لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .PPT ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 8 اسلاید
قسمتی از متن .PPT :
در این نمودارتحول شرکتها با دو بخش آمادگی و جهش نشان داده شده است
این دو بخش به نوبه خودحاصل سه بخش گسترده است،
کارکنان منضبط،
اندیشه پرورده و منضبط،
و تصمیم یا اقدام منضبط.
کارکنان منضبط
فکر منضبط
اقدام منضبط
کارکنان منضبط
فکر منضبط
اقدام منضبط
رهبری
تراز پنج
اول چه کسی
بعد چه کاری
رویارویی با
واقعیت گزنده
انگاره
خارپشت
فرهنگ
انضباط
فن آوری های
شتاب دهنده
چرخ لنگر
جهش
آمادگی
اقدام و تصمیم منضبط ، سومین عنصر مهم پس از داشتن
کارکنان منضبط و پرورده وداشتن فکر منضبط
فقط در چار چوب انگار خارپشت معنا می دهد
هر گاه دو نیروی مکمل
فرهنگ انضباط و روحیه کار آفرینی- باهم جفت شوند،
کیمای معجزه گر عملکرد عالی و دستاوردهای پایدار فرصت
بروز پیدا می کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .PPT ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 8 اسلاید
قسمتی از متن .PPT :
در این نمودارتحول شرکتها با دو بخش آمادگی و جهش نشان داده شده است
این دو بخش به نوبه خودحاصل سه بخش گسترده است،
کارکنان منضبط،
اندیشه پرورده و منضبط،
و تصمیم یا اقدام منضبط.
کارکنان منضبط
فکر منضبط
اقدام منضبط
کارکنان منضبط
فکر منضبط
اقدام منضبط
رهبری
تراز پنج
اول چه کسی
بعد چه کاری
رویارویی با
واقعیت گزنده
انگاره
خارپشت
فرهنگ
انضباط
فن آوری های
شتاب دهنده
چرخ لنگر
جهش
آمادگی
اقدام و تصمیم منضبط ، سومین عنصر مهم پس از داشتن
کارکنان منضبط و پرورده وداشتن فکر منضبط
فقط در چار چوب انگار خارپشت معنا می دهد
هر گاه دو نیروی مکمل
فرهنگ انضباط و روحیه کار آفرینی- باهم جفت شوند،
کیمای معجزه گر عملکرد عالی و دستاوردهای پایدار فرصت
بروز پیدا می کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
رهیافتهاى تاریخى در اندیشه امام خمینى(ره) سیدحسین فلاحزاده اشاره : در این مقاله، رویکرد امام خمینىرض به تاریخ و عنصر عبرت تاریخى، بررسى شده کهچگونه ایشان همواره چشمى به تاریخ اسلام، تاریخ ایران قبل و پس از اسلام و نیز تاریخمبارزات معاصر ایران از جنبش تنباکو، مشروطیت، کودتاى رضاخان و نهضت نفت داشتهاند. مىتوان گفت که علم تاریخ را تاریخى طولانى است. زیرا این پرسش که گذشته و بخصوص گذشته بشرىچگونه بوده است؟ همواره بعنوان یک سؤال بزرگ فرا روى انسان هر عصرى قرار داشته است. حاکمى کهمىکوشید با پدید آوردن یک سنگنوشته بر دامنه کوهى یا تهیه لوحى زرین و یا نگارش ختم نامهاى، خاطرهخویش را جاودانه سازد، شبیه آنچه کسانى چون آریا مانند و آرشام یا داریوش و اردشیر و شاهپور در تاریخایران باستان کردهاند، گامى در اینجهت مىنهاد. همچنین مورخ و نویسندهاى که هر چند خود در پیدایشحوادث عصرش نقش چندانى نداشت، اما با ثبت اخبار آن حوادث، در جهت جاودانگى آن مىکوشید (1). ن.آ.یروفهیف ظهور علم تاریخ را در حدود سدههاى هفتم و هشتم پیش از میلاد در یونان مىداند (2) هرودوت )425 - 484 ق.م) که بعنوان پدر علم تاریخ شناخته شده استبه همان عصر طلایى یونان باستانتعلق دارد. که کتاب او نیز خوشبختانه باقى است (3). گزنفون مورخ برجسته یونان باستان و صاحب آثارى چونآناباسیس و کوروپدى از شاگردان سقراط بود و در کنار کسانى چون افلاطون در محضر آن استاد بزرگفلسفه یونان تلمذ مىکرد و به همین جهت در کنار آثار فلسفى و تاریخى خویش کتاب خاطرات سقراطى رانیز به پاس حرمت استاد خویش نگاشت (4). علاوه بر تمدن یونان، در تمدنهاى روم ایران باستان، مصر، چین،هند و غیره نیز علم تاریخ همواره شکوفا بوده و بزرگانى را بر سر سفره خود داشته است (5). مخالفتبا تاریخ معذلک کسانى حتى با علم تاریخ مخالفت کردهاند. ابن اثیر در آغاز کتاب الکامل فى التاریخ مىگوید: من