لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
یادگیری مبتنی بر مغز
اشاره: علوم بنیادی اعصاب (عصب شناسی و رفتارشناسی مغز و سلسله اعصاب)، از جمله دانش های پیچیده ای است که به تدریج و آرام- آرام وارد عرصه های زندگی میشود. امروزه کاربردهای عصب شناسی در علوم تربیتی و آموزش و پرورش، گسترده تر از سایر زمینهها نمود یافته است. آن چه در پی میآید مقاله ای است که از مجله معروف و حرفه ای «رهبری آموزشی» ترجمه شده است که به رغم سنگین بودن برخی از بخش های آن، قابل تعمق و خواندنی است. نکته های خارج شده در این مقاله، میتواند فرضیات بسیاری از پژوهش های تربیتی و رفتاری را شکل دهد. در «علوم اعصاب» مطالب زیادی دارد که میتواند به درک ما از تدریس و یادگیری بیفزاید. اما برای آوردن پژوهش به بیرون از آزمایشگاه و به داخل کلاس درس، باید محتاط باشیم. ما مطالب فراوانی در مورد ارتباطات بین مغز و راهکارهای کلاس درس شنیده ایم. اما در این مورد، واقعاً چه میدانیم؟ مربیانی که حلقه اتصال «علوم مغز» را با تدریس و یادگیری مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند، باید در مورد نحوه تفسیر و استفاده از پژوهش، محتاط باشند و سنجیده عمل کنند. کسانی از ما، که در حرفه تعلیم و تربیت، پژوهش های علوم بنیادی اعصاب را مطالعه میکنند، میکوشند آنها را با داده های روان شناسی کاربردی یا «علوم شناختی» سازگار سازند.
هنگامی که به «مطالعات چندگانه» با مثال های خوب و شواهد روشن برمی خوریم، آنها را به دیگر مربیان خاطر نشان میکنیم و هیچ وقت نمی گوییم:«پژوهش های مغزی ثابت میکند که....» زیرا در واقع پژوهش مغزی چیزی در مورد حرفه تعلیم و تربیت ثابت نمی کند؛ بلکه ممکن است فقط مسیر بخصوصی را نشان دهد. نارضایی از یادگیری مبتنی بر مغز دیدگاه های من در مورد نارضایی های اصلی از یادگیری مبتنی بر مغز به این قرار است: برخی افراد، اغلب تصویر غلطی از یافتهها ارائه میدهند. این انتقاد درستی است. بسیاری از مربیان خیرخواه فکر میکنند که یک «مطالعه تک رشته ای»، حتی بدون وجود راهکارها کلاس درس را توجیه میکند. هیچ گونه مدرک و دلیلی که این امر را به اثبات برساند، نیست. مربیانی که از پژوهش استفاده یا آن را نقل میکنند، باید بدانند چه چیزی موجب خوب شدن پژوهش میشود؛ چه کسی بودجه آن را تأمین میکند؛ پژوهشگر تا چه اندازه شهرت دارد؛ پژوهش چگونه طراحی شده است و آثار غیرمستقیم یافتهها و محدودیت های آنها کدامند و امکان دارد داشتن اطلاعات کم خطرناک باشد. بنابراین برای این که مربیان در زمره افراد حرفه ای به شمار آیند، لازم است اطلاعاتشان راجع به یک موضوع معین، بسیار زیاد باشد. امکان ندارد هیچ یک از افراد درگیر در «پژوهش مبتنی بر مغز» همه راهکارهای موجود در تدریس موفقیت آمیز را موجه بدانند.
درواقع، اکثر راهکارهایی که برای تدریس موفقیت آمیز پذیرفته میشوند، مجموعه ای از روانشناسی بنیادی و خردمندی عمومی هستند که با کوشش و خطا اصلاح شده اند. اما به هر حال یافته های جدید، قادر است همه ما را در جهات سازنده تری هدایت کند. مطالعات ارزشمند جدید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
یادگیری چیست؟
«یادگیری» از آن دست واژههاییست که هرکس یک شناخت شهودی از آن دارد. با این همه مفهوم دقیق و علمی آن بسیار پیچیده و مشکل به نظر میرسد. به طور اساسی یادگیری به یک گروه از فرآیندها برای قراردادن چیزها در مغز و بازیابی آنها در آینده اطلاق میگردد. این گروه از فرآیندها شامل دریافت (acquiring)، کدنگاری (encoding)، ذخیرهسازی (storing) و بازیابی (retrieving) اطلاعات از مغز میباشد. هرجایی که شخص تجربهی پیشین خود را به یاد میآورد، مجموعهای از فرآیندهای کدنگاری، ذخیرهسازی و بازیابی درمورد آن تجربه در مغز اتفاق میافتد. ضعف حافظه (Memory failure) ، برای مثال فراموشی یک موضوع مهم، پیآمد آسیب در یکی از این فرآیندهای یادگیری است.
