لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
دین
معنای لغوی دین
دین, واژه اى است عربى که در معاجم و کتب لغت معانی بسیاری برای آن ذکر شده است مانند: ملک و پادشاهی، طاعت و انقیاد، قهر و سلطه ، پاداش و جزاء، عزت و سرافرازی ، اکراه و احسان، همبستگی، تذلل و فروتنی، اسلام و توحید، عادت و روش، ریاست و فرمانبرداری و ... در آیات قرآن نیز به معانی لغوی دین اشاره شده است و کلمه دین در آیات بکار رفته است ودر هر آیه ای معنای مخصوص خودش را دارد. چنانکه خداوند می فرماید: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق، صف ، 9» که در این آیه دین به معنی کیش و شریعت آمده است و یا می فرماید:«فاعبدالله مخلصاً له الدین، زمر ،2» و در اینجا دین به معنای توحید و یگانگی میباشد . همین موارد استعمال واژه دین در قرآن مىتواند به عنوان راهى براى شناسایى و به دست آوردن تعریف دین از دیدگاه اسلام شمرده شود که «دین عبارت است از اطاعت، گرایش، فرمانبردارى و تسلیم در برابر حقیقت» که در این صورت، با معانى لغوى نیز سازگارى خواهد داشت.
تعریف دین
واژه دین از مفاهیمى است که همواره در میدان آراء و نظرات گوناگون صاحبنظران قرار داشته و توافق مشترک درباره آن وجود ندارد. به صورتی که حتی عدهاى از محققان آن را قابل تعریف نمىدانند.به هر حال می توان دین را اینگونه تعریف نمود: دین ، مجموعه (سیستم) حقایقى هماهنگ و متناسب از نظامهاى فکرى (عقاید و معارف)، نظام ارزشى (قوانین و احکام) و نظام پرورشى (دستورات اخلاقى و اجتماعى) است که در قلمرو ابعاد فردى، اجتماعى و تاریخى از جانب پروردگار متعال براى سرپرستى و هدایت انسانها در مسیر رشد و کمال الهى ارسال مىگردد. به دیگر سخن، مجموعه ای است از عقاید و قوانین و مقرراتى که هم به اصول فکرى بشر نظردارد و هم در باره اصول گرایشى وى سخن مىگوید و هم اخلاق و شئونزندگى او را تحت پوشش قرار مىدهد.
تعاریف دین
تعاریف متعدد از دین ارائه شده است مثلادانشمند بزرگ اسلامی و مفسر گرانقدر مذهب شیعه، علامه طباطبایی ، دین را اینگونه تعریف میکند : «دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند، اعتقاد به این عقایدو انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است»(خلاصه تعالیم اسلام، ص 4، و یا شیعه دراسلام ص 41). ویا برخی از دانشمندان غربی گفتهاند: دین عبارت است ازاعتقاد به موجودات روحانى . و یا عده ای دیگر گفتهاند: دین نظام یک پارچهاى از باورها وعملکردهاى مرتبط به چیزهاى مقدس است که از طریق آنها گروهى ازانسانها با مسائل غایى زندگى بشرى مرتبط می باشد برخى دیگر گفتهاند: دین اعتقاد به خدایى سرمدى است. یعنى، اعتقاد به اینکه حکومت و ارادهاى الهى بر جهان حکم مىراند. و بعضى دیگر مىنویسند: جوهر دین عبارت استاز احساس وابستگى مطلق . به هر حال هر کدام از دانشمندان اسلامی و غربی و علمای ادیان کوشیده اند تا بر اساس نگرش و اعتقاد خود تعریفی کامل از دین عرضه کنند. به همین دلیل آنها در ادراک دین بر جنبه های مختلفی تأکید نموده اند.بنابراین می شود تعاریف دین را به سه قسم طبقه بندی نمود:
تعریف دین از نظر دانشمندان اسلامی
تعریف دین از نظر علمای ادیان
تعریف دین از نظر دانشمندان غربی
اصطلاحات مرتبط با واژه دین
شریعت
شریعت دارای دو معنی عام و خاص می باشد در معنای خاص عبارتست از احکام و دستورات و عبادات و اخلاقیاتی است که هر پیغمبر می آورد. و شریعت هر پیغمبری بر حسب مقتضیات زمان و مکان و امت وقوم او با شریعت دیگری فرق میکند، شریعت در معنای خاص با مفهوم دین متفاوت است. شریعت در معنای عام به معنی ایمان به مبادی غیبی است از روی کمال خلوص قلب و صفای نیت و تمام پیامبران مردم رابه آن دعوت می کردند و هیج اختلافی در این اساس میانشان نیست و لذا دراین معنا با مفهوم دین یکی است. مثلاً گفته میشود شریعت اسلام که منظور دین اسلام میباشد.
مذهب
این اصطلاح به دو مفهوم عام و خاص بکار رفته است.در مفهوم خاص عبارتست از شاخه ای مخصوص از دین مانند مذاهب شیعه و تسنن نسبت به دین اسلام. و در مفهوم عام و کلی با مفهوم دین مترداف و همسان است. چنانکه گفته میشود مذاهب اسلام و مذهب زرتشت که مقصود دین اسلام و دین زرتشت میباشد.
ایدئولوژی
یک تئوری کلی درباره جهان هستی همراه با یک طرح جامع، هماهنگ و منسجم است که راه انسان را در زندگی مشخص میکند و هدف آن سعادت و تکامل اوست. به عبارت دیگر ایدئولوژی یک سلسله آراء کلی و هماهنگ درباره رفتارهای انسان است و مجموعه ای از بایدها و نبایدها در زندگی و رفتار انسان میباشد. در ایدئولوژی بینشها، گرایشها، روشهاو کنشهای انسان مشخص می شوندو شکل میگیرند.
جهان بینی
عبارتست از نگرش انسان به هستی و توجیه و تبیین آن در رابطه با انسان به عبارت دیگر دید کلی که انسان از جهان هستی دارد و بر اساس آن به تعبیر وتفسیر آن می پردازد جهان بینی نامیده میشود و به طور کلی برداشت کلی انسان از جهان هستی را جهان بینی او می گویند.