کسانى را دیدهام که خود را دانا و هوشیار مىدانند و در دانش فرهیخته، اما با این وجود، تاریخ را موردتحقیر و تمسخر قرار مىدهند و از خواندن آن دورى مىکنند و آن را لغو مىشمارند و تصور مىکنند کهتنها سود تاریخ در اختیار گذاردن مقدارى قصه و خبر است و آگاه شدن به حدیثها و افسانهها، حد نهایىآشنایى با تاریخ است (6) . سپس خود در صدد پاسخگویى به این سخنان برآمده است: اما اینان که چنین مىاندیشند مغز را رها کرده و به پوست چسبیدهاندو گوهر را خرمهره مىدانند. ولىکسى که خداوند به او طبعى سالم داده است و به راه راست هدایتشده است، مىداند که تاریخ سود بسیاردارد و منافع دنیایى و آخرتى آن بىاندازه مىباشد (7).بىتردید برخى از همین مخالفتها بود که سخاوى (902 - 831 ه) را به تالیف کتاب الاعلان بالتوبیخلمن ذم اهل التاریخ وادار کرد (8). تاریخ و اندیشمندان اما از این مخالفان اندک که بگذریم شمار اندیشمندان و عالمانى که علاوه بر رشته علمى خویش به تاریخنیز توجه کردهاند، کم نمىباشند. تقریبا بیشتر محققان شاخههاى مختلف علوم اجتماعى و انسانى به تاریخرویکرد داشتهاند. تعبیرات بلند مرحوم مدرس را بیاد آوریم که: تاریخنویسان ما باید همه امکانات را داشته باشند که کولهپشتى خود را بردارند و در تمام دنیا بگردند وملل موفق و ناموفق را مورد مطالعه و تحقیق قرار دهند. نقاط قوت و ضعف آنان را دریابند و بیاورند و باوضعیات ملت و ملکتخودشان مقایسه کنند و بگویند و بنویسند (9) .، تاریخ اسلام مخصوصا تاریخاسلام در ایران باید با همت علماى مملکت ما بازنویسى شود. هزینه یک کرور یا صد کرور هم مصرف گرددمفید فایده و مؤثر است (10(. ، تاریخ ما آورندگان عقاید دهرى و بلشویکى را از درون مرزهاى شمالى ما،مجاهدین و آزادى خواهان و یاوران جان نثار مشروطه خواندند که با دست و دلبازى خانه و زندگىشان راگذاشته و براى آزادى ملت ایران آمدند. چون از این دوره تاریخ ما کلمههاى تعقلون، تعلمون، تفعلونیا اولوالالباب با سرانگشتبه زبان زده اساتید فن پاک شده بود، نتوانستیم بفهمیم که این دایههاىدلسوزتر از مادر چه نوزاد شرورى را آورده و در میان نواحى شمال و شمالغربى ما ول کرده است (11 .( آیتا... مدرس حاضر شد روزانه هشتساعتبراى بازرگانى در نجف کار کند تا او در ازاى آن، در ساعتکتاب سفرنامه شاردن را که هنوز به فارسى و عربى ترجمه نشده بود برایش بخواند (12. (آن مجاهدخستگىناپذیر که به اهمیت دانش تاریخ در بالا بردن سطح آگاهى متفکران و عالمان پى برده بود، مىکوشیدتا درس تاریخ را در ردیف دروس اصلى حوزههاى علمیه بگنجاند هر چند موفق نگردید: با این عقیده به اساتید حوزههاى نجف خیلى اصرار و استدلال کردم که تاریخ را یکى از درسهاىحوزههاى علمى در بخش دروس خارج قرار دهند ولى قبول نکردند و اشتباه کردند (13) . مرحوم دکتر شریعتى نیز که بخش بزرگ و اساسى اندیشه خود را مدیون دانش تاریخ بود و در تمامى آثارو نوشتهها از این سرچشمه غنى سیراب مىگشت. با توجه به شناخت تاریخى گستردهاى که نسبتبه تاریختمدن غرب داشت و از طرفى نیز آشناى با تمدن اسلامى بود، در مقام مقایسه آندو و بخصوص علل انحطاطمسلمین و بر آمدن غرب نوشتههاى سودمندى دارد. او بر روش روشنفکران ترجمهاى شرق در تبعیت محضاز تحولات قرون جدید مغرب زمین، وارد مىسازد: این است که مبارزه روشنفکر - در قرون 16 و 17 - علیه مذهب موجود و حاکم در قرون وسطى، بطورموقت و در زمان خودش، مبارزهاى مترقى است. اما تکرار آن حرفها بوسیله روشنفکرها - از لحاظ اینکهآن عقاید با تجربه اجتماعى محیطش وابستگى ندارد و مذهبش بىشباهتبه مذهب اروپایى است وتضادهاى طبقاتى و بطور کلى وضع اجتماعى خاص خودش را دارد. نقش منفى مىیابد و هیچ تحرکراستینى را ایجاد نمىکند (14(.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 86
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس
