لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
هیجان چیست؟
هیجان
هیجان[1] چیست ؟ یک احساس ، پس احساس چیست ؟ اینگونه از واژهها برای تعریف مشکل هستند ، حتی برای فهم کامل هم مشکلتر به نظر میرسند . محققان سالیان سال در تلاش بودهاند که این پدیدهها را درک نمایند و حتی به احتمال زیادی در طی این سالها در باب آن به بحث و جدل پرداختهاند . به عقیده گلمن (1995) هیجان در لغت به معنای حرکت میباشد . تعریف اساسی از هیجان بازمیگردد به «یک حالت احساسی که شامل تفکرات ، تغییرات فیزیولوژیکی و یک تظاهر رو به بیرون یا رفتار میباشد» .
هیجانات تغییردهنده ارزیابیها از موقعیتها ، آمادگی برای حالتهای مختلف از افکار و اعمال احساسات ، اظهارات و رفتارهایی هستند که مؤثر بر هیجانات و رفتارهای دیگران هستند ، از اینرو هیجانات از عناصری بسیار فراتر از احساسات متشکل شدهاند (پاروت[2] ، 1995 به نقل از فلدمن و سالوی ، 2002) . به عقیده لونسون[3] (1994) هیجانات پدیدههای فیزیولوژیکی روانشناختی با حیات کوتاه مدت هستند که الگوهای کافی از سازگاری را برای تغییر تمناهای محیطی فراهم میکنند (کلتنر و گراس[4] ، 1999) . هیجانات میتوانند فهمیده شوند ، هنگامی که شامل منظومهای از خصوصیات باشند ، این خصوصیات شامل ارزیابی ، آمادگی برای فکر کردن و عمل در جهات خاص ، تغییرات فیزیولوژیکی، علائم اجتماعی به علاوه احساسات میباشند ( فلدمن و سالوی ، 2002 ) . به طور کلی توانشهای هیجانی در تشخیص پاسخهای هیجانی مناسب در مواجهه با رویدادهای روزمره ، گسترش دامنه بینش و ایجاد نگرش مثبت درباره وقایع و هیجانات ، نقش مؤثری دارند.
حجم بزرگ کرتکس انسان ظرافت و پیچیدگی زندگی هیجانی انسان را ممکن میسازد. نسبت نئوکرتکس به سیستم لیمبیک در نوع نخستین تا دیگر انواع و به طور گسترده در انسان نسبت به نوع نخستین بیشتر است . مناطق لیمبیک که هیجان را تنظیم میکند از طریق مدارهای بیشماری به تمام قسمتهای نئوکرتکس وصل میشود. بنابراین مراکز هیجانی دارای نیروی زیادی هستند تا عملکرد بقیه قسمتهای مغز مثلاً مراکز تفکر را تحت تأثیر قرار دهند. نئوکرتکس جایی که مناطق نئوفرنتال تکانههای هیجانی را تعدیل میکنند ، بیشتر زندگی هیجانی را کنترل میکنند . هر چند در لحظات بحرانی بسیار هیجانی نئوکرتکس تسلیم تکانههای هیجانی میشود (داماسیو[5] و همکاران ، 1997) .
تحقیقات اخیر نشان میدهند که سیستمهای عصبی شناختی و هیجانی با هم کار میکنند تا رفتار راهبردی عقلانی را شکل داده و به عنوان واسطه عمل نمایند. در حقیقت یکی از اهداف اصلی هیجان ، همانا کمک به پردازش شناختی و رفتار استراتژیک است (داماسیو ، 1994 به نقل از فلدمن و سالوی ، 2002) . حتی روانشناسان معاصر از این دیدگاه که شناخت برتر از هیجان است فاصله گرفته و در جهت تأکید بر کارکرد هیجان حرکت کردهاند . بنابراین براساس نظریات و تحقیقات جدید در روانشناسی و نوروآناتومی هیجان اغلب یک عنصر حیاتی قابل استفادهای برای انطباق با موقعیت اجتماعی میباشد. براساس نظر «آدولف داماسیو» پردازش هیجانی یک پیشایند تکوینی است به سوی فرمهای پیچیدهتر پردازش اطلاعات. شناختهای عالیتر نیازمند راهنمایی هستند که توسط پردازش هیجانی ممکن میشود. شاید یکی از جهانیترین تأثیرات هیجان این باشد که افکار و پاسخهای ما را رنگآمیزی میکند (سیاروچی ، فورگاس و مایر ، 2001) .
نظریههای مربوط به هیجان
کسی که مطالعه انگیزش و هیجان را از حیطه مباحث فلسفی از یونان باستان تا دوران جدید به سوی مسائل زیستی سوق داد ، «چارلز داروین[6]» بود و نظریات پس از او در قرن نوزدهم در همین باب هر یک به نوعی تحت تأثیر نظریه تکاملی او هستند.
تجلی هیجان در کودکان و حیوانات توجه «داروین» را سخت به خود جلب کرد . در کتاب «تجلی هیجانها در انسان و حیوان» که در سال 1872 چاپ شد . داروین یک نظریه تکاملی درباره هیجانها عرضه کرد. بسیاری از گونههای تجلی هیجان به نظر داروین در آدمیان الگوهایی هستند موروثی که در اصل از لحاظ ادامه حیات سودمندند . یکی از فرضیههای اساسی او این بود که حیوانات و انسانها در ویژگیهای زیستی ، گرایشات و هیجانات تمایز چندانی با یکدیگر ندارند. این فرضیه منشا تحولات بسیار مهمی در نظریات زیستی شد که مهمترین آن ایجاد زمینه برای بروز و ظهور تئوریها و تحقیقات مهم پس از آن در این خصوص گردید ( کریمی ، 1373 ).
