لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
برونگرایی ودرون گرایی ( نکات مهم آموزشی برای امتحانات کارشناسی ارشد و دکتری )
مقدمه
از دیدگاه یونگ (1913) پدیدههای برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشکیل میدهند.
برونگرایی:هنگامی که توجه به اشیا و امور خارج چنان شدید باشد که افعال ارادی و سایر اعمال اساسی آدمی نتیجه ارزیابی ذهنی نباشد، بلکه معلول مناسبات امور و عوامل خارجی باشد، برونگرایی خوانده میشود. (سیاسی، علیاکبر، 1371، ص 82).
افراد درون گرا از لحاظ روانی دارای سرعت فعالیت مغزی بالاتر از حد طبیعی هستند و این امر سبب میشود که افراد درونگرا به قوای محرکه (Stimulation) کمتر از حد طبیعی نیاز پیدا نمایند. افراد درونگرا دارای دیدگاه درونی و ذهنی هستند و آمادگی بیشتری را برای خود داری و تسلط بر نفس خویش از خود نشان میدهند.
این افراد اوقات خود را به مطالعه و بیشتر در تنهایی سپری نموده و کمتر مایل به معاشرت با دیگران هستند. (بنزیگو، 1999).
از سوی دیگر افراد برونگرا دارای سرعت فعالیت مغزی پایینتر از حد طبیعی هستند و از این رو این افراد برای اداره امور زندگی خویش به قوای محرکه بالاتر از حد طبیعی نیاز دارند.
افراد برونگرا بیشتر دارای دیدگاه عینی و خارجی بوده و دارای فعالیت عملی عالیتری هستند (سیاسی ـ علیاکبرـ همان منبع). ولی میزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا کمتر است. این افراد مایلند که بر محیط افراد خود تأثیر گذارده و به رقابت با دیگران پرداخته و در مجامع عمومی بیشتر ظاهر میشوند. (بنزیگر ـ 1999).
بنابراین اگر درونگرایی و برونگرایی در حد کمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار میدهند که اولی به صورت اختلال اسکیزفرنی و دومی به صورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود. تعداداین افراد البته بسیار کم است و اکثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند. عدهای نزدیکتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیکتر به قطب نهایی برونگرایی هستند. و عده کثیری هم هر دو جنبه برونگرایی و درونگرایی را به صورت متعادل دارا میباشند که اصطلاح آمبیوِرت (ambivert) به آنها اطلاق میشود. (سیاسی علیاکبر به نقل از یونگ (1913)).
از سوی دیگر اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارب دردآور تکرار شوند. از دیدگاه فروید، اضطراب هسته مرکزی روان نژندی است و علامت اخطاری است به «خود».
اهمیت پژوهش
زمانی که افراد به مدت نسبتاً طولانی در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار میگیرند، سیستمهای عصبی رتیکلوآندوتلیال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونهای خود را تنظیم مینمایند که فرد به طور طبیعی در حالت بیداری، هوشیاری بیشتری را نسبت به وقایع اطراف خویش نشان میدهد. این امر طبیعتاً سبب میشود که نیاز به محرک خارجی در آنها کمتر شده و تا زمانی که منبع اضطراب کشف و رفع نگردد به سوی درونگرایی متمایل میشوند. (بنزیگرـ 1999).
با توجه به موارد فوق مشاهده میشود که وجود اضطراب در افراد جامعه تأثیر بسزایی در میزان درونگرایی و برونگرایی آنها دارد. به گونهای که ممکن است یک فرد برونگرا در اثر شدت فشارهای وارده ناشی از اضطراب به تدریج به فردی درونگرا تبدیل شود و در صورتیکه این فشار همچنان ادامه داشته باشد ممکن است در افرادی که با مشاغل اجتماعی سر و کار دارند و باید در تعامل دایم با جامعه باشند سبب کاهش شدید کارآیی آنها بشود. این موضوع در جامعه معلمان بسیار حائز اهمیت است.