انواع جهان بینی
جهان بینی انواع گوناگونی دارد، بر اساس پذیرفتن ماوراءالطبیعه و یا انکار آن میتوان جهان بینی را به جهان بینی الهی و جهان بینی مادی تقسیم نمود.در کل گفته اند: جهان بینی سه گونه است : علمی، فلسفی، مذهبی.
مکتب
مجموعی ایست که در ابتدا به تفسیر انسان و جهان می پردازد و سپس بایدها و نبایدهای انسانی را مشخص و معین میسازد. هم نیاز انسان را به جهان بینی مرتفع میکند و هم یک نظام ارزشی برای زیستن و چگونه زیستن ارائه میدهد. در واقع مکتب مجموعه جهان بینی و ایدئولوژی یک انسان میباشد.
سیر تکامل دین و جهان بینی انسان
تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان است و دین خدا که همان دین اسلام است (ان الدین عندالله الاسلام) از نخستین روز پیدایش بشر همراه وی بوده است و اولین فرد انسان حضرت آدم پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی بوده است و ادیان شرک آمیز همگی در اثر تحریفات و اعمال سلیقه ها و اغراض فردی و گروهی پدید آمده است. در قرآن کریم تصریح شده نسل کنون بشر به دو نفر مرد و زن منتهی است بنام آدم و حوا.آدم پیغمبر بوده و وحی های آسمانی به وی نازل می شده است. دین آدم بسیار ساده بوده است و پس از آدم و زوجه اش فرزندانش روزگاری با نهایت سادگی بدون اختلاف می گذرایندند، چون روز به روز شماره افراد افزوده و به قبائل مختلف تقسیم شدند و درهر قبیله نیز بزرگانی یافت می شدند که افراد قبیله به آنان احترام می گذاشتند و حتی پس از مرگ نیز مجسمه های ایشان را می ساختند و مورد ستایش قرار میداند و از همین روزگار بت پرستی در میان رواج گرفت چنانکه در اخبار امامان وارد شده که پیدایش بت پرستی از این راه بوده است و تاریخ بت پرستی نیز همین معنی را تأئید میکند. کم کم در اثر اجحافاتی که اقویا به ضعفا می نمودند اختلافاتی بین مردم پیدا شد این اختلافات باعث به وجود آمدن فرقه های مختلف گردید. به هر حال طبق آیات قرآن مانند : «کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیکم بین الناس فیما اختلفوا فیه بقره 3/2»
می توان دوران زندگی دینی بشر را به صورت زیر بیان کرد:
اول: دوران سادگی و بی رنگی بشر دوم : دوران زندگی اجتماعی سوم : دوران تضادها و تصادمهای اجتناب ناپذیر اجتماعی یا همان دوران اختلافات چهارم : مرحله آمدن انبیاءاز طرف خداوند برای نجات انسان .
از نظر اسلام و دانشمندان مسلمان دین خداوند یکی است و از نخستین روز پیدایش بشر همراه وی بوده است. لذا تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان می باشد . به خصوص علامه طباطبایی و استاد مطهری درباره سیر تکامل دین و جهان بینی بشرنظرات جالبی را ارئه نموده اند.
ولی جامعه شناسان و مردم شناسان غربی می گویند: دین انسانها به صورت تکاملی رشد نموده است و از طبیعت پرستی شروع شده تا به بت پرستی و در آخر به خدا پرستی رسیده است. آنها دین را فطری بشر نمی دانند و بیان می کنند:
جهان بینی انسان به موازات رشد و تکامل فرهنگ معنوی و بینش او دائماً در حال تحول و تکامل بوده است و در مسیر تکامل خود مراحلی را طی نموده است تا به حرکت کنونی رسیده است. الف: مرحله ادیان ابتدایی ب: مرحله ادیان قدیم و چند خدایی ج: مرحله ادیان متکامل و یک خدایی .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دین و تکنولوژِی
در نوبت گذشته بیان کردیم که از جهانبینی دینی علم سکولار متولد نمیشود و حال آنکه علت ظهور تکنولوژی در اندیشه بشر و به دنبال آن تولید صنعت علم جدید و سکولار است، میباشد. طبعاً با جهانبینی دینی نمیتوان به تکنولوژی رسید، چرا که حداقل سخنی که میتوان در این باره گفت، این است که دین انگیزهای برای رسیدن به تکنولوژی و صنعت ایجاد نمیکند، هر چند ممکن است با آن در تعارض هم نباشد، چون دین در صدد تسلط بر جهان و تغییر آن نیست، در حالی که علم جدید در اندیشه جهانی است منطبق با خواستههای انسان و لذا فنآور است نه علمآور، ابزار ساز است، نه انسانساز، میخواهد طبیعت را عوض کند نه انسان را، معاشاندیش است نه معاداندیش... . اکنون کمی مبسوطتر در این باره سخن میگوییم. درباره تکنولوژی و نسبت آن با دین باید در سه موضوع بحث کنیم: 1ـ نسبت تکنولوژی با «پیشرفت» و اینکه آیا تکنولوژی پیشرفت است؟ 2ـ آیا دین مشوق و برانگیزاننده تکنولوژی است و با جهانبینی دینی میتوان به تکنولوژی ابتداءً دست یافت؟ 3ـ بر فرض که تکنولوژی مشوق دینی نداشته باشد، آیا با دین و آموزههای دینی در تعارض است؟ قبل از پرداختن به سه موضوع مذکور، تذکر دو نکته را لازم میدانم. الف) امروزه کسی که شک ندارد که مسلمانان برای دفاع از کیان اسلام و کشورهای اسلامی باید بالاترین تجهیزات نظامی و تکنیکی را به دست آورند و در این باره از هیچگونه تلاشی خودداری نکنند چرا که دستور صریح دین است که «واعدوا لهم ماستطعتم من قوه و من رباط الخیل، ترهبون به عدوالله و عدوکم»(1) و لذا از بحث ما درباره تکنولوژی هرگز نباید نتیجه گرفت که مسلمانان در فکر تجهیزات تکنیکی نباشند. چون امروزه تکنولوژی عنوان دومی پیدا کرده و آن نیرومند شدن قوای اسلام در برابری قدرت کافران و این عنوان دوم حکم وجوب را به همراه میآورد چرا که قرآن دستور فرموده که «اعدوا» یعنی باید بالاترین آمادگیها در قوای اسلامی وجود داشته باشد. بحث ما درباره تکنولوژی بر فرض نبود این عنوان ثانوی است. (دقت کنید) ب) درباره تکنولوژی برخی درصدد سود و زیان آن برآمدهاند و برای رد یا قبول آن برخی فوائد آن و برخی مضراتش را بیان کردهاند. به نظر ما فقط با طرح سود و زیان نمیتوان درباره رد یا قبول تکنولوژی و صنعت، سخن گفت بلکه باید مبانی تکنولوژی و صنعت و ارتباط آن به سه موضوع بیان شده مورد بررسی قرار گیرد. 1ـ نسبت تکنولوژی با پیشرفت چیست؟ واژه پیشرفت(2) واژه جدیدی است که از قرن هیجدهم به کار گرفته شد و علت ورود این واژه رشد علوم تجربی و کشفیات جدید بود. «از آنجا که علم تجربی دائماً در حال کشف مسائل جدید بود، روشهای علمی چنان اعتباری کسب کردند که در دیگر زمینههای اندیشه نیز مورد تقلید قرار گرفتند و در نتیجه در تحقیقات اجتماعی و حتی بررسی مفهوم تاریخ، کوششهایی بسیار در جهت یافتن تکیهگاهی علمی به عمل آمد و مورخین در جستوجوی قواعد تعیینکنندهای بودند تا بتوانند آنها را به عنوان «قانون» ارائه دهند، دیری نپایید که به «قانون ترقی انسان» که نخستین پرتو خود را از علم برگرفته بود دست یافتند».(3) بنابراین به جرأت میتوان گفت که اندیشه و نظریه «ترقی و پیشرفت» مولود انقلاب علمی است. این انقلاب باعث شد تا متفکرین مدرن انسانها را در زمان و تاریخ رو به جلو بدانند و معتقد شوند که آنچه در گذشته زمانی قرار داشته کهنه و عقبمانده است. در نتیجه چنین فکری هر آنچه انسان جدید به وجود میآورد اعم از فکر، ابزار، روش و... طبق این نظریه همه رو به جلو و بهتر از گذشته است لذا تعلیم و تربیت جدید، پزشکی جدید، وسایل زندگی جدید روشهای جدید برای زندگی و... همه و همه بهتر از گذشتهاند و در آینده نیز بهتر میشوند. از همه بالاتر انسانی که این ابزار و تفکر جدید را آورده پیشرفتهتر و بهتر از انسان گذشته است. بنابراین انسان غربی بهتر و جلوتر از انسان شرقی معرفی شد! این نگاه تاریخی به انسان و تفکر که نظریه پیشرفت و اصطلاح پیشرفت را با خود آورد، آنچنان جا افتاد که اکثر مسلمانان نیز آن را پذیرفتند و بدون هیچ سؤالی درباره صدق و کذب آن و بدون هر گونه تأملی درباره «اندیشه ترقی» پیشرفت غربی را الگوی پیشرفت دانستند و سعی نمودند تا به آن برسند اما اکنون پس از حددود دو قرن این سؤال در ذهن برخی مطرح شده است که آیا آنچه در غرب اتفاق افتاد پیشرفت است!؟ و آیا خط سیر زمان خطی رو به جلو است و انسانهای گذشته و تفکرات گذشته و ابزارها و روشهای زندگی گذشته و خلاصه هر آنچه صنعت «گذشته» دارد در برابر نو و جدید عقبمانده است!؟ و آیا استوار ماندن بر یک فکر و تغییر ندادن ابزار و... زندگی عقبماندگی و حکایتی ضدارزشی است؟! و انسانهای گذشته را که چنین بودند و تغییری در زندگی و فکر آنها مشاهده نمیشد باید عقبمانده، متحجر و... نامید!؟ و آیا ... و آیا ... و آیا...؟ از آنجا که بحث، نسبت تکنولوژی با دین است برای پاسخ به این سؤالات باید به سراغ دین برویم و از دین سؤال کنیم که تکامل و پیشرفت انسان در چیست. دین و پیشرفت آنچه واضح و روشن است و نیازی به پاسخی از دین ندارد، این مسأله است که تکامل هر موجودی نسبت به همان موجود باید سنجیده شود و هر موجودی کمال خاص خود را دارد که اگر به آن کمال مورد انتظار نرسید ناقص خواهد بود. به همین جهت آنچه از یک گیاه انتظار میرود از حیوان انتظار نمیرود. نیز هر نوع گیاه کمال خاص خود را دارد، از درخت سرو انتظار بلندی میرود و کمال آن نیز بلندی است نه میوه دادن و از درختان انتظار میوه دادن میرود نه بلندی و... . حال از منظر دین کمال انسان چیست و چه انتظاری باید از او داشت؟ از نظر دین انسان موجودی متفاوت از نبات و حیوان است و لذا کمال وی نیز با کمال نبات و حیوان متفاوت است. از نظر دین انسان نبات یا حیوان پیچیدهتر یا باهوشتر نیست بلکه موجودی است به کلی متفاوت و جدا از دیگر موجودات. دین هرگز تفسیری مادی از انسان نمیکند و اگرچه معتقد است که جنبههای نباتی و حیوانی در انسان وجود دارد اما حقیقت انسان را جدا از جنبههای حیوانی و مادی میداند و لذا انتظار متوقع از او را جدا از انتظارات حیوانی و مادی میداند. اگر ما انسان را همان حیوان باهوشتر بدانیم کمال آن را، مادی خواهیم دانست، چنانچه غرب وقتی انسان را به حیوان باهوشتر و پیچیدهتر تعریف کرد، کمال آن را نیز قدرت بیشتر، به دست آوردن امکانات مادی بیشتر، مصرف بالاتر و... دانست. در این نگاه انسان مولد تکنولوژی و صنعت و مسلطتر بر طبیعت، پیشرفتهتر معرفی میشود و انسان مسلط بر خود و هماهنگ با طبیعت و راضی از آنچه خداوند برای او قرار داده را باید عقبمانده و... دانست!! فرانکلین لونان باومر در این باره مینویسد: «در عصر علم ... ترقی وابسته به تغییر یافتن از «درون» نیست بلکه به «تغییر از برون» مربوط است».