لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
<<نقش فرهنگ وقف در توسعه تمدنها>>
چکیده مقاله
نقش و بنیادهای خیریه در توسعه کشورهای غربی
در دین مسیحیت ، عمل وقف یکی از فضیلت های برجسته و از اعمال بسیار نیکو و خود پسندانه در اخلاق و رفتار انسان تعریف شده است. از این رو کشورهای غربی به علت عشق ورزی و گرایش به دین مسیحیت، ارزش قابل توجهی قایل شده اند. فلاسفه قدیم نظیر سقراط، ارسطو، افلاطون عمل وقف اموال و دارائی را برای توسعه شهر، روستا، و افزایش سطح آگاهی مردم و رهائی از جهل و نادانی به پیروان خویش توصیه و تاکید نموده اند.
"عشق" لطیف ترین واژه و مناسب ترین عامل پیوند بین انسان و خود و مخلوقات روی زمین است، و بهمین دلیل هنگامی که به خداوند تبارک و تعالی عشق می ورزیم و وی را عبادت می کنیم. بطور طبیعی به مخلوقات وی، یعنی به انسان توجه داریم و باید به او کمک کنیم تا از سختی ، غم ، و اندوه ها نجات یافته و به رفاه و آسایش نسبی دست یابد.
اهداف اصلی وقف، مبارزه با جهل و نادانی و فقر و فلاکت و توسعه دانش بشری و توسعه علم و تکنولوژی و دستیابی و بهره برداری از گنجینه های عظیم ارضی و سماوی است. کلیساها و مساجد و حسینیه مهمترین مرکز جمع آوری هدایا و اعانات و بذل و بخشش بشمار می آیند.پس از جنگ جهانی دوم توجه دانشمندان و صاحبان فکر و اندیشه بسوی "وقف" و حمایت از کودکان ، نوجوانان و سالمندان ، بیماران و مستمندات و تعلیم و تربیت و تشکیل موسسات خیریه جلب گردیده است.
مکتب فیلانتروپیسم (phila thropism) یا مکتب انسان درستی در ابتدای قرون هفدهم و هجدهم به وجود آمد و موسه ای تحت عنوان جمس اسمیت سان (james smithson) و جرج پی بادی (george camegie) و جان.دی.رکفلر (john.rockfeller) با سرمایه چند میلیارد دلاری شروع بکار کردند. سازمان عظیم و گسترده صلیب سرخ جهانی با اندوخته مالی هزاران میلیارد دلار نقدینگی و پشتیبانی صندوق های موسسات خیریه کشورهای وابسته به سازمان ملل متحد در طول چند دهه گذشته تحولات شگرف در عمران و آبادانی کشورهای غربی به وجود آورده اند.
مقدمه:
در کتاب مقدس تورات آمده است که خداوند تبارک و تعالی تعداد هفت فضیلت برای رستگاری انسان در نظر گرفته است. از این هفت فضیلت (Virtues)تعداد چهار فضیلت با طبیعت و ذات انسان سروکار دارد و سه فضیلت دیگر با اعتقادات و ایمان و شناخت و اطاعت از اوامر الهی و انتخاب شیوه زندگی انسان وابسته است.
علت اینکه عدد هفت فضیلت برجسته را در این مقدمه به کار بردهایم، غرض اشاره به یک سلسله نفسانیات و خیر و شر در علم فلسفه و اخلاق است که از زمان بسیار قدیم مورد بحث و مناقشه فلاسفه و علما بوده و در عصرحاضر نیز درباره هر یک از فضیلتهای انسان مباحث گوناگون وجود دارد که متکلمان متجدد هر کدام به تناسب ظرفیتهای علمی و فرهنگی و سوابق تاریخی، کتب و رسالات فراوانی به رشته تحریر درآوردهاند. از این هفت فضیلت تعداد چهار فضیلت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، زیرا فقدان هر یک از آنها باعث تباهی و فساد جامعه انسانی و خشم و غضب خداوند خواهد شد. حضور فعال فضیلت نیکوکاری و خیرات و مرات و عمل مستحسن رشد سریع تکامل روح انسان را تکامل میبخشد. از اینرو، کشیشهای مسیحی درباره این فضیلتها در کشورهای غرب تاکید ورزیدهاند.
