لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
عنوان مقاله :
صفات خداوند
مقدمه ....................................................... 3
انواع صفات خداوند ...................................... 4
علم الهی ..................................................... 5
قدرت الهی .................................................... 9
حیات الهی .................................................... 15
ازلیت و ابدیت .............................................. 17
عدل الهی ..................................................... 20
صفات سلبی .................................................. 24
منابع ......................................................... 26
مقدمه :
در طول تاریخ شاید نتوان مسائلی را پیدا کرد که به اندازه مباحث اعتقادی ، فکر بشر را به خود مشغول کرده باشد . مطالب بسیاری بوده است که در مقطع زمانی و مکانی خاصی اوج گرفته و پس از مدتی ، فروکش کرده و یا برای همیشه به بایگانی تاریخ پیوسته است . در حالی که مباحث و گفتگوهایی که در طی قرون متمادی بر سر مبدأ و معاد و دیگر امور مذهبی در گرفته است و نسز انبوه عظیم کتب و نوشته جاتی که از قدیمی ترین ایام تا به امروز در این مباحث به رشته تحریر کشیده شده است ، همگی گواه این مدعایند که تفکر پیرامون مسایل اعتقادی ، نه یک بحث مقطعی بلکه یکی از خصایص ذاتی فکر و روح آدمی است . نیک می دانیم که هر یک از ادیان و مکاتب و ار آن جمله آیین اسلام ، خدای خویش را با اوصاف خاصی می شناساند و افعال ویژه ای را به او نسبت می دهد . تفاوت دیدگاه خداشناسان در باب اوصاف و افعال آنچه او را « خدا » می نامند ، خداشناسی های کاملاً متفاوتی را پدید آورده و تصاویر گونه گونی را از معبود آنان ارائه داده است . از سوی دیگر ، عمده ترین طریق شناخت خداوند ، آشنایی با اوصاف و افعال اوست و هر اندازه که این آشنایی عمیق تر و جامع تر باشد ، خداشناسی کامل تری به بار می آورد . بر این اساس ، هر انسان خداباوری – به حکم خرد و وجدان – فرض است که از رهگذر کسب معرفتی درست و عمیق از اوصاف خداوند ، بر عمق و غنای خدا شناسی خویش بیفزاید .
انواع صفات خداوند
صفات الهی را می توان در یک تقسیم بندی کلی بر دو قسم دانست :
1- صفات ثبوتی
2- صفات سلبی
صفات ثبوتی یعنی صفاتی که در آنها کمال خاصی را در نظر گرفته و به نحو مثبت ایجابی به خداوند نسبت می دهیم ، مانند اینکه می گوییم : خدا عالم است ، خدا قادر است ... در اینجا علم ، قدرت ، عدالت ... جزو صفات ثبوتی و همگی از کمالات بشمار می روند .
صفات سلبی به صفاتی می گویند که ذات خدا را از هر گونه عیب و نقص مبرا می سازد . از قبیل اینکه خدا : جسم نیست ، مرکب نیست ، عاجز نیست و ... و همان طور که می بینیم در صفات سلبی ابتدا نقص خاصی را در نظر می گیریم و سپس این نقایص را از او سلب و منتفی می کنیم .
صفات ثبوتی خود بر دو نوع هستند :
صفات فعل
صفات ذات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 5 صفحه
قسمتی از متن .doc :
صفات مؤمن واقعی:
رُوِىَ انّ رسولَ الله(ص) قال: «لا یکمل المؤمن ایمانه حتى یحتوى على مائة و ثلاث خصال، فعل و عمل و نیة و باطن و ظاهر» . فقال امیرالمؤمنین(ع) : «یا رسول الله ما المائة و ثلاث خصال» ؟ فقال: «یا على، من صفات المؤمن ان یکون جوّال الفکر ، جوهرى الذکر ، کثیراً علمه ، عظیما حلمه ، جمیل المنازعة ، کریم المراجعة ، اوسع الناس صدرا و اذلهم نفسا ، ضحکه تبسما و اجتماعه تعلما مذکر الغافل ، معلم الجاهل ، لایؤذى من یؤذیه و لا یخوض فیما لایعنیه ، و لایشمت بمصیبة و لایذکر احدا یغیبة ، بریئا من المحرمات ، واقفا عند الشبهات ، کثیر العطاء ، قلیل الاذى ، عونا للغریب ، وابا للیتیم ، بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه ، متبشرا بفقره ، احلى من الشهد و اصلد من الصلد ، لایکشف الاسرار و لایهتک سترا ، لطیف الحرکات حلو المشاهدة کثیر العبادة ، حسن الوقار ، لین الجانب. طویل الصمت ، حلیما اذا جهل علیه. صبورا على من اساء الیه ، یبجّل الکبیر و یرحم الصغیر ، امینا على الامانات ، بعیدا من الخیانات ، الفه التقى و حلفه الحیاء کثیرالحذر قلیل الزلل ، حرکاته ادب و کلامه عجب مقیل العثرة و لا یتتبع العورة ، وقورا صبورا رضیا شکورا ، قلیل الکلام صدوق اللسان ، برّا مصونا حلیما رفیقا عفیفا شریفا، لا لعّان و لا کذّاب و لا مغتاب و لا سباب، و لا حسود و لا بخیل ، هشّاشا بشّاشا لا حسّاس و لا جسّاس یطلب من الامور اعلاها و من الاخلاق اسناها ، مشمولا بحفظ الله مؤیّدا بتوفیق الله، ذا قوة فى لین و عزمة فى یقین، لایحیف على من یبغض و لا یأثم فیمن یحبّ ، صبورا فى الشدائد ، لایجور و لا یعتدى و لا یاتى بما یشتهى ، الفقر شعاره والصبر دثاره قلیل المؤنة کثیر المعونة ، کثیر الصیام طویل القیام قلیل المنام ، قلبه تقى و عمله زکى ، اذا قدر عفى و اذا وعد وفى ، یصوم رغبا و یصلى رهبا و یحسن فى عمله کانه ناظر الیه ، غضّ الطرف، سخىّ الکف لا یرد سائلا و لا یبخل بنائل ، متواصلا الى الاخوان، مترادفا للاحسان، یزن کلامه و یخرس لسانه ، لایغرق فى بغضه و لایهلک فى حبه و لایقبل الباطل من صدیقه و لا یرد الحق على عدوه و لایتعلم الا لیعلم و لا یعلم الا لیعمل ، قلیلا حقده کثیرا شکره ، یطلب النهار معیشته و یبکى اللیل على خطیئه ، ان سلک مع اهل الدنیا کان اکیسهم و ان سلک مع اهل الآخره کان اورعهم ، لایرضى فى کسبه بشبهة و لایعمل فى دینه برخصة ، یعطف على اخیه بزلته و یرعى م
صفات نیک:
خصال پسندیده انسانى، از معصوم روایت شده که خداوند تبارک و تعالى پیامبرانش را به صفاتى نیکو برگزیده پس شما خود را بیازمایید اگر آن صفات در وجود شما بود خدا را سپاس گوئید وگرنه از خدا بخواهید که آنها را به شما عنایت فرماید و پیوسته درصدد کسب آن صفات باشید ، و آن صفات ده است: یقین و قناعت و بصیرت و شکر و علم و حسن خلق و سخاوت و غیرت و شجاعت و مردانگى.
پیغمبر اکرم(ص) فرمود: شش صفت را براى من تعهد کنید تا من بهشت را براى شما تعهد کنم: هنگام سخن گفتن دروغ مگوئید و چون به کسى وعده اى مى دهید تخلف مورزید و چون امانتى به دستتان آید خیانت مکنید و چشم خویش را از نامحرم ببندید و عورت خود را از حرام باز دارید و دست و زبان خود را از آنچه خدا نهى کرده جلوگیرى کنید.
امام صادق(ع) فرمود : ما آن دسته از شیعیانمان را دوست داریم که عاقل و فهمیده و دانا به احکام دین و بردبار و مردمدار و شکیبا و راستگو و باوفا باشند.(بحار:69/372)
رسول اکرم(ص) فرمود: خداوند دوست دارد که بنده اش در نزد شبهات باریک بینى و دقت نظر به کار برد و هنگام بروز شهوت عقل خویش را کاملا به کار اندازد و دوست دارد گذشت و سخاوت را گرچه در مورد چند دانه خرما باشد، و شجاعت را هر چند به کشتن مارى یا کژدمى بود . (کنزالعمال حدیث 43527)
نیز فرمود: سخاوتمند باش که خداى تعالى سخاوتمند را دوست دارد، و شجاع باش که خداوند شجاع را دوست دارد، و غیرتمند باش که خداوند شخص غیور را دوست دارد و چون کسى حاجتى از تو خواست آن را برآور که اگر او شایسته نباشد تو خود را شایسته آن دان.(کنزالعمال : حدیث 4384)
امام صادق فرمود: مى خواهید شما را به صفات والا(ى انسانى) آگاه سازم؟ گذشت از مردم و همیارى با برادران دینى در مال و بسیار به یاد خدا بودن.(بحار:69/370)
صفاتیه:
گروهى از قدماء متکلم اند که براى خداوند تعالى صفاتى به عنوان صفات ازلیه مثل علم وقدرت وحیات واراده وسمع وبصر وکلام وجلال واکرام وجود وانعام وعزت وعظمت اثبات مى کردند وبین صفات ذات وصفات فعل فرقى نمى گذاشتند. بلکه در هر دو باب به یک شکل سخن مى راندند ودر نتیجه این ترتیب صفاتى نیز به عنوان صفات خیریه مثل دو دست وصورت براى خداوند تعالى اثبات نمودند وبه تأویل آنها نمى پرداختند ومى گفتند چون این صفات در شرع وارد شده ما آنها را به اسم صفات خیریه مى خوانیم.
