لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
نگاهى به شخصیت و عملکرد حضرت عباس علیهالسلام
ولادت و نامگذارى
کودکى و نوجوانى
شرکت در جنگها، نمونههاى بارزى از شجاعت
1ـ آب رسانى در صفین
2ـ تقویت روحیه جنگاورى عباس علیهالسلام
3. درخشش در جنگ صفین
دوشادوش امام حسن علیهالسلام
یاور وفادار امام حسین علیهالسلام
زندگانى حکمتآمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم علیهمالسلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نکات عالى و آموزنده در راستاى الگوگیرى از شخصیت کامل و بارز آنان بوده و نیز درسهاى تربیتى آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامى زمینههاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق کاملى براى تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استوارى براى دوستداران فرهنگ متعالى اهلبیت عصمت علیهمالسلام و به ویژه براى نسل جوان، خواهد بود. از آن جا که زندگانى پر خیر و برکت اهلبیت علیهمالسلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است، پرداختن به بُعد حماسى زندگانى آنان و فرزندانشان که در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامى قرار داشتهاند، براى عامّه مردم و به ویژه جوانان جذّاب و گام مؤثرى در عرصه تبلیغ اهداف خواهد بود.
اى امالبنین! نور دیدهات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مىدارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابىطالب شده است.
همچنین غبار برخى شبهات عامیانه را از چهره مخاطبان مبلغان دینى، در راستاى معرفى و تبلیغ اهداف و انگیزههاى اهلبیت علیهمالسلام خواهد سترد. شبهاتى از قبیل این که چرا مبلغان بیشتر به جنبههاى عاطفى و خصوصاً به مظلومیت اهلبیت پیامبر علیهمالسلام مىپردازند؟ اگر چه پاسخ به این پرسش ساده، براى مبلغان بسیار روشن و بدیهى است، اما باید به خاطر داشت که مبلّغ مىبایست ضمن پاسداشت احترام شنوندگان و مخاطبان خود، براى تأثیرگذارى بیشتر در آنان، پاسخگو و برآورنده نیازهاى روحى آنان، با اطلاع رسانى بیشتر در ابعاد حماسى آن بزرگ مردان حماسه و اندیشه و هدایت نیز باشد. با این پیش درآمد، مىتوان با تبیین جنبههاى حماسى شخصیت پور بى هماورد حیدر علیهالسلام در زوایایى از زندگانى آن حضرت که کمتر بیان شده است، گام مؤثرى برداشت. این نوشتار سعى دارد، با بررسى زندگانى حضرت عباس علیهالسلام پیش از رویداد روز دهم محرم سال 61 هجرى، به ابعاد حماسى شخصیت او، با نگاهى به فعالیتهاى دوران نوجوانى و شرکت وى در جنگها، چهره روشنترى از آن حضرت به تصویر کشد.
ولادت و نامگذارى
داستان شجاعت و صلابت عباس علیهالسلام مدتها پیش از ولادت او، از آن روزى آغاز شد که امیرالمؤمنین علیهالسلام از برادرش عقیل خواست تا براى او زنى برگزیند که ثمره ازدواجشان، فرزندانى شجاع و برومند در دفاع از دین و کیان ولایت باشد.(1) او نیز «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعة» را براى همسرى مولاى خویش انتخاب کرد که بعدها «امالبنین» خوانده شد. این پیوند، در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان سال 26 هجرى، به بار نشست.(2) نخستین آرایههاى شجاعت، در همان روز، زینتبخشِ غزل زندگانى عباس علیهالسلام گردید؛ آن لحظهاى که على علیهالسلام او را «عباس» نامید. نامش به خوبى بیانگر خلق و خوى حیدرى بود. على علیهالسلام طبق سنت پیامبر (صلىاللهعلیه و آله) در گوش او اذان و اقامه گفت. سپس نوزاد را به سینه چسباند و بازوان او را بوسید و اشک حلقه چشانش را فراگرفت. امالبنین علیهاالسلام از این حرکت شگفت زده شد و پنداشت که عیبى در بازوان نوزادش است. دلیل را پرسید و نگارینهاى دیگر بر کتاب شجاعت و شهامت عباس علیهالسلام افزوده شد. امیرالمؤمنین علیهالسلام حاضران را از حقیقتى دردناک، اما افتخارآمیز، که در سرنوشت نوزاد مىدید، آگاه نمود که چگونه این بازوان، در راه مددرسانى به امام حسین علیهالسلام از بدن جدا مىگردد و افزود: اى امالبنین! نور دیدهات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مىدارد که با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان که پیشتر این لطف به جعفربن ابىطالب شده است.(3)
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: جلوتر بیا. عباس علیهالسلام پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! براى چه مىگریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا مىبینم که دشمن پسرم را احاطه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
بسم الله الرحمن الرحیم
سالروز ولادت حضرت ابوالفضل(علیه السلام)
حضرت ابوالفضل العباس نخستین فرزند از ازدواج حضرت امیر المؤمنین على(علیه السلام) و ام البنین بود ایشان در روز چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدینه چشم به جهان گشودند.