طبقات و دیالتیک مارکس
نظریه مارکس دربارة طبقات اجتماعی
طبقه کارگر یا پرولتاریا
طبقه متوسط
طبقه حاکم و آرمانهای حاکم
طبقه در خود و برای خود و جامعه بی طبقه
تقابل در خود و طبقه برای خود
مارکی و تضاد طبقاتی
مارکس و نقد طبقه متوسط
مفاهیم جایگزین
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس
طبقات اجتماعی و دیالکتیک مارکس
شناخت ایستایی مارکس دقیقاً به فرآیند کار در جامعه برمی گردد به همین دلیل هم بایستی فرآیند کار در ارتباط با لایه بندی و قشربندی بررسی کرد . طبق بحثهای گذشته ، جامعه طبقاتی حاصل جدل دو نیرو است : یکی نیروهای کار و یا نیروهای تولیدی و دیگری ارتباط روابط تولیدی . به عبارت بهتر ، تضاد اساسی که مبنای تئوری تفکرهای مارکس را تشکیل می دهد نه در میان طبقات ، بلکه میان دو قسمت از عناصر فرآیند کار یعنی نیروهای تولیدی و روابط تولیدی رخ می دهد که جامعه نیز بر اساس این تضاد قشربندی می شود . پس برخلاف ظاهر تضاد اساسی در جامعه شناسی مارکس تضاد طبقاتی نیست بلکه تضاد بین نیروهای تولیدی و روابط تولیدی است که مهمترین تضادرکن اصلی سنن نظام اجتماعی را تشکیل می دهد . تضاد طبقاتی امری قانونی است که از برخورد جدل قطبی و تضاد میان نیروها و روابط تولیدی حاصل می شود . بنابراین وقتی مارکس می گوید تاریخ جوامع جهان تاریخ جنگ میان طبقات است این بدان معنی نیست که جنگ طبقات اصلی ترین نوع تضاد است بلکه طبقات استثمار شده و استثمارگر سمبولهایی از وجوه تقابل و همان در محور اصلی نیروها و روابط تولیدی هستند .
این ساده اندیشی است که در مورد عقاید مارکس ، تضاد را به جنگ طبقاتی محکوم نمائیم . نتیجه اینگونه ساده اندیشی این است که وجود دو جامعه اشتراکی اولیه و
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس
کمونیسم نهایی را از نظر دور بداریم زیرا در این دوران تاریخی دست کم از نظر مارکس هیچ طبقه ای موجود نیست . پس هر گاه در جامعه طبقاتی موجود نباشد تضاد هم به مراتب موجود نخواهد بود ، و لذا جدل تاریخ فرو می ماند . روشن است که مارکس در اندیشه خود به تضاد عمیق تر نیروها و روابط تولیدی اشاره داردکه در حقیقت مبین تضاد میان دو طبقه آرمانی است . معمولاً فرآیند ایجاد رشد و انحلال طبقات از قانون اصلی دیالکتیک مبتنی بر تضاد واقعی تری است استفاده می کند ؛ یعنی نمی توانیم قانون دیالکتیک مارکی را توضیح دهندة اصلی پویش و فرآیندهای تاریخ است را رها کرده است و تنها سمبلی از آن یعنی تشکیل طبقات را در نظر بگیرید . در اینصورت بسیاری از تحلیلهای اساسی مارکس با مشکل مواجه می شود . در واقع خطایی را که در مورد تبیین تضاد طبقاتی مارکس مرتکب شده از این است که نظام او را در خارج از قالب دیالکتیک اش بررسی کرده است . مارکس در پاسخ به این سئوالی که تضاد در جامعه نهایی چه خواهد شد ظاهراً نفی و اثباتی نمی کنند بلکه بحث را در اینجا راها کرده این کارها بر عهده جامعه شناسان آینده می گذارد و در مورد آینده کمونیسم نظری آشکار نمی دهد .
در چرایی این مسئله می توان گفت که خود مارکس شعور و حضور ذهن به این قضیه داشت که کار جامعه شناسان را به طور کلی کار علم فلسفه پیش بینی های این چنین دوره
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس
را برنمی گیرد . به این دلیل که در یک جمله زیبا می گوید .« تازه در جامعه کمونیستی تراژدی آزادی انسان شروع می شود .»
در جاهای دیگر نسبت به وقوع اشکال انقلاب تجدید نظر می کند و برای مثال تبدیل مصالحه آمیز سرمایه داری آمریکا و انگلیس به دولت های سوسیالیست بدون برقراری دیکتاتوری پرولتاریا ممکن می دهد پس مفهوم طبقه در ایستایی شناسی مارکس در درجه اول به معنی سنج آرمانی یک مفهوم دیالکتیکی است در شکلهای واقعی طبقات نیز شکل تضاد جدلی کلان و آرمانی بصورت های جزئی تر و اختصاصی تر در تاریخ جوامع بروز می کند .
