لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
خطبه فدکیه
تفسیرى بر آیات قرآن کریم
معصومه ریعان(1)
چکیده
در فرهنگ شیعه، «فدک» نمادى از معنایى بزرگ است که هرگز در محدوده یک قطعه زمین نمىگنجد و همین معنا رمزى است که درگیرى را از مخاصمه سطحى و محدود، به مبارزهاى سیاسى تبدیل کرد. منازعه فدک در واقع، فریاد اعتراض یادگار رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به انحراف پدید آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدک» علاوه بر قاطعیت فاطمه زهرا صلىاللهعلیهوآله در حقخواهى نسبت به ارث خویش، بیش از پیش بیان روشن دفاع از حضرت على علیهالسلام است و انتقاد از بىوفایى و خیانت مردمان نسبت به حق صریح اهل بیت علیهمالسلام . حضرت زهرا علیهاالسلام در این محاجّه، با بهرهگیرى متین و استوار از آیات قرآن کریم، تفسیرى مستند و محکم از آیات قرآن را به نمایش مىگذارد که نشاندهنده اوج اشراف و آگاهى از بیان رموز آیات است و خطبه را از صبغه سیاسى به درس معرفتى و کلاس تفسیرى و ادبى بدل مىنماید که مفسّر آن در نهایت درجه فهم و ادراک مبانى آیات الهى و نهایت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخنسرایى است.
کلیدواژهها: سقیفه، فدک، فىء، خالصه، انفال، ارث.
مقدّمه
فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانهاى پرورش یافته که نمونه والاى حُسن خلق، سلامت طبع، دانش، بینش، هدایت و بالاتر از همه مهبط وحى الهى بوده و از اینرو، ضربالمثل کمال و انسانیت، عفّت، پاکى، متانت و آگاهى است. وى از آنچه پیامبر از حق تعالى تلقّى کرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان پرورش او به فضایلى آراسته شده که هیچ دخترى به آنها دست نیافته است. او همچنین از فضل همنشینى همسرى برخوردار است که تمامى دغدغه او از آغاز تا انجام، قرآن کریم و تحقق آیات آن در میان مردم بوده است. وى قرآن کریم را از زبان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و حضرت على علیهالسلام شنیده و روان خویش را در پرتو مفاهیم آن تصفیه نموده است. در کتب بسیارى آمده است که ایشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب ادیان و شرایع پیشین آگاهى داشت و خواندن و نوشتن مىدانست و بر حسب فرمان خدا صلىاللهعلیهوآله مطالبى به صورت مکتوب فراهم آورده بود تا از آنها بهره گیرد و در امور دینى و دنیوى، بصیرت و آگاهى یابد.(2)
از مباحثاتى که وى با ابوبکر و زنان مهاجر و انصار نموده است، این واقعیت برمىآید که ایشان بر آیات کریمه احاطه کامل داشته و به اقتضاى کلام، از آنها بهره برده و بدانها استدلال نموده است. گرچه اخیرا قریب 2000 کتاب مستقل و چاپى درباره حضرت زهرا علیهاالسلام به 26 زبان دنیا معرفى گردیدهاند،(3) ولى کتاب مستقلى در خصوص بیانات قرآنى این بانوى بزرگ در این مجموعهها یافت نمىشود و صرفا مىتوان اینگونه بیانات قرآنى را ذیل زندگىنامه و نقلهاى تاریخى جستوجو نمود. بخشى از این گفتارهاى نورانى، در نقلهاى کوتاه و بخش دیگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت علیهاالسلام در مسجد مدینه (خطبه فدک) و در دیدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عیادت) نمودِ کامل و بارزى یافتهاند. در این نوشتار، به بخش اخیر توجه نموده و با توجه به اسناد معتبر خطبه «فدک» و «عیادت»، متنهاى قرآنى آنها عرضه مىگردند.
خطبه فدکیه
بنابر روایت براء بن عازب، پس از خاتمه بیعت در «سقیفه»، کسانى که در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچهها به راه افتادند و به هر کس مىرسیدند دست او را مىگرفتند به دست ابوبکر مىمالیدند، چه آن شخص به این کار تمایلى داشت یا نداشت. براء مىگوید: در آن زمان بود که من به در خانه بنىهاشم رفتم و خبر را به آنان دادم.(4)
فاطمه زهرا علیهاالسلام از زمره مخالفان بود و از اینرو، خانه وى بلافاصله محل اجتماع ایشان و رویارویى با جریان سقیفه گردید. امیرالمؤمنین علیهالسلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت با حضرت على علیهالسلام تلاش زیادى کردند، اما تلاش آنها ثمرى نبخشید تا اینکه این مواجهه در جریان تصرف فدک به مبارزهاى بزرگ تبدیل شد و فاطمه زهرا علیهاالسلام براى حقخواهى و ادعاى مالکیت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پیامبر حاضر گردید و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسیله ابوبکر، خطابهاى طولانى ایراد نمود.
طریحى در مجمع البحرین مىگوید: «فدک» از آبادىهاى یهودیان بود که تا مدینه دو روز و تأخیر کمتر از یک منزل فاصله داشت.(5)
این آبادى بنابر نقل کلیه مورّخان، به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله اختصاص داشت؛ زیرا آن حضرت به همراه حضرت على علیهالسلام آن را فتح کرد و هیچ یک از دیگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراین، عنوان «فىء» را از دست داده و ذیل کلمه «انفال» وارد شده بود.
طریحى آورده است: هنگامى که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّه» (اسراء: 26) نازل گردید، حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله «فدک» را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ایشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت على علیهالسلام در یک نقل تأویلى، حدود آن را بدینگونه مشخص نمود: یک طرفش کوه احد، مرز دیگرش عریش مصر، مرز دیگر سیف البحر و مرز دیگر دومة الجندل است.(6)
بلاذرى، طبرى، ابن اثیر و ابن ابى الحدید نیز مىگویند: «خیبر» فىء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بود؛ زیرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند.(7)
پس از روى کار آمدن خلیفه اول، از اولین اقدامات در جهت تثبیت قدرت سیاسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشیدن درآمدها بود و از اینرو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رویارویى عملى با مخالفان سیاسى بود که با این حرکت، درگیرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانید و فاطمه زهرا علیهاالسلام را به بیانى طولانى و مفصّل وادار نمود. قدیمىترین سند این سخنرانى کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ208 ق) است. این خطبه به عنوان دومین گفتار آن کتاب ـ پس از مرثیه عایشه در مرگ ابوبکر ـ ضبط گردیده است.
