واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

مقاله درمورد- اثبات لزوم امامت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

اثبات لزوم امامت

ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حکمت الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند

این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :

از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))

این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .

  و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق یافته است . زیرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت . ( 1 )

و کیفیت آن , چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟ )) ( 2 ) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب , ولایت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند .

  سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله , خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت : (( بخ بخ لک یا على , اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنة)) ( 3 )

و در این روز بود که این آیه شریفه , نازل شد : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً )) و پیامبر اکرم ( ص ) تکبیر گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دین الله ولایة على بعدى ))

و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموینى ) نیز نقل کرده اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسیدند که آیا این ولایت , مخصوص على است؟ حضرت فرمود :

  مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است . پرسیدند : اوصیائ شما چه کسانى هستند؟ فرمودند :

 (( على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى , ثم ابنى الحسن , ثم النى الحسین , ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد , القرآن معهم و هم مع القرآن , لایفارقونه و لا یفارفهم حتى یردوا على الحوض )) (4)

بر حسب آنچه از روایات متعدد , استفاده مى شود پیامبر اکرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند که امامت امیر موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم , این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن , سرباز زنند . از اینروى , در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا اینکه این آیه شریفه نازل شد :

 (( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس )) ( 5 ) و ضمن تائکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیامهاى دیگر است و نرساندن آن بمنزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن , مصون خواهد داشت . با نزول این آیه , پیامبر اکرم ( ص ) دریافتند که زمان مناسب , فرا رسیده و تائخیر بیش از این , روا نیست . از این روى , در غدیر خم به انجام این وظیفه , مبادرت ورزیدند . ( 6 ) البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا ( ص ) در طول دوران رسالتشان بارها و به صورتهاى گوناگون , جانشینى امیرموئمنان على ( ع ) را گوشزد کرده بودند و در همان سالهاى آغاز ین بعثت , هنگامى که آیه (( و انذر عشیرتک الاقربین )) ( 7 ) نازل شد در حضور همه خویشاوندان فرمودند : نخستین کسى که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین , نخستین کسى که پاسخ مثبت داد على بن ابى طالب ( ع ) بود .( 8 )

و نیز هنگامى که آیه (( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم )) ( 9 ) نازل شد و اطاعت کسانى که بعنوان (( اولواالامر )) بطور مطلق , واجب کرد و اطاعت ایشان را همسنگ اطاعت پیغمبر اکرم ( ص ) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسید :

این (( اولواالامر )) که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کسانى هستند؟ فرمود :

 (( هم خلفائى یا جابر و ائئمة المسلمین من بعدى . اولهم على بن ائبى طالب , ثم الحسن , ثم الحسین , ثم على بن الحسین , ثم محمد بن على المعروف فى التوارة بالباقر ـ ستدر که یا جابر , فاذا القیته فاقراه منى السلام ـ ثم الصادق جعفر بن محمد , ثم موسى بن جعفر , ثم على بن موسى , ثم محمد بن على , ثم على بن محمد , ثم الحسن بن على , ثم سمیى و کنیى حجة الله فى ارضه و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على ...)) ( 10 ) و طبق پیشگویى پیامبر اکرم ( ص ) جابر تا زمان امامت حضرت باقر ( ع ) زنده ماند و سلام رسول خدا ( ص ) را به ایشان ابلاغ کرد .

در حدیث دیگرى از ابوبصیر نقل شده که گفت : درباره آیه اولواالامر از امام صادق ( ع ) سوئال کردم . فرمود :

  در شائن على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است . عرض کردم : مردم مى گویند چرا قرآن کریم , على و اهل بیتش ( ع ) را بنام , معرفى نکرده است؟ فرمود :

به ایشان بگوى : آیه نماز که نازل شد اسمى ازسه رکعت و چهار رکعت نبرد , و این رسول خدا ( ص ) بود که آن را براى مردم تفسیر کردآ همچنین آیات زکات و حج و ... این آیه را هم مى بایست پیامبر اکرم ( ص ) براى مردم تفسیر کند و او چنین فرمود : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و نیز فرمود :

 (( اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتى , فانى سالت الله عزوجل ائن یفرق بینهما حتى یورد هما على الحوض فاعطانى ذلک )) ( یعنى شما را سفارش مى کنم به (( ملازمت )) کتاب خدا و اهل بیتم , همانا از خداى عزوجل درخواست کردم که میان قرآن و اهل بیتم , جدایى نیندازد تا در حوض کوثر ایشان را بر من وارد سازد , و خداى متعال درخواست مرا اجابت کرد .) و نیز فرمود : (( لا تعلموهم فانهم ائعلم منکم . انهم لن یخرجوکمو من باب هدى و لن یدخلوکم فى باب ضلالة)) (11)

 ( ( یعنى : در مقام تعلیم ایشان برنیایید که ایشان از شما داناترند . همانا هرگز شما را از باب هدایت , خارج نمى کنند و درباب ضلالت , وارد نمى سازند ) و همچنین بارها ـ و از جمله در آخرین روزهاى حیاتش ـ فرمود :

