لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 1 صفحه
قسمتی از متن .doc :
هدف و فلسفه آفرینش چیست ؟
در رابطه با هدف آفرینش ابتدا باید دید مقصود از هدف چیست؟ اشتباهی که معمولا در این رابطه رخ میدهد قیاسکردن افعال الهی با کنشهای انسانی است. هدف در افعال بشری معمولا غایت فاعل است؛ یعنی، کنشگر بر اساس نقص ونیازی که در خود مییابد فعالیتی را آغاز میکند و هدفش رفع آن نقص و تأمین نیاز خویش است. اما در مورد افعال الهی، هدفبه این معنا معقول نیست؛ زیرا او کمال مطلق است و او را نقصی نیست تا با انجام چیزی، آن نقص را برطرف سازد. در اینرابطه گفتنی است که :
1 ـ افعال الهی هدفمند است، به این معنا که کنشهای او حکیمانه است و غایت افعال او غایات فعل است نه فاعل.مقصود از هدف در این جا سرانجامی است که آفریدههای او بدان میرسند و آن اتصال به منبع لایزال هستی و فنای در کمالمطلق است و به قول مولوی: چون قطرهای که در دریا افتد و دریا شود. در این جا باز این پرسش رخ مینماید که چه لزومیداشت خداوند جهانی را بیافریند و به چنان سرانجام مبارکی برساند؟ پاسخ آن است که نیازی وجود نداشت، لیکن حکمتاعم از نیاز است. یعنی؛ چنان نیست که سابق بر هر کاری حتما باید نیازی باشد. چنین برداشتی از مقایسه افعال الهی باکنشهای بشری که موجودی سراپا نیاز است و همواره در جست و جوی تأمین احتیاجات خویش میباشد، ناشی شده است.
یک عمل میتواند حکیمانه باشد در صورتی که نتایجی خوب و ارزشمند به بار آورد. هرچند این نتایج به فاعل برنگردد،بلکه به فعل و آفریده بازگشت نماید.
2 ـ منظور از خلقت، شناخته شدن خداو عبادت او است. در این صورت چیزی به خدا افزوده نمیشود و نقصی از اوبرطرف نمیگردد. بلکه کمال نهایی بندگان در شناخت و عبودیت پروردگار است. در واقع این جا همان غایت خلقت - کهکمال است - آمده ولی از طریق ذکر سبب که همان خداشناسی و خداپرستی است. بنابراین با شناخت خدا و بندگی او، چیزیبه خدا اضافه نمیشود. بلکه بندگان به کمال نهایی میرسند، همان کمالاتی که برای رسیدن به آن خلق شده و آرمانی برتر از آنمقصود نیست.
3 ـ آفرینش مقتضای فیاضیت مطلقه الهی است. در این رابطه باید ابتدا درک فلسفی درستی از وجود و هستی داشته باشیم و سپس به تبیین رابطه آن با فیاضیت مطلقه الهی بپردازیم:
1) در چشمانداز و تحلیل فلسفی وجود ، عین خیر و کمال است و عدم ، شر. بنابر این وجود بنفسه خیر و کمال، و بهتر از نیستی است.
2) خداوند واجب الوجود بالذات و واجب من جمیع الجهات است. یعنی، همه کمالات وجودی را به طور مطلق داراست، بلکه عین همهآنهاست. و از هرگونه نقص، کاستی و عیبی پیراسته است.
3) از جمله کمالات مطلقه الهی، فیاضیت علی الاطلاق است. درک این ویژگی و پیامدهای آن در فهم مسأله نقش جدی و اساسی دارد. در این جا باید مفهوم فیاضیت را به درستی فهم کرد. برای فیاضیت لااقل دو معنا میتوان به دست آورد:
الف) اعطای وجود به هر چیزی که امکان وجود دارد. با توجه به این که وجود خیر است، اگر چیزی امکان هست شدنداشته باشد و به او افاضه وجود نشود، خارج از دو صورت نیست: یا فاعلی توانا وجود ندارد که به آن هستی دهد، و یا فاعلتوانمندی هست که از افاضه وجود خودداری کرده است. هر دو در مورد خداوند محال است. زیرا: اولا، خداوند قدرت و توانافاضه وجود به هر ممکن الوجودی را دارد. ثانیا، خودداری از افاضه وجود، با توجه به خیر بودن وجود، بخل است و بخلخلاف فیاضیت مطلقه الهی است.