ماجراى ازدواج على(علیه السلام) با ام البنین
قضیه ازدوادج مادر مکرمه اش ام البنین با حضرت على(علیه السلام) بدین گونه بود که پس از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) على(علیه السلام) برادرش عقیل که در علم نسب شناسى آگاهى کامل داشت و قبایل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود را به حضور طلبید و از وى خواست که براى آن حضرت همسرى شایسته و از قبیله اى که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند پیدا کند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشید باشند پس از مدتى عقیل زنى از طایفه بنى کلاب را به حضرت معرفى کرد که داراى آن ویژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. حضرت با وى ازدواج نمود و او نیز وظیفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود بلکه بیشتر از فرزندانش دوست مى داشت گویند وقتى وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان با شنیدن نام فاطمه به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلکه مرا خادم خود بنامید. و حضرت على(علیه السلام) ولى را ام البنین یعنى مادر پسران نامید و به این نام شهرت یافت.
تولد حضرت عباس
حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى که به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.
با آن که این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى که وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود که عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا که ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.
در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
با آن که هنگام تولد پدر خوشحالى مى کند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستین دست هاى کوچک او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشک مى ریخت حضرت در پاسخ ام البنین نسبت به این کار فرمود این دست ها براى کمک و یارى به برادرش حسین قطع خواهد شد.
حضرت عباس در خانه على(علیه السلام) و در دامان مادر با ایمان وفادارش و در کنار امام حسین رشد کرد و درس هاى بزرگ انسانیت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربیت خاص امام على(علیه السلام) بى شک در شکل دادن به شخصیت فکرى و روحى این نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(علیه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زینب(علیها السلام) هم حضور داشت امام به این کودک عزیز گفت به بگو یک عباس گفت یک فرمود بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت شرم دارم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام دو بگویم حضرت از معرفت این فرزند خوشحال شد و پیشانى عباس را بوسید.
شجاعت و شهامت عباس
دلاورى هاى این نوجوان از زمان پدر بزرگوارش در جنگ هاى آن حضرت با مخالفین نمودار بود که برخى جلوه هایى از شجاعت این نوجوان را در جنگ صفین در تاریخ ثبت کرده اند. گویند: در یکى از روزهاى نبرد صفین نوجوانى از سپاه على(علیه السلام) بیرون امد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه هاى شجاعت، هیبت و قدرت هویدا بود از سپاه شام کسى جرأت نکرد به میدان بیاید معاویه یکى از مردان سپاه خود به نام ابى شقاء که دلاورى نام آور بود را گفت به جنگ این جوان برو وى گفت اى امیر شأن بالاتر از آن است که جنگ وى بروم بلکه من هفت پسر دارم و یکى از آنها را مى فرستم تا او را از پاى درآورد وى یکى از پسرانش را فرستاد که از پاى درآمد پسر بعدى اش را فرستاد که او هم به سرنوشت برادر قبل دچار شد تا این که هر هفت پسر در نبرد با او کشته شدند و در این هنگام پدر خود به میدان کارزار آمد و پس از رد و بدل شدن ضرباتى چند ابن شعثاء نیز بمانند فرزندانش به هلاکت رسید که این موجب تعجب حاضران شد حضرت على(علیه السلام) وى را فرا خواند و نقاب از چهره اش برداشت و پیشانى اش را بوسید و در این هنگام همگان دیدند که این نوچوان عباس بن على قمر بنى هاشم است.