براساس دیدگاه آیزنگ نظریه یونگ مبنی بر اینکه «درونگرایی به عنوان یک حالت روانشناختی طبیعی در شرایط خاص محیطی است» کاملاً صحیح میباشد و این امر مبتنی بر خواص فیزیولوژیکی بدن است و به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر اضطراب تلقی میشود.
از سوی دیگر افراد درونگرا در مواردی که جامعهشان افراد برونگرا مورد تقدیر و ستایش قرار میگیرند، دچار خجالت زدگی شده و احساس کم ارزشی میکنند (آرون ـ 1996).
همچنین بسیاری از افرادی که در معرض اضطرابهای مداوم قرار میگیرند ممکن است نسبت به زندگی دارای دیدگاه منفی شوند. ولی باید اعلام نمود که اضطراب در زندگی افراد به علت انتخابی است که آنها برای ادامه زندگی خویش انجام دادهاند و این انتخاب بنا به هر دلیلی ممکن است آنها را با مشکلات مواجه کرده باشد. اما نکته مهم این است که تمایل افراد به درونگرایی در زمان رویارویی با اضطرابهای ممتد این توانایی را به آنها میدهد که با تمرکز بیشتری به مشکل خود توجه نموده و نهایتاً درحل آن مشکل کوشش نموده و موفق شوند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
همجنسگرایی
همجنسگرایی یکی از گرایشهای جنسی است که مشخصه آن تمایل زیبایی شناختی، عشق رومانتیک، و تمایل جنسی منحصرآ نسبت به جنس همگون با خود فرد میباشد. به فردی که به جنس دیگر گرایش داشته باشد دگرجنسگرا و به افرادی که هم به جنس دیگر و هم به همجنس خود تمایل دارند دوجنسگرا میگویند.
در اصطلاح اسلامی به ارتباط جنسی بین مردان «لواط» (برگرفته از نام لوط پیامبر قومی که به این کار مشهورند) و به ارتباط جنسی بین زنان «مساحقه» میگویند.
در گویش مردم عامی افراد همجنسگرا - زن یا مرد - با عنوان عمومی «همجنسباز» خوانده میشوند ولی واژههای دیگری نیز در گفتار عوام برای اشاره همجنسگرایان وجود دارد که معمولاً تحقیرآمیز و محکومکننده هستند؛ به عنوان مثال همجنسگرایان مرد در زبان فارسی با عناوین چون اِواخواهر، اُبنهای (شخص مفعول در عمل جنسی همجنس گرایان) و عناوین زنندهتر خوانده میشوند.
برای اشاره به همجنس گرایان زن در زبان فارسی معمولاً واژه لزبی بکار میرود که از واژهٔ انگلیسی Lesbian آمدهاست. البته در گفتار ایرانیان به همجنسگرایان زن، طَبَقزن گفته میشدهاست که به عمل طَبَقزنی اشاره داشتهاست. این لغت امروزه بندرت مورد استفاده قرار میگیرد.
پدیده همجنس گرایی همیشه با بشر بودهاست و در ادبیات و هنر جهان از زمان بسیار کهن، شاهد اشاراتی به این پدیده هستیم. در ادبیات فارسی اشارات فراوانی به عشق و گرایش جنسی میان افراد همجنس وجود دارد و واژههایی مانند «شاهد» در رابطه با این مفاهیم استفاده میشدهاست. برای اطلاعات بیشتر می توانید از سایت سازمان همجنسگرایان ایرانی (www.pglo.net) و یا (www.irqo.net) استفاده نمایید.
