لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 37
معارف اسلامی
جهان بینی: نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره جهان هستی عرضه میدارد و زیر ساخت و تکیه گاه فکری آن مکتب بشمار میرود را جهان بینی گویند
حکمت:1-حکمت علمی ( دریافت خط مشی زندگی آنچنانچه باید باشد) 2- حکمت نظری(دریافت هستی آنچنانچه هست
جهان بینی: به معنی جهان شناسی است
بیشتر حیوانات جهان احساس دارند
جهان بینی: 1-تجربی 2- فلسفی 3- دینی
علوم تجربی مکتبی بر دو چیز است 1- فرضیه 2- آزمون
بزرگترین مزیت کشفیات علوم تجربی اینست که که دقیق – جزئی و مشخص باشد
علوم تجربی در تعقیب علتها و سببها و یا در تعقیب معلومها و اثر عملا تا حد معینی پیش میرود و بعد به نمیدانم میرسد
جهان بینی تجربی جز شناسی است نه کل شناسی
چهره جهان روز بروز تغییر میکند چون بر فرضیه و آزمون میتنی است نه بر اصول بدیهی اولی عقلی
جهان بینی تجربی یک جهان بینی متزلزل است چون بر فرضیه آزمون وخطا استوارشده و از پاسخگویی به مسائل عاجز میباشد
ایدئولوژی نیازمند نوعی جهان بینی است که:
اول به مسائل اساسی جهان شناسی که به کل جهان مربوط میشود پاسخ میدهد نه به اجزایی خاص
2- ثانیاً یک شناسایی پایدار و قابل اعتماد و جاودانه بدهد نه یک شناسایی موقت و زودگذر.
3- آنچه ارائه میدهد ارزش نظری و واقعیتنمایی داشته باشد نه حرفاً عملی و فنی.
جهانبینی فلسفی:
دقت جهانبینی تجربی را ندارد در عوض به سلسله اصول متکی میباشد و آن اصول اولاً بدیهی و برای ذهن غیرقابل انکارند و با روش برهان و استدلال پیش میروند و ثانیاً عام و دربرگیرندهاند و به اصطلاح فلسفه ار احکام موجودند. طبعاً از نوعی جرم برخوردار است و آن تزلزل و بیثباتی جهانبینی تجربی در فلسفی دیده نمیشود و هم محدودیت جهانبینی عقلائی و فلسفی است.
جهانبینی مطلوب و عالی آن جهانبینی است که:1- نخست قابل اثبات باشد 2-به حیات و زندگی معنا بدهد 3- آرمانورز و شوقانگیز و آرزو پرور باشد 5- قدرت تقدس بخشیدن به هدفهای انسانی و اجتماعی را داشته باشد 6- تعهدآور و مسئولیت ساز باشد
جهانبینی توحیدی:
یعنی درک اینکه جهان از یک مشیت طلبی حکیمانه پدید آمده است و نظام هستی بر اساس خیر وجود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایستة آنها استوار است. جهانبینی توحیدی جهانی یکقطبی و تک‚حوری است
جهان با یک سلسله نظامات قطعی که سن الهیه نامیده میشود اداره میشود.
جهانبینی توحیدی با نیروی منطق و علم و استدلال حمایت میشود.
جهانبینی توحیدی به حیات زندگی، معنی و روح و هدف میدهد
جهانبینی توحیدی تنها جهانبینی است که در آن تعهد و مسئولیت افراد در برابر یکدیگر مفهوم و معنی پیدا میکند.
جهانبینی اسلامی:
جهان بینی اسلامی چهان بینی توحیدی است، توحید در اسلام به خالصترین شکل و پاکترین طرز بیان شده است.
از نظر جهان بینی توحیدی اسلامی،جهان یک آفریده است و با عنایت به مشیت الهی نگهداری می شود. اگر لحظه ای عنایت الهی از جهان گرفته شود نیست و نابود می شود.
تعریف علت:
میتوان گفت که علت چیزی است که از وجود آن، وجود چیز دیگیری بنام معلول پدید میآید
پیدایش پدیدیه از دو فرض زیر بیرون نیست.
