واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق در مورد وحی در قرآن رشته معارف اسلامی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 18 صفحه

 قسمتی از متن .DOC : 

 

وحی در قرآن

بحث درباره وحى،از این جهت‏حایز اهمیت است که پایه شناخت کلام خدابه شمار مى‏رود.قرآن که بیان‏گر سخن حق تعالى و حامل پیام آسمانى است،به وسیله وحى نازل شده است.وحى همان سروش غیبى است که از جانب ملکوت‏اعلى به جهان ماده فرود آمده است.

و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان‏عربی مبین (1) .

ذلک مما اوحى الیک ربک من الحکمة (2) خداوند از زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین نقل مى‏کند: ...و اوحی الی هذا القرآن‏لانذرکم به و من بلغ (3) .

از این رو اساسى‏ترین بحث در زمینه مسایل قرآنى بحث درباره وحى است،یعنى بحث درباره شناخت وحى،چگونگى برقرارى ارتباط بین ملا اعلى و ماده‏سفلى و این که آیا میان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امکان برقرارى ارتباط هست؟

این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آن‏ها راه را براى درک‏باورهاى قرآنى هم وار مى‏سازد.

وحى در قرآن

واژه وحى در قرآن به چهار معنا آمده است:

1- اشاره پنهانى:که همان معناى لغوى است.چنان که درباره زکریا علیه السلام در قرآن مى‏خوانیم: فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکرة و عشیا (6) ،او ازمحراب عبادتش به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شکرانه این‏موهبت صبح و شام خدا را تسبیح کنید».

2- هدایت غریزى:یعنى رهنمودهاى طبیعى که در نهاد تمام موجودات‏به ودیعت نهاده شده است.هر موجودى اعم از جماد،نبات، حیوان و انسان،به طورغریزى راه بقا و تداوم حیات خود را مى‏داند.از این هدایت طبیعى با نام وحى درقرآن یاد شده است: و اوحى ربک الى النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا... (7) ، پروردگارت به زنبور عسل‏وحى[ الهام غریزى]نمود که از کوه و درخت و داربست‏هایى که مردم مى‏سازند،خانه‏هایى درست کن، سپس از همه میوه‏ها[شیره گل‏ها]بخور[بنوش]و راه‏هاى‏پروردگارت را به راحتى بپوى‏».

هدایت غریزى که در نهاد اشیا قرار دارد،خود رازى نهفته از اسرار طبیعت‏به شمار مى‏رود که اثر شگفت آور آن آشکار،ولى منشا و مبدا آن پنهان از انظار بوده‏و شایسته آن است که آن را وحى گویند. و اوحى فی کل سماء امرها... (8) ،و در هرآسمانى کار آن[آسمان] را وحى[ مقرر]فرمود...».

3- الهام(سروش غیبى):گاه انسان پیامى را دریافت مى‏دارد که منشا آن رانمى‏داند.به ویژه در حالت اضطرار که گمان مى‏برد راه به جایى ندارد.ناگهان‏درخششى در دل او پدید مى‏آید که راه را بر او روشن مى‏سازد و او را از آن تنگنابیرون مى‏آورد.این پیام‏هاى ره‏گشا،همان سروش غیبى است که از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان مى‏آید.از این سروش غیبى که از عنایت الهى سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحى تعبیر شده است.قرآن درباره مادر موسى علیه السلام مى‏فرماید:

و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی‏انا رآدوه الیک و جاعلوه من المرسلین (9) . و لقد مننا علیک مرة اخرى اذ اوحینا الى امک مایوحى ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله...فرجعناک الى امک کی تقر عینها و لا تحزن... (10 .

بر پایه این آیات،موقعى که موسى تولد یافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهان‏بارقه‏اى در خاطرش گذشت که با توکل بر خدا او را شیر دهد.هر گاه احساس خطرکرد او را در صندوقى چوبین قرار داده بر روى آب رها کند.و نیز بر خاطرش گذشت‏که طفل به او باز مى‏گردد و هرگز نباید اندوهناک باشد،زیرا بر خدا اعتماد کرده وطفل را به دست او سپرده است.این‏ها خاطره‏هایى بود که بر اندیشه مادر موسى‏گذر کرد و بارقه امیدى بود که در دل او درخشیدن گرفت.این گونه خاطره‏هاى روشن‏کننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس،الهام رحمانى و عنایت ربانى است که درمواقع ضرورت به یارى بندگان صالح مى‏آید.