و همچنین نقل کرده اند در جنگ صفین هنگامى که سپاه معاویه بر آب مسلط بودند و سپاه اسلام در تشنگى به سر مى برد جمعى را در رکاب امام حسین(علیه السلام) فرستاد که شریعه فرات را از سپاه دشمن پس بگیرند که در این جمع که موفق به باز کردن راه آب براى سپاه اسلام شده بودند حضرت عباس نیز حضور داشت.
پس از مرگ معاویه که حاکم مدینه مى خواست از امام حسین(علیه السلام) براى خلافت یزید بیعت بگیرد سى نفر از جوانان بنى هاشم به فرماندهى حضرت عباس با شمشیرهاى برهنه بیرون خانه و پشت در ایستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر نیازى باشد مانع بروز هر حادثه اى شوند و اینان در تحت فرماندهى حضرت عباس قرار داشتند.
فضائل عباس
حضرت امام سجاد درباره حضرت عباس مى فرماید: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که در راه برادرش ایثار و فداکارى کرد و از جان خود گذشت چنان فداکارى کرد که دو دستش قلم شد خداوند نیز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان پرداز مى کند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسیار بزرگ دارد که همه شهیدان در قیامت به او غبطه مى خورد.
چنانچه شاعر نیز در این باب مى گوید:
چون اقتدا به جعفر طیار کرده ایم برد از ماست با پرِ جان در فضاى دوست
در پیروى زخط علمدار کربلاست دوستى که داده ایم به راه رضاى درست
امام صادق نیز در ستایش از حضرت عباس مى فرماید:
عموى ما عباس داراى بصیرة نافذ و ایمانى استوار بود همراه امام حسین جهاد کرد و آزمایش خوبى داد و به شهادت رسید.
علم عباس
وى تنها به عنوان یک قهرمان نامدار و دلاور مطرح نبود بلکه فضائل علمى، تقوایى او و دانش رفیع را از خردسالى از سرچمشه علوم الهى به دست آورده بود چنانچه برخى روایات اشاره به این نکته دارند که وى از زمان کودکى شروع به تغذیه علمى نموده است.
مقام فقهى او بسیار بالا بوده است و در نزد راویان مورد وثوق و اعتماد بوده است و از جهت پارسایى در درجه بالا قرار داشت چنانچه برخى از رجالیون درباره ایشان گفته اند: عباس از فقیهان و دین شناسان اولاد ائمه بود، عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود و دیگران نیز وى را این گونه تعریف نموده اند که عباس از بزرگان و فاضلان فقهاى اهل بیت بود بلکه وى عالم استاد ندیده بود.
حضرت عباس و امام حسین(علیهم السلام)
حضرت عباس همان جایگاه را نسبت به امام حسین(علیه السلام) داشت که حضرت على نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)داشت ایشان پشتوانه و تکیه گاهى براى امام حسین بودند چنانچه امیر المؤمنین چنین جایگاهى را نسبت به پیامبر داشت.
عباس همان طور که على(علیه السلام) همیان نان و خرما به دوش مى گرفت و براى مستمندان مى برد او نیز به اتفاق برادرش حسین(علیه السلام) بسیارى از گرسنگان مدینه را سیر مى کرد عباس همچنانکه على که باب حوائج دربار پیامبر بود و هر کس رو به ساحت ایشان مى کرد اول على(علیه السلام) را مى خواند وى نیز باب حوائج آستان امام حسین بود و هر کس براى رفع حوائج به دربار حسین مى شتافت عباس را مى خواند.
