لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
مقدمه :
انقلاب ایران همگان را شگفت زده کرد . کشوری که فرض می شد با ثبات ترین رژیم در منطقه باشد صحنه ی جنبش توده ای علیه رژیم شاه شد . همچنین پیامدهای انقلاب نیز اعجاب برانگیز بوده است . چه حکومت دین سالار جانشین حکومت پادشاهی شد و نیروهای سکولار برکنار شدند .
تصرف قدرت دولت توسط روحانیون منتج به درگیری آنها از یک سو و متحدان سکولار و مخالفانش از سوی دیگر شد . ولی ، گروههای سکولار موفق نشدند جهت دفاع از اقتدارشان در کشور حمایت مردمی را کسب کنند عوامل متعددی چون رژیمی فاسد ، دیکتاتور ، بیگانگی مردم با رژیم ، سوء تدبیر اقتصادی در سالهای میانی دهه ی 1350 بعد از یک دوره توسعه ی اقتصادی وضعیت را برای انقلاب مهیا ساخت .
انهدام همه سازمانهای سیاسی توسط رژیم ، به مقام های روحانی که تماس های گسترده ای با مردم در سراسر کشور داشتند اجازه داد تا رهبری مبارزه علیه نظام سلطنتی را به دست بگیرند . آموزه های تشییع انقلابی ، همراه با شعائری که از شهادت و فداکاری تجلیل می کرد ، به طور مؤثری در بسیج توده ها علیه رژیم مورد استفاده واقع شد . همچنین اعتصاب درازمدت شش ماهه ی کارگران و کارمندان دولت نقشی قاطع در فلج کردن حکومت ایفا کرد . در پایان سال 1978 سقوط حکومت پادشاهی تنها به نخی بند بود . چنان که بهمن 1357 ، بشارت دهنده سرنگونی حکومت سلطنتی و پیدایی جمهوری اسلامی ایران بود . موضوع اثر حاضر این است که دسته ای از تحولاتی را که منجر به سرنگونی حکومت پادشاهی و پیدایش حکومت دین سالار در ایران شد تجزیه و تحلیل کند .
انقلاب :
انقلاب ایران یکی از فراگیرترین جنبشهای توده ای تاریخ بشریت است . ریچارد فالک از آن به عنوان « یکی از بزرگترین پدیده های تاریخ مدرن » نام برده است . در این بخش به بررسی عواملی که موجبات انقلاب ایران را فراهم آورد می پردازیم.
به طور کلی چهار نظریه درباره ی انقلاب ایران وجود دارد . سلطنت طلبان و موافقانشان انقلاب را به عنوان توطئه قدرتهای خارجی و آیت الله خمینی و واکنش جامعه ی سنتی به کوشش های مدرنیزاسیون شاه مورد سرزنش قرار می دهند . هواداران نظریه توطئه ادعا می کنند که سقوط حکومت سلطنتی توطئه ای انگلیسی بود و سرنگونی شاه به خاطر سیاست مستقل وی و « ملی کردن » صنعت نفت بود . آنها طرفداران رویکرد ساختاری – کارکردی به انقلاب و نیز سلطنت طلبان مدعی اند که مدرنیزاسیون سریع منجر به تجزیه جامعه و گسیختگی فرهنگ ایرانی شد . بنابراین نظریه ، نتیجه این رخدادها تغییر ناگهانی و انقراض حکومت پادشاهی بود .
برخی نیز معتقدند که انقلاب نتیجه مستقیم سرشت ضد اسلامی رژیم شاه بود . این نظریه مدعی است که انقلاب اسلامی هم مقدر و هم اجتناب ناپذیر بود . طرفداران این رویکرد انقلاب ایران را به مثابه ی جهاد مردم مسلمان علیه طاغوت در نظر می گیرند . و معتقدند که انقلاب یک معجزه بود و مردم فقط اراده الهی را به اجرا درآوردند .
نظریه سومی که بین نیروهای لیبرال رایج است ، بر دیکتاتوری شاه به عنوان علت اصلی انقلاب ایران تأکید می ورزد جبهه ملی سکولار نهضت آزادی ایران و مجتهدان لیبرال مشروطه خواه مانند آیت الله شریعتمداری ، آیت الله قمی و آیت الله خویی در میان هواداران این نظریه هستند .
نیروهای چپ گرای ایران عموماً بر نقش اقتصاد تضاد طبقاتی به عنوان عوامل اصلی انقلاب ایران تکیه می کنند . آنها استدلال می کنند که کاهش رشد اقتصادی میانه دهه ی 1350 موجب بیکاری شمار بسیاری از طبقه ی کارگر و قیام آنها علیه رژیم شد . آنها همچنین استدلال می کنند که انقلاب نتیجه ی رکود اقتصادی بین المللی و ناتوانی سرمایه داری وابسته ی ایران بود .
بعضی از این نظریه های یاد شده تا حدودی مقبولیت و اعتبار دارند ، اما نمی توانند به درستی پیچیدگی های انقلاب ایران را تبیین کنند . لازم به یادآوری است که نظریه های اول و دوم به هیچ وجه ریشه در واقعیت ندارند . تا آنجا که به توطئه ی کشور های خارجی مربوط می شود ، هم برتانیا و هم ایالات متحده ، پشت سر شاه ایستادند و تا لحظه ی آخر از او حمایت کردند . آن طور که آنتونی پارسونز سفید برتانیا در ایران گزارش می دهد ، او و ویلیام سولیوان سفید ایالات متحده در ایران در تماس روزانه با شاه بودند و در اداره بحران او را یاری می کردند . اسنادی که دانشجویان پیرو خط امام از تسخیر سفارت ایالات متحده در ایران به دست آوردند نشان می دهد که مقامات امریکایی در ایران سعی داشتند تا مخالفان را متقاعد سازند که با شاه کنار آیند .
