واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

دانلود تفسیر جزء اول قران کریم

فرمت : WORD                                            تعداد صفحه :232

 

مسلمانان حکومتى تشکیل نداده بودند.

      اما پس از ورود پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به مدینه ، نخستین پایه

      حکومت اسلامى گذارده شد، و پس از پیروزى در جنگ بدر، این مساءله آشکارتر گشت

      ، یعنى رسما حکومت و دولتى کوچک اما قابل رشد تشکیل گردید.

      اینجا بود که منافع بسیارى از سردمداران مدینه مخصوصا یهود که در آن زمان

      مورد احترام عربها بودند به خطر افتاد، احترام یهود در آن زمان بیشتر به خاطر

      این بود که اهل کتاب و مردمى نسبة با سواد، و از نظر وضع اقتصادى پیشرفته

      بودند، و همانها بودند که پیش از ظهور پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم )

      بشارت چنین ظهورى را مى دادند.

      افراد دیگرى هم در مدینه بودند که داعیه ریاست و رهبرى مردم داشتند ولى با

      هجرت رسولخدا حسابها به هم خورد، سران ظالم و خودکامه و اطرافیان غارتگر آنها

      دیدند توده هاى مردم به سرعت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) ایمان

      مى آورند، حتى خویشاوندان خودشان آنها بعد از مدتى مقاومت دیدند چاره اى نیست

      جز اینکه ظاهرا مسلمان شوند، زیرا نواختن کوس مخالفت و قرار گرفتن در جبهه

      مقابل ، علاوه بر مشکلات جنگ و صدمه هاى اقتصادى ، خطر نابودى آنها را در

      برداشت به ویژه اینکه عرب تمام قدرتش قبیله او بود و قبیله هاى آنها غالبا از

      آنان جدا شده بودند.

      روى این اصل راه سومى انتخاب کردند، و آن اینکه ظاهرا مسلمان شوند و در خفیه

      نقشه در هم شکستن اسلام را طرح ریزى کنند.

      کوتاه سخن اینکه بروز نفاق در یک اجتماع معمولا معلول یکى از دو چیز است :

      نخست پیروزى و قدرت آئین انقلابى موجود و تسلط آن بر اجتماع .

 

 

 

 

      و دیگر ضعف روحیه و فقدان شخصیت و شهامت کافى براى رویاروئى با حوادث سخت .

      2- لزوم شناخت منافقین در هر جامعه

      بدون شک نفاق و منافق ، مخصوص عصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم )

      نبوده است و در هر جامعه اى این برنامه و گروه وجود دارند، منتها باید بر

      اساس معیارهاى حساب شده اى که قرآن براى آنها بدست مى دهد شناسائى شوند، تا

      نتوانند زیان و یا خطرى ایجاد کنند، در آیات گذشته و همچنین سوره منافقین و

      روایات اسلامى نشانه هاى مختلفى براى آنها ذکر شده است از جمله :

      1 هیاهوى بسیار و ادعاهاى بزرگ و خلاصه گفتار زیاد و عمل کم و ناهماهنگ .

      2 در هر محیطى رنگ آن محیط را گرفتن و با هر جمعیتى مطابق مذاق آنان حرف زدن

      ، با مؤ منان آمنا گفتن و با مخالفان انا معکم !

      3 حساب خود را از مردم جدا کردن و تشکیل انجمنهاى سرى ، و مرموز دادن با نقشه

      هاى حساب شده .

      4 خدعه و نیرنگ و فریب و دروغ و تملق و چاپلوسى ، پیمان شکنى و خیانت .

      5 خود برتربینى ، و مردم را ناآگاه ، سفیه و ابله قلمداد کردن و خود را عاقل

      و هوشیار دانستن .

      خلاصه دوگانگى شخصیت و تضاد برون و درون که صفت بارز منافقان است پدیده هاى

      گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مى

      توان آن را شناخت .

      چه تعبیر زیبائى دارد قرآن در آیاتى که خواندیم مى گوید: فى قلوبهم مرض :

      آنها دلهاى بیمار دارند چه بیمارى از دوگانگى ظاهر و باطن بدتر؟ و چه بیمارى

      از خود برتربینى و یا نداشتن شهامت براى رویاروئى با حوادث دردناکتر؟

 

 

 

 

      ولى همان گونه که بیمارى قلبى را هر چند پنهان است نمى توان به کلى مخفى کرد

      بلکه نشانه هاى آن در چهره انسان و تمام اعضاى بدن آشکار مى شود، بیمارى نفاق

      نیز همین گونه است که با تظاهرات مختلف قابل شناخت مى باشد.

      در تفسیر نمونه ذیل آیات 141 تا 143 سوره نساء نیز درباره صفات منافقان بحث

      کرده ایم (جلد چهارم صفحه 174 تا 178).

      و نیز در ذیل آیات 49 تا 57 سوره توبه بحث مشروحى در این زمینه داریم (تفسیر

      نمونه جلد 7 صفحه 438 تا 450).

      در سوره توبه ذیل آیات 62 تا 85 نیز بحثهاى فراوانى در این زمینه مطالعه

      خواهید فرمود (تفسیر نمونه جلد هشتم صفحه 19 تا 72).

      3- وسعت معنى نفاق

      گرچه نفاق به مفهوم خاصش ، صفت افراد بى ایمانى است که ظاهرا در صف

      مسلمانانند، اما باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هر

      گونه دوگانگى ظاهر و باطن ، گفتار و عمل را شامل مى شود هر چند در افراد مؤ

      من باشد که ما از آن به عنوان رگه هاى نفاق نام مى بریم .

      مثلا در حدیثى مى خوانیم : ثلاث من کن فیه کان منافقا و ان صام و صلى و زعم

      انه مسلم ، من اذا ائتمن خان ، و اذا حدث کذب ، و اذا وعد اخلف سه صفت است در

      هر کس باشد منافق است هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان

      بداند: کسى که در امانت خیانت مى کند، و کسى که به هنگام سخن گفتن دروغ مى

      گوید، و کسى که وعده مى دهد و خلف وعده مى کند. مسلما این گونه افراد منافق

      به معنى خاص نیستند ولى رگه هائى از نفاق در وجود آنها هست ، مخصوصا درباره

      ریاکاران از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم

 

 

 

 

      که فرمود: الریاء شجرة لا تثمر الا الشرک الخفى ، و اصلها النفاق !: ریا و

      ظاهر سازى ، درخت (شوم و تلخى ) است که میوه اى جز شرک خفى ندارد و اصل و

      ریشه آن نفاق است .

      در اینجا توجه شما را به سخنى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) درباره

      منافقان جلب مى کنیم :

      اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکارى سفارش مى کنم ، و از منافقان بر

      حذر مى دارم ، زیرا آنها گمراه و گمراه کننده اند، خطاکار و به خطا اندازند،

      به رنگهاى گوناگون در مى آیند، به قیافه و زبانهاى متعدد خودنمائى مى کنند از

      هر وسیله اى براى فریفتن و در هم شکستن شما استفاده مى کنند، و در هر

      کمینگاهى به کمین شما مى نشینند، بد باطن و خوش ‍ ظاهرند، و در نهان براى

      فریب مردم گام بر مى دارند، از بیراهه ها حرکت مى کنند، و گفتارشان به ظاهر

      شفا بخش ، اما کردارشان دردى است درمان ناپذیر، به رفاه و آسایش مردم حسد مى

      ورزند و (اگر به کسى بلائى وارد شود خوشحالند، امیدواران را ماءیوس مى کنند،

      و در هر راهى کشته اى دارند، در هر دلى راهى و در هر مصیبتى اشک ساختگى مى

      ریزند، مدح و تمجید را به یکدیگر قرض مى دهند و انتظار پاداش و جزا مى کشند،

      اگر چیزى بخواهند اصرار مى ورزند، و اگر ملامت کنند پرده درى مى نمایند.

      4- کارشکنى هاى منافقان

      نه تنها براى اسلام که براى هر آئین انقلابى و پیشرو، منافقان خطرناکترین

      گروهند، آنها در لابلاى صفوف مسلمانان نفوذ مى کنند و از هر فرصتى براى

 

 

 

 

      کارشکنى استفاده مى نمایند.