 (( انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتى انهمالن یفترقا حتى یردا على الحوض )) (12) و نیز فرمود : (( ائلا ان مثل ائهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق )) (13) و نیز بارها خطاب به على بن ابى طالب ( ع ) فرمود : (( انت ولى کل موئمن بعدى )) (14) و نیز دهها حدیث دیگرى که مجال اشاره به آنها نیست . (15)

امامت وبرهان لطف

تبیین فلسفه صفات امام (ع)

الف- عینیت مقام امامت و صفات امام:

چنان که گفتیم امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودى برترین مقام‏را دارد و امامت و صفات امام از این درجه برتر وجود سرچشمه‏مى‏گیرند و چون کمالات وجودى یک امر خارجى و عینى است، انتخاب وانتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشى نخواهد داشت. این نکته راحضرت رضا (ع) در ضمن روایت‏شماره 518 مطرح مى‏کند و در همین حدیث‏مقام امامت را بالاتر از آن مى‏داند که مردم بتوانند با نصب انتخاب‏خود تحقق بخشند بلکه تنها وظیفه مردم، معرفت اولیا مى‏باشد.

چند نکته:

1- امام را باید خداوند معرفى و منصوب کند نه مردم، چون در سیرصعود وجود مقامات بالا مى‏توانند مقامات پایین را بشناسند امامقامات پایین قدرت احاطه بر مقامات بالا را ندارند پس باید امام ازطرف خداى تعالى معرفى و منصوب گردد نه از طرف مردم. و گر نه‏مردم یا دچار اشتباه شده، و غیر امام را بجاى امام برمى گزینند;در حالى که مقام امامت، جز در شان و شایستگى آن فرد برترى که‏داراى درجه وجودى امام است نبوده، و دیگران که مراتب ناقصتر وپایینترى از نظر کمالات



خرید و دانلود مقاله درمورد- اثبات لزوم امامت


ولایت مداری و ولایت محوری

فایل ورد مربوط به ولایت مداری و ولایت محوری و 18 صفحه می باشد که خلاصه ای از مقدمه آن به شرح ذیل می باشد :

ولایت یکی از ارکان اصلی و آموزه‌های اساسی دین مبین اسلام و به تعبیر دقیق‌تر، اصلی‌ترین و اساسی‌ترین آموزة آن است. هدف اصلی این تحقیق، بررسی مؤلّفه‌های ولایت‌مداری و عوامل مؤثّر بر تحکیم آن بر مبنای آیات قرآن کریم و روایات معصومین(ع) است. بخش‌های مختلف این تحقیق شامل دلایل اهمیّت ولایت‌مداری، مؤلّفه‌های ولایت‌مداری، عوامل مؤثّر در تحکیم ولایت‌مداری، آثار روحی و معنوی ولایت‌مداری و پیامدهای زیانبار تکذیب و مخالفت با ولایت می‌باشد که در این تحقیق، با استناد به آیات قرآن کریم و روایات معصومین(ع) مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. نتیجة تحقیق نشان می‌‌دهد که آموزه‌های اسلامی، زمانی معنای واقعی به خود می‌گیرد که در چارچوب ولایت و در محور و مدار آن تحقّق یابد. شرط پذیرش اعمال، ولایت‌مداری است و هر کس که به ولایت نزدیکتر شود و در ولایت‌مداری استوارتر گردد، بهرة بیشتری از چشمه‌های معنوی خواهد برد.



خرید و دانلود ولایت مداری و ولایت محوری


تحقیق درباره مفهوم امامت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 50

 

 

 

مقدماتی درباره مساله امامت

نویسنده: شهید مرتضی مطهری

بحث ما درباره امامت است.مى‏دانیم که در میان ما شیعیان مساله امامت اهمیت فوق‏العاده‏اى دارد و در میان سایر فرق اسلامى آن قدر براى این مساله اهمیت قائل نیستند.سر مطلب این است که مفهوم امامت در نزد شیعه با مفهوم امامت در نزد سایر فرق اسلامى متفاوت است.البته جهات مشترکى در کار هست ولى یک جهات اختصاصى هم در معتقدات شیعه در باب امامت هست که به همین جهت مساله امامت اهمیت فوق‏العاده‏اى پیدا مى‏کند.مثلا ما شیعیان وقتى که مى‏خواهیم اصول دین را بر طبق مذهب شیعه بیان کنیم مى‏گوییم اصول دین توحید است و نبوت و عدل و امامت و معاد، امامت را جزء اصول دین مى‏شماریم.اهل تسنن هم قائل به نوعى امامت هستند و اساسا منکر امامت به یک معنا نیستند، امامت را به شکل دیگرى قائل‏اند ولى به آن شکلى که قائل هستند، از نظر آنها جزء اصول دین نیست بلکه جزء فروع دین است.

