌ی زمانی استفاده کرده‌ایم و چنان سخن گفته‌ایم که گویی ثابت ایستاده ایم و زمان سوار بر مرکبی به سوی ما می‌تازد. در مثال "۲" از گذشتن وقت سخن گفته‌ایم که دلالت ضمنی دارد برمکان بودن آن."(۹) در مثال‌های "۳" و "۴" از صفت‌های "دور و نزدیک" که صفت‌های مکانی هستند برای زمان استفاده شده. در مثال"۵" هم از آینده طوری سخن گفته شده‌است که پنداری شهر یا سرزمینی دور دست است که سفر به آن ناممکن است. در واقع مکان پنداشتن زمان و درباره‌ی زمان به شیوه‌ی مکان



خرید و دانلود تحقیق. استعاره در فلسفه و ادبیات


تحقیق درمورد- استعاره در فلسفه و ادبیات

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

استعاره در فلسفه و ادبیات (با نگاهی به استعاره از نظر آقای عنایت سمیعی)

گفته ‌می‌شود نخستین استعاره‌ها در اعماق تاریخ پدید آمدند، زمانی که انسان در اثر وحشت یا ستایش نخواست نام شیء یا جانور یا پدیده‌ای را بر زبان آورَد، ناگزیر آن را با واژه‌‌ای که مصداقش مشخص‌ترین شباهت را به آن داشت مورد اشاره قرارداد. این ماجرا شبیه آن است که جوانی دختری را دوست داشته باشد ولی در جمع نتواند او را با نام اصلی‌اش معرفی کند، در این صورت به جای آن، واژه‌ای را به کار می‌برد که در نظر او معشوفه‌اش در صفات و ویژگی‌هایی شبیه به آن است. مثلا به جای محبوب فرض کنید از واژه های "گل- ماه - آهو " و... استفاده می‌کند. طبیعی است که هر واژه ای را نمی‌تواند به جای محبوبش به کار برد؛ زیرا شنوندگان او باید بین محبوب و واژه‌ای که به جای آن می‌نشیند چنان رابطه‌ی مشخصی را احساس کنند که در دریافت مقصود او اشتباه نکنند؛ مثلا او نمی‌تواند از واژگانی مثل سنگ یا چوب یا موج به جای نام محبوبش استفاده کند. یا کودکی را فرض کنید که از موجودی می‌ترسد و باور دارد که نباید نام او را بر زبان آورد، در عین حال مجبور است درباره‌ی آن حرف بزند. به نظر شما آن کودک آن موجود را با چه واژه‌ای باید مورد اشاره قرار دهد که شنونده‌اش در درک مقصود او اشتباه نکند؟ طبیعی است تا جایی که اطلاعاتش اجازه می‌دهد به سوی واژه‌هایی کشیده می‌شود که مصداق‌شان- از نظر او- شیبه موجود مورد نظر اوست. آن عاشق و کودک همچون انسان‌های دنیای کهن بی‌آنکه خواسته ‌باشند تصویری خیالی پدید آورند، برای بیان مقصود خود از استعاره استفاده می‌کنند. می‌خواهم بگویم استعاره‌ها حاصل ضرورت‌های زندگی ذهنی و عینی بشر در طول تاریخ بوده‌اند. مثلا استعاره‌هایی که در آیین‌ها، دعاها و متون مقدس کهن دیده می‌شود همگی حاصل ضرورت‌های زندگی انسان‌ها بوده‌اند. از این جهت که انسان گاهی نمی‌خواسته، گاهی هم نمی‌توانسته وجود یا پدیده ای مقدس یا هولناک را به صورت مستقیم مورد اشاره قرار دهد. و این که انسان درباره‌ی این وجود‌های مقدس یا هولناک و روابط آن‌ها با زندگی خود و تاثیر و تاثر آن چگونه می‌اندیشیده است، وارد حوزه‌ی معرفتی‌یی می‌شود که در توصیف آن ناگزیر از بیان استعاری بهره جسته‌ است و به تدریج در جریان تکامل اجتماعی، ارزش‌های هنری استعاره به عنوان نوعی از تلقی و بیان و وسیله‌ای برای به نمایش گذاشتن زیبایی و هرآنچه ستودنی است کشف می‌شود و به زیور و آرایه‌ی سخن تبدیل می‌شود.