قرآن وحى را به معناى وسوسه‏هاى شیطان نیز به کار برده است، و کذلک جعلنالکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا... (11) و وان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم... (12) این گونه وحى شیطانى همان است که‏در سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذی یوسوس فی صدور الناس،من الجنة‏و الناس (13) .

4- وحى رسالى:وحى بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتادبار از آن یاد شده است: و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القرى و من حولها (14) .

نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن (15) پیامبران مردان تکامل‏یافته‏اى هستند که آمادگى دریافت وحى را در خود فراهم ساخته‏اند.در این باره‏امام حسن عسکرى علیه السلام مى‏فرماید:«ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته... (16) ،خداوند،قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلب‏ها یافت وآن گاه او را براى نبوت برگزید».

این حدیث اشاره به این واقعیت دارد که براى دریافت وحى آن چه مهم است‏افزایش آگاهى و آمادگى براى پذیرا شدن این پیام آسمانى است.براى رسیدن به این گونه آمادگى پیامبر باید پیرایه‏هاى جسمانى را از خود بزداید و شایسته تماس باملکوتیان شود. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرموده‏اند:«و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتى‏یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته (17) ،خداوند،پیامبرى‏بر نیانگیخت،مگر آن که عقل(خرد و اندیشه)خود را به کمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».

طبق گفته صدر الدین شیرازى،پیش از آن که ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقیقت نبوت را دریافت کرده بود. پیامبر ابتدا باطن خود را به کمال انسانى‏آراسته گردانید سپس این آراستگى از باطن به



خرید و دانلود تحقیق در مورد وحی در قرآن  رشته معارف اسلامی


تحقیق درمورد.. وحی و تکامل

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 27

 

وحی و تکامل

فلسفة انسان

برای شناخت فلسفة وحی، باید بحث را از انسان شروع کرد، چه اینکه فلسفة وحی همان فلسفة انسان است، و اگر فلسفة انسان تببن گردد فلسفة وحی خودبخود بیان شده است و نیاز به توضیح بیشتری ندارد.

بنابراین انسان نمی‌تواند از فلسفة هستی جدا باشد، چه اینکه انسان جزئی از این مجموعه است، اگر آفرینش هدف داشته باشد، و کاروان هستی بسوی مقصدی پیش‌بینی شده حرکت کند، طبیعی است که انسان هم جزئی از این مجموعه است و هدف دارد، و اگر جهان بی‌شعور و احمق باشد، برای انسان هم نمی‌تواند فلسفه‌ای تصور کرد، بنابراین فلسف؛ة انسانرا هم باید در فلسفة جهان یافت، و بسخن دیگری فلسفة وحی فلسفة انسان است، و فلسفة انسان فلسفة جهان، و اما فلسفة جهان چیست؟

فلسفة جهان

برای شناخت فلسفةجهان باید بحث را از» جهان‌بینی« شرو ع کرد که با تفاوت جهان‌بینی‌ها» فلسفة جهان« تفاوت می‌کند، بنابرایم در پاسخ کسی که می‌پرسد فلسفة جهان چیست ؟ باید گفت شما جهان را چگونه می‌بینی؟ جهان در دید» الهی« موجودی است باشعور، و پدیده شعور مطلق و آفریننده هستی و در دید» مادی« جهان فلسفه ندارد، و بی‌هدف و سردرگم است.

ولی براساس جهای‌بینی الهی، لزوماَ بایذ هدف داشته باشد، و امکان ندارد بی‌هدف باشد زیرا در جهان‌بینی الهی جهان پدیدة بی‌شعور و اراده است، و لارمة شعور، هدفداری است، یعنی امکان ندارد موجودی باشعور آگاهانه کاری را انجام دهد که هیچگونه هدف و مقصودی از انجام آن نداشته باشد.1

بنابراین براساس جهان‌بینی الهی جهان باید فلسفه داشته باشد، و اصولاَ فلسفه جهان تنها در رابطه با این جهان‌بینی قابل طرح است.

فلسفه جهان تکامل است

هر موجود باشعور که کاری را انجام می‌دهد برای یکی از این سه هدف است:

برای سود خود.