بالاخره ما در مساله امامت اختلاف داریم، آنها قائل به نوعى امامت‏اند و ما قائل به نوعى دیگر.چطور شده است که شیعه امامت را جزء اصول دین مى‏شمارد ولى اهل تسنن از فروع دین مى‏شمارند؟علتش همان است که عرض کردم: مفهوم امامت در شیعه با آنچه که در اهل تسنن هست، متفاوت است.

امامت، استمرار نبوّت و همچون پیامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصریح خداوندى تحقق نمى پذیرد و مردم در تعیین امام معصوم نقشى ندارند. امامت یکى از اصول بنیادى دین است و ایمان راستین جز با باور داشتن به بایستگى آن شکل نمى گیرد. امام کسى است که خداوند متعال او را ، پس از پیامبر به عنوان هدایتگر بشر برگزیده و باید از هر گناه و ناراستى پاک و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غیب آگاه باشد. امام نمونه کامل انسان و داراى برترین درجه کمال و فضیلت است و از آن جا که به یارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدایى دارد، بر همه مردم پیروى از وى لازم و بایسته است.

معنى امام

کلمه «امام‏» یعنى پیشوا، کلمه «پیشوا» در فارسى، درست ترجمه تحت اللفظى کلمه «امام‏» است در عربى.خود کلمه «امام‏» یا «پیشوا» مفهوم مقدسى ندارد.پیشوا یعنى کسى که پیشرو است، عده‏اى تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد.قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است.در یک جا مى‏فرماید: «و جعلنا هم ائمة یهدون بامرنا» (1) ما آنها را پیشوایان هادى به امر خودمان قرار دادیم.در جاى دیگر مى‏گوید: «ائمة یدعون الى النار» (2) پیشوایانى که مردم را به سوى آتش مى‏خوانند.یا مثلا درباره فرعون کلمه‏اى نظیر کلمه امام را اطلاق کرده است: «یقدم قومه یوم القیامة‏» (3) که روز قیامت هم پیشاپیش قومش حرکت مى‏کند.پس کلمه امام یعنى پیشوا.ما به پیشواى باطل فعلا کارى نداریم، مفهوم پیشوا را عرض مى‏کنیم.

پیشوایى در چند مورد است که در بعضى از موارد، اهل تسنن هم قائل به پیشوایى و امامت هستند ولى در کیفیت و شخصش با ما اختلاف دارند.اما در بعضى از مفاهیم امامت، اصلا آنها منکر چنین امامتى هستند نه اینکه قائل به آن هستند و در فردش با ما اختلاف دارند.امامتى که مورد قبول آنها هم هست ولى در کیفیت و شکل و فردش با ما اختلاف دارند، امامت به معنى زعامت اجتماع است که به همین تعبیر و نظیر همین تعبیر از قدیم در کتب متکلمین آمده است.خواجه نصیر الدین طوسى در تجرید امامت را این طور تعریف مى‏کند: «ریاسة عامة‏» یعنى ریاست عمومى.[در اینجا ذکر یک مطلب لازم به نظر مى‏رسد: ]

مشروعیت حکومت امام معصوم (ع)

در نظر شهید مطهری مدل مطلوب حکومت از نظر شیعه، امامت است، اما امامت دارای مفهوم، گستره و ابعاد چند گانه‌ای است که زعامت سیاسی و حکومت یکی از وجوه آن است. امامت در نزد مطهری تالی تلو نبوت است.(مطهری ،1374،ج4،ص841) ایشان برای پیامبر سه شأن قائل است که هر سه را خداوند به او عطاء کرده است. شأن اول، شأن ابلاغ وحی و پیامبری است.(مطهری،1374،ج4،ص843) در این زمینه پیامبر هیچ اختیاری ندارد، بلکه پیغمبر باید بی کم و کاست دستور و پیام الهی را ابلاغ کند، شأن دوم قضاوت است. (مطهری ،1374،ج4،ص843) این شأن پیامبر ناشی از اهمیت عدل در اسلام است، زیرا قضاوت حکم به عدل است. شأن سوم پیامبر، شأن ریاست عام است. پیامبر براساس این شأن رئیس و رهبر اجتماع مسلمین است. (مطهری، 1374،ج4،ص843) مطهری معتقد است که هر سه شان را خداوند به پیامبر اعطا کرده است و حکومت هم به عنوان یکی از این شئون الهی برعهده پیامبر بوده است. به نظر شهید مطهری در هیچ یک از شئون، مردم دخالتی ندارند و درامر حکومت نیز پیامبر به خواست مردم مدیریت اجتماعی جامعة اسلامی را برعهده نگرفت. پیامبر اکرم (ص) به حکم نبوت، مقام زعامت سیاسی را هم داراست، و این مسأله را نمی‌توان به شورا و یا رأی مردم سپرد. (مطهری،1374،ج4،ص865) اگر پیامبر در زمینة ابلاغ وحی هیچ اختیاری نداشت، اما در حوزة زعامت سیاسی دارای اختیار است. در شأن سوم پیغمبر به موجب این که رهبر اجتماع است، اگر فرمانی بدهد غیر از فرمانی است که طی آن وحی خدا را ابلاغ می‌کند. خدا به او اختیار چنین رهبری را داده و این حق را به او واگذار کرده است. لذا پیامبر در احکام حکومتی با اصحاب خود مشورت می‌کند. (مطهری ،1374،ج4،ص844) شهید مطهری امامت را تالی تلو نبوت می‌داند و معتقد است که هر سه شأن پیامبر ـ یعنی تبیین دین (منهای دریافت وحی) قضاوت و حکومت ـ به امامان منتقل می‌شود.