فصاحت و بلاغت، آرایههاى لفظى و معنوى و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان موج مىزنند و بسیارى را به این نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازى آن کرده است. برخى نیز آن را ترکیبى از مخالفت با قدرت سیاسى موجود و خطبهاى انقلابى مىدانند که سعى بر براندازى نظام نوبنیاد دارد تا حقخواهى شخصى.(8) به هر صورت، محتواى این سخنان ظهور استدلالى غنى بر ادعایى است که علاوه بر قدرت بیان گوینده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهرهگیرى منطقىترین و استوارترین استدلال از آیات کریمه قرآن است که به فراخور بحث، محتواى سخن را سرشار از نورانیت قرآن کرده و آن را به تفسیرى موجز از برخى آیات الهى تبدیل نموده است.
مرحوم مجلسى این خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نیز شرح نموده و برخى مضامین آن را نیز تبیین نموده است.(9)
محتواى کامل این سخنان شامل موارد ذیل است: حمد و ثناى خداوند، شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت محمّدى صلىاللهعلیهوآله ، تفسیرى از کتاب اللّه قرآن کریم، تفسیرى از هجده مضمون معرفتى قرآن کریم. پس از این مقدّمات، خطابه شروع گردیده و با استناد مستقیم به 21 آیه کریمه و اقتباس از 6 آیه دیگر، استدلال را قوّت بخشیده و از محتواى بحث به آیات قرآن و از آیات قرآن به محتواى سخن سرایت داده شده است.
بررسى محتوایى خطبه فدکیه
«لاالهالااللّه» کلمهاى است که تأویلش را اخلاص(10) قرار داده و پیوندش را در دلها نهاده(11) و در فکر براى تعقّل آن، روشنایى ایجاد کرده است.
خداوندى که دیدارش براى دیدگان و توصیفش براى زبانها و درک چگونگىاش براى وهمها ناشدنى است، اشیا را نه از چیزى که قبل از آن باشد [و از نیستى] پدیدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشیا را آفرید و به قدرت خویش، خلق کرد و به خواست خود پدید آورد، بدون اینکه به آفرینش آنها نیازى داشته باشد و یا در شکل بخشیدن به آنها فایدهاى برایش باشد، جز اینکه حکمتش را پایدار، و بر طاعت و قدرتش دیگران را آگاه، و براى آفریدگانش موجب تعبّد و بندگى، و براى دعوتش موجب سرفرازى باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانىشان عقاب و کیفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوى بهشت فراخواند.
«أشهد أنَّ ابى محمّدا عبدهُ و رسولهُ ...»؛ گواهى مىدهم که پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پیش از آنکه به او مأموریت دهد، وى را برگزید و برترى و شرافت بخشید و پیش از پدید آوردنش، او را نام نهاد(12) و پیش از آنکه او را مبعوث کند، برگزیده است، در آن هنگام که آفریدگان در پس پرده غیب مکتوم و در پشت پردههاى ترسناک(13) نگهدارى شده و در کنار مرز نیستى به سر مىبردند؛ چون خداوند نتیجه و پیامد کارها را مىدانست و به رویدادهاى روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهاى شدنى آشنا بود ...
سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما اى بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقیم امر و نهى الهى و حاملان دین و وحى او و امینهاى خداوند بر خویشتن و رسانندگان دین خدا به دیگر امّتها هستید. حقى از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بین شما عهد و قرارى است که نزد شما گذارده، و بازماندهاى است که بر شما به خلافت و نیابت خود برگزیده است و آن کتاب ناطق الهى و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است. دیدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پیروانش مورد غبطه دیگران و پیروىاش راهبر به سوى بهشت برین و تلاوت آن موجب نجات است. به وسیله آن مىتوان به حجتهاى الهى دست یافت، و دستورات واضح، حرامهایى که از آنها بر حذر شدهاید، دلایل روشن، براهین کافى، فضیلتهاى مستحبى، امور جایز که موهبتىاند، و نیز قوانین مکتوب خداوندى از طریق آن (قرآن) حاصل مىگردند.
پس از این بیانات تفسیرى و روشن از مضامین مطرح شده، به تفسیر و تبیین مضامین و محتواى معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پیرامون 20 مضمون قرآنى بیانات خویش را ادامه داده که به مناسبت هر یک، آیات مربوط را ذکر مىکنیم:
1. ایمان؛ پاکى از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکِ.» (در قرآن کریم 736 بار مشتقات «أمن» آمده که از این تعداد 18 بار لفظ «آمنوا» است.)
2. نماز؛ تغذیه و پاکى از آلودگى تکبّر: «و الصلاةَ تنزیها لکم عَن الکِبر.» (در قرآن کریم 99 آیه درباره نماز آمدهاند.)
3. زکات؛ پاک ساختن روح و افزایش روزى: «والزکاةَ تزکیةً لِلنَّفسِ و نماءً فى الرزقِ.» (در قرآن کریم 32 آیه درباره زکات ذکر شدهاند.)
4. روزه؛ تثبیت اخلاص: «والصیامَ تثبیتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کریم 13 آیه درباره روزه آمدهاند.)
5. حج؛ استحکام دین: «والحجَ تشییدا للدین.» (در قرآن کریم 12 آیه درباره حج مىباشند.)
6. عدل؛ نزدیکى و تألیف دلها: «والعدلَ تنسیقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کریم 37 آیه درباره عدل گرد آمدهاند.)
7. فرمانبردارى از فرمانهاى ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّةِ.» (در قرآن کریم 19 آیه با لفظ «اطیعوا» آمدهاند که یک بار آن اطاعت اولىالامر است. «نساء: 59»)
8. امامت؛ امنیت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقةِ.» (اشاره به آیه «وجَعلنا لِلمتّقینَ اِماما» «فرقان: 74»)
9. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (41 آیه درباره جهاد و مجاهد موجودند که 4 آیه آن با لفظ امر «جاهَدوا» مىباشند.)