دانش زیست شناسی چه میگوید؟
تئوری هورمونی پیش از تولد
زیست شناسی عصبی مغز در ایجاد حالت مردانگی[1]* کاملاً کشف شدهاست. استرادیول[2]* و تستوسترون[3]* که به وسیلهٴ آنزیم 5-α ردوکتاز تبدیل به دی هیدروتستوسترون میشوند، عمل ایجاد حالت مردانگی را با اتصال به گیرندههای آندروژن (هورمونهای جنسی مردانه که باعث ایجاد صفات ثانویه مانند ریش و کلفتی صدا میشوند) بر عهده دارند. تغییرات جسمی و روانی زمانی ظاهر میشوند که تعداد این گیرندههای آندروژن بسیار کم (مانند نشانگان بی حسی آندروژنی[4]*) و یا بسیار زیاد باشد (مانند زنان مبتلا به پُِریاختگی مادرزادی غدهٴ فوق کلیه[5]*)احتمالاً همجنسگرایی چه در مردان و چه زنان نتیجهٴ چنین دگرگونیهایی است[6]*. در این مطالعات دیده شدهاست که در زنان همجنسگرا عموماً بیش از زنان دگرجنسگرا حالات مردانه ایجاد شدهاست. با این وجود تحقیقات دربارهٴ همجنسگرایی مردان نشان میدهد که ایجاد حالات مردانه چه بیش از حد و چه کمتر از حد معمول باعث همجنسگرایی در مردان میشود.
تفاوتهای فیزیولوژیکی همجنسگرایان
تحقیقات بسیاری که در این زمینه انجام شدهاند، مانند تحقیقات پیشگامانهٴ عصب شناس سیمون لوی[7]*، نشان میدهند که تفاوتهای قابل توجهی در فیزیولوژی مردان همجنسگرا و مردان دگرجنسگرا وجود دارد.این تفاوتها ابتدا خود را در مغز، گوش میانی، و حس بویایی آشکار میسازند. لوی در آزمایشی[8]* دریافت که مغز 10% از مردان همجنسگرای مورد آزمایش تفاوت فیزیولوژیکی آشکاری با همان بخشها در مردان دگرجنسگرا دارد(منبع). گاهی نتایج این تحقیقات را به این معنا میگیرند که همجنسگرایی در افراد پدیدهای مادرزادی است.با این حال خود «لوی» میگوید:
«تحقیقات من ثابت کنندهٴ یک دلیل ژنتیکی برای همجنسگرایی نیستند. من هیچ قسمتی از مغز را به عنوان یک مرکز همجنسگرا کننده معرفی نکردهام. INAH-3 بیشتر مانند حلقهای از زنجیرهٴ هستههای شکل دهندهٴ رفتارهای جنسی مردان و زنان عمل میکند تا یک هستهٴ همجنسگرا کننده... و از آنجا که من مغز افراد بالغ را مورد مطالعه قرار دادهام هیچ دلیلی وجود ندارد که نتیجه بگیریم این تفاوتها مادرزادی بودهاند و بعد از تولد به وجود نیامدهاند.[9]*»
تحقیقات لوی مورد انتقادهایی قرار گرفت که یکی از دلایلش انتخاب مردان همجنسگرایی بود که به علت بیماری ایدز جان خود را از دست داده بودند، در حالی که دگرجنسگراهای مورد مطالعه به این بیماری مبتلا نبودند. مقایسهای که بین اندازهٴ INAH-3 در افراد مبتلا به ایدز دگرجنسگرا و همجنسگرا انجام شد (با وجود کوچک بودن جامعهٴ آماری) نشان داد که اندازهٴ این بخش از مغز در هر دو آنها مشابهاست. البته باید توجه داشت که هیچ مدرکی مبنی بر تأثیر ابتلا به ایدز بر اندازهٴ INAH-3 یافته نشدهاست. تحقیقات در زنان هنوز به هیچ نتیجهٴ مشابهی منتهی نشدهاست.
