واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درباره هپاتیت 10 ص با فرمتword

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

آشنایی با بیماری هپاتیت

گردآورنده :

آرزو محمدی نژاد

پاییز 85

فهرست

کبد سالم

ساختمان و عمل دستگاه گوارش

ساختمان و محل کبد

وظایف کبد

هپاتیت چیست؟

نشانه هپاتیت حاد

هپاتیت «آ»

هپاتیت «ب»

راههای انتقال هپاتیت «ب»

ناقلین هپاتیت «ب»

تشخیص هپاتیت «ب»

هپاتیت «سی»

راههای انتقال هپاتیت «سی»

کبدسالم :

 کبد شما بزرگترین عضو درون بدنتان می باشد و از طرفی دیگر پیچیده ترین آنها نیز هست. کبد نقش مهم و حیاتی در تنظیم فعل و انفعالات درونی بدن دارد. این اعمال برای حفظ حیات و انجام فعالیتهای مناسب بدن ضروری است. بطور ساده می توان گفت که بدون کبد نمی توان زندگی کرد. وقتی غذایی خورده می شود به همان صورت در بدن مصرف نشده و بعد از جذب و ورود به خون باید از میان کبد بگذرد و در این میان، کبد درامر بسته بندی و ذخیره نمودن این مواد نقش مهمی دارد.

ساختمان و عمل دستگاه گوارش:

دستگاه گوارش نقش مهمی در جذب مواد غذایی ( مواد خورده شده ) و دفع مواد زاید بدن دارد و گاهی دچار بیماریهای گوناگونی می شود که در برخی مواقع به غلط به بیماری کبدی نسبت داده می شود . مثلا" یبوست یکی از مشکلات شایع در بیماران است. اغلب بیماران عدم کارکرد مناسب دستگاه گوارش را به کبد نسبت می دهند.

دستگاه گوارش به شکل لوله ای توخالی است که از حفره دهان شروع شده و به مقعد ختم می شود. تمام قسمتهای مختلف دستگاه گوارش، موادی را به درون حفره گوارشی ترشح یا موادی را از درون آن جذب می کنند. غذا پس از خردشدن در دهان، وارد مری و سپس معده شده و به دنبال انجام فعل و انفعالات مختلف برروی آن ، در روده ها جذب می شود. کبد که در قسمت راست و بالای شکم قرار دارد، ترشحات خود را از طریق مجاری صفراوی به درون اثنی عشر می ریزد و به این طریق ، نقش خود را در هضم مواد غذایی ایفاء می نماید.

ساختمان و محل کبد :

 کبد بزرگترین عضو بدن شما است و در داخل شکم ، سمت راست و فوقانی آن و در زیر دنده ها قرار دارد. برخی از اعضای حیاتی بدن در اطراف کبد قرار دارند. در قسمت فوقانی کبد، دیافراگم و ریه ها و در پشت آن کلیه راست و در زیر آن روده کوچک و بزرگ قرار دارند. وزن کبد حدود 1/5 تا 2 کیلوگرم می باشد. کبد به چهار قسمت تقسیم می شود . داخل کبد میلیونها مجاری ریز وجود دارند که وظیفه آنها انتقال صفرای ساخته شده در کبد می باشد. به همین دلیل به آنها مجاری صفراوی داخل کبدی گفته می شود. این مجاری کم کم به هم متصل شده و درنهایت به صورت دو مجرا به ضخامت 1 الی 2 میلی متر از کبد خارج شده ، محتویات خود را به داخل کیسه صفرا می ریزند. خونرسانی به کبد بسیار زیاد اشت و به آن جگر سیاه نیز گفته می شود. تقریبا" تمامی خونی که از روده ها خارج می شود ، از طریق یک ورید ( سیاهرگ ) به داخل کبد   می ریزد و از آنجا پس ازتغییراتی که بر روی آن صورت می گیرد به یک سیاهرگ دیگر رفته و در نهایت به قلب می روند . سرخرگ و سیاهرگها خونرسانی کبد را انجام داده و مواد مغذی مورد نیاز برای حفظ سلامتی کبد را تامین می نمایند.