با این که مطلب ما دربارهی حافظه و یادگیری، بیشتر به کاربرد عملی آن بازمیگردد تا مفهوم علمی آن، شناخت برخی از مفاهیم مرتبط برای توضیح این فرآیندها ضروری به نظر میرسد.
اهمیت حافظه و یادگیری
یادگیری برای انسان و سایر موجودات زنده از اهمیت بنیادین برخوردار است. درعمل تمام فعالیتهای روزانهی ما (صحبتکردن، فهمیدن، خواندن، ارتباط اجتماعی و ...) وابسته به دریافت و ذخیرهی اطلاعات از محیط پیرامون ما میباشد. حافظه و یادگیری ما را قادر میسازد تا مهارتهای تازه بیاموزیم و رفتارهای تازه در خود ایجاد کنیم. بدون توانایی دسترسی به تجربیات یا اطلاعات گذشته، ما قادر نخواهیم بود تا زبان مادریمان را درک کنیم، دوستان و اقوام خود را بشناسیم، راه خانهمان را بیابیم و یا حتی بند کفشمان را ببندیم! زندگی سرشار از تجربههای مستقلی است که هریک میتواند جدید و ناشناخته باشد.
بدون یادگیری احتمالاً هیچگونه حیات انسانی وجود نمیداشت. محققان بسیاری بر روی پدیدهای مرتبط به حافظه تحقیق کردهاند و کوشیدهاند تا آن را اندازهگیری نمایند و پاسخ سؤالاتی مانند اینها پاسخ دهند که چرا مردم برخی اطلاعات را بهیاد میآورند و بعضی را از یاد میبرند؟ آیا می توان حافظه را تقویت کرد و یادگیری را بهبود بخشید؟ ظرفیت حافظه چقدر است؟ موضوع کاملاً مشخص آن است که عملکرد عمومی حافظه در همه یکسان است. با این همه یادگیری و حافظهی هریک از ما کیفیت و عملکرد خاص خود را دارد. و این بازمیگردد به این سؤال همیشگی که مغز چگونه کار میکند؟
حافظه و زمان
اغلب کسانی که بر روی حافظه تحقیق کردهاند، آن را دستکم به دو اصطلاح حافظهی کوتاهمدت (short term memory) و حافظهی بلند مدت (long term memory) تقسیم کردهاند. در ابتدای امر، مغز اطلاعات را به صورت موقتی و آنی در سیستم حسی – که به نام حافظهی حسی (Sensory Memory) نیز نامیده میشود و به بخشی اشاره دارد که چیزی را قبل از آنکه وارد حافظهی کوتاهمدت یا بلندمدت شود در خود نگه میدارد- ذخیره میکند. هریک از حواس ما روش مخصوصی را در نگهداشتن چیزی در این سیستم حسی دارد. وقتی چیزی از طریق چشم دیده میشود، ابتدا و موقتاً در سیستم حسی بصری (visuals system) جای میگیرد و حتی اگر چشمان خود را ببندید هنوز هم میتوانید آن را ببینید. وقتی صدایی را میشنوید، حتی پس از شنیدن آن صدا هم میتوانید آن را بشنوید. هر یک از حواس متد متفاوتی را برای این ماندگاری آنی و کوتاه مدت و با میزان ماندگاری زمانی متفاوت در سیستم حسی دارد. در صورتی که ما به این اطلاعات توجه نشان دهیم، آنگاه وارد حافظهی فعال میشود.
حافظهی کوتاهمدت یا حافظهی فعال (Working Memory)
اصطلاح «حافظهی کوتاهمدت» در ابتدای امر به این منظور استفاده میشد که اشاره داشته باشد به توانایی دستیابی به اطلاعات موجود در ذهن در زمان کوتاه. پس از شناخت بیشتر از این حافظه و کشف کاربردهای بیشتر آن، اصطلاح حافظهی فعال برای آن مورد استفاده قرار گرفت که بازمیگردد به توانایی مرتبسازی اطلاعات و ثبت آن در حافظهی بلندمدت.
