دانلود پاورپوینت درمورد درس 10زندگی در دنیای امروز
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 11
درس 10 زندگی در دنیای امروز
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
آینده کار وشغل در دنیای مدرن چه می شود؟
در حالیکه کشورهای جهان سوم و از جمله ایران از بحران بیکاری رنج می برند شایدنوشتن درباره آینده کار و تحول آن در جوامع صنعتی پیشرفته کمی نامربوط بنظر آید اماممکن است قرابتهایی حداقل در آینده نه چندان دور در این زمینه بتوان یافت.
بویژه اینکه در برنامه ریزی توسعه در ایران هدف اصلی برنامه چهارم تغییر ساختاقتصادی و حرکت به طرف اقتصاد دانش محور است. حال باید دید اگر این امر تحقق یابدتاثیرات این نوع ساخت اقتصادی بر بازار کار چیست؟بدون شک می توان گفت که رشدفرد گرایی بر تمام حوزه های زندگی از جمله کار و عوامل آن در بازار کار تاثیرگذاشته است. در دهه 1960 در اوج پیشرفت اقتصاد جهانی کسانی پیش بینی می کردند کهجامعه صنعتی روزی به جامعه ای فراغتی تبدیل شود. تعداد ساعات کار بتدریج کاهش مییافت در حالیکه بهره وری حتی افزایش هم می یافت. اما دیگر آن نوع پیش بینی ها محلیاز اعراب ندارد. کار در زندگی مردم اهمیت بیشتری یافته است. حتی با توجه به اینکهنسبت زنان در نیروی کار حتی در بعضی از کشورها از مردان هم پیشی گرفته است. در اینمیان آینده کار هم تغییرات زیادی کرده است. شاید این مساله امری عادی بنظر رسد کهبسیاری هستند که در دنیای جدید از کار و شغل خود احساس نارضایتی می کنند. اما اگربه عمق نارضایتی ها نگاه شود می توان دید که اتقاقاتی در دینای شغل در حال وقوعاست؟ علت اصلی عدم رضایت مردم از کارشان چیست ؟ چه تغییراتی در شغل و کار رخ دادهاست واثر این تغییرات بر آدمیان چیست؟بیشتر کسانی که کارهای سطح بالایی داشتهاند و با شرکتهای بزرگ کار می کردند و همه نوع امکانات در اختیار داشتند از نظمسلسله مراتبی سازمان یعنی مرتب به جلسات اداری رفتن و گزارش های بودجه ای خواندن وشنیدن دستورات مافوق و بررسی شکایت ها و گله های کارمندان خسته شدند و همه را رهاکرده اند. در حال حاضر خانه دیگر مفهوم سنتی خود را از دست داده است و محل کار همشده است. آنها نیز خانه هایشان را پایگاه کار و کامپیوترهاشان را ابزار کرده اند. حالا خلاق تر ، مولد ترو سرحال تر شده اند. اما آیا همه می توانند این کار را کنندیا تنها طبقات متوسط و جوانان این کار را می کنند؟
براد لی استاد جامعه شناسی دانشگاه بریستول که روی طرحی بنام کار و نیروی جوانکار می کند می گوید ما جوانان زیادی را مصاحبه کرده ایم که می خواهند کارشان را عوضکنند. جوانی که در یک روزنامه محلی کار می کرد آرزو داشت رمان نویس شود. این چشماندازها در افق نظر آدم ها کم نیستند. آدم های زیادی هستند که می خواهند کارشان راعوض کنند. این باعث می شود که آنها به کارهای موقت تن دهند و چند شغل عوض کنند وکارهای موقتی زیادی داشته باشند.
مساله از اینجا ناشی می شود که شما هر روز به سر کارتان که می روید در پایان روزاین احساس را دارید که چه بیهوده آن روز را سر کرده اید. این احساس بدیاست. ایناحساسی است مشترک در تمام دنیای مدرن و حتی سایر کشورها . این احساس که در کار شماچیزی نبوده که شما را خوشحال کند عدم رضایت شغلی می دهد.
نولان استاد اقتصاد در دانشگاه لیدز نظر دیگری دارد. او می گوید اگر به تحرکاتنیروی کار نگاه کنید تعداد کسانی که شغل های مدیریتی گرفته اند و کسانی که بهدستمزدهای بالا رسیده اند رو به افزایش بوده است. او می گوید در بریتانیا همان نحوهقدیمی کار یعنی کار در سازمان و شرکت هنوز طرفدار دارد و روبه افزایش است.
او می گوید آمارها نشان می دهند که تعداد کسانی که در شرکتها کار دائمی دارندروبه افزایش است ؛ تعداد کسانی که چند کار می کنند رو به کاهش است؛ تعداد کسانی کهاز کار های دائمی خارج می شوند رو به کاهش است؛ تعداد کسانی که کارهای آزاد میگیرند رو به کاهش است. همه اینها نشان می دهد که اتفاقی چندان مهمی نیفتادهاست.