برای سود خود و دیگری

برای سود دیگری

فرض چهارم امکان ندارد.

آیا خداوند جهان را برای سود و تکامل خود آفریده؟

یا اینکه هستی را برای سود و تکامل خود و نیز تکامل جهان پدید آورده؟

یا اینکه جهان هستی را برای سود و تکامل جهان بوجود آورده است؟

کدام یک از این سه فرض از نظر علمی قابل قبول است؟

بدیهی است که فرض اول صحیح نیست، زیرا همانطور که در بحث( صفات خدا) مشروحاَ ثابت نمودیم خداوند درهستی و کمالات نیاز به علت ندارد، و هستی و کمالاتش از خود است، و بهمین دلیل هیچگونه نیاز و کمبودی در مورد او امکان ندارد، و بر این اساس امکان سودبردن و تکامل یافتن دربارة خدا وجود ندارد تاچیزی را برای سود و تکامل خود بیافریند.

و بسخن دیگر سودجوئی برای خدا مساویست با فرض نقض و نیاز باری موجودی کامل و بی‌نیاز.

وقتی ثابت شد که فرض اول باطل است، فرض دوم هم نمی‌تواند صحیح باشد، چون باز در این فرض تکامل خداوند جزء هدف منظور شده است.

بنابراین تنها فرض سوم در رابطه با آفریدگار جهان صادق است، و نتیجه این می‌شود

که لزوماَ هدف خداوند از پدید آوردن هستی، سود آفریده‌هاست، نه سود خود، و فلسفة آفرینش جهان این است که هر پدیده به کمال شایستة خود برسد، بدون اینکه تکامل آن کمترین سودی برای آفریدگار داشته باشد، و در یک جمله:

» فلسفة جهان، تکامل است«.

فلسفة انسان

بنابراین فلسفة انسان در جهان ‌بینی الهی، تکامل است، اما در مکاتب مادی هیچ فلسفه‌ای برای انسان نمی‌توان یافت، و لذا این فلسفه انسان را در نهایت به پوچی زندگی و عبث بودن حیات چنانکه سارتر معترف است، می‌کشاند.

شناخت انسان

نخستین شرط تدوین قانون تکامل انسان، شناخت انسان است، زیرا اگر انسان شناخته نشده باشد، چگونه می‌توان اصول تکامل او را شناخت؟، و چگونه می‌شود برای تکامل انسان قانونی وضع کرد؟.

تدوین قانون و برنامه‌ریزی برای تکامل انسان، بدون شناخت انسان دقیقاَ مانند ساختن دارو و بدون شناختن درد است که نه تنها بی‌نتیجه است بلکه زیان‌آور است و خطرناک، و به گفتة آلکسیس کارل: » در واقع زندگی جزء با رهبری به موجب قوانین خاص خودش موفق نخواهد شد، بایستی که محیط با احتیاجات جسم و جان ما و به



خرید و دانلود تحقیق درمورد.. وحی و تکامل


تحقیق درباره... وحی و تکامل

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 27

 

وحی و تکامل

فلسفة انسان

برای شناخت فلسفة وحی، باید بحث را از انسان شروع کرد، چه اینکه فلسفة وحی همان فلسفة انسان است، و اگر فلسفة انسان تببن گردد فلسفة وحی خودبخود بیان شده است و نیاز به توضیح بیشتری ندارد.

بنابراین انسان نمی‌تواند از فلسفة هستی جدا باشد، چه اینکه انسان جزئی از این مجموعه است، اگر آفرینش هدف داشته باشد، و کاروان هستی بسوی مقصدی پیش‌بینی شده حرکت کند، طبیعی است که انسان هم جزئی از این مجموعه است و هدف دارد، و اگر جهان بی‌شعور و احمق باشد، برای انسان هم نمی‌تواند فلسفه‌ای تصور کرد، بنابراین فلسف؛ة انسانرا هم باید در فلسفة جهان یافت، و بسخن دیگری فلسفة وحی فلسفة انسان است، و فلسفة انسان فلسفة جهان، و اما فلسفة جهان چیست؟

فلسفة جهان

برای شناخت فلسفةجهان باید بحث را از» جهان‌بینی« شرو ع کرد که با تفاوت جهان‌بینی‌ها» فلسفة جهان« تفاوت می‌کند، بنابرایم در پاسخ کسی که می‌پرسد فلسفة جهان چیست ؟ باید گفت شما جهان را چگونه می‌بینی؟ جهان در دید» الهی« موجودی است باشعور، و پدیده شعور مطلق و آفریننده هستی و در دید» مادی« جهان فلسفه ندارد، و بی‌هدف و سردرگم است.