اولین روانشناس که غرایز انسانی را به صورت عینی مطرح کرد «ویلیام جیمز[7]» بود. او که در اواخر قرن نوزدهم این نظر را پیش کشید که : «تغییرات جسمی مستقیماً به دنبال ادراک یک واقعیت هیجانانگیز حاصل میشوند و احساسات ما از این تغییرات در حال انجام ، همان هیجان است» (جیمز ،1889) . تقریباً همزمان با جیمز «کارل لانگه[8]» فیزیولوژیست دانمارکی نیز نظر مشابهی را عنوان کرد و به همین دلیل آن را نظریه جیمز ـ لانگه نامیدهاند، اما «کنن[9]» (1937) به وسیله نظریه خود که کمی بعد به وسیله «بارد[10]» (1938) گسترش یافت ، اعلام کرد که خلاف نظریه جیمز لانگه ، تغییرات بدنی و تجربه هیجانی به طور همزمان رخ میدهند (براهنی ، 1371) .
به دنبال نظریه کنن ـ بارد ، شاختر و سینگر[11] (1971) طی تحقیقاتی نظر دادند که انگیختگی فیزیولوژیک و نیز ارزیابی شناختی برای تجربه کامل هیجان لازم است و اگر یکی از این دو وجود نداشته باشد، حالت هیجانی ذهنی یا غیرعینی ، کامل نخواهد بود (ساعتچی ، 1377) .
به دنبال نظریه شاختر و سینگر که به نظریه شناختی ـ فیزیولوژیای هیجان معروف گردیده تحقیقات فراوانی نیز توسط محققان گوناگونی صورت گرفت . «تامکینز» (1981) این نظریه را پیش کشید که «برخی از انواع محرکها ، موجب فعال شدن برخی ساختارهای فطری در مغز میشوند که عمدتاً با هیجانهای نخستین مثل ترس ، خشم و شگفتی سر و کار دارند و هر یک از این ساختارها با نمایان شدن حالت خاصی در چهره ارتباط است» (براهنی ، 1371) . بر اساس این تئوری ، هیجان تجربه تغییراتی در عضلات صورت است به عبارت دیگر زمانی که فرد میخندد شادی را تجربه میکند و زمانی که اخم میکند تجربه غم و اندوه را دارد . اینها ، تغییراتی هستند در عضلات صورت که به عنوان نشانهها و کلیدهایی از سوی مغز که بنیانهای هیجانی را فراهم میکند، میباشند.
نظریه دیگری که به تئوری حالتهای لازاروس[12] معروف است بیان میدارد که فکر و تفکر بایستی قبل از هرگونه هیجان یا برانگیختگی فیزیولوژیکی بیاید به عبارت دیگر ابتدا فرد در باب موقعیت فکر میکند قبل از اینکه هیجانی را تجربه کند: برای مثال زمانی که فرد در یک کوچه تاریک و خلوت تنها راه میرود اگر صدای پایی را در پشت سرخود بشنود فکر میکند که شاید فردی باشد که او را آزار دهد از اینرو قلبش شروع به تپش میکند، نفسها سنگین میشود و احساس ترس میکند .
خلاصه نظریهها
تئوری جیمزـ لانگه : حادثه برانگیختگی انسان تعبیر و تفسیر هیجان
تئوری کنن ـ بارد : حادثه برانگیختگی و هیجان ( همزمان )
تئوری شاخترـ سینگر : حادثه برانگیختگی استدلال هیجان
تئوری تامکینز : حادثه تغییرات صورتی هیجـان
تئوری لازاروس : حادثه تفکـر هیجان و برانگیختگی ( همزمان)
شناخت و هیجان
سابقه جنگ میان توجه و انکار هیجان در تفکر غرب ، بسیار قدیمی است و رابطه میان هیجان و عقل اغلب به عنوان یک تضاد نگریسته میشد (بارـ آن و پارکر ، 2000) . همزمان با پیدایش تمدن بشری ، فیلسوفانی مانند «پلاتو[13] ، پاسکال[14] ، آریستوتل[15] و کانت[16]» به مطالعه نقش هیجان در تفکر و رفتار پرداختند . از اینرو «پلاتو» از نخستین کسانی بود که عاطفه را جنبه ابتدایی و حیوانی ماهیت انسان و در تضاد با تعقل معرفی کرد و امروزه هم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
آیا می دانید معنی لغوی آیات قران چیست ؟
قران در اصل مصدر است به معنی خواندن . چنانکه در بعضی ار ایات معنای مصدری مراد است مثل « ان علینا جمعه و قرانه فاذا قراناء فا تبع قرانه » سپس قران علم است ( اسم خاص ) برای کتاب حاضر که بر حخرت رسول ( ص ) نازل شده است به اعتبار انکه خواندنی است . قران کتابی است خواندنی باید انرا خواند و در معانیش دقت و تدبر نمود . بعضی ها قران را در اص به معنب جمع گرفته اند که اصل ( قرء ) به معنی جمع است دز این صورت می توانید بگویید قران یعنی جامع حقایق و فرموده های الهی . و نیز گفته انداز آن جهت قران نامیده می شود که سوره ها را جمع نموده آنها را به یکدیگر می پیوندد .
وَإنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَِلیمٍ.
(ششمین آیه، از سوره نمل: بیست و هفتمین سوره، از قرآن کریم.)
(و حقّاً و حقیقتاً بر تو آیات قرآن، از جانب خداوند حکیم و علیم، إلقآء میشود!)
در معنای قرآن و فرقان
حضرت آیة الله علّامه طباطبائی قدس الله نفسه در تفسیر فرمودهاند:قُرْأنْ اسم است برای کتاب الهی به اعتبار آنکه خوانده میشود، و قرآئت میگردد.ومعنای تَلْقِیَه مصدر تَلَقِّی با معنای تلقین نزدیک است. و نکره آوردن حکیم و علیم برای تعظیم است. و تصریح به آنکه این قرآن، از نزد خداوند متعال است؛ برای آنستکه: حجّت برای رسالت باشد؛ و نیز برای تأیید معارفی که گذشت؛ و برای صحّت داستانهای أنبیاء علیهم السلام که بعداً بیان میکند.