1 – از روی اتفاق پدید آمده است. 2 – اثری است از وجود دیگری که این پدیده به آن وابسته است.
رابطه علیت رابطه ای است وجودی، عینی و خارجی، نه ذهنی پس هر گاه علت تامه یعنی علتی که همه شرایط پیدایش و کمالات معلول را به یگانه ای واجد است. در خارج از ذهن تحقق باید معلول ضرورتاً تحقق می یابد.
اصل علیت یک اصل عقلی است که از حقایق عینی نشات گرفته است.
اقسام علت: 1- علت تام و ناقص 2- بسیط و مرکب3- حقیقی و غیر حقیقی 4- قزیب و بعید 5- داخلی و خارجی
رابطه علت و معلول: 1- رابطه ضرورت میان علت و معلول 2- رابطه سخنیت 3- استحاله بقای معمول بدون علت تامه
ممکنالوجود: موجودی که وجودش از دیگری وابسته غیر باشد ممکنالوجود است.
وجوب: عبارت است از استقلال در وجود قیام به خویشتن و وابسته نبودن به دیگری واجبالوجودی است مستقل قائم به ذات و بی نیاز از غیر
اثبات وجود خدا:
از راه برهان امکان وجوب به اثبات وجود خداوند مینوان پرداخت من با گوش میشنوم با چشم میبینم و لمس میکنم همه اینها علم حصولی است هماکنون به دیگران اخساس محبت دارم نسبت به خودم آگاهی دارم هم اکنون به نصف خودم علم دارم علم حضوری در حالتی که علت پدیده را ممکنالوجود بنیگاریم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 32 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فهرست :
مقدمه..............................................................................................................................1
چکیده..........................................................................................................................2
موقعیت......................................................................................................................7
جهیل های افغانستان..............................................................................................10
منابع طبیعی..........................................................................................................12
جغرافیای انسانی...........................................................................................................13
۳۴ ولایت افغانستان......................................................................................................14
خطرات طبیعی.............................................................................................................17
وضعیت سنی.............................................................................................................17
پرجمعیتترین شهرها..................................................................................................19
دینها و مذاهب............................................................................................................20
سواد......................................................................................................................23
زبان و خط.............................................................................................................25
مشاهیر فرهنگی...........................................................................................................25
آموزش و پرورش....................................................................................................26
اقتصاد......................................................................................................................27
رابطه با همسایه ها.................................................................................................28
منابع......................................................................................................................30
جغرافیای طبیعی افغانستان
مقدمه :
جغرافیای طبیعی افغانستان افغانستان، در جنوب غربی آسیا یبن 29 درجه و 22 دقیقه و 53 ثانیه و 38 درجه و 29 دقیقه و 27 ثانیه عرض البلد شمالی و بین 60 درجه و 28 دقیقه و 41 ثانیه و 47 درجه و 51 دقیقه و 47 ثانیه طول البلد شمالی واقع شده است. مساحت این کشور 650000 کیلومتر بوده و حداکثر طول آن از شرقیترین نقطه تا غربیترین نقطه جنوبی آن 912 کیلومتر است و این کشور محاط به مناطق خشک بوده، به دریا متصل نمیباشد، نزدیک ترین بندر دریایی به آن، بندر کراچی با فاصله 727 میل میباشد. این کشور در شمال پیوسته است به کشورهای تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان و از طرف غرب به کشور جمهوری اسلامی ایران و از شرق و جنوب به کشور پاکستان و از طرف شمال شرقی به ولایت سین کیانگ چین. افغانستان کشور کوهستانی و نسبتاً خشک است. مرتفعترین و معروفترین رشته کوههای آن عبارتاند از: هندوکش، بابا، سلیمان، سفید کوه و سیاه کوه. مرتفعترین قله کوههای آن، «نوشاخ» با ارتفاع 7485 متر در رشته کوه هندوکش شرقی میباشد و ... میزان بارندگی در این کشور کم است و مهمترین رودهای آن عبارتند از: آمودریا، رود کابل، هریرود، رود هلمند و رود مرغاب و طویلتری رودهایش، آمودریا (2620کیلومتر)، هیرمند (1400کیلومتر)، هریرود(1230 کیلومتر) اکثر این رودخانهها ناشی از برفهای زیادی است که در زمستان در نقاط مرتفع میبارد و در بهار و تابستان به تدریج آب میشود. آب و هوایش متغیر و در بسیاریی از نقاط زمستان بسیار سرد و طولانی (حدود شش ماه)و در برخی نقاط تابستان خیلی گرم و سوزان میباشد. اما در عین حال جلگهها و درههای فراوان دارای خاک و آب و هوای مساعد، نزی در آن نهفته است که برای کشاورزی و دامداری بسیار مناسب میباشند. حدود 01/0 خاک آن را جنگلها پوشانده است. تقسیمات اداری از سال (1773) به بعد درست از زمانی که تیمور شاه کابل را پایتخت خود قرار داد. آن «شهر» همیشه مرکز پادشاهی افغانستان بوده است. شاهزادگان ولایت را کم و بیش خودمختاری داده بودند. مهمترین ولایات تحت کنترل شاهزادگان و امیران، کابل، قندهار، هرات، ترکستان افغانستان، قطغن و بدخشان بودند.