ولی براساس جهای‌بینی الهی، لزوماَ بایذ هدف داشته باشد، و امکان ندارد بی‌هدف باشد زیرا در جهان‌بینی الهی جهان پدیدة بی‌شعور و اراده است، و لارمة شعور، هدفداری است، یعنی امکان ندارد موجودی باشعور آگاهانه کاری را انجام دهد که هیچگونه هدف و مقصودی از انجام آن نداشته باشد.1

بنابراین براساس جهان‌بینی الهی جهان باید فلسفه داشته باشد، و اصولاَ فلسفه جهان تنها در رابطه با این جهان‌بینی قابل طرح است.

فلسفه جهان تکامل است

هر موجود باشعور که کاری را انجام می‌دهد برای یکی از این سه هدف است:

برای سود خود.

برای سود خود و دیگری

برای سود دیگری

فرض چهارم امکان ندارد.

آیا خداوند جهان را برای سود و تکامل خود آفریده؟

یا اینکه هستی را برای سود و تکامل خود و نیز تکامل جهان پدید آورده؟

یا اینکه جهان هستی را برای سود و تکامل جهان بوجود آورده است؟

کدام یک از این سه فرض از نظر علمی قابل قبول است؟

بدیهی است که فرض اول صحیح نیست، زیرا همانطور که در بحث( صفات خدا) مشروحاَ ثابت نمودیم خداوند درهستی و کمالات نیاز به علت ندارد، و هستی و کمالاتش از خود است، و بهمین دلیل هیچگونه نیاز و کمبودی در مورد او امکان ندارد، و بر این اساس امکان سودبردن و تکامل یافتن دربارة خدا وجود ندارد تاچیزی را برای سود و تکامل خود بیافریند.

و بسخن دیگر سودجوئی برای خدا مساویست با فرض نقض و نیاز باری موجودی کامل و بی‌نیاز.

وقتی ثابت شد که فرض اول باطل است، فرض دوم هم نمی‌تواند صحیح باشد، چون باز در این فرض تکامل خداوند جزء هدف منظور شده است.

بنابراین تنها فرض سوم در رابطه با آفریدگار جهان صادق است، و نتیجه این می‌شود

که لزوماَ هدف خداوند از پدید آوردن هستی، سود آفریده‌هاست، نه سود خود، و فلسفة آفرینش جهان این است که هر پدیده به کمال شایستة خود برسد، بدون اینکه تکامل آن کمترین سودی برای آفریدگار داشته باشد، و در یک جمله:

» فلسفة جهان، تکامل است«.

فلسفة انسان

بنابراین فلسفة انسان در جهان ‌بینی الهی، تکامل است، اما در مکاتب مادی هیچ فلسفه‌ای برای انسان نمی‌توان یافت، و لذا این فلسفه انسان را در نهایت به پوچی زندگی و عبث بودن حیات چنانکه سارتر معترف است، می‌کشاند.

شناخت انسان

نخستین شرط تدوین قانون تکامل انسان، شناخت انسان است، زیرا اگر انسان شناخته نشده باشد، چگونه می‌توان اصول تکامل او را شناخت؟، و چگونه می‌شود برای تکامل انسان قانونی وضع کرد؟.

تدوین قانون و برنامه‌ریزی برای تکامل انسان، بدون شناخت انسان دقیقاَ مانند ساختن دارو و بدون شناختن درد است که نه تنها بی‌نتیجه است بلکه زیان‌آور است و خطرناک، و به گفتة آلکسیس کارل: » در واقع زندگی جزء با رهبری به موجب قوانین خاص خودش موفق نخواهد شد، بایستی که محیط با احتیاجات جسم و جان ما و به



خرید و دانلود تحقیق درباره... وحی و تکامل


تحقیق در مورد وحی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 19 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

«وحی‌» در لغت‌ به‌ معنای‌ اشاره‌ سریع‌ و گذراست‌، اما به‌ نظر می‌رسد که‌ این‌ تعریف‌ به‌ ویژه‌ در عرصه‌ دینی‌ چیز یا چیزهای‌ دیگری‌ را در خود مستتر دارد که‌ با دقت‌ بیشتر می‌توان‌ آنها را از درون‌ این‌ تعریف‌ بیرون‌ کشید. وحی‌ سخن‌ گفتن‌ به‌ اختصار نیست‌ بلکه‌ از آن‌ هم‌ کوتاهتر است‌. حتی‌ گاه‌ نه‌ با گُفتْ و صوت‌ که‌ با سر و دست‌، چشم‌ و ابرو وحی‌ می‌شود.