نظریه مارکس دربارة طبقات اجتماعی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)
مقدمه
بنا به اعتراف تاریخ، همواره یک اندیشه سیاسی در اعصار گوناگونبرسرنوشت بسیاری از ملتها تأثیر داشته و چه بسا تغییرات اساسی درسرنوشت آنها ایجاد کرده است. امروزه نیز تأثیر عمیق اندیشه سیاسیامام خمینی بر سرنوشت بسیاری از ملتهای جهان ـ از بوسنی تا جنوبشرق آسیا و از آفریقای جنوبی تاافغانستان ـ آشکار و هویدا است.بنابراین در این نوشتار کوشش شده است که مطالبی از متون اصلیبزرگترین صاحب نظر سیاسی قرن بیستم در برابر دید و نظر علاقمندانقرار داده شود.
مطالب ذکر شده در این نوشتار در آمدی براندیشه سیاسی امام است،زیرا نتوانستهام در این مختصر به همه ابعاد اندیشه سیاسی امام بپردازم.به عبارت دیگر هدف از این کوشش این بوده است که دسترسیعلاقمندان به اندیشه سیاسی امام را امکانپذیر نمایم. البته این مطالبطوری انتخاب و تنظیم شده است که در ضمن مطالعه آنها آنپیوستگی متقابل که میان قسمتهای مختلف افکار امام وجود دارد بهخوبی درک میشود.
به هر کدام از عبارات نقل شده از امام، تفسیر روشن کنندهای به عنوانمقدمه و توضیح ملحق گردیده است؛ با این هدف که خواننده را دردرک مفهوم و اهمیت نظریههای مورد بحث یاری کند. البته نبایدتصور کرد که تفسیرهای ارائه شده از جامعیت و شمول کافی در موردمسائل مورد نظر برخورد دارند و تفسیرهای دیگری نمیتوان ارائهکرد.
در این نوشتار سعی شده است که مطالب مورد نظر امام دستهبندی شدهو یک طرح و الگوی جدید از نظام سیاسی مورد نظر امام ارائه شود کهنویسندگان دیگر ممکن است چندان توجهی به آن نکردهاند، به ویژهدر قسمت «نحوه تحقق نظام سیاسی اسلام» و «حدود اختیارات ولیفقیه» که چشمانداز جدیدی برای این دو مبحث ایجاد میکند.
با این مسائل شاید لازم نباشد که اطاله کلام داده شود. به هر حال هرخوانندهای استفاده خاصی ازاین مطالب خواهد داشت و مسلماً ازمطالعه این نوشتار نیز انتظار نمیرود که روشها و شیوههای مدیریتحضرت امام نصیب خواننده محترم شود زیرا این مسئله نوشتاردیگری را میطلبد.
شـرح حال
آنچه معروف است اینکه فیلسوفان اغلب دارای زندگی پرماجرائینیستند و رویدادهای زندگیشان جز برای شارحان احوالشان چندانجالب نیست و چیزی که یادمان آنان است ماجراهای زندگیشان نیستبلکه آثار ایشان است. امّا «خمینی کبیر» که بعدها مردم ایران او را بالقب مختصر و جالب «امام» شناختند، استثنائی بر این قاعده بود.زندگی و شخصیت او مظهر یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ اسلامو تشیع است. این نقطه عطف آن تحوّل و انتقالی است که در نخستینسالهای قرن پانزدهم هجری از محیط سرد و تاریک استبداد به فضایباز و روشن حکومت اسلامی صورت گرفت.
«روح الله» در بیستم جمادی الثانی سال 1320 هـ.ق مصادف باسالروز جدهاش «امابیها» در «خمین» زاده شد. در آن زمان ایراندوران پر آشوب «انقلاب عدالتخواهی» را میگذراند. هفتساله بودکه تن شریف شیخ فضلالله نوری پرچم برافراشته شده استقلال وآزادی ایران گردید.
پارهای از شارحان احوال «امام» در مورد حوادث دوران کودکیاو که در تکوین خلق و خوی و مسیر زندگیاش مؤثر بوده استمطالبی نوشتهاند، ولی آنچه بسی بیشتر از این عوامل در این زمینهتأثیر داشته همانا رویدادهای زندگی و کیفیت و مراحل جوانی اواست. «امام» بعد از آنکه تحصیلات ابتدائی خود را نزد اساتیدمختلفی در اراک گذراند در سن 15 سالگی به تحصیل علوم اسلامیدر محضر برادر بزرگوارش پرداخت و بعد از آن به یکی از حوزههایرسمی آن زمان یعنی حوزه اصفهان فرستاده شد. وی هنگامی که به آنحوزه قدم میگذاشت کمتر از 18 سال داشت. دو سال بعد زمانیکهآیتالله مؤسّس «حائری» به سوی شهر قم شتافت ایشان نیز به قم رفتو در مدرسّه دارالشفا مأمن گزید.