وظایف کبد:

کبد مانند یک کارخانه بزرگ شیمیایی در تمام شبانه روز فعالیت می نماید و در تنظیم بسیاری از امور داخلی بدن ، سوخت و ساز مواد و  سم زدایی آنها نقش مهمی را ایفا می نماید.

1-آماده سازی و ذخیره مواد در کبد

2-تولید مواد مورد نیاز بدن

3-تنظیم ترکیب خون

4-سوخت و ساز مواد غذایی ، داروها و دیگر مواد

5-سم زدایی و دفع مواد مضر

6-تسهیل هضم مواد غذایی با تولید و ترشح صفرا

7-تولید عوامل انعقادی

8-ذخیره آهن

خوشبختانه ادامه حیات با بخش کوچکی از کبد نیز امکان پذیر است. در بیماریهای مختلف خصوصا" هپاتیت ویروسی ، کبد دچار التهاب و تخریب می شود ولی غالبا" تا مراحل انتهایی فقط قسمتی از عملکرد کبد مختل شده و تنها در مراحل پیشرفته ، نارسایی کبد خود را نشان می دهد.

هپاتیت چیست ؟

هپاتیت از نظر لغوی به معنای (( التهاب و ورم کبد )) می باشد. مهم ترین عوامل ایجاد کننده آن ویروس ها هستند. مشروبات الکلی ، داروها، سموم و برخی بیماری های ارثی نیز سبب هپاتیت می شوند. ویروس ها موجودات بسیار ریزی هستند که با چشم معمولی دیده نمی شوند. برای دیدن آنها نیاز به تجهیزات پیشرفته ای از جمله میکروسکوپ الکترونی است. تاکنون حداقل شش نوع ویروس مسئوول بروز انواع مختلف هپاتیت شناسایی شده اند که در طی قرنها میلیونها انسان دچار انواع هپاتیت ویروسی شده اند. اکثر بیماران مبتلا به هپاتیت ویروسی علامتی ندارند و بیماری آنها با انجام آزمایش مشخص می شود. به هر حال د رتعدادی از بیماران ، علایم حاد بیماری وجود دارد. به دنبال تماس با ویروس مولد هپاتیت و پس از طی دوره ای که از هفته ها تا ماهها متغیر است و تحت عنوان دوره نهفته گفته می شود ، علایم حاد ابتلا به هپاتیت ویروسی ظاهر می شود این علایم عبارتند از : بی اشتهایی ، خستگی مفرط، کوفتگی و استفراغ ، درد شکم ، تیره شدن ادرار ، کم رنگ شدن مدفوع و زردی پوست .

علایم بیماری معمولا" روزها و یا هفته ها طول می کشد و علایم بیماری خود بخود برطرف می شوند ، باید توجه داشت که علایم شبه آنفلوآنزا به صورت درد عضلانی ، خستگی ، تب خفیف می تواند روزها یا هفته ها قبل از بروز علایم حاد بیماری دیده شوند.

نشانه ها ی هپاتیت حاد :



خرید و دانلود  تحقیق درباره هپاتیت 10 ص با فرمتword


تحقیق صفت ضمیر قید 10 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

صفت . ضمیر . قید

صفت (دستور زبان)

صِفَت، واژه‌ای است که حالت و چگونگی چیزی یا واژه ای را برساند و اقسام آن از این قرار است : صفت فاعلی، صفت مفعولی، صفت تفضیلی و صفت نسبی.

برای واژه صفت که عربی است برابرهای فارسی «فروزه» و «چگون‌واژه» پیشنهاد شده است.