بعضی از تحقیقات اخیر حاکی از ارتباط تعداد برادرهای بزرگتر با همجنسگرایی فرد میباشد. بلانکارد و کلاسن[10]* در سال 1997 اعلام کردند هر برادر بزرگتر احتمال همجنسگرایی فرد را تا 33% بالا میبرد[11]*. این یافته طبق گفتهٴ بلانکارد «یکی از معتبر ترین یافتههای اپیدمیولوژیکی است که تا به حال در رابطه با گرایشهای جنسی کشف شدهاست.» بر طبق این یافته، گفته میشود که هر جنین مذکر در مادر واکنشی ایمنی ایجاد میکند و این واکنش با جنین بعدی تشدید میشود. این جنینها آنتی ژن H-Y را که نفش آنها در تغییرات جنسی مهرهها تقریباً ثابت شدهاست تولید میسازند[12]* و این همان آنتی ژنی است که آنتی بادی مادری H-Y به آن واکنش داده و نیز یاد آوری (از نظر ایمنی شناختی) مینماید. سپس آنتی بادیهای H-Y تولید شده توسط مادر به جنین حمله میکنند و کارایی آنتی ژنهای نامبرده را در ایجاد حالات مردانه در مغز جنین پایین میآورند. از این موضوع با نام «اثر ترتیب تولد برادر»[13]* یاد میشود. در مطالعاتی که پسرهای رشد یافته با برادر بزرگتر را با آنها که جدا از برادران رشد کرده بودند مقایسه میکرد، کشف شد که تنها متولد شدن از مادری که برای چندمین بار پسری به دنیا میآورد احتمال همجنسگرا بودن را در افراد افزایش میدهد و بزرگ شدن در کنار برادران دخالت چندانی در این مسأله ندارد(منبع) جالب اینجاست که این موضوع فقط در مردان راست دست صادق است (منبع) . دربارهٴ زنان نتایج مشابه یا قابل توجهی یافت نشدهاست.
رفتار همجنس گرایانه در حیوانات
رفتارهای همجنسگرایانه در فرمانرو جانوران و بخصوص حیواناتی که در درجه بندی تکاملی به انسان نزدیکترند نیز دیده میشود(مانند میمونهای بزرگ). جانت مانن[14]*، پروفسور دانشگاه جورج تاون[15]* صریحاً این نظریه را مطرح کردهاست که همجنسگرایی، لااقل در دلفینها مزیتی است که در اثر تکامل به وجود آمده و حملات و تجاوزهای داخل گونهای را خصوصاً در نرها کاهش میدهد.برای اطلاعات بیشتراینجا را کلیک کنید.
بعضی پنگوئنهای نر تمایل به تشکیل جفت با نرهای دیگر و لانه سازی مشترک با آنها دارند. در این مواقع از یک سنگ به عنوان جایگزین تخم استفاده میشود.در سال 2004
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
برونگرایی ودرون گرایی ( نکات مهم آموزشی برای امتحانات کارشناسی ارشد و دکتری )
مقدمه
از دیدگاه یونگ (1913) پدیدههای برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشکیل میدهند.
برونگرایی:هنگامی که توجه به اشیا و امور خارج چنان شدید باشد که افعال ارادی و سایر اعمال اساسی آدمی نتیجه ارزیابی ذهنی نباشد، بلکه معلول مناسبات امور و عوامل خارجی باشد، برونگرایی خوانده میشود. (سیاسی، علیاکبر، 1371، ص 82).
افراد درون گرا از لحاظ روانی دارای سرعت فعالیت مغزی بالاتر از حد طبیعی هستند و این امر سبب میشود که افراد درونگرا به قوای محرکه (Stimulation) کمتر از حد طبیعی نیاز پیدا نمایند. افراد درونگرا دارای دیدگاه درونی و ذهنی هستند و آمادگی بیشتری را برای خود داری و تسلط بر نفس خویش از خود نشان میدهند.
این افراد اوقات خود را به مطالعه و بیشتر در تنهایی سپری نموده و کمتر مایل به معاشرت با دیگران هستند. (بنزیگو، 1999).