چون معتزله از خداوند نفى صفات مى کردند وقدماى اهل حدیث وسنت در اثبات آنها سعى داشتند این طایفه اخیر را به همین نظر صفاتیه ومعتزله را معطله خوانده اند .
کار بعضى از اثبات کنندگان صفات به آنجا کشید که حتى صفات ایزدى را به صفات محدثه اقتصار کردند که افعال بر آنها دال است ودر خبر نیز وارد شده ودر این مرحله به دو فرقه منقسم گردیدند ، جماعتى آن صفات را از روى احتمالاتى که از لفظ آنها بر مى آید تأویل مى نمودند وجماعتى دیگر مى گفتند که مقتضاى عقل به ما چنین مى فهماند که هیچ چیز به خداى تعالى مانند نیست وهیچیک از مخلوقات به او شباهت ندارد واز این رو یقین حاصل مى شود که ما از ادراک معنى بعضى الفاظ که در این باب وارد شده عاجزیم ونباید در تأویل آنها بکوشیم مثلاً در باب قول خداوند که : (الرحمن على العرش استوى) و (خلقت بیدى) و (جاء ربک) وامثال اینها ما مکلف نیستیم که تفسیر این آیات را بدانیم وآنها را تأویل کنیم بلکه تکلیف ما اعتقاد داشتن است به اینکه براى خداوند شریک ومانندى نیست واین جمله از راه یقین بر ما مبرهن گشته است .
جمعى دیگر از متأخرین بر آنچه اسلاف ایشان در باب صفات گفته بودند زوائدى آورده گفتند : باید آیات را همانطور که ظاهر آنها حاکى است گرفت وبدون تأویل آنها را به شکلى که وارد شده تفسیر کرد وبه ماندن در حد ظاهر نیز اکتفا ننمود ، این طایفه بر خلاف عقیده اسلاف گرفتار تشبیه صرف شدند .
وتشبیه صرف حتى در میان یهود هم عمومیت نداشت بلکه یک دسته از ایشان که قرائین خوانده مى شدند چون به الفاظ زیادى در تورات برخوردند که بر آن دلالت داشت به آن پرداختند . اما در میان مسلمین از شیعه جماعتى راه غلوّ رفتند وعدّه اى راه تقصیر .
به این شکل که طایفه اول بعضى از ائمه خود را در صفات به خداوند تعالى تشبیه کردند ، طایفه دوم خداوند را به یک تن از مخلوق مانند ساختند وچون معتزله ومتکلمین اولیه ظاهر شدند بعضى از شیعه از راه غلو
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 5 صفحه
قسمتی از متن .doc :
صفات سلبی چیست؟
صفات سلبی، صفاتی است که خداوند متعال از آن ها منزه است، مانند جسم بودن خدا؛ این صفت از خداوند سلب می شود زیرا جسم، مرکب از اجزاء است و هر مرکبی نیاز به اجزایش دارد و هر چیزی که نیازمند باشد، ممکن الوجود است و نیاز به علت دارد، در صورتی که خداوند واجب الوجود و ازلی و ابدی است. از طرفی جسمیت خداوند نیازمند اشغال مکان و زمان می باشد و با این وجود محدود به زمان و مکان می شود که از خواص عالم امکان است؛ در حالی که خداوند فوق زمان و مکان است و محیط بر این دو می باشد، پس جسم هم نمی تواند باشد.یکی دیگر از صفات سلبی، داشتن شریک است؛ یعنی موجودی با موجود دیگر در فعل یا صفتی مشترک باشد. زیرا فعل خداوند ایجاد و اعدام هستی می باشد که از هیچ ممکن الوجودی نیاید، زیرا ممکن الوجود از خودش چیزی ندارد که به دیگری عطاء کند.خلاصه این که خداوند موجود بی نیاز است. یعنی اگر نیازمند باشد، باید علّتی نیاز او را برطرف سازد، پس واجب الوجود نخواهد بود
شیعیان معتقدند خداوند یکتا و یگانه است و شریک و مانندی ندارد. او است که خالق همه جهانیان می باشد و او است که به همه جانداران روزی می رساند و او است که جهان و جهانیان را تدبیر می کند. اسم خداوند هم نزدشیعیان الله (ج) می باشد.