در زمان فوت آیتالله حائری «امام» در بسیاری از علوم مهارت وتخصص ویژهای یافته بود. ارتباط مادامالعمر او با «کسب فضائلاخلاقی» یکی از بزرگترین عواملی بود که بر آینده او اثر عمیقگذاشت. در حقیقت باید گفت که بدون انگیزهها و امکانهائی که این«ارتباط» برای او به وجود آورد بیشک امام همچون یک «روحانیگمنام» چشم از جهان فرو میبست. امّا این منزلت و مقام عرفانی بود کهاو را به عظمت و بزرگی رساند.
«امام» در سرتا سر زندگانیش به کار تحریر و تألیف نیز اشتغالداشت بطوریکهمجموعه آثار کتبیاش را بسیار قطور و مفصّل نمود.این آثار شامل وعظها، نامهها، نوشتههای عرفانی، تفسیرات کتابمقدس قرآن، دفاع از اسلام، فقه، اصول، شعر و این قبیل مطالبهستند. از کتاب چهل حدیث که بگذریم ـ که فصول و بابهای مختلفآن در حالتی مخصوص به خود قرار دارند، مبحث ولایت فقیهبیگمان مؤثرترین اثر خمینی کبیر است. تدوین این اثر را امام در سال1339 یعنی 7 سال پس از کودتای آمریکائی شاه بر علیه ملت ایران و2 سال قبل از قیام اسلامی 15 خرداد در قسمتی از «کتاب البیع» آغازکرد و مسلّماً غرضش از تألیف آن تنها ادامه سیرهسلف صالح نبودبلکه همانطور که از درسهای اظهار شده در نجف پیدا است در فکراین بود که پایههای یک حکومت مستقل در زمان غیبت را سر و سامانبخشد و همچنین در دفاع از عقیدهای بود در مقابل کسانی که مذهبتشیّع را مدافع جدائی دین از سیاست میپنداشتند و ادعا میکردند که«هر پرچمی قبل از قیام قائم برای برپائی حکومت بلند شود محکوم بهشکست است» و باید مسئولیّت تمام عواقب شوم و دردناک آن کهنصیب جامعه اسلامی میگردد را بپذیرد زیرا آمیختن دین با حکومتمردم را از دین و مذهب بری نموده و باعث زوال دین خواهد شد وباعث نزول بلایا و بدبختیهای بعدی جامعه تشیّع خواهد گردید.
آثار علمی «امام» از تألیفات دوران جوانی و با تألیف مسائل عقلیهآغاز گردید و در زمینه اخلاقیات و فقه و اصول ادامه یافت. بیش از27 سال نداشت که «مصباحالهدایه» را در عرفان به رشته تحریردرآورد. در سن 29 سالگی شرحی بر دعای سحرماه رمضان نگاشتکه نشاندهنده ارتقاء فکری او در مسائل عقلیّه است. وی سپس کتاب«اربعین حدیث» را تألیف کرد که شامل 7 حدیث در مسائل عقلیه و33 حدیث مربوط به اخلاقیات میباشد. امام تا آخر عمر مبارک خودموفق به باقی گذاشتن حداقل 25 اثر علمی گردید. در میان آثار متعددامام مهمترین، برجستهترین و معروفترین اثر او رساله وی در نظریهسیاسی است که مجموعهای از دروس ایشان در نجف بوده است کهتوسط شاگردان او به رشته تحریر درآمده و بنام «ولایتفقیه» یا«حکومت اسلامی» و گاه با نام مستعار «نامهای از امام کاشفالعظاء»،در سالهای خفقان و مبارزه به چاپ رسید.
حال بهتر است به برخی از رویدادهای مهمی بپردازیم که بیشکبر همه ایرانیان هوشیار واندیشمند تأثیر داشته ولی بر مشرب فکریامام بویژه بر تفکرات وی در باب مسائل سیاسی اثری عمیق گذاردهاست.
نخستین این رویدادها بروز تهاجم جدید نظری و فکری به مبانی وتاریخ تشیّع و اسلام در جامعه ایران بود که شاخصترین نوشتار در اینزمینه و در آن عصر کتاب «اسرار هزارساله» متعلق به علیاکبرحکمیزاده بود که باعث شد ایشان با نوشتن کتاب «کشفالاسرار»ضمن رد مطالب تهاجمی آن کتاب مطالبی را نیز در زمینه ایجاد یکفضای سیاسی مناسب جهت ایجاد حکومت اسلامی ترسیم نمایند. درنظر امام رژیم سلطنتی بالاستقلال یک رژیم فاسد و غیرقانونی بود.بنابراین حکومت اگر میخواست پادشاهی هم باشد به نحویمیبایست تحت نظارت فقهاء درآید. در این کتاب امام طرح اولیهولایت مطلقه فقیه و حکومت اسلامی را پایهگذاری نمود و در ضمن بهمسئله استقلال و آزادی نیز بهای زیادی داد. از جمله موارد دیگرکتاب مسائل ذیل را میتوان نام برد:
1ـ لزوم بازگشت به هویت اسلامی
2ـ غیرقابل قبول بودن حکومتهای غیراسلامی حتی دمکراسی
3ـ تشریح حکومت آرمانی اسلامی و مصداق آن در عصر حاضر
4ـ تشریح اعمال استبدادی رضاخان و شرح جنایات او
دومین رویداد، فشار شدید دستگاه حاکمه دیکتاتوری رضاخان برحوزه علمیه بود که روحالله جوان و طلبههای دیگر را مجبورمیساخت تا روزها قبل از طلوع آفتاب به محلی بیرون از شهر قمبروند و وقتی هوا تاریک میشد به خانه برگردند تا بتوانند درس ومباحثه داشته و در عین حال دست از لباسشان برندارند.
