لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
بسم الله الرحمن الرحیم
جنگ جهانی دوم
استاد محترم:
جناب آقای بیدق دار
گردآورنده:
فرشید نجفی
زمستان 85
آغاز جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی دوم یکی از بزرگترین و پرهزینه ترین جنگ های مسلحانه در جهان می باشد، اکثر ملت های جهان درگیر جنگ بودند.
آلمان در اول سپتامبر ١۹۳۹ به لهستان حمله کرد؛ بدستور هیتلر نیروهای آموزش دیده آلمان نازی به مرزهای کشور لهستان حمله کردند. بدین ترتیب جنگ جهانی دوم آغازشد. کشورهای درگیرجنگ جهانی دوم دو گروه بودند. انگلستان، امریکا، فرانسه، چین، شوروی و برخی ازکشورهای کوچک به نام متفقین شناخته می شدند و درگروه مقابل آنان آلمان، ایتالیا و ژاپن با نام متحدین یا دولت محور حضور داشتند. جنگ جهانی دوم در اروپا درهشتم می١۹٤٥ میلادی با برجای گذاشتن٦٠ میلیون کشته و خرابی های فراوان خاتمه یافت. این جنگ جهانی به شکست آلمان و تقسیم آن به دوبخش شرقی و غربی منجر شد. اما در آسیا و اقیانوس آرام تا بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی و بعد از آن تسلیم ژاپن در دوم سپتامبر، ١۹٤٥ ادامه داشت. در اگوست ١۹٤٥ بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی توسط امریکا شرم آورترین و کریه ترین و در عین حال مخوف ترین چهره ی جنگ به ثبت تاریخ بشری رسید.
دلایل آغاز جنگ
جنگ جهانی دوم به دلایل بسیاری آغاز شد. بعضی از اصلی تربن آن ها، بحران اقتصادی و تورم، درخواست غرامت جنگی از جمهوری وایمار آلمان پس از جنگ جهانی اول. رکود اقتصادی و نیاز ژاپن به مواد اولیه بود که باعث ظهور و رواج اندیشه فاشیسم و ملی گرایی، ظهور اندیشه دیکتاتوری و محدود کردن فکر و اندیشه شد.
جنگ جهانی اول به پایان رسید، اما نظام سرمایهداری اروپا جنگ دیگری را آبستن بود. سرمایهداری اروپا از بازارهای پس از جنگ فربه شده بود. تنها چند ماه پس از جنگ جهانی اول بود که شوراهای انقلابی کارگری به ویژه در آلمان پدید آمده و شدیداً طبقهی حاکم را نگران کرده بودند. به همین خاطر طبقهی حاکم آلمان به تسلیح میلشیای ارتجاعی همت گمارد تا «خطر» انقلاب را برطرف کرده و بتواند روسیه را از حمایت کارگران اروپا محروم نماید. شوراهای انقلابی کارگری درهمکوبیده شدند و بحران اقتصادی بر جای ماند تا این که در سال ۱۹۲۹ میزان بیکاری به درجهای بیسابقه رسید. اشتهای استعماری قدرتهای بزرگ سرمایهداری و رقابتهایشان هم در این زمان به شدت تقویت شده بودند.
پیش زمینه جنگ
در آلمان چهار میلیون نفر بیکار بودند و از آن جایی که این کشور مستعمره نداشت، نمیتوانست محصولاتش را به فروش برساند. هیتلر سال ۱۹۲۵ در کتابی به نام نبرد من (Mein Kampf) اعلام کرد که باید در فکر «فضایی برای حفظ موجودیت نژادژرمن» بود و باید برای این مهم «به شرق نگریست». او سپس برای به دست آوردن بازارهای جدید برای محصولات آلمانی مسئلهی نابودی «یهودیت – بلشویسم» را مطرح نمود. این تنها کارفرمایان آلمانی از قبیل زیمنس، بایر، کروپ یا بُش نیستند که از نظرات هیتلر پشتیبانی کردند، و صندوقهای نازیسم را پر از پول و امکانات نمودند. کارفرمای فولادسازی تیسن ۱۰۰ هزار مارک طلا به نازیها داد و هیتلر سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید. ورث در کتابی که سال ۱۹۶۴ به نام (روسیه در جنگ، از استالینگراد تا برلین)، منتشر نمود، چنین نوشت:«مبارزه با بلشویسم جهانی هدف اصلی سیاست آلمان بود.» هیتلر سال ۱۹۳۹ به تاریخدانی به نام کارل بورکهاردت گفت:«هر چه من در نظر دارم برضد روسیه است. اگر غرب آن قدر احمق است تا این موضوع را بفهمد، من مجبورم با روسها سازش کنم تا غرب را به صورت نظامی شکست دهم و سپس تجدید قوا کرده و اتحاد شوروی را نابود نمایم.» عملاً غرب در سال ۱۹۴۰ از پای درآمد و هیتلر یک سال بعد علیه شوروی وارد عمل شد.