(4) طبق این تفکر اگر انسان از درون خود را عوض کرد ترقی نکرده است، بلکه اگر طبیعت را عوض کرد و توانست برای تغییر طبیعت تکنولوژی بیافریند، مترقی خواهد بود! اما آیا دین که انسان را خلیفه خداوند و مسجود ملائکه میداند نیز چنین انتظاری از انسان دارد و کمال آن را در امور مادی و رفاهی بیشتر میداند!؟ دینی که سعی دارد تا دید مادی را از انسان بگیرد و جهانی بالاتر را به او نشان دهد و دنیا را در مقابل آن ناچیز میداند (فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الا قلیل)، بندگی و عبادت و اطاعت خداوند را اولین وظیفه انسان میداند (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) و معقتد است که مقام درک «انه به کل شی شهید» را دارد و میتواند به درک «نحن اقرب الیکم من حبل الورید» برسد. آیا چنین دینی کمال و پیشرفت انسان را در رفتن کره ماه و ساختن ابزار تکنیکی جهت تسلط بر طبیعت میداند!؟ توجه شود، در اینجا سخن از تعارض دین با تکنولوژی نیست، سخن از تعریف پیشرفت و کمال الشان از منظر دین است. دین کمال انسان را قرب به خداوند و درک حضور او در همه جا میداند، اگر انسانی به مقام «دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی» رسید و یا حداقل به مقام تزکیه نایل آمد، چه به کره ماه برود یا نرود، چه وسیلهای را اختراع بکند یا نکند، به کمال انسانی نائل آمده و به آنچه از انسان انتظار میرود رسیده است. به نظر ما با تدقیق در آیات و روایات این نتیجه به دست میآید که کمال انسان تقرب به خداوند است و تنها ملاک برای کمال انسان همین است و دیگر امور باید با این ملاک سنجیده شوند. اگر انسانی به این مقام رسید، پیشرفته است و اگر روشها و راههایی برای نیل به این مقام به کار گرفت آن روشها و راهکارها خوب و مورد تحسین دیناند و اگر روش، فکر و ابزاری به وجود آورد که مانع تقرب بودند، از نظر دین عقبماندگی و سیر قهقرایی است. با این بیان از پیشرفت سؤال دوم را مطرح میکنیم: 2ـ آیا دین مشوق تکنولوژی است؟ از آنچه در پاسخ به سؤال قبل به دست آمد متوجه میشویم که دین، تکنولوژی و صنعت را برای انسان پیشرفت و کمال نمیداند و مطلوبیت صنعت و تکنولوژی را بالغیر میداند. یعنی اگر صنعت و تکنولوژی جهت دفع دشمنان دین مورد استفاده قرار بگیرد دین مشوق آن میباشد، اما بدون چنین کاربردی و اولاً و بالذات صنعت و تکنولوژی را توصیه نمیکند. چون مبنای صنعت و دانش فنی تسلط بر طبیعت و تغییر آن به نفع میل و هوس انسان است و در تفکر مواد صنعت نگاهی معترضانه به طبیعت موجود وجود دارد، در حالی که دین نگاهی رضایتمندانه به طبیعت موجود دارد و به همین جهت درصدد تسلط و تغییر طبیعت موجود نیست. و اما پاسخ به این سؤال که «مگر فنآوری و محصول آن که صنعت نام دارد، علم نیستند و مگر دین ما را تشویق به علمآموزی و استفاده از شرارت علم نکرده است؟ چرا دین ما را تشویق نموده تا به دنبال علم برویم و دستاوردهای علمی را در زندگی به کار ببریم، اما: 1ـ «علم» در متون دینی تعریف خاصی دارد و نمیتوان لفظ «العلم» را در متون دینی معادل کلمهی science دانست، علمی که در آیات و روایات بسیار سفارش شده علم تجربی نیست. 2ـ اگر هم بپذیریم که مراد دین از علم، علم تجربی است و دین هم بر علم تجربی تأکید نموده است، با این حال نمیتوان از این مطلب نتیجه بگیریم که صفت و فنآوری مورد توجه دین است و مشوق دینی دارد، چون برای رسیدن به صنعت و فنآوری غیر از علم تجربی فکر دیگری لازم است و آن تغییر جهان به نفع خواستههای انسان است. در حالی که متون دینی، مستقیم و غیرمستقیم چنین تفکری را نفی میکنند. اگر جهان مخلوق خداوند است و اگر پدیدههای آن فعل الهی است، فکر تغییر اعلام نارضایتی از وضع موجود و خلقت الهی انسان، بلکه در پارهای موارد از پدیدههای طبیعی رنج میکشد و درصدد چارهای است اما دفع این رنج و چارهجویی برای آن نیز در نظام آفرینش قرار داده شده است و برای استفاده از آن و نیز چگونه استفاده کردن هم باید از دین و خداوند سؤال کنیم. هماهنگ به طبیعت عمل کردن با تغییر آن تفاوت دارد. استفاده از گیاهان دارویی و ترکیب آنها، با تغییر شیمیایی آنها تفاوت دارد، استفاده از آتش و شمع برای بهرهگیری از نور آنها در شب تفاوت دارد با اختراع لامپ و استفاده از نور آنها. در فرض اول از «نور آتش» در شب استفاده میشود اما در قسم دوم انسان درصدد است تا «شب» را به روز «تغییر» دهد. لذا در مدرنیته مفاهیمی مانند رضایت، توکل، صبر، قناعت و... جایی ندارند چرا که اعتقاد بر این است که هر چیزی را انسان «میتواند» عوض کند و «باید» عوض کند، در مقابل هیچ ارادهای غیر از آنچه خود بخواهد، تسلیم نمیشود. 