      گاهى مؤ منان راستین را که با اخلاص تمام ، سرمایه مختصرى را در راه خدا

      انفاق مى کردند مورد استهزاء قرار مى دادند، چنانکه قرآن مى گوید: الذین

      یلمزون المطوعین من المؤ منین فى الصدقات و الذین لا یجدون الا جهدهم فیسخرون

      منهم سخر الله منهم و لهم عذاب الیم : آنها که مؤ منان با اخلاص را به خاطر

      انفاقهاى کوچک اما بى ریا) مسخره مى کنند، خداوند آنها را استهزا مى کند و

      عذاب دردناکى در انتظارشان است (توبه 79).

      و گاهى در انجمنهاى سرى خود تصمیم مى گرفتند، کمکهاى مالى خود را از یاران

      رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به کلى قطع کنند، تا از اطراف او

      پراکنده شوند، چنانکه در سوره منافقان آمده است هم الذین یقولون لا تنفقوا

      على من عند رسول الله حتى ینفضوا و لله خزائن السماوات و الارض و لکن

      المنافقین لا یفقهون : آنها مى گویند کمکهاى مالى خود را از کسانى که نزد

      پیامبرند قطع کنید تا از پیرامون او پراکنده شوند، بدانید خزائن آسمان و زمین

      از آن خدا است ، ولى منافقان نمى دانند (سوره منافقون آیه 7).

      گاهى تصمیم مى گرفتند که پس از بازگشت از جنگ به مدینه ، دست به دست هم بدهند

      و با استفاده از یک فرصت مناسب مؤ منان را از مدینه بیرون کنند و مى گفتند:

      لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل : اگر به مدینه باز گردیم ،

      عزیزان ذلیلان را بیرون خواهند کرد! (منافقون 8).

      و زمانى هم به بهانه هاى مختلف از قبیل جمع آورى محصولهاى کشاورزى از شرکت در

      برنامه هاى جهاد، خوددارى کرده و در شدیدترین لحظات ، پیامبر (صلى اللّه علیه

      و آله و سلم ) را تنها مى گذاشتند، و در عین حال وحشت داشتند که پرده از

      رازشان برداشته شود و رسوا گردند.

      به خاطر همین موضعگیریهاى بسیار خصمانه ، در آیات زیادى از قرآن ،

 

 

 

 

      آماج شدیدترین حملات قرار گرفتند، و یک سوره در قرآن به نام سوره منافقون

      پیرامون وضع آنها نازل شده است .

      در سوره هاى توبه ، حشر و بعضى دیگر از سوره هاى قرآن نیز مورد نکوهش فراوان

      قرار گرفته اند از جمله سیزده آیه از آیات همین سوره بقره از صفات آنها و

      عواقب شومشان سخن مى گوید.

      5- فریب دادن وجدان

      مشکل بزرگى که مسلمانان در ارتباط با منافقان داشتند این است که از یکسو

      ماءمور بودند هر کس اظهار اسلام مى کند با آغوش باز از او استقبال کنند، و از

      تفتیش عقائد در مورد اشخاص خود دارى نمایند، از سوى دیگر باید مراقب توطئه

      هاى منافقان باشند، منافقانى که با قیافه حق به جانب و بنام یک فرد مسلمان ،

      گفتارشان مورد قبول افراد واقع مى شد در حالى که در باطن ، سد راه اسلام و از

      دشمنان قسم خورده بودند.

      این گروه با پیش گرفتن این راه فکر مى کردند مى توانند خداوند و مؤ منان را

      براى همى شه فریب دهند، در حالى که بدون توجه خود را فریب مى دادند. تعبیر به

      یخادعون الله و الذین آمنوا (با توجه به معنى مخادعه که به معنى نیرنگ و خدعه

      از دو طرف است ) مفهوم دقیقى را ترسیم مى کند و آن اینکه آنها از یکسو بر اثر

      کوردلى ، اعتقاد داشتند که پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) یک

      خدعه گر است که براى حکومت بر مردم ، دین و نبوت را مطرح ساخته ، و افراد

      ساده لوح نیز اطراف او جمع شده اند، لذا باید در مقابل او به خدعه برخاست !،

      بنابراین از یکسو کار این منافقین ، خدعه و نیرنگ بود و از سوئى دیگر درباره

      پیامبر بزرگ خدا نیز چنین اعتقاد غلطى داشتند.

      اما جمله بعد (و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون ) هر دو پندار آنها را در

      هم

 

 

 

 

 

      مى کوبد، از یکسو اثبات مى کند که تنها خدعه و نیرنگ از جانب خود آنها است و

      از سوى دیگر مى گوید این خدعه و نیرنگ نیز به خودشان باز مى گردد و نمى

      فهمند، چرا که سرمایه هاى اصیلى را که خداوند براى نیل به سعادت در وجودشان

      آفریده ، در مسیر خدعه و فریب و نیرنگ بر باد مى دهند و دست خالى از هر خیر و

      نیکى ، با کوله بارى از گناه ، از دنیا مى روند.

      البته هیچکس خدا را نمى تواند فریب بدهد، چرا که او با خبر از آشکار و نهان

      است ، بنابراین تعبیر به یخادعون الله یا از این نظر است که خدعه و نیرنگ با

      پیامبر و مؤ منان ، همچون خدعه و نیرنگ با خدا است ، (در موارد دیگرى از قرآن

      نیز دیده مى شود که خداوند براى تعظیم پیامبر و مؤ منان خود را در صف آنها

      قرار مى دهد).

      و یا اینکه بر اثر عدم شناخت صفات خدا با افکار کوتاه و ناقص خود به راستى

      فکر مى کردند ممکن است چیزى از خدا پنهان بماند و نظیر آن نیز در بعضى دیگر

      از آیات قرآن دیده مى شود.

      به هر حال ، آیه فوق ، اشاره روشنى به مساءله فریب وجدان دارد و اینکه بسیار

      مى شود که انسان منحرف و آلوده ، براى رهائى از سرزنش و مجازات وجدان در

      برابر اعمال زشت و انحرافى دست به فریب وجدان خویش مى زند، و کم کم براى خود

      این باور را به وجود مى آورد که این عمل من نه تنها زشت و انحرافى نیست بلکه

      اصلاح است و مبارزه با فساد (انما نحن مصلحون ) تا با فریب وجدان آسوده خاطر

      به اعمال خلاف خود ادامه دهد.

      مى گویند یکى از سران آمریکا در پاسخ اینکه چرا دستور داده است دو شهر بزرگ

      ژاپن هیروشیما، و ناکازاکى ) را بمباران اتمى کنند و حدود 200 هزار نفر کودک

      و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟ گفته بود:

      ما به خاطر صلح این دستور را داده ایم ! که اگر این کار را نمى کردیم جنگ

 

 

 

 

      طولانى تر مى شد و مى بایست بیش از این مى کشتیم !!

      آرى منافقان عصر ما نیز براى فریب مردم یا فریب وجدان خود از این گفته ها و

      از آن کارها بسیار دارند، در حالى که در برابر ادامه جنگ یا بمباران اتمى

      شهرهاى بى دفاع ، راه سوم روشنى نیز وجود داشت و آن اینکه دست از تجاوزگرى

      بردارند و ملتها را با سرمایه هاى کشورشان آزاد بگذارند.

      بنابراین نفاق در حقیقت وسیله اى است براى فریب وجدان ، و چه دردناک است که

      انسان ، این واعظ درونى ، این پلیس همى شه بیدار و این نماینده الهى را در

      درون خود، خفه کند، و یا آنچنان پرده بر روى آن بیفکند که صدایش به گوش نرسد.

      6- تجارت پر زیان

      در قرآن مجید کرارا فعالیتهاى انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده

      است ، و در حقیقت همه ما در این جهان تاجرانى هستیم که با سرمایه هاى فراوان

      خدا داد، سرمایه عقل ، فطرت ، عواطف ، نیروهاى مختلف جسمانى ، مواهب عالم

      طبیعت ، و بالاخره رهبرى انبیاء، گام در این تجارتخانه بزرگ مى گذاریم ،

      گروهى سود مى برند و پیروز مى شوند و سعادتمند، گروهى نه تنها سودى نمى برند

      بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده ، و به تمام معنى ورشکست مى شوند نمونه

      کامل گروه اول مجاهدان راه خدا هستند، چنانکه قرآن درباره آنها مى گوید: یا

      ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجارة تنجیکم من عذاب الیم تؤ منون بالله و

      رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم : اى افراد با ایمان آیا شما

      را راهنمائى به تجارتى بکنم که از عذاب دردناک رهائیتان مى بخشد (و به سعادت

      جاویدان رهنمونتان مى شود) ایمان به خدا و رسول او بیاورید و در راه او با

      مال و جان جهاد کنید (صف 9 و 10).