جنگ در اروپا
آلمان در ۱ سپتامبر، ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد، این تاریخ متداول آغاز جنگ جهانی دوم در غرب میباشد. در پی این با اعلام جنگ کشورهای انگلیس، فرانسه و بلژیک به آلمان جنگ جهانی دوم آغاز گشت.
روز ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ عملیاتی با نام رمز بارباروسا آغاز گشت. پنج میلیون سرباز ارتش هیتلری (Wehrmacht) به شوروی حملهای برقآسا کردند. روز ۳ مارس همان سال هیتلر دستوری با این مضمون صادر کرده بود:«تمام شوراها باید نابود شوند، هر سرباز آلمانی که در این راه قوانین بینالمللی جنگ را زیرپا بگذارد عفو و بخشوده میشود.»
ارتش فرانسه در سال ۱۹۴۰ فقط ۲۸ روز در برابر ارتش هیتلری دوام آورد و نابود گردید. پس از این شکست بود که روزنامهی آمریکایی نیویورک پست در شماره ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نوشت:«باید معجزهای به بزرگی نازل شدن انجیل روی دهد تا ارتش سرخ بتواند در مدت کوتاهی از یک شکست کامل رهایی یابد.» کمی بیش از یک ماه بعد، در ژوئیه، ارتش آلمان در مقابله با ارتش سرخ ۲۰۰ هزار کشته داد و این تعداد ۴ برابر کل کشتهشدگان این ارتش در حملاتش در غرب بین سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ بود. در سال ۱۹۴۲ نبرد استالینگراد ۳۳۰ هزار سرباز آلمانی را کنار زد، در سال ۱۹۴۳ ارتش هیتلری ۵۰۰ هزارنفر را در نبرد کورسک معروف به نبرد تانک ها از دست داد. نخبگان اس اس در این زمان به کلی نابود شدند. ارتش سرخ موفق گردید که ۶۰۷ لشکر از ۷۸۳ لشکر هیتلری را در تمام جبهههای جنگ نابود نماید.
در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ نیروهای متفقین مرکب از ارتشهای کشورهای انگلستان، کانادا و ایالات متحده آمریکا به اتفاق واحدهایی از ارتش فرانسه آزاد عملیات پیاده شدن در ساحل نرماندی(ساحل کانال مانش) را آغاز کردند. هدف این اردوکشی، آزاد کردن فرانسه و سپس اروپای غربی از چنگال هیتلر و سبک کردن بار جنگ از دوش ارتش روسیه شوروی بود تا روسها بتوانند به سرعت آلمانیها را از خاک خود برانند. در نتیجه از دو بخش شرقی و غربی اروپا هیتلر در محاصره قرار گرفت و برلین در ۸ مه ۱۹۴۵ پس از خودکشی هیتلر سقوط کرد.در پی مرگ هیتلر دریادار فون دونیتس که از سوی هیتلر پیشوای دولت نازی شده بود تسلیم بی قید و شرط را در برابر متفقین پذیرفت.
جنگ در افریقا و خاورمیانه
در افریقا
«ژنرال اروین رومل» که در فوریه 1941 با یک لشکر کامل زرهی به شمال افریقا فرستاده شده بود، در ابتدای پیاده شدن در افریقا به پیروزیهای حیرت انگیزی در مقابل بریتانیاییها دست یافته بود. در اواخر سال 1941 و اوایل سال 1942 که سوخت کافی به نیروهای وی رسیده بود، رومل با یک حمله برق آسا در ظرف یک هفته، سیصد مایل پیشروی کرد و از مرز مصر گذشت، ولی در ایستگاهی کوچک به نام «العلمین» متوقف شد. این به آن دلیل بود که متفقین که متفقین کلیدهای رمز آلمان و ایتالیا را کشف کرده بودند. به هر کاروان تدارکاتی به سرعت حمله میشد. توقف آلمانیها در «العلمین» فرصتی به بریتانیا داد تا نیروهای خود را تجدید کند، «ژنرال برنارد لاو مونتگومری» به فرماندهی سپاه هشتم بریتانیا منصوب شد. نیروهای بریتانیا آماده ضد حمله به آلمانیها شدند. نخستین جنگ رومل و مونتگومری به «جنگ علم حلفا» مشهور شد. نیروهای رومل نمیتوانستند از سد آتش توپخانه انگلیسیها بگذرند. در ضمن بیشتر سوخت ارسالی به افریقا به قعر دریا رفته بود. رومل تقاضای کمک سریع کرد، ولی این کمک هرگز به وی نرسید. مونتگومری در 23 اکتبر، ضد حمله خود را با آتش شدید توپخانه آغاز کرد. این «نبرد دوم العلمین» بود که کار آفریکا کورپس رومل را یکسره کرد. غرق شدن چهار کشتی حامل بنزین در بندر «طبرق» سبب شد تا نیروی زرهی رومل از کار بیفتد. فاجعه دیگر زمانی رخ داد که نیروهای آمریکایی در مراکش و الجزایر در مسیر عقب نشینی رومل پیاده شدند. نیروهای آلمان و ایتالیا در شمال افریقا که 91 هزار نفر بودند تا ماه مه همان سال تسلیم شدند. در نوشتههای رومل که پس از مرگش چاپ شده است، این جمله به چشم میخورد:
«از دلاورترین مردان، بدون اسلحه کاری ساخته نیست، اسلحه بدون مهارت به هیچ دردی نمیخورد و در جنگ متحرک از اسلحه و مهمات کاری بر نمیآید، مگر وسیله نقلیه و سوخت کافی برای جابه جایی آنها وجود داشته باشد».