3ـ روایاتی مانند «اطلبوا العلم و لو بالصین» که زیاد به آن تمسک میشود نیز مقصود از «علم» علم خداشناسی است نه علم تجربی. «قال علی علیه السلام: اطلبوا العلم و لو بالصین، هو علم معرفته النفس و فیه معرفه الرب عزوجل(5)» 3ـ آیا صنعت و تکنولوژی با دین تعارض دارند؟ در توضیح سؤال سوم، باید سؤال را اینگونه طرح کنیم: آیا صنعت و فنآوری با تکامل انسان آنگونه که دین انتظار دارد منافات دارند و بنابراین نه تنها دین فنآوری و صنعت را پیشرفت نمیداند و در تکامل انسان نقش مثبتی برای او قبول ندارد، بلکه نگاه منفی به آن دارد و آن را سد راه تکامل انسان میداند؟ چنان که قبلاً بیان کردیم مبانی صنعت و تکنولوژی با آموزههای دینی تعارض دارند، چون صنعت و فنآوری برخاسته از علم جدید و مدرن هستند و در علم جدید هدف علم یافتن حقیقت نیست بلکه تسلط بر طبیعت و تغییر آن است و لذا نگاه علم به طبیعت و نظام عالم غیراخلاقی و سکولار و معترضانه است. اما نگاه دین به جهان نگاهی اخلاقی و رضایتمندانه است و هدف علم در جهانبینی دینی کشف حقایق هستی و یافتن کارکردهای طبیعت برای هماهنگ شدن با آن و جلب رضایت الهی است. اما گذشته از مبانی فنآوری و صنعت جدید، آیا خود ابزار جدید و استفاده آنها و تشویق و ترغیب مردم در بهکارگیری هر چه بیشتر آنها چه نسبتی با دین و آموزههای دینی دارد؟ برای پاسخ به این سؤال باید سؤال دیگری مطرح کنیم و آن اینکه آیا بین اعتقادات انسان و ابزار زندگی و روش معیشتی او تعامل و داد و ستد برقرار است و یا اینکه هیچ ارتباطی بین آنها نیست؟ آیا میتوان گفت که جهانبینی هر فردی با مبانی فلسفی و فکری به دست میآید و لذا جایی برای تأثیر ابزار و رفتار و روش بر جهانبینی باقی نمیماند؟ و یا اینکه همان طور که مشکل تولید کالا، روش تولید و مصرف و ابزار زندگی، متأثر از اعتقادات میباشند اعتقادات نیز متأثر از آنها است؟ به نظر ما این دو متأثر از یکدیگرند و نمیتوان گفت که بین آنها هیچ ارتباط و تعاملی وجود ندارد، دستورات و سفارشات دین مؤید این مطلب است. میتوان از دین که چشم و گوش انسان را مسوول میداند و برای آن دستورات خاصی قرار داده و اجازه نمیدهد انسان هر چیزی را ببیند و بشنود، به خوبی فهمید که دین در دیدهها و شنیدهها معتقد به تأثیرگذاری است و لذا دوباره ابزار زندگی که هر روزه مورد استفاده انسان است ساکت نیست. چرا دین درباره نوع لباس و رنگ لباس سخن گفته و مثلاً لباس ابریشم را برای مردان حرام دانسته و یا پیراهن سیاه را مکروه میداند؟ چرا غذا خوردن در ظرف «طلا» حرام است، چرا خوردن برخی غذاها را نهی کرده است؟ ما به دلیل این احکام آگاه نیستیم، اما دخالت دین در امور معیشتی انسان را به این نکته متنبه میکند که نظر دین درباره خوراک و لباس، ابزار زندگی خنثی نیست. اگر این امور در اعتقادات انسان دخالتی نداشته باشند چه لزومی دارد که دین در مورد آنها پافشاری کند. چنانچه از آیه سیام سوره روم(6) به دست میآید احکام دین اسلام همانند خود دین اسلام منطبق با فطرت است و چون فطرت انسان فطرتی توحیدی است بنابراین این احکام مطابق توحید میباشند. حال آنکه احکام دین توحیدی هستند پس خلاف این احکام شرک و غیرتوحیدی است و لذا میتوان غذای توحیدی و غذای غیرتوحیدی، لباس توحیدی و لباس غیرتوحیدی، مصرف توحیدی و مصرف غیرتوحیدی، تولید توحیدی و تولید غیرتوحیدی، هنر توحیدی و هنر غیرتوحیدی و... داشت. همان طور که جهانبینی توحیدی لباس و خوراک و .. توحیدی را میآورد، لباس و خوراک و ... غیرتوحیدی هم جهانبینی غیرتوحیدی میآورد و نمیتوان با ابزار و لباس و خوراک و... غیرتوحیدی زندگی کرد و در عین حال اعتقادات توحیدی داشت. مسلماً یکی دیگری را از صحنه خارج میکند. چنانچه شهید مطهری در تعارض اعتقادات توحیدی و رفتارهای غیرتوحیدی و گناه میفرمایند این در انسان همیشه در تعارض باقی نمیمانند و بالاخره یکی دیگری را به شکل خود درمیآورد، ابزار زندگی و خوراک و لباس و... نیز چنیناند. البته ممکن است تأثیر این امور در افراد مختلف باشد و بنابر درجه افراد در اعتقادات و مراقبه آنها در اموری عبادی این تأثیر شدت و ضعف پیدا میکند. چرا انسانهای امروز توکلشان به خداوند کمتر شده است؟ چرا رضا به معیشت مقرر خداوند ندارند؟ برای پول درآوردن دروغ میگویند، عباداتشان صوری شده است چرا اگر ضربالمثلی که میگفت «با توکل زانوی اشتر ببند» امروز بیشتر بر «بستن زانوی» اشتر تأکید میشود در حالی که دیروز بر توکل اهمیت بیشتری میدادند؟ پاسخ تمام این سؤالات یک چیز است و آن اینکه انسان امروز نقش خداوند را در این عالم کم میداند و یا اصلاً خداوند را در این عالم و زندگی خود مؤثر نمیداند. یکی از علل مهم چنین اعتقادی (هر چند ناخودآگاه) حذف آن چیزهایی است که انسان را به یاد خداوند میاندازند، چه کسی امروز از دیدن ماشین و وسایل پیچیده برقی به یاد خداوند میافتد؟ انسان امروز چگونه میتواند به آیه «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت» عمل کند، در حالی که به جای نظر کردن به مخلوقات الهی، بیشتر به مصنوعات انسانی نگاه میکند و به جای تحسین خداوند، انسانها را تحسین میکند و در نتیجه به جای کرنش در مقابل خداوند، انسانها را تعظیم میکنند. این یکی از موارد غفلت از خداوند است. مورد دیگر آنکه، با ورود صنعت و علم جدید، دید انسانها به پدیدهها تغییر کرد و در هر پدیدهای علت مادی را جستوجو میکنند و از غایت الهی آن غافلاند، این غایتگریزی درد هولناک انسان جدید است. باعث میشود که تمام پدیدهها را مادی و زمینی ببینند و توجهشان به عالم بالا کم شود و یا قطع شود، که همین امر هم باعث ظهور بیماریهای مختلف روحی و روانی شده است. دل بیجمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد انسانهای امروز به جهت ناپدید شدن جمال جانان از زندگیشان دچار اضطراب و افسردگی و... شدهاند و این نتیجهی غفلت از خداوند است. بگذریم که با ورود تکنولوژی و صنعت جدید برخی، حتی انسان را رب عالم میدانند و معقتدند انسان با صنعت و فنآوری که آفریده جهان را در اختیار دارد. این همان طغیانی است که خداوند فرموده انسان اگر توهم بینیازی کند طغیان میکند (ان الانسان لیطغی ان راه استغنی) و امروز انسان با دست یافتن به ابزار طغیان، طغیان کرده و «ان ربکم الاعلی» سر داده است! به هر حال چه این سخنان مقبول افتد و یا تحجر تلقی شود، امروز باید درباره این امور دوباره اندیشه و تأمل کنیم. متأسفانه در دنیای جدید همه سخن از بازنگری و بازخوانی تفسیر دین و فهم دین و برخی هم بازخوانی اصل دین میزنند اما به ندرت کسی سخن از بازنگری درباره اعتقاد به «پیشرفت غرب»، «مطلوبیت فنآوری»، «رشد بیرویهی علم تجربی و الگو قرار گرفتن آن» و... میگوید. امروزه روشنفکری یعنی زیر سؤال بردن دین و اعتقادات دینی و تفسیری مدرن از آموزههای دینی، اما زیر سؤال بردن فنآوری، پیشرفت غرب و... تحجر و عقبماندگی است، بیاییم یک بار در الگوهایی که امروز دنیای غرب بر ما تحمیل کرده دوباره اندیشه کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دین ممتاز
قدرت خداوند:
«واذ اخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطور خذوا ما آتیناکم بقوة واسمعوا قالوا سمعنا وعصینا واشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم قل بئسما یامرکم به ایمانکم ان کنتم مومنین»1
ای بنی اسرائیل بیاد آرید زمانی را که از شما عهد گرفتیم وکوه را در بالای سر شما نگهداشتیم وگفتیم آنچه را که بشما داده ایم با قوت ومحکمی بگیرید (تورات را قبول کنید) وبشنوید(اطاعت کنید) گفتند شنیدیم ونافرمانی کردیم وبه جهت کفرشان، محبت گوساله در دلهای آنان جا گرفت ( به عبادت گوساله دل بستند) بگو چه ناپسند است آنچه که ایمانتان شما را به آن امر می کند اگر از ایمان آورندگان باشید.
تفسیر المنار می گوید منظور آیه اینست که خداوند اول از ایشان عهد گرفت وسپس برای اینکه در عهد خودشان ثابت باشند کوه را بربالای سر آنان بلند کرد.
ولی این تفسیر صحیح نیست زیرا آیه 171 از سوره اعراف که می فرماید: « واذا نتقنا الجبل فوقهم کانه ظلة وظنوا انه واقع بهم خذوا ما آتیناکم بقوة » بیاد آرید زمانی را که کوه را بر بالای سر آنان نگاهداشتیم، گویا که آن سایه بانی است وگمان بردند (یقین کردند) که آن کوه برسر آنان می افتد (دراین هنگام گفتیم ) آنچه را که به شما داده ایم (تورات را ) با قوت ومحکمی اخذ کنید از این آیه معلوم می شود که خداوند در وهله اول کوه را در بالای سر ایشان نگه داشته وتهدید کرده است وچون ایشان دیده اند که کوه می افتد مجبور شده اند که ظاهرا اطاعت کنند .
مرحوم آقای شیخ جواد بلاغی در تفسیر این آیه می گوید منظور از «خذوا ما آتیناکم بقوة» اینست که : بقوة من القلب والبدن ولی این معنی بعید بنظر می رسد زیرا در اینجا موضوع قلب وبدن نیست بلکه مقصود اینست که ای یهودیان ، خداوند که تورات را برای هدایت وراهنمائی شما فرستاده است به آن چنگ زنید وعمل کنید ودستورات آن را متروک نگذارید.
ممکن است تصور شود که بلند کردن کوه طور در بالای سر بنی اسرائیل، برای ایمان آوردن آنان ، یک امر اجباری بوده وبا آیه لا اکراه فی الدین ... متناقض می باشد می گوئیم این کار (بلند کردن کوه) برای اطاعت واجبار باطنی نبوده است بلکه برای این بوده که لااقل ولو بظاهر، اظهار انقیاد وتسلیم کنند ومانع پیشرفت مقاصد حضرت موسی نباشند اما معنای لا اکراه فی الدین... عبارت است از کرامت قلبی ولو اینکه ظاهرا ایمان ابراز دارند وهیچگس حتی پیامبر وظیفه نداشته است که در باره ایمان واقعی به تفتیش مردم بپردازد.