زکریا برای‌ مدتی‌ از سخن‌ گفتن‌ منع‌ می‌شود ولی‌ به‌ هنگام‌ خروج‌ از محرابِ خانه‌ قدس‌، با اشاره‌ به‌ اطرافیانش‌ می‌فهماند که‌ صبح‌ و شام‌ به‌ نیایش‌ خداوند بپردازند. در این‌ داستان‌، «وحی‌» یا همان‌ اشاره‌ سریع‌ جانشین‌ واژگان‌ و الفاظ‌ شده‌ است‌. نکته‌ دیگری‌ که‌ در این‌ داستان‌ مشخص‌ می‌شود اینکه‌ زکریا نمی‌خواهد با آن‌ اشاره‌ روش‌ نیایش‌ را به‌ قوم‌ خود بیاموزد زیرا قوم‌ او نیایش‌ کردن‌ را می‌دانند. وحیِ زکریا فقط‌ به‌ آن‌ است‌ که‌ آنها صبح‌ و شام‌ یا روز و شب‌ خداوند را نیایش‌ کنند. قوم‌ با این‌ اشاره‌ درمی‌یابند که‌ واقعة‌ مهمی‌ در راه‌ است‌. بنابراین‌ مخاطبان‌ زکریا در مورد چگونگی‌ نیایش‌ کردن‌ نیاز به‌ توضیح‌ مفصل‌ ندارند بلکه‌ با اشاره‌ شریعِ زکریا، ذهن‌ آنان‌ معطوف‌ به‌ نیایش‌ کردن‌ می‌شود.در داستان‌ فوق واژة‌ «وحی‌» برای‌ رسانیدن‌ پیام‌ زکریا به‌ قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ آمده‌ است‌ اما در داستان‌ دیگری‌ که‌ مربوط‌ به‌ مادر موسی‌ است‌ همین‌ واژه‌ برای‌ رسانیدن‌ پیام‌ خداوند به‌ مادر موسی‌ آمده‌ است‌.در شرایطی‌ که‌ به‌ دستور حکومت‌، تمامی‌ نوزادان‌ ذکور بنی‌اسرائیل‌ باید کشته‌ شوند تا از هر نوع‌ قیام‌ و شورش‌ احتمالی‌ آنان‌ پیشگیری‌ شود، زنی‌ از بنی‌اسرائیل‌ دور از چشم‌ ماموران‌ حکومت‌ پسری‌ می‌زاید. اولین‌ دغدغه‌ و هراسی‌ که‌ زن‌ را به‌ اندیشه‌ وا می‌دارد این‌ است‌ که‌ چگونه‌ نوزاد خود را از چشم‌ ماموران‌ حکومت‌ پنهان‌ نگه‌ دارد؛ او را به‌ دست‌ چه‌ کسی‌ بسپارد و کجا مخفی‌اش‌ کند؟ به‌ کوه‌ و جنگل‌ ببردش‌؟ در بیابان‌ رهایش‌ کند؟ یا به‌ نیل‌ بیندازدش‌؟ تصور چندین‌ صحنه‌ گوناگون‌ از سوی‌ مادر برای‌ یافتن‌ راه‌ نجاتِ فرزند امری‌ بدیهی‌ و طبیعی‌ است‌، اما مادر نمی‌داند کدام‌ یک‌ از این‌ راهها واقعاً به‌ نجات‌ می‌انجامد.قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ رود بزرگ‌ نیل‌ را می‌شناختند، حدود چهارصد سال‌ نسل‌ اندرنسل‌ در کنار آن‌ زیسته‌ بودند. تصویر نیل‌، با آن‌ نیزارها و پهنایی‌ که‌ دارد یکی‌ از مهمترین‌ راههایی‌ است‌ که‌ اندیشه‌ زن‌ را به‌ خود معطوف‌ می‌کند. اما اگر فرزندِ خود را به‌ نیل‌ رها کند می‌تواند سبب‌ نجات‌ او شود؟ در اینجا زن‌ احتیاج‌ چندانی‌ ندارد که‌ هاتف‌ غیب‌ برایش‌ به‌ تفصیل‌ شرح‌ دهد که‌ چه‌ کند، فقط‌ احتیاج‌ به‌ یک‌ اشاره‌ دارد: نیل‌؟ بیابان‌؟ یا خانه‌؟ اگر هاتف‌ غیب‌ فقط‌ یک‌ اشاره‌ کند کافی‌ است‌ بقیه‌ کار را زن‌ خود می‌داند که‌ چگونه‌ انجام‌ دهد. به‌ ویژه‌ آنکه‌ این‌ زن‌ خود، مادر نیز هست‌، و تمامی‌ حواس‌ او بی‌تاب‌ دریافت‌ یک‌ اشارة‌ راهگشاست‌. در نهایت‌ وی‌ با اشاره‌ خداوند به‌ نگرانیها و دلواپسی‌ها دور باش‌ می‌گوید و فرزند خود را به‌ نیل‌ می‌سپارد.