10. صبر؛ جلب خیرات: «والصبرَ معونةً على استیجابِ الاجرِ» (103 آیه درباره صبر و مشتقّات آن مىباشند.)
11. امر به معروف و نهى از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحةً للعامّةِ» (در 6 آیه تکرار هر دو لفظ با هم، 39 آیه از ماده «معروف» و 15 آیه از ماده «منکر» ذکر شدهاند.)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
مقدمه
عبدالله بن حسن از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده: هنگامی که ابوبکر تصمیم گرفت فدک را از حضرت زهرا علیهاسلام بگیرد، چون این خبر به آن حضرت رسید مقنعهاش را بر سر انداخته پیراهن بلند خود را بر تن کرد و به همراه گروهی از کنیزان و زنان خویشاوند خود، در حالی که چادر بلندش به زمین کشیده میشد و راه رفتنش چیزی از راه رفتن رسول خدا کم نمی آورد و کاملا شبیه آن حضرت بود، از خانه بیرون آمده، به مسجد وارد شد. اطراف ابوبکر را عدهای از مهاجر و انصار گرفته بودند، پردهای برای فاطمه (علیهاسلام) آویختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازی از دل برآورد؛ به طوری که حاضرین به گریه افتادند و مسجد یکپارچه به خروش و اضطراب آمد.
حمد و سپاس الهی
گواهی به وحدانیت الهی
گواهی به رسالت محمد صلی الله علیه و آله
اشاره به قرآن بعنوان عهد الهی
احکام اسلام برای هدایت انسانها
معرفی نسب خویش و علی علیه السلام با پیامبر
نجات از گمراهی و شرک با رسالت پیامبر
نقش علی علیه السلام در رسالت پیامبر
غصب ولایت علی علیه السلام
خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پیامبر
ذکر بینه از قرآن برای ارث
احترام به فرزندان رسولخدا
عمل به قرآن بعداز پیامبر
طلب یاری از مردم
اتمام حجت با مردم
آگاه باشید آنچه را گفتم با آگاهی نسبت به شما است که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دلهایتان را فرا گرفته است؛ ولیکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبریز، و عقدههای سینه باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید. اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است. خلافتی که به آتش برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دلها احاطه کند؛ در حالی که کلیه اعمال شما در پیش چشم پروردگار است و به زودی ستمگران خواهند دانست که در چه جایگاهی رجوع میکنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت آینده بیم داد. پس هر چه میخواهید بکنید. ما هم کار خودمان را میکنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم. ای وای از گروه اوس و خزرج! آیا میراث مرا ببلعند در حالی که شما را میبینم و صدای شما را میشنوم و شما با هم جمع و پیوستهاید؟! این درخواست من است که شما را فرا گرفته و این خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما یاری میطلبم.) شما دارای افراد زیاد و قدرت فراوانی هستید و سلاح جنگی و تجهیزات در دست شماست! درخواست من به شما میرسد ولی جواب نمیدهید و فریاد من به گوشتان میرسد ولی به فریادم نمیرسید؛ در حالیکه شما به استقبال دشمن در جنگها معروفید و شما را به خیر و صلاح میشناسند. شما برگزیدگان و منتخب جامعهاید، با اعراب جنگیدهاید و رنج و تعب بسیاری متحمل شدهاید. شما با گروههای زیادی درگیر شدهاید و بدون هیچ ضعفی، شجاعان را دفع کردهاید. ما فرار نکردیم و شما هم فرار نکردید. هر چه را که ما امر کردیم پذیرفتید تا به دست ما اهل بیت، سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهرههایش زیاد شد. بینی شرک به خاک مالید و طغیان تهمتها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی گرایید؛ آشوب فتنهها آرام و نظام دین منسجم گردید. پس شما چرا بعد از روشنی راه بیراهه رفتید و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه اٌشکار شده بود و چرا عقب گرد کردید و بعد از ایمان مشرک شدید. آیا شما با مردمی که پیمان خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفتهاند، نمیجنگید با آنکه آنها اول جنگ را شروع کردهاند؟ آیا از آنان میترسید در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده باشید؟ (یعنی چرا وقتی این گروه غاصب خلافت، پیمان خود را شکستند و به عهدی که درباره امیرالمومنین (علیه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نمیجنگید و از امیرالمومنین دفاع نمیکنید؟) آگاه باشید من شما را چنین میبینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات دادهاید. پس آنچه را که فرا گرفته بودید کنار گذاشته و آنچه آشامیدنش آسان بود، بیرون ریختید. پس اگر شما و تمامی کسانی که در روی زمین زندگی میکنند کافر شوند،بدانید که خداوند بینیاز و ستوده است. این کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانههای شما فریاد میزند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان میدارد که انبیاء قبل هم میمردند و این حکم الهی و قضاء حتمی بر آنها هم وارد میشد؛ آنجا که میفرماید: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نیست مگر فرستادهای که بیش از او نیز فرستادگانی آمدهاند و گذشتهاند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوران جاهلیت گذشته خود برمیگردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دین خارج گردد) هرگز زیانی به خداوند نیاورد و به زودی خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد. آنگاه فاطمه (علیهاسلام) به سوی انصار نظر افکنده فرمودند: ای گرده جوانمردان و ای بازوان دین و یاران اسلام! این چه چشمپوشی و سهلانگاری است که در حق من روا میدارید و نسبت به ظلمی که به من میشود در خواب غفلتید؟! آیا پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی فرمود: هر انسانی در فرزندانش حفظ میشود؟ (یعنی اگر میخواهید جانب کسی را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام دادید؟ دست مرا از فدک کوتاه نمودید؟ و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید؟ ای گرده انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید. آیا می گویید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر بزرگی است که شکافش گسترش مییابد و رخنهاش بازتر میگردد و پیوستگیهایش از هم میگسلد. و کم کم به قهقرا و جاهلیت برمیگردید آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوهها فرو هشته و حریم او بیارزش و حرمت او زایل گردید. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمی که مانندش نیامده و نازل نگشته است. آیا چنین پنداشتهاید که ما را ارثی نیست؟ آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی میکنید؟ کیست که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. آیا نمیدانید؟ برای غاصبان فدک مانند خورشید درخشان، واضح است که من دختر پیامبرم و باید از او ارث ببرم. ای مسلمانان! من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟! ای پسر ابی قحافه (ابوبکر) آیا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروایی گفتهای! آیا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداختهاید در آنجا که گوید «و سلیمان از داود ارث برد . و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می کند که میفرماید« پروردگارا از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد و آنجا که میفرماید «بعضی از خویشان بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدم هستند» و نیز آنجا که میفرماید «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش میکند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و یا فرمود «اگر مالی را بهجای گذارد، به طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکانش وصیت کند و این حقی است بر پرهیزکاران.» . آیا گمان کردهاید که مرا از پدرم نصیبی نیست و ارثی نمیبرم و اصلا خویشاوندی بین ما نیست؟! آیا برای شما آیهای اختصاصی آمده که پدرم از آن خارج است؟ یا میگویید اهل دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! آیا شما از پدرم و پسر عمم،علی، به عام و خاص قرآن داناترید؟ پس این شما و این فدک، همچون شتر مهارشده و زین کرده!، یکدیگر را در روز حشر خواهیم دید. پس چه خوب داوری است خداوند، و چه خوب بزرگ و پیشوایی است محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده گاهی است قیامت، که در آن روز نتیجه زیانبار عمل خود را خواهید دید، ولی پشیمانی سودی ندارد و برای هر خبری جایگاهی است و بهزودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پایدار وارد میشود. پس هیهات بر شما، شما را چه شد و به کجا میروید؟ و چه بیراهه میروید! این کتاب خداست پیش روی شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچمهایش برافراشته و دورباشهایش آشکار و فرامینش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداختهاید. آیا تصمیم دارید به غیر آن حکم کنید؟! و این چه بد تبدیلی است برای ستمپیشگان و هر کس دین جز اسلام بجوید هرگز از او پذیرفته نگردد و در آخرت از زیانکاران است. و بعد هم شما چندان صبر نکردید که سرکشی این فتنه فرو بنشیند و مهار این شتر رسیده به چنگ آید، بلکه به شعلههایش دامن زدید و جرقههایش را تحریک کردید و ندای شیطان گمراهکننده را پاسخ مثبت دادید تا انوار درخشان دین را خاموش کنید و سنتهای پیامبر برگزیده را نابود سازید. به خوردن کف روی شیر تظاهر میکردید ولی در باطن میخواستید از شیرها بنوشید. (ظاهرا دلسوزی برای دین میکردید ولی باطنا میخواستید به متاع دنیا برسید.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورویی و نفاق به خرج دادید. ما با شما از در صبر میآییم همچون کسی که دستش را به لبه تیز کارد گرفته و یا نیزهای در شکمش فرو رفته باشد. پس هنگامی که خداوند برای پیامبرش، خانه پیامبران و جایگاه برگزیده برگزیدگانش را انتخاب کرد در بین شما کینه و نفاق آشکار و جامه دین فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومایگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشیدند و در میدانها جولان دادند. شیطان سرش را از گریبان برآورد و شما را به سوی خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود یافت که گول او را خوردهاید. سپس در آزمایش خود، شما را بیوزن و ناچیز دید و چون تحریکتان کرد و به خشم آمدید و بر غیر شتر خود داغ زدید (شتر دیگران را به نام خودتان غصب کردید) و به آبشخور دیگری وارد شدید! بله. هنوز چیزی از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اینکه فتنهای به پا شود شتاب کردید و خلافت را ربودید. آگاه باشید که با این عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد برای خود برگزیدید. پس خدای تبارک و تعالی را به پدرم محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوی و گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند هر آتشی را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شیطانی سربلند میکرد و متجاوزی چون مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ میکرد، آن حضرت برادرش علی امیرالمومنین (علیه السلام) را به کام آنها میفرستاد و علی علیه السلام هم دست از آنها برنمیداشت مگر اینکه آنان را گوشمالی داده شراره آتش آنان را خاموش میکرد. آری؛ علی در راه خدا رنجها دیده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزدیک و نسبت به اولیاء خدا سرور بود. آستین همت را بالا زده، خیرخواه و کوشا و رنج دیده و زحمتکش بود در حالیکه شما در آسایش و رفاه بسر میبردید و به فکر خود بودید. از نعمتها بهره مند و آسوده و بیخیال در کمین ما نشسته بودید که اوضاع چگونه میچرخد و گوش بزنگ اخبار بودید. در وقت استراحت زودتر از دیگران بر زمین مینشستید و در موقع جنگ پا به فرار میگذاشتید. آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و اندرزهای خود را انجام داد. از هر مرتبهای از شرک دور بود و رمق مشرکین را گرفت و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گریختند. کمکم ظلمتها رفت و صبح هدایت دمید و حق روشن شد و زعیم دین لب گشود و های و هوی شیطان فرو نشست. فرومایگان منافق نابود شدند و گرههای کفر و پراکندگی گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پیچید در حالی که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بودید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