یک امتیاز بزرگ اسلام:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دین و سیاست
کتاب: مبانى اندیشه سیاسى در اسلام، صفحه 55
نویسنده: عباسعلى عمید زنجانى
دین را مىتوان به مجموعه به هم پیوستهاى از باورها و اندیشههاى برگرفته از وحى الهى در رابطه با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ تعریف کرد که هدف آن، هدایت انسان به سوى روش بهتر زیستن و کاملتر شدن است.
این تعریف منطبق با تفسیرى است که در برخى از روایات و کتابهاى کلامى در مورد ایمان آمده است: (اعتقاد بالجنان عمل بالارکان و اقرار باللسان) که تعاریف جامعه شناسانه از دین که برخى جامعه شناسان ارائه دادهاند نیز مىتواند در راستاى این تعریف جامع باشد .
جامعه شناسانى چون: نیل اسملسر و فلورانس کلاکون و فرد استرادیت بک دین را از مقوله جهت گیرى ارزشى دانستهاند و آن را عبارت از اصول پیچیده و در عین حال کاملا منظم و مرتب شدهاى شمردهاند که به جریان سیال اعمال و اندیشههاى انسانى در ارتباط با حل مسائل مشترک انسانى، نظم و جهت مىدهد. با این توضیح که جهت گیرى ارزشى در دین به صورت چارچوبهاى مافوق طبیعى و مقدس ترسیم مىشود و در اندیشههایى چون اومانیزم به شکلى فاقد قداست ارائه مىگردد.
دو فصل عمده دین؛ یعنى عقاید و جهانبینى، مقررات و احکام و اخلاق و سیر تکامل انسان است.
قرآن بصراحت، شریعت را جزء جدا نشدنى دین در همه آیینهاى آسمانى مىشمارد (4) و اعتقاد مجرد را در صورتى که همراه با عمل به احکام و مقررات وحى نباشد ـ هر چند که درست باشد ـ دیندارى تلقى نمىکند. (5) شاخص همیشگى و ماهوى دین، اندیشهاى نظام یافته در زمینه جهان بینى و شریعت است و هدف غایى آن چیزى جز رشد و تعالى انسان در زندگى این دنیا و فرجام آن نیست.
بى شک، بخشى از انسان، زندگى جمعى اوست و بخشى از جامعه نیز سیاست و حکومت است. دین با چنین تعریف و شاخص و هدفى چگونه مىتواند از این بخش مهم از زندگى انسان غافل باشد و مدعى هدایت وى به سرنوشتى بهتر در دنیا و آخرت باشد؟ همه کسانى که به نحوى به تعریف دین پرداختهاند، به این حقیقت اذعان نمودهاند که هدف دین، سامان بخشیدن به زندگى انسان است.
ب ـ تعریف سیاست
گرچه ارائه تعریفى جامع و مانع از سیاست ـ همچون همزادش دین دشوار و در حقیقت سهل و ممتنع است، اما همان گونه که در جاى دیگر از این نوشتار آوردهایم، سیاست به معنى مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومى در جهت مصلحت جمعى و انتخاب روشهاى بهتر در اداره شئون کشور، یا علم اداره یک جامعه متشکل، و یا هنر مشیت امور مردم در رابطه با دولت، همواره در ارتباط با بخشى از زندگى انسان مطرح است و چون به عمل انسان مربوط مىشود، ناگزیر با دین که متکفل بیان شیوههاى زیستن است، تماس پیدا مىکند؛ و از این رو یا در تضاد با آن و یا هم سوى آن عمل مىکند. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل مىکند.
اکنون با توجه به مفهوم دین و سیاست، بخوبى مىتوان دریافت که قضیه منطقى «دین از سیاست جدا نیست» از مصادیق روشن قاعده منطقى و فلسفى «قضایا قیاساتها معها» مىباشد. (6)
ج ـ ماهیت رابطه دین و سیاست در اسلام
صرف نظر از تلازم مفهومى دو مقوله دین و سیاست، اصولا توجه به سه بخش اصولى تعالى اسلام : ایدئولوژى، شریعت و اخلاق، خود مبین این رابطه عمیق، اصولى و جدایى ناپذیر میان آن دو است و با توجه به محتوا و مسائل ماهوى دین و سیاست، جایى براى تردید باقى نمىماند که در اسلام رابطه دین و سیاست یک رابطه منطقى و ماهوى است و این دو، لازم و ملزوم یکدیگرند و جدایى ناپذیر، و به عبارت دیگر این رابطه به عنوان یک اصل و یک مبناى کلى و زیربنایى در تفکر اسلامى غیر قابل انکار مىباشد.
صورت مسئله و ماهیت این رابطه منطقى را مىتوان به صورتها و شیوههاى مختلف طرح کرد :
.1 در عرصه سیاست و قلمرو دین مشترکاتى وجود دارد که این دو را در هدف و یک سلسله مسائل مهم زندگى اجتماعى، به هم مربوط مىسازد. ولى در عین حال، هرکدام از آن دو، ممیزات و ویژگیهاى اختصاصى خود را دارند و به همین دلیل در شرایط خاص ناگزیر از یکدیگر جدا مىشوند . مثلا در شرایط فساد دولت و اقتدار سیاسى حاکم که راه هر نوع اصلاح و دگرگونى بسته مىشود، دین راه انزوا پیش مىگیرد و پیروانش را به کنارهگیرى از ورطه سیاست فرا مىخواند، چنانکه سیاست و سیاستمداران نیز در شرایط استبداد دینى و فساد اقتدار دینداران، ممکن است که دین را از صحنه خارج کنند، گرچه خود دیندار هم باشند.
به همین دلیل جمعى در بررسى اندیشههاى سیاسى اسلام، رابطه دین و سیاست را در حد همان مرز مشترک دو مقوله پذیرا هستند و التزام به این رابطه را به صورت مشروط مىپذیرند و جدایى نسبى را اجتناب ناپذیر مىدانند.