 

 

 

 

      و نمونه واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آیات فوق ، پس از ذکر کارهاى

      مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل ، انجام مى گیرد مى گوید آنها کسانى هستند

      که هدایت را با گمراهى مبادله کردند و این تجارت نه براى آنها سودى داشت و نه

      مایه هدایت شد این گروه در موقعیتى قرار داشتند که مى توانستند بهترین راه را

      انتخاب کنند، آنها در کنار چشمه زلال وحى قرار داشتند، در محیطى مملو از صفا

      و صداقت و ایمان .

      اما آنها به جاى اینکه از این موقعیت خاص که در طول قرون اعصار تنها نصیب

      گروه اندکى شده است بالاترین بهره را ببرند، هدایت را دادند و گمراهى را

      خریدند، هدایتى که در درون فطرتشان بود، هدایتى که در محیط وحى موج مى زد،

      همه این امکانات را از دست دادند به گمان اینکه با این کار مى توانند، مسلمین

      را در هم بکوبند و رؤ یاهاى شومى را که در مغز خود مى پروراندند تحقق بخشند.

      این معاوضه و انتخاب غلط دو زیان بزرگ همراه داشت :

      نخست اینکه سرمایه هاى مادى و معنوى خویش را از دست دادند بى آنکه در مقابل

      آن سودى ببرند.

      و دیگر اینکه حتى به نتیجه شوم مورد نظر خود نیز نرسیدند زیرا اسلام با سرعت

      پیشرفت کرد و به زودى صفحه جهان را فرا گرفت و این منافقان نیز رسوا شدند.

 

 

 

      

 

 

 

 

      آیه 17 - 20

      آیه و ترجمه

      مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى استَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضاءَت مَا

      حَوْلَهُ ذَهَب اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فى ظلُمَتٍ لا

      یُبْصِرُونَ(17)

      صمُّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ(18)

      أَوْ کَصیِّبٍ مِّنَ السمَاءِ فِیهِ ظلُمَتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یجْعَلُونَ

      أَصبِعَهُمْ فى ءَاذَانهِم مِّنَ الصوَعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ

      محِیط بِالْکَفِرِینَ(19)

      یَکادُ الْبرْقُ یخْطف أَبْصرَهُمْ کلَّمَا أَضاءَ لَهُم مَّشوْا فِیهِ وَ

      إِذَا أَظلَمَ عَلَیهِمْ قَامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَب بِسمْعِهِمْ

      وَ أَبْصرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شىْءٍ قَدِیرٌ(20)

             ترجمه :

      17 آنها (منافقان ) همانند کسى هستند که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک

      راه خود را پیدا کند) ولى هنگامى که آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند

      (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى کند، و در تاریکى وحشتناکى که چشم کار

      نمى کند آنها را رها مى سازد.

      18 آنها کر، گنگ و کورند بنابراین از راه خطا باز نمى گردند

      19 یا همچون بارانى که در شب تاریک توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر

      رهگذرانى ) ببارد، آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مى گذارند تا صداى صاعقه

      را نشنوند، و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند).

      20 روشنائى خیره کننده برق نزدیک است چشم آنها را برباید، هر لحظه اى که برق

      جستن مى کند (صفحه بیابان را) براى آنها روشن مى سازد (چند قدمى ) در پرتو آن

      راه مى روند و هنگامى که خاموش مى شود توقف مى کنند، و اگر خدا بخواهد گوش و

      چشم آنها را از بین مى برد، خداوند بر هر چیز توانا است .

             تفسیر:

      دو مثال جالب براى ترسیم حال منافقان

      بعد از بیان صفات و ویژگیهاى منافقان ، قرآن مجید، براى مجسم ساختن وضع آنها

      دو تشبیه گویا در آیات فوق بیان مى کند:

      1 در مثال اول مى گوید: آنها مانند کسى هستند که آتشى (در شب ظلمانى افروخته

      (تا در پرتو نور آن راه را از بیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد (مثلهم

      کمثل الذى استوقد نارا).

      ولى همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت ، خداوند آن را خاموش مى

      سازد، و در ظلمات رهاشان مى کند، به گونه اى که چیزى را نبینند (فلما اضائت

      ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فى ظلمات لا یبصرون ).

      آنها فکر مى کردند با این آتش مختصر و نور آن مى توانند با ظلمتها به پیکار

      برخیزند، اما ناگهان بادى سخت بر مى خیزد و یا باران درشتى فرو مى ریزد، و یا

      بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردى و خاموشى مى گراید و بار

      دیگر در تاریکى وحشتزا سرگردان مى شوند.

      سپس اضافه مى کند: آنها کر هستند و گنگ و نابینا، و چون هیچیک از وسائل اصلى

      درک حقایق را ندارند از راهشان باز نمى گردند (صم بکم عمى فهم لایرجعون ).

 

 

 

 

 

      چه مثال دقیق و گویائى : در زندگى انسان بیراهه ها فراوان است ، اما خط

      مستقیم که به سر منزل مقصود به پیش مى رود یکى بیش نیست ، ولى خطوط انحرافى

      بى نهایت است ، و از آن گذشته پرده هاى ظلمت و طوفانهاى وحشتناک و حوادث

      گوناگون در طول این راه فراوان خواهد بود، چراغ پرفروغى که از این حوادث مصون

      باشد لازم است که این پرده هاى ظلمت را بشکافد و در برابر طوفانها مقاومت

      کند، و آن چیزى جز چراغ عقل و ایمان و خورشید وحى نیست .

      مختصر شعله اى که انسان ، موقتا مى افروزد چه کارى در این راه طولانى و پر از

      طوفان از آن ساخته است ؟!

      منافقان با انتخاب راه نفاق چنین مى پنداشتند که مى توانند در همه حال موقعیت

      خویش را حفظ کنند و از هر خطر احتمالى مصون بمانند، از منافعى که به دو طرف

      مى رسد، استفاده کرده و هر دسته غالب شوند آنها را از خود بدانند اگر مؤ منان

      پیروز شوند در صف مؤ منان ، و اگر غلبه با کافران باشد با آنها باشند.

      آنها خود را افرادى زیرک و باهوش مى پنداشته اند و در پرتو روشنائى این شعله

      ضعیف و ناپایدار، مى خواستند راه زندگى خود را ادامه دهند و به نوائى برسند.

      اما قرآن پرده از روى کار آنها برداشت ، و دروغشان را آشکار کرد، چنانکه مى

      خوانیم : اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک

      لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون : هنگامى که منافقان به سراغ تو مى

      آیند مى گویند ما گواهى مى دهیم که تو فرستاده خدائى ، خدا مى داند که تو

      رسول او هستى ، ولى خدا گواهى مى دهد که منافقان در اظهاراتشان دروغ مى گویند

      (سوره منافقون آیه 1 و 2).

      حتى قرآن به کفار نیز اعلام مى کند که آنها با شما نیستند، هر وعده اى دهند

      عمل نخواهند کرد:

 

 

 

 

      الم تر الى الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن

      اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطیع فیکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم و الله

      یشهد انهم لکاذبون لئن اخرجوا لا یخرجون معهم و لئن قوتلوا لا ینصرونهم و لئن

      نصروهم لیولن الادبار ثم لا ینصرون

      منافقان به برادران کافر خود از اهل کتاب وعده مى دهند که اگر شما را از

      مدینه بیرون کنند، ما نیز با شما خارج خواهیم شد و به حرف هیچکس درباره شما

      گوش نخواهیم داد، و اگر با شما بجنگند شما را یارى مى کنیم ، و لکن خداوند

      گواهى مى دهد که منافقان دروغ مى گویند، اگر آنها را بیرون کنند همراه آنها

      خارج نخواهند شد، و اگر با آنها جنگ نمایند یاریشان نخواهند کرد، و اگر به

      آنها کمک کنند (درگیر و دار جنگ ) پا به فرار خواهند گذاشت (و استقامت به خرج

      نخواهند داد) -حشر - 11 12).

      قابل توجه اینکه : قرآن در اینجا از جمله استوقد نارا استفاده کرده است ،

      یعنى آنها براى رسیدن به نور نار استفاده مى کنند آتشى که هم دود و هم خاکستر

      و هم سوزش دارد، در حالى که مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ایمان

      بهره مى گیرند.

      منافقان گرچه تظاهر به نور ایمان دارند اما باطنشان ، نار است ، و اگر هم

      نورى باشد ضعیف است و کوتاه مدت .