اما داستان اینطور نیست و این حرف مخالفان زیادی دارد. در امریکا تعداد کسانی کهدر جوانی چند شغل عوض کرده اند روبه افزایش است. موارد زیادی بوده است که مثلا فرددر 30 سالگی 7 تا 8 شغل طول دوران کارش عوض کرده است.
جوانان بیشتر به این واقعیت پی برده اند که نمی توان یک کار برای همه عمرداشت.
البته ممکن است که این آمارهای متفاوت تصویر مختلطی از اوضاع بدست دهد. اما چهمی شود کرد پدیده ای جدید در سازمانهای ادرای و سازمان کار در جریان است.
چه چیزی آدمها را از کارهایشان می رماند؟ بسیاری معتقدند که ظهور فردگرایی وپدیده انتخاب باعث می شود که بشر از بسیاری مزایای کاری در شغل های دائمی دست بکشندتا آن حق را لمس کنند.جان گری استاد فلسفه مدرسه اقتصادی لندن می گوید بلی ظهوراین حس که آدمها به دنبال حرفه های مختلف هستند به این دلیل است که این کار کنترلانتخاب شغل را بدست آدم ها می دهد.شغل در سازمان کار سنتی مزیت های زیادی دارداما معایب آنها این است که فرد در سازمان بورکراتیک گم می شود و قدرت خلاقیت خود رااز دست می دهد. هر چه فرد گرایی افزایش یابد این حس در آدمیان بیشتر پدید می آید کهاز این دام بورکراسی درآید.ریچار سنت استاد جامعه شناسی می گوید که طبیعت نیرویکار و و دوره کار در امریکا کوتاه مدت تر شده است. متوسط عمر شرکتها به 6 سال سقوطکرده است. رقابت های گروهی در شرکتها مانند ماکروسافت جای سلسله مراتب سازمانی راگرفته است. و رقابت شدید تولید و کارایی را افزایش داده است. در شرکتهایی ماندماکروسافت گروه های کاری تشکیل می شوند و روی این طرح کار می کنند و در نهایت یکگروه برنده می شود. تمام محصولاتی که از این شرکت می بینید اینطور بدست امده است. سازمان کار تغییر کرده است. این درست بر خلاف آنچیزی است که ماکس وبر در آغاز قرنمی گفت که مدرنتیته در چنگال بوراکراسی گرفتار می شود. البته آسیب شناسی این مسالههم این است که بسیار سخت است که در سازمانی کار کرد که آینده ای در آن نداشتهباشید. و یا عضو گروه کاری حرفه ای باشید اما بعد از مدتها کار نتیجه کارتان دودشود چون کسی دیگری طرح بهتری داده است.همچنین اگر به گردش کار در شرکت گوگلنگاه کنید دیگر آن نظم سازمانی وبری را نمی بینید چون دیگر نمی شود کارائی سازمانیرا با شیوه های قدیمی افزایش داد و کارکنان حرفه ای را با انگیزه ها ی مختلف جز باطرح های جدید نمی توان در سازمان نگاه داشت.سنت می گوید اگر ساخت بازار کار رادر سه دهه گذشته نظر کنیم می توان گفت که سازمان تجارت در حال سقوط است. متوسط عمرشرکتهای امریکایی به 6 سال نزول کرده است. یکی از دلایل این سقوط شاید این باشد کههم شرکتها و هم کارگران در حال باز نگری مجدد از خود هستند. او می گوید این تغییریمهم است چون انسانها با این وجود این تغییرات در کار و حرفه دیگر نمی توانند هویتکاری داشته باشند:
بطور مثال به وضعیت زنان نگاه کنید آنها وقتی کار خود را برای نگهداری بچه ترکمی کنند در هنگام برگشت چه می کشند. اگر در بخش خدمات باشند باید به بخش های پایینتر بروند؛ اگر پرستار باشند از این بیمارستان به بیمارستان دیگر منتقل می شوند؛ اگرمعلم باشند هم همینطور ؛ اگر منشی باشند شرکتها در حال باز نگری و ترکیب و تغییرهستند و ممکن است کار سابق را نداشته باشند. دیگر حافظه سازمانی در این اوضاع وجودندارد. البته در میان مردان هم بویژه طبقات پایین وضع همین است. تغییرات در سازمانها و شرکتها اوضاع کارهای دائمی را برای آنها برهم می زند و نابودی حافظه سازمانیبه نوعی بحران هویت کاری یا حرفه ای می انجامد . از منظر دیگری هم اگر نگاه کنیمبویژه در کارهای حرفه ای و مدیریتی اقتصاد اطلاعاتی ستمی برابر ستم بیکاری را بردوش صاحبان این حرفه ها گذاشته است. وقت آنان می