از سوی دیگر افراد برونگرا دارای سرعت فعالیت مغزی پایینتر از حد طبیعی هستند و از این رو این افراد برای اداره امور زندگی خویش به قوای محرکه بالاتر از حد طبیعی نیاز دارند.
افراد برونگرا بیشتر دارای دیدگاه عینی و خارجی بوده و دارای فعالیت عملی عالیتری هستند (سیاسی ـ علیاکبرـ همان منبع). ولی میزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا کمتر است. این افراد مایلند که بر محیط افراد خود تأثیر گذارده و به رقابت با دیگران پرداخته و در مجامع عمومی بیشتر ظاهر میشوند. (بنزیگر ـ 1999).
بنابراین اگر درونگرایی و برونگرایی در حد کمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار میدهند که اولی به صورت اختلال اسکیزفرنی و دومی به صورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود. تعداداین افراد البته بسیار کم است و اکثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند. عدهای نزدیکتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیکتر به قطب نهایی برونگرایی هستند. و عده کثیری هم هر دو جنبه برونگرایی و درونگرایی را به صورت متعادل دارا میباشند که اصطلاح آمبیوِرت (ambivert) به آنها اطلاق میشود. (سیاسی علیاکبر به نقل از یونگ (1913)).
از سوی دیگر اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارب دردآور تکرار شوند. از دیدگاه فروید، اضطراب هسته مرکزی روان نژندی است و علامت اخطاری است به «خود».
اهمیت پژوهش
زمانی که افراد به مدت نسبتاً طولانی در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار میگیرند، سیستمهای عصبی رتیکلوآندوتلیال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونهای خود را تنظیم مینمایند که فرد به طور طبیعی در حالت بیداری، هوشیاری بیشتری را نسبت به وقایع اطراف خویش نشان میدهد. این امر طبیعتاً سبب میشود که نیاز به محرک خارجی در آنها کمتر شده و تا زمانی که منبع اضطراب کشف و رفع نگردد به سوی درونگرایی متمایل میشوند. (بنزیگرـ 1999).
با توجه به موارد فوق مشاهده میشود که وجود اضطراب در افراد جامعه تأثیر بسزایی در میزان درونگرایی و برونگرایی آنها دارد. به گونهای که ممکن است یک فرد برونگرا در اثر شدت فشارهای وارده ناشی از اضطراب به تدریج به فردی درونگرا تبدیل شود و در صورتیکه این فشار همچنان ادامه داشته باشد ممکن است در افرادی که با مشاغل اجتماعی سر و کار دارند و باید در تعامل دایم با جامعه باشند سبب کاهش شدید کارآیی آنها بشود. این موضوع در جامعه معلمان بسیار حائز اهمیت است.
براساس دیدگاه آیزنگ نظریه یونگ مبنی بر اینکه «درونگرایی به عنوان یک حالت روانشناختی طبیعی در شرایط خاص محیطی است» کاملاً صحیح میباشد و این امر مبتنی بر خواص فیزیولوژیکی بدن است و به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر اضطراب تلقی میشود.
از سوی دیگر افراد درونگرا در مواردی که جامعهشان افراد برونگرا مورد تقدیر و ستایش قرار میگیرند، دچار خجالت زدگی شده و احساس کم ارزشی میکنند (آرون ـ 1996).
