واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

مقاله درباره. اعمال مثبت را جایگزین افکار مثبت کنیم

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

اعمال مثبت را جایگزین افکار مثبت کنیم

پسر : مادر من فکر نمی کنم که بتوانم امتحان فردای خودم رو در مدرسه پاس کنم .

مادر : پسرم همین الان افکار مثبت رو به خاطر بیار

پسر : باشه مادر من مطمئنم که نمی توانم امتحانم را پاس کنم !

در هنگام تحقیق برای این کتاب من مجبور بودم که کمی درباره ی افکار مثبت مطالعه کنم . به نظر می رسد که امروزه افکار مثبت چیزی است که بسیاری از مردم که با آن ها صحبت کرده ام به آن مثل یک اکسیر شفابخش و یک درمان برای همه چیز می نگرند. ( در نظر داشته باشید که من این مطلب را 30 سال پیش نوشته ام .)

بسیار خوب برداشت بد از صحبت های من نکنید : افکار مثبت بسیار درست است . فقط در تمام کتاب ها من به موضوعی فکر کرده ام که خیلی درباره آن در کتاب ها نخوانده ام یعنی اعمال مثبت . این بسیار سخت است که باور کنید اگر تمام روز در اتاق خود بنشینید و مثبت فکر کنید خیلی برای شما مثمر ثمر خواهد بود. به عنوان یک دلیل من مطمئنم که شما موافق هستید که سپری کردن همه ی زمان ها برای ملاحظه و تامل به شمات فرصت پیشرفت و ترقی را نخواهد داد. همانطور که قبلا ذکر کرده ام فکر کردن در زمان حال بسیاری از مشکلات را حل می کند و زمانی که مشکلات را پیش بینی می کنید می تواند مفید واقع شود . چرا به چیزهایی فکر کنیم که الان احتیاج به حل کردن دارند !

شما مشکلاتی داشته اید که در این زمان باعث آزارتان می شود . شروع به کاری بکنید که این مشکلات حل شوند.

جایی بنششینید و فکر کنید چه چیزی ممکن است انجام بدهید که شما را در موقعیتی قرار دهد که هیچ وقت پیش بینی نکرده اید .

که چه کار می توانید در آن موقعیت انجام دهید . من دقیقا نمی خواهم از این مطلب دفاع کنم که ما باید فعالیت هایمان را بدون پیش بینی انجام دهیم اما این مطلب که اگر خود ما بعضی از افکار منفی خود را کنار بگذاریم افکار مثبت خود می توانند حمایت گر خود باشند باور کردنی به نظر می رسد .

افکار باید در کار ها نمود پیدا کند.

من می دانم که این مطلب آن طور که به نظر می رسد ساده نیست . به نظر من بسیاری از مردم به کمک های روانشناسی احتیاج درند تا افکار منفی خود را کنار بگذارند.

در بسیاری از موارد اگر چه من نمی توانم کمک کنم که این احساسات معمول را حس کند . اضافه شدن مقدار کمی انگیزه و قدرت خواستن می تواند این را انجام دهد.

با توجه به سخن دکتر کارن هارنی : خوشبختانه تنها راه حل برای کشمکش ها و ستیزه های درونی آنالیز کردن و بررسی آن ها نیست زندگی می تواند خود مانند یک روانشناس بسیار موثر عمل کند.

البته من با این راه حل برای مشکلات عصبی شدید موافق نیستم . اما برای کسانی که کمک هایی در راستای بهبود بخشیدن هستند بهترین را ه است و شاید تنها راه حل باشد.

برای افراد معمولی با ناراحتی ها و دل مشغولی ها و احساسات معمول ، اختلالات معمول نیز طبیعی است . (دکتر جرج استیو نیون تاکید می کند که



خرید و دانلود مقاله درباره. اعمال مثبت را جایگزین افکار مثبت کنیم


چرا فلسطینی ها نباید اسرائیل را به رسمیت بشناسند

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

چرا فلسطینی ها نباید اسرائیل را به رسمیت بشناسند

 

مقدمه

چند روز پیش به دیدار تعدادی از دوستان رفته بودم. طبق معمول همیشه یکی از موضوعات بحث و گفتگومسائل روز بود. مسئله فلسطین،حمله نیروهای حماس به مواضع نیروهای وفادار به فتح و نهایتا در دست گرفتن کنترل نوار غزه منجر به بحثی داغ در باره حماس و موضع آن در قبال اسرائیل گردید. نکته ای اساسی در این بحث ها برای من جالب شد و مرا به ترجمه این مقاله  تشویق نمود. تمامی دوستان حاضر در جمع علاقه مند به مسائل سیاسی، مطلع و به طور کلی مخالف سیاست های امپریالیستی آمریکا هستند اما حتی در همین جمع هم تعدادی نظراتشان را، شاید ناخودآگاهانه، بر اساس آنچه که وسائل ارتباط جمعی تحت کنترل صهیونیست ها و نئو لیبرال ها تبلیغ می کنند، قرار داده اند. مسئله فلسطین بسیار پیچیده و اخبار منعکس شده در وسائل ارتباط جمعی بسیار مغرضانه و یک طرفه می باشد. بطور مثال در برنامه ای در کانال آ.ار.د آلمان(روز یکشنبه 17 ژوئن) فرار یک خانواده سکولار و غیر مذهبی از نوار غزه به دلیل ترس از "یک حکومت اسلامی" در منطقه پخش می شود ولی کمتر کانال تلویزیونی شرایط غیر انسانی که همه روزه به مردم فلسطین در سرزمین های اشغالی، چه کرانه غربی و نوار غزه و چه فلسطینیان ساکن اسرائیل،تحمیل شده است را نشان می دهند. بسیاری از مردم فراموش کرده اند و یا نمی دانند که: در وسائل ارتباط جمعی، فلسطین به "کرانه غربی و نوار غزه  تقلیل یافته است، که فلسطینی های ساکن اسرائیل را اعراب اسرائیلی می خوانند تا همگان هویت فلسطینی آنان را از یاد ببرند، که مقامات رسمی اسرائیل فقط در مصاحبه های خارجی از کلمه "فلسطین" استفاده می کنند و در خود اسرائیل کرانه غربی و نوار غزه را "منطقه" می نامند، که هیچکدام از دولت های تشکیل شده در اسرائیل،نه تنهاهیچکدام از توافقنامه های خود را اجرا نکرده اند بلکه هنوز هم فلسطین را به عنوان یک ملت به رسمیت نمی شناسند. اما مشکل به اینجا ختم نمی شود. مسئله اصلی این جاست که اسرائیل موفق شده است افکار عمومی را هم جهت با سیاست های اسرائیل نماید. حتما بسیاری از خوانندگان این مطلب به این فکر کرده اند که :" باید برای مسئله اسرائیل و فلسطین راه حلی پراگماتیک پیدا کرد. نمی توان 6 میلیون اسرائیلی را از این منطقه بیرون ریخت." ولی همگان فراموش کرده اند که اسرائیل توانست بیش از 2 میلیون فلسطینی را از کشور خود براند و علنا اعلام کند که  به هیچ وجه حاضر به پذیرش بازگشت آوارگان نیست. هر چند بسیاری از این افکار در درجه اول کاملا منطقی به نظر می رسد، اما واقعیت ها و سیاست های اعمال شده و برنامه های صهیونیست ها بسیار متفاوت با این واقعیت است. یکی دیگراز این نوع افکارظاهرا منطقی همان" شناخت اسرائیل توسط نیروهای فلسطینی" است.اسرائیل معصومانه اعلام کرده است که اگر حماس  حق حیات اسرائیل را به رسمیت بشناسد حاضر به مذاکره با دولت منتخب فلسطین خواهد بود. باز هم همگی فراموش کرده اند که عرفات نه تنها اسرائیل را به رسمیت شناخت بلکه به بسیاری از خواسته های آنان تن داد ولی با این همه در سال های آخر عمرش "اسرائیل طرف مذاکره" نداشت! مقاله جاناتان کوک (روزنامه نگاری یهودی که در شهر ناصریه اسرائیل زندگی می کند) دقیقا نشان می دهد که علیرغم ظاهر قابل قبول این جمله و وعده های تکراری، دولت اسرائیل سیاست ها و برنامه های دیگری را در سر می پروراند

 

لازم به تذکر است که این مقاله در دسامبر 2006 نوشته شده است. در آن زمان هنوز درگیری نیروهای فلسطینی با یکدیگر به این شدت نبود. اما موضوع اصلی بحث آقای کوک همچنان موضوع روز است.