صفت فاعلی

آن است که بر کنندهٔ کار یا دارندهٔ معنی دلالت کند و علامت آن عبارت است از : 1- " نده" که در پایان فعل امر می آید : پرسنده، خواهنده، شناسنده، بافنده 2- " ان " مثل : خواهان، پرسان، دمان، روان، دوان 3- " الف " که آن نیز در پایان فعل امر می آید، مثل : شکیبا، زیبا، خوانا، گویا، بینا، پویا 4- " ار " غالبا در آخر فعل ماضی می آید، مثل : خریدار، خواستار، برخوردار، نامردار، گرفتار 5- " گار " که بیشتر در آخر فعل امر و ماضی می آید، مثل : آموزگار، پرهیزگار، آمرزگار، آفریدگار 6- " کار " که غالبا به آخر اسم معنی ملحق می‌شود، مثل : ستمکار، فراموشکار 7- " گر " در آخر اسم معنی می آید، مثل : پیروزگر، دادگر، بیدادگر

صفت فاعلی که به " نده " ختم شود، غالبا در عمل و صفت غیر ثابت استعمال می‌شود، مثل : رونده، یعنی کسی که عمل رفتن را انجام می‌دهد

صفاتی که به " ان " ختم می‌شود، بیشتر معنی حال را می‌دهد : سوزان، نالان، روان، دوان صفاتی که به " الف " ختم می‌شود، حالت ثابت را می رساند، مثل : دانا لغاتی که به " گار، کار، گر " ختم می‌شود مبالغه را می رساند مثل : آموزگار، ستمکار، ستمگر

"گار" همیشه بعد از کلماتی که از فعل مشتق می‌شود می آید ولی " کار " پس از اسم معنی و غیر مشتق به کار می‌رود .

" گر " در غیر اسم معنی، شغل را می رساند، مانند : آهنگر و این جز صفات فاعلی نیست .ترکیب صفت فاعلی

صفت فاعلی چهار قسم دارد :

1- حالت اضافی که صفت، به مابعد ِ خود اضافه می‌شود : فزایندهٔ باد آوردگاه فشانندهٔ خون ز ابر سیاه

2- با تقدّم صفت و حذف کسرهٔ اضافه : جهاندار محمود ِ گیرنده شهر ز شادی به هرکس رساننده بهر

3- با تاخیر صفت بدون آن که در آن تغییری رخ دهد : منم گفت یزدان پرستنده شاه مرا ایزد پاک داد این کلاه

4- با تاخیر صفت و حذف علامت صفت " نده " مانند سرافراز، گردن فراز که سرفرازنده و گردن فرازنده بوده و این کار قیاسی است .

هرگاه صفت فاعلی با مفعول یا یکی از قیود مثل : بیش، کم، بسیار، پیش، پس و نظایر آن ترکیب شود علامت صفت حذف می‌شود مثل : کامجوی، پیش گوی، کم گوی، بسیار دان، پیشرو، پس رو

صفای که به " ان " ختم می‌شود، هرگاه مکرر شود، ممکن است علامت صفت را از اول حذف کنند، مثل : لرزلرزان، جنب جنبان، پرس پرسان، کش کشان

صفت مفعولی

صفت مفعولی بر آنچه فعل بر او واقع شده باشد، دلالت می‌کند، مانند : پوشیده، برده. یعنی آنچه، پوشیدن و بردن بر او واقع شده باشد و علامت آن " ه " ماقبل مفتوح است که در آخر فعل ماضی در می آید .

ترکیبات صفع مفعولی از این قرار است : 1- آن که صفت را مقدم داشته، اضافه کنند، مانند : پرودهٔ نعمت، آلودهٔ منت . 2- با تقدیم صفت و حذف حرکت اضافه، مانند : آلوده نظر 3- آن که صفت را در آخر آورند و هیچ تغییری ندهند، مثل : خوا آلوده، شراب آلوده 4- مانند نوع سوم ولی با حذف علامت صفت، مثل : خاک آلود، نعمت پرورد، دستپحت 5- با تاخیر صفت و حذف " ده " از پایان آن، چنانکه به ترکیب صفت فاعلی شبیه باشد : پناه پرور، دست پرور