شؤون رسول اکرم

پیغمبر اکرم به واسطه آن خصوصیتى که در دین اسلام بود، در زمان خودشان به

حکم قرآن و به حکم سیره خودشان داراى شؤون متعددى بودند، یعنى در آن واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره مى‏کردند، اولین پستى که پیغمبر اکرم از طرف خدا داشت و عملا هم متصدى آن پست بود، همین بود که پیغامبر بود یعنى احکام و دستورات الهى را بیان مى‏کرد.آیه قرآن مى‏گوید: «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا» (1) آنچه پیغمبر برایتان آورده بگیرید و آنچه نهى کرده[رها کنید]، یعنى آنچه پیغمبر از احکام و دستورها مى‏گوید، از جانب خدا مى‏گوید. پیغمبر از این نظر فقط بیان کننده آن چیزى است که به او وحى شده.منصب دیگرى که پیغمبر اکرم متصدى آن بود، منصب قضاست، او قاضى میان مسلمین بود، چون قضا هم از نظر اسلام یک امر گتره‏اى نیست که هر دو نفرى اختلاف پیدا کردند، یک نفر مى‏تواند قاضى باشد.قضاوت از نظر اسلام یک شان الهى است، زیرا حکم به عدل است و قاضى آن کسى است که در مخاصمات و اختلافات مى‏خواهد به عدل حکم کند.این منصب هم به نص قرآن که مى‏گوید: «فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» (2) به پیغمبر تفویض شده و رسول اکرم از جانب خدا حق داشت که در اختلافات میان مردم قضاوت کند.این نیز یک منصب الهى است نه یک منصب عادى.عملا هم پیغمبر قاضى بود.منصب سومى که پیغمبر اکرم رسما داشت و هم به او تفویض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهده‏دار آن بود، همین ریاست عامه است.او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود و به تعبیر دیگر سائس مسلمین بود، مدیر اجتماع مسلمین بود.گفته‏اند آیه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم‏» (3) ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست، هر فرمانى که به شما مى‏دهد بپذیرید.

قهرا اینکه مى‏گوییم سه شان، به اصطلاح تشریفات نیست بلکه اساسا آنچه از پیغمبر رسیده سه گونه است.یک سخن پیغمبر فقط وحى الهى است.در اینجا پیغمبر هیچ اختیارى از خود ندارد، دستورى از جانب خدا رسیده، پیغمبر فقط واسطه ابلاغ است.

است، مثل آنجا که دستورات دینى را مى‏گوید: نماز چنین بخوانید، روزه چنان بگیرید و...آنجا که میان مردم قضاوت مى‏کند، دیگر قضاوتش نمى‏تواند وحى باشد.

دو نفر اختلاف مى‏کنند، پیغمبر طبق موازین اسلامى بین آنها حکومت مى‏کند و مى‏گوید حق با این است‏یا با آن.اینجا دیگر اینطور نیست که جبرئیل به پیغمبر وحى مى‏کند که در اینجا بگو حق با این هست‏یا نیست.حالا اگر یک مورد استثنائى باشد مطلب دیگرى است ولى به طور کلى قضاوتهاى پیغمبر بر اساس ظاهر است همان طورى که دیگران قضاوت مى‏کنند، منتها در سطح خیلى بهتر و بالاتر.خودش هم فرمود من مامورم که به ظاهر حکم کنم، یعنى مدعى و منکرى پیدا مى‏شوند و مثلا مدعى دو تا شاهد عادل دارد، پیغمبر بر اساس همین مدرک حکم مى‏کند.این حکمى است که پیغمبر کرده[نه اینکه به او وحى شده باشد].