عباس مانند پدر که در بستر پیغمبر خوابید و فداکارى کرد در روز عاشورا براى اطفال و آوردن آب فداکارى کرد.
القاب حضرت عباس
براى ایشان 16 لقب شمرده اند که هر کدام جلوه اى از فضائل، کرامات و عظمت وى را نشان مى دهد و ما برخى از آنها را برمى شمریم.
1 ـ عباس: چون مثل شیر حمله مى کرد دلیر بود ترس در دل دشمن مى ریخت و فریادهاى حماسى اش لرزه بر اندام حریفان مى افکند.
2 ـ ابوالفضل: نام پسرش فضل بود و هم این که وى پدر فضیلت و خوبى ها بود و فضل و نیکى زاده او و مولود سرشت پاکش بود.
3 ـ ابوالقربه: (پدر مشک) به خاطر مشک آبى که بر دوش مى گرفت و از کودکى میان بنى هاشم سقایى مى کرد.
4 ـ سقا: به خاطر این که آب آور تشنگان بخصوص در سفر کربلا بود.
5 ـ قمر بنى هاشم: وى در میان بنى هاشم زیباترین و جذاب ترین چهره را داشت و چنین ماه درخشان در شب تار مى درخشید.
6 ـ باب الحوائج: آستان رفیعش قبله حاجات و توسل به آن حضرت بر آورند و نیاز دردمندان است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
شناسنامه حضرت ابوالفضل علیه السلامعباس بن علی ( علیه السلام) پدرش امیرالمؤمنین ( علیه السلام)، مادرش فاطمه ام البنین و کنیه اش ابوالفضل و ملقب به قمر بنی هاشم و سقای کربلا است . حضرت ابوالفضل در چهارم شعبان سال 26 هجری متولد شد. «عباس» جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود . وقتیکه سوار اسب می شد، پاهایش به زمین می رسید . او علاوه بر مزایای جسمی، از نظر ملکات روحی و کمالات نفسانی نیز بعد از برادرش امام حسین ( علیه السلام) در میان همه جوانان و رجال اهلبیت ( علیه السلام) نظیر نداشت. در جنگهای صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت.
به خاطر سیمای جذاب و نورایش، او را «قمر بنی هاشم» می خواندند و به خاطر آوردن آب به خیمه ها، «سقا» لقب یافت .
امام سجاد ( علیه السلام) میفرماید: «خدا رحمت کند عمویم را که جان خویش را در راه برادرش فدا کرد تا آنکه دست هایش قطع شد . خداوند دو بال به او داده است که به وسیله آن با فرشتگان در بهشت پرواز میکند . چنانکه خداوند برای جعفر بن ابیطالب قرار داده است .» حضرت ابوالفضل در کربلا سی و چهار ساله بود . (1)
کودکی و نوجوانی ابوالفضل (ع)
مادری ستوده خصال
از مطالبی که روانشناسان در خصوص دوران رشد کودکِ شیر خوار مورد تأکید قرار دادهاند، این است که طفل تنها از شیر مادر استفاده نمیکند و خصوصیات شخصیتی وی همراه با محبتها، عواطف و نوازشهای او به فرزندش انتقال مییابد و به رشد روانی او کمک میکند. امام علی علیهالسلام قرنها قبل، این ویژگی را مورد توجه قرارداده و فرمودهاند:
این مادر است که به تو از عصاره قلبش غذا داد؛ قوتی که دیگری از دادن آن امتناع میکند. این مادر است که که با تمامی اعضاء و جوارحش با نهایت شادمانی و خوشرویی تو را از جمیع حوادث و رخدادها محافظت نمود.1