خطبه غدیر و آیات مطرح شده در آن :
دومین آیه که مورد استشهاد پیامبر اکرم (ص ) قرار گرفته آیه ولایت است , حضرت فرمود : « و هو ولیکم بعدالله و رسوله , و قد انزل الله تبارک و تعالی بذلک ایه من کتابه ; علی صاحب اختیار و ولی شما است بعد از خدا و رسولش . و در این آیه در قرآنش نازل فرموده است , آنجا که می فرماید : « انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون»
حادثه ای رخ داد که می توانست سعادت ابدی بشریت را تضمین کند و برای همیشه , انسانها را از ضلالت و گمراهی نجات بخشد , به این جهت , داستان غدیر یک قصه تاریخی خاص نیست که زمان آن گذشته باشد و همین طور یک حادثه شخصی نیز نیست که پیامبر فقط علی (ع ) را به عنوان وصی خود (آنچنان که شیعیان می گویند) و یا به عنوان محبوب جامعه اسلامی (آنچنان که اهل سنت مدعی هستند) معرفی نموده و در نتیجه تاریخ مصرف آن گذشته باشد , بلکه در غدیر خم تاریخ کل بشریت رقم خورد , چرا که امامت امامان در طول تاریخ مطرح و تبیین شد , حقیقتی که از امیرمومنان آغاز می شود و به مهدی صاحب الزمان (ع ) منتهی می گردد. در سال دهم هجرت , بعد از اتمام حج , که آن را به نامهای متعددی خوانده اند , همچون « حجه الوداع » و « حجه البلاغ » « حجه الکمال » . « حجه التمام » و حجه الاسلام در « غدیرخم » قبل از « جحفه » که راههای متعددی همچو اهل مدینه , مصر , عراق , از آنجا منشعب و جدا می شود. حادثه ای رخ داد که می توانست سعادت ابدی بشریت را تضمین کند و برای همیشه , انسانها را از ضلالت و گمراهی نجات بخشد , به این جهت , داستان غدیر یک قصه تاریخی خاص نیست که زمان آن گذشته باشد و همین طور یک حادثه شخصی نیز نیست که پیامبر فقط علی (ع ) را به عنوان وصی خود (آنچنان که شیعیان می گویند) و یا به عنوان محبوب جامعه اسلامی (آنچنان که اهل سنت مدعی هستند) معرفی نموده و در نتیجه تاریخ مصرف آن گذشته باشد , بلکه در غدیر خم تاریخ کل بشریت رقم خورد , چرا که امامت امامان در طول تاریخ مطرح و تبیین شد , حقیقتی که از امیرمومنان آغاز می شود و به مهدی صاحب الزمان (ع ) منتهی می گردد. مخالفان نیز این را به خوبی فهمیده اند. لذا از همان آغاز تلاش کردند(و در حدی موفق شدند) که داستان غدیر را تاویل نمایند , چرا که اگر فقط امامت امیر مومنان بود , ممکن بود به نوعی آن را پذیرا شوند , ولی آنچه ترس داشتندو دارند , ادامه کار , و تداوم امامت و ولایت در طول تاریخ است که سخت مخالفان را خلع سلاح می کرده است . بنابراین به شدت در مقابل آن قرار گرفتند و ازاول زیر بار نرفتندتا جلوی استمرار آن را نیز بگیرند. و پیامبر اکرم (ص ) نیز به خوبی به این مسئله توجه داشته لذا تصریح فرمود که امامت ادامه دارد « ...ثم من بعدی علی ولیکم و امامکم بامرالله ربکم ثم الامامه فی ذریتی من ولده الی یوم تلقون الله عز اسمه و رسوله1 سپس بعد از من علی ولی شما و امام شما به فرمان خداست . سپس امامت در نسل من از فرزندان علی تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات کنید , می باشد. » آنچه پیش رو دارید نگاهی است به آیاتی که در خطبه غدیر درباره امامت علی (ع ) و دیگر امامان (ع ) مورد استدلال و اشاره قرار گرفته است . نکاتی از حدیث و حادثه غدیر یک نگاه اجمالی به خطبه و حدیث غدیر , وقایعی قبل و بعد از آن بخوبی این نکته را روشن می سازد که بحث امامت علی (ع ) و تداوم آن مطرح بوده است به جهت این نکات : 1 ـ پیامبراکرم (ص ) حدود نودهزار نفر تا یکصد وبیست هزار نفر رادر گرمای شدید در چهار راهی جحفه متوقف ساخت که نشانگر اهمیت مسئله مطرح شده می باشد. 2 ـ خطبه خویش را با ذکر این نکته آغاز می کند که رحلت من نزدیک است و به زودی عوت حق را لبیک می گویم , این خود نشان از آن دارد که در پی مطرح کردن جانشین خویش می باشد. 3 ـ از مردم اقرار و اعتراف گرفت که آنچه را خداوند برای آنان از اعتقادات و احکام و اعمال فرستاده است به آنها ابلاغ نموده و خدا را بر این اقرار شاهد گرفت . 4 ـ حدیث ثقلین را مجددا یادآوری نمود که اگر می خواهید دچار گمراهی نشوید از قرآن و اهل بیت (ع ) جدا نشوید , و این سخن مقدمه ای است برای نکته بعدی . 5 ـ بعدازاین که دست علی (ع ) را بالامی برد واز مردم اقرار می گیرد که خدا و رسولش بر آنان ولایت دارند , می فرماید : « هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست » یعنی همان ولایتی که برای پیامبر اکرم (ص ) ثبات است , که ولایت زعامت و حکومت بر آنان باشد , برای علی (ع ) نیز ثابت است . 6 ـ جمله « من کنت مولاه و ... » را سه بار و به قول احمد حنبل چهار بار تکرار نمود تا هم تاکیدی شده باشد و هم کسانی که متوجه نشده اند , متوجه شوند. 7 ـ در حق کسانی که ولایت علی (ع ) را بپذیرند دعا , و در حق کسانی که آن را رد کند نفرین نمود. 8 ـ آیات عدیده ای از قرآن ازجمله آیه تبلیغ اکمل و ... , مورد استدلال و استشهاد قرار گرفت که بعدا بیان می شود. 9 ـ تبریک گفتن حاضران و بیعت زن و مرد با امیر مومنان (ع ) و ... همه نشانگر این مطلبند که هدف , معرفی امامت امیرمومنان (ع ) و تداوم آن بوده است . باتوجه به این نکات سراغ آیاتی می رویم که در خطبه غدیر و بعد از آن مورد استدلال و اشاره قرار گرفته و یا بعد از حادثه نازل شده است . 