در هر دو داستان‌ فوِ، یعنی‌ هم‌ در داستان‌ زکریا و هم‌ در داستان‌ مادر موسی‌ که‌ پیام‌ به‌ وسیله‌ «وحی‌» به‌ مخاطب‌ القا می‌شود، مخاطبها نسبت‌ به‌ آنچه‌ مورد اشاره‌ قرار می‌گیرد سابقة‌ ذهنی‌ و آشنایی‌ کامل‌ دارند. هم‌ قوم‌ زکریا می‌دانند که‌ نیایش‌ چیست‌ و صبح‌ و شام‌ کدام‌ است‌ و هم‌ مادر موسی‌ نیل‌ را به‌ وضوح‌ می‌شناسد.آشنایی‌ با آنچه‌ مورد وحی‌ قرار می‌گیرد به‌ صورتهای‌ مختلف‌ پدید می‌آید؛ گاه‌ مخاطب‌ وحی‌ کسی‌ است‌ مانند مادر موسی‌ که‌ بدون‌ آموزش‌ دیگران‌، صحنه‌های‌ گوناگون‌ پیرامون‌ خود را که‌ در آن‌ زیسته‌ و تجربه‌ کرده‌ می‌شناسد. و گاه‌ مخاطب‌ «وحی‌» کسانی‌ هستند مانند قوم‌ زکریا که‌ جزئیات‌ نماز و نیایش‌ را قبلاً از کاهنان‌ و معلمان‌ دینی‌ فرا گرفته‌اند. اشاره‌ زکریا، تمامی‌ آن‌ آموزه‌ها را در ذهن‌ مخاطبان‌ به‌ یاد می‌آورد.در قرآن‌ واژه‌ دیگری‌ نیز هست‌ که‌ گاه‌ مترادف‌ با کلمه‌ «وحی‌» آمده‌ است‌. مثلاً در یکی‌ از آیات‌ آمده‌ است‌ که‌ آنچه‌ از جانب‌ خدا به‌ نوح‌، ابراهیم‌، موسی‌ و عیسی‌ «وصیت‌» شده‌ همان‌ است‌ که‌ از جانب‌ خدا به‌ محمد رسول‌ وحی‌ شده‌ است‌. معنای‌ «وصیت‌» سفارش‌ است‌؛ یعنی‌ مطلبی‌ را برای‌ کسی‌ توضیح‌ دادن‌ و از او پیمان‌ گرفتن‌ برای‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ سفارش‌. اما «وحی‌» می‌تواند اشاره‌ به‌ مضمون‌ همان‌ سفارشی‌ باشد که‌ قبلاً توضیح‌ داده‌ شده‌ است‌. تعریف‌ معنای‌ تحت‌ لفظی‌ واژه‌ «وحی‌» عبارت‌ بود از اشاره‌ای‌ «سریع‌ و گذرا». اکنون‌ می‌توان‌ این‌ تعریف‌ را کاملتر بیان‌ کرد و چنین‌ گفت‌: «وحی‌ عبارت‌ است‌ از اشاره‌ای‌ سریع‌ و گذرا به‌ امری‌ معهود.» یا اینکه‌: «وحی‌ عبارت‌ است‌ از اشاره‌ای‌ سریع‌ و گذرا به‌ چیزهایی‌ که‌ قبلاً سفارش‌ شده‌ است‌.»به‌ عنوان‌ مثال‌ در سوره‌ مائده‌ که‌ برخی‌ خوراکهای‌ حلال‌ و پاکیزه‌ را از برخی‌ خوراکهای‌ حرام‌ و ناپاک‌ متمایز می‌کند بیشتر دربارة‌ حرمت‌ قراردادها، حرمت‌ ماههای‌ حرام‌، حرمت‌ جانوران‌ که‌ در ماههای‌ حرام‌ نباید صید شوند و... تاکید می‌شود، اما دستورات‌ این‌ سوره‌ دربارة‌ جانوران‌ حرام‌ گوشت‌ بسیار کلی‌ است‌ و جز چند نمونه‌ کلی‌ شرح‌ چندانی‌ برای‌ خوراکیها نیامده‌ است‌. ولی‌ در پایان‌ این‌ طرح‌ کلی‌ اضافه‌ می‌کند:امروز حلال‌ شده‌ برای‌ شما پاکیزه‌ها، و خوراک‌ آنانی‌ که‌ اهل‌ کتاب‌ هستند برای‌ شما حلال‌، و خوراک‌ شما برای‌ آنان‌ حلال‌ است‌ و... منظور از «اهل‌ کتاب‌» که‌ در قرآن‌ آمده‌، بیشتر پیروان‌ آیین‌ موسی‌ و آیین‌ عیسی‌ می‌باشند. اشاره‌ به‌ این‌ مفهوم‌ از سوی‌ قرآن‌، می‌تواند تمامی‌ آن‌ احکام‌ و دستوراتی‌ را تداعی‌ کند که‌ قبلاً در تورات‌ در مورد خوراکیها به‌ صورت‌ مشروح‌ و مفصل‌ آمده‌ است‌. در برخی‌ از داستانهای‌ دیگر که‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌ همین‌ گونه‌ تداعیها پدید می‌آید. مانند داستان‌ یوسف‌، مریم‌، ابراهیم‌، و موسی‌. مثلاً دربارة‌ داستان‌ موسی‌ و آنچه‌ بر او واقع‌