 

هنوز هم فقط یهودی ها

http://weekly.ahram.org.eg/006/824/op12.htm

نوشته جاناتان کوک

ترجمه مهرنوش کیان

 

مشکل دولت فلسطین در تلاش برای قابل تحمل کردن زندگی  میلیونها فلسطینی در سرزمین های اشغالی با  چند کلمه ساده قابل حل است. درست مثل کودکی شیطان که فقط لازم است بگوید "ببخشید" تا اجازه یابد از اتاقش بیرون بیاید، حماس هم فقط لازم است بگوید "ما اسرائیل را به رسمیت می شناسیم" تا بلافاصله بعد از آن کمک های بین المللی به سوی کرانه غربی و نوار غزه سرازیر گردد.

حداقل به نظرمن لب کلام سخنرانی اخیر احود اولمرت  در صحرای نگو که گفت دست های ما به سوی مردم قحطی زده غزه دراز است فقط اگر حماس استغفار کند، هم همین بود. او گفت "ما را به رسمیت بشناسید و ما آماده ایم در باره صلح صحبت کنیم."

مسلما مردم فلسطین به خاطر انتخاب حماس از طرق دموکراتیک ازجانب اسرائیل و دولت های غربی که مخالف این سازمان هستند به طور دسته جمعی تنبیه شده اند. تحریم اقتصادی اعمال شده دولت فلسطین رادر پرداخت حقوق کارمندان ناتوان ساخته است. اسرائیل ارسال میلیونها دلار مالیات دولت فلسطین رابه طور غیر قانونی سد کرده است و به فاجعه انسانی موجود دامن زده است. بستن مرزهای غزه توسط اسرائیل صادرات محصولات (که اکثرا محصولات   فاسد شدنی مثل غلات هستند) به خارج و واردات دارو و مواد مورد نیاز مردم را مختل ساخته است. حملات دولت اسرائیل به نوار غزه ساختارهای شهری مثل تولید آب و برق را از میان برده و تعداد زیادی کشته به جای گذاشته است. و هزاران فلسطینی از خانواده های خود جدا افتاده اند چون اسرائیل از دادن ویزای ورود به فلسطینی هایی که شهروند کشورهای دیگر هستند خودداری می کند.

جمله معجزه آسای "ما شما را به رسمیت می شناسیم" می تواند به همه این رنجها پایان بخشد پس چرا نباید این جمله را به زبان آورد؟ آیا دلیل آن تنفر غیر قابل تصور حماس از اسرائیل است؟

همگان به سادگی فراموش کرده اند که علیرغم بدتر شدن شرایط، مشکلات فلسطینی ها با انتخاب حماس آغاز نشد. اشغال فلسطین امسال 40 ساله شد و تا کنون هیچ رهبر فلسطینی موفق نشده است که حتی قول تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی در مناطق اشغالی را از رهبران اسرائیل بگیرد: نه مختارها( رهبران خانواده های بزرگ که سال ها به طور سنتی طرف مذاکرات قرار می گرفتند)، نه دولت خودمختار فلسطین تحت رهبری عرفات که در اواسط دهه 1990 و پس از به رسمیت شناخته شدن جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح) به مناطق اشغالی بازگشت، نه محمود عباس رهبر میانه رو که پس از به قدرت رسیدن خواهان پایان انتفاظه دوم (قیام مسلحانه دوم) گردید و نه دولت فعلی با شرکت حماس که از همان ابتدا خواهان آتش بس طولانی مدت به عنوان اولین قدم در راه بازسازی اعتماد از دست رفته بود.

تعداد اندکی از فلسطینیان ممکن است هنوز باور داشته باشند که اسرائیل با کنار رفتن حماس از حکومت وشکل گیری دولت اتحاد ملی متشکل از تکنوکرات های جنبش فتح، به اشغال سرزمین شان پایان خواهد داد.به خصوص که درست پس از قرارداد صلح اسلو{و وعده های فراوان} تعداد قریه های یهودی نشین در کرانه غربی دو برابر گردید.

منفعت اسرائیل در شناخته شدن از طرف حماس بیش از آن است که برخی می پندارند. شناخته شدن اسرائیل از طرف حماس مفهومی بیش از قبول پیش شرطی برای مذاکرات دارد. در واقع این شناسائی به این معنا است که حماس وارد همان تله ای می شود که فتح بدان پا گذاشت. این تله هرنوع راه حل صلح طلبانه را غیر ممکن می سازد.

این هدف از دو طریق ممکن می گردد:

اولا، شناخت "حق حیات" برای اسرائیل از طرف حماس نشانی است بر اینکه دولت فلسطین علنا مبارزه خود برای تشکیل کشور فلسطین را کنار می گذارد. چرا که دولت اسرائیل از قبول هر نوع خط مرزی همواره خودداری ورزیده و از دادن هر نوع پاسخ صریح به این سوال خودداری ورزیده است. به عبارت دیگر حد "شناخت اسرائیل" همچنان موضوعی است حل نشده. همچنین همانطور که همگی می دانیم هیچ کدام از رهبران اسرائیل حق بازگشت آوارگان فلسطینی ، چه به مرزهای قبل ازجنگ 1967 و چه قبل از آن را به رسمیت نمی شناسند. بدون قبول خط مرزی قبل از 1967(به اضافه اینکه اسرائیل حسن نیت خود را نشان دهد و راهی عملی برای وصل کرانه غربی و نوار غزه ایجاد نماید) امکان عملی بوجود آمدن کشور فلسطین وجود ندارد.

و مسلما چنین حسن نیتی از طرف اسرائیل نشان داده نخواهد شد. هیچ رهبر اسرائیلی تا کنون فلسطینیان را چه به عنوان مردم و یا ملت به رسمیت نشناخته است. و البته غربی ها با روش های دوگانه خود تا کنون از هیچ کدام از دولت های اسرائیل خواهان به رسمیت شناخته شدن فلسطینی ها به عنوان یک ملت نشده اند. در واقع دولت های اسرائیل هیچگاه همان به رسمیت شناخته شدنی را که از فلسطینی ها انتظار دارند در باره فلسطینی ها اجرا نکرده اند. معروف است که گولدا مایر، نخست وزیر دولت کارگری، گفت که فلسطینی ها وجود ندارند. وی در سال 1971 اضافه کرد که " مرزها از آنجا که یهودی ها زندگی می کنند به رسمیت شناخته می شوند، نه آنجا که خطی در نقشه کشیده شده است." او دستور داد که خط سبز(مرز تعیین شده در 1967) از کلیه نقشه های رسمی برداشته شود.

یولی تامیر، وزیر میانه رو آموزش و پرورش، در هفته گذشته با سخنان خود مبنی بر اینکه خط سبز باید دوباره در نقشه های مورد استفاده در مدارس کشیده شود، طوفانی به پا کرد. اعتراضات فراوانی به موضع "چپ رادیکال" وی از طرف سیاستمداران و خاخام ها صورت گرفت و بسیاری از مدارس از اضافه کردن این مرز به نقشه ها خودداری کردند.

