واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق در مورد پیامبر اعظم و قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 29 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

عنوان :

جلوه هایی از حقیقت وجودی نبی اکرم (ص) در قرآن کریم

 

منبع :

صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران

از عایشه پرسیدند: اخلاق پیامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: «خلق و خوی پیامبر(ص)، قرآن بود.» شخصیت جامع و چند بعدی پیامبر اسلام و کمال و عظمت معرفتی، اخلاقی و وجودی آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است که به عنوان نماد مطلق و تام «انسان کامل» در میان آدمیان، حجت و الگویی ماندگار می باشد.

اگر قرآن کریم، کلام تشریعی حضرت حق است، پیامبر اکرم (ص) کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا است. اگر قرآن کتابی است با حقایق جاودانه و همیشگی، پیامبر اکرم (ص) نیز حقیقتی عینی و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لایه های معنایی و مصداقی عمیق و گسترده ای دارد که تلاش برای کشف آن حقایق باید استمرار داشته باشد، پیامبر اکرم (ص) نیز ذخیره ای تمام نشدنی و حقیقتی است عینی و انسانی، که شناخت ابعاد مختلف شخصیت ایشان و دستیابی به عمق سیره، سلوک و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است. اگر نیاز بشریت به قرآن هرگز پایان نمی یابد و تکامل علمی و اجتماعی انسان، نیاز او را به حقایق قرآن کریم نه تنها کاهش نمی دهد که روزافزون می سازد، نیاز انسان امروز و فردا به پیامبر اکرم(ص) و درس ها و آموزه های ایشان پایان ناپذیر است و اگر اسلام خاتم ادیان و قرآن خاتم کتب آسمانی است، پیامبر اکرم (ص) خاتم النبیاء و قله رفیع کمال انسانی است. او خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است که: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین». قرآن کریم نسخه مکتوب حقیقت نور محمدی (ص) است و پیامبر اکرم (ص) آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.

پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: علی! کسی جز تو و من خدا را نشناخت و کسی جز خدا و تو مرا نشناخت و کسی جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلایی که برای غیرخدا میسر است، جز برای کسانی که در کانون نور محمد (ص) و علی (ع) قرار دارند، امکان پذیر نیست، چرا که این معرفت و شناخت معرفتی است شهودی و نه ذهنی، معرفتی است متناسب با اوج کمال و تعالی شناسنده، نه مدرسه ای و استدلالی. از آن سو نیز معرفت تام نبی (ص) و وحی (ع) جز برای حضرت حق، برای کسی حاصل نمی شود، چرا که دیگران همه فروتر از این دو وجود مقدس- که نور واحدی از منشأ واحدند- می باشند و دستیابی به معرفت تام آنان برایشان مقدور نخواهد بود. حضرت حق در قرآن کریم فراوان درباره پیامبر اکرم (ص) و معرفی ایشان سخن گفته است که برای آشنایی با جایگاه عظیم نبی اکرم (ص) به این آیات باید مراجعه کرد: در قرآن کریم اطاعت خدا و پیامبر (ص) در کنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است. آزار و ایذاء پیامبر اکرم (ص) موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از پیامبر اکرم (ص) گردیده است. خلق و خوی الهی پیامبر اکرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر «وانک لعلی خلق عظیم»، توصیف شده، تعبیری که تنها درباره پیامبر به کار رفته است. پیامبر اکرم (ص) عامل رهایی و آزادی مردمان از زنجیرها و بندهای سخت معرفی شده است.

بندهایی که از سویی خرافات و عادات زشت و از سوی دیگر ستمگران و سلطه جویان بر فکر و اندیشه و رفتار و حرکت تعالی جویانه انسان ها ایجاد کرده اند. او «عبدخدا» معرفی شده است که با عبودیت و بندگی ذات حق، به عالی ترین درجه عبودیت دست یافته و از همه تعلقات و وابستگی ها رها شده است. گستره فیض و لطف نبی اکرم نه تنها همه مردمان و آدمیان که عالمیان را شامل شده و آن حضرت به عنوان «رحمه للعالمین» معرفی شده است.... این توصیف ها گوشه ای از معرفی پیامبر (ص) در قرآن است که مروری همراه با تأمل و درنگ در این آیات و دیگر آیات، می تواند آفاق و ابعاد شخصیت الهی نبی اکرم (ص) را برای ما روشن سازد.

علاوه بر این، برخی سوره های قرآن کریم اساساً در شأن پیامبر اکرم (ص) است و این غیر از سوره هایی است که به وجود مبارک آن حضرت تأویل شده است. «یس» که قلب قرآن کریم است و سرچشمه هایی از معرفت و حکمت از آن جاری است، به پیامبر اکرم (ص) منسوب است. سوره 47 قرآن کریم به نام نامی آن بزرگوار نام نهاده شده است: "محمد" (ص)، علاوه براین سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحریم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحی، سوره شرح (انشراح)، سوره تین، سوره علق، سوره قدر، سوره کوثر برخی از سوره هایی است که ناظر به شأن و جایگاه عظیم و مرتبه رفیع آن حضرت در پیشگاه خداوند متعال است. هر کدام از این سوره ها و آیات نورانی آن، مالامال از حرمت و لطفی است که خالق متعال برای این برترین بنده مقرب خود قائل است.