خرید و دانلود تحقیق در مورد وحی


تحقیق در مورد وحی در قرآن رشته معارف اسلامی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 18 صفحه

 قسمتی از متن .DOC : 

 

وحی در قرآن

بحث درباره وحى،از این جهت‏حایز اهمیت است که پایه شناخت کلام خدابه شمار مى‏رود.قرآن که بیان‏گر سخن حق تعالى و حامل پیام آسمانى است،به وسیله وحى نازل شده است.وحى همان سروش غیبى است که از جانب ملکوت‏اعلى به جهان ماده فرود آمده است.

و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان‏عربی مبین (1) .

ذلک مما اوحى الیک ربک من الحکمة (2) خداوند از زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین نقل مى‏کند: ...و اوحی الی هذا القرآن‏لانذرکم به و من بلغ (3) .

از این رو اساسى‏ترین بحث در زمینه مسایل قرآنى بحث درباره وحى است،یعنى بحث درباره شناخت وحى،چگونگى برقرارى ارتباط بین ملا اعلى و ماده‏سفلى و این که آیا میان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امکان برقرارى ارتباط هست؟

این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آن‏ها راه را براى درک‏باورهاى قرآنى هم وار مى‏سازد.

وحى در قرآن

واژه وحى در قرآن به چهار معنا آمده است:

1- اشاره پنهانى:که همان معناى لغوى است.چنان که درباره زکریا علیه السلام در قرآن مى‏خوانیم: فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکرة و عشیا (6) ،او ازمحراب عبادتش به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شکرانه این‏موهبت صبح و شام خدا را تسبیح کنید».

