واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق در مورد آرامش 13 ص (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

الطمانینه الی کل احد قبل الاختیار من فصور العقل .

آرام گرفتن بهر کس پیش از آزمایش کردن از کوتاهی عقل است ممکن است مراد آرامش گرفتن و صداقت و دوستی باشد پیش از آزمایش کردن کسی و ظاهر شدن صلاح و خوبی او یا اعتماد کردن بر هر کس باشد پیش از آزمایش کردن او و ظاهر شدن اینکه محل اعتماد است.

معنای لغوی الطمانیه : اطمینان ـ آرامش دل ـ آسودگی

طما ـ طمو الماء : آب بالا آمد و رودخانه را پر کرد.

البحر : دریا پر شد و موج زد

النبت : گیاه دراز شد

ت همته : بلند همت شد

به الخوف : سخت تر شد

1ـ از کتاب غرر الحکم و دور الکلم

فرهنگ لاروس : ترجمه عربی به فارسی ، تالیف : دکتر خلیل جر ، جلد اول ، ترجمه سید حمید طبیبیان

آرامش به عنوان شرایط باطنی نماز

نماز باید با حالت سکون و آرامش برگزار شود قلب و روح باید با عبادت متحد و همراه شوند این زمانی است که قلب هم در صحنه نماز باشد الفاظ و حرکات با قلب یکی شوند اگر نماز از حد ظاهر و بدن به باطن روح انسان سرایت کرد قلباً از حقیقت نماز لذت می برد و در نتیجه طمانینه هم حاصل می شود صاحبان نفس مطمئنه کسانی هستند که حقیقت ایمان در روحشان رسوخ کرده باشد آنجا که عبادت جامع شرایط و به دور از شائبه و همراه با اخلاص باشد اهمیت وجود حاصل می شود و امنیت وجود طمانینه و آرامش به بار می آورد . خداوند می فرماید : والذین آمنوا و لم یلبثوا ایمانهم بظلم اولیک لهم الامن ، یعنی آنها که ایمان دارند و ایمانشان از ظلم و ستم پاک است برای آنها امنیت و آرامش است. و نیز می فرماید : الذین امنوا تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب ، یعنی کسانی که ایمان آوردند و قلوبشان به یاد خدا آرام گرفت آگاه باشید که تنها با نام خداست که دلها آرام و قرار می گیرد.

امام صادق (ع) می فرماید : فاجعل قلبک قبله للسانک ، لا تحرکه الا باشاره القلب و موافقه العقل و رضی الایمان . یعنی قلب خود را قبله زبانت قرار ده جز با اشاره دل و موافقت عقل و رضایت ایمان زبان را به حرکت در نیاور.

وقتی که انسان به نماز می ایستد و تکبیر می گوید باید قلب و دل و فکر و روح و زبان همه با هم بگویند الله اکبر البته معنای الله اکبر این نیست که خدا بزرگ یا بزرگتر است چون ما چیزی نداریم که در برابرش بگوییم خدا بزرگتر است معنای الله اکبر این است که خدا بزرگتر از ان است که بتوان او را توصیف نمود همه وجود ما اگر با زبان ما هماهنگ شود ، طمانینه حاصل می شود در مورد آیت الله سید محمود جزایری (ره) نقل می کنند که در مسافرتی در بیابانی مشغول نماز می شود خادم ایشان که از آقا فاصله گرفته بود ناگهان متوجه می شود شیری به آقا نزدیک شده است و با دیدن این صحنه مضطرب و ناراحت می شود اما کاری از دستش بر نمی آید بعد که نمازش را می خواند آن حیوان هم می رود . آقا ، خادم را مضطرب می بیند. سئوال می کند چه شده ! می گوید : مگر شیر را ندیدید نزدیک بود شما را از بین ببرد . می فرماید ! من اصلاً او را ندیدم و توجهی هم به آن نداشتم ! این همان طمانینه است که در نماز لااقل مرتبه ضعیفش ـ لازم است وباید باشد .

1ـ آداب و الصلوهْْ ، امام خمینی ، چاپ نشر آثار امام ، ص 25 .