اطلاعات میتوانند در حافظهی فعال باقی بمانند، به شرط آنکه تکرار شوند. با گفتن مکرر یک شمارهی تلفن، مادامی که آن شماره را تکرار کنید در حافظهی فعال شما باقی میماند. کافیست تا عمل تکرار را متوقف کنید تا آن شماره را فراموش کنید (ممکن هم هست که فراموش نکنید! دربارهی انتقال چیزها از حافظهی فعال به حافظهی بلندمدت صحبت خواهیم کرد).
حافظهی فعال دارای محدودیتهاییست. با اینکه میتواند اطلاعات بسیار زیادی را نگهدارد، حجم این اطلاعات در برابر آنچه ما در مقام یک انسان تمایل به یادگیری آن داریم، خیلی هم زیاد به نظر نمیرسد. تحقیقات پذیرفته شده در این زمینه نشان میدهد که ما میتوانیم حدود هفت موضوع را در حافظهی فعال نگهداری کنیم.
حافظهی فعال نقش بسیار مهمی در فعالیتهای فکری مانند حل یک مسأله در ذهن دارد. به نظر میرسد که قدرت این حافظه به سن انسان بستگی دارد و همچنین میتواند تحت تأثیر عوامل دیگری هم قرار گیرد.
سادهترین راه فکر کردن به حافظهی فعال آن است که بگوییم این حافظه وقتی وارد صحنه میشود که عملی صورت میگیرد.
حافظهی بلندمدت
در ادامه آنچه که در ارتباط با حافظه و یادگیری باقی میماند، به حافظهی بلندمدت بازمیگردد؛ از آنچه چند لحظهی پیش آموختهاید تا آنچه از دوران کودکی یاد گرفتهاید. عموماً حافظهی بلندمدت به آن سیستم از مغز اشاره دارد که توانایی ذخیره و بازیابی اطلاعات را به صورت تقریباً ماندگار داراست.
نظریات مختلفی درخصوص چگونگی ثبت اطلاعات در این حافظه وجود دارد.یک نظریه حاکی از آن است که اطلاعات ابتدا وارد حافظهی فعال شده و پس از طی یک فاصلهی زمانی وارد حافظهی بلندمدت میگردد. نظریاتی هم وجود دارند که میگویند این دو حافظه به صورت موازی و با هم کار میکنند. این موضوع به هرحال تأثیری در نحوهی عملکرد «نرمافزار لایتنر» ندارد.
آنچه تاکنون مسلم است ایناست که محدودیتی برای ظرفیت حافظهی بلندمدت وجود ندارد. مردم همواره در حال آموختن معلومات و مهارتهای تازهای در طول زندگی خود هستند.
یک مدل ساده از حافظه درک عملکرد آن را واضحتر میکند:
/
براساس این مدل، اطلاعاتی که وارد مغز میشود، ابتدا موقتاً در حافظهی حسی ذخیره میگردد. اگر ما به آن توجه نشان دهیم، آنگاه این اطلاعات وارد حافظهی فعال یا کوتاه مدت شده و قابل استفاده میگردد. در نهایت از طریق تکنیکهای کدنگاری مانند تکرار و مرور ذهنی، این اطلاعات به حافظهی بلندمدت انتقال مییابد. بازیابی اطلاعات از حافظهی بلند مدت آن را مجدداً به حافظهی فعال وارد کرده و فعال و قابل استفاده میسازد.
هدف «نرمافزار لایتنر» در حقیقت کنترل وجوه مختلف عملیات «کدنگاری» در حافظه است تا این اطمینان حاصل شود که اطلاعات بیشتر و با روشی سادهتر وارد حافظهی بلند مدت شود.
بازیابی اطلاعات
هرمان ابینگهاوس (Hermann Ebbinghaus) دانشمند پیشتازی بود که برای نخستین بار تلاش کرد تا بفهمد مغز انسان چگونه آموختهها و تجربههای پیشین شخص را به یاد میآورد. در سالهای 1890 تا 1909، او آزمایشهای فراوانی را به دقت پیریزی و اجرا نمود تا دریابد ما چگونه به یاد میآوریم و چگونه به یاد نمیآوریم. این آزمایشها تا آنجا توسعه پیدا کرد که وی توانست فرمول خاصی را کشف نماید که میزان نگهداری اطلاعات آموخته شده را توسط مغز بیان میکرد.