ب ) شرایط کمالات برتر را برای امور موجود فراهم ساختن. این نیز چیزی است که خداوند در نظام هستی قرار داده وجریان هستی را به سمت کمال نهایی به جریان انداخته و تمام شرایط کمال را برای موجودات فراهم ساخته است. البته کمالدر غیر انسان، به نحو غیر اختیاری و در مورد انسان اختیاری است و خداوند همه لوازم آن را فراهم کرده است. اما دنباله سؤالاین است که آیا خدا مجبور است جهان را بیافریند تا فیاض باشد؟ پاسخ آن است که او مجبور نیست. بدین معنا که هیچ عاملیاو را وادار به آن نمیکند. در عین حال لازمه فیاضیت این است. یعنی، اگر نکند فیاض نیست. به عبارت دیگر رابطه فیاضیت وخودداری از خلقت و کمال بخشیدن به هستی رابطه تناقض است. از این رو میرداماد میفرماید: «از خدا واجب است، نه بر اوکه بیافریند و کمال ببخشد».
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مبنا و هدف حقوق
درباره مبنا و هدف قواعد حقوق اختلاف بسیار است, چندان که می توان گفت تا کنون در هیچ یک از مسائل اجتماعی بدین پایه بحث و گفتگو نشده است. کاوش در این باره که حقوق بر چه مبنایی استوار است و هدف از قواعد آن چیست, پیشینه ای درخشان دارد و از زمان حکیمان یونان تا کنون اندیشه هزاران نویسنده و متفکر و دانشمند را به خود مشغول داشته است.
این اختلاف را اسباب گوناگون دامن میزند؛ چنان که پیروان مذاهب و دانشمندانی که فکر ایجاد حقوق جهانی را در سر میپرورانند سهم بسزایی در این راه دارند, ولی, رابطه اصلی همه گفتگوها را باید در این دو نکته جستجو و خلاصه کرد:
1-تاریخ زندگی بشر ستمهایی را که حکمرانان زورگو بر مردم روا داشته اند هیچ گاه از یاد نمی برد. قربانیان این جنایات همیشه در پی آن بوده اند تا چاره ای برای این درد بیابند و به وسیله ای از خودکامگی فرمانروایان بکاهند. احترام به حقوق فطری یکی از این وسایل است: گروهی از خردمندان کوشیده اند تا با طرح این فکر که << قواعدی برتر از اراده حاکم نیز وجود دارد و حقوق باید از آن قواعد عالی و طبیعی پیروی کند>> مانعی در راه تجاوز حکومت ایجاد کنند و قیام و مقاومت مردم را در برابر بیعدالتیها موجه سازند.
از سوی دیگر, طرفداران حکومت نیز بیکار ننشستهاند و در برابر پیروان حقوق فطری این فکر را پروردهاند که مبنای اصلی حقوق اقتدار دولت است و حاکم نماینده خداوند و مامور اجرای فرمانهای اوست.
2-انسان موجودی است مستقل و با خواستها و نیازهای ویژه خود, شخصیتی ممتاز از دیگران دارد. ولی, زندگی همین فرد مستقل چنان به سرنوشت دیگران آمیخته است که گویی پاره ای از اجتماع است و هیچ وجود مستقلی در برابر آن ندارد. زندگی فردی و اجتماعی انسان دو چهره گوناگون از حقیقت زندگی اوست و مهمترین مساله درباره هدف حقوق این است که چگونه باید ضرورتهای این دو زندگی را با هم جمع کرد و مقصود نهایی از قواعد حقوق تامین کدام یک از آنهاست؟
از همین جاست که دو مکتب اصلی تمام مسائل حقوقی و اقتصادی را تحت تاثیر قرار داده است: بعضی طرفدار اصالت فرد و تامین آزادی او شده اند و بعضی دیگر منافع جامعه و ضرورتهای زندگی مشترک را بر حقوق فردی برتری دادهاند.