هر گاه بخواهند صفت مفعولی را که تخفیف یافته، جمع ببندند آن را به حال اول بر می گردانند، مثلاً : دست پروردگان ولی در تخفیف صفت فاعلی برگردانیدن به حال اصلی لازم نیست، مثل : گردنکشان، سرافرازان، نامداران

صفت تفضیلی

صفت تفضیلی، آن است که در آخر آن لفط " تر " افزوده شود و مفاد آن، ترجیح موصوف است بر شخص دیگر که در وجود صفت با او شریک و همتاست و آن تنها به آخر صفت و کلماتی که در معنی صفت باشد، پیوسته شود، مانند : گوینده تر، شتابنده تر، فزاینده تر، گریانده تر، مردتر، برتر

صفت تفضیلی به یکی از سه طریق زیر استعمال می‌شود :

1- با " از " : خرد از مال سودمندتر است . 2- با " که" : دانش، بهتر که مال. سیرت، پسندیده تر که صورت . 3- با اضافه، چنانکه گوییم : تواناتر ِ مردم کسی است که دانایی او فزونتر باشد .

هر گاه بخواهند صفت تفضیلی را اضفه کنند : " ین " در آخر آن می آورند : بزرگ‌ترین ِ شعرای ایران، فردوسی است .

طرز استعمال صفت



خرید و دانلود تحقیق صفت   ضمیر   قید 10 ص


تحقیق صفت (دستور زبان) 10 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

صفت (دستور زبان)

صِفَت، واژه‌ای است که حالت و چگونگی چیزی یا واژه ای را برساند و اقسام آن از این قرار است : صفت فاعلی، صفت مفعولی، صفت تفضیلی و صفت نسبی.

برای واژه صفت که عربی است برابرهای فارسی «فروزه» و «چگون‌واژه» پیشنهاد شده است.

صفت فاعلی

آن است که بر کنندهٔ کار یا دارندهٔ معنی دلالت کند و علامت آن عبارت است از : 1- " نده" که در پایان فعل امر می آید : پرسنده، خواهنده، شناسنده، بافنده 2- " ان " مثل : خواهان، پرسان، دمان، روان، دوان 3- " الف " که آن نیز در پایان فعل امر می آید، مثل : شکیبا، زیبا، خوانا، گویا، بینا، پویا 4- " ار " غالبا در آخر فعل ماضی می آید، مثل : خریدار، خواستار، برخوردار، نامردار، گرفتار 5- " گار " که بیشتر در آخر فعل امر و ماضی می آید، مثل : آموزگار، پرهیزگار، آمرزگار، آفریدگار 6- " کار " که غالبا به آخر اسم معنی ملحق می‌شود، مثل : ستمکار، فراموشکار 7- " گر " در آخر اسم معنی می آید، مثل : پیروزگر، دادگر، بیدادگر

صفت فاعلی که به " نده " ختم شود، غالبا در عمل و صفت غیر ثابت استعمال می‌شود، مثل : رونده، یعنی کسی که عمل رفتن را انجام می‌دهد

صفاتی که به " ان " ختم می‌شود، بیشتر معنی حال را می‌دهد : سوزان، نالان، روان، دوان صفاتی که به " الف " ختم می‌شود، حالت ثابت را می رساند، مثل : دانا لغاتی که به " گار، کار، گر " ختم می‌شود مبالغه را می رساند مثل : آموزگار، ستمکار، ستمگر

"گار" همیشه بعد از کلماتی که از فعل مشتق می‌شود می آید ولی " کار " پس از اسم معنی و غیر مشتق به کار می‌رود .

" گر " در غیر اسم معنی، شغل را می رساند، مانند : آهنگر و این جز صفات فاعلی نیست .

ترکیب صفت فاعلی

صفت فاعلی چهار قسم دارد :

1- حالت اضافی که صفت، به مابعد ِ خود اضافه می‌شود : فزایندهٔ باد آوردگاه فشانندهٔ خون ز ابر سیاه

2- با تقدّم صفت و حذف کسرهٔ اضافه : جهاندار محمود ِ گیرنده شهر ز شادی به هرکس رساننده بهر

3- با تاخیر صفت بدون آن که در آن تغییری رخ دهد : منم گفت یزدان پرستنده شاه مرا ایزد پاک داد این کلاه

4- با تاخیر صفت و حذف علامت صفت " نده " مانند سرافراز، گردن فراز که سرفرازنده و گردن فرازنده بوده و این کار قیاسی است .