تا اینجا عقاید شیعیان با اهل سنت هیچ تفاوتی ندارد . لکن عقیده شیعیان با اهل سنت در بعضی از صفات خداوند تفاوت پیدا می کند . شیعیان به 8 صفت ثبوتی و 7 صفت سلبی در مورد خداوند معتقدند . منظور از صفات ثبوتی صفت هایی است که در خداوند موجود است و خدای تعالی آن صفت ها را دارد مانند حیاة (زنده بودن) ، علم و قدرت . اما صفات سلبی آن دسته صفت هایی است که در خداوند موجود نیست و خداوند منزه است از اینکه دارای آن صفات باشد مثل جسم داشتن ، مرکب بودن از اعضاء و در معرض تغییر و تحول بودن
لهیات اثباتی و الهیات تنزیهی
بحث اسما و صفات الهی از مسائل مطرح و اساسی در علم کلام, فلسفه و عرفان است. این اهمیّت قبل از هر چیز به طرح این اوصاف در متون دینی مرتبط است.
این تحقیق مقایسه ای است میان نظریات ملاصدرای شیرازی(ره) و قاضی سعید قمی(ره) که از یک مقدمه و
چهار فصل تشکیل شده است.
● فصل اوّل:
در این فصل به اهمیّت بحث اسما و صفات الهی اشاره شده است. بحث اسما و صفات الهی از مسائل مطرح و اساسی در علم کلام, فلسفه و عرفان است. این اهمیّت قبل از هر چیز به طرح این اوصاف در متون دینی مرتبط است. وجود اسما و صفات بسیار در قرآن, روایات و ادعیه مأثوره به طور طبیعی این سؤال را طرح می کند که این اسما و صفات به چه معنا هستند؟ آیا آن ها دقیقاً به همان معنایی که در مورد ممکنات به کار می روند در مصداق ربوبی شان معنا می دهند؟ آیا می توان آن ها را شناخت؟ ر ابطه اسما و صفات الهی با ذات الهی چیست؟ و حتی آیا می توان خداوند را متصف به وصفی دانست یا خیر؟ در این فصل, هم چنین به علّت انتخاب مرحوم صدرالمتألهین و مرحوم قاضی سعید قمی برای بررسی مقایسه ای درباره اسما و صفات, اشاره شده است. تلاش هر دو اندیشمند در جمع میان عرفان, فلسفه و دین با دو رویکرد کاملاً متفاوت در بحث اسما و صفات و همچنین بسیاری از مباحث دیگر, مهم ترین انگیزه برای مقایسه آرای این دو اندیشمند بزرگ جهان اسلام و تشیع ذکر شده است. علاوه این که امروزه قرائت رسمی و مورد قبول در کتاب های درسی ـ آموزشی چه در بحث اسما و صفات و چه در زمینه های دیگر عقیدتی و کلامی, قرائت مرحوم صدرالمتألهین است, طرح دیدگاهی مخالف با نظریات مرحوم صدرالمتألهین از یک سو و ناشناخته بودن افکار و نظریات مرحوم ق اضی سعید قمی, مشوق دیگری در پرداختن به چنین مقایسه ای است.
● فصل دوم:
در این فصل به کلیات بحث اسما و صفات الهی از دیدگاه مرحوم صدرالمتألهین پرداخته می شود. تقسیم صفات الهی به صفات سلبیه و صفات ثبوتیه و عینیت ذات حق و صفات ثبوتیه در کنار بحث از اشتراک معنوی وجود و سایر صفات میان واجب و ممکنات, از محوری ترین مواضع مرحوم صدرالمتألهین در بحث اسما و صفات است که در این فصل مورد بررسی قرارگرفته است. استدلالاتی را که مرحوم ملاصدرا(ره) برای وجود صفات ثبوتیه در ذات باری تعالی مطرح می کند متنوعند که عصاره آن ها و به تعبیری کامل ترین تقریر آن بیان زیر است: صفات به طور کلی به دو قسم تقسیم می شوند:
۱) صفاتی که اولاً و بالذات از آنِ موجود بما هو موجود هستند و در اتصاف این اوصاف لازم نیست که موصوف ابتدا طبیعی و یا تعلیمی باشد. صفاتی از قبیل علم, قدرت و اراده از این قسمند.
۲) قسم دیگر صفاتی هستند که در اتصافشان به موصوف, لازم است که موصوف ابتدا طبیعی و یا تعلیمی باشد. برخی از این صفات عبارتند از: حرارت, برودت, کرویت….