بدیهی ترین مفهومی که همه از حقوق و قانون دارند این است که قواعد آن بر اشخاص تحمیل میشود و ایجاد الزام میکند. پس این پرسش در ذهن هر اندیشمند طرح میشود که چرا باید از قانون اطاعت کرد؟ چه نیرویی پشتیبان آن است و چه جاذبهای ما را به اجرای قواعد آن وادار میسازد؟ این نیرو و جاذبه پنهانی را <<مبنای حقوق>> می نامند.
گفته شد که انسان موجودی اجتماعی است و برای نگاهداری اجتماع خود لازم دیده است که قواعدی بر روابط اشخاص حکومت کند. پس, از لحاظ تاریخی, مفهوم حقوق با دولت (به معنی عام) ارتباط نزدیک دارد و هدف اصلی آن ایجاد نظمی است که این همزیستی را تامین کند. ولی, با از بین رفتن حکومتهای خودکامه, این بحث به میان آمده است, که آیا نقش حقوق تنها نگاهداری اجتماع و تضمین بقای حکومت است, یا باید بر پایه عدالت و انصاف باشد و برای هرکس حق و تکلیفی را شناسد که شایسته و سزاوار است؟
به این پرسش دو پاسخ گوناگون داده شده است:
1-مبنای اصلی حقوق عدالت است: بدین ترتیب, هم قانونگذار باید از قواعد عدالت پیروی کند و هم پیروان قانون در صورتی ناگزیر از اجرای آنند که دستورهای حکومت را عادلانه بیابند. بر پایه این نظر, قاعدهای که با مبنای اصلی خود (عدالت) در تعارض است, فقط صورت قانون را دارد و اگر به ظاهر نیز اشخاص ملزم به اطاعت از آن شوند, در وجدان خویش تکلیفی در این باب ندارند. لزوم احترام به اصول حقوقی ناشی از اراده حکومت نیست؛ به خاطر آن است که انسان به حکم فطرت خویش خواهان دادگستری است و به اصولی که این هدف را تامین کند احترام میگذارد.
به طور خلاصه, قاعدهای به عنوان ((حقوق)) قابل احترام است که علاوه بر تامین آسایش و نظم عمومی, حافظ عدالت نیز باشد.
2-مبنای حقوق قدرت حکومت است نه عدالت: قاعده حقوقی، خود به خود و به دلیل پشتیبانی دولت، همیشه محترم است، خواه هدف آن حفظ نظم یا اجرای اصول عدالت باشد. پس هیچ کس نمیتواند به بهانه بیعدالتی از اجرای قاعده حقوقی سر باز زند یا در برابر آن مقاومت کند.
در این پاسخ, به حقایق مادی و خارجی بیش از آرمانهای حقوقی توجه میشود. گویندگان آن بیهیچ پیرایهای اعلام میکنند که آنچه حقیقت دارد این است که طبقه حاکم سایرین را وادار به اجرای قواعد حقوق میکند و این گروه نیز ناگزیر از رعایت آن هستند.