پیامبر اکرم(ص) نه تنها مبلغ دین الهی و معلم آیات حکمت، که مربی و اسوه انسان ها است: «لقدکان لکم فی رسول الله اسوه حسنه». بنابر این پیوند پیروان آن حضرت با این وجود مقدس، هنگامی معنی دار و مؤثر است که آن بزرگوار را به عنوان مقتدا، امام، الگو و پیشوای حقیقی بشناسند و در مسلک و سلوک، از ایشان پیروی کنند. آیاتی فراوان از قرآن کریم احکام و دستوراتی را خطاب به پیامبر اکرم (ص) بیان می کند که خطوط روشن الگو بودن آن حضرت را ترسیم و سرمشق هایی را که پیروان آن بزرگوار باید برای خود «اصل» قرار دهند مشخص می نماید. نگاهی گذرا به این سرمشق ها، جامعیت دین و عرصه های گوناگونی را که باید یک مسلمان واقعی بدان توجه داشته باشد. تبیین می نماید. این دستورات و احکام صریح و گویا برای هرکسی بدون نیاز به چیز دیگری جز فهم عبارات قرآن کریم، روشن می کند که همه عرصه های عبادی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی، اجتماعی، نظامی، فرهنگی، اخلاقی و... در قلمرو الگوبرداری و پیروی از پیامبر اکرم (ص) قرار می گیرد و هیچ زمینه ای از زمینه های اساسی و پایه ای زندگی نهان را نمی یابیم که سرمشق ها و خطوط اصلی آن برای پیروان پیامبر تعیین نشده باشد. اگر قرآن کریم مخاطبان خود را به تأسی و الگوگیری از پیامبر اکرم (ص) فرا می خواند، خود نیز خطوط روشن آن را ترسیم کرده است. عبادت و شب زنده داری، جهاد و مبارزه با کفار و منافقان، رشد دانش و معرفت و آگاهی، مهربانی و تواضع با مؤمنان و هم کیشان، انفاق و کمک به مستمندان و دستگیری از افتادگان، مهربانی با یتیمان و بی سرپرست ها، کسب قدرت همه جانبه برای حفظ استقلال و آسیب ناپذیری جامعه اسلامی، نیکی و خدمت به همگان و صدها دستور و توصیه قرآن کریم به پیامبر اکرم (ص)، نشان می دهد که پیروان آن حضرت چه خطوط کلی را در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود باید سرمشق خویش قرار دهند تا بتوانند با مسیر کمال و رشد حقیقی- که آن حضرت در قله آن قرار دارد- هماهنگ شوند و به آنچه او نائل شده بود، نزدیک گردند.

اکنون می توان به درنگ و تأملی عمیق در این آیات صریح الهی، به ریشه اصلی گمراهی و حیرت و تباهی که امت اسلام بدان دچار آمده است، پی برد. اگر فاصله امت با پیامبرش این چنین ژرف و عمیق نبود، هرگز امت پیامبر به چنین روزگاری گرفتار نمی آمد. تفرقه و اختلاف به جای وحدت و اتفاق، جهل و نگرانی به جای علم و آگاهی، ظلم و بی انصافی به جای عدل و داد، رفاه زدگی و اسراف به جای دستگیری و انفاق، دشمنی و خصومت به جای مهربانی و گذشت، انفعال و تسلیم در برابر بیگانگان به جای مقاومت و جهاد و بالاخره پذیرفتن ولایت و حاکمیت کافران به جای ولایت و حاکمیت رسول خدا (ص) و جانشینان او... حقایق تلخی است که امروز در جهان اسلام شاهد آن هستیم و نشان می دهد فاصله ای ژرف بین امت و پیامبر وجود دارد که جز با بازگشت به قرآن و خطوط روشن آن- که در گرو پیروی و تأسی به تجسم عینی و انسانی آن است- این فاصله ژرف پیموده نخواهد شد.

باشد که به مدد جلوه ای از فیض «رحمه للعالمین» امت او از غفلت و جهالت رهایی یابند. ان شاءالله.

عنوان :

پیامبر اکرم (ص) از نگاه امام صادق علیه السلام

 

منبع :

سایت تبیان

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: وقتی می خواهی عیوب دیگران را یاد کنی ، عیوب خویش را به یاد آور . (کنز العمال ، ج 3 ، ص 586)

در طول تاریخ ادیان ، کمتر پیامبری وجود دارد که مانند پیامبر اسلام (ص) تمام خصوصیات و جوانب زندگى ایشان به طور واضح و روشن ، بیان و ثبت ‏شده ‏باشد.

خداوند متعال در قرآن ‏با زیباترین عبارات و کامل ترین ‏بیانات ، آن حضرت را معرفى نموده و با عالى ‏ترین صفات ستوده است و مى ‏فرماید: « و اِنّک لَعلی خُلق عَظیم‏» ؛ ( قلم/4) " ای پیامبر! تو بر اخلاقى عظیم استوار هستى. "

نیز مى ‏فرماید: « محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم.» (فتح/29) محمد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سر سخت و در میان خود مهربانند.

محققان ، تاریخ نویسان و دانشمندان در ابعاد گوناگون زندگى حضرت‏ محمد (ص) سخن گفته ‏اند.

اما ائمه علیهم السلام با نگاهى ژرف و دقیق ، سیماى آن شخصیت ‏بى‏نظیر و دُرّ یکتاى عالم خلقت را به تماشا نشسته و به معرفى زندگى، مبارزات و آموزه‏هاى آن حضرت پرداختند.

در این نوشتار برآنیم تا گوشه هایى از زندگى و شخصیت ‏پیامبر اکرم (ص) را از نگاه امام صادق علیه السلام بررسی کنیم .

تولد نور

امام صادق (ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود: پیامبر اکرم (ص) فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خویش آفرید. (1) همچنین امام صادق (ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اکرم (ص) فرمود: «اى محمد! قبل از این که آسمان‏ها ، زمین ، عرش و دریا را خلق کنم، نور تو و على را آفریدم... .»(2)

ثقة ‏الاسلام کلینى (ره) مى‏نویسد: امام صادق (ع) فرمود: « هنگام ولادت ‏حضرت رسول اکرم (ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پیامبر) بود. یکى از آن دو به دیگرى گفت: آیا مى‏بینى آنچه را من‏ مى‏بینم؟ دیگرى گفت: چه مى‏بینى؟ او گفت: این نور ساطع که مشرق و مغرب را فرا گرفته است! در همین حال ، ابوطالب (ع) وارد شد و به ‏آن‏ها گفت: چرا در شگفتید؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را گفت. ابوطالب به او گفت: مى‏خواهى بشارتى به تو بدهم؟ او گفت: آرى. ابوطالب گفت: از تو فرزندى به وجود خواهد آمد که وصى این نوزاد خواهد بود (3)

نام هاى پیامبر

کلبى ، از نسب شناسان بزرگ عرب مى‏گوید: امام صادق (ع) از من ‏پرسید: در قرآن چند نام از نام‏هاى پیامبر خاتم (ص) ذکر شده است؟

گفتم: دو یا سه نام.

امام صادق (ع) فرمود: ده نام از نام‏هاى پیامبر اکرم در قرآن‏ آمده است: "محمد ، احمد ، عبدالله، طه، یس ، نون ، مزمل ، مدثر ، رسول‏ و ذکر."