از آن جا که واجب الوجود, حقیقت وجود است پس باید صفاتی را که اولاً و بالذات از آن وجود است دارا باشد و همچنین این صفات مانند وجودند در این که صدقشان بر مصادیق به نحو اشتراک معنوی است و تفاوت میان مصادیق تفاوت به تشکیک است. در ادامه این فصل, ادله مرحوم صدرالمتألهین بر عینیّت ذات و صفات الهی و همچنین اشتراک معنوی وجود ارزیابی شده است.
● فصل سوم:
در این فصل به طرح دیدگاه قاضی سعید قمی(ره) در کلیات بحث اسما و صفات الهی پرداخته شده است. از جمله نظریات خاص قاضی سعید که در آن مخالفت با مرحوم صدرالمتألهین نیز وجود دارد, تأکید بر اشتراک لفظی وجود و سایر صفات بین واجب و ممکنات است. در این فصل ب رخی از ادله مرحوم قاضی سعید بر اشتراک لفظی وجود و نقد اشتراک معنوی وجود ذکر شده است. سلبی بودن صفات باری تعالی نیز از جمله آرا و مواضع مرحوم قاضی سعید است که در مکتوبات وی به کرّات مورد تأکید قرار گرفته است. مرحوم قاضی سعید پس از بیان ادله نقلی و عقلی بر سلبی بودن صفات, تقسیم صفات به صفات ثبوتیه و صفات سلبیه را امری اعتباری می داند و صفا ت ثبوتیه را صفاتی می داند که ظاهر اثباتی دارند; ولی در واقع رجوع آن ها نیز به صفات سلبی است. در پایان این فصل جمع بندی آرای مرحوم قاضی سعید درباره اسما و صفات حق بیان شده است: آنچه را مرحوم قاضی سعید قمی درباره سلبی بودن صفات و همچنین اشتراک معنوی وجود بیان کرده, مربوط است به مقام احدیت ذات الهی, و اما نسبت به مقام واحدیت, قاضی سعید قائل به اشتر اک معنوی وجود است و وجود صفات ثبوتیه را برای ذات حق در این مقام می پذیرد. آنچه به عنوان نکته محوری در تمایز آرای مرحوم قاضی سعید قمی با دیگران باید مورد توجه قرار گیرد آن است که مرحوم قاضی سعید مقام واحدیت و مرتبه کثرت اسما و صفات را مخلوق ذات حق می داند به خلاف مرحوم صدرالمتألهین و اصحاب حکمت متعالیه که مقام واحدیت را واجب به عین وجوب مقام احدیت ذات می دانند و آن را تفصیل مقام احدیت معرفی می کنند.
● فصل چهارم:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .docx :
صفات خدا
خداوند متعال همه صفات پسندیده را داراست و از تمامى صفات ناپسند پاک و منزّه است. صفات پسندیدهاى که در خدا وجود دارد، صفات جمال یا صفات ثبوتیّه و صفات ناپسندى که خداوند از آنها مبرّاست، صفات جلال و یا صفات سلبیّه نامیده مىشود.
صفات ثبوتیّه نیز دو قسم است: صفات ذات و صفات فعل.صفات ذات: صفاتى است که عین ذات خداست و قابل جدا شدن از خدا نیست، مانند عالم بودن، زنده بودن و قادر بودن.صفات فعل: صفاتى است که مربوط به فعل خداست و مىتوان بود یا نبودشان را به خدا نسبت داد، مانند خالق بودن، زیرا خداوند هم مىتواند خلق کند و هم مىتواند خلق نکند.
به عبارت دیگر؛ هر صفتى که بشود ضدّش را به خدا نسبت داد، صفت فعل است، مانند رضایت خدا که در برابر غضب خدا قرار دارد و هر صفتى که نتوان ضدّش را به خدا نسبت داد، صفت ذات است. راه آشنایى با صفات خدا
راه آشنایى با صفات خدا مانند راه آشنایى با خود خداست، همان گونه که شما از یک نوشته به نویسنده آن پى مىبرید، از چگونگى الفاظ و کلمات، مقدار آشنایى نویسنده آن را با لغات به دست مىآورید، از انشاى آن قدرت نویسندگى او را مىفهمید و از مطالبش متوجّه روحیّه و هدف نویسنده مىشوید. پس هر آفریدهاى مىتواند دو کار انجام دهد:1- آفریدگار خود را بشناساند
.2- صفات و حالات و هدف آفریدگار خود را بفهماند.
نقش ایمان به صفات خدا
ایمان به هر یک از صفات خدا نقش مثبت و ارزندهاى در گفتار، روش و منش انسان و بالطبع در زندگى فردى و اجتماعى او دارد.