آنان که عدالت را مبنای حقوق میشمرند, معتقد به وجود قواعدی والا و طبیعی هستند که برتر از اراده حکومت است و دولتها وظیفه دارند که آن قواعد را به دست آورند و حمایت کنند. ولی, طرفداران نظر اخیر حقوق را ناپایدار و ناشی از وضع حکومت و سیر تاریخی هر جامعه میدانند به همین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 1 صفحه
قسمتی از متن .doc :
هدف و فلسفه آفرینش چیست ؟
در رابطه با هدف آفرینش ابتدا باید دید مقصود از هدف چیست؟ اشتباهی که معمولا در این رابطه رخ میدهد قیاسکردن افعال الهی با کنشهای انسانی است. هدف در افعال بشری معمولا غایت فاعل است؛ یعنی، کنشگر بر اساس نقص ونیازی که در خود مییابد فعالیتی را آغاز میکند و هدفش رفع آن نقص و تأمین نیاز خویش است. اما در مورد افعال الهی، هدفبه این معنا معقول نیست؛ زیرا او کمال مطلق است و او را نقصی نیست تا با انجام چیزی، آن نقص را برطرف سازد. در اینرابطه گفتنی است که :
1 ـ افعال الهی هدفمند است، به این معنا که کنشهای او حکیمانه است و غایت افعال او غایات فعل است نه فاعل.مقصود از هدف در این جا سرانجامی است که آفریدههای او بدان میرسند و آن اتصال به منبع لایزال هستی و فنای در کمالمطلق است و به قول مولوی: چون قطرهای که در دریا افتد و دریا شود. در این جا باز این پرسش رخ مینماید که چه لزومیداشت خداوند جهانی را بیافریند و به چنان سرانجام مبارکی برساند؟ پاسخ آن است که نیازی وجود نداشت، لیکن حکمتاعم از نیاز است. یعنی؛ چنان نیست که سابق بر هر کاری حتما باید نیازی باشد. چنین برداشتی از مقایسه افعال الهی باکنشهای بشری که موجودی سراپا نیاز است و همواره در جست و جوی تأمین احتیاجات خویش میباشد، ناشی شده است.
یک عمل میتواند حکیمانه باشد در صورتی که نتایجی خوب و ارزشمند به بار آورد. هرچند این نتایج به فاعل برنگردد،بلکه به فعل و آفریده بازگشت نماید.
2 ـ منظور از خلقت، شناخته شدن خداو عبادت او است. در این صورت چیزی به خدا افزوده نمیشود و نقصی از اوبرطرف نمیگردد. بلکه کمال نهایی بندگان در شناخت و عبودیت پروردگار است. در واقع این جا همان غایت خلقت - کهکمال است - آمده ولی از طریق ذکر سبب که همان خداشناسی و خداپرستی است. بنابراین با شناخت خدا و بندگی او، چیزیبه خدا اضافه نمیشود. بلکه بندگان به کمال نهایی میرسند، همان کمالاتی که برای رسیدن به آن خلق شده و آرمانی برتر از آنمقصود نیست.
3 ـ آفرینش مقتضای فیاضیت مطلقه الهی است. در این رابطه باید ابتدا درک فلسفی درستی از وجود و هستی داشته باشیم و سپس به تبیین رابطه آن با فیاضیت مطلقه الهی بپردازیم:
1) در چشمانداز و تحلیل فلسفی وجود ، عین خیر و کمال است و عدم ، شر. بنابر این وجود بنفسه خیر و کمال، و بهتر از نیستی است.
2) خداوند واجب الوجود بالذات و واجب من جمیع الجهات است. یعنی، همه کمالات وجودی را به طور مطلق داراست، بلکه عین همهآنهاست. و از هرگونه نقص، کاستی و عیبی پیراسته است.
3) از جمله کمالات مطلقه الهی، فیاضیت علی الاطلاق است. درک این ویژگی و پیامدهای آن در فهم مسأله نقش جدی و اساسی دارد. در این جا باید مفهوم فیاضیت را به درستی فهم کرد. برای فیاضیت لااقل دو معنا میتوان به دست آورد:
الف) اعطای وجود به هر چیزی که امکان وجود دارد. با توجه به این که وجود خیر است، اگر چیزی امکان هست شدنداشته باشد و به او افاضه وجود نشود، خارج از دو صورت نیست: یا فاعلی توانا وجود ندارد که به آن هستی دهد، و یا فاعلتوانمندی هست که از افاضه وجود خودداری کرده است. هر دو در مورد خداوند محال است. زیرا: اولا، خداوند قدرت و توانافاضه وجود به هر ممکن الوجودی را دارد. ثانیا، خودداری از افاضه وجود، با توجه به خیر بودن وجود، بخل است و بخلخلاف فیاضیت مطلقه الهی است.