بر اساس نظرات بسیاری از دست اندرکاران در آموزش و پرورش، احتمال اینکه خط سبز در کتاب های درسی دوباره نشان داده شود و یا هیچگونه ارجاعی به "یهودا و سمیرا" (اسامی مورد استفاده در کتب مذهبی برای کرانه غربی) یا اضافه کردن اسامی شهرهای عرب در اسرائیل انجام گردد، وجود ندارد. رئیس گروه جغرافی دانشگاه حیفا، یورام بار گال ، اضافه کرد که هزینه چاپ جدید را هیچ کدام از شرکت های خصوصی که کتاب های درسی را ارائه می کنند به عهده نخواهند گرفت.

اولمرت با توجه به صدمه ای که به تصویر دولت اسرائیل در عرصه بین المللی خواهد خورد پیشنهاد خانم تامیر را در اصل قبول کرد ولی او هم می دانست که این تغییر هیچگاه صورت نخواهد گرفت. او گفت:" هیچ اشکالی در نشان دادن خط سبز وجود ندارد." اما بعد اضافه کرد" اما ما وظیفه داریم بر موضع دولت و نظر عمومی که هر گونه بازگشت به مرزهای 1967 را غیر ممکن می داند، تاکید نماییم."

دومین جنبه این تله کمتر مورد بررسی قرار گرفته است و می تواند زبان عجیب مورد استفاده اسرائیل در اعلام خواسته اش از حماس را روشنتر نماید. اسرائیل از حماس نمی خواهد که آن کشور را به رسمیت بشناسد بلکه می خواهد " حق حیات اسرائیل" را به رسمیت بشناسد. تفاوت این دو فقط در معنا شناسی نیست.

مفهوم دولتی که حقی دارد نه تنها غریب است بلکه در قوانین بین المللی اصلا وجود ندارد. مردم حق دارند نه دولت ها. و این نکته دقیقا اصل مطلب است: وقتی اسرائیل تقاضا می کند که "حق حیات" داشته باشد، در واقع می گوید که ما در باره به رسمیت شناختن اسرائیل نه به عنوان یک ملت- دولت معمولی بلکه به عنوان دولت مردمی خاص، یعنی یهودیان صحبت می کنیم.

با خواست به رسمیت شناخته شدن، اسرائیل می خواهد مطمئن گردد که فلسطینی ها با ویژگی اسرائیل به عنوان سرزمینی یهودی به عنوان اصلی غیر قابل تغییر موافقت می کنند. بدین ترتیب به یهودیان حقی برتر از دیگر گروه های ملی و مذهبی در منطقه داده می شود. این سوال که چنین دولتی چگونه خواهد بود نه از جانب اسرائیلی ها و نه از جانب غرب ندیده گرفته شده است.  

معنای این حق این است که اسرائیل می تواند همچنان از بازگشت میلیون ها آواره فلسطینی در منطقه به خانه های غصب شده خود در اسرائیل جلوگیری کند. اگر این آوارگان به خانه های خود بازگردند، یک شبه اکثریت یهودی اسرائیل از میان خواهد رفت و دیگر نخواهد توانست ادعا کند که دولتی است یهودی، مگر اینکه رسما اعلام کند که سیستمی آپارتاید از نوع آفریقای جنوبی را در اسرائیل اعمال می کند.

به نظر می رسد این راه حل با لابی قوی لونی، وزیر خارجه اسرائیل،  از طرف رومانو پرودی، نخست وزیر ایتالیا، مورد قبول قرار گرفته است. بر اساس اورشلیم پست در هفته گذشته، پرودی در ملاقات های خصوصی گفته است که  اسرائیل باید از فلسطینی ها بخواهد که ماهیت یهودی اسرائیل را تضمین می کند.

مقامات رسمی اسرائیل به این باور که برای اولین بار در موضع اروپا در حمایت از قوانین بین المللی و حق بازگشت  آوارگان فلسطینی،  شکافی ایجاد کرده اند، بسیار اظهار رضایت می نمایند. یک مقام رسمی در اورشلیم پست اعلام کرد که " باید بتوانیم همگان را با این نظر همراه نماییم."

اما در واقع دامنه نتایج حاصل از شناخت اسرائیل از طرف رهبران فلسطینی به عنوان دولتی یهودی بسیار فراتر از مسئله بازگشت آوارگان فلسطینی خواهد رفت. من در کتاب خود به نام "خون و مذهب" عواقب وخیم این حرکت برای فلسطینی ها در مناطق اشغالی و میلیون ها فلسطینی ساکن اسرائیل را مطرح نمودم. به نظر من در اصل نیاز به حفظ ماهیت یهودی اسرائیل به هر قیمتی سر منشاء مخالفت با فلسطینی ها است. هیچ راه حلی برای صلح وجود نخواهد داشت تا زمانی که اسرائیل برای یهودیان نسبت به دیگر اقلیت ها حقی برتر قائل است و برای حفظ اکثریت یهودی در منطقه به هر گونه تخریب جغرافیایی و تغییر به نفع یهودیان ادامه می دهد.

علاوه بر خطری که بازگشت آوارگان فلسطینی برای "حیات" اسرائیل ایجاد می کند، دولت اسرائیل با مشکلات جمعیت شناسی دیگری، یعنی خودداری فلسطینیان از ترک مناطق یهودا و سمیرا(کرانه غربی) نیز روبروست. در عرض ده سال آینده هم فلسطینی های ساکن اسرائیل و هم فلسطینی های ساکن مناطق اشغالی از نظر جمعیتی نسبت به یهودیان در اقلیت قرار خواهند گرفت.

دلیل اصلی "خروج" از غزه همین بود که اسرائیل می توانست ادعا کند علیرغم آنکه همچنان قطعه ای کوچک از زمین را از نظر نظامی محاصره کرده است، هیچ مسولیتی در قبال جمعیت ساکن در آن ندارد. با بیرون آوردن چند هزار قریه نشین یهودی از غزه، 1.4 میلیون فلسطینی ساکن غزه از نقشه جمعیت شناسی پاک شدند.

با اینکه از دست دادن غزه خطر اکثریت یافتن فلسطینی ها را برای مدت کوتاهی از میان برده است،اما تضمینی برای ادامه حیات دولتی یهودی وجود ندارد. چون فلسطینی های ساکن اسرائیل، که هم اکنون در اقلیت بوده و یک   پنجم جمعیت اسرائیل را تشکیل می دهند، می توانند عملا نقشه های اسرائیل را نقش بر آب کنند. این اقلیت در طی سال های گذشته مداوما خواهان رفرم و تغییر در دولت یهودی که بطور سیستماتیک بر علیه آنان و هویت فلسطینی اشان تبعیض قائل می شود بوده و می خواهند که دولت اسرائیل تبدیل به دولتی گردد برای "همه شهروندانش" که حقی مساوی برای همه ساکنان اسرائیل اعم ازیهودی و فلسطینی قائل می شود.

اسرائیل اعلام کرده است که تقاضا برای دولتی برای همه شهروندان، نافرمانی و خیانت می باشد. چرا که می دانند اگر چنین دولتی واقعا تشکیل شود شهروندان فلسطینی به حق می توانند خواهان حق ازدواج با فلسطینی های ساکن در مناطق اشغالی گردیده و برای آنان پاسپورت اسرائیلی بگیرند. مقامات رسمی این حق را "حق بازگشت از درپشتی" می نامند: حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین خود و گرفتن حق شهروندی اسرائیل، حقی که هر یهودی در هر کجا دنیا که باشد به طور اتوماتیک داراست.