1 ـ آیه تبلیغ یا اعلام امامت بعد از ثنا و شتایش الهی فرمود : « فاوحی الی ... « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس 2 ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است , کاملا (به مردم ) برسان , و اگر نکنی , رسالت او را انجام نداده ای , خداوند تو را از (خطرات احتمالی ) مردم نگاه می دارد » . 3 آنگاه ادامه داد که مردم ! جبرئیل سه بار نازل شده است که خداوند فرمان داده که در میان این جمع برای سفید و سیاه اعلام کنم که : « ان علی بن ابی طالب اخی و وصیی و خلیفتی و الامام بعدی ;4 که به حقیقت علی بن ابی طالب برادر و وصی و جانشین و پیشوای بعد از من است . » در منابع اهل سنت می خوانیم که این عباس نقل کرده است که آیه « یا ایها الرسول ... » در مورد علی (ع ) نازل شد. خداوند به رسول خدا فرمان داد که در مورد (ولایت ) علی (ع ) تبلیغ نماید. سپس پیامبر خدا دست علی را گرفت و فرمود : هر کس من صاحب اختیار اویم پس علی صاحب اختیار اوست پس خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که او را دشمن بدارد » . 5 2 ـ علی سرپرست شماست دومین آیه که مورد استشهاد پیامبر اکرم (ص ) قرار گرفته آیه ولایت است , حضرت فرمود : « و هو ولیکم بعدالله و رسوله , و قد انزل الله تبارک و تعالی بذلک ایه من کتابه ; علی صاحب اختیار و ولی شما است بعد از خدا و رسولش . و در این آیه در قرآنش نازل فرموده است , آنجا که می فرماید : « انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون ;6 سرپرست و ولی شما , تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند , همانها که نماز را برپا می دارند , و در حال رکوع , زکات می دهند , » و این علی بن ابی طالب بود که اقامه نماز کرد و زکات (صدقه ) در حال رکوع در راه خدا داد . »7 و ضریس از علی (ع ) نقل نموده که آیه « انما ولیکم الله ... » بر پیامبر نازل شد , حضرت به مسجد وارد شدند درحالی که مردم مشغول نماز بودند , دید سائلی ایستاده است , پیامبر رو به سائل کرد و فرمود : آیا کسی چیزی به تو داده است عرض کرد : نه یا رسول الله جز ان رکوع کننده (به علی (ع ) اشاره کرد) که انگشتر خود را به من داد . » 8 علامه شیخ عبدالحسین امینی شصت و شش نفر از دانشمندان اهل حدیث و استوانه های روایی اهل سنت را با نام و نشانی دقیق کتابهایشان فهرست کرده و متن حدیثی را که حاوی انطباق آیه مذکور با شخص علی (ع ) است از انس بن مالک نقل می کند و در آخر می افزاید : « مضمون این حدیث در این کتابها موجود است و همه آنها تصریح دارند که این آیه در مورد خاتم بخشی حضرت امیرمومنان علی (ع ) در مسجد نبوی نازل گردیده است . » 9 مرتضی را دان ولی اهل ایمان تا ابد چون زدیوان ابد دارد مثال « انما » 10 3 ـ افشای منافقان در ادامه می فرماید : « از جبرئیل خواستم که از بیان آیه تبلیغ مرا معذور دارد , چرا که مومنان (راستین ) در اقلیت و منافقان و خدعه گران و... فراوانند چنان که قرآن کریم در باره آنها فرمود : « تقولون بافوا هکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم ;11 با دهان خود سخنی می گفتید که به آن یقین نداشتید , و آن را کوچک می پنداشتید در حالی که در نزد خدا بزرگ است . » همانهایی که مرا آزار دادند , تا آنجا که مرا اذن (خوش باورم نامیدند)... و خداوند در رد آنها فرمود : « و منهم الذین یوذون النبی و یقولون هو اذن , قل اذن خیرلکم ... ;12 از آنها کسانی هستند که پیامبر(ص ) را آزار می دهند , و می گویند « او آدم خوش باوری است ! » بگو « خوش باوربودن او به نفس شماست » . ... اگر بخواهم اسامی تک تک آنها را ببرم می توانم , و اگر به خواهم به شخص آنان اشاره کنم می توانم , ولکن به خدا در امور آنها(و کارهایشان ) به آنها احترام گذاشتم , با این حال آیه تبلیغ را باید به گوش مردم برسانم . » 13 این منافقان همانهایی بودند که بعد از خطبه غدیر و معرفی علی (ع ) به عنوان جانشین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
خطبه عقد و مهریه
مشهور آن است که خواستگارى و خطبه عقد بوسیله ابوطالبعموى رسول خدا(صلى الله علیه و آله)انجام گردید و پذیرش وقبول آن نیز از سوى عمرو بن اسد-عموى خدیجه-صورت گرفت.
و در برابر این گفتار مشهور،اقوال دیگرى نیز وجود دارد...
مانند اینکه خطبه عقد بوسیله حمزة بن عبد المطلب یا دیگرىاز عموهاى آنحضرت انجام شد...
و یا اینکه پدر خدیجه-خویلد بن اسد-و یا پسر عموىخدیجه ورقة بن نوفل از طرف خدیجه قبول کرده و آن بانوىمحترمه را به عقد رسول خدا درآورد...
و بلکه در پارهاى از روایات گفتار نابجاى دیگرى نیز نقلشده که خدیجه به پدر خود خویلد شرابى داده و او را مست کرد.
و او در حال مستى این ازدواج را پذیرفت چون به حال عادىبازگشت و از جریان مطلع گردید بناى مخالفتبا این ازدواج راگذارده و بالاخره با وساطت و پا در میانى برخى از نزدیکان بهازدواج مزبور تن داده و آنرا پذیرفت... که پاسخ آن را چند تن از راویان و اهل تاریخ عهدهدار شدهکه ما متن گفتار ابن سعد را در طبقات براى شما انتخاب کرده ونقل مىکنیم که پس از ذکر چند روایتبدین مضمونمىگوید:
«و قال محمد بن عمر:فهذا کله عندنا غلط و وهم،و الثبتعندنا المحفوظ عن اهل العلم ان اباها خویلد بن اسدمات قبل الفجار،و ان عمها عمرو بن اسد زوجها رسولالله-صلى الله علیه و آله-» (1) .
یعنى:محمد بن عمر گفته است که تمامى این روایات درنزد ما ناصحیح و موهوم است و صحیح و ثابت نزد ما ودانشمندان آن است که پدر خدیجه یعنى خویلد بن اسد پیش ازجنگ فجار از دنیا رفته بود و عمویش عمرو بن اسد او را بهازدواج رسول خدا(ص)درآورد...
و نظیر همین عبارت از واقدى نقل شده (2) و هم چنین اقوال غیر مشهور دیگر را نیز پاسخ داده و نیازىبذکر آنها نیست... (3)
یک اشتباه تاریخى دیگر
و نیز در پارهاى از روایاتى که در مورد این ازدواج فرخندهرسیده ظاهرا یک اشتباه دیگرى نیز رخ داده که بجاى عموىخدیجه-یعنى عمرو بن اسد-ورقة بن نوفل بن اسد(بعنوان عموىخدیجه)آمده که این مطلب گذشته از آنکه در اصل،خلافمشهور است از نظر نسبى هم اشتباه است.