حضرت علی علیهالسلام در سیره عملی و زندگانی فردی خویش، این موضوع را مورد توجه قرار داد و چون به سوگ شهادت پاره تن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نشست، برادرش عقیل را که از آگاهان به انساب عرب بود و طوایف و قبایل شبه جزیره عربستان و نقاط مجاور را به خوبی میشناخت، فراخواند و از او خواست برای وی همسری بیابد که زاده دلاوران باشد تا فرزندی شجاع به دنیا آورد؛ چرا که به طور مسلّم سرشت و خصائص اجداد در فرزند تأثیر یافته و به او منتقل میشود. عقیل پس از تحقیق، فاطمه دختر حزام بن خالد بن ربیعه ـ از نوادگان عامر و منسوب به طایفه هوازن ـ را به برادرش معرفی نمود و خاطر نشان کرد: پدران و داییهای این زن از دلاوران عرب در قبل و بعد از اسلام بوده و مورّخان از آنان در هنگام نبرد، شجاعت و دلیری و رادمردیها نقل کردهاند؛ آن چنان که حاکمان زمان آنان در برابرشان سرتسلیم فرود میآوردهاند. در میان عرب شجاعتر و قهرمانتر از پدرانش یافت نشود. و مقصود امیرمؤمنان علیهالسلام نیز چنین همسری بود؛ چرا که در میان تیره فاطمه که به «امّالبنین» هم موسوم است، شخصی وجود دارد به نام عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب ـ جدّ ثمامه، مادر این زن ـ که به سبب قهرمانسالاری و شجاعتش، او را بازیگیرنده سرنیزهها (نیزه باز) لقب دادهاند.
حزام پدر امّالبنین از استوانههای شرافت در میان عرب به شمار میرفت و در بخشش، دلاوری و حماسه آفرینی شهرت داشت. خاندانش از طوایف و قبایل ریشهداری بودند که علاوه بر رشادت و شجاعت در میادین نبرد، به دستگیری از مستمندان، میهماننوازی و یاری رسانیدن به درماندگان نیز اشتهار داشتند. برخی از برجستگان این خاندان متّصف به صفات والا وگرایشهای عالی انسانی بودند که به حکم قانون وراثت، ویژگیهای اخلاقی خود را از طریق امّالبنین به فرزندان بزرگوارش انتقال دادند.2
علی علیهالسلام وقتی از گزارش برادرش درباره خاندان همسر آیندهاش مطلع گردید، به وی فرمود تا برای خواستگاری از امّالبنین به نزد بستگانش مراجعه کند. عقیل پذیرفت و به دیدن حزام بن خالد رفت و موضوع را با او مطرح کرد. وقتی حزام از مقصودش باخبرگردید، بدون لحظهای درنگ، موافقت خود را با این وصلت اعلام داشت و برای این که دخترش را در شادمانی خود شریک نماید، این خبر مهم را به اطلاع او رساند. چون دختر حزام به هویت خواستگار با فضیلت خویش پیبرد، در حالی که عرق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
حضرت ابراهیم(ع)
ادوار نبوت:دوره ی سوم نبوت
لقب:خلیل ا...
معنای اسم:ابراهیم یا ابرام بزبان عبری به معنی پدر عالی است.
پدر:تارخ
مادر:ورقه
تاریخ ولادت:۳۳۲۳ سال بعد از هبوت آدم.
مدت عمر:۱۷۵ سال
بعثت:آن حضرت دربابل مبعوث شد.
محل دفن:در شهر خلیل الرحمان واقع در کشور فلسطین.
نسب:ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع).
تعداد فرزندان:بروایتی آن حضرت ۱۳ فرزند داشت.