و اختصاص دادن نزول را از ناحیه این دو اسم گرامی (حکیم وعلیم) برای آنست که بفهماند: قرآن از منبع و سرچشمه حکمت فرود آمده است. و بنابراین هیچ قدرت علمی و شکنندهای نمیتواند آنرا نقض کند و بشکند؛ و هیچ توانی نمیتواند آنرا سُست بنماید. قرآن منبع علم است. نه أخباری که میدهد، تکذیب میشود؛ و نه حکم و قضائی را که میآورد، مورد ایراد و تخطئه قرار میگیرد.)[1]
قرآن ازماده قَرَءَ یَقْرَءُ قَرَاءَهً و قُرْأنَاً، یعنی جمع کردن و ضمّ نمودن بعض از چیزی است با بعضی دیگر. و چون در وقت خواندن، انسان حروفات مختلفه را جمع میکند و با ضمّ بعضی به بعضی دیگر، کلمه پیدا میشود. و سپس کلام و عبارت پدید میآید، لهذا به سخن گفتن و خواندن، قرآئت گویند.
قرآن مصدر از این باب است؛ و عَلَم نهادهاند برای کتاب آسمانی مسلمانان که برپیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم نازل شده است. و بدینجهت قرآن نامیده شده است که: عقآئده حقّه واقعیّه و احکام و مواعظ و قصص در آن جمع شده است.
بعضی از علمآء رضوان الله علیهم گفتهاند: علّت تسمیه قرآن به قرآن، آنستکه: در میان جمیع کتب آسمانی، قرآن است که در آن ثمره تمام آن کتب، بلکه ثمره جمیع علوم حقّه در آن جمع است؛ و تفصیل هر چیزی را میتوان در آن مشاهده نمود؛ همچنانکه میفرماید:
لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرِةً لِاُولی الْألْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤمِنُونَ.[2]
(هرآینه تحقیقاً دربیان قصّهها و داستانهای پیامبران و امّتهایشان (همچون یعقوب و یوسف و برادرانش که این سوره از آن بحث دارد) عبرتی است برای اندیشمندان و متفکران. این آیات قرآن، گفتاری ساختگی نیست که من درآوردی باشد؛ و از روی افترآء به خدا نسبت داده شود. بلکه قرآن تصدیق
میکند آنچه راکه درپیش روی آنست (ازکتب سماویّه: تورات و انجیل و غیرهما) و در آن تفصیل و شرح هر چیزی است؛ و هدایت و رحمت است برای گروهی که ایمان میآورند.)
و همچنین قرآن را تبیان و آشکارا کنند و واضح و هویدا سازنده هر چیز شمرده است:
وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبیَاناً لِکُلِّ شَیْیءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً وَیُشْرَی لِلْمُسلِمیْنَ.[3]
(و ای پیامبر! ما بر تو فرو فرستادیم کتاب آسمانی قرآن را که،مبیّن و روشن کننده هر چیزی است؛ و هدایت و رحمت و بشارت است برای مسلمانان!)[4]
شاهد بر گفتار ما آیاتی است در قرآن که بر این معنی دلالت دارد، از قبیل:
لَاتُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ- إنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ- فَإذَاَ قرَأنَاهُ فَاتَّبعْ قُرْآنَهُ- ثُمَّ إنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ.[5]
(ای پیغمبر! زبانت را برای خواندن آیات قرآن، به حرکت در میآور؛ تا برای رساندن آنها را به مردم عجله کنی، و شتابزده باشی! ما برعهده خود گرفتهایم که: قرآن را جمع کنیم، و به صورت مجمومهای قابل قرآئت در آوریم پس هنگامیکه آن را گرد آوردیم، و بر تو قرآئت نمودیم؛ در آنوقت از آنچه قرآئت شده است، پیروی کن، و به دنبال آیات قرآئت شده باش- و پس از آن ما برعهده خود گرفتهایم که: آنرا واضح و مبیّن ساخته، و بدون إبهام و گرفتگی در آوریم.)[6]
و از قبیل:
وَقُرأنًا فرَفْنَاهُ لِتَقْتَرأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً.[7]
(و این قرآن را ما جزءجزء، و تکهتکه جدای از هم نموده، و به سوی تو فرستادیم، تا آنرا برای مردم به تدریج بخوانی(و با صبر و حوصله و درنگ آنرا تعلیمشان بنمآئی) و ما به تدریج از مقام عالی و شامخی آنرا نزول دادیم[8])
فُرْقَان نیز از اسامی قرآن است ازماده فَرَقَ یَفْرُقُ فَرْقاً وفُرْقَاناً یعنی بین أجزآء آن جدائی انداخت؛ و لهذا در آیه أخیر: وَ قُرْأنَّا فَرَفْنَاهُ دانستیم که: معنایش آنستکه: قرآن را جزءجزء تفضیل داده، و آنرا محکم و متقن ساختیم.[9]
و بنابراین فُرْقَان که مصدر آنست، به معنای فارق و جداکننده بین حقّ و باطل است؛ و چون این کتاب مبین آسمانی کتاب فَصْل است، نه هَزْل. و کتاب حقّ است، نه باطل. بنابراین جداکننده و تمیز دهنده بین حقّ و باطل است.
شَهْرُ رَمَضانْ الَّذِی اُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْأنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنْ الْهُدَیَ وَالفرقانِ.[10]
(روزه واجب در شهر رمضان است؛ آن ماهی که در آن قرآن نازل شده است. قرآن کتاب هدایت و راهنمآئی است برای مردم. و دارای أدلّه واضحه و حُجَج و براهین ساطعه، و دلآءل متقنهای است، از رهبری و هدایت؛ و کتاب جدا کننده بین حقّ و باطل، و تمیز دهنده میان حقیقت و أوهام است.)