بیان سادهی کشف این دانشمند آن است که بدون تکرار و دیگر تکنیکهای کدنگاری اطلاعات، مغز اطلاعات دریافت شده را نه با سرعت ثابت و خطی، بلکه به صورت فزاینده و نمایی (به توان 2) فراموش میکند. مغز ما تقریبا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 102
یادگیری و انواع آن
مقدمه :
یادگیری تغییر نسبتا دایمی در رفتار است که در نتیجه تمرین حاصل شده است. تغییراتی در رفتار که حاصلاش (و نه تمرین) ، با شرایط موقت جاندار (مثل خستگی یا حالات ناشی از مصرف برخی داروها) باشند مشمول این تعریف نمیشود
نقش یادگیری در همه صحنههای زندگی نمایان است. یادگیری نه تنها در آموختن خاص مطالب درسی ، بلکه در رشد هیجانی ، تعامل اجتماعی و حتی رشد شخصیت نیز دخالت دارد. مثلا یاد میگیریم از چه چیزی بترسیم، چه چیز را دوست بداریم. چگونه مودبانه رفتار کنیم و چگونه صمیمیت نشان دهیم.
انواع یادگیری
از چهار نوع یادگیری مشخص میتوان گفتگو کرد. این چهار گروه شامل خوگیری ، شرطی سازی کلاسیک ، شرطی سازی عامل و یادگیری پیچیده است که هر کدام را بطور مختصر توضیح میدهیم.
خوگیری
خوگیری ساده ترین نوع یادگیری است و آن عبارت از نادیده گرفتن محرکی است که با آن مانوس شدهایم، یا پیامد مهمی برای ما ندارد. به عنوان مثال ما به صدای تیک تک ساعت عادت کردهایم لذا یاد گرفتن اینکه صدای تیک تاک ساعت تازهای را نشنویم نمونهای از خوگیری است.
شرطی سازی کلاسیک
شرطی سازی کلاسیک یعنی پیوند دادن دو محرک در اثر مجاورت. پس از آن که محرک خنثی (محرک شرطی) چند بار با محرک غیر خنثی (محرک غیر شرطی) ، محرکی که بطور طبیعی و ثابت پاسخی ایجاد میکند، همراه شد، از خنثی بودن ساقط میشود و میتواند به تنهایی همان پاسخ را ایجاد کند. مثلا نوزاد یاد میگیرد که دیدن پستان مادر ، چشیدن شیر را در پی دارد.
شرطی سازی عامل
طبق نظریه شرطی شدن عامل ، ارگانیسم یاد میگیرد که رفتار تقویت شده را تکرار کند. اولین پاسخهای درست با کوشش و خطایی تصادفی یا با راهنمایی فیزیکی یا کلامی حاصل میشود. رفتارهای تقویت شده ، با فراوانی بیشتر ظاهر میشوند. مثلا کودک میآموزد که کتک زدن خواهر یا برادر سرزنش والدین را به دنبال دارد.
یادگیری پیچیده
این نوع یادگیری متضمن چیزی بیش از تشکیل پیوندها است. مثلا بکار گیری راهبرد معینی برای حل یک مسئله یا طراحی یک نقشه ذهنی از محیط خود.
اساس عصبی یاد گیران
پژوهشگران عقیده دارند که اساس عصبی یادگیری را باید در تغییرات ساختاری دستگاه عصبی جستجو کرد و به همین سبب بیش از پیش به بررسی این تغییرات در سطح پیوندهای عصبی پرداختهاند
هیلگاد روانشناس آمریکایی در یک تعریف جامع یادگیری را اینگونه تعریف میکند: " یادگیری یعنی؛ تغییر نسبتا پایدار در رفتار که بر اثر تجربه در تواناییهای بالقوه فرد بوجود میآید."