گویند ما وقت نداریم به این معنیاست که آنها هیچ وقتی ندارند که در آن بتواند کار نکنند درست در مقابل ستمی که بهبیکاران می رود آنها هم وقت زیادی دارند که کار نمی کنند. وضع اساتید دانشگاه همهمین طور است . اگرچه آنها کمتر با موانع بورکراسی روبرویند. جامعه مدرن دانشگاهشمحیط ”منتشر کن یا بمیر است “(publish or Perish) . رشد کامپیوتر و سرعت گردشاطلاعات باعث شده است که این روند شدیدا افزایش یابد. بجرات می توان گفت که از دورهزمانی مرحله ”مرور تحقیقات گذشته” در هر طرح تحقیقاتی چندین برابر کاسته شده است. این ستمی به محققان است، تا بیشتر منتشر کنند، البته اگر آنها از شغلشان رضایتنداشته باشند. در این شرایط بنظر می رسد که انسان مدرنیته قفس آهنین بورکراسی راشکسته است اما اوضاع بیرون قفس هم چندان پایدار نیست. برادلی که در بریستول بیشاز هزار جوان را مصاحبه کرده است چیزهای جالبی می گوید . او معتقد است که اولاجوانان نسبت به مساله بیکاری خوب آگاهی دارند و از آن ترس هم دارند اما نسبت بهتغییر کارشان هم بسیار خوش بین هستند. آدمهای زیادی هستند که در 30 و 40 سالگیهستند و همین احساس خوشبینی را دارند. البته ریچارد سنت معتقد است که مهاجرانشاید از این شکاف در سازمانها بیشترین استفاده را کنند. مثلا در بریتانیا پاکستانیها توانستند شغل های موقتی و کوچکی با احداث مغازه های کوچک تسخیر کنند. هندوستانیها الان تقریبا در کار تکنولوژی نرم افزار خیلی سرامد شده اند و بازاری های خوبی دراروپا دارند. کره ای ها در بخش خدمات امریکا نفوذ کرده اند. چینی ها تقریبا کافه هاو سرویس های خدماتی هتل ها را در بریتانیا در دست دارند.البته تمام اینهارابسیار بستگی به پایگاه طبقاتی آدمها دارد. فرزندان طبقات کارگر معمولا آموزش عالیرا طی نکرده اند و دوره ها بیکاری بیشتری را طی کرده اند. طبقات متوسط بیشتر نفوذ وقوم و خویش دارند تا آنها را در یافتن شغل مورد علاقه کمک کنند. بهر حال میتوان گفت که اوضاع بسیار تغییر کرده است. تامین شغلی دیگر وجود ندارد. البته خیلیها معتقدند در سرمایه داری هیچگاه تامین شغلی نبوده است. اما رضایت شغلی هم درسلسله مراتب سازمانی سنتی کم شده است. ماهیت اقتصاد تغییراتی کرده است. بخش هایجدید کامپیوتری و اینترنتی به اصطلاح تجارت الکترونیکی به اقتصاد فیزیکی افزوده شدهاست و سازمان الکترونیکی را ایجاد کرده است. الان بیشتر سازمانها به کارمندان خودوسایل تماس الکرونیکی می دهند و از آنها می خواهند در خانه بمانند و کارها را انجامدهند.رقابت درون سازمانها گروهی شده است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 34
آیین مسیحیت یکی از دینهای بزرگ دنیای امروز است. دینی که با پیشینهای 2000 ساله، در بسیاری از جوامع انسانی کنونی (عمدتاً غربی) حضوری ریشهدار داشته و خاستگاه تحولات فرهنگی و اجتماعی متعددی در تاریخ حیات آنها بوده است. هسته اصلی و وجودی این دین، اصل پرستش خداوندی متعال به نام «اب» میباشد که با تجلیات خاص الوهیاش مانند «عیسی مسیح» و «روحالقدس» انسان را از گمراهی نجات داده و به سعادت و رستگاری رهنمون ساخته است (توماس میشال یسوعی، مدخل الی العقیده المسیحیه، ص57-55.) لذا اصل خداشناسی در جهانبینی مسیحیت امری مهم و کلیدی بهشمار میرود. البته خداشناسی در مسیحیت امری نسبتاً پیچیده است. خداشناسی که از پیکره یکتاپرستی صریح و شفاف یهودیت ریشه گرفته و ساختاری توحیدی دارد، اما در عین حال از نوعی تثلیث الوهیتی سخن میگوید که صریحاً با توحید خالص یهودی در تزاحم است. با این وجود اصل پرستش خداوندی ازلی، ابدی، خالق، علیم، رحیم و بخشنده که در طول تاریخ بشر همواره حضوری ملموس داشته است، رکنی بنیادین در اصول اعتقادات و جهانبینی مسیحیت میباشد. (جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص591)