برای جلوگیری از چنین چیزی دولت اسرائیل در 2003 قانونی کاملا نژاد پرستانه رااز مجلس گذراند که بر اساس آن هیچ فلسطینی شهروند اسرائیل حق ازدواج با فلسطینی های ساکن در مناطق اشغالی  ویا آوارگان فلسطینی در کشورهای دیگر را ندارد. در حال حاضر این خانواده ها فقط می توانند به کشورهای دیگر پناهنده شوند.

اما مثل خروج از غزه این نوع تاکتیک ها و قانون ها فقط وسیله ای برای وقت کشی است تا راه حلی برای "حیات" اسرائیل. در واقع اسرائیل ایده هایی را شکل داده است که بر اساس آن بخش بزرگ جمعیت فلسطینی خود را از مرزها و مناطق مختلف از میان برداشته و "شهروندان" باقی مانده دارای هیچ حق سیاسی نخواهند بود مگر آنکه وفاداری خود را به "دولت یهودی و دموکراتیک" اعلام کرده و از هرگونه تقاضا برای ایجاد رفرم در این دولت و تبدیل آن به یک دموکراسی لیبرال خودداری ورزند.

خط اصلی سیاست های دولت یهودی درست مثل دولت آپارتاید آفریقای جنوبی همین است: برای بقای خود باید هر کاری بکنیم تا بتوانیم در قدرت باقی بمانیم حتی اگر مجبور باشیم بطور سیستماتیک و دائمی هر نوع حقوق بشری را زیر پا بگذاریم.

نهایتا باید گفت که عواقب ادامه حیات دولتی یهودی بر زندگی همه ما بدون توجه به اینکه کجای این دنیا زندگی می کنیم، تاثیر خواهد گذاشت. نه فقط به این دلیل که هر روزه انزجار و تنفر اعراب و مسلمانان جهان نسبت به سیاست های دوگانه کشورهای غربی و آمریکا و جانبداری آنان از اسرائیل در برابر فلسطین شدت می یابد، بلکه چون منافع اسرائیل در حفظ اکثریت یهودی به هر قیمتی و برای حفظ "حیات" خود به آن این اجازه را می دهد که ثبات و امنیت منطقه ای و جهانی را به خطر اندازد.

نمونه ای کوچک از این نوع سیاست را می توان در طرفداری اسرائیل از آمریکا در تجاوز به عراق در 2003 ، تجاوز آن به لبنان در تابستان گذشته و به طور اخص نواختن طبل جنگ بر علیه ایران مشاهده کرد.  



خرید و دانلود  چرا فلسطینی ها نباید اسرائیل را به رسمیت بشناسند


چرا فلسطینی ها نباید اسرائیل را به رسمیت بشناسند

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

چرا فلسطینی ها نباید اسرائیل را به رسمیت بشناسند

 

مقدمه

چند روز پیش به دیدار تعدادی از دوستان رفته بودم. طبق معمول همیشه یکی از موضوعات بحث و گفتگومسائل روز بود. مسئله فلسطین،حمله نیروهای حماس به مواضع نیروهای وفادار به فتح و نهایتا در دست گرفتن کنترل نوار غزه منجر به بحثی داغ در باره حماس و موضع آن در قبال اسرائیل گردید. نکته ای اساسی در این بحث ها برای من جالب شد و مرا به ترجمه این مقاله  تشویق نمود. تمامی دوستان حاضر در جمع علاقه مند به مسائل سیاسی، مطلع و به طور کلی مخالف سیاست های امپریالیستی آمریکا هستند اما حتی در همین جمع هم تعدادی نظراتشان را، شاید ناخودآگاهانه، بر اساس آنچه که وسائل ارتباط جمعی تحت کنترل صهیونیست ها و نئو لیبرال ها تبلیغ می کنند، قرار داده اند. مسئله فلسطین بسیار پیچیده و اخبار منعکس شده در وسائل ارتباط جمعی بسیار مغرضانه و یک طرفه می باشد. بطور مثال در برنامه ای در کانال آ.ار.د آلمان(روز یکشنبه 17 ژوئن) فرار یک خانواده سکولار و غیر مذهبی از نوار غزه به دلیل ترس از "یک حکومت اسلامی" در منطقه پخش می شود ولی کمتر کانال تلویزیونی شرایط غیر انسانی که همه روزه به مردم فلسطین در سرزمین های اشغالی، چه کرانه غربی و نوار غزه و چه فلسطینیان ساکن اسرائیل،تحمیل شده است را نشان می دهند. بسیاری از مردم فراموش کرده اند و یا نمی دانند که: در وسائل ارتباط جمعی، فلسطین به "کرانه غربی و نوار غزه  تقلیل یافته است، که فلسطینی های ساکن اسرائیل را اعراب اسرائیلی می خوانند تا همگان هویت فلسطینی آنان را از یاد ببرند، که مقامات رسمی اسرائیل فقط در مصاحبه های خارجی از کلمه "فلسطین" استفاده می کنند و در خود اسرائیل کرانه غربی و نوار غزه را "منطقه" می نامند، که هیچکدام از دولت های تشکیل شده در اسرائیل،نه تنهاهیچکدام از توافقنامه های خود را اجرا نکرده اند بلکه هنوز هم فلسطین را به عنوان یک ملت به رسمیت نمی شناسند. اما مشکل به اینجا ختم نمی شود. مسئله اصلی این جاست که اسرائیل موفق شده است افکار عمومی را هم جهت با سیاست های اسرائیل نماید. حتما بسیاری از خوانندگان این مطلب به این فکر کرده اند که :" باید برای مسئله اسرائیل و فلسطین راه حلی پراگماتیک پیدا کرد. نمی توان 6 میلیون اسرائیلی را از این منطقه بیرون ریخت." ولی همگان فراموش کرده اند که اسرائیل توانست بیش از 2 میلیون فلسطینی را از کشور خود براند و علنا اعلام کند که  به هیچ وجه حاضر به پذیرش بازگشت آوارگان نیست. هر چند بسیاری از این افکار در درجه اول کاملا منطقی به نظر می رسد، اما واقعیت ها و سیاست های اعمال شده و برنامه های صهیونیست ها بسیار متفاوت با این واقعیت است. یکی دیگراز این نوع افکارظاهرا منطقی همان" شناخت اسرائیل توسط نیروهای فلسطینی" است.اسرائیل معصومانه اعلام کرده است که اگر حماس  حق حیات اسرائیل را به رسمیت بشناسد حاضر به مذاکره با دولت منتخب فلسطین خواهد بود. باز هم همگی فراموش کرده اند که عرفات نه تنها اسرائیل را به رسمیت شناخت بلکه به بسیاری از خواسته های آنان تن داد ولی با این همه در سال های آخر عمرش "اسرائیل طرف مذاکره" نداشت! مقاله جاناتان کوک (روزنامه نگاری یهودی که در شهر ناصریه اسرائیل زندگی می کند) دقیقا نشان می دهد که علیرغم ظاهر قابل قبول این جمله و وعده های تکراری، دولت اسرائیل سیاست ها و برنامه های دیگری را در سر می پروراند

 

لازم به تذکر است که این مقاله در دسامبر 2006 نوشته شده است. در آن زمان هنوز درگیری نیروهای فلسطینی با یکدیگر به این شدت نبود. اما موضوع اصلی بحث آقای کوک همچنان موضوع روز است.

 

هنوز هم فقط یهودی ها

http://weekly.ahram.org.eg/006/824/op12.htm

نوشته جاناتان کوک

ترجمه مهرنوش کیان

 

مشکل دولت فلسطین در تلاش برای قابل تحمل کردن زندگی  میلیونها فلسطینی در سرزمین های اشغالی با  چند کلمه ساده قابل حل است. درست مثل کودکی شیطان که فقط لازم است بگوید "ببخشید" تا اجازه یابد از اتاقش بیرون بیاید، حماس هم فقط لازم است بگوید "ما اسرائیل را به رسمیت می شناسیم" تا بلافاصله بعد از آن کمک های بین المللی به سوی کرانه غربی و نوار غزه سرازیر گردد.