2 ـ کتاب تربیت اسلامی ، تالیف : استاد نبی صادقی ـ جلد4 ، ص 40 .

یک روش برای رسیدن به آرامش

خلوت با خویشتن

خلوت با خویشتن شما را از مشغله های زندگی دور می کند! این زمان را شما برای خود و تنها برای خود در نظر می گیرید. باید این تمرین را همه روزه روزی دو بار و هر بار به مدت 20دقیقه انجام دهید.

راهنمایی برای تمرین «خلوت با خویشتن»

1ـ تنها باشید

2ـ محل مناسبی را تدارک ببینید

3ـ صحنه دلپذیری را در ذهن خود تصویر کنید

4ـ افکار خود را آزاد بگذارید

5ـ بعد از زمان خلوت با خویشتن ذهن خود را ارزیابی کنید.

روشهای رسیدن به آرامش

1ـ انبساط جسم: این مرحله، از مراحل جسمانی می باشد که در جریان آن با تمرکز کردن روی عضلات مختلف بدن خود را از استرس ناشی از فعالیتهای روزانه بدن خلاص می کنیم.

2ـ آرامش جسم با راهنمایی عمومی: این مرحله از ساختار بدنی کمتری برخوردار است زیرا درحالی که در این مرحله نیز برخی از عضلات خود را سخت و آنگاه شل کنید می توانید راه انجام این کار را خود انتخاب کنید.

3ـ آرامش ذهن: این مرحله را می توان مرحله ذهنی خواند چون در موقعیتی قرار می گیریم

که به سرعت مراحل سخت و شل کردن عضلات را پشت سر می گذارید و به آگاهی خود می پردازید



خرید و دانلود تحقیق در مورد آرامش 13 ص (word)


تحقیق درباره خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص)

خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبد العزى بن قصى بن کلاب‏بود که نسب وى با رسول خدا«ص‏»در قصى بن کلاب متحدمى‏شود، مادرش: فاطمه دختر زائدة بن اصم از بنى معیص ابن عامر بن بؤى بود. عموما نوشته‏اند که وى قبل از ازدواج‏با رسول خدا«ص‏»دو شوهر کرده بود:

اول-ابى هاله هند بن زراره تمیمى-که خدیجه از او پسرى‏پیدا کرد و نامش را همانند نام خودش‏«هند»گذارد،و از این‏«هند»روایاتى نیز در کتابهاى حدیثى نقل شده،مانند روایات‏معروفى که درباره اوصاف رسول خدا«ص‏»و شمائل آنحضرت‏از وى نقل شده و اهل حدیث آنها را در کتابهاى خود نقل کرده‏اندنظیر روایت صدوق‏«ره‏»در عیون الاخبار و معانى الاخبار و روایت‏مکارم الاخلاق،و غیره و حضرت مجتبى‏«ع‏»به این عنوان از وى‏حدیث نقل فرموده و مى‏فرماید: «حدثنى خالى‏»... (1) و گویند او مردى فصیح و سخنور بوده و بعثت‏رسول خدا«ص‏»و اسلام را درک کرده و جزء مهاجران در جنگ‏بدر و احد نیز شرکت داشته،و او کسى است که مى‏گفت:

«انا اکرم الناس ابا و اما و اخا و اختا،ابى رسول الله صلى الله‏علیه و آله و اخى القاسم،و اختى فاطمه،و امى خدیجه...» (2) و گویند:وى در جنگ جمل در رکاب امیر مؤمنان بشهادت‏رسید.

و نیز گویند:او فرزندى نیز داشته که نام او نیز هند بوده‏و گفته‏اند او نیز در لشکریان مصعب بن زبیر بود و در جنگ اوبا مختار به قتل رسید...که او را هند بن هند مى‏گفته‏اند،ولى‏بر طبق نقل قتاده نام خود ابى هاله‏«هند»بوده و هند بن هند همان‏فرزند خدیجه بوده نه فرزند فرزند او. (3)

و برخى گفته‏اند:خدیجه از ابى هاله پسر دیگرى هم داشته‏بنام هاله که بهمین جهت او را ابى هاله گفته‏اند،ولى برخى‏دیگر هاله را فرزند خواهر خدیجه دانسته و چنین فرزندى براى‏خدیجه ذکر نکرده‏اند.