      این نور مختصر، یا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحیدى است و یا اشاره به

      ایمان نخستین آنها است که بعدا بر اثر تقلیدهاى کورکورانه و تعصبهاى غلط و

      لجاجتها و عداوتها، پرده هاى ظلمانى و تاریک بر آن مى افتد، نه تنها یک ظلمت

      بلکه به تعبیر قرآن ظلمات .

      و همینها است که چشم بینا و گوش شنوا و زبان گویا را سرانجام از آنها خواهد

      گرفت ، چرا که سابقا هم گفتیم ادامه راه غلط تدریجا نیروى تشخیص و درک انسان

      را ضعیف مى کند، تا آنجا که گاهى حقایق را وارونه مى بیند، نیک

 

 

 

 

      در نظرش بد، و فرشته دیو، خودنمائى مى کند.

      به هر حال این تشبیه در حقیقت ، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن مى سازد، و

      آن اینکه نفاق و دوروئى براى مدت طولانى نمى تواند مؤ ثر واقع شود ممکن است

      منافقان براى مدت کوتاهى از مزایاى اسلام و مصونیتهاى مؤ منان برخوردار شوند

      و از رفاقت پنهانى با کفار نیز بهره گیرند.

      ولى این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامى که در یک بیابان تاریک و ظلمانى در

      معرض وزش طوفانها است دیرى نمى پاید، و سرانجام چهره واقعى آنها آشکار مى

      گردد، و به جاى کسب موفقیت و محبوبیت ، منفور و مطرود خواهند شد و همانند کسى

      که در بیابان راه را گم کرده و چراغ را از دست داده سرگردان مى مانند.

      این نکته نیز قابل توجه است که در تفسیر آیه هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر

      نورا: آن خدائى است که خورشید را روشنائى و ماه را نور بخش قرار داد (یونس

5).

      از امام باقر (علیه السلام ) چنین نقل شده که فرمود: اضائت الارض بنور محمد

      (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) کما تضیى ء الشمس فضرب الله مثل محمد (صلى

      اللّه علیه و آله و سلم ) الشمس و مثل الوصى القمر خداوند صفحه روى زمین را

      به محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) روشن ساخت همانگونه که با نور آفتاب ،

      لذا محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را به خورشید تشبیه کرد، و وصى او

      على (علیه السلام ) را به ماه .

      یعنى نور ایمان و وحى ، عالمگیر است ، در حالى که نفاق اگر پرتوى هم داشته

      باشد تنها دایره کوچکى از اطراف خود را آنهم براى مدت کوتاهى روشن مى کند

      (ماحوله ).

 



خرید و دانلود دانلود تفسیر جزء اول قران کریم


استراتژی نگهداری بر پایه وضعیت + عکس

فرمت : WORD                                            تعداد صفحه :46

 

مقدمه :

      شیوه سنتی نگهداری از تجهیزات که بر پایه زمان بود ، اکنون با روش نگهداری بر اساس وضعیت تجهیزات جایگزین شده است .  ماشین آلات و تجهیزات تنها زمانی تعویض می شوند که وظایف خود را نتواند انجام دهند. عیب یابی اتوماتیک تجهیزات با کاهش زمان از کار افتادگی تجهیزات ، تعویض غیر ضروری  تجهیزات سالم و جلوگیری از Emergency shutdown  های نابه جا تأثیر به سزایی در ذخیره انرژی و هزینه داشته است . کلید موفقیت استراتژی نگهداری بر پایه وضعیت ، تشخیص صحیح خرابی تجهیزات و بالاخص پیش بینی اینکه چه زمانی تجهیزات خراب خواهند شد می باشد .

     ما باید قادر به پیش گویی دقیق اینکه چه زمانی تجهیزات خراب خواهند شد باشیم  و بنابراین باید تکنیک های آنالیزی که قابل استفاده و اجرا در سیستم های پروسس ، برای تشخیص اتوماتیک عمر مفید تجهیزات  بدون دخالت نیروی ماهر باشند را گسترش دهیم .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل اول

کاربرد طبقه بندی سیگنال ها و جمع آوری اطلاعات سنسوری

در سیستم Condition Monitoring  تجهیزات توزیعی

       یک روش جدید برای نگهداری از ماشین آلات و جلوگیری از Emergencyshutdown استراتژی نگهداری پیش گیرانه یا نگهداری بر پایه وضعیت سیستم است .

      در استراتژی نگهداری بر پایه وضعیت سیستم ، ماشین آلات و تجهیزات فقط زمانی که یک سیستم مانیتورینگ هوشمند ، نشان می دهد که سیستم به خوبی عمل نمی کند، تعمیر یا سرویس می شوند. پیاده سازی و استفاده از چنین سیستم های نیازمند ترکیب اطلاعات سنسوری ، استخراج مشخصات ، طبقه بندی آنها و الگوریتم های محاسبه گر است . به علاوه ساختار سیستم های جدید به گونه ای طراحی شده که کاهش گستردگی اطلاعات سنسوری و کاهش محاسبات را ایجاد کند . " این مقاله ساختار سیستم ها ، جمع آوری اطلاعات ، طبقه بندی الگوریتم های مورد استفاده در یک سیستم مانیتورینگ توزیع شده و wireless  را توضیح می دهد " . نقش الگوریتم های پیش گو، برای پیش گویی صحت سیستم  نیز بحث شده است .

     به عنوان مثال لرزش های به وجود آمده از گیربکس شامل اطلاعات مهمی برای عیب یابی و پیش بینی وضعیت دنده ها ی داخل آن می باشد . در دو دهه قبل ، تکنیک های پردازش سیگنال زیادی برای دستیابی به اطلاعات مربوط به سیگنال های لرزش گیربکس پیشنهاد شده اند .

عمومی ترین آنها  تکنیک های پردازش سیگنال شامل پارامترهای استاتیک ، میانگین حوزه زمان ، تفکیک دامنه و فاز ، تکنیک های زمان ـ فرکانس و آنالیزهای سیگنال کوچک می شوند .

    در بیشتر موارد ، تشخیص وضعیت کارکرد و پیش بینی عمر مفید یک ماشین بیشتر از سیگنال مشخصه آن مورد نیاز است . پیاده سازی چنین سیستم های نیازمند ترکیب اطلاعات سنسوری ، استخراج مشخصات ، طبقه بندی و الگوریتم محاسبه و پیش گویی می باشد .

 

 

 

 

شکل 1.1 – آنالیز ویبراسیون گیربکس

 

 -1.1ساختار سیستم :

در شکل زیر یک ساختار مرتبه ای با 3 لایه برای استفاده در سیستم مانیتورینگ صحت (سلامت ) تجهیزات ، نشان داد شده است.

 

 

شکل.1 2   -ساختار سیستم های Condition Monitoring  سه لایه

    پایین ترین سطح ، ترکیبی از مانیتورینگ های نگهداری ( health )  تجهیزات مجتمع می باشد . این ها سنسورهای هوشمند هستند که قادر به دریافت اطلاعات ،استخراج مشخصات و جمع آوری دیتاهای سطح سنسور می باشند . مانیتورهای صحت تجهیزات مجتمع برای نمایش یک جزء از ماشین مثل دنده ، یاطاقان یا گیربکس، کمپرسور یا موتور الکتریکی استفاده می شوند . با پردازش دیتای سنسور در آن ، می توانیم نیاز انتقال دیتای خام را از سنسورها به قسمت مانیتورینگ کاهش دهیم .

به طور کلی ، مانیتورهای صحت تجهیزات مجتمع ، به گونه ای طراحی شده اند که انرژی پایین باشند و ارتباطشان  wireless  باشد.

در لایه بعدی شبکه ، مانیتورهای صحت سیستم ، اطلاعات را از مانتیورهای صحت چندین تجهیز

جمع آوری  می کنند .

مانیتور صحت سیستم دید گسترده تری نسبت به مانیتورهای صحت تجهیزات دارد، که ممکن است شامل اهداف جهت دار به منظور تحلیل اطلاعات جمع آوری شده از سنسورها باشد . زمانی که مانیتور تجهیزات می تواند نقش مانیتورهای تجهیزات و سیستم را با هم اجرا کند ، تقسیم مسئولیت بین دو سطح باعث کاهش هزینه شود . با ارتباط wireless  بین مانیتورهای سیستم و تجهیزات ، نیازی به وجود مانیتور سیستم در محیط سنسورها نیست . هم چنین می توانیم با می نیمم کردن اطلاعات  Set Point ها و نیازمندیهای وظایف سیستم ، که به مانیتور تجهیزات وارد شده (Down Loaded) ، هزینه را کاهش دهیم . مانیتور سیستم توسط اینترنت ، اینترانت و شبکه محلی با سطح بالاتر سیستم ارتباط برقرار می کند .

