لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
داستانی ازقابوس نامه
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، «مهدی آذریزدی» در سومین روایت داستانی خویش برای نوجوانان علیرغم اینکه داستانهای «سندبادنامه» و «قابوسنامه» را در اکثر موارد، داستانهای مناسبی برای مرور انسان امروزی نمیداند، اما بدون ایجاد تغییر در چهارچوب آنها و با ویرایش روایت داستانی و ورود تخیل به جهتدهی داستان، آن حکایتها را در عین شیرینی حاصل از بیان کهن آن به قصههایی برگرفته از مأخذ حقیقی خود و به دور از غلطخوانی و غلطنویسی و دروغهای تخیلانگیز، رعبآمیز، بیماریخیز تبدیل کند.
قصه و داستان جریانی تکبعدی نیست. بارها پیش آمده که بتوان از دل خواندن یک داستان به زاویههای پیچدرپیچ ذهن آن نویسندهای پی برد که تلاش کرده است در بیانی استعاری از موضوعی با ما به گفتو گو بنشیند و با کمال تعجب انگشت به دهان بردهایم که چرا این سبک و سیاق کنایی برای بیان نکته و اندرزی ساده به کار گرفته شده است.
داستانهای کودکان و نوجوانان به دلیل ذهن خلاق و جوینده آنان نیز زمانی میتواند منشأ اثر باشد که با شیوههای بدیع گفتاری و زبانی پویا و در عین حال استوار، بر اصولی معین با مخاطبان خود همراه گردد. قصه شاید برگرفته از افسانه و افسونی قدیمی و به دور از تمامی منطقهای انسانی روزگار در دستان ما باشد اما بازگویی دوباره آن برای ذهن خلاق کودک امروز امری است امکانپذیر که نیازمند توانایی نویسنده در شناخت موقعیت و مخاطباش میباشد و در این میان، چگونگی طبع و تألیف داستان به روشنی نمایانگر این موضوع است.
«مهدی آذریزدی» سالیان زیادی را به کار ویراستاری در یک مؤسسه انتشاراتی مشغول بوده است و از همین منظر با بسیاری از این دست مایههای داستانی که میراث ادبی ما نیز به شمار میآید آشنا شد و از همین منظر او منتخبی از 24 داستان «سندبادنامه» و «قابووسنامه» را برای سومین کتاب داستانی خود برای نوجوانان انتخاب کرد.او جرقه نگارش داستانهایی از «سندبادنامه» و «قابوسنامه» را اینگونه نقل میکند «روزی به معرکه درویشی رسیدم، آن روزها هنوز از نوشتن میترسیدم و در نتیجه بیکار و بیمزد بودم. آن درویش با جعبه مارگیریاش و انواع شیوههای معرکهگیری در کنار کوچه، با زبان چرب و نرم، اطفال و عوام را دور خود جمع کرده بود و از این راه خرج خود را در میآورد. در میان برنامه او یکی از شعبدههایش را ناتمام گذاشت و به روایت قصهای برای مردم پرداخت، داستان «الاغ سواددار»، الاغی که خود را به انوشیروان میمالید تا که شاید دانا شود. من این داستان را بارها خوانده بودم اما این داستان را درویش چنان نقل میکرد که من نیز تا انتها ایستادم و گوش سپردم. آن روز که به خانه رسیدم تنها به یک چیز فکر میکردم و آن نوشتن داستان و چاپ آن در مجلهای مخصوص نوجوان بود، امری که به سادگی نیز امکانپذیر نشد ...»نکته اصلی در فرآیند داستانپردازی آذریزدی میزان تسلط او به تمامی بنمایه داستانی است، بهگونهای که او علیرغم اینکه داستانهای سندبادنامه را در اکثر موارد داستانهای مناسبی برای مرور انسان امروزی نمیداند، اما بدون ایجاد تغییر در چهارچوب آنها و با ویرایش روایت داستانی و ورود تخیل به جهتدهی داستان، آن حکایتها را در عین شیرینی حاصل از بیان کهن آن به قصههایی به دور از غلطخوانی و غلطنویسی و دروغهای تخیلانگیز، رعبآمیز، بیماریخیز و برگرفته از ماخذ حقیقی خود تبدیل کند.
«سندبادنامه» خود کتابی است، داستانی به زبان هندی قدیم که ابتدا به زبان پهلوی و پس از آن به زبان عربی و در قرن ششم هجری، «ظهیری سمرقندی» آنرا به فارسی ترجمه کرده است و قابوسنامه نیز کتابی است در تربیت که انشاء اصلی آن بسیار روانتر از سندبادنامه است و «کیکاووس» از نوادگان «قابوسبن وشمگیر» آن را برای نصیحت به فرزند خود به رشته تحریر درآورده است.
داستانهای سندبادنامه همانند سایر داستانهای هندیالاصل به زبان حیوانات به روایت میپردازد و این جذابیت خود یکی از دلایل انتخاب آذریزدی است.آنچه که در نگارش این مجموعه داستان، جالب توجه است، نوع مقوله روبرو شدن با مخاطب است که شاید یکی از رموز اصلی ماندگاری کتاب تا به امروز باشد. آذر یزدی در مواجهه با مخاطبان خود برای آنها جایگاهی معادل خود در نظر میگیرد و با وسواسی عجیب علاوه بر جستجو در نسخههای گوناگون حاضر از منبع داستانی که آن را روایت میکند، هرگز از قصه به عنوان مکانی برای ایجاد یک فضای مجازی و متکی بر تخیل صرف برای پر کردن اوقات فراغت استفاده نمیکند.فضای داستانی او، در واقع نماینده تمامی تعهد و تعلق او به ساختارهای ذهنی مخاطب اوست که همراه با شناخت صحیحی از فضای عصر خویش، سعی در انتقال مفاهیمی عالی و معنوی به ذهن جستجوگر مخاطب خویش دارد. او خود و مخاطب خود را در حقیقت به عنوان یک پیکر در روایت مورد توجه قرار داده و از همین روست که هنگام مواجهه با داستانی که جذابیت داستانی را برخلاف محتوا داراست، داستان را به کلی نفی نمیکند بلکه سعی میکند ذهن خود و در حقیقت ذهن خواننده را به سمت نتیجهای که در حقیقت داستان از آن انتظار است، رهنمون سازد و با نگاهی دوباره به داستان و برداشت صحیحی از ماجراهای آن، قصه و در حقیقت میراث ادبی کشورش را برای نسل نوجوان آن معرفی و آنان را به سمت آن جذب کند.