حداقل به نظرمن لب کلام سخنرانی اخیر احود اولمرت  در صحرای نگو که گفت دست های ما به سوی مردم قحطی زده غزه دراز است فقط اگر حماس استغفار کند، هم همین بود. او گفت "ما را به رسمیت بشناسید و ما آماده ایم در باره صلح صحبت کنیم."

مسلما مردم فلسطین به خاطر انتخاب حماس از طرق دموکراتیک ازجانب اسرائیل و دولت های غربی که مخالف این سازمان هستند به طور دسته جمعی تنبیه شده اند. تحریم اقتصادی اعمال شده دولت فلسطین رادر پرداخت حقوق کارمندان ناتوان ساخته است. اسرائیل ارسال میلیونها دلار مالیات دولت فلسطین رابه طور غیر قانونی سد کرده است و به فاجعه انسانی موجود دامن زده است. بستن مرزهای غزه توسط اسرائیل صادرات محصولات (که اکثرا محصولات   فاسد شدنی مثل غلات هستند) به خارج و واردات دارو و مواد مورد نیاز مردم را مختل ساخته است. حملات دولت اسرائیل به نوار غزه ساختارهای شهری مثل تولید آب و برق را از میان برده و تعداد زیادی کشته به جای گذاشته است. و هزاران فلسطینی از خانواده های خود جدا افتاده اند چون اسرائیل از دادن ویزای ورود به فلسطینی هایی که شهروند کشورهای دیگر هستند خودداری می کند.

جمله معجزه آسای "ما شما را به رسمیت می شناسیم" می تواند به همه این رنجها پایان بخشد پس چرا نباید این جمله را به زبان آورد؟ آیا دلیل آن تنفر غیر قابل تصور حماس از اسرائیل است؟

همگان به سادگی فراموش کرده اند که علیرغم بدتر شدن شرایط، مشکلات فلسطینی ها با انتخاب حماس آغاز نشد. اشغال فلسطین امسال 40 ساله شد و تا کنون هیچ رهبر فلسطینی موفق نشده است که حتی قول تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی در مناطق اشغالی را از رهبران اسرائیل بگیرد: نه مختارها( رهبران خانواده های بزرگ که سال ها به طور سنتی طرف مذاکرات قرار می گرفتند)، نه دولت خودمختار فلسطین تحت رهبری عرفات که در اواسط دهه 1990 و پس از به رسمیت شناخته شدن جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح) به مناطق اشغالی بازگشت، نه محمود عباس رهبر میانه رو که پس از به قدرت رسیدن خواهان پایان انتفاظه دوم (قیام مسلحانه دوم) گردید و نه دولت فعلی با شرکت حماس که از همان ابتدا خواهان آتش بس طولانی مدت به عنوان اولین قدم در راه بازسازی اعتماد از دست رفته بود.

تعداد اندکی از فلسطینیان ممکن است هنوز باور داشته باشند که اسرائیل با کنار رفتن حماس از حکومت وشکل گیری دولت اتحاد ملی متشکل از تکنوکرات های جنبش فتح، به اشغال سرزمین شان پایان خواهد داد.به خصوص که درست پس از قرارداد صلح اسلو{و وعده های فراوان} تعداد قریه های یهودی نشین در کرانه غربی دو برابر گردید.

منفعت اسرائیل در شناخته شدن از طرف حماس بیش از آن است که برخی می پندارند. شناخته شدن اسرائیل از طرف حماس مفهومی بیش از قبول پیش شرطی برای مذاکرات دارد. در واقع این شناسائی به این معنا است که حماس وارد همان تله ای می شود که فتح بدان پا گذاشت. این تله هرنوع راه حل صلح طلبانه را غیر ممکن می سازد.

این هدف از دو طریق ممکن می گردد:

اولا، شناخت "حق حیات" برای اسرائیل از طرف حماس نشانی است بر اینکه دولت فلسطین علنا مبارزه خود برای تشکیل کشور فلسطین را کنار می گذارد. چرا که دولت اسرائیل از قبول هر نوع خط مرزی همواره خودداری ورزیده و از دادن هر نوع پاسخ صریح به این سوال خودداری ورزیده است. به عبارت دیگر حد "شناخت اسرائیل" همچنان موضوعی است حل نشده. همچنین همانطور که همگی می دانیم هیچ کدام از رهبران اسرائیل حق بازگشت آوارگان فلسطینی ، چه به مرزهای قبل ازجنگ 1967 و چه قبل از آن را به رسمیت نمی شناسند. بدون قبول خط مرزی قبل از 1967(به اضافه اینکه اسرائیل حسن نیت خود را نشان دهد و راهی عملی برای وصل کرانه غربی و نوار غزه ایجاد نماید) امکان عملی بوجود آمدن کشور فلسطین وجود ندارد.

و مسلما چنین حسن نیتی از طرف اسرائیل نشان داده نخواهد شد. هیچ رهبر اسرائیلی تا کنون فلسطینیان را چه به عنوان مردم و یا ملت به رسمیت نشناخته است. و البته غربی ها با روش های دوگانه خود تا کنون از هیچ کدام از دولت های اسرائیل خواهان به رسمیت شناخته شدن فلسطینی ها به عنوان یک ملت نشده اند. در واقع دولت های اسرائیل هیچگاه همان به رسمیت شناخته شدنی را که از فلسطینی ها انتظار دارند در باره فلسطینی ها اجرا نکرده اند. معروف است که گولدا مایر، نخست وزیر دولت کارگری، گفت که فلسطینی ها وجود ندارند. وی در سال 1971 اضافه کرد که " مرزها از آنجا که یهودی ها زندگی می کنند به رسمیت شناخته می شوند، نه آنجا که خطی در نقشه کشیده شده است." او دستور داد که خط سبز(مرز تعیین شده در 1967) از کلیه نقشه های رسمی برداشته شود.

یولی تامیر، وزیر میانه رو آموزش و پرورش، در هفته گذشته با سخنان خود مبنی بر اینکه خط سبز باید دوباره در نقشه های مورد استفاده در مدارس کشیده شود، طوفانی به پا کرد. اعتراضات فراوانی به موضع "چپ رادیکال" وی از طرف سیاستمداران و خاخام ها صورت گرفت و بسیاری از مدارس از اضافه کردن این مرز به نقشه ها خودداری کردند.

بر اساس نظرات بسیاری از دست اندرکاران در آموزش و پرورش، احتمال اینکه خط سبز در کتاب های درسی دوباره نشان داده شود و یا هیچگونه ارجاعی به "یهودا و سمیرا" (اسامی مورد استفاده در کتب مذهبی برای کرانه غربی) یا اضافه کردن اسامی شهرهای عرب در اسرائیل انجام گردد، وجود ندارد. رئیس گروه جغرافی دانشگاه حیفا، یورام بار گال ، اضافه کرد که هزینه چاپ جدید را هیچ کدام از شرکت های خصوصی که کتاب های درسی را ارائه می کنند به عهده نخواهند گرفت.

اولمرت با توجه به صدمه ای که به تصویر دولت اسرائیل در عرصه بین المللی خواهد خورد پیشنهاد خانم تامیر را در اصل قبول کرد ولی او هم می دانست که این تغییر هیچگاه صورت نخواهد گرفت. او گفت:" هیچ اشکالی در نشان دادن خط سبز وجود ندارد." اما بعد اضافه کرد" اما ما وظیفه داریم بر موضع دولت و نظر عمومی که هر گونه بازگشت به مرزهای 1967 را غیر ممکن می داند، تاکید نماییم."