در فضیلت نیکوکاری تعداد چهار عامل دخالت دارند: (1)
اول: تدبیر و خردمندی (Prudence)، دوم: اعتدال (Temperance)، سوم: بردباری (Fortitude)، چهارم: عدالت (Justice) مبتکر اصلی معرفی این چهار فضیلت فلاسفه قدیم و علماء علم اخلاق و معرفتهای دینی هستند. افلاطون، ارسطو، و کشیشهای مذهب عیسویت و پیشتازان ترویج دین حضرت مسیح علیه اسلام با تمام قدرت روی این فضیلت، تاکید داشتهاند. از جمله آمبروز و آگوستین و توماس آکینوس همواره توجه پیروان خود را به این فضیلت، جلب نمودهاند. سه فضیلت دیگر عبارتند از ایمان (faith)، رجاء (Hope)، عشق (Love) در(2) این فضیلتها، عشق مقام بسیار رفیع و رشته و فصلالخطاب مظهر تجلیات و فیوضات الهی را تشکیل میدهد. در مکتب عیسویت، عشق به خدا و نیکوکاری چنان قوی و مستحکم است که بدون آن هیچ حرکت ارزشمندی صورت نخواهد گرفت.(3)
مراجع دینی نقل کردهاند که حضرت مسیح علیهالسلام از انسان طبیعی و عادی خلق نشده است، بلکه وجود وی حاصل یک سلسله تعاملات روحی و رخدادهای عاشقانه است که مالاً پیوند ناگسستنی با روحیه مریدان و هواداران خود دارد و حلقههای زنجیر از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و حرکت و تکامل جسم و روح انسان را باعث میگردد.
عشق یک پیام زیبا و دلنشینی و لذتبخش نظیر سخاوت، بخشش، خدمت به خلق، جلب رضایت خداوندی را به ارمغان میآورد و «افلاطون» و رفتار و سلوک انسان را در جایگاه رفیع انسانیت شکوه و جلال ویژهای میبخشد.
عشق مترادف شده است با واژه «خیرات و مبرات» که در فرهنگ غرب با یک واژه لاتین (Charity) به طور جامع طبقهبندی و نامگذاری شده است: در کتاب لغت (American Heritage) در زیر واژه مذکور آمده است:
1- خدمت به محرومان و مستمندان و مستضعفان جامعه انسانی
2- صدقه و بخشش و کرامت
3- خیرخواهی نسبت به عالم بشریت و تداوم انسان دوستی
4- سازمان مستقل یا موسسه خیریه که فقط برای خدمت به فقرا و مستمندان تاسیس گردیده است
5- کرامت و عزت نفس در داوری بین مردم
6- از نقطهنظر معارف دینی، یعنی فضیلت شناخت عشق خداوندی و حرکت به سوی او و تقویت ایدههای معرفت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
اسپرانتو و گفتگوی تمدنها
سال ۲۰۰۱، از طرف سازمان ملل، و در استقبال از پیشنهاد رئیس جمهورِ اندیشمند ما، سال گفتگوی تمدنها اعلام شده است. برای ما ایرانیان، مایهی خوشوقتی است که دنیا ما را پرچمدار گفتگوی تمدنها، در فضایی عاری از تعصب و زورگویی برای رسیدن به درک متقابل و تفاهم بین المللی بداند.
اهمیت این دیدگاه، زمانی ارزشی ویژه یافته است، که در مقابل تئوری ایدئولوگ آمریکایی " هانتینگون " قرار گرفته است که بر نزاع وجنگ تمدنها تاکید دارد.
در دنیایی که انتظار میرفت با پایان یافتن دوران جنگ سرد، تهدید سلاح های اتمی و خطر جنگ جدید جهانی نیز به پایان برسد، دولت آمریکا با اعلام پروژه جنگ ستارگان و " نظم نوین جهانی" خود تلاش می ورزد به دور از چشمِ رقیب اصلی خود، یعنی دنیای سوسیالیسم، منطقِ زور و آقایی خود را بر جهان دیکته کند. تئوری پردازان دنیای سرمایه، اکنون از پیروزی تمدن برتر و قطعیت نابودی و اضمحلال تمدنهای ضعیف سخن به میان میآورند. اما درست در چنین حال و هوایی، یک بار دیگر، آقای خاتمی، منحط بودن این دیدگاه را اعلام داشته و از ضرورت ایجاد فضایی جهانی برای داشتن دیالوگ و گفتگو، به عنوان راه کاری برای رفع سؤتفاهمات بین المللی و تلاش برای رسیدن به تفاهم، صلح و دوستی صحبت به میان آورده است. این دیدگاه، خوشبختانه با استقبال پرشور جهانی روبرو گردیده است.