بالاترین سطح شبکه ، اطلاعات را از مانیتورهای مختلف سیستم ترکیب و هماهنگ کرده و ارتباطی را بین user  و  تغییرات وظایف ایجاد می کند .

 

شکل 3.1 – ساختار سیستم از دید User

   

  

 

شکل 4.1 – ساختار سیستم از دید technical office

 شکل 5.1 روند پروسه را برای سیستم Condition Monitoring   ماشین آلات در شکل کلی نمایش می دهد .

در سطح مانیتورینگ سنسور یا اجزاء ، دیتای خام به منظور افزایش سیگنال به نویز و از بین بردن اجزای ناخواسته سیگنال ، پردازش می شود . دو روش معمول باند فرکانسی و میانگین حوزه زمان است . خرابی Bearing(بلبرینگ ) ، ممکن است باعث تحریک فرکانس های رزونانس ساختاری در یک سیستم مکانیکی شود که به شدت انرژی لرزشی تصادفی را افزایش می دهد . باند فرکانس به ایزوله کردن طیف فرکانس در جایی که انرژی لرزشی خرابی یاطاقان وجود دارد ، کمک می کند . میانگین حوزه زمان ، در مدت زمان چرخشی محور ، دنده های متأثر از آن محور را ایزوله می کند .

 



خرید و دانلود استراتژی نگهداری بر پایه وضعیت + عکس


تحقیق در مورد امامان

فرمت : WORD                                            تعداد صفحه :89

 

  نام: محمد

کنیه: ابو جعفر ثانى

القاب: تقى، جواد، مرتضى منتجب، مختار، قانع و عالِم

منصب: معصوم یازدهم و امام نهم شیعیان

تاریخ ولادت: نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 195 هجرى

همچنین هفدهم و پانزدهم ماه رمضان نیز نقل شده است؛ اما مشهور بین شیعیان، دهم رجب سال 195 هجرى مى‏باشد. در دعاى ناحیه مقدسه نیز آمده است: «اللَّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ بِالْمَوْلُودَیْنِ فى‏ رَجَبٍ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ المُنْتَجَبِ»(1)

محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى)

نسب پدرى: امام رضا، على بن موسى بن جعفر بن محمدبن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب(ع)

نام مادر: سبیکه، یا سکینه مرسیه و یا درّه که حضرت رضا(ع) او را خیزران نامید

وى از اهالى «نوبه» و از خاندان ماریه قبطیه، مادر ابراهیم، پسر پیامبر اکرم (ص) و از زنان بزرگوار زمان خویش بود.

مدت امامت: از زمان شهادت امام رضا (ع)، در آخر ماه صفر سال 203 هجرى تا ذى قعده سال 220 هجرى، به مدت شانزده سال و نه ماه

تاریخ و سبب شهادت: آخر ذى قعده سال 220 هجرى، در سن 25 سالگى، به وسیله زهرى که همسرش، ام الفضل، دختر مأمون به تحریک برادرش، جعفر بن مأمون و عمویش، معتصم عباسى، به آن حضرت خورانید

محل دفن: مقابر قریش بغداد، در جوار قبر شریف جدش، امام موسى کاظم(ع) که هم اکنون به کاظمین معروف است

همسران: 1. سمانه مغربیه. 2. ام الفضل، دختر مأمون. 3. زنى از خاندان عمّار یاسر.

فرزندان: 1. ابوالحسن امام على النّقى (ع). 2. ابو احمد موسى مبرقع. 3. ابو احمد حسین. 4. ابو موسى عمران. 5. فاطمه. 6. خدیجه. 7. ام کلثوم. 8. حکیمه.

همچنین گفته شده که زینب، ام محمد، میمونه و امامه نیز از فرزندان آن حضرت بوده‏اند.

 

اصحاب

ابو جعفر، احمد بن محمد بن ابى نصر، معروف به بزنطى کوفى.1

 ابومحمد، فضل بن شاذان بن خلیل ازدى نیشابورى.2

ابو تمّام، حبیب بن اوس طایى.3

 ابوالحسن، على بن مهزیار اهوازى.4

ابو احمد، محمد بن ابى عمیر

محمد بن سنان زاهرى.6

على بن عاصم کوفى.7

على بن جعفر الصادق (ع).8

اسماعیل بن موسى کاظم (ع).9

ابراهیم بن محمد همدانى.10

اصحاب و یاران امام جواد(ع) بیش از تعدادى است که در این جا به آنان اشاره شد. در برخى منابع اسلامى نام بیش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است

 

زمامداران معاصر

)1. مأمون (218-196 ق

)2. معتصم (227-218 ق. پس از شهادت امام رضا (ع) مأمون با امام محمدتقى (ع) رفتار نیکویى را در پیش گرفت و دخترش، ام الفضل را به عقد آن حضرت درآورد و آن حضرت را بر همه اطرافیان خویش اعم از عباسیان و علویان ترجیح وبرترى داد؛ اما معتصم عباسى با این که در ظاهر با آن حضرت، با اکرام و اعزاز رفتار مى‏کرد، ولى در واقع دشمنى آن حضرت و آل على (ع) را در سینه داشت و در صدد تحقیر و نابودى آنان بر مى‏آمد.

 

 

قال امام محمد تقى علیه السلام

تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ أَعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ وَ خالِفِ الْهَوى وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُون

صبر را بالش کن، و فقر را در آغوش گیر، و شهوات را ترک کن، و با هواى نفس مخالفت کن و بدان که از دیده خدا پنهان نیستى، پس بنگر که چگونه اى

 

ابوجعفر محمد بن علی نهمین امام از امامان دوازده گانه شیعیان و یازدهمین معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترین لقبهای آن حضرت جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) است. پدرش امام رضا (ع) و مادرش سبیکه یا  ریحانه یا دره از مردم نوبی (شمال سودان) است. در سال 195 هـ.ق در مدینه به دنیا آمد و در سال 220 هـ.ق در بغداد وفات یافت. مرقد آن حضرت در کاظمین کنار مرقد امام موسی کاظم (ع) قرار دارد.

 

 

 

دوران امامت

امام جواد (ع) در سال 203 هـ.ق پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مامون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت. اما جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال 202 هـ.ق برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت.

 

 

امام در بغداد

پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد (ع) آگاه بود ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مامون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مامون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مامون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی، میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتیب داد. دراین مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مامون دختر خود را به همسری امام درآورد.

 

سفر حج

امام جواد (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت، و پایان خلافت مامون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مامون به دستور معتصم عباسی، در سال 220 هـ.ق، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر بعضی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و به شهادت رسید.

 

امام جواد (ع) را همه مسلمانان عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب، بحارالانوار و ........ نقل شده است.

 

        نیاز مؤمن به سه چیز

أَلْمُؤْمِنُ یَحْتاجُ إِلى تَوْفیق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.

 مؤمن نیاز دارد به توفیقى از جانب خدا، و به پندگویى از سوى خودش، و به پذیرش از کسى که او را نصیحت کند.

 



خرید و دانلود تحقیق در مورد امامان


مقاله میترائیزم و زیبایی

فرمت : WORD                                            تعداد صفحه :25

 

میترائیزم

 

میترائیزم و زیبایی

مبحث بعدی تحت عنوان «دین و زیبایی» خواهد آمد. میترائیزم نیز یک دین است باید در آن مبحث و در کنار ادیان دیگر، مطرح می‌گشت و گشته. دلیل این مبحث ویژه برای میترائیزم، ویژگی آن است در ارتباط با موضوع بحث ما یعنی چیستی زیبایی.

در بینش علمی. هر فلسفه، دین نیست. اما هر دین یک فلسفه است. حتی یک آیین دینی ابتدایی در میان کلان‌های اولیه. بل‌که هر دین مدعی ارائه بهترین فلسفه است و هر دین دیگر و فلسفه دیگر را باطل می‌داند.

خواه به میترائیزم به عنوان یک دین نگریسته شود و خواه به عنوان یک فلسفه، نگاه مختصری به آن در بحث ما ضرورت دارد. میترائیزم به طور بی‌رحمانه‌ای به «ثنویت» متهم شده است، حسن آن به قبح تبدیل گشته و واقعگرایی زیبای آن به صورت غیر منصفانه‌ای به بدترین معنی تفسیر شده است. پایگاه واقعیت گرایی در میترائیزم حتی از فلسفه‌هایی که در دو قرن اخیر پدید گشته و ارائه شده‌اند اساسی‌تر و روشن‌تر است.