اگرچه استعاره همیشه به عنوان یکی از اساسی‌ترین امکانات زبان در بیان اندیشه و معرفت انسان به کار می‌آمده است، فلاسفه‌ی دنیای کهن از پذیرش آن در حوزه‌ی بیان افکارخویش خودداری می‌کردند، در حالیکه در عمل ناگزیر از استفاده از آن بودند. مثلا ارسطو با به کار گرفتن واژه‌هایی از عرصه‌ی دادگاه به بیان فکر فلسفی پرداخت. در واقع او بود که با به کار گرفتن واژه‌های "قضیه" و "حکم" استعاره‌ی دادگاه را- بی آنکه خواسته یا دوست داشته باشد- وارد بیان فلسفی کرد. در حالیکه فلاسفه‌ی سنتی همیشه استعاره را عنصری ادبی دانسته‌اند و عامل ابهام که ناگزیر مخل درک مباحث و نظریه‌های فلسفی خواهد شد، و معتقد بوده‌اند که بحث درباره‌ی استعاره مربوط به حوزه‌ی الفاظ است .

منطقی را بحث از الفاظ نیست

بحث از الفاظ او را عارضی‌ست

حتی در دوران روشنگری هم این نگاه رایج بوده ‌است. طوری که "دیدرو" در "دایره المعارف" وقتی به بحث استعاره ( metaphor) می‌رسد، معتقد است که تمثیل، مجاز و استعاره با اندیشه‌ی عقلی از دو سنخ‌اند و با تعابیر زمانش می‌گوید: «تشبیه و تمثیل استدلال زنان و شاعران است و مردان که که اهل استدلال‌اند باید از این شیوه پرهیز کنند» (۱) و دکارت برای رسیدن به زبان واضح که بتواند به روشنی مسائل پیچیده‌ی فلسفی را بیان کند، استعاره و مجاز را از عرصه‌ی مباحث فلسقی می‌راند. در واقع تا قرن هیجدهم فلاسفه مجاز و استعاره را مربوط به فن خطابه و شعر می‌دانستند.

اما در عرصه‌ی ادبیات استعاره عامل ابهام و زیبایی است و زیباترین بیان ممکن در هر زبانی محسوب می‌شود، تا آنجا که "رنه ولک و آستن وارن" در فصل پانزدهم نظریه‌ی ادبی آن را یکی از دو رکن اساسی شعر اعلام می‌کنند و می‌نویسند: «دو رکن اساسی شعر به قول یکی از معاصران ما وزن و استعاره است. به علاوه وزن و استعاره به یکدیگر تعلق دارند و تعریفی که از شعر می‌دهیم باید آنچنان جامع و مانع باشد که هردو را شامل شود و همراهی آن‌ها را توضیح دهد.»(۲) این بیان به خوبی اهمیت استعاره را در ادبیات نشان می‌دهد و حتی می‌توان گفت کمی درباره‌ی نقش آن اغراق می‌کند.

علمای علم بیان که به بررسی مهمترین عوامل زیبایی سخن، یعنی؛ استعاره، تشبیه، کنایه، مجاز و تمثیل می‌پردازند استعاره را از یک طرف به تشبیه و از طرف دیگر به مجاز مربوط می‌دانند. در واقع استعاره تشبیهی است که دوران دگردیسی‌اش را به کمال رسانده ‌ و یکی از دو طرف اصلی تشبیه در دیگری حل شده‌ است. وقتی گفته می شود: «ماه من خندید» منظور این است که «یار ِ چون ماه من خندید» اما در جریان تکامل، مشبه که یار باشد عرصه‌ی سخن را ترک کرده است تا "ماه" نیز بتواند از دلالت بر مدلول حقیقی خود بریده شود. و با استفاده از ابزار [قرینه‌ی] "خندیدن" بر یار دلالت کند. در اینجا ماه و یار که دو وجود و دو دال جداگانه‌اند به یگانگی می‌رسند و این یگانگی آنها در ذهن خواننده و شنونده تصویری دلنشین خلق می‌کند و عواطف او را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