مختصری از زندگینامه حضرت ابراهیم(ع)
آن حضرت در زمان نمرود که در عجم به کیکاوس معروف بود،زندگى مى کرد.نمرود مردى باقوت وحشمت بود.سپاه بسیار داشت ودر سرزمین بابل آنزمان وکوفه زمان ما حکومت مى کرد.چهارصد صندلى طلا داشت که برروى هریکجادوگرى نشسته وجادو مى نمود.او یکشب در خواب دید که ستارهاى در افقپدیدار شد ونورش بر نورخورشید غلبه نمود.نمرود وحشت زده از خواب بیدار شدو جادوگران را احضار نموده وتعبیر خواب خود را از آنان جویا شد.گفتند طفلى دراین سال متولد مى شود که سلطنت تو بدست او نابود مى شود.وهنوز آن طفل ازصلب پدر به رحم مادر منتقل نشده است.نمرود دستور داد که بین زنان ومردانجدایى اندازند و کودکى که در آن سال متولد میشود،اگر پسر است،بکشند.واگردختر است،باقى بگذارند.تارخ که یکى از مقربّان نمرود بود شبى پنهانى نزدهمسرش رفت ونطفه ابراهیم بسته شد.هنگام تولد کودک،مادر ابراهیم (ع) به داخلغارى رفت وابراهیم (ع) در آنجا متولد شد.مادر،کودکش را درغار گذاشت وبه شهرمراجعت نمود.او همه روزه به غار مى رفت وبه فرزندش شیر مى داد وبرمى گشت.رشد یک روز آن حضرت مطابق یکماه کودکان دیگر بود.پانزده سال گذشتودراین مدت ابراهیم (ع) جوانى قوى شده بود.روزى با مادرش به طرف شهرحرکت کردند .در راه به گله شترى رسیدند.ابراهیم (ع)از مادر پرسید:خالق اینهاکیست؟گفت آنکه آنهارا خلق کرد و رزق مى دهد وبزرگ مى نماید.ابراهیم (ع) درشهر با گروههاى بت پرست وارد بحث مى شد وآنها را محکوم مى نمود.واقرار بهخداى نادیده کرد.به مصداق آیه شریفه «فلما جنّ علیه اللیل راى کوکباً...» چون مذاهب آنهاراباطل دید وباطل نمود،فرمود: انّى وجهّتوجهى ...» بعد ابراهیم (ع) را به دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترویى بود ولى دراطرافش غلامان وکنیزان زیبا بودند.ابراهیم (ع) از عمویش آذر پرسید:اینها چهکسى هستند؟آذر گفت اینها غلامان وکنیزان وبندگان نمرودند! ابراهیم (ع) تبسمى کردوگفت چگونه است که بندگان و کنیزان و غلامان از خدایشان زیباترند؟آذر گفتاز این حرفها نزن که تورا مى کشند.آمده است که آذر بت مى ساخت وبه ابراهیم (ع)مى داد تا بفروشدوابراهیم (ع) هم طناب به پاى بتها مى بست ومى گفت:بیاییدخدایى را بخرید که نمى خورد و نمى بیند و نمى آشامد و نه نفعى مى رساند ونهضررى !با این تعریف ابراهیم (ع) کسى بتها را نمى خرید.وبتها را به نزد آذر برمى گرداند.
بت شکن دربتخانه
نمرودیان سالى دوبار در فروردین جشن مى گرفتند.در یکى از جشنها موقعخروج از شهر،آذر به ابراهیم (ع)پیشنهاد نمود که او هم به جشن برودتا شاید جشنآنهارا تماشاکرده وزبان از بدگویى بتها بردارد.ولى روز بعد موقع رفتن،ابراهیم(ع)گفت من مریض هستم!لذا همه با زینت تمام از شهر بیرون رفتند بجز ابراهیم (ع)که تبرى برداشت و به بتخانه رفت وهمه بتهارا شکست.سپس تبر را بر دوش بتبزرگانداخت. «فجعلهم جُذاذاً الاّ کبیراً لهم» همه بتهارا خورد کرد مگر بُتبزرگ را.وقتى نمرود ونمرودیان باز گشتند وبه بتخانه آمدند تا خود را تبرککنند،همه بتهارا شکسته دیدند غیر از بُت بزرگ.به روایتى شیطان به آنها اطلاع دادکه ابراهیم (ع)خدایان شمارا شکسته است.صداى ناله وفریاد مردم بلند شد.نزدنمرود رفتند کهاى نمرود!خدایان مارا شکستهاند.