دوم-شوهر دوم خدیجه عتیق بن عائد مخزومى است که پس از مرگ ابو هاله بهمسرى وى درآمد و در برخى از تواریخ دخترى‏بنام‏«هند»نیز از عتیق بن عائد براى خدیجه ذکر کرده‏اند،و گفته‏اند:وى مادر محمد بن صیفى مخزومى است که ازرسول خدا«ص‏»حدیث نقل کرده و به فرزندان او«بنى طاهره‏»مى‏گفتند. (4)

خدیجه پس از اینکه شوهر دوم خود را نیز از دست داد بخاطرثروت بسیار (5) و کمالات دیگرى که داشت‏خواستگاران زیادى‏پیدا کرد چنانچه در برخى از روایات آمده که عقبة بن ابى معیطو صلت‏بن ابى اهاب و ابو جهل و ابو سفیان از او خواستگارى کرده‏و او همه را رد کرد (6) ولى از آنجا که خداى تعالى افتخار همسرى‏رسول خدا«ص‏»و خدمات بعدى او را به اسلام و رهبر گرانقدر آن براى وى مقدر کرده بود بهمسرى آنحضرت درآمد.

پى‏نوشتها:

1-بحار الانوار ج 16 ص 148-155.و سیره ابن هشام(پاورقى)جلد 1 ص 118

2-بحار الانوار ج 16 ص 148-155.و سیره ابن هشام(پاورقى)جلد 1صفحه 187.

3-بحار الانوار ج 16 ص 10.

4-این را هم بد نیست‏بدانید که در این ترتیب دو شوهر که ذکر شد نیز اختلاف است‏و آنچه نقل شد طبق گفته مشهور است،ولى برخى گفته‏اند نخست‏به ازدواج عتیق‏بن عائد مخزومى درآمد و پس از او همسر ابى هاله هند بن زراره گردید، چنانچه‏در کتاب فقه السیره(ص 69)و کشف الغمه اربلى(بحار الانوار ج 16 ص 10)نقل‏شده است.

5چنانچه از روایات و تواریخ بدست مى‏آید خدیجه این ثروت بسیار را از ارث پدرو دو شوهر و تجارتهاى بسیارى که براى او مى‏کردند بدست آورده بود،و در مقدار آن‏رقمهاى مبالغه‏آمیزى در تواریخ دیده مى‏شود که سند متقن و صحیحى براى آن رقمهادر دست نیست مانند هشتاد هزار شتر و امثال آن...و الله اعلم.

6-بحار الانوار ج 16 ص 22.

درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 2 صفحه 13



خرید و دانلود تحقیق درباره  خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر


مقاله درباره داستان شبحی در اپرا (ترجمه شده)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

آن ها قبل از اپرا ، در مزان اجرای اپرا و بعد از اپرا دربارة شبح صحبت کردند. ولی خیلی ارام صحبت می کردند و قبل از حرف رشدن پشت سرشان را نگاه می کردند .

وقتی اپرا ستمام شد ، دخترها به رختکن شان بازگشتند . نا گهان آنها صدای کس را در راهرو شنیدند ، و خانم گری ، مادر مگ به داخل اتاق دویذ . او زنی بود . چاق ، با رفتاری مادرانه و چهره ای قرمز و شاداب . اما آن شب صورتش سفید بود.

او گریه کنان گفت : (( آه دخترا ، ژوزف مرده ! شما میدونین که او خیلی سپاین سدر چهارمین طبقه زیرصحنه نمایش کار می کرد . کارکنان دیگر صحنه ، جسد اونو یک ساعت پیش اونجا پیدا کردن با یه طناب دورگردنش !))

خانة اپرا مکان مشهوری بود و مدیران خانه اپرا اراد خیلی مهمی سیودند این اولین هفته کار برای آن دو مدیر جدید موسیوآرمان مونشار من و موسیو فیرمن سریشارد بود . فردای آن روز دو مرد در دفتر کارشان درباره‌ ژوزف بود که صحبت می کردند .