دومین جنبه این تله کمتر مورد بررسی قرار گرفته است و می تواند زبان عجیب مورد استفاده اسرائیل در اعلام خواسته اش از حماس را روشنتر نماید. اسرائیل از حماس نمی خواهد که آن کشور را به رسمیت بشناسد بلکه می خواهد " حق حیات اسرائیل" را به رسمیت بشناسد. تفاوت این دو فقط در معنا شناسی نیست.

مفهوم دولتی که حقی دارد نه تنها غریب است بلکه در قوانین بین المللی اصلا وجود ندارد. مردم حق دارند نه دولت ها. و این نکته دقیقا اصل مطلب است: وقتی اسرائیل تقاضا می کند که "حق حیات" داشته باشد، در واقع می گوید که ما در باره به رسمیت شناختن اسرائیل نه به عنوان یک ملت- دولت معمولی بلکه به عنوان دولت مردمی خاص، یعنی یهودیان صحبت می کنیم.

با خواست به رسمیت شناخته شدن، اسرائیل می خواهد مطمئن گردد که فلسطینی ها با ویژگی اسرائیل به عنوان سرزمینی یهودی به عنوان اصلی غیر قابل تغییر موافقت می کنند. بدین ترتیب به یهودیان حقی برتر از دیگر گروه های ملی و مذهبی در منطقه داده می شود. این سوال که چنین دولتی چگونه خواهد بود نه از جانب اسرائیلی ها و نه از جانب غرب ندیده گرفته شده است.  

معنای این حق این است که اسرائیل می تواند همچنان از بازگشت میلیون ها آواره فلسطینی در منطقه به خانه های غصب شده خود در اسرائیل جلوگیری کند. اگر این آوارگان به خانه های خود بازگردند، یک شبه اکثریت یهودی اسرائیل از میان خواهد رفت و دیگر نخواهد توانست ادعا کند که دولتی است یهودی، مگر اینکه رسما اعلام کند که سیستمی آپارتاید از نوع آفریقای جنوبی را در اسرائیل اعمال می کند.

به نظر می رسد این راه حل با لابی قوی لونی، وزیر خارجه اسرائیل،  از طرف رومانو پرودی، نخست وزیر ایتالیا، مورد قبول قرار گرفته است. بر اساس اورشلیم پست در هفته گذشته، پرودی در ملاقات های خصوصی گفته است که  اسرائیل باید از فلسطینی ها بخواهد که ماهیت یهودی اسرائیل را تضمین می کند.

مقامات رسمی اسرائیل به این باور که برای اولین بار در موضع اروپا در حمایت از قوانین بین المللی و حق بازگشت  آوارگان فلسطینی،  شکافی ایجاد کرده اند، بسیار اظهار رضایت می نمایند. یک مقام رسمی در اورشلیم پست اعلام کرد که " باید بتوانیم همگان را با این نظر همراه نماییم."

اما در واقع دامنه نتایج حاصل از شناخت اسرائیل از طرف رهبران فلسطینی به عنوان دولتی یهودی بسیار فراتر از مسئله بازگشت آوارگان فلسطینی خواهد رفت. من در کتاب خود به نام "خون و مذهب" عواقب وخیم این حرکت برای فلسطینی ها در مناطق اشغالی و میلیون ها فلسطینی ساکن اسرائیل را مطرح نمودم. به نظر من در اصل نیاز به حفظ ماهیت یهودی اسرائیل به هر قیمتی سر منشاء مخالفت با فلسطینی ها است. هیچ راه حلی برای صلح وجود نخواهد داشت تا زمانی که اسرائیل برای یهودیان نسبت به دیگر اقلیت ها حقی برتر قائل است و برای حفظ اکثریت یهودی در منطقه به هر گونه تخریب جغرافیایی و تغییر به نفع یهودیان ادامه می دهد.

علاوه بر خطری که بازگشت آوارگان فلسطینی برای "حیات" اسرائیل ایجاد می کند، دولت اسرائیل با مشکلات جمعیت شناسی دیگری، یعنی خودداری فلسطینیان از ترک مناطق یهودا و سمیرا(کرانه غربی) نیز روبروست. در عرض ده سال آینده هم فلسطینی های ساکن اسرائیل و هم فلسطینی های ساکن مناطق اشغالی از نظر جمعیتی نسبت به یهودیان در اقلیت قرار خواهند گرفت.

دلیل اصلی "خروج" از غزه همین بود که اسرائیل می توانست ادعا کند علیرغم آنکه همچنان قطعه ای کوچک از زمین را از نظر نظامی محاصره کرده است، هیچ مسولیتی در قبال جمعیت ساکن در آن ندارد. با بیرون آوردن چند هزار قریه نشین یهودی از غزه، 1.4 میلیون فلسطینی ساکن غزه از نقشه جمعیت شناسی پاک شدند.

با اینکه از دست دادن غزه خطر اکثریت یافتن فلسطینی ها را برای مدت کوتاهی از میان برده است،اما تضمینی برای ادامه حیات دولتی یهودی وجود ندارد. چون فلسطینی های ساکن اسرائیل، که هم اکنون در اقلیت بوده و یک   پنجم جمعیت اسرائیل را تشکیل می دهند، می توانند عملا نقشه های اسرائیل را نقش بر آب کنند. این اقلیت در طی سال های گذشته مداوما خواهان رفرم و تغییر در دولت یهودی که بطور سیستماتیک بر علیه آنان و هویت فلسطینی اشان تبعیض قائل می شود بوده و می خواهند که دولت اسرائیل تبدیل به دولتی گردد برای "همه شهروندانش" که حقی مساوی برای همه ساکنان اسرائیل اعم ازیهودی و فلسطینی قائل می شود.

اسرائیل اعلام کرده است که تقاضا برای دولتی برای همه شهروندان، نافرمانی و خیانت می باشد. چرا که می دانند اگر چنین دولتی واقعا تشکیل شود شهروندان فلسطینی به حق می توانند خواهان حق ازدواج با فلسطینی های ساکن در مناطق اشغالی گردیده و برای آنان پاسپورت اسرائیلی بگیرند. مقامات رسمی این حق را "حق بازگشت از درپشتی" می نامند: حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین خود و گرفتن حق شهروندی اسرائیل، حقی که هر یهودی در هر کجا دنیا که باشد به طور اتوماتیک داراست.

برای جلوگیری از چنین چیزی دولت اسرائیل در 2003 قانونی کاملا نژاد پرستانه رااز مجلس گذراند که بر اساس آن هیچ فلسطینی شهروند اسرائیل حق ازدواج با فلسطینی های ساکن در مناطق اشغالی  ویا آوارگان فلسطینی در کشورهای دیگر را ندارد. در حال حاضر این خانواده ها فقط می توانند به کشورهای دیگر پناهنده شوند.

اما مثل خروج از غزه این نوع تاکتیک ها و قانون ها فقط وسیله ای برای وقت کشی است تا راه حلی برای "حیات" اسرائیل. در واقع اسرائیل ایده هایی را شکل داده است که بر اساس آن بخش بزرگ جمعیت فلسطینی خود را از مرزها و مناطق مختلف از میان برداشته و "شهروندان" باقی مانده دارای هیچ حق سیاسی نخواهند بود مگر آنکه وفاداری خود را به "دولت یهودی و دموکراتیک" اعلام کرده و از هرگونه تقاضا برای ایجاد رفرم در این دولت و تبدیل آن به یک دموکراسی لیبرال خودداری ورزند.

خط اصلی سیاست های دولت یهودی درست مثل دولت آپارتاید آفریقای جنوبی همین است: برای بقای خود باید هر کاری بکنیم تا بتوانیم در قدرت باقی بمانیم حتی اگر مجبور باشیم بطور سیستماتیک و دائمی هر نوع حقوق بشری را زیر پا بگذاریم.