فُرْقَان در قرآن مجید در هفت موضع آمده است. و در همه جا به معنای قوّه تشخیص حقّ از باطل، و نور بصیرتی است که برای مؤمنین در أثر تقوی حاصل میشود. و قرآن کهشامل جمیع معارف است أعمِّ از آنچه بر أنبیای سالفه وحی میشده، و برای پیامبر ما بیان شده است؛ و أعمِّ از آنچه برخود رسول الله وحی
شده است؛ نیز فرقان است.
و آنچه از روایات آورده از أئمه معصومین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین استفاده میشود، آنستکه: قرآن به مجموع آیات الهی گفته میشود؛ خواه محکم باشد؛ و خواه متشابه؛ و فرقان به خصوص آیات محکم إطلاق میگردد.
درتفسیر نورالثَّقلینْ از اُصول کافی، از علی بن ابراهیم، از پدرش از ابنسنان یا غیر او، از کسی که وی را ذکر کرده است، روایت میکند که او گفت:سَألْتُ أبَاعَبْدِاَلله عَلَیْهِ السَّلامُ عَنِ قرآن و الْفُرقَانِ. أ هُمَا شَیْئًانِ أوْ شَیْیءٌ وَاحِدٌ؟!
من از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از قرآن و فرقان، که آیا آنها دو چیز هستند؛ یا چیز واحدی؟!
فَقَالَ عَلَیْهِ السّلامُ: الْقُرْأنُ جُمْلَةُ الْکِتَابِ؛ وَالْفُرقَانُ الْمُحْکَمُ الْوَاجِبُ الْعَمَلُ بِهِ[11]
حضرت فرمود: قرآن به تمام الهی گویند؛ و فرقان به خصوص محکماتی که عمل بدانها واجب است.
وهمچنین درصحیفه سَّجادیَّه،دردعای ختم قرآن،عرض میکند:
الَّهُمَّ إنَّکَ أعَنْتَنِی عَلَی خَتْمِ کِتَابِکَ الَّذِی أنْزَلْتَهُ نُوراً؛وَجَعَلْتَهُ مُهَیْمِناً عَلَی کلِّ کتابٍ أنْزَلْتَهُ؛وَفَضَّلْتَهُ عَلَی کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ! وَفُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلَالِکَ وَحَرَامِکَ! وَقُرْأَنَّاأعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائعِ أحْکَامِکَ![12]
(بار پروردگارا! حقّاً تو مرا بر ختم نمودن و به پایان رسانیدن کتاب خودت، کمک نمودی؛ آن کتابی که چون آن را فرو فرستادی، نور بود؛ و آنرا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
هولوکاست چیست؟
ک
چکیده: تاریخ بشر، جنگ ها، نسل کشى ها و جنایات بسیارى را به خود دیده است؛ اما تنها یک حادثه تاریخى است که به عنوان منطقه ممنوع محسوب مى گردد و به هیچ محققى اجازه پژوهش در مستندات، اظهار نظر و بیان حقایق تاریخى پیرامون آن داده نمى شود و با تمام توان با آن بر خورد مى شود؛ آن هم از سوى کشورهایى که خود را مهد و سمبل آزادى مى دانند. این قضیه، مربوط به کشته هاى جنگ جهانى دوم است؛ البته نه مربوط به همه چهل میلیون کشته شده این جنگ؛ بلکه تنها مربوط به کشته ها و مرده هاى یهودى است!واقعیت این است که افسانه هولوکاست، با فلسفه وجودى دولت اسرائیل و منافع حیاتى صهیونیسم بین الملل و دولت هاى غربى، ارتباطى ناگسستنى دارد و از این رو، منطقه ممنوع غرب محسوب مى گردد.
تعریف هولوکاست هولوکاست (Holocaust)، به معناى «سوزاندن با آتش است که به طور کامل از میان برود» و واژه اى است یونانى که از دو واژه Holos به معنى همه و 1Kaustus به معنى سوزاندن و نابود کردن ترکیب شده است و در لغت، به معناى «همه سوزى» است.2 برخى از زبان شناسان، این واژه را برگرفته از جنایت یهودیان در یمن باستان مى دانند3 که به تدریج و در گذر ایام، مفهوم عام ترى یافته، به سوزاندن زنده زنده انسان ها اطلاق شده است و در اصطلاح، به نظریه اى اطلاق مى شود که ادعا دارد شش میلیون یهودى در طول جنگ جهانى دوم، بر اثر اعمالى از قبیل اعدام در اتاق هاى گاز و سوزانده شدن در کوره هاى آدم سوزى اردوگاه هاى کار اجبارى نازى ها، کشته شده اند.4بر اساس قانونى که پیش نویس آن در اوایل دهه 80 قرن نوزدهم، توسط تعدادى از اعضاى آژانس بین المللى صهیونیسم، تحت سرپرستى «رنه ساموئل سپرات»، خاخام معروف فرانسه تهیه و در ژوئیه سال 1990م. در فرانسه به تصویب رسید، هرگونه تردید درباره «هولوکاست»، اعم از تردید درباره کشتار - مورد ادعاى - یهودیان در جنگ جهانى دوم، وجود اتاق هاى گاز و حتى کمترین تردید در رقم 6 میلیونى یهودیان کشته شده، جرم تلقى مى شود و هرکس در فرانسه از این قانون تخلف کرده، در سه موضوع یاد شده تردید کند، به یک ماه تا یک سال زندان و پرداخت 2 هزار تا 300 هزار فرانک جریمه محکوم مى شود. بعدها با فشار آمریکا، انگلیس، فرانسه و آژانس صهیونیستى، این قانون در اکثر کشورهاى اروپایى نیز به تصویب رسید؛ به طورى که امروزه هرگونه تردید درباره