چکیده :
امیر عبدالرحمن خان 1901ـ1880 که از سوی بریتانیا به عنوان امیر کابل و حواشی آن به رسمیت شناخته شد دامنه قلمرو سلطنتیاش را به ولایات هرات، ترکستان افغانستان، هزارهجات، نورستان و بدخشان گسترش داده بود. در زمان نادرشاه «33ـ1921» افغانستان به پنج ایالت اصلی و یا عمده و چهار ایالت فرعی تقسیم گردید. بعد از حکومت مشروطه و تصویب قانون اساسی در سال 1964 افغانستان به 26 ولایت تقسیم شده که هر کدام به دلیل اهمیت و چگونگی انکشاف آن به گروههای یک، دو و سه تقسیم گردیده بودند. کابل، غزنی، گردیز، جلالآباد، مزار شریف، هرات و قندهار جزء مراکز درجه یک ولایات در تقسیمات کشوری قرار گرفتند. هر کدام از این ولایات به وسیله فرمانداری «والی»، اداره میشد که در برابر وزارت داخله در کابل مسئولیت داشتند. مضافاً این که نمایندههایی در هر ولایت وجود داشت که روند اجرایی کار را مستقیماً به کابل گذارش میدادند. هر ولایتی دارای چندین «ولسوالی» بود که به وسیله مسئولی به نام «ولسوال» اداره میشدند و ولسوالیها در برابر «والی» مسئولیت داشته و میبایست گزارش کار را به آنها میدادند، البته هر ولسوال امکان داشت چندین علاقهداری را نیز اداره کند. علاقهداریها در روستاهای مهم مستقر و در قبال ولسوالیها مسئولیت مستقیم داشتند، علاقهداریها به تناسب جمعیت آنان به چهار گروه تقسیم میشدند. در سال 1970 افغانستان به 26 ولایت شش ولسوالی بزرگ «لوی ولسوالی» 175 ولسوالی و 118 علاقهداری تقسیم شده بودند؛ در حال حاضر افغانستان دارای 34 ولایت می باشد . واحدهای کوچک روستایی به وسیله رئیس روستا که معروف به «قریهدار» ملک، و ارباب بود اداره میشد. آنها نقش رابط را بین روستا و رئیس بخش «علاقهدار» داشتند. اما شهرها به نواحی مختلف تقسیم میشدند. جغرافیای انسانی افغانستان سرزمینی که اکنون به نام افغانستان یاد میشود، بر اساس گفتههای مورخین و اسناد باستانی، با نامها و عنوانهای دیگر (مثل آریانا، خراسان و ...) دارای پیشینه تاریخی چندین هزار ساله بوده و مدنیتهای فراوان را در درون خود پرورانده و بعضاً مدفون ساخته است. اما آنچه را که امروز در جغرافیای سیاسی به نام افغانستان میخوانیم، همان کشوری است که در اواسط قرن هجده (1747م) توسط احمد شاه ابدالی بنیان گزاری شد. این کشور دارای موقعیت خاص سیاسی ـ تجاری و فرهنگی است که فعلاً مجال بحث آن نیست. به هر صورت این کشور امروزه زیستگاه