انگیزه ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم
دولت ایالات متحده آمریکا در فاصله بین دو جنگ جهانی یعنی ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۹ در حالی که اروپا در یک بحران فزاینده اقتصادی به سر میبرد و این بحران هم در آمریکا به وجود آمد، اما دولت آمریکا و صاحبان صنایع چرخ صنایع خود را در جاده تولید صنایع نظامی به حرکت درآوردند، به طوری که در زمان آغاز جنگ دوم جهانی در اروپا در ۱۹۳۹ توانسته بود که در زمینه تولید هواپیما، کشتی جنگی و تجارتی، توپ و تانک و صنایع جنبی نظامی بیش از کشورهای روسیه، انگلستان، فرانسه و آلمان جنگ افزار تولید نماید. این حرکت در آمریکا باعث رونق صنایع و اقتصاد آمریکا شد اما محصولات تولید شده میبایستی در جایی مصرف شود تا روند تولید متوقف نشود. روزولت رئیس جمهور آمریکا در ابتدای جنگ اعلان بی طرفی کرد اما به فکر مصرف سلاحهای تولید شده بود. به این جهت در ۱۱ مارس ۱۹۴۱ قانونی از کنگره آمریکا به نام «قانون وام و اجاره» (The Lend Lease Act) به تصویب رسید. به دنبال تصویب این قانون بود که زیردریاییهای آلمان در اقیانوس اطلس مزاحم کشتیهای آمریکا شدند که برای انگلستان ملزومات نظامی حمل میکردند. به دنبال حمله ناگهانی ارتش آلمان به روسیه در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ و پیشرفت سریع ارتش هیتلر به سمت مسکو، لنینگراد و استالینگراد و اعلان جنگ میهنی در روسیه بر ضد تجاوز نازیسم، چرچیل از فرصت استفاده کرد و ضمن ملاقات با روزولت در عرشه کشتی «پرنس آف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
بسم الله الرحمن الرحیم
شاخصه های امامت در تفکر شیعی
نقدی بر نوشتار «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی» مندرج در روزنامۀ شرق شمارۀ 713
امامت یکی از آموزه های مهم اسلامی است که از دیر زمان مورد اهتمام و بحث و تحقیق مذاهب و متفکران اسلامی بوده است در این میان شیعۀ امامیه برای امامت اهداف، رسالت ها و شاخص هایی را تعریف کرده است که به سبب آنها، امامت در تفکر شیعی از جایگاه و اهمیّت ویژه ای برخوردار شده است و اگر دیگر مذاهب اسلامی، امامت را از واجبات فقهی می دانند، شیعه آن را از اصول اعتقادی می شمارد. اجرای احکام و حدود اسلامی، برقراری امنیّت و گسترش عدالت و دفاع از کیان اسلام و مسلمین از مهمترین اهداف امامت و مسئولیّتهای امام است که شیعه و اهل سنّت بر آنها توافق دارند اما شیعه، علاوه بر امور یاد شده، تبیین معارف و احکام اسلامی و صیانت فکری و معنوی اصول و فروع اسلامی را نیز از اهداف امامت می داند. بدیهی است که تحقق این آرمان به صورت مطلوب، بدون برخورداری امام از علم کامل نسبت به معارف و احکام اسلامی و عصمت علمی و عملی او امکان پذیر نخواهد بود. از سوی دیگر، عصمت و علم کامل به شریعت، از صفات درونی است و تشخیص آن برای افراد، از طریق متعارف ممکن نیست. بدین جهت راه تعیین امام، منحصر در نص شرعی است و نص شرعی نیز متفرع بر نصب الاهی می باشد.
بر این اساس، مهمترین شاخصه های امامت در تفکر شیعی عبارتند از: علم کامل به احکام و معارف اسلامی، عصمت علمی و عملی، نصب الاهی و نص شرعی.