ب ) شرایط کمالات برتر را برای امور موجود فراهم ساختن. این نیز چیزی است که خداوند در نظام هستی قرار داده وجریان هستی را به سمت کمال نهایی به جریان انداخته و تمام شرایط کمال را برای موجودات فراهم ساخته است. البته کمالدر غیر انسان، به نحو غیر اختیاری و در مورد انسان اختیاری است و خداوند همه لوازم آن را فراهم کرده است. اما دنباله سؤالاین است که آیا خدا مجبور است جهان را بیافریند تا فیاض باشد؟ پاسخ آن است که او مجبور نیست. بدین معنا که هیچ عاملیاو را وادار به آن نمیکند. در عین حال لازمه فیاضیت این است. یعنی، اگر نکند فیاض نیست. به عبارت دیگر رابطه فیاضیت وخودداری از خلقت و کمال بخشیدن به هستی رابطه تناقض است. از این رو میرداماد میفرماید: «از خدا واجب است، نه بر اوکه بیافریند و کمال ببخشد».
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 1 صفحه
قسمتی از متن .doc :
هدف و فلسفه آفرینش چیست ؟
در رابطه با هدف آفرینش ابتدا باید دید مقصود از هدف چیست؟ اشتباهی که معمولا در این رابطه رخ میدهد قیاسکردن افعال الهی با کنشهای انسانی است. هدف در افعال بشری معمولا غایت فاعل است؛ یعنی، کنشگر بر اساس نقص ونیازی که در خود مییابد فعالیتی را آغاز میکند و هدفش رفع آن نقص و تأمین نیاز خویش است. اما در مورد افعال الهی، هدفبه این معنا معقول نیست؛ زیرا او کمال مطلق است و او را نقصی نیست تا با انجام چیزی، آن نقص را برطرف سازد. در اینرابطه گفتنی است که :
1 ـ افعال الهی هدفمند است، به این معنا که کنشهای او حکیمانه است و غایت افعال او غایات فعل است نه فاعل.مقصود از هدف در این جا سرانجامی است که آفریدههای او بدان میرسند و آن اتصال به منبع لایزال هستی و فنای در کمالمطلق است و به قول مولوی: چون قطرهای که در دریا افتد و دریا شود. در این جا باز این پرسش رخ مینماید که چه لزومیداشت خداوند جهانی را بیافریند و به چنان سرانجام مبارکی برساند؟ پاسخ آن است که نیازی وجود نداشت، لیکن حکمتاعم از نیاز است. یعنی؛ چنان نیست که سابق بر هر کاری حتما باید نیازی باشد. چنین برداشتی از مقایسه افعال الهی باکنشهای بشری که موجودی سراپا نیاز است و همواره در جست و جوی تأمین احتیاجات خویش میباشد، ناشی شده است.
یک عمل میتواند حکیمانه باشد در صورتی که نتایجی خوب و ارزشمند به بار آورد. هرچند این نتایج به فاعل برنگردد،بلکه به فعل و آفریده بازگشت نماید.
2 ـ منظور از خلقت، شناخته شدن خداو عبادت او است. در این صورت چیزی به خدا افزوده نمیشود و نقصی از اوبرطرف نمیگردد. بلکه کمال نهایی بندگان در شناخت و عبودیت پروردگار است. در واقع این جا همان غایت خلقت - کهکمال است - آمده ولی از طریق ذکر سبب که همان خداشناسی و خداپرستی است. بنابراین با شناخت خدا و بندگی او، چیزیبه خدا اضافه نمیشود. بلکه بندگان به کمال نهایی میرسند، همان کمالاتی که برای رسیدن به آن خلق شده و آرمانی برتر از آنمقصود نیست.
3 ـ آفرینش مقتضای فیاضیت مطلقه الهی است. در این رابطه باید ابتدا درک فلسفی درستی از وجود و هستی داشته باشیم و سپس به تبیین رابطه آن با فیاضیت مطلقه الهی بپردازیم:
1) در چشمانداز و تحلیل فلسفی وجود ، عین خیر و کمال است و عدم ، شر. بنابر این وجود بنفسه خیر و کمال، و بهتر از نیستی است.