نام خدای مسیحیت
مسیحیان خداوند خویش را «آب» یا «ابا» (abba) میخوانند. این لفظ واژهای «آرامی» است و به معنی پدر میباشد (قاموس کتاب مقدس، ص2). پدر آسمانی که هستی و حیات آدمی در دست اوست. این تعبیر بهکرات در اناجیل چهارگانه از زبان عیسی علیهالسلام نقل شده است؛ به گونهای که عیسی، خداوند را پدر آسمانی خود (مانند متی 34،25) و تمام انسانهای مومن میخواند. (مانند متی 9،6). تعبیر پدر آسمانی واژهای ضمیرآشنا و صمیمی است که تداعیکننده محبت و نوازش بزرگوارانه از سوی خداوند بر انسان میباشد. این نام با تعالیم عیسوی که بیانکننده وجود رابطهای صمیمانه و پر محبت بین خداوند و انسان میباشد، تناسب بیشتری دارد. واژه اب در کلام مسیح، نه تنها تداعیکننده وجود نوعی خیراندیشی، توأم با مراقبت و حساسیت خداوند بر انسان است، بلکه متضمن نوعی اقتدار، برتری، حکومت و تسلط خداوند بر عالم هستی و مخصوصاً انسان نیز میباشد. (رابرت ویر، جهان مذهبی، ج2، ص692)
ابا و یهوه
بنا بر آنچه از تاریخ و اناجیل چهارگانه مشهود است، «عیسی ناصری» علیهالسلام ملقب به مسیح خود یک عبرانی یهودی بوده است. حتی مادر او نیز قدیسهای یهودی به نام مریم بود و در جامعه یهودی و تحت تعلیمات یهودیان اصیل و مومنی مانند ذکریای نبی و یوسف (شوهر مریم)، بزرگ شد (لوقا، باب 1و2). او بر یهودیبودن خود اقرار داشت و حتی در کلمات صریحاً بیان داشت که تنها برای هدایت آنان مبعوث شده است: «آن وقت عیسی به آن زن گفت: من از طرف خدا فرستاده شدهام تا به یهودیان کمک کنم نه به غیر یهودیان، چون یهودیان گوسفندان گم شده خدا هستند.» (متی، 24،15)
بدین لحاظ مسیحیت را باید آیینی دانست که از بطن یهودیت برخواسته است، به گونهای که در ابتدا تصور همه از تعالیم مسیح، دینی کاملاً جدید و مستقل نبود، بلکه حتی از زبان خود «عیسی ناصری» (مسیح)، آن تنها یک اصلاحگری (رفرم) در یهودیت قلمداد میشده است (متی،17،5). در همین راستا واژه ابا را نیز باید تنها، عنوان تازهای برای خداوند یکتای یهودیان «یهوه» محسوب کرد، خداوندی که دارای هویتی روشن و تجلیاتی بارز بوده است و تا آن زمان بیش از 1000 سال به این نام مقدس خوانده و ستایش شده بود. البته این نامگذاری احتمالاً ریشه در تعالیم یهودی دارد و از تعابیری که در متون مقدس یهودی در خصوص رابطه بین خداوند و قوم برگزیدهاش ذکر شده بود، ریشه گرفته است. چنان که در عباراتی از کتاب «مزامیر داود» (مانند مزمور،7،2) و یا کتاب «هوشع بنی» (باب 1،11) قوم یهود از زبان «یهوه» فرزند خوانده شدهاند و خداوند (یهوه) خود را پدر آنها نامیده است.
بدین تعبیر نهادن نامی جدید برای خداوند (یهوه) به معنی معبودی جدید با صفات متفاوت نبوده است؛ بلکه این گزینه، انتخابی بوده که در تعریف جدید عیسی ناصری علیهالسلام از خداوند، گویایی بیشتری بر صفات خاصی چون «محبت»، «بخشش»، «مرحمت» و «اقتدار بزرگوارانه» یهوه داشته است. هرچند اینگونه تعابیر از خداوند در دید یهودیان آن زمان و (حتی امروزی نیز)- از لحاظ نزدیکی و محرمیت و نامتناسببودن با خداوند- تا حدودی کفرآمیز به نظر میآمد (رابرت ویر، جهان مذهبی، ج2، ص692)، اما تاکید وی بر قدرت، جلال، داوری و اقتدار مطلق خداوندی بر جهان هستی، این دیدگاه را کمرنگ مینماید.
البته قابل تصور است که احتمالاً علت اصلی و تاریخی رسمیت دادن و تاکید نمودن بر این نام جدید، به جای استفاده نمودن از «یهوه» نوعی استقلالطلبی «آباءکلیسا»ی مسیحی قرون اولیه میلادی از جامعه یهودیان نیز بوده است تا با ایجاد تمایزی ملموس خود را در جامعه مومن یهودی آن زمان متمایز ساخته، هویت مستقلی برای جامعه کلیسا (جامعه مسیحی) ایجاد نمایند.