زیرا ورقة بن نوفل پسر عموى خدیجه است،نه عموىخدیجه...
و بعید نیست که اینکار از تصرفات ناقلان حدیثبوده کهچون نام عموى خدیجه در حدیث آمده بوده و ورقة بن نوفل همشهرتى افسانهاى داشته،آن عنوان را با این نام منطبق دانسته و بهاینصورت درآوردهاند.
خطبه عقد
مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ کلینى درکتاب شریف کافى با مقدارى اختلاف خطبه عقدى را کهبوسیله ابو طالب ایراد شده نقل کردهاند که متن آن طبق روایتشیخ صدوق(ره)اینگونه است:
«الحمد لله الذى جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل،و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبى الیه ثمرات کل شىء، و جعلنا الحکام على الناس فى بلدنا الذى نحنفیه،ثم ان ابن اخى محمد بن عبد الله بن عبد المطلبلا یوزن برجل من قریش الا رجح،و لا یقاس باحد منهمالا عظم عنه،و ان کان فى المال قل،فان المال رزق حائلو ظل زائل،و له فى خدیجه رغبة و لها فیه رغبة،و الصداقما سالتم عاجله و آجله،و له خطر عظیم و شان رفیع و لسانشافع جسیم». (4)
یعنى:سپاس خدایرا که ما را از کشت و محصول ابراهیم وذریه اسماعیل قرار داد،و براى ما خانه مقدسى را که مقصودحاجیان است و حرم امنى است که میوه هر چیز بسوى آن گردآید بنا فرمود،و ما را در شهرى که هستیم حاکمان بر مردم قرارداد.
سپس برادر زادهام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب مردىاست که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آنکه از اوبرتر است،و به هیچیک از آنها مقایسه نشود جز آنکه بر او افزوناست،و او اگر چه از نظر مالى کم مال است ولى مال پیوسته درحال دگرگونى و بىثباتى و همچون سایهاى رفتنى است،و اونسبتبه خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است،و مهریه او را نیز هر چه نقدى و غیر نقدى بخواهید آماده است،و محمد راداستانى بزرگ و شانى والا و شهرتى عظیم خواهد بود.
و در کتاب شریف کافى اینگونه است که پس از این خطبهعموى خدیجه خواستبعنوان پاسخ ابوطالب سخن بگوید ولى بهلکنت زبان دچار شد و نتوانست،از اینرو خدیجه خود بسخنآمده گفت:
عموجان:اگر چه شما بعنوان گواه اختیاردار من هستىولى در اختیار انتخاب من خود شایستهتر از دیگرانهستم،و اینک اى محمد من خود را به همسرى تو درمىآورم و مهریه نیز هر چه باشد بعهده خودم و در مالخودم خواهد بود،اکنون به عموى خود(ابوطالب)
دستور ده تا شترى نحر کرده و ولیمهاى ترتیب دهد وبنزد همسر خود آى!
ابوطالب فرمود:گواه باشید که خدیجه محمد(ص)رابهمسرى خویش پذیرفت و مهریه را نیز در مال خودضمانت کرد!
برخى از قریشیان با تعجب گفت:شگفتا!که زنانمهریه مردان را بعهده گیرند؟!
ابوطالب سختبخشم آمده روى پاى خود ایستاد وگفت: آرى اگر مردى همانند برادر زاده من باشد زنان باگرانبهاترین مهریه خود خواهانشان مىشوند و اگرهمانند شما باشند جز با مهریه گرانبها حاضر به ازدواجنمىشوند!
و در روایتخرائج راوندى است که چون خطبه عقدبپایان رسید و-محمد صلى الله علیه و آله-برخاست تابهمراه عمویش ابوطالب بخانه برود خدیجه بهآنحضرت عرض کرد:
«...الى بیتک فبیتى بیتک و انا جاریتک». (5)
یعنى:بسوى خانه خود بیا که خانه من خانه تو است ومن هم کنیز توام!
و از کتاب المنتقى کازرونى نقل شده که چون مراسم عقدبپایان رسید خدیجه به کنیزکان خود دستور داد التشادىبخود گرفته و دفها را بزنند و سپس به رسول خدا عرض کرد:
«...یا محمد مر عمک ابا طالب ینحر بکرة من بکراتکو اطعم الناس على الباب و هلم فقل (6) مع اهلک،فاطعم الناس و دخل رسول الله(ص)فقال مع اهله خدیجه». (7) یعنى اى محمد به عمویت ابوطالب دستور ده شتر جوانى ازشترانت را نحر کند و مردم را بر در خانه اطعام کن و بیا در کنارخاندانت چاشت را به استراحتبگذران،و ابوطالب اینکار راکرد و رسول خدا(ص)بنزد خدیجه آمده و در کنار او بهاستراحت روزانه پرداخت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
خطبه عقد و مهریه
مشهور آن است که خواستگارى و خطبه عقد بوسیله ابوطالبعموى رسول خدا(صلى الله علیه و آله)انجام گردید و پذیرش وقبول آن نیز از سوى عمرو بن اسد-عموى خدیجه-صورت گرفت.
و در برابر این گفتار مشهور،اقوال دیگرى نیز وجود دارد...
مانند اینکه خطبه عقد بوسیله حمزة بن عبد المطلب یا دیگرىاز عموهاى آنحضرت انجام شد...
و یا اینکه پدر خدیجه-خویلد بن اسد-و یا پسر عموىخدیجه ورقة بن نوفل از طرف خدیجه قبول کرده و آن بانوىمحترمه را به عقد رسول خدا درآورد...
و بلکه در پارهاى از روایات گفتار نابجاى دیگرى نیز نقلشده که خدیجه به پدر خود خویلد شرابى داده و او را مست کرد.