موسیو آرمان با عصبانیت گفت : (( این یا یه اتفاق بود یا بوکه خودکشی کرده ))

مسیو فیرمن گفت (( یه اتفاق ؟ خودکشی ؟ دوست من ، سکدوم داستان رو میخوای ؟ یااین س که داستان شبح رو می خوای ؟

موسیو آرمان گفت : (( با من راجع به اشباح محبت نکن ! توی خانة اپرا ، ما 1500 نفر داریم که برامون کار میکنن و همه دارن سدرباره شبح حرف سمیزنن . همة اونا احمقن ! من نمیخوام دربارة سشبح چیزی بشنوم ، خب ؟ ))

موسیو سفیرمن به سنامه ای که روی میز ، پهلوی او قرار داشت مگاه کرد گفت : (( آرمان ما با این نامه میخوایم چکارکنیم ؟ ))

موسیو سآرمان فریاد زد : ((چکار کنیم ؟ )) ((‌مسلماً هیچ کاری ! چه کاری میتونیم بکنیم ؟ ))

آن دو مرد دوباره نامه را خواندند . خیلی طولانی نبود .

موسیو سآرمان که دوباره عصبانی شده بود . گفت : (( برای لژ 5 بلیت سنفروشید ! 20.000 فرانک در ماه !)) (( این بهترین لژ خاسنه اپراست و ما به آن پول احتیاج داریم غیر من و بگو ببینیم بی ا.جی کیه ؟ ))

موسیو فیر من گفت : (( منظور ، شبح اپراست . اما آرمان ، تو راست میگی .دربارة این نامه ، ا هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم . این یه شوخیه ، یه شوخی بد . یه کسی در این ساختمان فکر میکنه که چون ما این جا تاه وارد هستیم احمق سهم هستیم . س هیچ شبحی در اپراخانه وجود نداره ! ))

سپس آن دوبارة برنامة آن شب اپرا صحبت کردند که فاوست بودو معمولاً کارتولا اپرای ماراریتا را اجرا می کرد . کارلوتا اسپانیایی بهترین خوانندة ما مریض میشه ! و همین امروز صبح با نوشتن یک نامه به ما اطلاع میده که حالش خوب نیست و نمیتونه امشب بخونه ! ))

موسیو فیرمن سبلافاصله گفت (0 آرمان ، دوباره عصبانی نشو )) (( ما کریستین دئه رو داریم ، اون خوانندة جوان از کشور نرو ، میتونه امشب مارگاریتارو بخونه س. اون صدای خوبی داره . ))

((اما اونخیلی جوونه و هیچ کس اونو نمیشناسه س! هیچ کس نمیخواد به یه خوانندة جدید سگوش سبده . ))

(( صبر کن تا ببینیم . س شاید سدئه بهتر از کارلوتا بخونه کسی چه میدونه ؟ ))

حق با موسیو فیرمن بود. تمام مردم پارش دربارة مارگاریتا ی جدید در فاوست صحبت می کردند ، دختری با صدای زیبا ،دختری با صدای ی فرشته . مردم او رادوست داشتند . آنا می خندیدند . س فریاد سنی زدند و از او تقاضا می کردندکه باز هم بخواد . دئه اعجاب انگیز سبهترین خواننده جهان بود !

در پشت صحنه مگ گری سبه آنی سورلینگاهی کرد و گفت (( سکریستین دئه سهرگز به این خوبی سنخونده بود ، چطور امشب اینقدر عالی بود ؟ ))

آنی گفت : (( شاید معلم موسیقی جدیدی گرفته))

سر و صدا برای مدتی طولانی در خانه اپرا ادامه یافت . در در لژ 14 ‍ ، فیلیپ کنت شنیرو به برادر کوچکتر کردو لبخند سزد :

خب رائول ، دربارة برنامة سامشب دئه نظرت چیه ؟ ))‌

رائول ویکنت شنی 21 ساله بود با چشمان آبی و موهای مشکی ، و لبخندی جذاب بر چهره داشت .