همچنین بسیاری از افرادی که در معرض اضطرابهای مداوم قرار میگیرند ممکن است نسبت به زندگی دارای دیدگاه منفی شوند. ولی باید اعلام نمود که اضطراب در زندگی افراد به علت انتخابی است که آنها برای ادامه زندگی خویش انجام دادهاند و این انتخاب بنا به هر دلیلی ممکن است آنها را با مشکلات مواجه کرده باشد. اما نکته مهم این است که تمایل افراد به درونگرایی در زمان رویارویی با اضطرابهای ممتد این توانایی را به آنها میدهد که با تمرکز بیشتری به مشکل خود توجه نموده و نهایتاً درحل آن مشکل کوشش نموده و موفق شوند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
اندیشه پیشرفت و توسعه گرایی در قلمرو اقتصاد و اجتماع و سیاسی ریشه در تغییر اجتماعی، به ویژه در دگرگونی های سده نوزدهم دارد. دگرگونی های گسترده ژرفی که در زمینه علوم و فرهنگ، بویژه علوم اجتماعی، پیرایش و پرورش اندیشه و اندیشمندان اجتماعی و بنیانگذاری دانشی نو به نام جامعه شناسی را در باختر زمین شتاب بخشیدند و آینده نگریها و برنامه ریزی های اجتماعی - اقتصادی را بر اساس دستاوردهای دانش های اجتماعی و در پرتو شناخت جامعه و قوانین حاکم بر حرکات و تغیرات اجتماعی به اصطلاح در دستور کار ترقیخواهان و صالح اندیشان قرار دادند.
پیشرفت گرایی و آموزش و پرورش
پیشرفت گرایی جهان نگرایی ای است که بر این باور می رود که بهبود و اصطلاح شرایط انسان و جامعه هم ممکن است و هم مطلوب. بسیاری از پرورشکاران اولیه پیشرفت گرایی در جستجوی نوآوری های تربیتی ای بودند که موجب آزادی نیروهای کودک گردد. پیشرفت گرایان دیگر به عمل گرایی جان دیوئی منتسب بودند، اعتقاد داشتند که مدارس جزئی از قلمرو وسیع تر اصلاح نهادی و اجتماعی هستند.
پیشرفت گرایان، همچون روسو، آموزه ]دکرین[ دنائت آدمی را مردود انگاشتند، معتقد بودند که مردم ذاتاً نیکند. علاوه بر این پیشرفت گرایی در روحیه صلاح اجتماعی که بر جنبش پیشرفت گرایی قرن بیستم آمریکا حاکم بود ریشه داشت.
روسو در مقام، یکی از نخستین طغیانگران علیه آموزش و پرورش سنتی، مدعی بود که مؤثر ترین یادگیری هنگامی تحقق می یابد که از علایق و نیازهای کودک پیروی کند.
پتالوتستی بر آن بود که اموزش و پرورش طبیعی باید در محیطی آکنده از محبت و امنیت عاطفی صورت پذیرد. مضافاً آنکه تربیت باید از محیط مستقیم کودک آغاز شده، متضمن فعالیت های حواس او در ارتباط با اشیاء موجود در محیط باشد.
به منظور انجام بخشیدن به موضوع تربیتی پیشرفت گرا، انجمن بر اصول زیر صحه نهاد:
1) آموزش و پرورش پیشرو باید آزادی ای فراهم کند که حامی رشد و کمال طبیعی کودک از طریق فعالیت هایی باشد که ابتکار، خلاقیت، و ابزار وجود را در او پرورش می دهد.
2- آموزش باید تماماً به یاری رغبت خود طفل که از تماس با جهان واقعی برانگیخته می شود، هدایت شود.
3- معلم پیشرفتگرا باید یادگیری کودک را در مقام مدیر فعالیت های پژوهشی هدایت کند، نه به عنوان دستور دهنده.
4- موفقیت های دانش آموزان باید برحسب پیشرفتهای فکری، جسمانی، اخلاقی و اجتماعی اندازه گیری شود.
5- به منظور تأمین نیازهای کودک برای رشد و تکامل باید بین معلم، مدرسه و خانه و خانواده همکاری بیشتری معمول گردد.
6- مدرسه پیشرفتگرای حقیقی باید آزمایشگاهی برای فعالیت های نوجویانه باشد.
اهداف تعلیم و تربیت
دیویی و پراگماتیستها معتقد بوده که تعلیم و تربیت یک ضرورت زندگی است او خاطر نشان می ساخت که جامعه متمدن بدان سبب به حیاتش ادامه می دهد که تعلیم و تربیت با استفاده از ارتباط عادتها، فعالیت ها، افکار و احساسات از نسلی به نسل دیگر از مسن ترها به جوان تر ها منتقل می شود.