به نظر مىرسد که این گونه برداشت از ارتباط دین و سیاست، از آنجا ناشى مىشود که اینان دین و سیاست را به مفهوم عینى آن دو لحاظ کردهاند، که در این صورت مىتوان فرض کرد که یکى از آن دو یا هردو از مسیر و هدف خود، خارج و دچار تباهى شود. در حالى که پیش فرض آن است که در صورت مسئله، دین و سیاست به مفهوم درست آن دو تفسیر شود که در این صورت فرض جدایى، امکان پذیر نخواهد بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 93 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عنوان تحقیق: قرض و
مستثنیات دین
گردآوردندگان:
سمیه عبیری، سعیده محمدی شورهای
نام استاد مربوطه
جناب دکتر رستمی
نام دانشگاه
دانشگاه آزاد اسلامی واحد
ورامین- پیشوا
عنوان درس:
قواعد فقه 1
سال 84- 1383
مقدمه:
قرض در لغت به معنی قطع کردن و بریدن است، چه آنکه مقرض قطعة از مال خود را جدا میکند به مقترض میدهد و در اصطلاح چنانکه ماده 648 ق.م میگوید، قرض عقدی است که به موجب آن احدطرفین مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک میکند که طرف مزبور مثل آن را از حیث مقدار جنس و وصف رد نماید و در صورت تعذر رد مثل قیمت یومالرد را بدهد.
چنانکه در مادة بالا تصریح شده قرض عقدی از عقود مفید است و علاوه بر شرایط اساسی برای صحت معامله مذکور ماده 190 ق.م در انعقاد عقد قرض شرائط خاصه دیگری لازم است که در مورد دین بیان میکنند که دین جنبه منفی تعهد است که قائم به مدیون و متعهد باشد. همچنانکهطلب جنبه مثبت آن و قائم بدائن است و در این امر هیچگونه نظری سبب پیدایش آن نیست و فرقی نمینماید که دین حاصل از تعهد باشد یا از شبهعقد یا از جرم حاصل شده باشد یا از شبه آن و یا آنکه بوسیله قانون به وجود آمده باشد. قانون مدنی بسیاری از مسائل مربوط به دین را مبحث تعهدات و سقوط آن بیان نموده که قبلاً باید متذکر بود که از نظر تحلیلی تعهد رابطهای بین متعهد (مدیون) و متعهدله (دائن) به وجود میآورد که متعهدله حق میدهد مورد تعهد را از تعهد مطالبه بنماید. این حق شخصی است و مستقیماً در مقابل مدیون میباشد به خلاف حق عینی که بر مال تعلق میگیرد و در مقابل تمامی افراد است ولی باید متذکر بود که حق شخصی مزبور و یا باصطلاح حقوقی حق دینی بی رابطه با اموال خارجی مدیون نمیباشد و شماعی بسیار رقیق و غیرمرئی نسبت با اموال مدیون دارد. بدین جهت در مورادی که شخصیت اقتصادی مدیون محو میگردد مانند مورد فوت یا ضعیف میشود. مانند مورد ورشکستگی آن شعاع غلیظ شده و حق وثیقه که یکی از اقسام حقوق عینی است نسبت به دارایی مدیون ایجاد میگردد. این تحول از خصایص حق مالی است و در حق غیرمالی مانند ولایت زوجیت و امثال آن یافت نمیشود.
مفهوم قرض
تعریف:
بر طبق ماده 648 قانون مدنی: «قرض عقدی است که به موجب آن احدی از طرفیت مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک میکند که طرف مزبور مثل آن را از حیث مقدار و جنس و قرض و وصف رد نماید و در صورت تعذر رد مثل قیمت یومالرد را بدهد.»
قرض وسیلهای برای تعاون اجتماعی است: زیرا موجب میشود کسی که نیاز به مالی دارد آن را از دیگران بگیرد و در فرصت مناسب مثل آنچه را به وام گرفته است پس بدهد. به این داد و ستد هم صاحب مال و هم نیازمند بدان رغبا بیشتری از صدقه و عطیه دارند. صاحب مال میداند که به مثل آنچه وام داده میرسد و نیازمند نیز رفع حاجت میکند، بیآنکه در گرو ترحم و لطف دیگری باشد و منتی بر دوش کشد. به همین دلیل است که در اسلام قرض دادن را در زمرة عبادات آورده و حتی برتر از صدقه شمردهاند. و با حرام کردن ربا آن را از آلایشهای مادی و سودجوی دور ساختهاند.
در نتیجه همین مبنای اجتماعی، ممکن است عقد قرض چنین تحلیل شود که مالک بدین وسیله به وامگیرنده اذن میدهد تا مال او را به مصرف برساند. منتها بدین شرط که مثل مال مصرف شده را به او پس بدهد، چنان که به همین مبنا در حقوق رم و فرانسه قرض و عاریه را شبیه هم دانسته و شرایط و احکام این دو عقد را ضمن یک مبحث آوردهاند. در نوشتههای فقیهان امامیه نیز گاهی عبارات دیده میشود که حاکی است قرض به معنی اباحهمعوض است و مالکیت وامدهنده تا زمان تلف مورد قرض باقی میماند. با وجود این چون درایه عرف دادن مال به دیگری با این اختیار که او بتواند آن را به هر گونه که میخواهد مصرف و حتی تلف کند. به منزله تملیک است، در حقوق رم عقد قرض را باعث انتقال مالکیت موضوع قرض به وامگیرنده گفتهاند و ماده 1892 قانون مدنی فرانسه این اثر را برای قرض پذیرفته است. فقیهان امامیه نیز در ایجاد ملکیت برای وامگیرنده تردید نکردهاند جز اینکه پارهای از آنان تصرف در موضوع قرض را کاشف یا سبب انتقال مالکیت شمردهاند.
نویسندگان قانون مدنی بر مبنای همین سوابق مفهوم اجتماعی قرض را رها کرده و در ماده 648 آن را در زمره عقود تملیکی آوردهاند و این خصوصیت موجب شده است که قرض از عاریه فاصله بگیرد، با بیع شباهت پیدا کند.
تفاوت قرض با عاریه
همانگونه که اشاره شد، تملیکی بودن قرض به کلی آن را از مفهوم عاریه دور ساخته است. در عاریه مالکیت عاریهدهنده محفوظ میماند و مستعیر مأذون میشود تا از مال او استفاده کند.