هرگاه صفت فاعلی با مفعول یا یکی از قیود مثل : بیش، کم، بسیار، پیش، پس و نظایر آن ترکیب شود علامت صفت حذف می‌شود مثل : کامجوی، پیش گوی، کم گوی، بسیار دان، پیشرو، پس رو

صفای که به " ان " ختم می‌شود، هرگاه مکرر شود، ممکن است علامت صفت را از اول حذف کنند، مثل : لرزلرزان، جنب جنبان، پرس پرسان، کش کشان

صفت مفعولی

صفت مفعولی بر آنچه فعل بر او واقع شده باشد، دلالت می‌کند، مانند : پوشیده، برده. یعنی آنچه، پوشیدن و بردن بر او واقع شده باشد و علامت آن " ه " ماقبل مفتوح است که در آخر فعل ماضی در می آید .

ترکیبات صفع مفعولی از این قرار است : 1- آن که صفت را مقدم داشته، اضافه کنند، مانند : پرودهٔ نعمت، آلودهٔ منت . 2- با تقدیم صفت و حذف حرکت اضافه، مانند : آلوده نظر 3- آن که صفت را در آخر آورند و هیچ تغییری ندهند، مثل : خوا آلوده، شراب آلوده 4- مانند نوع سوم ولی با حذف علامت صفت، مثل : خاک آلود، نعمت پرورد، دستپحت 5- با تاخیر صفت و حذف " ده " از پایان آن، چنانکه به ترکیب صفت فاعلی شبیه باشد : پناه پرور، دست پرور

هر گاه بخواهند صفت مفعولی را که تخفیف یافته، جمع ببندند آن را به حال اول بر می گردانند، مثلاً : دست پروردگان ولی در تخفیف صفت فاعلی برگردانیدن به حال اصلی لازم نیست، مثل : گردنکشان، سرافرازان، نامداران

صفت تفضیلی

صفت تفضیلی، آن است که در آخر آن لفط " تر " افزوده شود و مفاد آن، ترجیح موصوف است بر شخص دیگر که در وجود صفت با او شریک و همتاست و آن تنها به آخر صفت و کلماتی که در معنی صفت باشد، پیوسته شود، مانند : گوینده تر، شتابنده تر، فزاینده تر، گریانده تر، مردتر، برتر



خرید و دانلود تحقیق صفت (دستور زبان) 10 ص


تحقیق شرح حال مولوی 10 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

* عنوان مورد بررسی :

 

* زیر نظر استاد محترم :

جناب آقای دانش پژوه

* محقّق و گردآورنده :

بهمن ن‍‍ژادغفار

202

(زمستان1384 )

نام او به اتفّاق تذکره نویسان محمّد و لقب او جلال الدّین است و همه مورّخان او را بدین نام و لقب شناخته اند و او را جز جلال الدّین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند .

« خطاب لفظ خداوندگار گفته ی بهاء ولد است » و در بعضی از شروح مثنوی هم از وی به مولانا خداوندگار تعبیر می شود و احمد افلاکی در روایتی از بهاء ولد نقل می کند « که خداوندگار من از نسل بزرگ است » و اطلاق خداوندگار با عقیده الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقدند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت به مریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد ، چنانکه نظر به همین عقیده بعضی اقطاب ( بعد از عهد مغول ) به آخر و اوّل اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .

لقب مولوی که از دیر زمان صفویه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد و در زمان خود و وی و حتی در عرف تذکره نویسان قرن نهم شهرت نداشته است و جز عناوین و لقب های خاص او نیست و ظاهراً این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولانای روم گرفته شده است .