سپس آن حضرت براى هر اسمى آیه‏اى تلاوت فرمود و فرمودند:

«ذکر» یکى از نام‏هاى محمد (ص) است و ما (اهل ‏بیت) «اهل ذکر» هستیم. کلبى! هر چه مى‏خواهى از ما سؤال کن.

کلبى مى‏گوید: به خدا سوگند! از ابهت صادق آل محمد (ع‏) تمام‏ قرآن را فراموش کردم و یک حرف به یادم نیامد تا سؤال کنم. (4)

عظمت نام محمد صلی الله علیه و آله

جلوه نام محمد (ص) براى امام صادق (ع) به گونه ‏اى بود که هر گاه ‏نام مبارک حضرت محمد (ص) به میان مى‏آمد ، عظمت و کمال رسول ‏خدا (ص) چنان در وى تاثیر مى‏گذاشت ، که رنگ چهره ‏اش دگرگون مى‏شد ، به طورى که آن حضرت در آن حال، براى دوستان نیز ناآشنا مى‏نمود. (5)

امام صادق (ع) گاهى بعد از شنیدن نام پیامبر(ص) مى‏فرمود: جانم‏ به فدایش. اباهارون مى‏گوید: روزى به حضور امام صادق (ع) شرفیاب ‏شدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است که تو را ندیده ‏ام. عرض کردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرمود. آن حضرت فرمود: خدا او را براى تو مبارک گرداند. چه نامى براى او انتخاب‏ کرده‏ اى؟ گفتم: او را محمد نامیده ‏ام. امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید ( به احترام آن حضرت) صورت ‏مبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونه‏ هاى مبارکش به‏ زمین بخورد.

آن حضرت زیرلب گفت: محمد ، محمد ، محمد. سپس فرمود: جان خودم ، فرزندانم ، پدرم و جمیع اهل زمین فداى رسول خدا (ص) باد! او را دشنام مده! کتک نزن ، بدى به او نرسان ، بدان! در روى زمین‏ خانه اى نیست که در آن نام محمد وجود داشته باشد ، مگر این که آن ‏خانه در تمام ایام مبارک خواهد بود. (6)

سیماى پیامبر اکرم (ص)

امام جعفر صادق (ع) فرمود: امام حسن (ع) از دایى‏اش ، «هند بن ابى‏هاله‏» (7) که در توصیف چهره پیامبر (ص) مهارت داشت ، درخواست‏ نمود تا سیماى دل آراى خاتم پیامبران (ص) را براى وى توصیف ‏نماید. هند بن ابى هاله در پاسخ گفت: « رسول خدا (ص) در دیده ‏ها با عظمت مى‏نمود و در سینه ‏ها محبتش وجود داشت . قامتش رسا ، مویش ‏نه پیچیده و نه افتاده ، رنگش سفید و روشن ، پیشانیش گشاده ، ابروانش پرمو و کمانى و از هم گشاده ، در وسط بینى برآمدگى ‏داشت ، ریشش انبوه ، سیاهى چشمش شدید ، گونه هایش نرم و کم ‏گوشت ، دندان هایش باریک و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه‏ رفتن با وقار حرکت مى‏کرد. وقتى به چیزى توجه مى‏کرد ، به طور عمیق‏ به آن مى‏نگریست.

به مردم خیره نمى‏شد ، به هر کس مى‏رسید سلام ‏مى‏کرد؛ همواره هادى و راهنماى مردم بود. براى از دست دادن امور دنیایى خشمگین نمى‏شد. اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود ، برترین مردم نزد وى کسى بود که ، بیشتر مواسات و احسان و یارى ‏مردم نماید... » (8)

اوصاف پیامبر در تورات و انجیل

خداوند متعال در وصف پیامبر(ص) فرمود:« الذین ءاتینهم الکتب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون.‏» (14) ؛ کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادیم ، او را همچون فرزندان خود مى‏شناسند ؛ (ولى) جمعى از آنان ، حق را آگاهانه کتمان مى‏کنند.

امام صادق (ع) فرمود:« یعرفونه کما یعرفون ابناءهم.»

زیرا خداوند متعال در تورات و انجیل و زبور، حضرت محمد (ص) ، بعثت ، مهاجرت ، و اصحابش را چنین توصیف نمود:« محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم...»( فتح/29) ؛ محمد(ص) فرستاده خداست ؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال ‏رکوع و سجود مى‏بینى ، در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را طلبند. نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این ، توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است... .

امام صادق (ع) فرمود: این ، صفت رسول خدا (ص) و اصحابش در تورات و انجیل است. زمانى که خداوند پیامبر خاتم (ص) را به رسالت مبعوث ‏نمود ، اهل کتاب (یهود و نصارى) او را شناختند ؛ اما نسبت ‏به او کفر ورزیدند ، همان گونه که خداوند متعال فرمود: « فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به...» ؛ ( بقره /89) هنگامى که این پیامبر نزد آنها آمد که (از قبل) او را شناخته بودند ، به او کافر شدند. (9)

خداوند متعال در قرآن کریم ، در وصف پیامبر (ص) مى ‏فرماید: « و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»؛ ( انبیاء/107) ما تو را جز براى رحمت جهانیان ‏نفرستادیم. قرآن نیز مى ‏فرماید: « " اشداء علی الکفار رحماء بینهم» ؛ در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. این دو چگونه با هم جمع مى‏شوند؟

برترین مخلوق

حسین بن عبدالله مى‏گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا رسول‏ خدا (ص) سرور فرزندان آدم بود؟ آن حضرت فرمود: قسم به خدا ، او سرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هیچ مخلوقى را بهتر از محمد (ص) نیافرید. (10)

امام صادق(ع) در حدیث دیگرى فرمود: چون رسول خدا (ص) را به ‏معراج بردند جبرئیل تا مکانى با وى همراه بود و از آن به بعد او را همراهى نمى‏کرد. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل ، در چنین حالى ‏مرا تنها مى‏گذارى؟! جبرئیل گفت: تو برو. سوگند به خدا، در جایى ‏قدم گذاشته‏اى که هیچ بشرى قدم نگذاشته و پیش از تو بشرى به آن ‏جا راه نیافته است (11)

معمر بن راشد مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: یک نفر یهودى خدمت رسول خدا (ص) رسید و به دقت او را نگریست.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: اى یهودى! چه حاجتى دارى؟ یهودى گفت: آیا تو برترى یا موسى بن عمران ؛ آن پیامبرى که خدا با او تکلم ‏کرد و تورات را بر او نازل نمود و به وسیله عصایش ‏دریا را براى او شکافت و به وسیله ابر بر او سایه افکند؟

پیامبر(ص) فرمود: خوش آیند نیست که بنده خود ستایى کند، ولکن (در جوابت) مى‏گویم که حضرت آدم (ع) وقتى خواست از خطاى خود توبه ‏کند، گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لی ‏» ؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا عفو نمایى.