در شان سوم هم پیغمبر به موجب اینکه سائس و رهبر اجتماع است، اگر فرمانى بدهد غیر از فرمانى است که طى آن وحى خدا را ابلاغ مى‏کند.خدا به او اختیار چنین رهبرى را داده و این حق را به او واگذار کرده است.او هم به حکم اینکه رهبر است کار مى‏کند و لهذا احیانا مشورت مى‏نماید.ما مى‏بینیم در جنگهاى احد، بدر و در خیلى جاهاى دیگر پیغمبر اکرم با اصحابش مشورت کرد.در حکم خدا نمى‏شود مشورت کرد.آیا هیچ گاه پیغمبر با اصحابش مشورت کرد که نماز مغرب را اینطور بخوانیم یا آنطور؟بلکه مسائلى پیش مى‏آمد که وقتى درباره آنها با او سخن مى‏گفتند، مى‏فرمود این مسائل به من مربوط نیست، «من جانب الله‏» چنین است و غیر از این هم نمى‏تواند باشد.ولى در این گونه مسائل[یعنى در غیر حکم خدا] احیانا پیغمبر مشورت مى‏کند و از دیگران نظر مى‏خواهد.پس اگر در موردى پیغمبر اکرم فرمان داد چنین بکنید، این به حکم اختیارى است که خدا به او داده است.اگر هم در یک مورد بالخصوص وحیى شده باشد، یک امر استثنائى است و جنبه استثنائى دارد نه اینکه در تمام کارها و جزئیاتى که پیغمبر به عنوان رئیس اجتماع در اداره اجتماع انجام مى‏داد، به او وحى مى‏شد که در اینجا چنین کن و در آنجا چنان، و در این گونه مسائل هم پیغمبر فقط پیام‏رسان باشد.پس پیغمبر اکرم مسلما داراى این شؤون متعدد بوده است در آن واحد.

امامت به معنى رهبرى اجتماع

مساله‏امامت به معنى اولى که عرض کردم، همین ریاست عامه است، یعنى‏پیغمبر که از دنیا مى‏رود، یکى از شؤون او که بلا تکلیف مى‏ماند رهبرى اجتماع است.

اجتماع زعیم مى‏خواهد و هیچ کس در این‏جهت تردید ندارد.زعیم اجتماع بعد از پیغمبر کیست؟این است مساله‏اى که اصل آن را، هم شیعه قبول دارد و هم سنى، هم شیعه قبول‏دارد که اجتماع نیازمند به یک زعیم و رهبر عالى و فرمانده است و هم سنى، و در همین جاست که مساله‏خلافت به آن شکل مطرح است.شیعه مى‏گوید پیغمبر(ص)رهبر و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و گفت بعد از من زمام‏امور مسلمین باید به دست على(ع)باشد و اهل تسنن با اختلاف منطقى که دارند، این مطلب را لااقل به شکلى که شیعه قبول داردقبول ندارند و مى‏گویند در این جهت پیغمبر شخص معینى را تعیین نکرد و وظیفه خود مسلمین بوده است که رهبر رابعد از پیغمبر انتخاب کنند.پس آنها هم اصل امامت و پیشوایى را - که مسلمین باید پیشوا داشته باشند - قبول دارند منتها آنهامى‏گویند پیشوا به آن شکل تعیین مى‏شود و شیعه مى‏گوید خیر، به آن‏شکل تعیین شد، پیشوا را خود پیغمبر اکرم به وحى الهى تعیین کرد.

اگر مساله امامت در همین حد مى‏بود(یعنى سخن‏فقط در رهبر سیاسى مسلمین بعد از پیغمبر بود)انصافا ما هم که شیعه هستیم، امامت را جزء فروع دین قرار مى‏دادیم نه اصول دین،مى‏گفتیم این یک مساله فرعى است مثل نماز.اما شیعه که قائل به امامت است، تنها به این حد اکتفا نمى‏کند که على(ع)یکى‏از اصحاب پیغمبر، ابو بکر و عمر و عثمان و صدها نفر دیگر حتى سلمان و ابى ذر هم یکى از اصحاب پیغمبر بودند و على(ع)ازآنها برتر بوده، افضل و اعلم و اتقى و الیق از آنها بوده و پیغمبر هم او را معین کرده بود.نه، شیعه در این حد واقف‏نیست، دو مساله دیگر مى‏گوید که اصلا اهل تسنن به این دو مساله در مورد احدى قائل نیستند، نه اینکه قائل هستند و ازعلى(ع)نفى مى‏کنند. مساله امامت به معنى مرجعیت دینى است.



خرید و دانلود تحقیق درباره مفهوم امامت


تحقیق درباره منظومهء سبز ولایت و امامت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

منظومهء سبز ولایت و امامت !

