لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
حاکمیت ولایت فقیه در اسلام
کتاب: انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلابهاى فرانسه و روسیه، ص 183
نویسنده: دکتر منوچهر محمدى
علیرغم مجاهدت و تلاشهایى که مردانى چون سید جمال الدین اسدآبادى، نائینى، نورى، مدرس، کاشانى، و فداییان اسلام به رهبرى نواب صفوى انجام دادهاند و اگر چه در تحقق بسیارى از اهداف ملى نقش اساسى داشتند، موفق نشدند اسلام را به عنوان ایدئولوژى انقلاب در باور تودههاى وسیع و على الخصوص انقلابیون جوان جاى دهند.تا اینکه از سال 1341 امام خمینى رهبر انقلاب اسلامى با شناخت دقیق مشکلات مذکور قدم به قدم در جهت از میان بردن موانع مزبور گام برداشته و موفق شدند با توهمات موجود در اذهان مردم و طرح اسلام با شیوه جدید آن را به عنوان مطلوبترین ایدئولوژى انقلاب در جامعه مطرح نمایند. ابتدا به عنوان مرجع تقلید شیعیان، تقیه را حرام کرده و اظهار حقایق را واجب دانستند (و لو بلغ ما بلغ) . (1)
بدین وسیله و از طریق صدور فتواى تاریخى مزبور این مشکل را برطرف کردند.امام همچنین با عنوان مرجع بزرگ و تامه تقلید و محور اصلى حوزه علمیه قم، با به دست گرفتن پرچم مبارزه و حمله به سیستم سیاسى حاکم، موضوع انفکاک دین از سیاست را عملا به عنوان امرى باطل و نادرستبه اثبات رساندند.
به دنبال آن در فرصتى که در دوران تبعید در نجف اشرف حاصل گردید با طرح حکومت اسلامى و اصل ولایت فقیه، تحولى اساسى، در نگرش به اسلام به عنوان یک ایدئولوژى پویا و قابل پیاده شدن در عصر حاضر، به وجود آوردند.در ارائه ایدئولوژى انقلاب ابتدا مىبایستحاکمیت موجود را نفى و طرد نمود، ارزشهاى مسلط بر نظام را به زیر سؤال کشید و این کارى بود که ابتدا رهبر انقلاب به عنوان ایدئولوگ انجام داد، در شرایطى که سالهاى متمادى تبلیغ شده بود که سلطان سایه خدا و اطاعت از سلطان اطاعت از خداست و یا اینکه سلطنت ودیعه و موهبتى الهى است.رهبر انقلاب با نفى همه این ارزشها چنین مىگوید:
«این مواد قانون اساسى و متمم آنکه مربوط به سلطنت و ولایتعهدى و امثال آن است کجا از اسلام است؟ اینها همه ضد اسلامى است، ناقض طرز حکومت و احکام اسلام است.سلطنت و ولایتعهدى همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشید و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقى و مصر و یمن برانداخته است.رسول اکرم (ص) در مکاتیب مبارکش که به امپراطورى روم شرقى (هراکلیوس اول) و شاهنشاه ایران نوشته آنها را دعوت کرده که از طرز حکومتشاهنشاهى و امپراطورى دستبردارند، از اینکه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود کنند، و بگذارند مردم خداى یگانه و بىشریک را که سلطان حقیقى است، بپرستند.سلطنت و ولایتعهدى همان طرز حکومتشوم و باطلى است که حضرت سیدالشهداء (ع) براى جلوگیرى از برقرارى آن قیام فرمود و شهید شد. (2)
با طرح این موضوع براى اولین بار رهبر انقلاب ارزشى را، که نه تنها سالیان دراز تبلیغ و به مردم تلقین شده بود بلکه جزء اصلى قانون اساسى (3) شناخته شده بود، باطل و ضد ارزش اعلام مىنماید.