ایمان به اینکه خداوند عزیز و نفوذناپذیر است، «انّ العزّة للّه جمیعاً» (1) و همه قدرتها و توانایىها از اوست، «انّ القوّة للّه جمیعاً» (2) و پدید آورنده و برگشت دهنده همه اوست، «انّا لِلّه و انّا الیه راجعون» (3) به انسان اعتماد، وقار و امید مىدهد و او را از خود برتربینى، خود کمبینى و ترس و وحشت از آینده نجات مىدهد. چرا عدل از اصول است؟
با اینکه خدا صفات زیادى دارد - از قبیل رحمت، حکمت، قدرت، خالقیّت، علم و... - چرا تنها عدل از اصول دین شمرده شده است؟
پاسخ: این انتخاب، هم ریشه تاریخى دارد و همریشه سیاسى.
ریشه تاریخى آن به قرون اولیه اسلام بر مىگردد. آن گاه که گروه کوچکى از مسلمانان - فرقه اشعرى - عادل بودن خدا را لازم نمىدانستند و مىگفتند: هر کارى که خدا خواست و انجام داد همان درست است، گرچه از نظر عقل از کارهایى باشد که مسلّماً قبیح و زشت و ستم محسوب شود! مثلاً مىگفتند: اگر خداوند امیرمؤمنان علىعلیه السلام را به دوزخ و قاتل او - ابن ملجم - را به بهشت ببرد مانعى ندارد. ولى ما این منطق را نمىپذیریم و طبق منطق عقل و آیات قرآن مىگوییم تمام کارهاى خدا حکیمانه است و هرگز کارى که ظلم و قبیح باشد از او سر نمىزند.
البتّه خدا بر هر کارى قدرت دارد، امّا کار خلاف حکمت نمىکند؛ چنانکه ما قدرت داریم چشم خود را کور کنیم ولى چنین نمىکنیم چون این عمل، حکیمانه نیست، پس استفاده از قدرت مربوط به آن است که عمل با عدل وحکمت و وعدههاى قبلى هماهنگ باشد. خدایى که وعده داده است مؤمنان را به بهشت و فاسقان را به دوزخ ببرد اکنون اگر خلاف کند، خلف وعده مىشود واین عمل، قبیح است و هرگز خداوند کار زشت نمىکند. ما که مىگوییم: خدا ظلم نمىکند قدرت او را محدود نکردهایم بلکه این حکمت است که موجب مىشود قدرت در جاى مناسب به کار گرفته شود.
و امّا ریشه سیاسى آن به دوران بنىامیّه و بنىعبّاس برمىگردد، آنها براى آن که با اعتراضات و شورشهاى مردمى مواجه نشوند، این گونه تبلیغ مىکردند که همه چیز به خواست خداست و کسى حقّ ندارد در برابر اراده خدا حرفى بزند. اگر ما حاکم شدهایم به خواست خدا بوده و کسى حقّ اعتراض ندارد، زیرا آنچه بر جهان حاکم است جبر است و انسان هیچ اختیارى ندارد و این جبر مورد رضایت خداست و چون رضاى خدا در آن است پس هرکارى که او انجام دهد عدل است. در واقع این نظریّه پشتوانه سیاسى خوبى براى بنىامیّه و استمرار حکومت و ریاستشان بود.
معنى و مفهوم عدل
واژه عدل در لغت در مقابل ظلم و جور آمده و به معناى قراردان هرچیز در جاى خود و یا انجام دادن هرکارى به نحو شایسته است. چنانکه حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «العدل یضع الامور مواضعها» (4) عدل است که هر امرى را در جایگاه خودش قرار مىدهد.