افضلیت امام بر افراد مشمول امامت او نیز از دیگر شاخص های مهم امامت است که برخی از متکلمان غیر شیعی نیز در حد شرط کمال یا شرط لزوم به صورت مقیّد پذیرفته اند.
در نوشتاری که در شمارۀ 713 روزنامۀ شرق، ص18 با عنوان بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی منتشر گردیده ادعا شده است که مفهوم امامت در جهان تشیع دچار استحاله گردیده و در صفات امام و شاخص های امامت، تحول رخ داده است بدین صورت که در قرن اول و دوم، امام با اوصافی غیر از آنچه در قرنهای سوم و چهارم و پس از آن شهرت و رسمیّت یافته است، معرفی شد. آن چه در آن دوران مطرح بود، عمل به قرآن، حق مداری، عدالت، تهذیب نفس، اقامۀ دین، عقل درایتی در مقابل عقل روایتی و افضلیت علمی بود و از نصب الاهی و نص شرعی، عصمت و علم غیب به عنوان اوصاف امام و شاخص های امامت سخنی به میان نیامده بود. این اوصاف چهارگانه، توسط متکلمان شیعه در قرنهای سوم و چهارم مطرح شده است و به تدریج در شمار شاخص های رسمی امامت شیعی قرار گرفته و جزء بدیهیات و مسلمات مذهب شده است.
برای اثبات این مدعا به سه روایت استناد شده است یکی سخن امام علی علیه السلام در خطبۀ سوم نهج البلاغه است که هنگامی که مردم برای بیعت با او به عنوان خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله اجتماع کرده بودند، فرمود: اگر حضور شما جمعیت انبوه نبود که با آن حجت بر من تمام شده و در نپذیرفتن مقام خلافت عذری ندارم و نیز اگر خداوند از عالمان پیمان نگرفته بود که بر ستمگری ظالمان و پایمال شدن حق مظلومان، سکوت نکنند، مسئولیت خلافت و امامت را نمی پذیرفتم. آن چه در این سخن امام علی علیه السلام در ارتباط با امامت مطرح شده است، دو چیز است: نداشتن عذر سکوت و قعود با وجود یاوران بسیار و مسئولیت عالمان دین در دفاع از حقوق مظلومان و محرومان و مبارزه با ستمگران. نکتۀ مهم این است که امیر المومنین علیه السلام در این سخن، خود را به عنوان عالم دین معرفی می کند نه فردی معصوم و منصوب از جانب خداوند.
دلیل دوم: سخن امام حسین(علیه السلام) است که در معرفی امام فرموده است: و لعمری ما الامام الا العامل بالکتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علی ذات الله. و امام مجری عدالت و پیرو حق است و نفس خویش را برای خدا به بند کشیده است؛ در این سخن امام حسین علیه السلام نیز از اوصاف چهارگانۀ متکلمان در مورد امامت، ذکری به میان نیامده است.
دلیل سوم: کلامی است که هم از امام علی(علیه السلام) روایت شده و هم از امام حسین(علیه السلام). در آن کلام، فلسفۀ امامت و حکومت بیان شده است که عبارت است از: اصلاح امور مردم، دفاع از مظلومان و تامین امنیت آنان در برابر ظالمان، آشکار نمودن معالم دین و اقامۀ حدود شرعی «لنری المعالم من دینک و نظهر اصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک»
بر اساس این گونه سخنان در بیان اوصاف امام و شاخصهای امامت از اهل بیت علیهم السلام شیعیان آن دوران نیز از ویژگیهای امام و شاخصهای امامت تلقی جز مطالب مزبور نداشتند و امام را با اوصاف و شاخصهای چهارگانۀ کلامی(نصب الاهی، نص شرعی، عصمت و علم غیب) نمی شناختند.
این دو تلقی از امامت، پی آمد مهم دیگری نیز در زمینۀ اسوه بودن امام دارد. زیرا بنا بر تلقی اول که اوصاف امام جنبۀ بشری و عادی دارند، اسوه بودن امام برای
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
بهترین راه برای رسیدن به خداوندی که وجودش از هر چیزی روشن تر و حضورش برای هر شیء ، در تمام چیزها نزدیک تر می باشد ، همانا غبار راه نشاندن و گردگیری کردن فاهمه است ، چون خفای خداوند از شدت ظهور اوست و دوری او از شدت نزدیکی وی می باشد ، زیرا اگر موجودی بقدری آشکار بود که حتی از فهم ، فاهم و مفهوم ، معلوم تر بود و بقدری نزدیک بود که از خود شی ء به همان شی ء نزدیک تر بود ، چنان ظهوری سبب بطون و خفا می گردد و چنین نزدیکی ، مایه دوری می شود ، لیکن بطون و نیز دوری او از دید محجوبان است ، چون خود بین ، خدا بین نخواهد بود و اگر قصور و ضعف بشر با پرهیز از خود بینی و نجات از احول و اعور و اعمی بودن ، بر طرف گردد ، انگاه می توان خدا را به اندازه سعه وجودی خویش مشاهده کرد و معرفت او را با اعتراف به ما عرفناک حق معرفتک تتمیم نمود.