اساساً تعلیم و تربیت یک هنر است و معلمان هنگامی که آن را از روز مرگی و کسالت دور می سازند والاترین مفهوم این هنر را تبیین می کنند. فرایند تربیتی تنها زمانی متحقق می شود که فهمیدن ترویج یابد. در مقابل حرفه آموزی صرف کمک کردن به کودک برای اندیشیدن تعلیم و تربیت است. باید به تعلیم و تربیت نه به عنوان آمادگی برای زندگی، بلکه به عنوان خود زندگی نگاه شود.
دیویی در کتاب «آیین تربیتی من» این اعتقاد را که تعلیم و تربیت دو جنبه مبنایی دارد مطرح می کند: جنبه روان شناختی و جامعه شناختی. اهمیت هر یک کمتر از دیگری نیست چون امیال و توانایی های کودک فراهم کننده ماده و نقطه شروع همه تربیت هاست ضمن اینکه دانش مربی در مورد شرایط اجتماعی برای تفسیر توانایی های کودک ضروری است.
به نظر دیویی مقاصد باید:
1- از شرایط موجود ناشی شده باشد.
2- لااقل در آغاز آزمایشی بوده قابل انعطاف باشد.
3- مقصود باید همیشه به سوی آزادی فعالیت ها و یک مناسبت مورد نظر جهت داده شود.
دیویی می پنداشت این مردم (والدین- شاگردان و شهروندان) هستند که مقاصد تربیتی دارند نه فرایند تعلیم و تربیت به نظر او مقصد تعلیم و تربیت رشد است: «چون رشد ویژگی زندگی است، تعلیم و تربیت سراسر رشد است و هیچ غایتی ورای رشد ندارد.»
سیدنی هوک تأکید می کند که آموزش و پرورش برای رشد با آموزش و پرورش برای جامعه دموکراتیک همخوانی دارد.
ویلیام هرد کیلپاتریک، یکی از شاگردان و همکاران دیویی اصرار داشت که دغدغه فوق العاده هر فرد باید آن باشد که همه مردم بیشترین و بهترین امکان زندگی را داشته باشند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
برونگرایی ودرون گرایی ( نکات مهم آموزشی برای امتحانات کارشناسی ارشد و دکتری )
مقدمه
از دیدگاه یونگ (1913) پدیدههای برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی (Introvwersion) دو جنبه مهم از شخصیت انسانی را تشکیل میدهند.
برونگرایی:هنگامی که توجه به اشیا و امور خارج چنان شدید باشد که افعال ارادی و سایر اعمال اساسی آدمی نتیجه ارزیابی ذهنی نباشد، بلکه معلول مناسبات امور و عوامل خارجی باشد، برونگرایی خوانده میشود. (سیاسی، علیاکبر، 1371، ص 82).
افراد درون گرا از لحاظ روانی دارای سرعت فعالیت مغزی بالاتر از حد طبیعی هستند و این امر سبب میشود که افراد درونگرا به قوای محرکه (Stimulation) کمتر از حد طبیعی نیاز پیدا نمایند. افراد درونگرا دارای دیدگاه درونی و ذهنی هستند و آمادگی بیشتری را برای خود داری و تسلط بر نفس خویش از خود نشان میدهند.
این افراد اوقات خود را به مطالعه و بیشتر در تنهایی سپری نموده و کمتر مایل به معاشرت با دیگران هستند. (بنزیگو، 1999).
از سوی دیگر افراد برونگرا دارای سرعت فعالیت مغزی پایینتر از حد طبیعی هستند و از این رو این افراد برای اداره امور زندگی خویش به قوای محرکه بالاتر از حد طبیعی نیاز دارند.