سوّمین واقعهای که نفوذ عمیقی بر اندیشه امام گذارد وضعاسفباری بود که در اثر احتیاط مفرط، عدم آگاهی به مسائل روز ورخنه افراد ناصالح در «بیت» بعضی از بزرگان حوزه حداقل در طولحیات سیاسی امام تا آن روز بود. امام برای زنده نگاه داشتن خطمبارزه در حوزه پس از فوت «حاج شیخ عبدالکریم حائری» به فعالیتبرای طرح مرجعیّت آیهالله بروجردی پرداخت زیرا تصور مینمود کهتنها شخص صالحی است که با توجه به سوابقش میتوانست شاه را ازبسیاری از خلافکاریها باز دارد. امّا متأسفانه آنطور که اماممیخواست نشد. بر این اساس «امام» توجه خاصّی نسبت به نزدیکانو بیت خویش داشتند و از حضور عناصر مشکوک در آن جلوگیریمیکردند و از دخالت نزدیکان خود در بسیاری از مسائل که شائبهتکرار مسائل بیوت گذشته را بنماید جلوگیری مینمودند.
چهارمین رویداد، اصلاحگرانی (رفرمگرائی) فعالیت آیتاللهکاشانی در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با رژیم شاهبود که برای امام درسی شد که از اصلاح نظام موجود (رفرمیستی)بپرهیزد و فعالیت خود را در چارچوب سیاستهای جاری زمان قرارندهد بلکه به فکر یک «انقلاب» یا نظام جدید انقلابی باشد که یک فقیهدر رأس آن قرار گیرد.
با همه این تفاصیل تبیین و انتشار نظرات سیاسی «امام» حدود 20سال طول کشید. البته قسمتهای مختلف نظرات سیاسی امام همگی،یکجا و با هم ظاهر نشدند بلکه قدم به قدم و به صورت بخشهای مجزاصادر شدند که مقتضیات زمان نیز در آنها تأثیر به سزایی داشتبنابراین دادن شرح موجزی از اندیشه سیاسی «امام» به هیچ وجه سهل وساده نیست حتی تقلیل آنها به جملاتی که با هم مربوط و متناسب باشندغالباً کاری است دشوار.
در حوزهای از افکار «امام» که ما با آن سروکار داریم، یعنی درقلمرو اندیشه سیاسی، مهمترین اندیشههای وی بر حول نظام«ولایتفقیه» متمرکز شدهاند که منظور از آن ولایتِ «متخصصّ فقه واحکام اسلامی» بر جامعه مسلمین است. در عباراتی که بعدها نقلخواهد شد گاه از کلمه «حاکمیت» به جای «ولایت» استفاده شده استکه مفهوم مطلب را دقیقتر به ذهن دانشور علوم سیاسی امروز متبادرمیکند ولی با توجه به جایگاه خاص کلمه ولایت در فرهنگ سیاسیشیعی چارهای نیست جز اینکه بیشتر از همان اصطلاح ولایت استفادهشود و مفهوم مطلب را از مجموعه اندیشههائی که ابراز شده استاستنباط کنیم.
اندیشه سیاسی
اگر گروهی از انسانها سازمان مهمی را با ضوابطی معین برای خودبه وجود بیاورند و مسئله امردهی و امربری هم میان آنها وجود داشتهباشد امّا رابطه میان آنها بر اساس نیرنگ و فریب و غایت کار آنها فسادباشد مسلّماً نه سردسته چنین گروهی را باید حاکم و سیاستمدار دانستو نه کارهائی که انجام میدهد را سیاست. دلیل سیاستمدار و حاکمنبودن چنین فردی و سیاست نبودن این رابطه اینستکه «امام» میان«سیاست» و اینگونه رابطه منظم امردهی و امربری صرف، تفاوت قائلاست. او مانند همه دانشمندان علوم سیاسی بر این عقیده است که تازمانی که قانون در جامعه وجود نداشته باشد جامعه دچار فساد خواهدشد، البته این قوانین بایستی مطابق موازین «عدالت» باشد و این مسئلهمسلّماً تحقق نخواهد یافت مگر آنکه «قوانین الهی» بر روابط اجتماعیمردم حاکم باشد زیرا قوانین الهی چون از اراده خداوند ناشی شدهاندعادلانهاند. امّا قوانین فینفسه و بدون واسطه و ابزار نمیتوانند اقتدارداشته باشند چرا که آدمیان از زمان پیدایش جامعه و تشکیل اجتماعنتوانستهاند قوانین را در جامعه میان خود رعایتکنند مگر آنکه تحتحاکمیت حاکمی قرار گرفتهاند.