خداوند نیز توبه ‏اش را پذیرفت. حضرت نوح (ع) وقتى از غرق شدن در دریا ترسید گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی من الغرق» ؛ ‏خدایا به حق محمد و آل محمد از تو در خواست‏ مى‏کنم. مرا از غرق شدن نجات بدهى. خداوند نیز او را نجات داد.

حضرت ابراهیم(ع) در داخل آتش گفت:« اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی منها »؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا از آتش نجات دهى. خداوند نیز آتش را براى اوسرد و گوارا نمود.

حضرت موسى(ع) وقتى عصایش را به زمین انداخت و در خود احساس ترس ‏نمود گفت: « اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد لما انجیتنی ‏» ؛ خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مى ‏نمایم که مرا ایمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:« قلنا لا تخف انک انت الاعلی ‏» ( طه /68) نترس. مسلماً تو برترى.

اى یهودى ، اگر موسى(ع) امروز حضور داشت و مرا درک مى‏کرد و به ‏من و نبوت من ایمان نمى‏آورد ، ایمان و نبوتش هیچ نفعى به حال اونداشت.

اى یهودى! از ذریه من شخصى ظهور خواهد کرد به نام مهدى (ع) که در ‏زمان خروجش ، عیسى بن مریم براى یارى او فرود مى‏آید و پشت‏ سر او نماز مى‏خواند. (12)



خرید و دانلود تحقیق در مورد پیامبر اعظم و قرآن


تحقیق در مورد وحی در قرآن رشته معارف اسلامی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 18 صفحه

 قسمتی از متن .DOC : 

 

وحی در قرآن

بحث درباره وحى،از این جهت‏حایز اهمیت است که پایه شناخت کلام خدابه شمار مى‏رود.قرآن که بیان‏گر سخن حق تعالى و حامل پیام آسمانى است،به وسیله وحى نازل شده است.وحى همان سروش غیبى است که از جانب ملکوت‏اعلى به جهان ماده فرود آمده است.

و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان‏عربی مبین (1) .

ذلک مما اوحى الیک ربک من الحکمة (2) خداوند از زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین نقل مى‏کند: ...و اوحی الی هذا القرآن‏لانذرکم به و من بلغ (3) .

از این رو اساسى‏ترین بحث در زمینه مسایل قرآنى بحث درباره وحى است،یعنى بحث درباره شناخت وحى،چگونگى برقرارى ارتباط بین ملا اعلى و ماده‏سفلى و این که آیا میان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امکان برقرارى ارتباط هست؟

این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آن‏ها راه را براى درک‏باورهاى قرآنى هم وار مى‏سازد.

وحى در قرآن

واژه وحى در قرآن به چهار معنا آمده است:

1- اشاره پنهانى:که همان معناى لغوى است.چنان که درباره زکریا علیه السلام در قرآن مى‏خوانیم: فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکرة و عشیا (6) ،او ازمحراب عبادتش به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شکرانه این‏موهبت صبح و شام خدا را تسبیح کنید».

2- هدایت غریزى:یعنى رهنمودهاى طبیعى که در نهاد تمام موجودات‏به ودیعت نهاده شده است.هر موجودى اعم از جماد،نبات، حیوان و انسان،به طورغریزى راه بقا و تداوم حیات خود را مى‏داند.از این هدایت طبیعى با نام وحى درقرآن یاد شده است: و اوحى ربک الى النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا... (7) ، پروردگارت به زنبور عسل‏وحى[ الهام غریزى]نمود که از کوه و درخت و داربست‏هایى که مردم مى‏سازند،خانه‏هایى درست کن، سپس از همه میوه‏ها[شیره گل‏ها]بخور[بنوش]و راه‏هاى‏پروردگارت را به راحتى بپوى‏».

هدایت غریزى که در نهاد اشیا قرار دارد،خود رازى نهفته از اسرار طبیعت‏به شمار مى‏رود که اثر شگفت آور آن آشکار،ولى منشا و مبدا آن پنهان از انظار بوده‏و شایسته آن است که آن را وحى گویند. و اوحى فی کل سماء امرها... (8) ،و در هرآسمانى کار آن[آسمان] را وحى[ مقرر]فرمود...».

3- الهام(سروش غیبى):گاه انسان پیامى را دریافت مى‏دارد که منشا آن رانمى‏داند.به ویژه در حالت اضطرار که گمان مى‏برد راه به جایى ندارد.ناگهان‏درخششى در دل او پدید مى‏آید که راه را بر او روشن مى‏سازد و او را از آن تنگنابیرون مى‏آورد.این پیام‏هاى ره‏گشا،همان سروش غیبى است که از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان مى‏آید.از این سروش غیبى که از عنایت الهى سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحى تعبیر شده است.قرآن درباره مادر موسى علیه السلام مى‏فرماید:

و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی‏انا رآدوه الیک و جاعلوه من المرسلین (9) . و لقد مننا علیک مرة اخرى اذ اوحینا الى امک مایوحى ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله...فرجعناک الى امک کی تقر عینها و لا تحزن... (10 .

بر پایه این آیات،موقعى که موسى تولد یافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهان‏بارقه‏اى در خاطرش گذشت که با توکل بر خدا او را شیر دهد.هر گاه احساس خطرکرد او را در صندوقى چوبین قرار داده بر روى آب رها کند.و نیز بر خاطرش گذشت‏که طفل به او باز مى‏گردد و هرگز نباید اندوهناک باشد،زیرا بر خدا اعتماد کرده وطفل را به دست او سپرده است.این‏ها خاطره‏هایى بود که بر اندیشه مادر موسى‏گذر کرد و بارقه امیدى بود که در دل او درخشیدن گرفت.این گونه خاطره‏هاى روشن‏کننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس،الهام رحمانى و عنایت ربانى است که درمواقع ضرورت به یارى بندگان صالح مى‏آید.