/

تاریخ حق و عدالت شیعهء آل محمد(ص)؛ در فرهنگی از شهادت و شکوفایی، مشحون از فلسفه ها و حماسه هاست؛ فلسفه ها و حماسه هایی که در گوناگونی زمانپذیر و فراگیر فهم و فضیلت، از اندیشه های آسمانی امامان دین برخاسته و در نیابت از نبوت آسمانی رسول الله(ص) همچون گل و گلاب؛ هر امامی در هرزمانی، برابر با مقتضای حال و احوال امت و ملت اسلام، موضع منطقی و مقتضی اتخاذ کرده و با جهاد و اجتهاد پویا و پیشتاز، راه رستگاری و پرهیزگاری را برای جامعه و جهان رقم زده، حلقهء نگین خاتمیت محمد(ص) را منظومهء سبز ولایت و وصایت گشته، در آسمان بلند عشق و علم، به امامت و سیادت ایستاده اند!امام علی ابن ابیطالب(ع)؛ که 10سال پیش از بعثت در مکه به دنیا آمد، در بیست و سه سال جهاد و جانبازی خالصانهء دعوت در راه خداو رسول الله، اسطورهء قهرمانی و شکست ناپذیری زمانه و روزگار شد؛ در سی سال زندگی بعد از پیامبر(ص)، در جبههء مبارزه با منیت و انانیت نفس اماره، چه در دورهء غربت و خانه نشینی و چه در دورهء خلافت و زمامداری، الگوی برین و برترین تاریخ گشت و جهاد اکبر با هواها و هوسهای نام و مقام را پیروز و دینفروز، به پایان رساند؛ تا در سال چهلم هجری، به سن 63 سالگی در کوفه با پیشانی پرخون و گلگون، از سجادهء نماز در محراب عشق و عرفان حق، به خدا پیوست و عطرعظمت و ضرورت نماز و نیاز با خدا را، ابد تا ابد بر بستر تاریخ به جریان و جولان گذاشت!امام حسن ابن علی(ع)؛ سال سوم هجری در مدینه متولد شد و در دوران خطیر و نفسگیری که شمشیرهای شکستهء شرک در چهرهء دین، بی نیام شده و میراث اعظم پیامبر دین و خلفای راشدینش را به تهاجم گرفته بودند و با رویارویی دو دریای امت از شام و عراق، اسلام در شطی از شمشیرهای شعله ور، غرق شده و پیکرهء پیروز وحدت مسلمین پاره پاره بر نیزه های جنگ و نیرنگ بالا می رفت و برباد می شد، ندای صلح سرداد و با پشت پازدن بر تخت و تاج نام و مقام، از ریختن خون مسلم به دست مسلم، جلوگیری نمود و با تکیه بر درایت و کیاست معنوی امامت، خواب های طلایی و طولانی شرک و کفر را نقش برآب کرد و اسلام و مسملمانان را از نطع خون و خطر، نجات داد و بعد از 10 سال امامت در سال پنجاهم هجری به عمر 47 سالگی، در کبودایی از زهرجفا جان داد و در بقیع غربت و غم غروب کرد.امام حسین ابن علی(ع)؛ مولود شریف سوم شعبان سال چهارم هجری، وقتی احساس کرد که تازه نهال شکسته و افسردهء دین در توفان انحراف و استبداد، آب خون می خواهد و برای بیدارکردن امت بی تفاوت اسلام از خواب گران بیخودی و خارج کردن خلافت اسلام از چنگ میگساران منحرف اموی، جز ریختن خون و دادن جانش، هیچ راه دیگری نیست، پس از ده سال امامت، با حماسهء کربلا و عاشورایش در سن 57 سالگی، در نیمه روز تشنه و تفیتدهء تف، نمایش شکوهمندی از جانبازی و خونفشانی را در سال شصت و یکم هجری به راه انداخت و زمین را زیرپای ظلم و ستم لرزاند و رشته های دیرینهء آل سفیان را پنبه و پاره پاره کرد؛ هرگوشه و زاویه ای از جهان اسلام که خبر شهادت فرزند پیغمبر و جگرگوشهء فاطمهء زهرا(س) و علی مر تضی(ع) را شنیدند، تا اعماق از ریشه تکان خوردند و از خود پرسیدند چه فاجعه یی، دین پیغمبر را فراگرفته که حسین فرزند پیغمبر(ص)، اینگونه به قیام و قیامت برخاسته و با شهادت خود و جوانانش و با اسارت زنان و دخترانش، غربت دین و غباوت مسلمین را فریاد کرده و همگان را به یاری فراخوانده و خود در خون شناور شده است!؟ امام علی ابن الحسین، سید سجاد، زین العابدین(ع)؛ در سال38 هجری در مدینه به دنیا آمد و در شرایطی که از شمشیرهای بنی امیه خون می چکید و سپاه شام سرزمین اسلام را وجب به وجب نیزه و تازیانه فرش کرده بود و گزمه ها و دشنه ها هرکوی و برزنی را زیر نظر داشتند و از بیم خونخواهان حسین(ع)، هر جمعیتی بیش از پنج نفر را سرکوب و پراکنده می کردند و سپاه سرکش یزید، درین راستا مسجدالنبی(ص) را طویلهء اسپهای شان ساخته، سه روز، زنان و دختران مردم را برای خود حلال اعلام نموده، حرمت حرم دین را زیر پاکرده بودند، و مردم را مجال نفس کشیدن نمی دادند؛ با رویکرد از مبارزهء رویارو با شمشیر، به نهادینه سازی عرفان دینی و عشق معنوی در دلها و جانهای امت اسلامی، پرداخت و با تفسیر رویدادهای زمان و پی ریزی مفاهیم بنیادی دین در هیئت دعا، ارزشهای دینی و فضیلت های انسانی را جرعه جرعه به خورد جامعه و مردم داد و در سی وپنج سال امامت خود، دلها و اندیشه هارا با معرفت دینی و حریت محمدی، آشنا نمود و نسبت به زشتی ها و پلشتی های ظلم و ستم اموی، بیدار و هوشیار کرد؛ و بالاخره خود با دنیایی از اشک و الم بعد از 35 سال امامت، در سال 95 هجری به عمر 57 سالگی توسط ولید ابن عبدالملک اموی، به شهادت رسید و در مدینه مدفون شد!امام محمد باقر(ع)؛ با تولد در سال 57 هجری در مدینه، و 19 سال امامت خود، در گیرو دار غرور و تکبر آل امیه و مروان از یکسو، و عصیان و طغیان عباسیان از سوی دیگر؛ که سایهء ساطور و سانسور، اندکی از سرشان برداشته شده و دو رقیب نیرومند، در صف آرایی و سیافی خود سرگرم بودند و از فرزندان پیامبر(ص) احساس فراغت و امنیت داشتند، طرح مبارزهء بزرگ فکری و فرهنگی را ریخت و با تاسیس مراکز درس و بحث مفاهیم اسلامی و افتتاح باب علوم فقهی و کلامی در مدینه و مکهء آن روز، طی دو دههء فرصت و فراغت از عمر شریف خویش، پایه های فکری و ایدئولوژیکی مکتب اسلام را گذاشت و با تاسیس مکتب تفسیر قرآن و حدیث جدش پیغمبر(ص)، راه بحث و فحص چارچوب تفصیلی عقاید و احکام دینی را مشخص نمود؛ و هرچند ابراهیم ابن ولید اموی تحملش نتوانست و در سال114 هجری به شهادت رساند؛ اما در 57 سال عمر شریفش، افق های وسیعی از اجتهاد و استنباط، فراروی مسلمانان بازکرد و با پویای و شکوفایی، "شکافندهء علوم" لقب گرفت!امام جعفر صادق(ع)؛ در سال 83 هجری در مدینهء پیغمبر دیده به دنیا گشود و بر بستری از ایمان و اندیشه، زمانی امامت آل محمد(ص) را عهده دار شد که به اثر تلاشهای علمی و فکری پدرش امام محمد باقر(ع)، حلقه های گسترده یی از درس و بحث در میان امت، جا و پا گرفته و آوازهء رشد و شکوفایی علم و کلام عرب، خارج از مرزهای اسلام حتی یهود و نصاری را نیز به سوی خود کشانده تشنه و شیفتهء اندیشه و آرای تازه و نوشکفتهء اسلام محمد(ص) نموده بود؛ امام صادق(ع)، بعنوان میراثدار علم امامت آل محمد (ص)، به انکشاف مدارس علمی و ارتقای مباحث فقهی و کلامی پرداخت و گذشته از تفسیر قرآن و حدیث، و وضع و شرح احکام و گسترش دایرهء افکار از علوم دینی و فقهی به مباحث فلسفی و کلامی، روزنه های تازه یی، به روی علوم عقلی و تجربی نیز گشود و با تربیت شاگردان برجسته یی چون جابرابن حیان،