افراد برونگرا بیشتر دارای دیدگاه عینی و خارجی بوده و دارای فعالیت عملی عالیتری هستند (سیاسی ـ علیاکبرـ همان منبع). ولی میزان تسلط آنها بر نفس خودشان نسبت به افراد درون گرا کمتر است. این افراد مایلند که بر محیط افراد خود تأثیر گذارده و به رقابت با دیگران پرداخته و در مجامع عمومی بیشتر ظاهر میشوند. (بنزیگر ـ 1999).
بنابراین اگر درونگرایی و برونگرایی در حد کمال در افراد ظاهر شوند ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار میدهند که اولی به صورت اختلال اسکیزفرنی و دومی به صورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود. تعداداین افراد البته بسیار کم است و اکثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند. عدهای نزدیکتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیکتر به قطب نهایی برونگرایی هستند. و عده کثیری هم هر دو جنبه برونگرایی و درونگرایی را به صورت متعادل دارا میباشند که اصطلاح آمبیوِرت (ambivert) به آنها اطلاق میشود. (سیاسی علیاکبر به نقل از یونگ (1913)).
از سوی دیگر اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارب دردآور تکرار شوند. از دیدگاه فروید، اضطراب هسته مرکزی روان نژندی است و علامت اخطاری است به «خود».
اهمیت پژوهش
زمانی که افراد به مدت نسبتاً طولانی در معرض اضطراب مزمن (Chronic anxiety) قرار میگیرند، سیستمهای عصبی رتیکلوآندوتلیال (Reticlo endothelial system-R.A.S) آنها به گونهای خود را تنظیم مینمایند که فرد به طور طبیعی در حالت بیداری، هوشیاری بیشتری را نسبت به وقایع اطراف خویش نشان میدهد. این امر طبیعتاً سبب میشود که نیاز به محرک خارجی در آنها کمتر شده و تا زمانی که منبع اضطراب کشف و رفع نگردد به سوی درونگرایی متمایل میشوند. (بنزیگرـ 1999).
با توجه به موارد فوق مشاهده میشود که وجود اضطراب در افراد جامعه تأثیر بسزایی در میزان درونگرایی و برونگرایی آنها دارد. به گونهای که ممکن است یک فرد برونگرا در اثر شدت فشارهای وارده ناشی از اضطراب به تدریج به فردی درونگرا تبدیل شود و در صورتیکه این فشار همچنان ادامه داشته باشد ممکن است در افرادی که با مشاغل اجتماعی سر و کار دارند و باید در تعامل دایم با جامعه باشند سبب کاهش شدید کارآیی آنها بشود. این موضوع در جامعه معلمان بسیار حائز اهمیت است.
براساس دیدگاه آیزنگ نظریه یونگ مبنی بر اینکه «درونگرایی به عنوان یک حالت روانشناختی طبیعی در شرایط خاص محیطی است» کاملاً صحیح میباشد و این امر مبتنی بر خواص فیزیولوژیکی بدن است و به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر اضطراب تلقی میشود.
از سوی دیگر افراد درونگرا در مواردی که جامعهشان افراد برونگرا مورد تقدیر و ستایش قرار میگیرند، دچار خجالت زدگی شده و احساس کم ارزشی میکنند (آرون ـ 1996).
همچنین بسیاری از افرادی که در معرض اضطرابهای مداوم قرار میگیرند ممکن است نسبت به زندگی دارای دیدگاه منفی شوند. ولی باید اعلام نمود که اضطراب در زندگی افراد به علت انتخابی است که آنها برای ادامه زندگی خویش انجام دادهاند و این انتخاب بنا به هر دلیلی ممکن است آنها را با مشکلات مواجه کرده باشد. اما نکته مهم این است که تمایل افراد به درونگرایی در زمان رویارویی با اضطرابهای ممتد این توانایی را به آنها میدهد که با تمرکز بیشتری به مشکل خود توجه نموده و نهایتاً درحل آن مشکل کوشش نموده و موفق شوند.