2) خداوند واجب الوجود بالذات و واجب من جمیع الجهات است. یعنی، همه کمالات وجودی را به طور مطلق داراست، بلکه عین همهآنهاست. و از هرگونه نقص، کاستی و عیبی پیراسته است.
3) از جمله کمالات مطلقه الهی، فیاضیت علی الاطلاق است. درک این ویژگی و پیامدهای آن در فهم مسأله نقش جدی و اساسی دارد. در این جا باید مفهوم فیاضیت را به درستی فهم کرد. برای فیاضیت لااقل دو معنا میتوان به دست آورد:
الف) اعطای وجود به هر چیزی که امکان وجود دارد. با توجه به این که وجود خیر است، اگر چیزی امکان هست شدنداشته باشد و به او افاضه وجود نشود، خارج از دو صورت نیست: یا فاعلی توانا وجود ندارد که به آن هستی دهد، و یا فاعلتوانمندی هست که از افاضه وجود خودداری کرده است. هر دو در مورد خداوند محال است. زیرا: اولا، خداوند قدرت و توانافاضه وجود به هر ممکن الوجودی را دارد. ثانیا، خودداری از افاضه وجود، با توجه به خیر بودن وجود، بخل است و بخلخلاف فیاضیت مطلقه الهی است.
ب ) شرایط کمالات برتر را برای امور موجود فراهم ساختن. این نیز چیزی است که خداوند در نظام هستی قرار داده وجریان هستی را به سمت کمال نهایی به جریان انداخته و تمام شرایط کمال را برای موجودات فراهم ساخته است. البته کمالدر غیر انسان، به نحو غیر اختیاری و در مورد انسان اختیاری است و خداوند همه لوازم آن را فراهم کرده است. اما دنباله سؤالاین است که آیا خدا مجبور است جهان را بیافریند تا فیاض باشد؟ پاسخ آن است که او مجبور نیست. بدین معنا که هیچ عاملیاو را وادار به آن نمیکند. در عین حال لازمه فیاضیت این است. یعنی، اگر نکند فیاض نیست. به عبارت دیگر رابطه فیاضیت وخودداری از خلقت و کمال بخشیدن به هستی رابطه تناقض است. از این رو میرداماد میفرماید: «از خدا واجب است، نه بر اوکه بیافریند و کمال ببخشد».
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 11 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
اهداف :1-چگونگی به کار گیری تعیین هدف را به مثابه بخشی از برنامه بالندگی سازمان بشناسید .2-یافته های مهم تحقیقات را در تعیین هدف برای گسترش اهداف سازمانی وشخصی به کار گیرید.3-یاد بگیرید که چگونه مدیریت بر مبنای هدف ممکن است همچون یک نظام مدیریتی عمل نماید.
روش مدیریت بر مبنای هدف در صورت به کارگیری صحیح،نظامی برای تعیین هدف،بازنگری عملکرد،بهبود بخشیدن به برنامه ریزی است .
رفتار افراد تحت تاثیر اهداف تعیین شده قرار دارد.بر طبق این نظریه دو نگرش در مورد تعیین هدف وجود دارد:1-ممکن است مدیران اهداف را به کارکنان تعیین نمایند.2-کارمندان و مدیران به طور مشترک اهداف کارمندان را تعیین نمایند .
یافته های مهم در نظریه تعیین هدف:
1-اهداف باید شفاف وچالش برانگیز باشند .
2-مشارکت در هدف گذاری
3-در دسترس قرار دادن اطلاعات
4-بازخرود اهداف عملکرد را بهبود می بخشد .
5-تفاوتهای فردی احتمالا در اثر بخشی در تعیین هدف، اثری ندارند.
6-تعیین هدف در گروهها شایسته توجه مخصوص است .
7-حمایتهای مدیریت حیاتی است.