واقعیت شناخت و شناخت شناسی
شناخت و معرفت همواره ناظر به امری است که متعلق آن یعنی معلوم ، می باشد و شناخت به لحاظ مدرکات و موضوعات مختلفی که مورد ادراک قرار می گیرد ، تقسیمهایی را می پذیرد . مانند فلفه که علم به هستی و عوارض ذاتی آن است و یا ریاضیات و علوم مختلف طبیعی .
معرفت شناسی شناختی است که موضوع آن عبارت از معرفت و اگاهی انسانی است نه اشیاء خارجی.
همان گونه که موضوعات مختلف واقعیاتی هستند که علوم مختلف در رتبه دوم نسبت به آن واقعیات هستند شناخت شناسی نیز به عنوان یک علم در رتبه دوم نسبت به سایر علوم قرار دارد و البته شناخت از آن جهت که خود یک علم است با تنقیح مناط و با تعدد جهت محکوم به احکامی است که درباره سایر علوم اثبات می کند و نظیر این مساله که با تعدد جهت و یا با تنقیح مناط یک امر زیر مجموعه اقسام مربوط به خود قرار می گیرد در علوم مختلف وجود دارد .
به عنوان مثال در منطق کلی را به پنج قسم جنس ، نوع ، فصل ، عرض عام و خاص ، تقسیم می کنند و آنگاه مفهوم کلی را که مقسم اقسام یاد شده است در قیاس با هر مفهوم دیگر مصداق برای یکی از اقسام یاد شده می دانند و در فلسفه نیز تقابل را از جهت مصادیقی که دارد به تضاد ، تناقض ف تضایف ، عدم و ملکه ، تقسیم یم کنند و انگاه مفهوم تقابل مصداق یکی از زیر مجموعه خود ، مانند تضایف قرار می گیرد.
اگر در شناخت شناسی نظر به احکام و خصوصیات علم از ان جهت که علم است نباشد بلکه احکام و خصوصیات علم و یا علومی خاص با حفظ خصوصیت مربوط به ان علم ، مورد کاوش قرار گیرند ، مانند آن که فرایند پیدایش ، توسعه و تحول علوم تجربی و یا ریاضی مورد نظر قرار گیرد در این صورت علمی که در این رتبه نظر به علوم قبلی دارد خود می تواند موضوع برای معرفت شناسی دیگری باشد که به فرایند تحول ان به لحاظ زمینه ها و شرایط مختلف می پردازد .
شناخت شناسی و شناختهای علمی
شناخت شناسی به عنوان یک علم که ناظر به احکام کلی و عام علوم و معارف انسانی است ، مشتمل بر قضایایی است که در مورد هر علم و از جمله در مرود معرفت و شناخت شناسی نیز از آن جهت که علم است صادق می باشد و این احکام در صورتی که از اصول موضوعه ما خوذ در شناخت شناسی نباشند از زمره مسائل سائر علوم نبوده ، قهرا در مقام داوری نسبت به موضوعات و مسائل سائر علوم نیز نمی باشند .
از جمله قضایا و مسائل اساسی و بنیادینی که در شناخت شناسی مطرح هستند عبارتند از :
اول ، راهی برای شناخت واقع هست و این قضیه بازگو کننده اصل واقعیت علم است و تردید در آن همان گونه که گذشت مجال کاوش و گفتگو را از بین برده راهی برای گریز از آن نیست چه این که تردید و انکار آن نتیجه ای جز سفسطه نمی دهد.
دوم ، راهی که به نام علم ، واقع را ارائه می دهد ، در ارائه خود نسبت به واقع معصوم است و این اصل ، لازم ضروری اصل پیشین است زیرا در صورتی که خاصه واقع نمایی و ایصال به واقع از علم گرفته شود چیزی جز جهل باقی نمی ماند.
سوم ، کسانی که از علم برای رسیدن به واقع استفاده می کنند ، گاه در مسیر آن گام نهاده و گاهی نیز از حدود و ضوابط علمی خارج شده و از وصول به واقع محروم می مانند و گرفتار خطا و اشتباه می شوند پس برخی از افراد که طالب حیات و زندگی علمی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان مقاله: رفتار غربیان و مسلمانان در قبال آخر الزمان
آخر الزمان و اتفاقات مربوط به آینده و سرانجام عالم از جملة موضوعاتی است که مورد توجه هر انسانی با هر آئین و مذهب است. در بررسی تاریخی و اساطیری اقوام مختلف درمی یابیم همیَشة صحبت از دو جبهة بوده است که یک جبهة مظهر خوبی و پاکی است و جبهة دیگر مظهر پلیدی و زشتی که در پایان دنیا یعنی آخر الزمان جنگ بزرگی بین این دو جبهه اتفاق خواهد افتاده و نهایتا" بعد از سختی های زیاد پیروزی با جبهة حق است از جمله می توان در میان ملل و اقوام مختلف به برهمنان هندی، کائنان معابد --- عالمان بودایی و اساطیر ایرانی و یونانی اشاره کرد.