نهایتا باید گفت که عواقب ادامه حیات دولتی یهودی بر زندگی همه ما بدون توجه به اینکه کجای این دنیا زندگی می کنیم، تاثیر خواهد گذاشت. نه فقط به این دلیل که هر روزه انزجار و تنفر اعراب و مسلمانان جهان نسبت به سیاست های دوگانه کشورهای غربی و آمریکا و جانبداری آنان از اسرائیل در برابر فلسطین شدت می یابد، بلکه چون منافع اسرائیل در حفظ اکثریت یهودی به هر قیمتی و برای حفظ "حیات" خود به آن این اجازه را می دهد که ثبات و امنیت منطقه ای و جهانی را به خطر اندازد.

نمونه ای کوچک از این نوع سیاست را می توان در طرفداری اسرائیل از آمریکا در تجاوز به عراق در 2003 ، تجاوز آن به لبنان در تابستان گذشته و به طور اخص نواختن طبل جنگ بر علیه ایران مشاهده کرد.  



خرید و دانلود  چرا فلسطینی ها نباید اسرائیل را به رسمیت بشناسند


مقاله درمورد.. شناخت خدا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 28

 

این واقعیت را قرآن به آشکار ترین وجه بیان فرموده است:

(ولئن سئلتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله ( (الزمر:38)

(واگر از آنان سوال کنی که چه کسی آسمانها وزمین را آفریده است به تاکید درجواب گویند:خدا)

واگر چه در آن هنگام عده کمی از ملحدان ومنکران وجود خدا ،وجود داشتند اما چون با فطرت وبداهت وحس ومشاهده در نزاع بئدند قرآن ارزش واعتباری برای آنان قائل نبود وخطاب وگفتگویش بیشتر با کسانی بود که برای خدا شریک قرار می دادند.

به این خاطر اولین رکن وابتدائی ترین پایه در رسالت اسلام به این صورت بنا نهاده شد:

(... واعبدوالله ولا تشرکوابه شیئاً( - (النساء: 36)

(وخدا را پرستش کنید وهیچ چیز را برایش شریک قرار ندهید).

ودعوت حضرت رسول ( از شاهان و طاغوتیان وسرکشان در این آیه نمایان می شد :

(تعالوا الی کلمة سوا بیننا وبینکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شیئاً ولا یتخذ بعضاً ارباباً من دون الله(-آل عمران :64

بیایید به سوی کلمه ای که میان ما وشما یکسان است وآن اینکه نپرستیم بجز خدا را وچیزی را با او شریک قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را –بجای خدا – پروردگار وصاحب نگیریم.

سبب بروز الحاد در اروپا

در قرن نوزدهم میلادی وقبل از آن ظروف وشرایط خاصی بر اروپای مسیحی گذشت که بسیاری از روشنفکران آنجا را دچار کفر و الحاد نمود وبه انکار خدا ویا شک در وجود او مبتلایشان ساخت هر چند در واقع آنان به دین راستین وخدای حق کفر نورزیدندبلکه فقط به کلیسای غرب ودین آن کافر شدند.

موضع کلیسا در اروپا این بود که تاریکی را تایید می کرد وبا روشنایی در جنگ بود از جهل پشتیبانی می نمود وبا علم می جنگید نظام اقطاعی وتیولی را مورد تایید قرار می داد وبا عدل دعوی می کرد با شاهان همکار وبا ملتها در کارزار بود پشتیبا افسانه و موهوم پرستی بود ودشمن فکر واندیشه و...

پس آنگاه که شورشهای آزادیخواهانه ومساوات طلب زبانه کشید شعار شورشیبان عبارت بود از :

(اشنقواآخرملک بامعاء آخر قسیس(

(آخرین پادشاه را با روده آخرین کشیش به دار بیاویزید)

آن روز کلیسا دستور دادتا هزاران دانشمندواندیشمند را اعدام کرده ،جسدهایشان را با میخ سوراخ سوراخ نمایند بلکه لاشه هایشان را بعد از مرگ هم مورد محاکمه قرار دا وتمامی این جنایت ها را به نام دین وخدا وبه نام عیسی علیه السلام انجام داد.

پس هنگامی که آزاد اندیشان وعلمدوستان وضع را چنین دیدند،نسبت به خدائی که کلیسا و مردان آن معرفی می کردند کافر شده و به علمی که با خود داشتند ایمان آوردند.

بزرگترین عاملی که مردم را به ترک دین واداشت فسادکاری داعیان دین و انحراف و کجروی کسانی بود که دین را اختیار کرده بودند، بویژه دینی که مردم را جز از راه طبقه کاهنان موسوم به ( رجالدین) از شناختن خدا و رسیدن به او منع می کرد. به این علت بود که در اروپا مذاهبی با فلسفه های مبتنی بر حسیات و مادیگری و انکار غیبیات از قبیل خدا ، وحی، ملائکه، آخرت، بهشت، و دوزخ بر پا شد.

انکار و الحاد در «ماکسیسم» به اوج خود رسید . مارکسیسمی که گمان «نیچه» را که گفته « دین افیون ملت ها» قبول کرده و همچنین گمان ملحد دیگری را نیز پذیرفته که گفته است:« دین جز حیله اختراع شده سرمایه داران برای سرگرم کردن ضعیفان و فقرا و امیدوار کردن آنان به نعمت های آخرت تا این که دارائی های دنیا را به خود اختصاص دهند، چیز دیگری نیست» و کارل مارکس در این باره گفته «خدا انسان را نیافریده بلکه صحیح این است که بگوییم انسان خدا را آفریده است».

باران خفیفی از کفر به شرق می رسد

هنگامی که تهاجم فکری به سوی دیار عرب و اسلام، پیشروی کرد باران خفیفی از موج کفر و الحاد به جهان اسلام منتقل گردید و از مسلمانان کسانی پیدا شدند که یا در وجود خدا به شک افتادند و یا در آن به مجادله و کشمش پرداختند، که بعضی از آنان را فارغ التحصیلان دانشگاه های غربی و تحصیل کرده ها و تعلیم شدگان دست استادان این دانشگاه ها تشکیل می دادد و بعضی هم کسانی بودند که اخیرا تحت تاثیر تبلیغات مارکسیسم- کمونیسم واقع شده بودند که هر دو دسته { با وجود فرق و امتیاز آشکاری که میان اسلام در شرق و مسیحیت در غرب} آنچه را غربیها ، آنجا علیه دیانت مسیحیت می گفتند در بلاد اسلامی تبلیغ کردند.

اینان گمان می بردند که متجدد و نو اندیشند ولی در واقع دنباله رو بوده و با مغز غربی ها فکر می کنند وافکار واندیشه دسته ای را که با مرور زمان از بین رفته ویکی دو قرن بر آنان گذشته است تکرار می نمایند وبا وجود اینکه مشمول ای آیه شریفه هستند که می فرماید :

(و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لا هدی ولا کتاب منیر ا((الحج:8)

(وگروهی از مردم در باره خداوندگار بدون هیچ دانشی و رهنمودی و کتاب روشنگری به مجادله می پردازند).

دلائل وجود خدا

کسانی که درباره عقاید اسلامی می نویسند از باب تنزل و کوتاه آمدن با شک داران و جدال بازان ناچارند به اقامه دلایل بر وجود خدا بپردازند تا ایمان بر یک اساس عقلی محکم و ثابت ، بر قرار گردد با اینکه وجود خدا ساده تر و آشکار تر از آن است که نیازمند به دلیل باشد . همچنانکه شاعر گفته است :

((ولیس یصح فی الاذهان شی اذا احتاج النهار الی دلیل ))

اگر اثبات روز محتاج به دلیل باشد هیچ چیز در اذهان صحت ندارد . حال ببینیم مومنان چه دلایلی را جهت اثبات وجود خدا برای شک کنندگان و ملحدان ارائه می دهند؟

دلالت فطرت

اولین دلیل بر وجود خدا چیزی است که از خود انسان خارج نیست و آن فطرتی است که خدا انسان را بر آن آفریده است .