هولوکاستِ مورد ادعا و ابعاد و اجزاى آن، در اروپا جرم تلقى مى شود!5 جرج بوش، قانون مبارزه با «آنتى سیمیتیزم» را براى به اصطلاح کنترل این پدیده در جهان امضا کرد. هدف از قانون یهودستیزى دولت بوش، این است که تمام انتقادها علیه رژیم اسرائیل را به سکوت کشانده و ددمنشى ها و دروغ هاى این رژیم را از بین ببرد.6 سرانجام با تلاش رژیم صهیونیستى، این افسانه، جنبه اى جهانى به خود گرفت و مجمع عمومى سازمان ملل، با تصویب قطع نامه اى، روز 27 ژانویه 7 را به عنوان روز یادبود هولوکاست، نام گذارى کرد.8انگیزه هاى طرح هولوکاست در بررسى انگیزه هاى طرح افسانه هولوکاست، با دو عامل عمده مواجه ایم که از این قضیه به صورت هاى مختلف بهره مند شده اند؛ یکى صهیونیسم که ذى نفع عمده است و دیگرى خود دولت هاى غربى. الف) انگیزه هاى صهیونیسم از دیدگاه محققانى که درباره چگونگى و انگیزه هاى طرح افسانه هولوکاست به تحقیق پرداخته اند، چند دلیل عمده در این زمینه وجود دارد که عبارتند از:1. انگیزه هاى سیاسى از دیدگاه صهیونیست ها، برپایى دولت اسرائیل، نتیجه منطقى ظلم بر یهودیان در هولوکاست است. تعجب آور این است که آنها مى خواهند به واسطه وقوع «آشویتس»9 و کوره هاى آدم سوزى خیالى، خود را مستحق برپایى یک دولت بنمایانند؛ آن هم در گوشه دیگرى از جهان و با غصب سرزمین ملتى که هیچ گونه ربطى به جنایات واقعى یا ساخته و پرداخته آنان ندارد. چنان که «آبراهام هشل» مى گوید: «دولت اسرائیل، پاسخ خدا به آشویتس است»10 و « موشه زیمرمن»، رئیس گروه مطالعات آلمانى در دانشگاه عبرى اورشلیم تأکید مى کند که «هالوکاست[هولوکاست]، توجیه اصلى تأسیس دولت اسرائیل است».11چرا در فلسطین؟سازمان صهیونیسم، در شرایط جنگ جهانى، اولین مرحله از پروژه تسلط بر جهان را کلید زد. این سازمان، چاره را در این دید که از هرج و مرج به وجود آمده در جنگ جهانى استفاده کند و با «مظلوم نمایى» هرچه تمام تر، چنین جلوه دهد که جهان مسیحیت به آنان حمله کرده و تعداد زیادى از آنان را کشته است؛ پس آنان ناچارند به جاى دیگرى بروند و کجا بهتر از خاورمیانه و آن هم فلسطین؛12 سیاستى که نه بر اساس اجبار، بلکه کاملاً مورد خواست و مطابق اهداف صهیونیسم بود. «هانا آرنت» معتقد است: «سیاست ناسیونال سوسیالیست ها در مورد یهودیان، سیاستى بود که کاملاً طرفدار صهیونیسم بود».13 «هاینتس هوهنه»، روزنامه نگار آلمانى نیز در تأیید این نظر مى گوید: «صهیونیست ها، استقرار فاشیسم در آلمان را نه به مثابه یک مصیبت ملى، بلکه به عنوان فرصتى تاریخى و بى مانند در وصول به هدف هاى صهیونیستى خویش مى دیدند».14علاوه بر تأسیس اسرائیل و تلاش براى تحقق اهداف صهیونیسم بین الملل، صهیونیست ها دو هدف عمده سیاسى دیگر را از مظلوم نمایى یهود و تقدس بخشیدن به هولوکاست، تعقیب مى کنند؛ 1. پیش گیرى از خیزش عمومى جهانیان علیه صهیونیسم. 2. مظلوم نمایى و برانگیختن احساسات نژاد یهود و ایجاد اتحاد سیاسى آنان.152. انگیزه هاى اقتصادى صهیونیست ها با ماجراى هولوکاست و طرح دعاوى حقوقى علیه کشورهاى آلمان، اتریش، لهستان، سوئیس و...، تا کنون میلیاردها دلار به جیب زده اند. به عنوان نمونه، آلمان ملزم شد از سال 1952 تا سال 2002م. به روش هاى مختلف، به بازماندگان به اصطلاح قتل عام یهود غرامت بپردازد16 و بر اساس توافق هاى حاصله، «دولت این کشور، زیر فشارهاى باج خواهانه صهیونیست ها، مجبور شد موافقت خود را با اعطاى سالانه 50 میلیون مارک تا سال 2002م. به رژیم صهیونیستى اعلام نماید».17 گلدمن (مجرى اصلى طرح) مى گوید: «هدف از این افسانه سازى ها و دروغ پردازى ها، صرفاً گرفتن غرامت براى قربانیان جنگ نبود؛ بلکه هدف از آن، تهیه بودجه لازم جهت پایه ریزى حکومتى بود که کوچک ترین حقى در این رابطه نداشت؛ زیرا زمانى که این جنایات انجام شد، چنین دولتى وجود خارجى نداشت؛ اما از این مسئله، براى فراهم آوردن تسلیحات لازم براى جنایات جدید بهره گرفت».183. انگیزه هاى روانى سوء استفاده از گرایش هاى فطرى بشر به حمایت از مظلوم، رساترین تعبیرى است که مى توان آن را محور همه فعالیت هاى جنبش صهیونیسم در طى قرن بیستم دانست؛ مفهومى که در ایجاد دولت نامشروع صهیونیستى در فلسطین و تحکیم پایه هاى آن، بسیار مؤثر بوده و یهودیان با تمسک به این شیوه تا کنون توانسته اند بر تمامى جنایت ها، قانون شکنى ها و فزون خواهى هاى خود در سرتاسر جهان سرپوش گذارند. «پل