دیدکلی
تفاوت سطح انسان قرن 21 با اجداد غارنشین را چه چیزی پر میکند؟
یادگیری در زندگی انسان چه نقشی دارد ؟
ایا یادگیری محدود به مدارس و آموزشگاهها است ؟
نقش یادگیری در همه صحنههای زندگی نمایان است. یادگیری تنها آموختن مهارتی خاص با مطالب درسی نیست؛ بلکه در رشد هیجانی ، رشد شخصیتی ، تعامل اجتماعی انسان دخالت دارد. انسان یاد میگیرد که از چه چیزی بترسد، چه چیزی را دوست بدارد و کجا چگونه رفتار کند. در واقع نوزاد از همان لحظه تولد درگیر فرآیند یادگیری میشود و این توانایی است که باعث پیشرفت و تفاوت روزانه او تفاوت انسانهای یک نسل از انسانهای نسل قبل از خودشان میشود.فرآیند یادگیری با توجه به اهمیتش همیشه مورد توجه بوده و در این مورد دانشمندان بسیاری اظهار نظر ، پژوهش و نظریه پردازی کرده و جواب بسیاری از سوالات را روشن کردهاند، بطوری که میتوان با صراحت و اطمینان در مورد اینکه "یادگیری چیست ؟ ، چگونه رخ میدهد و عوامل موثر کدام هستند ؟ " بحث کرد.
ویژگیهای یادگیری
تغییر در رفتار
یادگیری همره با "تغییر" است، به گونهای که بعد از کسب یادگیری موجود زنده (از جمله انسان) رفتارش (بیرونی یا درونی) به یک روش یا حالت جدید تغییر مییابد. این تغییر هم در رفتارهای ساده و هم در رفتارهای پیچیده دیده میشود.
پایداری نسبی
درست است که یادگیری همراه با تغییر است ولی هر تغییری یادگیری محسوب نمیشود، بلکه تغییرات ناشی از یادگیری پایداری (Permanency) دارند؛ و تغییراتی که پایداری نداشته باشند را نمیتوان به یادگیری نسبت داد (نظیر تغییرات ناشی از مصرف دارو یا مواد ، هیجانها ، خستگی و... که پس از رفع اثر دارو ، موضوع هیجان یا رفع خستگی و...تغییرات نیز ناپدید میشوند). فردی که مسئله یا چیزی را یاد گرفته است تغییرات حاصل از آن را همواره با خود دارد و در مواقع لازم به اجرا در میآورد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
یادگیری مبتنی بر مغز
اشاره: علوم بنیادی اعصاب (عصب شناسی و رفتارشناسی مغز و سلسله اعصاب)، از جمله دانش های پیچیده ای است که به تدریج و آرام- آرام وارد عرصه های زندگی میشود. امروزه کاربردهای عصب شناسی در علوم تربیتی و آموزش و پرورش، گسترده تر از سایر زمینهها نمود یافته است. آن چه در پی میآید مقاله ای است که از مجله معروف و حرفه ای «رهبری آموزشی» ترجمه شده است که به رغم سنگین بودن برخی از بخش های آن، قابل تعمق و خواندنی است. نکته های خارج شده در این مقاله، میتواند فرضیات بسیاری از پژوهش های تربیتی و رفتاری را شکل دهد. در «علوم اعصاب» مطالب زیادی دارد که میتواند به درک ما از تدریس و یادگیری بیفزاید. اما برای آوردن پژوهش به بیرون از آزمایشگاه و به داخل کلاس درس، باید محتاط باشیم. ما مطالب فراوانی در مورد ارتباطات بین مغز و راهکارهای کلاس درس شنیده ایم. اما در این مورد، واقعاً چه میدانیم؟ مربیانی که حلقه اتصال «علوم مغز» را با تدریس و یادگیری مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند، باید در مورد نحوه تفسیر و استفاده از پژوهش، محتاط باشند و سنجیده عمل کنند. کسانی از ما، که در حرفه تعلیم و تربیت، پژوهش های علوم بنیادی اعصاب را مطالعه میکنند، میکوشند آنها را با داده های روان شناسی کاربردی یا «علوم شناختی» سازگار سازند.