از طرف دیگر استعاره به مجاز مربوط است، چراکه واژه‌ی استعاره معنی غیرحقیقی دارد. "ماه " دیگر ماه آسمان نیست "یار" است، یعنی ماه به جای یار به کار رفته است و دلالت بر آن دارد. از این نظر علمای بلاغت آن را یکی از انواع مجاز به حساب می‌آورند، چراکه دو شرط اصلی مجاز در آن لحاظ شده‌است؛ یعنی هم میان معنی حقیقی و مجازی آن رابطه وجود دارد (علاقه) و هم نشانه‌ یا قرینه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد کلمه بر معنی حقیقی‌اش دلالت ندارد. در همین جمله‌ی "ماه من خندید" علاقه‌ی میان ماه و یار شباهت یار به ماه است (علاقه‌ی شباهت) و آنچه نشان می‌دهد "ماه" در معنی حقیقی‌اش نیامده، واژه‌های "من" و "خندید" است. چراکه "ماه" آسمان متعلق به کسی نیست، همچنین توانایی خندیدن ندارد. پس ماهی که مال من است و می‌خندد نمی‌تواند ماه آسمان باشد.

سیسرون در "اندر وصف خطیب- کتاب سوم" می‌نویسد: "استعاره صورت کوتاه شده‌ی تشبیه است که در یک کلمه فشرده شده است، این کلمه طوری در جایگاهی که به آن تعلق ندارد قرار می‌گیرد که انگار به راستی در جای خود آن است و اگر قابل دریافت باشد مایه‌ی التذاذ می‌شود. اما اگر حاوی هیچ شباهتی نباشد مطرود می‌گردد." (۳) در واقع سیسرون در جمله‌های "این کلمه در جایگاهی که به آن تعلق ندارد قرار می‌گیرد" اشاره به سرشت انحرافی استعاره دارد، چیزی که موکاژوقسکی، زبان شناس چک، بر آن تاکید می‌کند و در کتاب "زبان معیار و زبان شعر" خود "نقش زبان شعر را عبارت از نهایت برجسته‌سازی" یا همان انحراف از زبان معیار دانسته آن را به استعاره نسبت می‌دهد. درمیان زبان شناسان، "رومن یاکوبسون متقاعد‌کننده‌ترین استدلال‌ها را مطرح کرده‌ است"(۴) از نظر یاکوبسن "استعاره وجود یک شباهت یا همگونی "انتقال پذیر" میان یک موجود و موجودی دیگر را که می‌تواند جانشین آن شود پیشنهاد می‌کند. در مجاز مرسل اساس این جایگزینی، بیشتر توالی است تا مشابهت."(۵)

در واقع این سخنان ما را به سوی محوریت استعاره در زبان رهنمون می‌شود که عرصه‌ی اصلی کارکرد آن شعر است. و یکه تازی انواع استعاره در آن تماشایی است. می‌توان گفت: اینجا استعاره اندامی زبانی است در خدمت بیان معرفت شاعرانه. به نمونه‌ی زیر از خواجه نگاه کنید.

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت: ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

در این بیت وضعیت‌های زیر استعاری هستند: "گفتن" برای مرغ چمن، "شنیدن"، " نوخاسته بودن"، "نازکردن" برای گل. در واقع در ذهن شاعر "مرغ چمن" به عاشقی رنجیده و گله‌مند و "گل" به محبوبه‌ای جوان و پرناز و ادا ، تشبیه شده است، اما در واقعیت شعر مشبه‌به‌ها یعنی، عاشق رنجیده و گله‌مند و محبوبه‌ی پرناز و ادا حذف شده‌اند، در حالیکه ویژگی‌ها و روابط آن‌ها به مشبه‌های‌شان یعنی مرغ چمن و گل نسبت داده‌ شده است. این وضعیت استعاری توانسته است چنین بیان شاعرانه‌ای را به نمایش بگذارد و رابطه ی این دو (مرغ چمن و گل) را بر مبنای روابط انسانی شکل دهد. ببنید:

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت: ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوقه نگفت

این شیوه‌ی بیان تلقی شاعر از رابطه‌ی میان گل و مرغ چمن را برکشیده و به وضعیت انسانی رسانده ‌است. در واقع این زیبایی شورانگیز در شعر حداقل امتیازی است که استعاره به زبان عطا می‌کند.