و همه ادیان آسمانی و بیشتر مکاتب بشری دربارة پایان تاریخ اظهار نظر کرده اند در همة پیشگویی های مربوط به آخرالزمان خبرهای وحشتناک و نگران کننده ای وجود دارد. در متون زرتشتی به ظرافت از دورة --- بشر در پایان جهان یاد شده است که آشوب ها و بلاهای زیادی خواهد بود که با ظهور منجی (سوشیانس) پایان می پذیرد.
ادیان ابراهیمی بیش از آیین ها و مکاتب دیگر بر آخر الزمان تأکید داشته اند. به طوری که در عهد عتیق و عهد جدید به آن اشاره شده است.
و این سیر پرداختن به آینده به اشکال مختلف در همه اقوام و ادیان از گذشته تا حال ادامه داشته و امروز در غرب به اوج خود رسیده است به طوری که با تأسیس مراکز اطلاعاتی و استراتژیک به مطالعه آینده جهان پرداخته و به دنبال ترسیم نقشه ای برای آیندة جهان و پایان آن آنطور که می خواهند هستند.
و حال جالب است با همة شواهد و قراین و استناداتی که وجود دارد هنوز کسانی هستند که بحث آینده و آخر الزمان برایشان جلب توجه نکرده است و طرح اینگونه موضوعات را به ذهن گرایی و تخیل انسان ها نسبت می دهند شاید بتوان گفت که این افراد دو گروه هستند.
گروه اول کسانی که مایل اند بحث آخر الزمان را کم رنگ جلوه دهند و مردم را به شعار آسوده بخوابید که ما بیداریم تشویق نمایند. که در واقع این ها همان افرادی هستند که خداوند می فرماید فی قلوبهم مرض
گروه دوم افرادی هستند که منظرهای محدود و ناقصی دارند مانند فردی که سرخود را روی یک قالی خم نموده است و فضای دید خود را محدود ساخته است. وقتی از این فرد می خواهیم که آن چه را می بیند توصیف کند خواهد گفت لکه های رنگی که هیچ ارتباطی با هم ندارند. حال از این فرد می خواهیم که سر خود را بالاتر بیاورد و از فضای بالاتری به آن نگاه کند آن گاه خواهد توانست توصیف بهتر و دقیق تری نماید. حال اگر از همین فرد بخواهیم در فضای بالاتری قرار گیرد به طوری که به همة قالی اشراف پیدا کند، آن گاه خواهد گفت که چقدر این قالی زیباست.
بله؛ افراد گروه دوّم به دلیل منظر محدود خود نسبت به آینده و آخرالزمان می توانند تبین و برداشت درستی داشته باشند. ما در این مقاله سعی کرده ایم در راستای اهمیت بحث پرداختن به آینده به جبهه بندی حق و باطل بپردازیم و رفتار غربیان و مسلمانان را مورد بررسی قرار دهیم.
جایگاه آخر الزمان و جبهه بندی حق و باطل در قرآن کریم:
قرآن کریم--- لِکُلِّ شیء است یعنی تعیین کنندة همه چیزها است پس باید به موضوع آخرالزمان و جبهه بندی حق و باطل در آن تبیین شده باشد. خداوند در قرآن از دو گروه بسیار ذکر می کند یکی گروه کافران و دیگری گروه مؤمنان.
بر اساس آیات قرآن مؤمنان کسانی هستند که به خداوند، رسولان و یوم آخر ایمان دارند و نقطة مقابل مؤمنین کفار هستند، کفار به لحاظ تفسیرشان از باطل و مؤمنین از حق تبعیت می کنند. پس براستی خداوند حق است و غیر از خدا باطل.
در بررسی آیات فوق به این نتیجه می رسیم که افراد به دو گروه تقسیم می شوند گروهی که در جبهه حق هستند و گروه دیگر گروه باطل است.
صفحه 3 نبود»
صفحه 4:
نگاهی قرآنی به سیر جبهه بندی حق و باطل در قرآن:
همان طور که مطرح شده جبهة حق مربوط به خداوند و اهل ایمان است و خداوند می خواهد حق را به وسیلة حاکمانش احقاق نماید. لذا خداوند موجودی خلق می کند تا خلیفه الله باشد و مجرایی باشد برای خدایی خداوند در زمین که این موضوع در آیات 29 و 30 سورة بقره توضیح داده شده است. و إذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی ارض خلیفه. خداوند می خواهد در زمین با جعل خلیفة خود حکومت حق را آغاز نماید. لذا از همة ملائک می خواهد که بر آدم (ع) سجده نمایند. وَ إذ قالَ قال لِلْملائکه اسجُدُوا لِآدمَ فَسَجدوا الا ابلیس.