اصل تجسد
دومین اصل اعتقادی مسیحیت را میتوان اصل «تجسد» دانست؛ اصلی که تا حدی مسیر این آیین را از طریقت یک دین یکتاپرستانه جدا میسازد و تصویری اساطیری را به خداوند و سفیر محبتش یعنی عیسی مسیح میدهد. او همچون پدری مهربان است که بر مخلوقات خود مخصوصاً بر انسان عنایت و لطف وافری دارد و برای نجات او از تباهی و گمراهی، دست به کار شده و فرزند خود را برای فداشدن به این دنیا فرستاده است تا آنان را پاک نماید. (انجیل یوحنا،3، 17و16)
اصل تجسد، در حقیقت اعتقادی است که مسیحیان به جسمیت یافتن «کلمه» ازلی الهی (لوگوس) و ظهور خود او در شخصیت انسانی عیسی مسیح دارند؛ «کلمه»ای که غیرمخلوق بوده و خود، خالق یا واسطه خلق همه چیز است.
-«آن زمانی که هنوز هیچ چیز نبود، کلمه وجود داشت و با خدا بود و او همیشه زنده بوده است و خود او خداست. هرچه هست به وسیله او آفریده
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 8 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دنیای پس از اسپرانتو
مقدمه
میخانه اگر ساقی صاحبنظری داشت،
میخواری و مستی ره و رسمِ دگری داشت.
بهنظر میرسد که شاعر از "ره و رسم" میخواری موجود راضی نبوده و علت آنرا نبودِ "ساقی صاحبنظر" میداند. تعبیر اسپرانتیستی این شعر، شاید این باشد که نظم زبانی موجود در دنیا، نظمی صحیح و کارآمد نیست، و علت آن، فقدان اسپرانتیستهایی است، که از روشهای درست و کارآ برای ترویج اسپرانتو در دنیا استفادهکنند. و این در حالی است که اهمیت زبان برای انسان – چه در ارتباط او با دیگران و چه در ارتباط او حتی با خودش – بسیار بنیادی و کلیدی است، تا جایی که بهعنوان مثال، بنابر گفتهی لودویگ ویتگِنشتاین (1951-1889)، فیلسوف اتریشی-انگلیسی:
"محدودههای زبان من، مرزهای دنیای من است."
و این واقعاً باعث تأسف است که محدودهی دنیای اکثریت قاطع انسانهای هزارهی سوم، هنوز مرزهای محدودِ زبانهای قومی – و یا حداکثر ملی - ایشان است!
اهمیت زبان و ویتگنشتاین
گرِگوری بِرگمَن (-1979)، نویسندهی جوان کتاب جدید (2004) The little book of bathroom philosophy که در ایران با نام "کتاب کوچک فلسفه" (با ترجمهی کیوان قبادیان و توسط نشر اختران) منتشر شده است، در این کتابِ موجز فلسفه، هنگامی که به ویتگنشتاین میپردازد، میگوید:
"نفوذ ویتگنشتاین فوقالعاده است، زیرا برای علم فقط یک وظیفهی مشروع قائل بود: توجه به کاربرد زبان بهگونهای که از معضلات فلسفی ناشی از کاربرد نادرست کلمات اجتناب شود."
ویتگِنشتاین، که از شاگردان برتراند راسل (1970-1872) فیلسوف و ریاضیدان انگلیسی بود، بنابر گفتهی بسیاری، اندیشهی فلسفی قرن بیستم را متحول کرد. وی دربارهی اهمیت زبان بسیار صحبت کرده است، ازجمله درمورد رابطهی بین واقعیت و زبان گفته است که:
"همهی واقعیتها به این اعتبار واقعیتاند که میتوانیم دربارهی آنها حرف بزنیم و تصویرشان کنیم." (تناظر سهگانهی واقعیت، اندیشه در ذهن انسان و زبان)
همچنین در مورد قدرت و رسا بودن زبان در تبیین مطالب و مسائل گفته است که:
"هر چیزِ گفتنی را، بهوضوح میتوان بر زبان جاری ساخت."