قرآن وحى را به معناى وسوسه‏هاى شیطان نیز به کار برده است، و کذلک جعلنالکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا... (11) و وان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم... (12) این گونه وحى شیطانى همان است که‏در سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذی یوسوس فی صدور الناس،من الجنة‏و الناس (13) .

4- وحى رسالى:وحى بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتادبار از آن یاد شده است: و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القرى و من حولها (14) .

نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن (15) پیامبران مردان تکامل‏یافته‏اى هستند که آمادگى دریافت وحى را در خود فراهم ساخته‏اند.در این باره‏امام حسن عسکرى علیه السلام مى‏فرماید:«ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته... (16) ،خداوند،قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلب‏ها یافت وآن گاه او را براى نبوت برگزید».

این حدیث اشاره به این واقعیت دارد که براى دریافت وحى آن چه مهم است‏افزایش آگاهى و آمادگى براى پذیرا شدن این پیام آسمانى است.براى رسیدن به این گونه آمادگى پیامبر باید پیرایه‏هاى جسمانى را از خود بزداید و شایسته تماس باملکوتیان شود. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرموده‏اند:«و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتى‏یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته (17) ،خداوند،پیامبرى‏بر نیانگیخت،مگر آن که عقل(خرد و اندیشه)خود را به کمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».

طبق گفته صدر الدین شیرازى،پیش از آن که ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقیقت نبوت را دریافت کرده بود. پیامبر ابتدا باطن خود را به کمال انسانى‏آراسته گردانید سپس این آراستگى از باطن به



خرید و دانلود تحقیق در مورد وحی در قرآن  رشته معارف اسلامی


تحقیق در مورد نویسنده قرآن کیست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 12 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