همة ملائک بر آدم (ع) سجده کردند الا ابلیس و از این جا جبهة باطل شکل گرفت. اَبی واستکبر و کانَ من الکافرین. که ابا کرد و از کافرین قرار گرفت.
بنابراین ابلیس با کار خود جبهة باطل را شکل داد و به عزت خداوند سوگند خورد که بندگان خدا را اغواء نماید. فبعزتک لاغوینهم اجمعین. و جبهة باطل با سرکردگی شیطان شروع به اخلال در جبهة حق می نماید و با وسوسه حضرت آدم (ع) برای تناول از شجره ممنوعه باعث هبوط حضرت آدم (ع) می گردد خداوند می فرماید: ----- لهی الشیطان.
پس شیطان موجب لغزش آن ها از بهشت شد و آنان را از آن چه در آن بودند بیرون کرد و این هنگام به آن ها گفتیم همگی به زمین هبوط کنید در حالی که بعضی دشمن دیگر خواهید بود و برای شما در زمین تا مدت معینی قرارگاه و وسیلة بهره برداری خواهد بود (36 بقره)
بنابراین در قالب یک برنامه الهی برای ملک کبیر چنین ماجرایی رخ می دهد و در زمین جبهة حق و باطل در مقابل هم قرار می گیرند.
در جبهة حق حضرت آدم (ع) است که خداوند او را به وسیلة ابتدا به کلمات توبه می دهد و او را دعوت به تبعیت از هدایت می کند و در نقطة مقابل جبهة دشمن و سردسته آن ها را توسری می زند. شاید این سئوال مطرح گردد مگر جبهة حق را خدا ولایت نمی کند پس چرا از ابتدا جبهة باطل را ایجاد می کند و به جبهة باطل فرصت و توان انجام کار می دهد؟
بله؛ خداوند ولی جبهة حق است و دوست دارد جبهة حق رشد داده شود به همین دلیل خداوند فضاسازی می کند و به جبهة باطل مهلت می دهد تا رشد کند. تشکیل دولت و لشکر بدهد. توجه داشته باشیم خداوند به جبهة باطل فرصت می دهد فضاسازی می کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان :
دیزرائلی، تمایل به شیک پوشی و انحطاط
دیزرائلی، تمایل به شیک پوشی و انحطاط، توسط کاهن، ویلیام، امروز تاریخ، 00182753، اکتبر 2006، جلد 56، انتشار 10
پایگاه داده:
دیزرائلی، تمایل به شیک پوشی و انحطاط
مفاد
1- برای مطالعة بیشتر
ویلیام کاهن برخی از روشهایی را بررسی می کند که نگاهی به میل جنسی بنجامین دیزرائلی، عقیدة ما دربارة ویکتوریایی ها و مردم خودش را به چالش می کشاند. بنجامین دیزرائلی، یکی از سنجیده ترین مردان تاریخ است. هم اکنون بیش از هفتاد اثر زندگی نامه ای، تاریخی، نمایش نامه ای و داستانی وجود دارد که او را به عنوان موضوع مورد بحث شان انتخاب کرده اند. در این بین، جلدهایی از مکاتبات و گفته های او به علاوة سه شرح حال همسرش وجود دارند. چه چیزی برای صحبت دربارة او به جای مانده در پی موارد زیادی که در معرض فروش قرار گرفته اند؟
توجه کنونی، تلاش ما برای بازگویی چیزهای بیشتری از ویکتوریایی های پایبند به مبادی آداب است که مضحکه ی قرن بیستم بودند. چیزهایی دیگذر از عصر طلایی ما، توجه ما را به مردم قرن نوزدهم برانگیخته اند. علاوه بر این، بدبینی ** دربارة ویکترویایی ها خودش به این تاریخ برمی گردد. لیتون استراچی، قهرمانان ویکتوریایی را به اندازة ویکتوریایی های برجسته پایین آورد امّا او از نقطه نظر خشم نسلی می نویسد که آنها را به عنوان منابع ویکتوریایی اولین جنگ جهانی به شمار می آورند. برای زمان طولانی، محبوبیت کتاب اش، دشمنی تاریخی بر علیه ویکتوریایی ها را نشان داد.