از طرف دیگر ، ویرانی همه سازمانهای سیاسی و یک دوره ی طولانی سرکوب از رشد سازمانهای سیاسی جلوگیری کرده بود . نتیجه این وضعیت ظهور نهادهای مذهبی به عنوان یگانه منبع علنی مخالفت با شاه بود . با این همه در سراسر سال 1356 طبقه ی متوسط حقوق بگیر و روشنفکران تظاهرات ضد شاه را سازماندهی می کردند. تنها در اواخر سال 1356 بود که گروههای مذهبی شروع به بسیج نیروهایشان علیه رژیم کردند . لیبرالها با تأکید زیاد بر نقش کشمکش برای آزادی عنایت چندانی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 52
مقدمه
پدیده انقلاب را میتوان با ویژگیهایی مانند همراهی تودهها، گسترش ایدئولوژی(های) جدید جایگزین، سرنگونی خشونتآمیز نظام سیاسی حاکم و تغییرات سیاسی و اجتماعی پس از پیروزی (بسته به اینکه انقلاب سیاسی یا اجتماعی باشد)، از سایر پدیدههای اجتماعی بازشناخت. نظریههای انقلاب، کم و بیش در پی پاسخگوئی به این پرسشاند که چرا و چگونه پدیده انقلاب به وقوع میپیوندد.
برخی به پیامدهای این پدیده نیز پرداختهاند. هرچند هدف هر نظریه انقلاب آن است که پژوهشگر یا خوانندة مطالب خود را به کلید یا شاه کلیدی برای گشودن قفل این پدیده مجهز کند، اما عواملی چند مانند ماهیت پدیدههای اجتماعی و پیچیدگی آنها به دلیل ارتباط با رفتارهای عوامل انسانی که دارای قوای تفکر، حافظه، اراده و مانند آن هستند، وجود عوامل ناشناخته بسیار و تنوع عوامل، عدم امکان آزمایش ارادی یافتههای علمی و گاه ناتوانی، و عدم دقت و پشتکار کافی در نظریهپردازهای باعث گردیده که هر نظریهای نتایج خاصی را بیان نماید. بدین ترتیب، مجموعهای از نظریههای متفاوت که حتی برخی با یکدیگر کاملاً متناقضاند، پدید آمده است.
در این مقاله سعی شده است تعدادی از دیدگاههای مشهور و عمده در زمینه پدیده انقلاب معرفی گردد.
امید است که مورد توجه وعنایت عزیزان قرار گیرد.
نظریههای مارکسی و مارکسیستی
منظور از نظریة مارکسی انقلاب نظریهای است که مارکس و انگلس در زمینه انقلاب ارائه کردهاند. در حالی که نظریههای مارکسیستی توسط طرفداران مارکس مانند لنین، مائو، تیتو، کاسترو و غیره بیان گردیدهاند در اینجا به معرفی نظریه مارکسی انقلاب میپردازیم.
نظریه مارکسی انقلاب:
نظریه کلی: برای درک این نظریه ابتدا به مفاهیم زیر که شالوده و مبنای دیدگاه مارکس بوده و گرایش اصلی نظرات وی بر پایه آنها قرار دارد توجه میکنیم.
1- دیالکتیک هگل: مارکس مبنای دیالکتیک خود را از نظر هگل گرفت که هر هستی، هر فکر و هر نهاد دارای مراحل سه گانه تز (تصدیق) آنتی تز (نفی) سنتز (نفی نفی) است.
هگل این مطلب را در مورد پندار به کار میرود، اما مارکس آن را دربارة ماده در نظر گرفت. با این توضیح که هگل معقول را عین واقعیت و واقعیت را عین معقول میدانست. اما مارکس به چیزی جز ماده معتقد نبود و معقول را نیز امری مادی میدانست.
2- مادیگرایی دیالکتیک مارکس (مادیگرائی فلسفی). مارکس با استفاده از نظر فوئرباخ که مفهوم از خود بیگانگی دینی را مطرح کرده و نظرات داروین و دیالکتیک هگل و تأکید بر گذار کمیت به کیفیت (هر چیزی پس از رسیدن به درجهای از تحول به چیز دیگری تبدیل میشود، مثلاً آب توسط حرارت به بخار تبدیل میشود، پیشهور با کسب مقداری سرمایه به سرمایهدار) به مادیگرائی دیالکتیک معتقد شد.
3- مادیگرایی اقتصادی - فوئرباخ میگفت انسان باید با از خودبیگانگی مبارزه کند. مارکس گفت انسانگرائی باخ جنبه انتزاعی دارد. مارکس این نظر موئیزهس را که پول را مایه از خودبیگانگی بشر میدانست به نظر باخ اضافه کرد و ریشه از خودبیگانگی را وضع نیروهای مادی دانست. بدین ترتیب مارکس از مادیگرائی فلسفی به مادیگرائی اقتصادی عبور میکند.
4- مادیگرائی تاریخی - مارکس مادیگرائی اقتصادی را وارد تاریخ میکند و میگوید تاریخ را واقعیتهای مادی پدید میآورند نه اندیشهها، جامعه دارای زیربنا و روبناست که قوای اقتصادی زیربنا و افکار، آداب و رسوم، نهادهای حقوقی، سیاسی، مذهبی و غیره روبناست، اگر زیربنا و