چرا استقبال؟ زیرا مردم جهان از جنگ در همهی اشکال آن خسته شدهاند؛ اگر چه متاسفانه هر روز در گوشهای از این جهان، نفیر جنگ بر میخیزد و گروهی، قصاب گروه دیگر میشود؛ و آمریکا و متحدانش که خود آتش بیار خاکستر دشمنیهای دیرینه هستند به عنوان ناجی وارد میدان می شوند و بمبهای محتوی اورانیوم خود را بر سر آن ها می ریزند و نه تنها مردم هر دو طرف را نابود می کنند، بلکه حتی به سربازان خود نیز رحم نمیکنند.
مردم جهان دیگر نمیخواهند برای هیچ کس حق برتری قائل شوند. در دنیایی که مفاد اعلامیهی جهانی حقوق بشر سند و ملاک ارزیابی عملکرد دولت ها شده است، منطق گفتگو تنها منطقی است که می تواند مورد پذیرش همگانی باشد و این است رمز استقبال جهانی از پیشنهاد آقای خاتمی. وقتی از ضرورت رعایت حقوق بشر صحبت به میان می آید، مگر می شود به بشری که اندیشمند است و وجه تمایز او از حیوانات قدرت تفکر، انتخاب و توانایی بیان آن است اجازهی آزادی اندیشه و بیان را نداد؟ هر کس میتواند دارای جهان بینی و عقیده ای باشد مستقل از دیگران؛ و باید بتواند با حق بیان آزادانهی آن، به دفاع از آن برخیزد و اجازه دهد که دیگران نیز به همین سان از این حق برخوردار باشند تا در تعامل اندیشهها، فرهنگ بشری بتواند به غنا و تعالی دست یابد. وقتی برای یک فرد می بایست چنین حقی را قائل بود چگونه برای یک ملت با پشتوانههای فرهنگی چندین هزارساله این حق را نباید قائل بود؟ اختلافات را باید در پای میز مذاکره حل کرد. باید فرصت آن را داشت و داد تا همه بتوانند دیگران را با ویژگیهای فکری و فرهنگی خود آشنا کنند.
زبان خشونت، زبان متعصبان و زورگویان است و مردم عادی در شرایط حاکمیت این زبان، بازندهی اصلی هستند.
دکتر زامنهوف - بنیانگذار و مبتکر زبان اسپرانتو - نیز درست بر اساس چنین منطق و درکی از نیاز زمان بود که در آغاز جوانی، به ضرورت گفتگوی تمدنها و ملتها پی برد. گفتگویی به دور از تحریفات و دروغپردازی های سیاستمدارانِ ظاهرا ملی، که همه چیز را در پای منافع شخصی و قدرت طلبی ها و جاه طلبیهای جنون آمیزِ خود قربانی میکنند. اقدام به ابداع زبان اسپرانتو، پاسخ به این نیاز بود.
اجازه بدهید کمی به فضای قرن نوزدهم بازگردیم و شرایط اروپای آن زمان را بررسی کنیم.
قرن نوزدهم، با ظهور دیکتاتور جدیدی که خود را به عنوان قهرمان انقلاب فرانسه جا زده بود و به سرعت خود را امپراتور اعلام کرد، رقم خورد. ناپلئون بناپارت، برای به زیر یوغ درآوردن سرزمین های دیگر، لشکرکشی های خود را آغاز کرد. شعلههای جنگ، سراسر اروپا را در نوردید و لشکریان فاتحِ ناپلئون تا دروازه های مسکو تاختند.
اما، با شکست ناپلئون و تبعید او به جزیره سنت هلن، جنگِ اروپا خاتمه نیافت. امپراتوری های گوناگون، همچون امپراتوری اتریش- مجارستان، امپراتوری ترکیهی عثمانی و امپراتوری پروس و روس، نه تنها به حکومتهای محلی حمله می کردند و آنها را به اشغال خود درمیآوردند، بلکه به اراضی تحت اشغال یکدیگر نیز دست مییازیدند تا سلطه استعماری خود را براین مناطق نیز برقرار کنند. جالب این که همه آنها، جنگ و خونریزی جنایتکارانه خود را تحت لوای حفظ منافع ملی و گسترشِ شوکت و جلال دولت فخیمهی خود انجام می دادند و به همین خاطر نیز، لقب قهرمان ملی را برای خود یدک می کشیدند.