بنابراین مفروضات، که از اندیشه امام برگرفته شده وظیفه اینحاکم اجرای قوانین الهی است که باید بر روابط مردم حاکم باشد و براین اساس علم به قوانین برای زمامدار لازم است و او باید افضلیتعلمی هم داشته باشد که نتیجه طبیعی همه این مسائل اینستکه حاکم بابسیاری از مردم تفاوت داشته باشد، هم در علم و دانائی و هم درتوانائی نسبت به اینکه تمایلات و خواستههای خود را به قید فرمانعقل درآورد. پس حاکم حقیقی در صورتی شایستگی حکمرانی داردکه به قصد ارضاء خواهشهای نفسانی فرمان نراند بلکه به نیابت از جانبخداوند و به مقتضای فرامین شرع و عدالت حکومت کند. بنابراین«امام» تفاوت قاطعی میان سیاستی که اغلب بر جوامع حکومت میکندو آن سیاستی که باید حکومت کند قائل میگردد. البته هر دو نوعسیاست ممکن است از قدرت فائقه برخوردار باشند و بر سرنوشتآدمیان بیشماری حاکمیت داشته باشند ولی تنها چیزی «سیاستحقیقی» است که در راه عدالت و هدایت به کار گرفته شود.
این یکی از نکات اصلی نظریه «امام» است که «حضور خدا درصحنه سیاست» را جدی میگیرد و همین نکته است که به طور قاطعوی را از اندیشمندان سیاسی غرب متمایز میکند. بسیاری ازنویسندگان معاصر غرب سیاست را «قدرت»، «علم قدرت»، «توزیعقدرتمندانه ارزشها»، «راه کسب قدرت» و غیره دانستهاند. از نظرآنان دولت، تار و پود قوانین و نهادهای سیاسیاش قدرت فائقه استو قوانین اخلاقیِ برتری وجود ندارد که دولت و همه نهادهایش رابتواند مورد کنترل و انتقاد قرار دهد. امّا از نظر امام قدرت خداوند برفراز همه قدرتهای زمینی است و اقتدار فرد حاکم در تحلیل غائی بهوسیله این مرجع به صورت قدرتی مشروط و محدود درمیآید. پسهر استیلائی دارای «سیاست» نیست زیرا اعمال زور در صورتیقانونی، مشروع و صحیح است که طبق یک نظام اخلاقی معتبر، مستقلو مطلق یعنی «قوانین الهی» که ناشی از اراده خداوند است صورتپذیرد که نهایتاً منجر به «هدایت جامعه» گردد.
بنابراین میتوان سیاست را از نظر امام با این تعریف مطابق دانستکه «سیاست عبارتست از اداره جامعههای انسانی و هدایت آن به سویتعالی»:
انسان یک بعد ندارد، جامعه یک بعد ندارد انسان فقط یک حیواننیست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد سیاستهای صحیحاگر هم باشد امت را در یک بعد هدایت میکند و راه میبرد وآنبعد حیوانی است این سیاست یک جزء ناقص است از سیاستیکه در اسلام برای انبیاء و اولیاء ثابت است. آنها میخواهند ملت راهدایت کنند، راه ببرند در همه مصالحی که برای انسان متصور استبرای جامعه متصور است.
پس توجه به این نکته حائز اهمیت است که سیاست هر چند مستلزمتدبیر، تصمیم و اعمال قدرت است ولی هر تدبیر، تصمیم و اعمالقدرتی را نباید سیاست دانست چنانکه همه اندیشمندان مکتب سیاسیهدایت همواره چنین میاندیشیدهاند. آنها سیاست را همواره با هدایتملازممیدانستند و با آن تعریف میکردند. حضرتعلی(ع) سیاسترا ملازم با هدایت میداند آنجا که میفرماید: «بدان بدرستیکه بهترینبندگان خدا نزد خدا رهبر سیاسی عادلی است که هدایت شده وهدایتگر باشد». «امام» نیز همین برداشت از سیاست را ارائه میکندو میگوید:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالحجامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیردو اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است.
منشأ و غایت حکومت
1. عدالت
هنگامی که امام خمینی از بازگشت به اسلام صحبت میکند طنینیک مکتب بشر دوستی که اندک زمانی بعد از انقلاب سراسر ایران رافراگرفت، از سخن او شنیده میشود. وی مکرراً در قسمتهای مختلفآثارش مثلاً در دروس ولایت فقیه و منشورهای انقلاب اسلامیبرضد «قدرت مطلقه» و استبداد و در ستایش عدالت، بشریت، تقویو... سخن میگوید. برای مثال میگوید:
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین و اخذ مالیاتها وصرف صحیح آن و اجرای قانون جزا عادلانه رفتار نخواهدکرد.
یا در قسمت دیگر میگوید:
پیغمبر اسلام تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکنبا انگیزه بسط عدالت اجتماعی.