هنگامی که به «مطالعات چندگانه» با مثال های خوب و شواهد روشن برمی خوریم، آنها را به دیگر مربیان خاطر نشان میکنیم و هیچ وقت نمی گوییم:«پژوهش های مغزی ثابت میکند که....» زیرا در واقع پژوهش مغزی چیزی در مورد حرفه تعلیم و تربیت ثابت نمی کند؛ بلکه ممکن است فقط مسیر بخصوصی را نشان دهد. نارضایی از یادگیری مبتنی بر مغز دیدگاه های من در مورد نارضایی های اصلی از یادگیری مبتنی بر مغز به این قرار است: برخی افراد، اغلب تصویر غلطی از یافتهها ارائه میدهند. این انتقاد درستی است. بسیاری از مربیان خیرخواه فکر میکنند که یک «مطالعه تک رشته ای»، حتی بدون وجود راهکارها کلاس درس را توجیه میکند. هیچ گونه مدرک و دلیلی که این امر را به اثبات برساند، نیست. مربیانی که از پژوهش استفاده یا آن را نقل میکنند، باید بدانند چه چیزی موجب خوب شدن پژوهش میشود؛ چه کسی بودجه آن را تأمین میکند؛ پژوهشگر تا چه اندازه شهرت دارد؛ پژوهش چگونه طراحی شده است و آثار غیرمستقیم یافتهها و محدودیت های آنها کدامند و امکان دارد داشتن اطلاعات کم خطرناک باشد. بنابراین برای این که مربیان در زمره افراد حرفه ای به شمار آیند، لازم است اطلاعاتشان راجع به یک موضوع معین، بسیار زیاد باشد. امکان ندارد هیچ یک از افراد درگیر در «پژوهش مبتنی بر مغز» همه راهکارهای موجود در تدریس موفقیت آمیز را موجه بدانند.
درواقع، اکثر راهکارهایی که برای تدریس موفقیت آمیز پذیرفته میشوند، مجموعه ای از روانشناسی بنیادی و خردمندی عمومی هستند که با کوشش و خطا اصلاح شده اند. اما به هر حال یافته های جدید، قادر است همه ما را در جهات سازنده تری هدایت کند. مطالعات ارزشمند جدید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
یادگیری
چکیده:
امروزه آموزش مهارتهای پایه از مرز خواندن، نوشتن و حساب کردن و استدلال کردن فراتر رفته و آموزش مهارتهای فناوری اطلاعات و ارتباطات قلب و هسته مرکزی بسیاری از نظامهای آموزش و پرورش جهان را تشکیل داده است.
ادغام فناوری اطلاعات و ارتباطات در نظام آموزشی کشور علاوه بر ملاحظات فرهنگی، اقتصادی ، اجتماعی ، تکنولوژیکی و ارزشی ، مستلزم بستر سازی و آماده سازی دقیق ، عالمانه، آگاهانه و همه جانبه نگری است. از آنجایی که نهادینه کردن فناوری اطلاعات و ارتباطات درنظام آموزشی کشور ،گذر از مراحل انتقال ایده، ایجاد ، جذب و بومی سازی ، اشاعه و مستند سازی را طلب می کند، دسترسی به منابع و ذخایر دانش و تجربیات جهانی به تسهیل این گذر کمک می کند.
پیشرفتهای فناوری منجر به تحول در کار ، و تغییر در سازماندهی کار شده است. بنابراین صلاحیتها و شایستگی مورد نیاز در حال تغییر می باشد . صلاحیتهایی که اهمیت می یابند عبارتند از :
تفکر انتقادی ، صلاحیتهای گسترده عمومی، شایستگی در زمینه فناوری اطلاعات و ارتباطات و توانایی در کار کارشناسی، تصمیم گیری ، سر و کار داشتن با موقعیتهای پویا، کار به عنوان عضوی از گروه، برقراری ارتباطهای موثر (قورچیان ،1382).
مفاهیم کلیدی: یادگیری – آموزش مجازی – ICT - ارتباطات
مقدمه:
تغییر نقش معلم درکلاس درس
فناوری چه تأثیری بر مدارس می گذارد؟
چگونه یادگیری را غنی تر می سازد؟
فناوری چه تأثیری بر معلم و روش تدریس او دارد؟
معلم چگونه تغییر می کند؟
ورود ICT به کلاسهای درس ، چه تأثیری بر معلمان دارد؟
آیا بر کار و فعالیت آن ها می افزاید یا آن را کاهش می دهد؟
آیا ICT ابزاری برای کمک به تدریس برنامه ی درسی است یا محتوای برنامه را افزایش می دهد؟
ICT یکی از عوامل تغییر در کلاس درس است که ویژگی مهمی دارد و آن ، این که هم عاملی برای ایجاد تغییرات و هم ابزاری تغییر دهنده است.
فناوری های جدید ارتباطات و اطلاعات، دنیایی راکه در آن زندگی می کنیم و روش های یادگیری چگونه زیستن را تغییر داده اند. ICT ، منبعی با ارزش برای تولید دانش ، بستری مناسب برای انتقال محتوا و ابزاری توانمند برای ایجاد تعامل در فرایند یاددهی_ یادگیری در کلاس درس می باشد.