او هم به برادرش لبخندی سزد و گفت : (( چی میتونم بگک ؟ کریستیم یه سفرشته ست . همین . میخوام امشب به رختش برم تا اونو ببینم . ))

فیلیپ خندید . او 20 سال ساز رائول و برای او بیشتر مثل یک پدر بود تا برادر .

(( آه من درک می کنم ، تو عاشق شدی؟ اما این ساولین شب اقامتت توی پاریسه و این اولین دیدار تو از اپراس .تو چظور کریستین سدئه رو میشناسی ؟ ))

رائو گفت : (( چهار سال پیش روبه خاطر سداری ؟ زمانی که برای تعطیلات در بریتانی، کنار دریا رفته بودم ، خب ، ... من کریستین رو اونجا دیدم . بعدعاشقش شدن و تا به امروز سهم عاشقشم . ))‌

آن شب در رختکن کریستین دئه افراد زیادی بودند . و در آن بین یک دکتر مراقب کریستین بود صورت زیبای او رنگ پریده سو بیمار به نظر می رسید . رائول بهسرعت به آن سوی اتاق رفت و دست کریستین را گرفت .

((کریستین ! چی شده ؟ حالت سخوب نیست ؟ )) و کنار صندلیاش بر زمین زانو زد .

(( منو یادت نمیاد ؟ رائول شنی در بریتان ؟ ))

کریستین با چشمان آبی اش س، هراسان سبه رائول نگاهی انداخت و ودستشسرا سکنار کشید س. (( نه ،من شما رو نمی شناسم س. لطفاً از این جا برین . من حالم خوب نیست . ))

رائول در حالی که چره اش سرخ شده بود ، در جای خود ایستاد . قبل از این که بتواند حرفی بزند دکتر با عجله گفت : (( بله ،بله ! لطفاًاز اتاق خارج بشین . لطفا همگی اتاق روترک کنین . مادموازل دئه احتیاج بهآرامش سدارن . س ایشون در رختکن خود تنها ماند .

سپس رائول صدای گرفته و هراسان کریستین را شنید : (( چطور میتونی این حرف رو بزنی ؟ میدونی که من فقطبه خاطر تو میخونم ... ؟ امشب همه چیز رو به تو دام . همه چی سرو حالا هم خیلی سخسته م . ))

صدای آن مرد گفت : (( تو مثل یه فرشته خوندی . ))

رائول از اتاق دور شد. که جریان این بود ! کریستین دئه سیه عاشق داشته . پس چرا صداش اینقدر محزون بود؟ رائول در ااسیه ای نزدیک ساتاق سکریستین منتظر ایستاد . او می خواست عاشق کریستین یعنی دشمنش را ببیند !

تقریباً ده دقیقْ بعد کریستین تنها از اتاقش بیرون آمد . تاانتهای راهرو ادامه دادو از نظر دو شد. رائول منتظر بود . اما هیچ مردی سبعد از ساو خارج نشد . هیچ کس سدر راهرو نبود ، بنابراین رائول به سرعت به طرف رخکن رفت و در را باز کرد و داخل شد .



خرید و دانلود مقاله درباره داستان شبحی در اپرا (ترجمه شده)


مقاله درمورد خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص)

خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبد العزى بن قصى بن کلاب‏بود که نسب وى با رسول خدا«ص‏»در قصى بن کلاب متحدمى‏شود، مادرش: فاطمه دختر زائدة بن اصم از بنى معیص ابن عامر بن بؤى بود. عموما نوشته‏اند که وى قبل از ازدواج‏با رسول خدا«ص‏»دو شوهر کرده بود:

اول-ابى هاله هند بن زراره تمیمى-که خدیجه از او پسرى‏پیدا کرد و نامش را همانند نام خودش‏«هند»گذارد،و از این‏«هند»روایاتى نیز در کتابهاى حدیثى نقل شده،مانند روایات‏معروفى که درباره اوصاف رسول خدا«ص‏»و شمائل آنحضرت‏از وى نقل شده و اهل حدیث آنها را در کتابهاى خود نقل کرده‏اندنظیر روایت صدوق‏«ره‏»در عیون الاخبار و معانى الاخبار و روایت‏مکارم الاخلاق،و غیره و حضرت مجتبى‏«ع‏»به این عنوان از وى‏حدیث نقل فرموده و مى‏فرماید: «حدثنى خالى‏»... (1) و گویند او مردى فصیح و سخنور بوده و بعثت‏رسول خدا«ص‏»و اسلام را درک کرده و جزء مهاجران در جنگ‏بدر و احد نیز شرکت داشته،و او کسى است که مى‏گفت:

«انا اکرم الناس ابا و اما و اخا و اختا،ابى رسول الله صلى الله‏علیه و آله و اخى القاسم،و اختى فاطمه،و امى خدیجه...» (2) و گویند:وى در جنگ جمل در رکاب امیر مؤمنان بشهادت‏رسید.

و نیز گویند:او فرزندى نیز داشته که نام او نیز هند بوده‏و گفته‏اند او نیز در لشکریان مصعب بن زبیر بود و در جنگ اوبا مختار به قتل رسید...که او را هند بن هند مى‏گفته‏اند،ولى‏بر طبق نقل قتاده نام خود ابى هاله‏«هند»بوده و هند بن هند همان‏فرزند خدیجه بوده نه فرزند فرزند او. (3)

و برخى گفته‏اند:خدیجه از ابى هاله پسر دیگرى هم داشته‏بنام هاله که بهمین جهت او را ابى هاله گفته‏اند،ولى برخى‏دیگر هاله را فرزند خواهر خدیجه دانسته و چنین فرزندى براى‏خدیجه ذکر نکرده‏اند.

دوم-شوهر دوم خدیجه عتیق بن عائد مخزومى است که پس از مرگ ابو هاله بهمسرى وى درآمد و در برخى از تواریخ دخترى‏بنام‏«هند»نیز از عتیق بن عائد براى خدیجه ذکر کرده‏اند،و گفته‏اند:وى مادر محمد بن صیفى مخزومى است که ازرسول خدا«ص‏»حدیث نقل کرده و به فرزندان او«بنى طاهره‏»مى‏گفتند. (4)

خدیجه پس از اینکه شوهر دوم خود را نیز از دست داد بخاطرثروت بسیار (5) و کمالات دیگرى که داشت‏خواستگاران زیادى‏پیدا کرد چنانچه در برخى از روایات آمده که عقبة بن ابى معیطو صلت‏بن ابى اهاب و ابو جهل و ابو سفیان از او خواستگارى کرده‏و او همه را رد کرد (6) ولى از آنجا که خداى تعالى افتخار همسرى‏رسول خدا«ص‏»و خدمات بعدى او را به اسلام و رهبر گرانقدر آن براى وى مقدر کرده بود بهمسرى آنحضرت درآمد.

پى‏نوشتها:

1-بحار الانوار ج 16 ص 148-155.و سیره ابن هشام(پاورقى)جلد 1 ص 118

2-بحار الانوار ج 16 ص 148-155.و سیره ابن هشام(پاورقى)جلد 1صفحه 187.

3-بحار الانوار ج 16 ص 10.

4-این را هم بد نیست‏بدانید که در این ترتیب دو شوهر که ذکر شد نیز اختلاف است‏و آنچه نقل شد طبق گفته مشهور است،ولى برخى گفته‏اند نخست‏به ازدواج عتیق‏بن عائد مخزومى درآمد و پس از او همسر ابى هاله هند بن زراره گردید، چنانچه‏در کتاب فقه السیره(ص 69)و کشف الغمه اربلى(بحار الانوار ج 16 ص 10)نقل‏شده است.

5چنانچه از روایات و تواریخ بدست مى‏آید خدیجه این ثروت بسیار را از ارث پدرو دو شوهر و تجارتهاى بسیارى که براى او مى‏کردند بدست آورده بود،و در مقدار آن‏رقمهاى مبالغه‏آمیزى در تواریخ دیده مى‏شود که سند متقن و صحیحى براى آن رقمهادر دست نیست مانند هشتاد هزار شتر و امثال آن...و الله اعلم.