فرام»، مدیر انجمن کانادایى آزادى بیان مى گوید: «من با رئیس جمهور ایران موافقم و معتقدم اشتباه است که فلسطینیان تاوان گناه اروپایى ها را بپردازند و کشور خود را از دست بدهند. من همچنین بر این باورم که داستان دروغین هولوکاست، براى این که به اروپاییان و ساکنان آمریکاى شمالى این حس داده شود که گناهکارند، ایجاد شده است. افسانه هولوکاست، به یهودیان اجازه مى دهد تا میلیاردها دلار از آلمان و دیگر کشورها غرامت بگیرند. هولوکاست همچنین اذهان مردم آمریکاى شمالى و اروپا را براى پذیرش ددمنشى ها و خشونت هاى اسرائیل آماده مى کند».19مقام معظم رهبرى در تحلیلى جامع و شیوا از نحوه شگردهاى تبلیغاتى صهیونیست ها و اهدافى که آنان از مظلوم نمایى یهود و طرح کوره هاى آدم سوزى دنبال مى کنند، مى گوید: «صهیونیست ها از اول کار، یک شگرد تبلیغى را انتخاب کردند که عبارت است از مظلوم نمایى. براى مظلوم نمایى، داستان ها و افسانه هاى فراوانى جعل شد؛ خبرهایى ساخته شد و تلاش هاى بى وقفه اى انجام گرفت. اینها مسئله نگرانى روانى یهودیان را مطرح کردند و گفتند چون یهودى ها در طول قرن هاى متمادى زیر فشار بودند، از لحاظ روانى دچار نگرانى اند و به امنیت روانى احتیاج دارند. صهیونیست ها در مذاکرات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
هوش مصنوعی چیست ؟
« هوش مصنوعی، دانش ساختن ماشین ها یا برنامههای هوشمند است.
همانگونه که از تعریف فوق-که توسط یکی از بنیانگذاران هوش مصنوعی ارائه شده است- برمیآید،حداقل به دو سؤال باید پاسخ داد:
1ـ هوشمندی چیست؟
2ـ برنامههای هوشمند، چه نوعی از برنامهها هستند؟
تعریف دیگری که از هوش مصنوعی میتوان ارائه داد به قرار زیر است: « هوش مصنوعی، شاخهایست از علم کامپیوتر که ملزومات محاسباتی اعمالی همچون ادراک (Perception)، استدلال(reasoning) و یادگیری(learning) را بررسی کرده و سیستمی جهت انجام چنین اعمالی ارائه میدهد.»
و در نهایت تعریف سوم هوش مصنوعی از قرار زیر است:
«هوش مصنوعی، مطالعه روشهایی است برای تبدیل کامپیوتر به ماشینی که بتواند اعمال انجام شده توسط انسان را انجام دهد.»
به این ترتیب میتوان دید که دو تعریف آخر کاملاً دو چیز را در تعریف نخست واضح کردهاند.1ـ منظور از موجود یا ماشین هوشمند چیزی است شبیه انسان.
2ـ ابزار یا ماشینی که قرار است محمل هوشمندی باشد یا به انسان شبیه شود، کامپیوتر است.
هر دوی این نکات کماکان مبهم و قابل پرسشند. آیا تنها این نکته که هوشمندترین موجودی که میشناسیم، انسان است کافی است تا هوشمندی را به تمامی اعمال انسان نسبت دهیم؟ حداقل این نکته کاملاً واضح است که بعضی جنبههای ادراک انسان همچون دیدن و شنیدن کاملاً ضعیفتر از موجودات دیگر است.
علاوه بر این، کامپیوترهای امروزی با روشهایی کاملاً مکانیکی(منطقی) توانستهاند در برخی جنبههای استدلال، فراتر از تواناییهای انسان عمل کنند.
بدین ترتیب، آیا میتوان در همین نقطه ادعا کرد که هوش مصنوعی تنها نوعی دغدغه علمی یا کنجکاوی دانشمندانه است و قابلیت تعمق مهندسی ندارد؟(زیرا اگر مهندسی، یافتن روشهای بهینه انجام امور باشد، به هیچ رو مشخص نیست که انسان اعمال خویش را به گونهای بهینه انجام میدهد). به این نکته نیز باز خواهیم گشت.
اما همین سؤال را میتوان از سویی دیگر نیز مطرح ساخت، چگونه میتوان یقین حاصل کرد که کامپیوترهای امروزین، بهترین ابزارهای پیادهسازی هوشمندی هستند؟
رؤیای طراحان اولیه کامپیوتر از بابیج تا تورینگ، ساختن ماشینی بود که قادر به حل تمامی مسائل باشد، البته ماشینی که در نهایت ساخته شد(کامپیوتر) به جز دسته ای خاص از مسائل قادر به حل تمامی مسائل بود. اما نکته در اینجاست که این «تمامی مسائل» چیست؟ طبیعتاً چون طراحان اولیه کامپیوتر، منطقدانان و ریاضیدانان بودند، منظورشان تمامی مسائل منطقی یا محاسباتی بود. بدین ترتیب عجیب نیست، هنگامی که فوننیومان سازنده اولین کامپیوتر، در حال طراحی این ماشین بود، کماکان اعتقاد داشت برای داشتن هوشمندی شبیه به انسان، کلید اصلی، منطق(از نوع به کار رفته در کامپیوتر) نیست، بلکه احتمالاً چیزی خواهد بود شبیه ترمودینامیک!
به هرحال، کامپیوتر تا به حال به چنان درجهای از پیشرفت رسیده و چنان سرمایهگذاری عظیمی برروی این ماشین انجام شده است که به فرض این که بهترین انتخاب نباشد هم، حداقل سهلالوصولترین و ارزانترین و عمومیترین انتخاب برای پیادهسازی هوشمندیست.