اقوام، تبارها و تیرههای فراوانی است که هر کدام در بسیاری از جهات فرهنگی خصوصیات و ویژگیهای خاص خود را دارد و چون برخی از این ویژگیها در ورطههای سیاسی ـ اجتماعی دارای اهمیت خاصی است، در این جا ناگزیریم که اجمالاً آنها را مورد اشاره قرار دهیم که از آن جمله است: تعداد جمعیت، ترکیب قومی، دین، زبان، فرهنگ و رسوم قومی و خصوصیات تاریخی ـ روانی تباری. کلیات اولیه این مسایل پیش از شرایط امروزه در متون جغرافیایی ساده اغلب چنین بیان شده است: نام: افغانستان جمعیت: بالغ بر 20500000نفر تراکم جمعیت: 7/31 نفر در کیلومتر مربع ساکنین شهرها: 15% متوسط عمر: مردان 9/39 و زنان 7/40 میزان تولد: 2/49 در هزار میزان مرگ: 8/23 در هزار رشد جمعیت: 054/2 میزان مرگ کودکان: 182 نفر در هر نوزاد دین: اسلام (75% سنی) زبان: پشتو و فارسی ترکیب جمعیت: 60% پشتون، 30% تاجیک، 5% ازبک، 5% هزاره و ... پرجمعیتترین شهرها 1ـ کابل 345/36% نفر؛ 2ـ قندهار 191345 نفر؛ 3ـ هرات 150497 نفر؛ 4ـ مزار شریف 110367 نفر؛ 5ـ جلال آباد 57824 نفر؛ 6ـ کندوز 57112 نفر؛ 7ـ بغلان 41240 نفر؛ ولی بسیاری از این قضاوتها و ارقام نه درست و دقیقاند و نه به این سادگی، و لذا ناگزیریم به شرح و تفصیل بیشتر. حقیقت امر این است که در افغانستان هیچگاه آمارگیری و سرشناسی دقیق، علمی و بیطرفانه صورت نگرفته. آمارهای داده شده یا اغلب بر پایه تخمین و گمانهزنی استوار است، یا آمارگیری ناقص و یا حتی بر اغراض سیاسی، و از همین نظر است که تعداد جمعیت این کشور از سوی منابع و مراجع مختلف با رقمهای بسیار متفاوت ارایه شده است که ما
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 31 صفحه
قسمتی از متن .doc :
پیشینه (دوره ی قاجاریه)
محبوبی اردکانی در کتاب «تاریخ موسسات تمدنی جدید» ، در مورد تأسیس دارالفنون در دوره ی قاجاریه می نویسد:
«نام مدرسه ای که به فرمان امیرکبیرتأسیس شد دارالفنون بود و این نام بالصراحه در روزنامه وقایع اتفاقیه مکرر دیده می شود ولی خود امیرکبیر در نامه ای که برای استخدام معلم به (جان داود) نوشته است آن را مکتب خانه پادشاهی خوانده و در نخستین خبر تأسیس آن هم(تعلیم خانه) نام برده شده است. و محتمل است که گذراندن نام دارالفنون تقلیدی از دارالفنون عثمانی و اساساً تأسیس آن هم، به همان اسم و روش کار، یکی از نتیجه های هم چشمی مخصوص امیر با اولیای دولت عثمانی بوده است.