در نظر ویتگنشتاین – شاید همانطور که سهراب سپهری نیز گفتهاست: "واژه باید خودِ باد، واژه باید خودِ باران باشد." - کلمه خودِ معنی است، چرا که بهزعمِ او:
"اگر راست باشد که کلمات معنی دارند، پس چرا کلمات را دور نمیاندازیم و معنیشان را نگه نمیداریم؟"
لزوم تغییر استراتژی
متولیان و متصدیان امرِ زبان در جهان – که البته خواهناخواه شامل ما اسپرانتودانان نیز میشود – تاکنون موفق به تغییر اساسی این نظمِ اشتباه نشدهاند. علت این امر شاید در غرق شدن ایشان در جزئیات و یا جزءنگریهای افراطی بوده است – که البته شاید وجود و گذراندن آن برای پیشرفت تکنیکی در این زمینه لازم بودهاست. اما اکنون بهنظر میرسد که برای فرار از این ورطه و رکودِ نسبی، احتیاج به یک کلنگری و دگرنگری بنیادی وجود دارد تا فرای پیشرفتهای تکنیکی بهدست آمده، از تاکتیکهای جدیدی بهرهگیری شود. و شاید هنگام آن نیز فرا رسیده باشد تا در استراتژی پیشبرد زبان اسپرانتو هم تجدید نظر کنیم.
ابداعات اولیه و ابداعات ترکیبی
ما در عصری زندگی میکنیم که بهنظر میرسد اکثریت اختراعات و ابداعات اساسی یا اولیه - چه در زمینهی فنآوری و فرآوری و چه در زمینهی دانش و علوم - انجام شده است، چرا که مدتهاست که اکثر نوآوریها و دستآوردها، تنها ترکیب یا آرایهی جدیدی از یافتههای قبلی بودهاست. بنابر این، اختراعات و ابداعات کنونی – و احتمالاً آینده نیز - اکثراً از ادغام و ترکیبِ اختراعات و ابداعات قبلی و نحوهی کاربردِ جدیدی از آنها، بهوجود میآید.
بهعنوان نمونه در زمینهی فنآوری، فردبَرِ سِگوِی (Segway human transporter) که در ابتدای هزارهی سوم میلادی توسط دین کامِن (Dean
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
آینده کار وشغل در دنیای مدرن چه می شود؟
در حالیکه کشورهای جهان سوم و از جمله ایران از بحران بیکاری رنج می برند شایدنوشتن درباره آینده کار و تحول آن در جوامع صنعتی پیشرفته کمی نامربوط بنظر آید اماممکن است قرابتهایی حداقل در آینده نه چندان دور در این زمینه بتوان یافت.
بویژه اینکه در برنامه ریزی توسعه در ایران هدف اصلی برنامه چهارم تغییر ساختاقتصادی و حرکت به طرف اقتصاد دانش محور است. حال باید دید اگر این امر تحقق یابدتاثیرات این نوع ساخت اقتصادی بر بازار کار چیست؟بدون شک می توان گفت که رشدفرد گرایی بر تمام حوزه های زندگی از جمله کار و عوامل آن در بازار کار تاثیرگذاشته است. در دهه 1960 در اوج پیشرفت اقتصاد جهانی کسانی پیش بینی می کردند کهجامعه صنعتی روزی به جامعه ای فراغتی تبدیل شود. تعداد ساعات کار بتدریج کاهش مییافت در حالیکه بهره وری حتی افزایش هم می یافت. اما دیگر آن نوع پیش بینی ها محلیاز اعراب ندارد. کار در زندگی مردم اهمیت بیشتری یافته است. حتی با توجه به اینکهنسبت زنان در نیروی کار حتی در بعضی از کشورها از مردان هم پیشی گرفته است. در اینمیان آینده کار هم تغییرات زیادی کرده است. شاید این مساله امری عادی بنظر رسد کهبسیاری هستند که در دنیای جدید از کار و شغل خود احساس نارضایتی می کنند. اما اگربه عمق نارضایتی ها نگاه شود می توان دید که اتقاقاتی در دینای شغل در حال وقوعاست؟ علت اصلی عدم رضایت مردم از کارشان چیست ؟ چه تغییراتی در شغل و کار رخ دادهاست واثر این تغییرات بر آدمیان چیست؟بیشتر کسانی که کارهای سطح بالایی داشتهاند و با شرکتهای بزرگ کار می کردند و همه نوع امکانات در اختیار داشتند از نظمسلسله مراتبی سازمان یعنی مرتب به جلسات اداری رفتن و گزارش های بودجه ای خواندن وشنیدن دستورات مافوق و بررسی شکایت ها و گله های کارمندان خسته شدند و همه را رهاکرده اند. در حال حاضر خانه دیگر مفهوم سنتی خود را از دست داده است و محل کار همشده است. آنها نیز خانه هایشان را پایگاه کار و کامپیوترهاشان را ابزار کرده اند. حالا خلاق تر ، مولد ترو سرحال تر شده اند. اما آیا همه می توانند این کار را کنندیا تنها طبقات متوسط و جوانان این کار را می کنند؟
براد لی استاد جامعه شناسی دانشگاه بریستول که روی طرحی بنام کار و نیروی جوانکار می کند می گوید ما جوانان زیادی را مصاحبه کرده ایم که می خواهند کارشان را عوضکنند. جوانی که در یک روزنامه محلی کار می کرد آرزو داشت رمان نویس شود. این چشماندازها در افق نظر آدم ها کم نیستند. آدم های زیادی هستند که می خواهند کارشان راعوض کنند. این باعث می شود که آنها به کارهای موقت تن دهند و چند شغل عوض کنند وکارهای موقتی زیادی داشته باشند.