در منشا ت قرن ششم ، القاب را ، به مناسبت ذکر جناب و امثال آن پیش از آنها با یای نسبت استعمال کرده اند . مثل جناب اوحدی فاضلی اجلی و تواند بود که اطلاق مولوی هم از این قبیل بوده و به تدریج بدین صورت یعنی با حذف مو صوف به مولانای روم اختصاص یافته است و موید این احتمال آن است که در نفحات الانس این لقب بذین صورت (خدمت مولوی ) بکرات در طی ترجمه ی حال وا به کار رفته و در عنوان ترجمه ی حال وی ، نه در این کتاب نه در منابع قدیمیتر مانند تاریخ گزیده و مناقب العارفین کلمه ی مولوی نیامده است . لیکن شهرت مولوی به مولوی روم ، مسلّم است و به صراحت از گفته ی حمد الله مستوفی و فحوای اطلاقات تذکره نویسان مستفات می شود و در مناقب العارفین هر کجا لفظ (مولانا) ذکر می شود مراد همراهان جلال الدین محمد است .

احمد افلاکی در عنوان او لفظ ( سر الله الاعظم ) آورده ، ولی در ضمن کتاب به هیچ وجه بدین اشاره نکرده است و در ضمن کتب دیگر هم دیده نمی شود .

مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سنه 604 هجری قمری اتفاق افتاد و علّت شهرت او به رومی و مولانای روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه بیشتر عمر و مدفن اوست بوده است ، چنانکه خود وی نیز همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ دل نبوده است .

نسبش به گفته ی بعضی ، از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و این را که مولانا در حقّ فرزند معنوی خود حسام الدّین چلپی گوید ؛ دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن به صراحت می رساند که نسبت حسام الدین به ابوبکر بالاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیّت و وجود مولوی که مربّی و مرشد او زاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فایده ای بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارمیه و نسبت او از طریق انهلال و قلب عنصر به شیخ مکرّم یعنی ابوبکر مترتب نمی شود .

پدر مولانا محمد بن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است و او را سلطان العلماء لقب داده اند و پدر او حسین ابن احمد خطیبی به روایت افلاکی از افاضل روزگار و علّامه زمان بود ، چنان که رضی الدین نیشابوری در محضر وی تلمیذ می کرد و مشهور چنان است که مادر بهاء الدین از خاندان خارزمشاهیان بود ، وی معلوم نیست که به کدامیک از سلاطین آن خاندان انتساب داشت . احمد افلاکی او را دخت علا الدین محمد خوارزمشاه عمّ جلال الدین خوارزمشاه و جامی دختر علاء الدین محمد بن خوارزمشاه و امین احمد راضی وی را دخت علاء الدین محمد عمّ سلطان محمد خوارزمشاه می پندارد و این اقوال مورد اشکال است ، چه آنکه علاء الدین محمد خوارزمشاه پدر جلال الدین است نه عمّ او و سلطان تکش جز علاء الدین محمد پادشاه معروف ( متوفی 617 ) فرزند دیگر به نام و لقب نداشته است و نیز جزو فرزندان ایل ارسلان بن اتسز هیچ کس به لقب و نام علاء الدین محمد شناخته نشده و مسلم است که بهاء الدین ولد در هنگام وفات 85 ساله بود . وفات او به



خرید و دانلود تحقیق شرح حال مولوی 10 ص


تحقیق درباره نهضتهای اسلامی 10 ص با فرمتword

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

مقدمه :

با سلام و درود به پیشگاه امام زمان ولی عصر ارواحنا له الفدا با سلام به خدمت شهید عالی قدر عالم ربانی مبارزی فقیه مجاهدی سرافراز مردی از دیار نیکان استاد فرزانه معلمی مهربان مردی از خطه خورشید از دیار مردمانی با صفا و هم جوار امام هشتم که با مبارزه برای دینی و اسلام و ملت خود به درجه رفیع شهادت نایل شده اند مقاله خللاصه نوشته گران بهای ایشان از کتاب نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر از قلم پربار این عالم ربانی است امیدوارم با گسترش سخنان و طرز فکر و جا افتادن افکار ایشان در اذهان عمومی سیر پیشبرد اسلام راستین محقق شود با امید در بکار بردن این افکار در مسیر زندگی