و او در حال مستى این ازدواج را پذیرفت چون به حال عادىبازگشت و از جریان مطلع گردید بناى مخالفتبا این ازدواج راگذارده و بالاخره با وساطت و پا در میانى برخى از نزدیکان بهازدواج مزبور تن داده و آنرا پذیرفت... که پاسخ آن را چند تن از راویان و اهل تاریخ عهدهدار شدهکه ما متن گفتار ابن سعد را در طبقات براى شما انتخاب کرده ونقل مىکنیم که پس از ذکر چند روایتبدین مضمونمىگوید:
«و قال محمد بن عمر:فهذا کله عندنا غلط و وهم،و الثبتعندنا المحفوظ عن اهل العلم ان اباها خویلد بن اسدمات قبل الفجار،و ان عمها عمرو بن اسد زوجها رسولالله-صلى الله علیه و آله-» (1) .
یعنى:محمد بن عمر گفته است که تمامى این روایات درنزد ما ناصحیح و موهوم است و صحیح و ثابت نزد ما ودانشمندان آن است که پدر خدیجه یعنى خویلد بن اسد پیش ازجنگ فجار از دنیا رفته بود و عمویش عمرو بن اسد او را بهازدواج رسول خدا(ص)درآورد...
و نظیر همین عبارت از واقدى نقل شده (2) و هم چنین اقوال غیر مشهور دیگر را نیز پاسخ داده و نیازىبذکر آنها نیست... (3)
یک اشتباه تاریخى دیگر
و نیز در پارهاى از روایاتى که در مورد این ازدواج فرخندهرسیده ظاهرا یک اشتباه دیگرى نیز رخ داده که بجاى عموىخدیجه-یعنى عمرو بن اسد-ورقة بن نوفل بن اسد(بعنوان عموىخدیجه)آمده که این مطلب گذشته از آنکه در اصل،خلافمشهور است از نظر نسبى هم اشتباه است.
زیرا ورقة بن نوفل پسر عموى خدیجه است،نه عموىخدیجه...
و بعید نیست که اینکار از تصرفات ناقلان حدیثبوده کهچون نام عموى خدیجه در حدیث آمده بوده و ورقة بن نوفل همشهرتى افسانهاى داشته،آن عنوان را با این نام منطبق دانسته و بهاینصورت درآوردهاند.
خطبه عقد
مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ کلینى درکتاب شریف کافى با مقدارى اختلاف خطبه عقدى را کهبوسیله ابو طالب ایراد شده نقل کردهاند که متن آن طبق روایتشیخ صدوق(ره)اینگونه است:
«الحمد لله الذى جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل،و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبى الیه ثمرات کل شىء، و جعلنا الحکام على الناس فى بلدنا الذى نحنفیه،ثم ان ابن اخى محمد بن عبد الله بن عبد المطلبلا یوزن برجل من قریش الا رجح،و لا یقاس باحد منهمالا عظم عنه،و ان کان فى المال قل،فان المال رزق حائلو ظل زائل،و له فى خدیجه رغبة و لها فیه رغبة،و الصداقما سالتم عاجله و آجله،و له خطر عظیم و شان رفیع و لسانشافع جسیم». (4)
یعنى:سپاس خدایرا که ما را از کشت و محصول ابراهیم وذریه اسماعیل قرار داد،و براى ما خانه مقدسى را که مقصودحاجیان است و حرم امنى است که میوه هر چیز بسوى آن گردآید بنا فرمود،و ما را در شهرى که هستیم حاکمان بر مردم قرارداد.
سپس برادر زادهام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب مردىاست که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود جز آنکه از اوبرتر است،و به هیچیک از آنها مقایسه نشود جز آنکه بر او افزوناست،و او اگر چه از نظر مالى کم مال است ولى مال پیوسته درحال دگرگونى و بىثباتى و همچون سایهاى رفتنى است،و اونسبتبه خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است،و مهریه او را نیز هر چه نقدى و غیر نقدى بخواهید آماده است،و محمد راداستانى بزرگ و شانى والا و شهرتى عظیم خواهد بود.
و در کتاب شریف کافى اینگونه است که پس از این خطبهعموى خدیجه خواستبعنوان پاسخ ابوطالب سخن بگوید ولى بهلکنت زبان دچار شد و نتوانست،از اینرو خدیجه خود بسخنآمده گفت:
عموجان:اگر چه شما بعنوان گواه اختیاردار من هستىولى در اختیار انتخاب من خود شایستهتر از دیگرانهستم،و اینک اى محمد من خود را به همسرى تو درمىآورم و مهریه نیز هر چه باشد بعهده خودم و در مالخودم خواهد بود،اکنون به عموى خود(ابوطالب)
دستور ده تا شترى نحر کرده و ولیمهاى ترتیب دهد وبنزد همسر خود آى!
ابوطالب فرمود:گواه باشید که خدیجه محمد(ص)رابهمسرى خویش پذیرفت و مهریه را نیز در مال خودضمانت کرد!
برخى از قریشیان با تعجب گفت:شگفتا!که زنانمهریه مردان را بعهده گیرند؟!
ابوطالب سختبخشم آمده روى پاى خود ایستاد وگفت: آرى اگر مردى همانند برادر زاده من باشد زنان باگرانبهاترین مهریه خود خواهانشان مىشوند و اگرهمانند شما باشند جز با مهریه گرانبها حاضر به ازدواجنمىشوند!
و در روایتخرائج راوندى است که چون خطبه عقدبپایان رسید و-محمد صلى الله علیه و آله-برخاست تابهمراه عمویش ابوطالب بخانه برود خدیجه بهآنحضرت عرض کرد:
«...الى بیتک فبیتى بیتک و انا جاریتک». (5)
یعنى:بسوى خانه خود بیا که خانه من خانه تو است ومن هم کنیز توام!
و از کتاب المنتقى کازرونى نقل شده که چون مراسم عقدبپایان رسید خدیجه به کنیزکان خود دستور داد التشادىبخود گرفته و دفها را بزنند و سپس به رسول خدا عرض کرد:
«...یا محمد مر عمک ابا طالب ینحر بکرة من بکراتکو اطعم الناس على الباب و هلم فقل (6) مع اهلک،فاطعم الناس و دخل رسول الله(ص)فقال مع اهله خدیجه». (7) یعنى اى محمد به عمویت ابوطالب دستور ده شتر جوانى ازشترانت را نحر کند و مردم را بر در خانه اطعام کن و بیا در کنارخاندانت چاشت را به استراحتبگذران،و ابوطالب اینکار راکرد و رسول خدا(ص)بنزد خدیجه آمده و در کنار او بهاستراحت روزانه پرداخت.