خرید و دانلود تحقیق درباره منظومهء سبز ولایت و امامت


مقاله درباره.. امامت و ختم نبوت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

امامت و ختم نبوت

بگو اى مردم من فرستاده خدا به سوى همگى شمایم. (اعراف ۱۵۸(

همانا از جانب خداوند نور و کتابى آشکار به سوى شما آمد که خداوند به واسطه آنها، هر کس را که در پى خشنودى او باشد، به راه هاى ایمنى هدایت مى کند و ایشان را به خواست خود از تاریکى ها به روشنایى بیرون مى برد و به سوى راه راست هدایتشان مى فرماید. (مائده ۱۵ و ۱۶(

پیامبر اکرم (ص) با آیینى که نور و هدایت است برانگیخته شد تا بشر را به راه هاى امن و سلامت در دنیا و آخرت رهنمون گردد. این سفیر هدایت و امنیت لاجرم به علم و عصمت الهى پشتیبانى شده بود تا متکى بر این دو، بتواند پیام عظیم پروردگار را براى خیل گسترده بشر تا قیام قیامت به ارمغان آورد.

اندکى تأمل در ابعاد این رسالت بزرگ، عظمت زایدالوصف آن را آشکار مى سازد: «هدایت براى همه بشریت» در این میان، قرآن کریم به عنوان سند رسالت نبوى، به تعبیرى که در : «روشنگر همه چیز» (نحل ۸۹) مى باشد و از سوى دیگر در آیات متعددى، رسول اکرم(ص) را مفسر و تبیین کننده آیات معرفى مى کند، از جمله مى فرماید: «و قرآن را بر تو فروفرستادیم تا براى مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضیح دهى» (نحل۴۴)

اکنون این سؤال به ذهن مى آید که اگر پیامبر(ص) همه هدایت را براى همه بشر آورده و دستمایه این هدایت قرآنى است که مفسر آن نیز شخص رسول گرامى(ص) است، جایگاه امامت چیست؟