نمرود دستور داد تا به هرکه شکدارید نزد من بیاورید.همه گفتند کار ابراهیم (ع) است.حضرت را احضار کردندوبهاو گفتند: «أ انت فعلتَ هذا بآلهتنا یاابراهیمقال بل فعلهم کبیرهم هذافاسئلوهم اِن کانوا ینطقون»» آیا تو این عمل را نسبت به خدایان مابجاآوردى ؟گفت بت بزرگ این کار را کرده است از او بپرسید اگر حرف مى زند!نمرودیان گفتند اى ابراهیم (ع) این بتها سخن نمى گویند.سپس همگى خجلوشرمنده و سر به زیر انداختند.بعد ابراهیم (ع)فرمود چیزى را عبادت مى کنید کهنه نفعى مى رساند ونه ضررو نه حرف مى زند.چون نمرودیان از جواب عاجزشدند،همگى گفتند اگر کمک کار خدایان خود هستید،ابراهیم (ع) رابسوزانید.نمرود دستور داد دیوارهاى در دامنه کوه درست کردند وبمدت یکماههیزم آورده ودر آن قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه ابراهیم (ع) رادر آتشبیاندازیم؟شیطان بصورت آدمى ظاهر شد وگفت منجنیق بسازید!تا آن زمانمنجنیق نساخته بودند وشیطان هنگامیکه به آسمانها راه داشت از جهنم دیدار کردهودیده بود جهنمیان را با منجنیق درون آتش مى اندازند،یاد گرفته بود.لذا به آنها یادداد که چگونه این وسیله را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر یک طناب راگرفتند و ابراهیم (ع) را بالا بردند.در این هنگام در میان فرشتگان غلغلهاى افتاد وبهپیشگاه الهى عرضه کردند که خدایا از شرق تا غرب یکنفر،تورا عبادت مى کندواوراهم که مى خواهند بسوزانند.دستور بده تا اورا یارى کنیم.خطاب آمد:بروید اگراز شما یارى خواست اورا کمک کنید.ابتدا ملک باد نزد ابراهیم (ع) آمد وگفت:منموکل باد هستم.اگر امر بفرمائید به باد امر کنم تا آتش را به خانه نمرود ببرد ونمرودیان را بسوزاند.ابراهیم (ع)فرمود پناه من خداست وبتو نیازى ندارم.ملک ابرآمد وگفت اى ابراهیم!اجازه بده تا به ابر امر کنم آتش را خاموش کند.ابراهیم(ع)گفت امر خود را به خداى نادیده واگذاردم.ملک کوه آمد وگفت اى ابراهیم!اجازه بده کوه بابل را بر سرشان خراب نمایم وهمه را هلاک کنم.ابراهیم (ع)گفت بتو نیز محتاج نیستم.بعد جبرئیل آمد وگفت اى ابراهیم!هیچ احتیاجى ندارى ؟گفت دارم اما نه بتو.گفت به که دارى ؟گفت او از همه بهتر به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
آثار تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام در کلام امام جعفر صادق علیه السلامامام جعفر صادق علیه السلام درباره آثار تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام گوید:من سبح الله فى دبر الفریضة تسبیح فاطمة علیهاالسلام مائة مرة و اءتبعها ب (لا اله الا الله ) مرة ، غفر له (1271)ترجمه :هر کس پس از به جاى آوردن نماز واجب ، خداوند متعال را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام - که مجموعا صد مرتبه است - مورد تقدیس وئ تحمید قرار دهد و آن را با ذکر لا اله الا الله - یک مرتبه - به اتمام برساند، مورد عفو و آمرزش خداوند قرار مى گیرد.