وظیفه بعدى ایدئولوگ انقلاب این است که جامعه کمال مطلوب را نه تنها ترسیم نماید بلکه شیوه عملى رسیدن به آن را هم نشان دهد.براى معتقدین به اسلام که اکثریت قریب به اتفاق جامعه را تشکیل مىدادند. این امر پذیرفته شده بود که حکومت اسلامى به طریقى که زمان رسول اکرم (ص) پیاده و اجرا شده بود مىتواند به عنوان حکومت کمال مطلوب تلقى شود و الگو و نمونه حکومت آینده قرار گیرد.اما نکته مهم این بود که بعد از چهارده قرن و با توجه به پیچیدگیهاى جامعه امروزى چگونه و توسط چه اشخاصى مىتوان چنین جامعهاى را تشکیل داد.از طرف دیگر عده زیادى با اعتقاد به این امر که دنیا باید پر از فساد و ظلم و جور شود تا مهدى موعود (ع) ظهور نموده و دنیا را پر از عدل و داد کرده و حکومت اسلامى را تشکیل دهد، مطلقا امکان تشکیل چنین حکومتى را در زمان غیبت منتفى دانسته و تلاش براى چنین حرکتى را ضد ارزش مىدانستند.
در چنین شرایطى رهبر انقلاب با ارائه اصل ولایت فقیه و به زبانى ساده و در عین حال مستند به آیات قرآنى، اخبار، و احادیث ثابت مىنمایند که احکام خدا تعطیل بردار نیست و در هیچ شرایطى حتى در عصر غیبت کبرى نمىتوان از اجراى احکام الهى سر باز زد و این مسئولیتبر دوش فقها مىباشد.
امام خطاب به طلاب و در این رابطه اظهار مىدارند که «شما در صورتى خلفاى اسلام هستید که اسلام را به مردم بیاموزید و نگویید بگذار تا امام زمان (ع) بیاید.شما نماز را هیچ وقت مىگذارید تا وقتى امام زمان (ع) آمد، بخوانید که حفظ اسلام واجبتر از نماز است.منطق حاکم خمین را نداشته باشید که مىگفت: باید معاصى را رواج داد تا امام زمان (ع) بیاید.اگر معصیت رواج پیدا نکند، حضرت ظهور نمىکند» . (4)
براى اداره جامعه اسلامى دو شرط اساسى براى حاکم لازم است: اول اینکه آگاهى جامع و کامل به احکام خدا داشته باشد و دوم اینکه در اجراى احکام مزبور راه عدالت را در پیش گیرد و به عبارت دیگر فقیه عادل به عنوان جانشین رسول خدا و ائمه اظهار وظیفه اداره جامعه اسلامى و اجراى احکام آن را داشته و اطاعت از وى به عنوان ولى امر همچون اطاعت از رسول خدا واجب الاتباع است.
در مورد حاکم و ولى امر در نظام اسلامى آراى مردم تنها نقش فعلیت و به مرحله اجرا درآوردن اصل ولایت فقیه را دارد، بدین معنى که ولایت امر مقامى است که از طرف خداوند به او داده شده است و ثبوت آن مشروط به آراى عمومى نیست، اگر چه مردم هم او را به رهبرى زعامت نپذیرند ولى عینیت و فعلیت ولایت در گرو آرا و پذیرش عمومى مردم است.و از طرف دیگر در مورد فقیه ممکن استبیش از یک نفر شرایط و اوصاف ولایت را دارا باشد یعنى چند فقیه عادل و بصیر و آگاه در جامعه داشته باشیم که خواه ناخواه باید یک نفر از آنها عهدهدار زعامت و رهبرى شود.بدیهى استیکى از راههاى عملى براى تحقق ولایت و رهبرى آن فرد از بین چند نفر راى اکثریت است که قهرا پس از انقلاب و قیام آن فرد به مسئولیتهاى ناشى از امامت و ولایت از عهده دیگران ساقط مىگردد. (5)
پىنوشتها: . صحیفه نور، جلد اول، ص 40. . امام خمینى، «ولایت فقیه» انتشارات، ناس، صص 11- 10. . اصل 25 متمم قانون اساسى سابق ایران.
4. امام خمینى، «ولایت فقیه» ص 75.