محل دارالفنون همان جا بود که (الآن) دبیرستان دارالفنون هست. در سال 1266 هجری قمری در این محل که در شمال شرقی ارگ شاهی و قبلاً سربازخانه بود شروع به ساختمای مدرسه کردند. تا یکسال کار چندان پیشرفت نداشت و چون امیر می خواست زودتر به نتیجه برسد از سال 1267 میرزا رضای مهندس باشی را که در زمان فتحعلیشاه به لندن اعزام شده بود و درآنجا درس خوانده بود مأمور تهیه ی نقشه ی ساختمان کرد. میرزا رضا ظاهراً از روی نقشه سربازخانه و عمارت (وولیچ) انگلستان نقشه ساختمان را تهیه نمود. (محمد تقی خان معمار باشی) ساختمان آن را به عهده گرفت و در همان سال قسمت شرقی آن خاتمه یافت و این عمارت که به قول روزنامه وقایع اتفاقیه بنایی عالی و طرحی جدید مشتمل بر پنجاه حجره ی منقشِ مذهبِ وسیع بود، در سال 1269 هجری قمری به اتمام رسید.»
تجدید بنای دارالفنون
در نقشه ی عبدالغفار که به سال 1309 هجری قمری یعنی به فاصله بیش از 40 سال از ساخت مدرسه [در دوره ی قاجاریه] تهیه شده، ورودی اصلی دارالفنون از جنوب و از طریق معبری متصل به خیابان الماسیه است. قورخانه مبارکه و مسجد مهد علیا نیز در این خیابان قرار دارند. در این نقشه خیابان الماسیه از شمال به میدان توپخانه و از جنوب به خیابان درب اندرون متصل می شده است. تأتر و تماشاخانه ی مدرسه در شمال شرقی بنا و در لبه ی خیابان ناصرخسرو و در حدود شمالی موقعیت فعلی ورودی مدرسه قرار دارد. دکتر عیسی صدیق در کتاب «یادگار عمر» در مورد شکل اولیه و تغییرات مدرسه که به دستور او انجام شده است، می نویسد:
«درسال 1327 عمارت دارالفنون در اساس همان بود که در سال 1268 به دستور امیرکبیر ساخته شده بود و تا سال 1348 باقی بود و در وسط یک حیاط وسیع مشجر حوض بزرگی قرار داشت که قسمتی از آب شاه دائماً از آن می گذشت. در چهار طرف حیاط مذکور اطاق های درس بود و جلوی تمام آنها دور تا دور ایوان یک سره با گنبدهای آجری که از سمت حیاط بر ستون های عریض و ضخیم آجری تکیه داشت. عرض ایوان سرتاسری بیش از 5 متر بود و به همین سبب تمام اتاق های درس کمی تاریک بود.اتاق های ضلع جنوب را بر مجرای قنات بزرگ شاه ساخته بودند و همیشه مرطوب بود. در موقع تحصیل من [ عیسی صدیق ] در اتاق های نمناک جنوبی کلاس نقاشی و زبان انگلیسی و مقدمات طب دائر بود.
در موقع تجدید این بنا در سال 1348 هجری قمری مطابق با 1307 شمسی ریاست تعلیمات عمومی کشور با من بود و به مهندس مارکف خاطر نشان شد که ساختمان جدید دارالفنون باید تالار اجتماعات داشته باشد. بنابراین اضلاع شمالی، شرقی، غربی اختصاص به کلاس درس داده شود و تالار اجتماعات در جنوب حیاط قرار گیرد. مهندس مارکف این نظر را به کار بست ولی با وسایل و مصالح آن روز نتوانست مانع رطوبت کف دیوارهای تالار شود.» در مورد چگونگی و مراحل ساخت دارالفنون روزنامه ها و نشریات وقت از سال 1307 شمسی اطلاعاتی در اختیار قرار می دهند: «ساختمان قسمت غربی مدرسه ی دارالفنون که دارای 12 کلاس و دو طبقه است خاتمه یافته و فقط جزئی تعمیری باقی دارد... و قرار است اول فروردین 1308 شاگردان به قسمت جدید انتقال یابند. برای نصب یک دستگاه بزرگ در مدرسه نیز دستور داده شده مناره ی ساعتی در حیاط مدرسه ساخته شود. مخارج این ساختمان تاکنون در حدود 16 هزار تومان شده. همچنین دستور داده شده که عمارت شمالی مدرسه را خراب و از اول سال 1308 شروع به ساختمان جدید نمایند.»