اینکه مىگوییم خداوند عادل است، یعنى هم در نظام تکوین و طبیعت هر چیزى را تحت نظامى خاص و مناسب آفریده است، «بالعدل قامت السموات و الارض» (5) و هم در عالم قانونگذارى و تشریع، تمام قوانین او عادلانه و به جا و با هدف خلقت هماهنگ بوده و هیچ گونه تبعیض و تفاوت ناروایى در آن قرار نداده است. چنانکه حضرت على علیه السلام مىفرماید: «و ارتفع عن ظلم عباده و قام بالقسط فى خلقه و عدل علیهم فى حکمه» (6) خداوند از ستم بر بندگان خود منزّه است و درباره آفریدگان خود به عدل رفتار مىکند و در مورد آنان به عدل حکم مىکند.بنابراین مقتضاى عدل الهى این است که خداوند هر انسانى را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار دهد، «لا یکلّف الله نفساً الا وسعها» (7) و سپس با توجّه به توانایى و تلاش اختیارى وى درباره او قضاوت کند، «و قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون» (8) و سرانجام پاداش یا کیفرى در خور کارهایش به او عطا فرماید. «فالیوم لا تظلم نفس شیئاً و لاتجزون الا ما کنتم تعملون»(9)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
اسماء و صفات الهی
مفهوم اسماء حسنی
" برای خداست تمامی اسمایی که بهترین اسماء است پس او را عبادت کنید و با آنها به سویش توجه نمایید."( سوره اعراف، آیه 80)
توصیف اسماء خدا به وصف " حسنی " دلالت می کند بر این که مراد به این اسماء، اسمایی است که در آنها معنای وصفی بوده باشد، مانند آن اسمایی که جز بر ذات خدای تعالی دلالت ندارد، اگر چنین اسمایی درمیان اسماء خدا وجود داشته باشد، آن هم نه هر اسم دارای معنای وصفی، بلکه اسمی که در معنای وصفی اش حسنی هم داشته باشد، باز هم نه هر اسمی که در معنای وصفی اش حسن و کمال خوابیده باشد، بلکه آن اسمایی که معنای وصفی اش وقتی با ذات خدای تعالی اعتبار شود به غیر خود احسن هم باشد، بنابر این شجاع وعفیف هرچند از اسمایی هستند که دارای معنای وصفی اند و هر چند در معنای وصفی آنها حسن خوابیده لکن لایق به ساحت قدس خدا نیستند برای این که از یک خصوصیت جسمانی خبر می دهند.
لازمه این که اسمی از اسماء خدا بهترین اسم باشد این است که بریک معنای کمالی دلالت کند، آن هم کمالی که مخلوط با نفس و یا عدم نباشد، واگر هم هست تفکیک معنای کمالی از آن معنای نقصی و عدمی ممکن باشد.
" تنها برای خداست اسماء حسنی"، هر اسمی که احسن در وجود باشد برای خدا بوده و احدی درآن با خدا شریک نیست. تنها برای خدا بودن آنها معنایش این است که حقیقت این معانی فقط و فقط برای خداست و کسی در آنها با خدا شرکت ندارد، مگر به همان مقداری که او تملیک به اراده و مشیت خود کند.
واژه شناسى صفت
واژهى «صفت» بر معناى لازم دلالت مىکند و در لغت به خصوصیّات و ویژگىهاى یک چیز گفته مىشود. و کلمهى «وصفْ» معناى متعدّدى دارد و عبارت است از ذکر چیزى همراه با صفات و ویژگىهاى آن که گاهى حق و گاهى باطل است، از این رو، خداوند مىفرماید، «و لاتقولوا لما تصف ألسنتکم الکذب» و نیز مىفرماید: «سبحان اللّه عما یصفون» یعنى صفات خداوند آن چیزى نیست که بسیارى از مردم بدان معتقدند.
حکماى اسلامى مبادى مشتقّات را صفت، و مشتقّات را اسم مىنامند. از نظر آنان علم و قدرت صفاتاند، و عالم و قادر (یا علیم و قدیر) اسم مىباشند. امّا متکلّمان، مشتقّات را صفت، و مبادى مشتقّات را معنى مىگویند. بنابر این، علم و قدرت معنا، و عالم و قادر (یا علیم و قدیر) صفاتاند. به عبارت دیگر، هر گاه ذات و ماهیّت را از این جهت که موصوف به وصف یا معناى ویژهاى است در نظر آوریم، واژهى صفت به کار مىرود.
شیخ مفید رحمهالله گفته است: «انّ الصفة فی الحقیقة ما أنبأت عن معنىً مستفاد یخصّ الموصوف و ما شارکه» صفت عبارت است از لفظى که بیانگر معنایى است که به موصوف اختصاص دارد (وصف خاص) یا مشترک میان موصوف و امور دیگر است (وصف عام).
سیّدشریف گرگانى نیز گفته است: «الصفة هى الاسمُ الدالّ على بعض أحوال الذات، و ذلک نحو طویل و قصیر و عاقل و غیرها» ، صفت اسمى است که بر برخى حالات ذات دلالت مىکند، مانند طویل (بلند) ، قصیر (کوتاه) و عاقل و مانند آن.
حکیم لاهیجى تفاوت این اصطلاحات را این گونه تبیین کرده است: صفت گاهى در برابر ذات گفته مىشود، و گاهى در برابر اسم. کاربرد نخست مربوط به معانى و مفاهیم است، و کاربرد دوّم مربوط به الفاظ. بر این اساس، در زمینهى موجودات، موجودى که جوهر و قایم به نفس خود باشد را ذات، و موجودى که عرض و قایم به غیر خود باشد را صفت گویند، و دربارهى الفاظ، لفظى که بر ذات دلالت کند بدون در نظر گرفتن صفات آن، اسم است مثل لفظ رجل و زید، و لفظى که بر ذات به اعتبار اتّصافش به صفتى از صفات دلالت کند، صفت نام دارد، مانند قایم، ضارب، احمر و ابیض.