به تعبیر دیگر این که شیعه معتقد است: «امامت، ادامه شأن هدایتگرى رسول خدا(ص) است» با مبانى فوق چگونه جمع مى شود؟ به عبارت دیگر آیا آن چه شیعه درباره امامت عقیده دارد، با مسأله «ختم نبوت» چگونه جمع مى شود و نیاز به امام، پس از پیامبر(ص) و با وجود بقاى قرآن کریم در چیست؟

پاسخ را ابتدا از بیان «شکافنده علوم» امام باقر(ع) مى شنویم: راوى در ضمن گفت وگویى در باب نیاز امت به امام پس از پیامبر(ص) مى پرسند: «آیا قرآن براى امت کافى نیست؟» امام مى فرمایند: «بله کافى است». چنان چه تفسیرکننده اى (که حقایق قرآن را وز حدس و گمان خویش را بیان نماید) بیایند.»

راوى مجدداً مى پرسد: «آیا رسول خدا (ص) قرآن را تفسیر ننمودند؟» امام پاسخ مى دهند: «بله قرآن را (به طور کامل) براى یک نفر تفسیر فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفى نمود که او على ابن ابى طالب(ع) است.»

بنابراین امامت به معنى آن است که شخصى در حد و اندازه پیامبر(ص) علومى را که از جانب خداوند بر سینه دریایى رسول(ص) فرود آمده، از اینان دریافت کند و به مرور، در حد ظرفیت مخاطبان و اقتضاى شرایط به آنان منتقل فرماید.

به پشتوانه این علم عظیم است که امیر المؤمنین(ع) کراراً فریاد مى زد: «قبل از آن که مرا از دست دهید، از من بپرسید» و هرگز دامنه سؤال را محدود نساخت، اما این مردمان «على ناشناس» آن دوران بودند که به فتنه ها دچار شده و على(ع) را خانه نشین ساختند و در کنار دریا، لب تشنه جان دادند.

با این وصف امامت «ادامه هدایتگرى رسول خدا(ص) با پشتوانه علم دریافتى از آن حضرت و متکى به حفظ و عصمت الهى» است و تعارضى با ختم نبوت ندارد.

به دیگر سخن، تمام محتواى عظیم رسالت الهى بر سینه رسول خدا(ص) نازل گردید و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) خطاب به پیامبر(ص) پس از رحلت آن بزرگوار: «پدر و مادرم به فدایت، همانا با مرگ شما امرى قطع شد که با مرگ هیچ کس قطع نشده بود، یعنى نبوت» (نهج‎/خطبه۲۳۵) اما آن چه از آسمان بر قلب پیامبر(ص) فرود آمد، پس از حضرت توسط «در شهر علم او» یعنى على(ع) به مردم مى رسید، با همان صیانت الهى که تضمین کننده سلامت پیام و ابلاغ صحیح و کامل آن بود و این یعنى علم و عصمت امام. این است رمز آن که غدیر در قرآن مایه کمال دین و تمام نعمت الهى شمرده شده و هموزن تمام رسالت رسول خدا(ص) محسوب گردیده، زیرا غدیر ضامن ادامه ابلاغ رسالت است. ما در ادامه فرازهایى از خطابه سرنوشت ساز و خطیر رسول خدا(ص) در غدیر خم را که روشنگر مطالب پیش گفته است، ذکر مى کنیم:

رسول خدا (ص) در فرازى از خطابه فرمود:

خداوند چنین وحى ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهر مهرورز. اى فرستاده ما! آنچه از سوى پروردگارت درباره على و خلافت او بر تو فرود آمده، بر مردم ابلاغ کن وگرنه رسالت خداوندى را به انجام نرسانده اى و او تو را از آسیب مردمان نگاه مى دارد.»

هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده در تبلیغ آن کوتاهى نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان مى کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوى سلام، پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانى آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهى اعلام کنم که على بن ابى طالب، برادر، وصى و جانشین من در میان امت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسى است، لیکن پیامبرى پس از من نخواهد بود. او (على) صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است و پروردگارم آیه اى بر من نازل فرموده که: «همانا ولى، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانى هستند که نماز به پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى پردازند» و هر آینه على بن ابى طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.

در فرازى دیگر فرمود:

هان مردمان! او را برتر بدانید، چرا که هیچ دانشى نیست مگر این که خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشواى پرهیزکاران، على، ضبط کرده ام. او (على) پیشواى روشنگر است که خداوند او را در سوره یاسین یاد کرده که: «و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم.»

و در فرازى دیگر:

هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفاى آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروى ننمایید. پس به خدا سوگند که باطنها و تفسیر آن را آشکار نمى کند، مگر همین شخص که دست و بازوى او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام مى دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این على سرپرست اوست و او على بن ابى طالب است، برادر و وصى من که سرپرستى و ولایت او حکمى است از سوى خدا که بر من فرستاده شده است.



خرید و دانلود مقاله درباره.. امامت و ختم نبوت