نویسنده قرآن کیست؟بخش اولدیباچه:این نوشتار در پی آن است که با شیوه جدید به قرآن بنگرد و نویسنده واقعی آن را بر ملا کند.آنچه به دنبال این مقدمه می آید ،تحقیقی بر پایه استدلال و منطق در ارتباط با تألیف قرآن است.بنابراین شیوه ما مخالف شیوه آن دسته از مؤمنانی است که چشم بسته و بی چون و چرا درستی قرآن را باور دارند .نویسنده این نوشتار با موشکافی کردن و تجزیه و تحلیل آیه های قرآن ، سیره نبوی(زندگینامه حضرت محمد ) و احادیث به این نتیجه رسیده است که گروه هایی در تألیف قرآن دست داشته اند.این آیه ها نه گفتار خداست و نه محمد به تنهایی آنها را نوشته است.قرآن نوشته یک موجود یا یک شخص نیست.اشخاص گوناگونی در نوشتن، تألیف، اصلاح،گذاشتن و برداشتن آیه های قرآنی دست داشته اند. مهمترین افرادی که در نوشتن قرآن مشارکت داشته اند ، عمرالقیص،ورقه،ابی ابن کعب، حسن ابن ثابت، ابن قطامه ، زید ابن عمر، بحیرا و سلمان بوده اند. محمد قسمت کمی از آیه ها را از خود درآورده است . مهمترین کسی که در محمد برای خلق قرآن و اسلام انگیزه ایجاد می کرد ، زید ابن عَمربود که در مورد حنفیان موعظه می کرد.بعدها محمد دین حنفیان را به صورت اسلام دگرگون کرد.بنابراین در آن زمان این ادعا که اسلام دین جدیدی است ، حقیقت داشت .اما یافته مهمی که در اینجا مطرح است این است که قرآن کلام خدا نیست ودست نوشته بشر است و محمد آن را به سادگی به عنوان آخرین کلام الله به انسانها ارائه کرد.از میان دینهای قدیمی که محمد برای نوشتن قرآن از آن بهره برداری کرده است ، دین یمنیهای قدیم است که در این نوشتار به آن اشاره شده است و تأثیرآن بسیار مهم و اساسی بوده است . درحقیقت آدابی نظیر نمازهای پنجگانه و روزه ی سی روزه از همین یمنیها (صبائیهای قدیم) گرفته شده است.بنابراین قرآن ترکیبی از دینهای مختلفی است که در زمان محمد وجود داشته است.این محمد بود ، نه الله که از میان منابع مختلف مذهبی ، تعدادی را برگزید و سازگاری داد و قرآن را درست کرد.درحالیکه گروهای مختلفی در خلق قرآن مشارکت داشتند ، ولی محمد به تنهایی ویراستار آن بود وبه سادگی آن را بیان می کرد.مقدمه:مطابق اسلام ، زیر پرسش بردن الله به عنوان تنها خالق قرآن کفر و ناسزاگویی به مقدسات است.کسی که به اندازه اتمی در درستی قرآن شک کند ، ممکن است به مرگ محکوم شود.قرآن بالاتر از هر چیزی است.از آفریده های الله چیزی مقدس تر از قرآن نیست.اما از آنجایی که انسان موجودی کنجکاو است ، من از همان اوان کودکی که از من می خواستند قرآن را به صورت رسمی بخوانم در مورد صحت آن شک کردم.تحت آموزش یک ملای محلی خواندن قرآن را طی دو سال به صورت مقدماتی در مسجد محل یاد گرفتم.این ملا با عصای خیزرانی که در دست داشت ، به شاگردان قرآن درس می داد. چوبدستی او کاملاً درخشان بود چون هر روز قبل از آمدن شاگردان به حجره درس ، آن را با روغن چرب می کرد .من اطمینان دارم که هیچ کدام از ما خواندن و یادگیری قرآن را دوست نداشتیم. چون در آن دوران برای ما بچه ها، این کار یکی از سخت ترین و رنج آور ترین کارهایی بود که باید انجام می دادیم.ما سوره ها و آیه ها را حفظ می کردیم بدون اینکه حتی یک کلمه از معنی آنها را بفمیم. خود ملا هم معنی سوره ها را نمی فهمید.هر گاه از سوره ها پرسشی در ذهن ما ایجاد می شد ، پاسخ آن را با چوبدستی خیزران دریافت می کردیم.خواندن و یادگیری قرآن با تنبیه و کودک آزاری همراه بود.بنابراین قرآن پیش چشممان خوار شد و از ملا نیز نفرت داشتیم.بعدها وقتی دانشگاه را تمام کردم و شروع به کار کردم ، یکی از همکارانم قرآنی که ترجمه عبدالله یوسف علی بود به دستم داد. دوست من یک مبلغ مذهبی بود و مرا تشویق کرد که قرآن را به دقت بخوانم.او مطمئن بود که وقتی من پیام قرآن را به خوبی درک کنم ، زندگیم برای همیشه عوض خواهد شد.با بی میلی قرآن را به دقت ، آیه به آیه و سوره به سوره خواندم.هر چه بیشتر می خواندم ، بیشتر شوک زده می شدم.کتابی که فرض بر این بود که کار مهربان ترین و بخشاینده ترین موجود است ، پر بود از نفرت و وحشت و فراخوانی برای کشتار و جنگ. بیشتر آیه های آن اختصاص داشت به دستور کشتار کسانی که تسلیم جهان بینی قرآنی نمی شوند. البته تعداد کمی از آیه ها نیز شاعرانه و دارای ریتم وخوش ساخت بود و گاهی هم مقاهیم معنوی خوبی داشتند . به غیر از مقداری جزئی از این آیات ، من بقیه قرآن را مزخرف دانستم.آیه های بی شماری به مؤمنین مجوز می داد که جنگ بی امانی را بر علیه کسانی که ایمان نیاورده اند ،شروع کنند.با خود گفتم چگونه الله که باید بخشاینده ترین و مهربان ترین موجود باشد،کتابی چنین بد سرشت آورده است که به آشغال می ماند و دستورالعمل ، جنگ و کشتار و غارت است؟روزی که دوست مبلغم در مورد قرآن از من پرسید، به سادگی به او گفتم چیزهایی جالب و تعجب آوری در قرآن یافتم که هرگز فکر نمی کردم چنین چیزهایی در آن باشد. در حال تجزیه و تحلیل جزئیات آن هستم.او گفت : قرآن بسیار جالب است. اینطور نیست؟ من با لبخندی گفتم این را تو می گوییچند سال بعد با استفاده از قرآنهایی که توسط اشخاص دیگری ترجمه شده بود ، بیشتر در قرآن غور کردم.تفسیر قرآن را هم خواندم. بارها و بارها خواندم وخواندم تا مطمئن شوم چیزی که آنها شرح داده اند ، درست است.هر چه قرآن را بیشتر می خواندم بیشترناراحت و پریشان و عصبانی می شدم .از این عصبانی بودم که از دینی کشتار کننده که از بچگی بر من تحمیل شده بود ، دلسرد شده بودم.چیزهایی که در قرآن می خواندم ، مرا بر آن داشت که در مورد پرسش همیشگی خود در ارتباط با نویسنده واقعی قرآن به تحقیق بپردازم.سالهای درازی رنج و زحمت کشیدم تا به پاسخ آن پرسش دست یافتم.در این نوشتار سعی شده است که به آن پرسش ، پاسخ گفته شود.سالها تصمیم داشتم این مقاله را بنویسم ، حالا که تمام شده ، شما هم باید در مورد این پرسش که نویسنده واقعی قرآن کیست تفکر و تعمق کنید.در نتیجه تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که عده زیادی در تألیف و ساخت قرآن دست داشته اند.اکثر مسلمانان از این راز آگاهی ندارند ، اما در دل آیات قرآنی و احادیث و سیره حضرت محمد می توان به اطلاعاتی دست یافت که دست الله را از آفرینش این کتاب کوتاه می کند.الله را نویسنده قرآن دانستن دروغی ابتدایی است که هزار سال است بشر به این دروغ باور دارد.ما می توانیم با اطمینان بگوییم که محمد هم به تنهایی نویسنده قرآن نبود.در حقیقت بخش عمده قرآن توسط چندین نفر نوشته شده است.مهمترین آنها از این قرار هستند.· عمر القیص ، یک شاعر قدیمی بود که چند دهه پیش از تولد محمد وفات یافته بود.· زید ابن عمر ابن نوفل که در زمان خود یک مرتد محسوب می شد و در مورد دین حنفیان تبلیغ و موعظه می کرد.· لبید که شاعر دیگری بود· سلمان فارسی که راز دار و مشاور محمد بود· بحیرا که یک راهب مسیحی در کلیسای سوریه بود· جبر که همسایه مسیحی محمد بود· ابن قطامه که یک برده مسیحی بود· خدیجه که اولین زن محمد بود· ورقه که عموی خدیجه بود· اُبی ابن کعب که منشی محمد و کاتب قرآن بود· خود محمدگروهای دیگری نیز در تألیف قرآن مشارکت داشتند که از این قرار هستند:· صبائیها(یمنیهای امروزی)· عایشه ،کودکی که به همسری محمد 53 ساله درآمد· عبدالله ابن سلام ابن الحریث، که یک فرد یهودی مسلمان شده بود.· مخیریق، که یک عالم یهودی مسلمان شده بودالبته فهرستی که از نویسنده های احتمالی قرآن تهیه کرده ام کامل نیست.کسان دیگری ممکن است دست اندرکار تألیف قرآن بوده اند که من شاید حتی نامی از آنها نشنیده باشم.ولی حدس می زنم برای یک بحث فشرده و مختصر ، لیستی که تهیه کردم کافی باشد. در این نوشتار من کمکهایی را که این افراد برای تألیف قرآن کرده اند ، برشمرده ام.