بنابراین ظاهراً به نظر میرسد به جای سرمایهگذاری برای ساخت ماشینهای دیگر هوشمند، میتوان از کامپیوترهای موجود برای پیادهسازی برنامههای هوشمند استفاده کرد و اگر چنین شود، باید گفت که طبیعت هوشمندی ایجاد شده حداقل از لحاظ پیادهسازی، کاملاً با طبیعت هوشمندی انسانی متناسب خواهد بود، زیرا هوشمندی انسانی، نوعی هوشمندی بیولوژیک است که با استفاده از مکانیسمهای طبیعی ایجاد شده، و نه استفاده از عناصر و مدارهای منطقی.
در برابر تمامی استدلالات فوق می توان این نکته را مورد تاُمل و پرسش قرار داد که هوشمندی طبیعی تا بدان جایی که ما سراغ داریم، تنها برمحمل طبیعی و با استفاده از روش های طبیعت ایجاد شده است. طرفداران این دیدگاه تا بدانجا پیش رفتهاند که حتی ماده ایجاد کننده هوشمندی را مورد پرسش قرار داده اند، کامپیوتر از سیلیکون استفاده می کند، در حالی که طبیعت همه جا از کربن سود برده است.
مهم تر از همه، این نکته است که در کامپیوتر، یک واحد کاملاً پیچیده مسئولیت انجام کلیه اعمال هوشمندانه را بعهده دارد، در حالی که طبیعت در سمت و سویی کاملاً مخالف حرکت کرده است. تعداد بسیار زیادی از واحدهای کاملاً ساده (بعنوان مثال از نورونهای شبکه عصبی) با عملکرد همزمان خود (موازی) رفتار هوشمند را سبب می شوند. بنابراین تقابل هوشمندی مصنوعی و هوشمندی طبیعی حداقل در حال حاضر تقابل پیچیدگی فوق العاده و سادگی فوق العاده است. این مساُله هم اکنون کاملاً به صورت یک جنجال(debate) علمی در جریان است.
در هر حال حتی اگر بپذیریم که کامپیوتر در نهایت ماشین هوشمند مورد نظر ما نیست، مجبوریم برای شبیهسازی هر روش یا ماشین دیگری از آن سود بجوییم.
تاریخ هوش مصنوعی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
یادگیری چیست؟
«یادگیری» از آن دست واژههاییست که هرکس یک شناخت شهودی از آن دارد. با این همه مفهوم دقیق و علمی آن بسیار پیچیده و مشکل به نظر میرسد. به طور اساسی یادگیری به یک گروه از فرآیندها برای قراردادن چیزها در مغز و بازیابی آنها در آینده اطلاق میگردد. این گروه از فرآیندها شامل دریافت (acquiring)، کدنگاری (encoding)، ذخیرهسازی (storing) و بازیابی (retrieving) اطلاعات از مغز میباشد. هرجایی که شخص تجربهی پیشین خود را به یاد میآورد، مجموعهای از فرآیندهای کدنگاری، ذخیرهسازی و بازیابی درمورد آن تجربه در مغز اتفاق میافتد. ضعف حافظه (Memory failure) ، برای مثال فراموشی یک موضوع مهم، پیآمد آسیب در یکی از این فرآیندهای یادگیری است.
با این که مطلب ما دربارهی حافظه و یادگیری، بیشتر به کاربرد عملی آن بازمیگردد تا مفهوم علمی آن، شناخت برخی از مفاهیم مرتبط برای توضیح این فرآیندها ضروری به نظر میرسد.
اهمیت حافظه و یادگیری
یادگیری برای انسان و سایر موجودات زنده از اهمیت بنیادین برخوردار است. درعمل تمام فعالیتهای روزانهی ما (صحبتکردن، فهمیدن، خواندن، ارتباط اجتماعی و ...) وابسته به دریافت و ذخیرهی اطلاعات از محیط پیرامون ما میباشد. حافظه و یادگیری ما را قادر میسازد تا مهارتهای تازه بیاموزیم و رفتارهای تازه در خود ایجاد کنیم. بدون توانایی دسترسی به تجربیات یا اطلاعات گذشته، ما قادر نخواهیم بود تا زبان مادریمان را درک کنیم، دوستان و اقوام خود را بشناسیم، راه خانهمان را بیابیم و یا حتی بند کفشمان را ببندیم! زندگی سرشار از تجربههای مستقلی است که هریک میتواند جدید و ناشناخته باشد.
بدون یادگیری احتمالاً هیچگونه حیات انسانی وجود نمیداشت. محققان بسیاری بر روی پدیدهای مرتبط به حافظه تحقیق کردهاند و کوشیدهاند تا آن را اندازهگیری نمایند و پاسخ سؤالاتی مانند اینها پاسخ دهند که چرا مردم برخی اطلاعات را بهیاد میآورند و بعضی را از یاد میبرند؟ آیا می توان حافظه را تقویت کرد و یادگیری را بهبود بخشید؟ ظرفیت حافظه چقدر است؟ موضوع کاملاً مشخص آن است که عملکرد عمومی حافظه در همه یکسان است. با این همه یادگیری و حافظهی هریک از ما کیفیت و عملکرد خاص خود را دارد. و این بازمیگردد به این سؤال همیشگی که مغز چگونه کار میکند؟
حافظه و زمان
اغلب کسانی که بر روی حافظه تحقیق کردهاند، آن را دستکم به دو اصطلاح حافظهی کوتاهمدت (short term memory) و حافظهی بلند مدت (long term memory) تقسیم کردهاند. در ابتدای امر، مغز اطلاعات را به صورت موقتی و آنی در سیستم حسی – که به نام حافظهی حسی (Sensory Memory) نیز نامیده میشود و به بخشی اشاره دارد که چیزی را قبل از آنکه وارد حافظهی کوتاهمدت یا بلندمدت شود در خود نگه میدارد- ذخیره میکند. هریک از حواس ما روش مخصوصی را در نگهداشتن چیزی در این سیستم حسی دارد. وقتی چیزی از طریق چشم دیده میشود، ابتدا و موقتاً در سیستم حسی بصری (visuals system) جای میگیرد و حتی اگر چشمان خود را ببندید هنوز هم میتوانید آن را ببینید. وقتی صدایی را میشنوید، حتی پس از شنیدن آن صدا هم میتوانید آن را بشنوید. هر یک از حواس متد متفاوتی را برای این ماندگاری آنی و کوتاه مدت و با میزان ماندگاری زمانی متفاوت در سیستم حسی دارد. در صورتی که ما به این اطلاعات توجه نشان دهیم، آنگاه وارد حافظهی فعال میشود.