5. طاهرى خرمآبادى، «ولایت فقیه یا حاکمیت ملت» ، ص 86.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
قرآن کریم نوشته چه کسی است؟
با توجه به حقایق تاریخی زمان نزول قرآن، سه منبع برای قرآن می توان برشمرد: 1- اعراب، 2- محمد(ص)، 3- خداوند. درباره منبع اول بررسی خواهیم کرد که آیا نویسنده قرآن می توانسته عرب زبان نباشد یا نه و بعد بررسی خواهیم کرد که آیا غیر از محمد(ص) کسی دیگر می توانسته مدعی قرآن باشد؟ منبع دوم محمد(ص) است که بررسی آن مشکلتر از قبلی است و گستردهتر در موردش خواهیم گفت و پس از نتیجهگیری سراغ منبع سوم خواهیم رفت. با بررسی این سه منبع مشخص خواهد شد که نمیتوان هیچ منبع دیگری را به این جمع افزود.
در دورهای که قرآن نازل شد زبان عربی از نظر فصاحت، وسعت، دامنه لغات و ارزش شعری در اوج خودش بود و در مقایسه با قرآن هیچ شاعر کلاسیک عرب (هنگامی که قرآن نازل شد) نتوانسته از لحاظ گستردگی و فصاحت متنی مانند آن به زبان عربی بیاورد. تنها یک عرب زبان میتوانسته قرآن را نوشته باشد که از سبک، لغت، فصاحت و شیوههای بیان به نحو احسن مطلع باشد و با کل شبه جزیره عربستان در تماس بوده و حتی از اوضاع مردم کره زمین نیز مطلع باشد.
در قرن هفتم میلادی که قرآن نازل شد، زبان عربی از نظر بلاغت و فصاحت به اوج خود رسید که در طول تاریخ عرب بیسابقه بوده است ولی با به اوج رسیدن زبان عربی و وجود بهترین نویسندگان و شاعران، بازهم غیرممکن بود که هیچ عرب زبانی اینقدر آگاهیهای گوناگون داشته باشد و بتواند کتابی به وسعت قرآن بیاورد.
1- اعراب قرآن را نوشتهاند؟
آموزههای قرآن دقیقاً برخلاف فرهنگ، مذهب و بتهای اعراب مشرکی است که هم عصر با نزول قرآن زندگی می کردند. قرآن پرستش و عبادت بتها را محکوم می کند، قرآن مقام زنان را بالا می برد ولی اعراب با زنان مثل حیوان رفتار می کردند. اعراب جرات نداشتند چیزی برخلاف مهمترین اعتقادات خود که پرستش بتها بود بنویسند. ولی قرآن نه تنها برعلیه بتها بود، بلکه برخلاف مهمترین عادات اجتماعی (غیبت، تهمت و…) حکم می دهد. مثلاً اعراب یکدیگر را با اسامی مستعاری چون ابوجهل (پدر نادانیها) می نامیدند. قرآن ربا و سود پول را محکوم می کند، در حالیکه اعراب سودهای کلانی از تجارت، وام و قرضها به جیب می زدند. اعراب بسیار افراطی شراب مینوشیدند ولی قرآن نوشیدن الکل و مشروب را حرام می داند، در حالیکه برخی اعراب زبردستترین قماربازان بودند، قرآن قمار و قماربازی را نفی می کند. اگر اعراب نویسنده قرآن بودند، آیا ممکن بود برخلاف عرف اجتماعی و اعتقادات مذهبیشان این همه مطلب بیان کنند؟ و آیا از عواقب آن نمیترسیدند؟
شاید این موضوع به ذهن بیاید که گروهی از اعراب قدرتمند با نظریات و تفکرات گوناگون تصمیم گرفتند قرآن را بنویسیند؛ که البته پاسخ این هم «منفی» است، زیرا هرگاه کسی کتابی مینویسد، نام خود را برآن مینهد و آن را شرح و توضیح میدهد، و در طول تاریخ تنها محمد(ص) ادعا کرده که قرآن را آورده و تنها او بوده که مجهولات قرآن را توضیح داده است. حضرت محمد(ص) تنها عربزبانی بود که برای اولین بار قرآن را تبلیغ کرد و دشمنی قدرتمندان عرب را