«خمینی» پیوسته این نظر را تکرار میکند که عدالت شرط اصلیحصول به صلح، امنیت، رفاه استقلال و مساوات است. هدف قریب هرحکومتی چیزی جز این مسائل نیست:
حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، عدل اسلامی را مستقر کنید. باعدل اسلامی همه و همه در آزادی، استقلال و رفاه خواهند بود.
مطمئناً طبیعت و ماهیت حکومت استبدادی عدالت را غیرممکنمیسازد گو اینکه عدالت در حکومت جمهوریِ محض امکانپذیراست ولی امام چون در آن نوع حکومت معایبی میبیند به جانبحکومت اسلامی (جمهوری اسلامی) متمایل میشود. البته درصورتی که شرایط لازم، وجود آن حکومت را ممکن سازد. امّامتأسفانه در همه حکومتها حکام و هیأت حاکمه راه عدالت را در پیشنمیگیرند بلکه همواره در معرض فساد قرار دارند. بدین معنی کهحکومت را یا به حکومت مطلقه تبدیل میکنند و یا آن را بازیچهدست عقول ناقص بشری قرار میدهند. بنابراین بهترین راه برای حفظحکومت اسلامی و جلوگیری از انحراف آن به وسیله یک فرد یا یکگروه آنست که نظام سیاسی و قانون اساسی در آن طوری باشد که بااستفاده از ارزشهای عادلانه، اعتدال و موازنهای میان عناصر و قوایحکومت برقرار کند و هر یک از نهادها (قوا) بتوانند بر نهادهای دیگرنظارت داشته باشند و متقابلاً از طرف همان نهادها تحت نظارت قرارگیرند و این همان آئین معروف «امر و نهی» است که حکومت را به«عدالت» نزدیک میسازد و امام خمینی آن را به عنوان جوهر و اساسهر حکومتی مطرح میکند:
هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرینزمامدار مسلمین را استیضاح کند و از او انتقاد نماید و او باید جوابقانعکننده دهد و در غیراینصورت اگر به خلاف وظایف اسلامیخود عمل کرده باشد خود بخود از مقام زمامداری معزول است.
این عبارت با وضوح کامل ماهیت خاص افکار «امام» را روشنمیکند. در اینجا ما بیگمان با آرمانی بزرگ روبرو هستیم آرمانی کهخلقالساعه نیست بلکه در بطن تمامی فرهنگ و سنت ائمه مکتبسیاسی هدایت پرورش یافته است. ولی شیوه بیان این آرمان شیوهپرشور کسی نیست که دارای افکار و تصورات خیالگرایانه باشد بلکهدر بیان آن مناسبت با اوضاع واقعی سیاسی و اجتماعی و طبیعی و ملیمعین در زمانی معیّن یا به طور فردی یا مستقل از مجموعه پیچیدهانواع نهادها برای حصول به این آرمان درنظر گرفته شده است. ما نهتنها باید بپذیریم که تحقّقِ آرمانِ آزادیِ سیاسی منوط به حصولبرخی نهادهای ویژه است بلکه باید قبول کنیم که خود این نهادها هراندازه هم مطلوب باشند نمیتوانند بر ملتی تحمیل شوند. آنها فقطمیتوانند از طبیعت و استعدادهای یک ملت به وجود آیند و نشو و نماکنند. حکمت سیاسی در برخورداری از دانش کافی درباره ماهیت آننهادها برای یاری رساندن به رشد آنها در پرتو «عدالت» است.
بنابراین یکی از نظرات بنیانی «امام» اینستکه «عدالت» یکی ازفضیلتهای بشری است با این فرض که قبول داریم فضیلت انسانیکیفیتی است واقعی که وجودی حقیقی دارد. در آن صورت کشف آنقاعدتاً باید مقدور و امکانپذیر باشد. یعنی باید با تحقیق و دنبال کردنمطلب بالاخره از مفهوم و سرشت حقیقی فضیلت سر درآورد.
امام در بیان فضیلت بشر سه عنصر اساسی را نام برد: عقل، شرع وعدل. دارنده هر کدام از این صفات، انسانی خوب است و هرکسهمه آن صفات را داشته باشد «انسان کامل» نامیده میشود. امّا ما دراینجا بنا نداریم که به تعریف و تبیین این سه صفت بپردازیم بلکه فقطبه بررسی سومین صفت یعنی عدل باید اکتفا کنیم.
عدالت از نظر امام را باید در حوزه عمل گستردهاش جستجو کنیم.زیرا عدالت حوزه عمل معینی که منحصر و مخصوص به خودش باشدندارد. به عنوان مثال شجاعت و حکمت، «عدالت» است. «امام» میگوید:
شجاعت که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکه فاضله استعبارتست از حالت متوسطه و معتدله بین افراط که از آن تعبیرمیشود به تهور ـ و آن عبارتست از نترسیدن در مواردی که ترسسزاوار است ـ و بین تفریط که از آن تعبیر میشود به جبن ـ و آنعبارتست از ترسیدن در مواردی که سزاوار