خرید و دانلود تحقیق در مورد نویسنده قرآن کیست


تحقیق در مورد تحریف قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 42 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

سرآغاز

بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمدلله وسلام على عباده الذین اصطفى محمد واله الطاهرین .بى شک نسبت تحریف و دگرگونى به کتاب خداوند عزیز و حمید, یک نسبت ظالمانه و مخالف با صـریـح قـرآن اسـت , چـراکـه خـداونـد سـلامت و جاودانگى آن را در طول اعصار تضمین کرده مـى فـرمـایـد: انـا نـحـن نزلنا الذکر وانا له لحافظون ((1)) , ما قرآن را نازل کردیم و خودمان (براى همیشه ) حافظ و نگهبان آن خواهیم بود .این نسبت کورکورانه و قدیمى , از زمان اختلاف صاحبان مصحف هاى اولیه شروع شد, همان زمانى که یک رقابت شدید در ثبت و نگارش قرآن و تعلیم قرائت آن در جریان بود و هرکدام گمان داشت قرائت صحیح نزد اوست و دیگران راه خطا مى پویند.ایـن وضع ادامه داشت تا زمان توحید مصاحف (انتخاب قرآنى واحد) در عهد عثمان ولى متاسفانه ایـن کـار بـه دسـت جـمـعـى انجام شد که به درستى , کفایت وصلاحیت این امر مهم و حیاتى را نداشتند, از این رو اشتباهاتى در رسم الخط ونحوه نگارش قرآن رخ ‌داد و بین نسخه هاى متعدد آن با نسخه اصلى ـکه در مدینه و دارالحکومه نگهدارى مى شدـ اختلاف پدیدآمد. ((2)) در ایـن مـیـان بـعـضى از صحابه و تابعین ـمانند ابن مسعود, عایشه , ابن عباس و همانند ایشان از تابعین که تعدادشان کم نبودـ در مورد نگارش قرآن و تعلیم قرائتها, نظریات و ایراداتى داشتند .از خلال این گفتگوها و برخوردها, روایات و حکایاتى باقى ماند که ظاهرگرایان و حشویه با حرص و ولـع تـمـام آنـهـا را ضـبط و در کتابهاى روایى خود نقل کردند و همین امر بعدها مشکل احتمال تـحـریـف در نـصـ قـرآن کـریـم را به وجود آورد .آنچه موجب گرمى بازار این جریان غبارآلود و رواج یـافـتـن این اباطیل و گزافه ها شد, نغمه هاى الحادى و جاهلى بدخواهان ـمانند بنى امیه و دیـگـران ـ بود که خواب درهم شکستن عظمت اسلام و پایین آوردن کرامت قرآن را در سر بى مغز خود مى پروراندند .هیهات ! چه گمان باطلى دارند, خداوند سبحان مى فرماید: یریدون لیطفوا نور الله بافواههم والله مـتـم نوره ولوکره الکافرون ((3)) , آنان مى خواهند نور خدا را با دهانهاى خود خاموش سازند, ولى خداوند نور خود را کامل مى کند هرچند کافران خوش نداشته باشند .در این میان , جمعى از اندیشمندان ـکه پنداشته اند این روایات از نظر سند, صحیح بوده و بر وقوع تـحـریـف در نـص قـرآن , دلالت صریح دارندـ در پى تلاشى بى ثمر, سعى نموده اند این روایات را تـوجیه کنند .از این رو برخى از این روایات را ـبا همه پراکندگى و ضعفى که دارندـ پذیرفته و به مـضـمـون آن فتوا داده اند و پاره اى دیگر را پس از آن که راهى براى تاویل آن نیافتند رهاکرده , به کنارى نهادند و آخرین سخنى که در این زمینه بافته اند مساله نسخ تلاوت است , البته بطلان این پندار خام طبق قواعد علم اصول روشن مى باشد .ابـن حـزم انـدلـسـى مـى پـندارد حکم رجم و سنگسارکردن پیرمرد و پیرزن زناکار از قرآن کریم استفاده شده و به این روایت استناد جسته است :ابیبن کعب پرسید: سوره احزاب چند آیه دارد؟ گفتند: 73 یا 74 آیه .گـفـت : سوره احزاب معادل سوره بقره یا طولانى تر از آن بوده و آیه رجم نیز در آن بود آیه رجم این است : اذا زنى الشیخ والشیخة فارجموهمها البتة نکهالا من الله والله عزیز حکیم , هرگاه پیرمرد و پـیـرزن زناکردند حتما آنها را سنگسار کنید .این عذاب و کیفرى است از ناحیه خداوند و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است .ابن حزم مى گوید: سند این روایت بسیار صحیح و درخشان است و جاى گفتگو ندارد, منتها لفظ ایـن آیـه و تـلاوت آن , مـنـسوخ ‌گشته , تنها حکم و محتواى آن باقى است .((4)) در مورد دفعات شـیـردادن ـکـه مـوجـب مـحـرم شـدن مى شودـ نیز به دو روایت ازعروة از عایشه استدلال کرده مى افزاید: این دو خبر در نهایت صحت و راویان آن در سرحد عظمت و اطمینانند و کسى را یاراى رهاکردن این دو روایت نیست .آن گـاه مى پرسد: چگونه ممکن است بعد از پیامبر (ص) آیه اى از قرآن کریم حذف شود؟ چراکه این یک جـرم و جـنـایت نسبت به ساحت مقدس قرآن است و در پاسخ مى گوید: تنها نوشتن این آیات در قرآنها باطل شده اما محتوا و حکمشان همچنان باقى است درست همانند آیه رجم ((5)) .هـمچنین محى الدین ابن عربى مى گوید: بعضى از اهل کشف و شهود گمان برده که بسیارى از آیـات نـسخ ‌شده از مصحف عثمان ساقط گردیده است , هرچند در درستى قرآن موجود هیچ کس گـفـتگویى ندارد. ((6)) بعضى از متاخران نیز فریب این افسانه هاى پوسیده را خورده در لابه لاى سخنان خود آن را منتشر ساخته اند ((7)) .امـا فـقهاى امامیه , خط بطلان بر همه این پندارهاى خرافى کشیده , هیچ گونه ارزش و اعتبارى براى این افسانه ها در زمینه فقه و فتوا قائل نیستند.تـصمیم داشتیم سخن از این پندار کهنه برگیریم و بطلانش را به وضوح آن واگذارکنیم , چراکه نـزد عقل سستى و بى پایگى این پندارها و افسانه ها روشن و ساحت مقدس قرآن کریم از آن منزه و بـه دور اسـت .خداوند سبحان مى فرماید: وانه لکتهاب عزیز* لایاتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه تـنـزیـل مـن حکیم حمید ((8)) , این کتابى است قطعا شکست ناپذیر * که هیچ گونه باطلى ـنه از پیش رو و نه از پشت سر (از هیچ سو)ـ به سراغ آن نمى آید, چراکه از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است .ولى با کمال تاسف اخیرا از طرف برخى مزدوران , نوشتجاتى منتشر و در به هم زدن وحدت صفوف مـسـلمانان به کار گرفته مى شود و تهمتهاى ناروایى را متوجه مهمترین طایفه مسلمانان , یعنى شیعیان مى سازند و به دروغ مى گویند: آنان قائل به تحریف قرآنند, نسبتى که دامن شیعیان از آن پاک و مبرا است .از این رو لازم بود در برابر این تهاجم ناجوانمردانه بایستیم و از ساحت مقدس قرآن کریم دفاع کنیم و سـپـس رسـوایى این تهمتهاى ناروا به یک امت اسلامى بزرگ را ـکه پیوسته در راه پاسدارى از حریم دین کوشیده و با تمام وجود در مقابل دشمنان اسلام ایستاده اندـ برملا سازیم .از خداوند بزرگ مى خواهیم که ما را در انجام این رسالت بزرگ یارى فرماید, انه ولى التوفیق .