آیین میترایی درست به همان میزانی که «زیبایی» را یک واقعیت می‌داند، «نا زیبایی» را نیز به همان میزان یک واقعیت می‌داند. نور را یک واقعیت، ظلمت را نیز یک واقعیت دیگر، خیر را یک واقعیت، شرّ را نیز یک و اقعیت، یزدان یک واقعیت، اهریمن نیز یک واقعیت.

دلخوش بودن بیهوده، و خود فریفتن که: همه چیز خیر است، شرّی در عالم وجود ندارد، شرّها عدمیات هستند و... یا: همه چیز جلوه‌ی خدا است، همه چیز مظهر خداست و... و نیز عشق به همه چیز و بالاخره زیبا دیدن همه چیز، راهی به میترائیزم ندارد.

«مهر» و «کین» دو واقعیت متضاد هستند؛ سمبل مهر، خورشید نورانی است. و سمبل کین، ظلمت است. سرود مدار مهر یزدان است. سرود مدار کین اهریمن است.

در عین حال؛ مهر که مهر است اگر نسبت به «کین» کین نداشته باشد، مهر نیست. انسان کامل، کامل و سالم نمی‌شود مگر خود مهری شود که نسبت به «کین» کین دارد. انسان کامل تیر و کمان هم دارد اما آن را به سوی اهریمن نشانه رفته است. جنگ نا زیباست اما جنگ با نا زیبایی، زیباست.

بدین‌سان فرق میان اصول میترائیزم با هر فلسفه‌ی دیگر به خوبی روشن می‌شود. و اصلِ «برای درک زیبایی، درک نا زیبایی، ضرورت دارد و بالعکس»، اصل صریح، روشن، غیر پیچیده و بدون ابهام، در این آیین ایرانی است. که در این مساله، نزدیک‌ترین دین به اسلام اصیل است.

اگر بنیانگذار میترائیزم امروز حاضر بود، پیروان فلسفه‌های دیگر (به ویژه آنان که فلسفه‌شان ریشه در اندیشه‌ی کلاسیک یونان دارد) را به لقب «کبک» ملقب می‌کرد که سرشان را به برف فرو برده و ندیدن واقعیات را به مثابه‌ی عدم آن واقعیت، تلقّی کرده «شرّ» را انکار می‌کنند. در حالی که در روزمرّه‌ی زندگی واقعی‌شان هر لحظه با شرّها دست به گریبان هستند.

و از جانب دیگر: میترائیزم بینش‌های طرف دیگر را نیز مردود می‌داند؛ بینش ابوالعلای معرّی که وجود و واقعیت «خیر» را انکار کرده و خیرها را «عدم الشرّ» می‌نامد. معرّی درست بر عکس ارسطوئیان و صوفیان، همه چیز را بد، نا زیبا می‌بیند و در عالم هستی به زیبایی‌ای که بتوان به آن دلخوش بود، باور ندارد.

اگر منصفانه نگریسته شود، داوری میان این دو بینش سخت دشوار است. زیرا معرّی با همان سبک و روش و استدلال، خیر را انکار می‌کند که ارسطوئیان و صوفیان با همان سبک و روش و استدلال، شرّ را انکار می‌کنند. از دیدگاه میترائیزم هر دو باور به یک میزان نادرست و باطل هستند. زیرا زیبا دیدن نا زیبا، اهریمن را زیبا دیدن است. و نا زیبا دیدن زیبا، یزدان را نا زیبا دیدن، است همان طور که گروهی از صوفیان در اثر زیبا دیدنِ همه چیز، ابلیس را نیز مظهر خدا دانستند و ماجرا به پدیده‌ای بزرگ به نام «شیطان پرستان» منجر گشت که هنوز هم هستند و شیطان را می‌پرستند.

ثنویت:

هستی شناسی میترائیزم در دو بخش انجام می‌یابد: خدا شناسی و جهان شناسی. میترائیان در خدا شناسی موحد بوده و هستند. در جهان شناسی و تبیین عالم مخلوقات، ثنوی هستند هم به خیر باور دارند و هم به شرّ. اما نمی‌توان این حقیقت را نادیده گرفت که میترائیان مانند پیروان ادیان دیگر دچار انحراف شده بودند که زردشت به اصلاح آن مأمور می‌شود. و از نظر تاریخی نیز مشاهده می‌کنیم با گذشت زمان، خورشید سمبل مهر، در پیش از اصلاحات زردشت در حد یک الهه بزرگ نه فقط ستایش که پرستیده می‌شود.

وقتی که «سمبل» به «خدا» تبدیل می‌شود و همه خیر‌ها از خورشید ناشی می‌شود، لازمه‌ی ضروری آن تبدیل شدن اهریمن نیز به خدای دوم، است. زیرا هیچ شری از مهر ناشی نمی‌شود پس باید شرّها از اهریمن ناشی شوند.

زردشتیان امروزی جداً منکر «دو خدایی» هستند. فرهیختگان آنان یزدان را خدا نمی‌دانند به نظرشان «اَهور» فقط یک نام دارد، گاهی «مزدا» به عنوان پسوند می‌آید که نشان دهنده واحد بودن اوست. اینان مدعی هستند که جایگاه یزدان در آیین‌شان همان جایگاه جبرئیل یا آن فرشته‌ای که مسلمانان آن را «روح»[1] می‌نامند، است.

افراد اندیشمند زردشتی که امروز به جای خورشید به نور آتش، توجه دارند، ثنویت خودشان را دقیقاً به خیر و شرّ تطبیق می‌دهند که در ادیان سامی به ویژه در اسلام، هست. و اساس دو گانه پرستی را که به دو خدا باور داشته باشند، از اصل و ریشه، رد می‌کنند با این تلقی که در هیچ زمانی دچار آن نبوده‌اند نه قبل از اصلاحات زردشت و نه بعد از آن.

یک زردشتی می‌گوید: من انکار نمی‌کنم؛ پیش از اصلاحات زردشت با گذشت زمان، نقش خورشید از نقش یک سمبل محض، به نقش افراط آمیزی تبدیل شده بود که زردشت به اصلاح آن مأمور می‌شود. و حتی می‌پذیرم که پس از زردشت نیز درباره‌ی آتش یک بینش افراطی پیش آمده بود لیکن ما امروز چنین باوری نداریم و بر اصول اولیه آئین‌مان هستیم. اما می‌بینیم برخی از برادران ایرانی مسلمان ما اهریمن را مظهری از مظاهر خدا می‌دانند و این عقیده‌شان از تلویزیون هم پخش می‌شود. ما از چند جانب دچار هجمه‌های غیر منصفانه شده‌ایم؛ از طرفی آن میترائیزم خارج از ایران که از ایران به مصر و بخشی از اروپا نفوذ کرده بود و در طی این مسیر با تغییراتی همراه بوده، به حساب ما گذاشته می‌شود. از جانب دیگر: متون تاریخی که یونانیان آن‌ها را نوشته‌اند: گاهی ندانسته و گاهی نیز به طور یک جانبه‌گرایی، داوری منصفانه‌ای درباره‌ی ما نداشته‌اند. از جانب سوم که مهمتر است ناخرسندی ارسطوئیان و صوفیان، از ما است که آنان جهان را تک بُعدی و بدون شرّ می‌دانند، ما را که جهان را مانند ادیان سامی و اسلام، دو بعدی می‌بینیم (هم به خیر باور داریم و هم به شرّ، هم به زیبایی عقیده داریم و هم به نا زیبایی) به ثنویت پرستی متهم می‌کنند. درست است ما ثنویت به این معنی را می‌پذیریم و از اصول مسلّم ما است.

متأسفانه متون تاریخی آن چه از میترائیزم ثبت کرده‌اند گوشه‌ای از سخنان بالا را تأیید می‌کند. زیرا بیشتر به توضیح میترائیزم در مصر و مناطق خارج از ایران، پرداخته‌اند و از آن دیدگاه به میترائیزم ایرانی نگریسته‌اند. این روش، داوری را سخت مشکل کرده است. به نظر می‌رسد گویاترین متن در این باره، متون روایی مسلمانان و نیز عمل عینی آنان در مورد زردشتیان، است. هر چه باشد مسلمانانِ 1380 سال پیش، زردشتیان را بهتر از ما می‌شناختند. این شناخت به دلیل تماس دائمی و حتی در مناطقی به دلیل زندگی عرب‌ها و ایرانیان در خلال همدیگر (یعنی هم از نظر زمانی و هم از نظر مکانی) برای‌شان ملموس‌تر بوده است.