6-بحار الانوار ج 16 ص 22.

درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 2 صفحه 13



خرید و دانلود مقاله درمورد خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر


تحقیق درباره شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 30

 

قبل از آنکه مبادرت به شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)بنماییم،مناسب است به پاره‏اى از

بشارتهاى انبیا و پیشگوییهاى منجمان و کاهنان و غیر ایشان درباره تولد و ظهور آن

حضرت اشاره شود زیرا در فصلهاى آینده مورد نیاز واقع خواهد شد.

و ما وقتى روى دلیلهاى عقلى و نقلى دانستیم که پیغمبر اسلام خاتم پیغمبران و دین اسلام

کاملترین ادیان الهى استـچنانکه در جاى خود ثابت شده و ما بدان معتقدیمـمى‏دانیم که به طور

قطع در ضمن تعلیمات پیغمبران گذشته سخنانى در مورد آخرین پیامبر بوده است و نوید و

بشارتهایى از آنها درباره ظهور رسول خدا(ص)رسیده است اگر چه شاید بسیارى از آنها به

دست مغرضان و تحریف کنندگان تعلیمات انبیا و کتابهاى آسمانى از بین رفته و یا تحریف

شده باشد.

اما از آنجا که بشارت و نوید معمولا در لفافه و به صورت رمز و اشاره القا مى‏شود،باز هم

سخنان زیادى از پیمبران گذشته در این باره به ما رسیده و از نابودى و تحریف مغرضین

جان سالم به در برده است.

و به گفته یکى از دانشمندان:

«مصلحت خداوندى ایجاب مى‏کرد که این بشارات مانند زیبایى‏هاى طبیعت که محفوظ مى‏ماند

یا مانند صندوقچه جواهر فروشان که به دقت حفظ مى‏شود در لفافه‏اى از اشارات محفوظ

بماند تا مورد استفاده نسلهاى بعد که بیشتر با عقل و دانش‏سر و کار دارند قرار گیرد» (1) .

بشارتهاى انبیاى الهى درباره آمدن رسول خدا

از جمله این بشارتها آیه 14 و 15 از کتاب یهودا است که مى‏گوید:

«لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با

ده هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داورى نماید و جمیع بى دینان را ملزم سازد و بر همه

کارهاى بى دینى که ایشان کردند و بر تمامى سخنان زشت که گناهکاران بى دین به خلاف او

گفتند...»

که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا(ص)تطبیق مى‏کند که در داستان فتح مکه با او

بودند.بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت

عیسى(ع)نوشته شده. (2)

و از آن جمله در سفر تثنیه،باب 33،آیه 2 چنین آمده:

«و گفت خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوى آنها و درخشید از کوه پاران و آمد

با ده هزار مقدس از راستش با یک قانون آتشین...»

که طبق تحقیق جغرافى دانان منظور از«پاران»ـیا فارانـمکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانکه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا(ص)است.

و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین است:

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم خواست و او دیگرى را که

فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتى که جهان آن را

نتواند پذیرفت زیرا که آن را نمى‏بیند و نمى‏شناسد،اما شماآن را مى‏شناسید زیرا که با شما

مى‏ماند و در شما خواهد بودـاینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح

مقدس که او را پدر به اسم من مى‏فرستد او همه چیز را به شما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم به

یاد آورد».

که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربى«پریکلیتوس»است به معناى«احمد»است و

مترجمین اناجیل از روى عمد یا اشتباه آن را به«تسلى دهنده»ترجمه کرده‏اند.

و در فصل پانزدهم:26 چنین است:

«لیکن وقتى فارقلیط که من او را از جانب پدر مى‏فرستم و او روح راستى است که از جانب

پدر عمل مى‏کند و نسبت به من گواهى خواهد داد».