تحریف در لغت و اصطلاح

واژه تحریف

تحریف در لغت از ریشه حرف به معنى کناره , جانب و اطراف یک چیز گرفته شده و تحریف چیزى , کنارزدن آن و از جایگاه اصلى خود کج کردن و به سوى دیگر بردن است .در قرآن مى خوانیم :ومــن الناس من یعبد الله على حـرف فان اصهابه خیر اطمان به وان اصهابته فتنة انقلب على وجهه ((9)) , بـعـضـى از مـردم خدا را از اطراف مى پرستند همین که خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مى کنند, اما اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند.زمخشرى در ذیل این آیه مى گوید: یعنى بر کنارى ایستاده , در وسط و قلب میدان دین نمى آیند.قـرآن , ایـن افـراد دودل را به کسانى تشبیه مى کند که در گوشه و کنار لشگر حرکت مى کنند تا بـبـیـنـنـد چه مى شود .اگر احساس کنند حوادث به سود همراهانشان پیش مى رود و پیروزى و غـنـیـمـت بـه دسـت مـى آیـد, مـى مـانـنـد وگرنه به سرعت صحنه را ترک کرده به گوشه اى مى خزند ((10)) .بـنـابـرایـن تـحریف کلام به معنى تفسیر سخنى برخلاف معنى ظاهرش و درنظرگرفتن معنى دیگرى براى آن ـبدون هیچ دلیل و قرینه اى ـ مى باشد .گویا هر سخن ـطبق قانون وضع الفاظ و بـر حـسـب طبع اولى خودـ یک مجراى طبیعى و عادى دارد که به معنى و مضمون خود دلالت مى کند, اما تحریف کننده , آن را از مجراى طبیعى و معناى اصلى منحرف کرده به کنارى مى برد.پـیداست این گونه تحریف تحریف معنوى است , یعنى در ظاهر لفظ, هیچ تغییرى رخ ‌نداده , بلکه مفهوم و محتواى آن تغییرکرده و طورى تفسیرشده که خلاف مقصد و مقصود گوینده است .ابـن مـنظور در لسان العرب مى نویسد: تحریف الکلم عن مواضعه , یعنى تغییردادن و منحرف ساختن سـخن از معنى اصلى به معناى دیگرى که با معناى اصلى از جهاتى شبیه و در کنار آن است و در خـیـال انـسان , به معنى اصلى چسبیده و نزدیک مى باشد, همان طور که یهودیان معانى تورات را تـحـریـف کـرده و بـه مـعانى مشابه معنى اصلى تفسیر مى کردند و خداوند در بیان این عملشان مى فرماید: من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه ((11)) , برخى از یهودیان سخنان را از جاى خود تحریف مى کنند و به کنارى مى برند.راغـب نـیـز در مـفردات مى گوید: تحریف الکلام , یعنى سخنى را که دو احتمال دارد تنها به یک احتمال حمل کنى , گرچه برخلاف اراده و منظور صاحب سخن باشد.طـبـرسـى در ذیل آیه مورد بحث مى نویسد: یحرفون الکلم عن مواضعه , یعنى کلمات خدا را به غیر آن چـه نـازل شـده تـفـسـیر مى کنند و صفات پیامبر (ص) را ـکه در کتابهایشان آمده ـ تغییر مى دهند.بنابراین , تحریف در دو امر صورت گرفته : یکى سوء تاویل و بد تفسیرنمودن و دیگرى تغییر آن چه هـسـت , هـمـان طـور کـه در آیه 78 سوره آل عمران مى خوانیم : ویقولون هو من عندالله وما هو من عـنـداللّه ویـقولون على الله الکذب وهم یعلمون, مى گویند: آن از نزد خداست با این که از طرف خدا نیست و به خدا دروغ مى بندند با این که مى دانند ((12)) .شـعـرانـى مـى گـویـد: مـنـظور از مواضعه معانى و مفاهیم الفاظ است , یعنى الفاظ را بر معانى ظاهرشان تفسیر نمى کنند, بلکه آن را به وجوه بعیدى حمل مى کنند ((13)) .در روایـات مـعـصومین للّه نیز همین معنى به چشم مى خورد .امام باقر(ع) در نامه اى به سعدالخیر مـى فـرمـایـد: یکى از شیوه هاى آنان در پشت سرانداختن کتاب و بى اعتنایى به آن , چنین بود که حـروف و الـفـاظ آن را بـه خـوبـى برپا



خرید و دانلود تحقیق در مورد تحریف قرآن


نگاهی به جایگاه احسان و نیکی به والدین در قرآن و حدیث؛ راهی به سوی بهشت

نگاهی به جایگاه احسان و نیکی به والدین در قرآن و حدیث؛ راهی به سوی بهشت

الف. در چهار سوره از قرآن مجید نیکی به والدین بلافاصله بعد از مسأله توحید قرار گرفته این هم ردیف بودن دو مسأله بیانگر این است که اسلام تا چه حد برای پدر و مادر احترام قائل است. به عنوان مثال، در سوره اسرا آیه 23 می خوانیم: و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر احسان کنید! ب. اهمیت این موضوع تا آن جاست که هم قرآن و هم روایات صریحاً توصیه می کنند که حتی اگر پدر و مادر کافر باشند، رعایت احترامشان لازم است. در سوره لقمان آیه 15 می خوانیم: اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوی اطاعتشان مکن، ولی در زندگی دنیا به نیکی با آنها معاشرت نما.



خرید و دانلود نگاهی به جایگاه احسان و نیکی به والدین در قرآن و حدیث؛ راهی به سوی بهشت