واژه اصلاح

اصلاح یعنی سامان بخشیدن نقطه مقابل افساد است که به معنی نابسامانی ایجاد کردن است . اصلاح و افساد یکی از زوجهای متضاد قرآن است که مکرر در قرآن مطرح می شوند . زوجهای متضاد یعنی آن واژه های اعتقادی و اجتماعی که دو به دو در برابر یک دیگر قرار گرفته اند و به کمک یکدیگر بهتر شناخته می شوند از قبیل توحید و شرک ، ایمان و کفر ، هدایت و ضلالت ، عدل و ظلم ، خیر و شر ، اطاعت و معصیت ، شکر و کفران ، اتحاد و اختلاف ، غیب و شهادت ، علم و جهل ، تقوا و فسوق ، استکبار و استضعاف و غیره .

برخی از این زوجحهای متضاد از آن جهت در کنار یکدیگر مطرح می شوند که یکی باید نفی و طرد شود دیگری جامه تحقق بپوشد اصلاح و افساد از این قبیل است . مورد استعمال اصلاح در قرآن گاهی رابطه میان دو فرد است (اصلاح ذات البین) و گاهی محیط خانوادگی است و گاهی محیط بزرگ اجتماعی است که اکنون مورد بحث ما است و در آیات زیادی مطرح است از این پس ما هرگاه این واژه را به کار ببریم منظور اصلاح در سطح اجتماعی و به عبارت دیگر اصلاح اجتماعی است .

قرآ‹ کریم در مجموع تعبیرات خود پیامبران را مصلحان می خواند چنانکه از بان شعیب پیغمبر می گوید : ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب

جز اصلاح تا آ]رین حد توانائی منظوری ندارم مومفقیتم جز به دست خدا نیست تنها بر ذات مقدس او توکل می کنم و تنها به سوی او باز خواهم گشت .

و بر عکس ادعای اصلاح منافقین را به شدت تخطئه می کند :

و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون هرگاه به آنها گفته شود در زمین فساد می کند می گویند ما فقط اصلاح گرانیم آگاه باشید که همینها مفسدانند و خود هم به دقت رک نمی کنند .

اصلاح طبی یک روحیه اسلامی است هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است خواه ناخواه اصلاح طلب و لا اقل طرفدار اصلاح طلبی است . زیرا اصلاح طلبی هم به عنوان یک شان پیامبری در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است البته هر امر به معروف و نهی از منکر لزوما مصداق اصلاح اجتماعی نیست ولی هر اصلاح اجتماعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر هست . پس هر مسلمان آشنا به وظیفه از آن جهت که خود را موظف به امر به معروف و نهی از منکر می داند نسبت به اصلاح اجتماعی حساسیت خاص دارد .

لا اقل هزار سال است که این اندیشه در میان مسلمانان ( ابتدا در اهل تسنن و بعد در شیعه ) راه یافته که در اول هر قرن یک مجدد و احیاء کننده دین ظهور خواهد کرد .

اهل تسنن حدیثی به این مضمون به روایت ابوهریره نقل می کنند : ان الله یبعث لهذه الامه علی راس کل مائه من یجدد لها دینها خداوند در سر هر صد سال مردی برای امت بر می انگیزد که دین او را نوسازی کند و سامان دهد .

هر چند این حدیث از نظر سند اساسی ندارد و از نظر تاریخی هم تایید نمی شود و ما در جای دیگر به نقد این حدیث و این تفکر پرداخته ایم ولی شیوع و رواج و قبول این اندیشه در میان مسلمانان بیانگر این حقیقت است که مسلمانان لااقل در فاصله یک قرن انتظار مصلح یا مصلحان داشته اند و عملا



خرید و دانلود تحقیق درباره نهضتهای اسلامی 10 ص با فرمتword