 



خرید و دانلود مقاله میترائیزم و زیبایی


تحقیق در مورد زندگی عشایر

فرمت : WORD                                            تعداد صفحه :53

 

مقدمه:

جامعه عشایری کشور سابقه ای طولانی در تاریخ و فرهنگ ایران زمین دارد. از زمانهای گذشته تاکنون بخشی از مردم در پهنه جغرافیایی ایران نوعی از زندگی را برگزیده اند که با استفاده از چراگاه های طبیعی، به پرورش دام می پردازند و فعالیت عمده آنها دامداری است. جامعه عشایری کشور در کنار جامعه شهری و روستایی جامعه سومی را به وجود آورده است. این جامعه با گذشت قرون، در اثر عوامل گوناگون اهمیت خود را از دست داده است. قبل از رژیم پهلوی ایلات و عشایر کشور در نقاط پرجمعیت سهم مهمی در اداره مملکت به عهده داشته اند. به طوری که ازدوره صفویه به بعد اکثر خاندانهای شاهی ایران از ایلات برخاسته اند. صفویه، زندیه افشاریه و قاجاریه از جمله سلسله های حکومتی ایران هستند که یکی بعد از دیگری در اثر تفوق بر سایر ایلها و جوامع یکجانشینی اداره کشور را به عهده گرفته اند. بسط و توسعه شهرنشینی و دگرگونی های عمده در ساختار اقتصادی و شیوه های تولید سبب بر هم خوردن تعادل جامع عشایری شده است. این تغییرات در اوایل قرن حاضر و آغاز زمامداری سلسله پهلوی در ایران که بعد از گذشت چند قرن اولین حکومت غیر ایلی و عشایری را در کشور به وجود آورده است، بیشتر از همیشه در ایجاد تحول در جامعه عشایری موثر بوده است. عدم دسترسی دولت مرکزی و فقدان نظارت آن بر جامعه عشایری در آغاز زمامداری رضاخان و نیز ناتوانی دولت در اعمال قدرت در این جامعه سبب اعمال روش هایی برای دگرگونی در این جامعه شده است. بدین منظور اعمال یکجانشینی اجباری (تخته قاپو) بین سال های 1314 تا 1320 به دستور رضاخان و به منظور استقرار سیطره حکومت مرکزی در اقصی نقاط کشور از جمله اهداف دولت مرکزی در مورد جامعه عشایری کشور بوده است. در اثر اعمال این سیاست‌ها جامعه عشایری کشور روبه از هم پاشیدگی نهاده. نبود برنامه‌ای صحیح و از پیش آماده برای تغییر الگوی زیستی عشایر از نظام کوچ نشینی به یکجانشینی سبب بروز اختلالاتی چند در این جامعه شد. بنابراین طبیعی به نظر می رسد که جامعه عشایری کشور که نتوانسته بود خود را با نظام یکجانشینی وفق دهد پس از آغاز جنگ جهانی دوم و آزادی بالنسبه ای که در اثر سقوط رضاشاه به دست آورده بود مجددا به کوچ ادامه دهد. لیکن درگیری های ممتد بین ایلات و حکومت مرکزی در سال های 30 تا 40 زمینه را برای طرد جامعه عشایری فراهم آورد. اعلام ملی شدن مراتع کشور در 1341 آخرین حربه های حکومت مرکزی برای سلب استقلال سیاسی و اقتصادی عشایر کشور در قلمرو زیستی آنان بوده است. جمعیت عشایر کوچ نشین کشور بدون برنامه ها و سیاست های اقتصادی مفید به نفع جوامع یکجانشین تحلیل رفت و از اهمیت آن کاسته شد آن تعداد از جمعیت عشایری کوچنده که به زندگی کوچ نشینی ادامه دادند بیشتر از همه قربانی سیاست های نادرست اقتصادی شدند. در این دوره عشایر کشوره جامعه ای محروم و عقب مانده را تشکیل می داد که میزان بهره گیری آنان از امکانات و خدمات در مقابل جامعه شهری و روستایی بسیار  اندک و ناچیز بوده است بیسوادی- کمبود بهداشت- عدم دسترسی به امکانات رفاهی زندگی و غیره از شاخص های مهم زندگی عشایر در این دره بوده است. این جمعیت کوچ نشین تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی جامعه ای فراموش شده بود که در مناطق صعب العبور کوهستانی یا دشتهای بیکران و لم یزرع، به حال خود رها شده بود. جامعه عشایری بختیاری نیز از جمله این محرومان بوده است. در این بررسی منظور از عشایر بختیاری شامل کل شاخه «هفت لنگ» به انضمام طایفه های «موگویی» «مم زایی» و «محمود صالح» از شاخه چهار لنگ و آن تعداد از طایفه زلقی است که در محدود قلمرو هفت لنگ ها زندگی می کنند. بزرگ طایفه های «زلقی» (زلکی) و «ممی وند» (میوند) از شاخه چهارلنگ ایل بختیاری که در سرشماری اجتماعی اقتصادی عشایر کوچنده کشور در تیرماه 1366 به عنوان دو «ایل» جداگانه محسوب شده اند.‌ تعاریفی از مردم شناسی:

مردم شناسی همان طور که از نامش بر می آید کوششی برای شناخت مردم است و در این راه مجموعه علوم و مدارک و شواهد و وسائل و روش ها را به یاری می طلبد. مردم شناسی در بعد مکان به مسیر آفاق و انفس می پردازد تا جوامع مختلف انسانی را با خصوصیات قومی متمایز ابزار و ادوات گوناگون قوانین و رسوم متنوع و معتقدات متفاوت ملاحظه نماید و رهاورد سفری از میراث فرهنگ ها و تمدن های معاصر عرضه کند تا بتوان دقیق تر و عمیق تر نهادها و بقیادهای خانواده بزرگ انسانی را شناخت.

هرسکوتیس معتقد است که مردم شناسی همیشه با داشتن موضوع مطالعه ای خاص به فرهنگ به طور کلی می پردازد. پارسونز نیز قاعده را که «فرهنگ موضوع مردم شناسی است» می پذیرد و معتقد است که مردم شناسی به شناخت جهت های فرهنگی که تابع نظام های اجتماعی هستند می پردازد. لوی اشتروس صنعت یادآوری تکیه بر فرهنگ در مردم شناسی معتقد است که مطالعات مردم شناسی به ساخت مدل های مکانیکی ختم می شود. (روح الامینی، 1377، 16-90)

کلودی اشتروس مردم شناسی را چنین تعریف می کن: مردم شناسی اسناد و مدارک حاصل از مردم نگاری را در جهت انجام مقایسه ها مورد استفاده قرار می دهد و بالاخره می توان گفت مردم شناسی به معنی ائتلاف ترکیبی از داده های میدانی مردم نگاری است که به منزله مقدماتی برای تحلیل نظری می باشد. (رنجبر و ستوده، 1380، صص 312)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندگی کوچ نشینی در ایران

1-تعریف کوچ نشینی- ایل و عشیره

واژه کوچ نشینی از مصدر کوچیدن به معنی نقل مکان از منزلی به منزل دیگر با ایل و اهل و عیال و اسباب خانه یا مهاجرت و انتقال ایل یا لشگر از جائی به جای دیگر است. (1) ایل که همواره با کوچ همراه می باشد واژه ای ترکی است به معنی دوست، موافق، همراه، یار، رام، مطیع، طایفه، قبیله، گروه و مخصوصاً به مردم چادر نشین اطلاق می گردد.(2)

 در متن تاریخی واژه ایل نخستین بار به هنگام حکومت ایلخانان به کار برده شده است و بر اقوام کوچ نشین و نیمه کوچ نشین شبان دلالت می‌کند. (3)

عشایر که مفرد آن عشیره است واژه ای عربی است بمعنی برادران قبیله، قبار، نزدیکان و خویشاوندان، دودمان و اهل خانه. در قرآن به مناسباتی چند از عشیره بمعنی خویشان ذکر شده است. «قل ان کان آباء کم و ابناءکم و اخوانکم و عشیرتکم » (4) و یا «انذر عشیرتک  الاقربین»(5)

به نظر می رسد که افراد یک گروه کوچ اگر عمدتا با هم دارای نسبت های خویشاوندی نسبی و سبب هستند وبه طور کلی یک شبکه خویشاوندی را تشکیل می دهند که در مواردی رابطه خویشاوندی میان آنها پنهان است.