همانا آن دلیل احساسی است طبیعی بینا و فراوان به اینکه بالاتر از این کاینات محدود و متناهی موجودی هست غیر محدود و نامتناهی که نگهبان ونگهدارنده همه چیز بوده و هر کاری را روبراه می کند جای امید و بیم ومورد تعظیم و قصد واراده است .

احساسی است که از ژرفای نهاد انسان بر خواسته ونه فقط از عقل و وجدان بلکه از تمام وجودش ناشی می شود .



خرید و دانلود مقاله درمورد.. شناخت خدا


تحقیق؛. موانع و عوامل جذب سرمایه گذاری خارجی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 30

 

این مقاله موانع و راهکارها را بررسی می کند

جریان سرمایه گذاری خارجی در کشورهای توسعه نیافته

چکیده

اغلب کشور های در حال توسعه برای رونق دهی به اوضاع اقتصادی، ایجاد اشتغال و دستیابی به رشدو توسعه اقتصادی پایدار با مشکل کمبود منابع سرمایه گذاری روبرو هستند. کمبود در آمد های ارزی ناشی از صادرات و نرخ ناعادلانه مبادله که اغلب به زیان صادر کنندگان کالاها و مواد اولیه خام در حال تغییر است و انبوه جمعیت و مصرف به نسبت بالااز عواملی است که منابع پس انداز قابل تبدیل به سرمایه گذاریهای مولد در این گونه کشور ها را بشدت محدود می سازد .جبران عقب ماندگی و دستیابی به توسعه پایدار، نیازمند سرمایه گذاری برای بهره جویی از مزیتهای نسبی و تواناییهای بالقوه اقتصادی است. در فرآیند جهانی شدن، سرمایه نیز با سهولت قابل نقل و انتقال است.اما سرمایه گذاران به دنبال کسب سود بیشتر و مکانی امن برای سرمایه گذاری هستند . با اشباع سرمایه گذاری در کشور های پیشرفته صنعتی، نرخ بازده سرمایه گذاری در این کشورها رو به نزول می‌رود و سرمایه گذاران همواره در صدد بهره جویی از فرصتهای با بازده بیشتر هستند .چنانچه امنیت سرمایه گذاری در کشور های در حال توسعه و اقتصادهای در حال گذار تضمین شده و بستر قانونی لازم فراهم شود، سرمایه گذاران بین المللی میل و رغبت بیشتری برای حضوردراین گونه بازارها خواهند داشت. این امر به کشور های میزبان نیز فرصت بهره گیری از مزیتهای نسبی، رشد اقتصادی، اشتغال زایی و دستیابی به دانش و فناوری روز برای تولید کالاهای رقابتی در عرصه بین‌المللی را می دهد.بنابراین، تسریع در ورود سرمایه گذاری های خارجی، منافع متقابلی را برای کشور های میزبان و سرمایه‌گذاران بین‌المللی بدنبال خواهد داشت.در این مقاله، سرمایه گذاری خارجی و منافع و تهدیدات بالقوه پیرامون آن مورد بررسی قرار می گیرد. همچنین، انگیزه های لازم برای سرمایه گذاری خارجی، دلایل مخالفان و طرفداران سرمایه گذاری خارجی، موانع سرمایه گذاری خارجی تشریح شده و درپایان راهکارهای جذب سرمایه گذاری خارجی ارائه می شود.مقاله حاضر از نوع توصیفی است و ابزار جمع آوری اطلاعات آن به روش کتابخانه ای است. نتایج حاصل از این تحقیق می تواند مورد استفاده سیاست گذاران مالی واقتصادی، تصمیم گیرندگان بازار سرمایه، سرمایه گذاران داخلی و مدیران شرکتها قرار گیرد.

مقدمه کمبود سرمایه در مباحث اقتصادی به عنوان یکی از مهمترین عوامل توسعه نیافتگی مطرح شده است. به عبارت دیگر، رشد و توسعه اقتصادی بدون انباشت سرمایه امکان پذیر نخواهد بود؛ به گونه ای که بسیاری از متفکران دلیل توسعه نیافتگی بسیاری از کشورها را کمبود در آمد و پس انداز و در نتیجه سرمایه گذاری نا کافی می دانند.سرمایه می تواند بخش تولید را تحرک ببخشد و باافزایش تولید، موجب رشد تجارت، بهبود سطح زندگی مردم و رشدو توسعه اقتصادی شود . فقدان سرمایه یکی از علل اصلی گرفتار آمدن بسیاری از کشورها در دورباطل فقر و توسعه نیافتگی شناخته شده است و علاوه بر آنکه بیکاری گسترده را بدنبال دارد، موجب عقب ماندگی سطح تولید مالی می شود ودر مرحله بعد به فقر اقتصادی می انجامد . در مباحث مربوط به توسعه اقتصادی، راه حل اصلی فائق آمدن بر مشکل کمبود سرمایه و خروج از دور باطل فقرو توسعه نیافتگی، استفاده کشور های در حال توسعه از سرمایه های انباشته شده در کشور های توسعه یافته عنوان شده است .به عبارت دیگر،آنچه استفاده از سرمایه گذاری خارجی را بویژه برای کشور های در حال توسعه ضروری می سازد، وجود شکاف میان پس انداز و سرمایه گذاری در این کشور هاست که از یک سو به دلیل ناکافی بودن پس انداز ملی واز سوی دیگر، براثر توسعه نیافتگی بازارهای مالی در کشور‌های مزبور، پدیده عام کمبود سرمایه و گرایش به جذب سرمایه گذاری خارجی را شکل گرفته است.سرمایه گذاری خارجی معمولادردو قالب سرمایه گذاری خارجی درسبدمالی(foreign portfolio investment)=(FPI) وسرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI=foreign direct investment) صورت می گیرد.

انواع سرمایه گذاری خارجیسرمایه گذاری خارجی به تحصیل دارایی شرکتها، موسسات وافرادکشورهای خارجی تعبیر می شود. سرمایه گذاری خارجی به دو صورت قابل تفکیک است: سرمایه گذاری مستقیم که کشور یا سرمایه گذار خارجی مستقیما و یا با مشارکت سرمایه گذاران داخلی مبادرت به سرمایه گذاری می کند(FDI) و سرمایه گذاری غیر مستقیم که معمولا از طریق خرید سهام واوراق قرضه در بورس توسط سرمایه گذاران خارجی صورت می گیرد.(FPI)صندوق بین المللی پول، سرمایه گذاری مستقیم خارجی رادر شرکتهایی موثر می داند که به نحو موثری توسط افراد یا موسسات خارجی کنترل می شوند . شکل عمومی این سرمایه گذاری عبارت است از سرمایه گذاری در شعبه ها و واحد های تابعه شرکتهای فراملیتی.تعیین اینکه یک شرکت توسط خارجیان بطور موثری کنترل می شود یا نه،کار چندان ساده ای نیست. از این لحاظ، ضوابطی برای این منظور در نظر گرفته می شود که عبارتنداز:- مالکیت 50درصد یا بیشتر از سهامی که حق رای دارد توسط خارجیان.- مالکیت 25 درصد یا بیشتر سهام توسط یک فرد یا بنگاه خارجی.- حضور گروه های خاص خارجی در هیئت مدیره.



خرید و دانلود تحقیق؛. موانع و عوامل جذب سرمایه گذاری خارجی