این،کارکرد ادبی استعاره است. اما استعاره کاربردهای دیگری هم دارد که درعرصه‌ی زبان آن را به وسیله‌ای برای بیان، توضیح و گزارش وضعیت‌های انتزاعی یا پیچیده در علوم انسانی، فلسفه و علوم محض تبدیل می‌کند. مثلا وقتی سیاستمداری می‌گوید: "حالا توپ در زمین اسرائیل است" از استعاره‌ی فوتبال در سیاست استفاده کرده است، یا وقتی منتقدی می‌نویسد: "نیما در شعر ناقوس براستبداد اولتیماتوم می‌دهد" از یک استعاره‌ی نظامی- سیاسی برای توضیح یک اثر ادبی استفاده می‌کند. برخی از صاحب‌نظران دست کم دو کارکرد اصلی زیر را برای استعاره قائل شده‌اند.

۱- کارکرد زیبایی شناختی، آرایه‌ی کلامی- که منظور از آن جنبه‌های خطابی و شعری استعاره است.

۲- کارکرد معرفت شناختی و فلسفی- یعنی از دالان استعاره‌ها چیزی را در مورد واقعیت و اندیشه‌ی نسبت به واقعیت درمی‌یابیم. در این کارکرد با خود تعبیر و چارچوب اندیشه‌ی استعاری به نوعی از موضوع، فهم خاص و فهم از موضوع مواجه‌ایم.(۶)

می‌بینیم که امروزه برخلاف گذشته، فیلسوفان استعاره را یکی از محورهای اصلی زبان تلقی می‌کنند و در مباحث وگزاره‌های فلسفی از آن فراوان بهره می‌برند و "مفاهیمی را از قلمرو زیستی، اجتماعی یا صنعتی اتخاذ کرده و به کل واقعیت تعمیم می‌دهند". (۷) شاید اینجا توجه به رئوس "نظریه‌ی استعاره‌ی معاصر" که جورج لیکاف آن را تنظیم کرده است، راهگشا و جالب باشد

۱- استعاره مهمترین سازوکاری است که ما از طریق آن مفاهیم انتزاعی را درک می‌کنیم و با آن استدلال انتزاعی می‌کنیم.

۲- بیشتر موضوعات، از مسائل پیش پا افتاده تا نظریه‌های پیچیده‌ی علمی، فقط از طریق استعاره قابل دریافت و فهم‌اند.

۳- استعاره ماهیتا امری‌ست مفهومی و نه‌ زبانی.

۴- استعاره‌های زبانی فقط ظهور سطحی استعاره‌های مفهومی است.

۵- اگرچه بیشتر نظام مفهومی ما استعاری است، با وجود این، بخش قابل توجهی از آن نیز غیر استعاری است. ادراک استعاری ما مبتنی بر همین بخش غیر استعاری است.

۶- استعاره ما را قادر می‌سازد تا موضوعی به نسبت انتزاعی یا فاقد ساخت را برحسب امری ملموس‌تر یا دست کم ساخت‌مندتر بفهمیم.(۸)

براساس "نظریه‌ی معاصر استعاره" بسیاری از مفاهیم انتزاعی، از جمله مفاهیمی که در فلسفه به کار می‌روند ساختی استعاری دارند. برای درک نظریه‌ی لیکاف این مثال بسیار رایج را در نظر بگیرید. [می‌دانید] که "فهم ما از زمان به طور عمومی استعاری است. ما زمان را بر حسب مکان می‌فهمیم. به این عبارات توجه کنید: "۱"- عید نزدیک است و به زودی از راه می‌رسد."۲"- وقت گذشت. "۳"- از زمان های دور تاکنون..."۴"- آینده‌ی نزدیک ..."۵"- سفر به آینده ناممکن است. در مثال "۱" ازیک صقت مکانی (نزدیک) برای توصیف یک پدیده‌ی زمانی استفاده کرده‌ایم و چنان سخن گفته‌ایم که گویی ثابت ایستاده ایم و زمان سوار بر مرکبی به سوی ما می‌تازد. در مثال "۲" از گذشتن وقت سخن گفته‌ایم که دلالت ضمنی دارد برمکان بودن آن."(۹) در مثال‌های "۳" و "۴" از صفت‌های "دور و نزدیک" که صفت‌های مکانی هستند برای زمان استفاده شده. در مثال"۵" هم از آینده طوری سخن گفته شده‌است که پنداری شهر یا سرزمینی دور دست است که سفر به آن ناممکن است. در واقع مکان پنداشتن زمان و درباره‌ی زمان به شیوه‌ی مکان



خرید و دانلود تحقیق درمورد- استعاره در فلسفه و ادبیات