اخیراً، تسهیل پیشداوری اجتماعی، ترقی جنسیت به عنوان ردیفی از تجریه و تحلیل تاریخی و علاقه در بین مورخان به سئوالات مربوط به امور جنسی، علاقه به موضوعات مشابه را مجدداً قوت بخشیده اند. تعدد در اسناد فراوان چاپ شده از زندگی دیزرائلی، ما را هشیار کرد و متوجه نظر به این موضوعات جدید کرد. آن قسمت هایی از زندگی اش را که مورخان قبلی به عنوان حرف چرند یا گمان پردازی برای مثال علاقه اش به مقام سلطنت و اشراف زادگی یا شهرت اش برای تضاد جنسی رد کرده اند نیاز به یک نگاه جدید دارند.
یک پاداش جدی گرفتن آن اجزاء دورة دیزرائلی که برای علاقمند شدن به موضوعات دیگر ممانعت ایجاد کرده یا شکست خورده اند، افشای جنبة منفی محافظه کاری ویکتوریایی است. پاداش دیگر این است که دریابیم چطور دیزرائلی بر مانع اصلی پیشرفت اش غلبه کرد و آن را به نفع خودش تغییر داد. سرانجام در درک برخی روشها، شکل برجسته ویکتوریایی می تواند میل جنسی اش را هم مخفی و هم آشکار نماید، یکی با ستایش فزایندة نه تنها برای مرد بلکه برای دنیوی بودن و زیرکی نسل اش به وقوع بپیوندد. دیزرائلی علاوه بر سیاستمداری، نویسنده هم بود. از نوشته هایش بخصوص رمان دوازدهم اش علاوه بر خاطره گویی های چاپ نشده اش ما می توانیم درک کنیم که چطور کشش اش به جامعة اشرافی در زمان یکسان هم غیرمنطقی و هم خطرناک بود. تولد در یک خانوادة یهودی طبقه متوسط رو به بالا با پدری که تمام روز را در کتابخانه صرف می کرد، دیزرائلی آرزو داشت در گردهمایی های هنری شرکت کند و در کلاس های نقاشی حضور یابد. او اولین داستانش را در طول نیابت سلطنت منتشر کرد و قهرمانانش، نلانروس با لباس پرزرق و برق و شیک پوشان بودند. او در اشراف سالاری نخبه بود و گفتة لرد النبروگ از خانواده های سرشناس را به یاد می آورد که می گفت: همیشه یک تجمل پرستی در نسل سوم وجود دارد. به عنوان یک تجمل پرست، دیزرائلی همیشه مراقب نسل سوم بود.
قصه های شاد دیزرائلی دربارة دنیای اجتماعی به عنوان یک ویژگی داستان گذشته نگرانه و خودزیستنامه ای اش، او را بسیار متفاوت از موقعیت سیاسی اش می کرد. لیبرال های گلادستونین انگشت بر روی اصلاح و بهسازی گذاشتند. آنها به دنبال جهانی سازگار با آینده با عقیدة استوار به پیشرفت بودند. موضوع اصلی سیاست های دیزرائلی، لذت، بهره مندی از اشیا زمانیکه وجود دارند و احترام به چیزهایی که بوده اند بود. زندگی خوب اجتماعی در لندن و رفتن به مهمانی ها، آرزویی برای خرسند کردن دیگران بودند. این دیدگاه دیزرائلی است که درک بیوفورت می گوید:
استفاده می شود برای گفتن این موضوع که زندگی شهری برای ظهور طراوت، مطلوب بود. افرادی که همیشه در شهر زندگی می کردند خیلی زودتر از ساکنان لندن پیرتر می شوند. او این را به خودخواهی، خودکامگی و زندگی نکردن با میل به خرسندی نسبت می داد.
هنر خرسند کردن دیگران نه فقط عنصری از افسونگری بود، آن یک چسب اجتماعی بود که زندگی را همانطور که بود حفظ و تقویت می کرد.
مایکل اکشرت فیلسوف و مفسر محافظه کار قرن بیستم، عنوان نقش نوئل کووارد را برای ایجاد دیدگاهش به کار برد تا محافظه کار باشد که قرار است خندة فعلی را به عصر طلایی یا دید آرمانی حد مطلوب اجتماعی ترجیح دهد. به علاوه، تأکید دیزرائلی بر خرسندی اجتماعی نه فقط خودخواهی بود، امّا او شعف ناخوشایندی را در آن ایجاد می کرد، آن روشش برای گفتن این موضوع بود که سرگرمی شدید در اینجا و اکنون یک نتیجة اجتماعی بود.
در سن پیری اش هرگز از رفتن به مهمانی ها دست نکشید. زمانیکه سلامت اش در اواخر 1880 و اوایل 1881 تحلیل رفت، ملکه ویکتوریا به او هشدار داد زیاد بیرون نرود. او نصیحت ملکه را نادیده گرفت. هرچند، او به انفصال طعنه آمیزش ادامه داد. زمانیکه شراب شامپانی وارد یک مهمانی نهار به طور بد سازماندهی شده شد در جائیکه ظرف قبلی سرد شده بود،