و در واجب تعالى، لفظى که بر صفت تنها دلالت کند بدون در نظر گرفتن ذات، صفت نامیده مىشود. مانند علم، قدرت و اراده. و لفظى که بر ذات به اعتبار صفت آن دلالت کند «اسم» نامیده مىشود. مانند عالم، قادر، مرید و مانند آن.
پس؛ الفاظ علم و قدرت و اراده و مشیّت و حیات و مانند آنها صفات اللّه مىباشند، و الفاظ عالم، و قادر و مرید و شافى و حىّ و امثال آنها اسماء اللّه.
پس؛ آنچه اسماء است در واجب، صفات باشد در غیر واجب، با این تفاوت که در صفات در غیر واجب، ذات به نحو اجمال و ابهام معتبر است، ولى در اسماء اللّه تعالى ذات معینى که همان ذات خداوند است، معتبر است.
و در میان اسماى الهى، اسم اللّه به منزلهى عَلَم است در غیر واجب، لفظ اللّه وضع شده است براى ذات واجب الوجود که مستجمع جمیع صفات کمال است و علّت این که اسم اللّه را به منزلهى عَلَم دانستیم و نه عَلَم، این است که عَلَم اسمى است که براى ذات بدون اعتبار صفتى از صفات وضع مىشود، ولى اسم اللّه براى ذات معیّنى که داراى صفات کمال است وضع شده است.
بنابر این، فرق میان اسم اللّه و سایر اعلام، اعتبار و عدم اعتبار صفت است. و فرق میان اسم اللّه با سایر اسماء اللّه، اعتبار جمیع صفات است در اللّه، و اعتبار بعضى از صفات در اسماى دیگر، پس، در حقیقت سایر اسماء اللّه تفاصیل اسم اللّهاند، و اسم اللّه، اسم اعظم است.
یاد آور مىشویم، در عمل (چه در نوشتار و چه در گفتار) این گونه تفاوتها به طور دقیق رعایت نمىشود. و هر یک از اسم و صفت در اصطلاح فلاسفه، و صفت و معنا در اصطلاح متکلّمان به جاى دیگرى به کار مىرود؛ علاوه بر این که اصطلاح معنا، اگر چه در روایات و در کتب قدیمى کلامى به کار رفته و اصطلاح رایجى بوده است، ولى در کتب متأخران چندان شناخته شده نیست، و از واژههاى اسم و صفت استفاده مىشود.
تقسیمات صفات
صفات خداوند را از جهات گوناگون تقسیم کردهاند. مهمترین آنها دو تقسیم ذیل است.
الف) صفات ثبوتى و سلبى؛ صفاتى که بر کمال وجودى دلالت مىکنند، صفات ثبوتىاند، مانند: علم و عالم، قدرت و قادر، حیات و حى، خلق و خالق، رزق و رازق و غیره. این صفات را صفات جمال نیز مىگویند. صفاتى که بر سلب نقصى از ذات یا فعل خداوند دلالت مىکند، صفات سلبىاند. مانند قدّوس و مقدّس، حمید و محمود، غنى، واحد و غیره. گاهى نیز صفات نقص که از خداوند سلب مىشوند را صفات سلبیّه گویند، مانند ترکیب، جسمانیّت، مکان، جهت، ظلم، عبث و غیره. در این صورت، این گونه صفات با حرف نفى به کار مىروند و گفته مىشود: لیس بجسم، لیس بظالم. صفات سلبى را صفات جلال نیز مىنامند.
ب) صفات ذاتى و فعلى؛ اصطلاح مشهور در ملاک تقسیم صفات به ذاتى و فعلى این است که هر گاه براى انتزاع صفتى از ذات و وصف کردن ذات به آن صفت، تصوّر ذات کافى باشد، و تصوّر فاعلیّت خداوند لازم نباشد، آن را صفت ذاتى گویند؛ مانند: صفت حیات و حى، اراده و مرید، علم و عالم، قدرت و قادر؛ و هر گاه تصوّر فاعلیّت ذات براى انتزاع صفت و وصف کردن خداوند به آن لازم باشد آن را صفت فعلى گویند؛ مانند: خلق و خالق، رزق و رازق، امّاته و ممیت، احیاء و محیى، مغفرت و غافر، انتقام و منتقم و مانند آن.
اصطلاح دیگر در تقسیم صفات خداوند به ذاتى و فعلى این است که هر صفتى که وصف کردن خداوند به مقابل آن محال باشد، صفت ذاتى است، و هر صفتى که وصف کردن خداوند به مقابل آن محال نباشد، صفت فعلى است.