حافظهی کوتاهمدت یا حافظهی فعال (Working Memory)
اصطلاح «حافظهی کوتاهمدت» در ابتدای امر به این منظور استفاده میشد که اشاره داشته باشد به توانایی دستیابی به اطلاعات موجود در ذهن در زمان کوتاه. پس از شناخت بیشتر از این حافظه و کشف کاربردهای بیشتر آن، اصطلاح حافظهی فعال برای آن مورد استفاده قرار گرفت که بازمیگردد به توانایی مرتبسازی اطلاعات و ثبت آن در حافظهی بلندمدت.
اطلاعات میتوانند در حافظهی فعال باقی بمانند، به شرط آنکه تکرار شوند. با گفتن مکرر یک شمارهی تلفن، مادامی که آن شماره را تکرار کنید در حافظهی فعال شما باقی میماند. کافیست تا عمل تکرار را متوقف کنید تا آن شماره را فراموش کنید (ممکن هم هست که فراموش نکنید! دربارهی انتقال چیزها از حافظهی فعال به حافظهی بلندمدت صحبت خواهیم کرد).
حافظهی فعال دارای محدودیتهاییست. با اینکه میتواند اطلاعات بسیار زیادی را نگهدارد، حجم این اطلاعات در برابر آنچه ما در مقام یک انسان تمایل به یادگیری آن داریم، خیلی هم زیاد به نظر نمیرسد. تحقیقات پذیرفته شده در این زمینه نشان میدهد که ما میتوانیم حدود هفت موضوع را در حافظهی فعال نگهداری کنیم.
حافظهی فعال نقش بسیار مهمی در فعالیتهای فکری مانند حل یک مسأله در ذهن دارد. به نظر میرسد که قدرت این حافظه به سن انسان بستگی دارد و همچنین میتواند تحت تأثیر عوامل دیگری هم قرار گیرد.
سادهترین راه فکر کردن به حافظهی فعال آن است که بگوییم این حافظه وقتی وارد صحنه میشود که عملی صورت میگیرد.
حافظهی بلندمدت
در ادامه آنچه که در ارتباط با حافظه و یادگیری باقی میماند، به حافظهی بلندمدت بازمیگردد؛ از آنچه چند لحظهی پیش آموختهاید تا آنچه از دوران کودکی یاد گرفتهاید. عموماً حافظهی بلندمدت به آن سیستم از مغز اشاره دارد که توانایی ذخیره و بازیابی اطلاعات را به صورت تقریباً ماندگار داراست.
نظریات مختلفی درخصوص چگونگی ثبت اطلاعات در این حافظه وجود دارد.یک نظریه حاکی از آن است که اطلاعات ابتدا وارد حافظهی فعال شده و پس از طی یک فاصلهی زمانی وارد حافظهی بلندمدت میگردد. نظریاتی هم وجود دارند که میگویند این دو حافظه به صورت موازی و با هم کار میکنند. این موضوع به هرحال تأثیری در نحوهی عملکرد «نرمافزار لایتنر» ندارد.
آنچه تاکنون مسلم است ایناست که محدودیتی برای ظرفیت حافظهی بلندمدت وجود ندارد. مردم همواره در حال آموختن معلومات و مهارتهای تازهای در طول زندگی خود هستند.
یک مدل ساده از حافظه درک عملکرد آن را واضحتر میکند:
/
براساس این مدل، اطلاعاتی که وارد مغز میشود، ابتدا موقتاً در حافظهی حسی ذخیره میگردد. اگر ما به آن توجه نشان دهیم، آنگاه این اطلاعات وارد حافظهی فعال یا کوتاه مدت شده و قابل استفاده میگردد. در نهایت از طریق تکنیکهای کدنگاری مانند تکرار و مرور ذهنی، این اطلاعات به حافظهی بلندمدت انتقال مییابد. بازیابی اطلاعات از حافظهی بلند مدت آن را مجدداً به حافظهی فعال وارد کرده و فعال و قابل استفاده میسازد.
هدف «نرمافزار لایتنر» در حقیقت کنترل وجوه مختلف عملیات «کدنگاری» در حافظه است تا این اطمینان حاصل شود که اطلاعات بیشتر و با روشی سادهتر وارد حافظهی بلند مدت شود.
بازیابی اطلاعات
هرمان ابینگهاوس (Hermann Ebbinghaus) دانشمند پیشتازی بود که برای نخستین بار تلاش کرد تا بفهمد مغز انسان چگونه آموختهها و تجربههای پیشین شخص را به یاد میآورد. در سالهای 1890 تا 1909، او آزمایشهای فراوانی را به دقت پیریزی و اجرا نمود تا دریابد ما چگونه به یاد میآوریم و چگونه به یاد نمیآوریم. این آزمایشها تا آنجا توسعه پیدا کرد که وی توانست فرمول خاصی را کشف نماید که میزان نگهداری اطلاعات آموخته شده را توسط مغز بیان میکرد.
بیان سادهی کشف این دانشمند آن است که بدون تکرار و دیگر تکنیکهای کدنگاری اطلاعات، مغز اطلاعات دریافت شده را نه با سرعت ثابت و خطی، بلکه به صورت فزاینده و نمایی (به توان 2) فراموش میکند. مغز ما تقریبا