تعریف کوچ نشینی

عنوان کوچ نشینی انواع مختلف معیشت مبتنی بر کوچ و جابجائی اقوام انسانی را می توان مطرح کرد. این پدیده تا حد زیادی مربوط به شرایطی است که طبیعت بر انسان تحمل می‌کند. می توان گفت که کوچ نشینی نوعی زندگی و معیشت انسانی است که در آن دامپروری اساس فعالیت اقتصادی را تشکیل می دهد. ویژگی بارز این نوع زندگی تحرک مکانی و جابجائی گروه های انسانی است. (6) به عبارت دیگر کوچ نشینی حرکت متناوب و سالیانه گروه های انسانی است که برای تهیه وسیله ارتزاق خود بسته به نوع زندگی و تمدنشان از جائی به جای دیگر کوچ می‌کنند. این شیوه زندگی به اشکال مختلف از دیرباز در جهان برقرار بوده است. ولی مهمترین و رایجترین آن عبارتند است «نومادیسم شبانی» که نسبت به سایر شیوه ها پیشرفته تر می باشد و مفهوم آن عبارت است از شیوه ای از زندگی متحرک سالیانه و موسمی که گروهی از مردم همراه با چارپایان خود از محل چادرهای اردوی زمستانی تا چراگاههای تابستانی انجام می دهند و مجدداً در فصل سرما به اردوگاه زمستانی باز می گردند. (7) می توان گفت که کوچ نشینی گونه‌ای زندگی متحرک انسانی است که در آن نگاهداری و پرورش دام و چارپا و بهره برداری از آنها اساس فعالیت اقتصادی را تشکیل می دهد و انسان ها بنا به اقتضای معیشت و تحت تاثیر شرایط طبیعی و جغرافیایی برای تامین غذای حیوان به دنبال منابع آب و چراگاههای طبیعی به طور دائمی یا موسمی از جایی به جای دیگر در حرکت و کوچ اند. زندگی کوچ نشینی دارای ویژگی هایی است که آنرا از سایر انواع زندگی اجتماعی متمایز می سازد و مهمترین این ویژگی ها عبارتند از:

وابستگی انسان به حیواناستفاده از چراگاه های طبیعیکوچ یا جابجائی انسان و دام به منظور بهره گیری از چراگاه های طبیعی و احتراز از سرما و گرمای شدید

هیچ کدام از عوامل مذکور به تنهائی نمی تواند پدیده کوچ نشینی به معنی موردنظر ما را تبیین کند. زیرا اولاً تنها کوچ نشینان نیستند که به حیوان وابسته اند بلکه چه در ایران و چه در کشورهای صنعتی گروه هایی وجود دارند که زندگی خود را از طریق پرورش حیوانات تامین می کنند. بدون اینکه زندگی کوچ گری داشته باشند. ثانیاً استفاده از چراگاه های طبیعی تنها مختص کوچندگان نیست بلکه روستانیشنان نیز از مراتع طبیعی استفاده می کنند. ثالثاً کوچ به تنهایی نمی تواند مفهوم زندگی کوچ گری را به معنی عشایر مورد نظر او را برساند چنانچه اغلب کولی ها هم زندگی کوچ گری یا چادر نشینی را دارند بدون اینکه از مراتع بهره برداری کنند یا وابسته به حیوان باشند. کولی ها در اطراف آبادی چادر می زنند و با عرضه کارهای دستی تعمیر لوازم مورد نیاز امرار معاش می کنند. اما کوچ نشینان که پایه اصلی معیشت آنها را دام و مرتع تشکیل می دهد شرایط جغرافیایی در امر جابجائی و تحرکات مکانی شان بیش از هر عامل دیگر تاثیر دارد. به همین جهت قلمرو زندگی عشایر کوچ نشین محدود به محیط جغرافیایی خاص است در نتیجه آنها مجبور شدند که مسیر حرکت خود را طوری انتخاب کنند که به چراگاه های طبیعی دسترسی داشته باشند. غالباً سعی دارند از آبادی ها دور باشند، زیرا ممکن است بر اثر لطمه ای که دام به مزارع روستائیان وارد می آورند بین آنها درگیری ایجاد شود. (1) (منبع قبلی/ صص 13 و 14)

2- انواع کوچ نشینی

کوچ نشینی بر حسب شرایط محیط جغرافیایی و نوع حیوانی که زندگی کوچ نشین بدان وابسته است به دو گونه کوچ افقی و کوچ عمودی تقسیم می شود.

الف- کوچ افقی: کوچ افقی مربوط به بیابان های خشک هموار و بسیار وسیع است در این سرزمین ها آب و علف بسیار کمیاب است و شرایط محیط تنها برای نگهداری شتر مناسب می باشد کوچ افقی میان قبایل شتر دار در صحرای عربستان و سرزمین های مشابه آن دیده می شود. شترداران به همراه چارپایان خود با تحمل سختی های فراوان تا آنجا که به مانعی برخورد نکنند سراسر دشت ها را به جستجوی آب و گیاه می نوردند. بعقیده ابن خلدون . بادیه نشینی در زندگی مشقت بار معلول این است که امرار معاش خود را از کار شترداری به دست می آورند و ناگزیرند مراقب تولد و تناسل و وضع چرانیدن این حیوان باشند پس در حقیقت شتر آنان را به این زندگانی و به سوی آن شدت ها می کشاند تا از درختان آن گونه سرزمین ها خوراک شتر را فراهم می سازند و در ریگزار نواحی مزبور جایگاه مناسبی برای زائیدن آن بجویند.(9) کمی آب در صحرا سبب می شود که هر قبیله چاه آبی مخصوص به خود دارد که استفاده از آن برای قبیله دیگر ناممکن است گاه در مجاور این چاه نخلستانی پدید آورده اند در این گونه موارد قبایل شتر دار معمولا مسیر کوچ معین را ترتیب می دهند تا از لحاظ آب در مضیقه نیفتند. این مردم به کار کشت و زرع ناآ‎شنا هستند زیرا توقف آنها در یک محل به حدی نیست که بتوانند بذری بیفشانند به محصول برسانند. و درو کنند.این قبال بسیار ابتدائی زندگی می‌کند و با جوامع یکجانشین ارتباط زیادی ندارند. جز اینکه در پاره ای موارد که گروه یکجانشینان بر سر راه کوچ آنها قرار می گیرند برخوردهائی بروز می‌کند که گاه به زد و خوردهای خونی منجر می گردد. (10) قبیله های کوچ رو مردمی جنگ جو و سلحشورند و همانند طبیعت که آنا را در برگرفته است سرسخت و خشن اند و دارای ویژگی شخصیتی متمایزی هستند که ابن خلدون از آن به عصبیت یاد کرده است. در صحرای عربستان اقوام کوچ رو و بادیه نشین بر اساس قانون تنازع بقاء که در بیابان های خشک و سوزان حاکم است همواره در معرض خطر هجوم قبایل دیگری قرار دارند بنابراین ناگزیرند همیشه در حال دفاع از موجودیت قبیله خود باشند و برای بقاء خود در بیابان باید به حکم ضرورت عصبیت داشته باشند. (11) عصبیت دارای همان مفهومی است که دورکیم جامعه شناس فرانسوی در قرن 19 از آن به عنوان انسجام یا پیوستگی مکانیکی و به معنی همگرائی و یارگیری یاد کرده است در حقیقت فرد کوچ نشین به هنگام جنگ و دفاع از قبیله خود را به جلو می اندازد و چه بسا که خود را فدای مردم قبیله کند. آنچه که فرد را به چنین عملی وادار می‌کند همان عصبیت یعنی رابطه ای است مثبت که بین او و افراد دیگر قبیله وجود دارد. می توان گفت در جنگ ها عصبیت افراد قبیله یکی از عوامل موثر در پیروزی آنهاست. هرگروه که عصبیت بیشتری داشته باشد غلبه بر دشمن برای او بیشتر است و از آنجا که در اجتماعات کوچ نشین نسبت به یکجانشینان به سبب شرایط اقتصادی و اجتماعی عصبیت بیشتری وجود دارد اغلب در جنگها با مردم یکجانشین پیروزی نصیب آنها می شود. این پدیده را تاریخ گواهی داده است. (از منبع قبلی/ همان ص 25 و 26)

 



خرید و دانلود تحقیق در مورد زندگی عشایر