و نیز در جاى دیگر فرماید:من سبح فاطمة علیهاالسلام قبل اءن یثنى رجلیه ، بعد انصرافه من صلاة الغداة غفرالله له ، و یبداء بالتکبیر (1272)ترجمه :هر که بعد از نماز واجب و قبل از آنکه روى از قبله برگرداند، خداوند متعال را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام مورد تقدیس قرار دهد و تسبیح را با الله اکبر آغاز نماید، خداوند او را مورد عفو و بخشش قرار مى دهد. سید رضى الدین على بن طاووس (664 ه ) در کتاب فلاح السائل روایت دیگرى را از کتاب محمد بن على بن محبوب ، به نقل از عبدالله بن سنان ، از امام جعفر صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود:من سبح تسبیح فاطمة فى دبر المکتوبة من قبل اءن یبسط رجلیة ، اءوجب الله له الجنة (1273)ترجمه :هر که پس از اتمام نماز واجب و قبل از (روى برگرداندن از جانب قبله )، آنکه زانوهاى خود را از حالت (تشهد) نماز تغییر دهد، خداوند را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام تقدیس نماید، خداوند بهشت را بر او واجب مى کند - یعنى او را در بهشت جاى مى دهد.و قاضى نعمان مغربى (363 ه ) در کتاب دعائم الاسلام ، از امام صادق علیه السلام روایت نموده :من سبح تسبیح فاطمة علیهاالسلام قبل اءن یثنى رجلیه من صلاة الفریضة غفر له (1274)ترجمه :هر کس پس از اتمام نماز واجب و قبل از آنکه حالت نماز را بر هم زند - در همان حالت نشسته و رو به قبله - تسبیح حضرت فاطمه را به جاى آورد گناهان او بخشیده مى شود.همان طور که پیش از این گفتم ، ذکر - هر چه که باشد - راءسا نمى تواند موجب بخشش گناهان و ورود در بهشت باشد و به نظر نگارنده چنین امرى با مسلمات شریعت همخوانى ندارد زیرا خداوند متعال در قرآن کریم ، براى غفران و بخشش گناهان بندگان ترتیب خاصى معین نموده و در آیات متعدد تصریح کرده است که بعد از تحقق آن امور غفران و بخشش الهى نصیب گناهکاران مى گردد.برخى از این آیات عبارتند از:من تاب من بعد ظلمه و اءصلح فان الله یتوب علیه ، ان الله غفور رحیم (1275)من عمل منکم سوءا بجهالة ، ثم تاب من بعده ، و اءصلح ، فانه غفور رحیم (1276)الذین عملوا السیئات ، ثم تابوا من بعدها، و آمنوا، ان ربک من بعدها لغور رحیم (1277)ثم تابوا من بد ذلک و اءصلحوا، ان ربک من بعدها لغور رحیم (1278)انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (1279)همان گونه که مشاهده مى کنید در این آیات دو مرحله خاص براى بخشش گناهان پیش بینى شده است :1 - توبه2 - اصلاح اعمال و افعالو در صورت تحقق این دو امر است که خداوند متعال گناهان ما را مى بخشد، مقام ربوبى خودش در همین آیات بر این ترتیب تاءکید و تصریح نموده سپس مى فرماید:(ان ربک من بعدها لغفور رحیم )(1280)و یا مى فرماید:(انى لغفار لمن تاب و...)(1281)بنابراین ملاک غفران و چگونگى آن در کلام قرآن مجید کاملا واضح و مشخص است .فصل سوم : آموختن تسبیح به کودکان امام صادق علیه السلام فرماید: انا ناءمر صبیاننا بتسبیح فاطمة الزهرا علیهاالسلام کما ناءمرهم بالصلاة فالزمه ، فانه ما یلزمه عبد فشقى (1282)ترجمه :ما به کودکانمان همان طور به ذکر تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام امر مى کنیم که به نماز امر مى کنیم .فصل چهارم : زنان و تسبیح حدیث پیامبر رسول خدا به زنان مهاجر فرمودند:علیکن بالتسبیح و التهلیل و التقدیس ، و لا تغفلن فتنسین الرحمة ، و اءعقدن بالانامل ، فانهن مسئولات مستنطقات (1283)ترجمه :بر شما باد اذکار تسبیح و تهلیل و تقدیس و از آن غفلت نکنید تا رحمت شما را فرا گیرد و با انگشتان آنها را شمارش کنید که مورد سؤ ال