2- هدایت غریزى:یعنى رهنمودهاى طبیعى که در نهاد تمام موجودات‏به ودیعت نهاده شده است.هر موجودى اعم از جماد،نبات، حیوان و انسان،به طورغریزى راه بقا و تداوم حیات خود را مى‏داند.از این هدایت طبیعى با نام وحى درقرآن یاد شده است: و اوحى ربک الى النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا... (7) ، پروردگارت به زنبور عسل‏وحى[ الهام غریزى]نمود که از کوه و درخت و داربست‏هایى که مردم مى‏سازند،خانه‏هایى درست کن، سپس از همه میوه‏ها[شیره گل‏ها]بخور[بنوش]و راه‏هاى‏پروردگارت را به راحتى بپوى‏».

هدایت غریزى که در نهاد اشیا قرار دارد،خود رازى نهفته از اسرار طبیعت‏به شمار مى‏رود که اثر شگفت آور آن آشکار،ولى منشا و مبدا آن پنهان از انظار بوده‏و شایسته آن است که آن را وحى گویند. و اوحى فی کل سماء امرها... (8) ،و در هرآسمانى کار آن[آسمان] را وحى[ مقرر]فرمود...».

3- الهام(سروش غیبى):گاه انسان پیامى را دریافت مى‏دارد که منشا آن رانمى‏داند.به ویژه در حالت اضطرار که گمان مى‏برد راه به جایى ندارد.ناگهان‏درخششى در دل او پدید مى‏آید که راه را بر او روشن مى‏سازد و او را از آن تنگنابیرون مى‏آورد.این پیام‏هاى ره‏گشا،همان سروش غیبى است که از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان مى‏آید.از این سروش غیبى که از عنایت الهى سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحى تعبیر شده است.قرآن درباره مادر موسى علیه السلام مى‏فرماید:

و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی‏انا رآدوه الیک و جاعلوه من المرسلین (9) . و لقد مننا علیک مرة اخرى اذ اوحینا الى امک مایوحى ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله...فرجعناک الى امک کی تقر عینها و لا تحزن... (10 .

بر پایه این آیات،موقعى که موسى تولد یافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهان‏بارقه‏اى در خاطرش گذشت که با توکل بر خدا او را شیر دهد.هر گاه احساس خطرکرد او را در صندوقى چوبین قرار داده بر روى آب رها کند.و نیز بر خاطرش گذشت‏که طفل به او باز مى‏گردد و هرگز نباید اندوهناک باشد،زیرا بر خدا اعتماد کرده وطفل را به دست او سپرده است.این‏ها خاطره‏هایى بود که بر اندیشه مادر موسى‏گذر کرد و بارقه امیدى بود که در دل او درخشیدن گرفت.این گونه خاطره‏هاى روشن‏کننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس،الهام رحمانى و عنایت ربانى است که درمواقع ضرورت به یارى بندگان صالح مى‏آید.

قرآن وحى را به معناى وسوسه‏هاى شیطان نیز به کار برده است، و کذلک جعلنالکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا... (11) و وان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم... (12) این گونه وحى شیطانى همان است که‏در سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذی یوسوس فی صدور الناس،من الجنة‏و الناس (13) .

4- وحى رسالى:وحى بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتادبار از آن یاد شده است: و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القرى و من حولها (14) .

نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن (15) پیامبران مردان تکامل‏یافته‏اى هستند که آمادگى دریافت وحى را در خود فراهم ساخته‏اند.در این باره‏امام حسن عسکرى علیه السلام مى‏فرماید:«ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته... (16) ،خداوند،قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلب‏ها یافت وآن گاه او را براى نبوت برگزید».

این حدیث اشاره به این واقعیت دارد که براى دریافت وحى آن چه مهم است‏افزایش آگاهى و آمادگى براى پذیرا شدن این پیام آسمانى است.براى رسیدن به این گونه آمادگى پیامبر باید پیرایه‏هاى جسمانى را از خود بزداید و شایسته تماس باملکوتیان شود. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرموده‏اند:«و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتى‏یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته (17) ،خداوند،پیامبرى‏بر نیانگیخت،مگر آن که عقل(خرد و اندیشه)خود را به کمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».

طبق گفته صدر الدین شیرازى،پیش از آن که ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقیقت نبوت را دریافت کرده بود. پیامبر ابتدا باطن خود را به کمال انسانى‏آراسته گردانید سپس این آراستگى از باطن به



خرید و دانلود تحقیق در مورد وحی در قرآن  رشته معارف اسلامی