و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنین است:

«و من به شما راست مى‏گویم که رفتن من براى شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد

شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزد شما مى‏فرستم اکنون بسى چیزها دارم که به شما

بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتى

هدایت خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم نمى‏کند بلکه آنچه مى‏شنود خواهد گفت و از امور

آینده به شما خبر خواهد داد...»

و سخنان دیگرى که از پیغمبران گذشته به ما رسیده و در کتابها ضبط است و چون نقل

تمامى آنها از وضع نگارش تاریخ خارج است از این رو تحقیق بیشتر را در این باره به

عهده خواننده محترم مى‏گذاریم و به همین مقدار در اینجا اکتفا نموده و قسمتهایى از سخنان

دانشمندان و کاهنان و پیشگوییهاى آنان که قبل از تولد رسول خدا(ص)کرده‏اند نقل کرده به

دنبال گفتار قبل خود باز مى‏گردیم.

پیشگویى‏ها و سخنان کاهنان

ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود مى‏نویسد (3) :ربیعة بن نصر که یکى ازپادشاهان یمن

بود خواب وحشتناکى دید و براى دانستن تعبیر آن تمامى کاهنان و منجمان را به دربار

خویش احضار کرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد .

آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟

ربیعه در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان

ندارم ولى اگر یکى از شما تعبیر آن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.

یکى از آنها گفت:چنین شخصى را که پادشاه مى‏خواهد فقط دو نفر هستند یکى سطیح و

دیگرى شق که این دو کاهن مى‏توانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.

ربیعه به دنبال آن دو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبل از شق به دربار ربیعه آمد و

چون پادشاه جریان خواب خود را بدو گفت،سطیح گفت:آرى در خواب گلوله آتشى را دیدى که

از تاریکى بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جاندارى را در کام خود فروبرد !

ربیعه گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟

سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جاندارى که در این سرزمین زندگى مى‏کند که مردم حبشه

به سرزمین شما فرود آیند و آن را بگیرند.

پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت من صورت خواهد گرفت یاپس از آن؟

سطیح گفت:نه،پس از سلطنت تو خواهد بود.

ربیعه پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافت یا منقطع مى‏شود!

گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع مى‏شود!

پرسید:سلطنت آنها به دست چه کسى از بین مى‏رود؟

گفت:به دست مردى به نام ارم بن ذى یزن که از مملکت عدن بیرون خواهد آمد.

پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذى یزن دوام خواهد یافت؟

گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.

پرسید:به دست چه کسى؟گفت:به دست پیغمبرى پاکیزه که از جانب خدا بدو وحى مى‏شود.

پرسید:آن پیغمبر از چه قبیله‏اى خواهد بود؟

گفت:مردى است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن نضر که پادشاهى این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیروان او خواهد بود.

ربیعه پرسید:مگر این جهان پایانى دارد؟

گفت:آرى پایان این جهان آن روزى است که اولین و آخرین در آن روز گرد آیند و نیکوکاران به سعادت رسند و بدکاران بدبخت گردند.

ربیعه گفت:آیا آنچه گفتى خواهد شد؟

سطیح پاسخ داد:آرى سوگند به صبح و شام که آنچه گفتم خواهد شد.

پس از این سخنان شق نیز به دربار ربیعه آمد و او نیز سخنانى نظیر گفتار«سطیح»گفت و

همین جریان موجب شد تا ربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به

شاپورـپادشاه فارسـنامه‏اى نوشت و از وى خواست تا او و فرزندانش را در جاى مناسبى در

سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین«حیره»راـکه در نزدیکى کوفه بودهـبراى

سکونت آنها در نظر گرفت و ایشان را بدانجا منتقل کرد،و نعمان بن منذرـفرمانرواى مشهور

حیرهـاز فرزندان ربیعه بن نصر است .

و نیز داستان دیگرى از تبع نقل مى‏کند و خلاصه‏اش این است که مى‏گوید:تبع پادشاه دیگر

یمن به مردم شهر یثرب خشم کرد و در صدد ویرانى آن شهر و قتل مردم آن برآمد و به همین

منظور لشکرى گران فراهم کرد و به یثرب آمد.



خرید و دانلود تحقیق درباره شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)