مساله از اینجا ناشی می شود که شما هر روز به سر کارتان که می روید در پایان روزاین احساس را دارید که چه بیهوده آن روز را سر کرده اید. این احساس بدیاست. ایناحساسی است مشترک در تمام دنیای مدرن و حتی سایر کشورها . این احساس که در کار شماچیزی نبوده که شما را خوشحال کند عدم رضایت شغلی می دهد.
نولان استاد اقتصاد در دانشگاه لیدز نظر دیگری دارد. او می گوید اگر به تحرکاتنیروی کار نگاه کنید تعداد کسانی که شغل های مدیریتی گرفته اند و کسانی که بهدستمزدهای بالا رسیده اند رو به افزایش بوده است. او می گوید در بریتانیا همان نحوهقدیمی کار یعنی کار در سازمان و شرکت هنوز طرفدار دارد و روبه افزایش است.
او می گوید آمارها نشان می دهند که تعداد کسانی که در شرکتها کار دائمی دارندروبه افزایش است ؛ تعداد کسانی که چند کار می کنند رو به کاهش است؛ تعداد کسانی کهاز کار های دائمی خارج می شوند رو به کاهش است؛ تعداد کسانی که کارهای آزاد میگیرند رو به کاهش است. همه اینها نشان می دهد که اتفاقی چندان مهمی نیفتادهاست.
اما داستان اینطور نیست و این حرف مخالفان زیادی دارد. در امریکا تعداد کسانی کهدر جوانی چند شغل عوض کرده اند روبه افزایش است. موارد زیادی بوده است که مثلا فرددر 30 سالگی 7 تا 8 شغل طول دوران کارش عوض کرده است.
جوانان بیشتر به این واقعیت پی برده اند که نمی توان یک کار برای همه عمرداشت.
البته ممکن است که این آمارهای متفاوت تصویر مختلطی از اوضاع بدست دهد. اما چهمی شود کرد پدیده ای جدید در سازمانهای ادرای و سازمان کار در جریان است.
چه چیزی آدمها را از کارهایشان می رماند؟ بسیاری معتقدند که ظهور فردگرایی وپدیده انتخاب باعث می شود که بشر از بسیاری مزایای کاری در شغل های دائمی دست بکشندتا آن حق را لمس کنند.جان گری استاد فلسفه مدرسه اقتصادی لندن می گوید بلی ظهوراین حس که آدمها به دنبال حرفه های مختلف هستند به این دلیل است که این کار کنترلانتخاب شغل را بدست آدم ها می دهد.شغل در سازمان کار سنتی مزیت های زیادی دارداما معایب آنها این است که فرد در سازمان بورکراتیک گم می شود و قدرت خلاقیت خود رااز دست می دهد. هر چه فرد گرایی افزایش یابد این حس در آدمیان بیشتر پدید می آید کهاز این دام بورکراسی درآید.ریچار سنت استاد جامعه شناسی می گوید که طبیعت نیرویکار و و دوره کار در امریکا کوتاه مدت تر شده است. متوسط عمر شرکتها به 6 سال سقوطکرده است. رقابت های گروهی در شرکتها مانند ماکروسافت جای سلسله مراتب سازمانی راگرفته است. و رقابت شدید تولید و کارایی را افزایش داده است. در شرکتهایی ماندماکروسافت گروه های کاری تشکیل می شوند و روی این طرح کار می کنند و در نهایت یکگروه برنده می شود. تمام محصولاتی که از این شرکت می بینید اینطور بدست امده است. سازمان کار تغییر کرده است. این درست بر خلاف آنچیزی است که ماکس وبر در آغاز قرنمی گفت که مدرنتیته در چنگال بوراکراسی گرفتار می شود. البته آسیب شناسی این مسالههم این است که بسیار سخت است که در سازمانی کار کرد که آینده ای در آن نداشتهباشید. و یا عضو گروه کاری حرفه ای باشید اما بعد از مدتها کار نتیجه کارتان دودشود چون کسی دیگری طرح بهتری داده است.همچنین اگر به گردش کار در شرکت گوگلنگاه کنید دیگر آن نظم سازمانی وبری را نمی بینید چون دیگر نمی شود کارائی سازمانیرا با شیوه های قدیمی افزایش داد و کارکنان حرفه ای را با انگیزه ها ی مختلف جز باطرح های جدید نمی توان در سازمان نگاه داشت.سنت می گوید اگر ساخت بازار کار رادر سه دهه گذشته نظر کنیم می توان گفت که سازمان تجارت در حال سقوط است. متوسط عمرشرکتهای امریکایی به 6 سال نزول کرده است. یکی از دلایل این سقوط شاید این باشد کههم شرکتها و هم کارگران در حال باز نگری مجدد از خود هستند. او می گوید این تغییریمهم است چون انسانها با این وجود این تغییرات در کار و حرفه دیگر نمی توانند هویتکاری داشته باشند:
بطور مثال به وضعیت زنان نگاه کنید آنها وقتی کار خود را برای نگهداری بچه ترکمی کنند در هنگام برگشت چه می کشند. اگر در بخش خدمات باشند باید به بخش های پایینتر بروند؛ اگر پرستار باشند از این بیمارستان به بیمارستان دیگر منتقل می شوند؛ اگرمعلم باشند هم همینطور ؛ اگر منشی باشند شرکتها در حال باز نگری و ترکیب و تغییرهستند و ممکن است کار سابق را نداشته باشند. دیگر حافظه سازمانی در این اوضاع وجودندارد. البته در میان مردان هم بویژه طبقات پایین وضع همین است. تغییرات در سازمانها و شرکتها اوضاع کارهای دائمی را برای آنها برهم می زند و نابودی حافظه سازمانیبه نوعی بحران هویت کاری یا حرفه ای می انجامد . از منظر دیگری هم اگر نگاه کنیمبویژه در کارهای حرفه ای و مدیریتی اقتصاد اطلاعاتی ستمی برابر ستم بیکاری را بردوش صاحبان این حرفه ها گذاشته است. وقت آنان می گویند ما وقت نداریم به این معنیاست که آنها هیچ وقتی ندارند که در آن بتواند کار نکنند درست در مقابل ستمی که بهبیکاران می رود آنها هم وقت زیادی دارند که کار نمی کنند. وضع اساتید دانشگاه همهمین طور است . اگرچه آنها کمتر با موانع بورکراسی روبرویند. جامعه مدرن دانشگاهشمحیط ”منتشر کن یا بمیر است “(publish or Perish) . رشد کامپیوتر و سرعت گردشاطلاعات باعث شده است که این روند شدیدا افزایش یابد. بجرات می توان گفت که از دورهزمانی مرحله ”مرور تحقیقات گذشته” در هر طرح تحقیقاتی چندین برابر کاسته شده است. این ستمی به محققان است، تا بیشتر منتشر کنند، البته اگر آنها از شغلشان رضایتنداشته باشند. در این شرایط بنظر می رسد که انسان مدرنیته قفس آهنین بورکراسی راشکسته است اما اوضاع بیرون قفس هم چندان پایدار نیست. برادلی که در بریستول بیشاز هزار جوان را مصاحبه کرده است چیزهای جالبی می گوید . او معتقد است که اولاجوانان نسبت به مساله بیکاری خوب آگاهی دارند و از آن ترس هم دارند اما نسبت بهتغییر کارشان هم بسیار خوش بین هستند. آدمهای زیادی هستند که در 30 و 40 سالگیهستند و همین احساس خوشبینی را دارند. البته ریچارد سنت معتقد است که مهاجرانشاید از این شکاف در سازمانها بیشترین استفاده را کنند. مثلا در بریتانیا پاکستانیها توانستند شغل های موقتی و کوچکی با احداث مغازه های کوچک تسخیر کنند. هندوستانیها الان تقریبا در کار تکنولوژی نرم افزار خیلی سرامد شده اند و بازاری های خوبی دراروپا دارند. کره ای ها در بخش خدمات امریکا نفوذ کرده اند. چینی ها تقریبا کافه هاو سرویس های خدماتی هتل ها را در بریتانیا در دست دارند.البته تمام اینهارابسیار بستگی به پایگاه طبقاتی آدمها دارد. فرزندان طبقات کارگر معمولا آموزش عالیرا طی نکرده اند و دوره ها بیکاری بیشتری را طی کرده اند. طبقات متوسط بیشتر نفوذ وقوم و خویش دارند تا آنها را در یافتن شغل مورد علاقه کمک کنند. بهر حال میتوان گفت که اوضاع بسیار تغییر کرده است. تامین شغلی دیگر وجود ندارد. البته خیلیها معتقدند در سرمایه داری هیچگاه تامین شغلی نبوده است. اما رضایت شغلی هم درسلسله مراتب سازمانی سنتی کم شده است. ماهیت اقتصاد تغییراتی کرده است. بخش هایجدید کامپیوتری و اینترنتی به اصطلاح تجارت الکترونیکی به اقتصاد فیزیکی افزوده شدهاست و سازمان الکترونیکی را ایجاد کرده است. الان بیشتر سازمانها به کارمندان خودوسایل تماس الکرونیکی می دهند و از آنها می خواهند در خانه بمانند و کارها را انجامدهند.رقابت درون سازمانها گروهی شده است.