«از چندی به این طرف وزارت معارف شروع به تعمیرات و ساختمان جدید عمارت مدرسه ی دارالفنون نموده و عملیات ساختمان بنای جدید به جدیت تعقیب گردیده که زودتر تمام شود و به قرار معلوم پس از تکمیل عمارت و ساختمان های جدید مدرسه ی عالی طب به آنجا منتقل می شود.»
در سال 1313، دو تالار بزرگ جهت نمایش و خطابه ساخته شد.
خصوصیات معماری:
سنگ بنای دارالفنون در اوائل 1266 ق در زمینی واقع در شمال شرقی ارگ که پیش از آن سربازخانه بود نهاده شد. نقشه آن را میرزا رضای مهندس از شاگردانی بود که زمان عباس میرزا برای تحصیل به انگلیس رفته بود کشیده شده و محمدتقی خان معمارباشی آن را ساخت و شاهزاده بهرام میرزا به کار بنایی آن رسیدگی می کرد.
ساختمان بخش شرقی دارالفنون تا اواخر 1267 به انجام رسید و مورده بهره برداری قرار گرفت و بقیه آن تا اوائل 1269 پایان یافت. چهار طرف مدرسه را پنجاه اتاق (منقش مذهب) که هر کدام به طول و عرض چهار ذرع ساخته و در جلوی آنها ایوان های وسیعی را بنا نمودند. در گوشه شمال شرقی محوطه تالار تأتر احداث شد، در پشت دارالفنون کارخانه شمع کافوری و آزمایشگاه فیزیک و شیمی و دواسازی برپا نمودند، چاپخانه ای هم ضمیمه آن گردید، به علاوه کتابخانه و سفره خانه ای نیز ساخته شد. در ورودی دارالفنون به طرف خیابان ارگ "باب همایون" باز می شد لیکن به سال 1292 ورودی مدرسه به خیابان ناصریه منتقل گردید که تا به امروز نیز
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
چکیده :
از بهترین و عالی ترین اعمال دینی ، امر نماز است که اسلام به آن توجه زیادی کرده است و برای آن آثار و فوائد زیادی در آیات و روایات مطرح نموده است ، اگر چه عبادت در تمام ادیان آسمانی وجود دارد و لیکن بهترین و زیباترین نوع عبادت همین نمازیست که در اسلام به شکل و کیفیت خاصی آمده و مسلمانان دعوت به خواندن آن شده اند . در قرآن کریم فلسفه خلقت را عبادت خدای تعالی بیان شده است . که در این راستا نماز نقش مؤثری را ایفا می کند ، زیرا اکمل عبادت خدای تعالی نماز است.
اما علیرغم این همه توجه اسلام به عبادت مخصوصاً نماز ، باز عده ای از مسلمانان به این امر مهم توجهی نداشته و براحتی آن را ترک می کنند و به خاطر بی توجهی آنها هم نسل نوجوان و جوان هم به این امر دینی بسیار مهم بی محبتی می نماید لذا در این رساله به بیان علل و ریشه های بی توجهی به نماز در این قشر پر نیرو و پر تحرک (نوجوان و جوان ) می باشد.
مقدمه :
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت .
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات .
پس در هر نفسی ، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی ، شکری واجب .
بنده نمی خواهم راجع به فلسفه نماز ، ضرورت نماز ، اهمیت نماز تحقیق کنم چون موضوع برای جامعه ما بسیار روشن و واضح است . از طرف دیگر کتابها و سخنان فراوانی در این باره نوشته و گفته شده و شکل دیگری را در بین این مسائل نمی دانم به ویژه در کشور ی که تاسیس نظام آن بر مبنای دستورات آسمانی و الهی بوده و طبعاً نماز یکی از زیباترین جلوه های این نظام آسمانی است و همه مردم ما هم مسلمانند و در اهمیت و ضرورت نماز مطالبی را می دانند .
اما مسئله و مشکل اصلی چگونگی گسترش و ترویج فرهنگ نماز و اعتلای این فریضه الهی در میان نسل نوجوان و جوان ما است.
به نظر بنده مهمترین عامل تاثیر گذار بر اهتمام و توجه به نماز و ترویج اعتلای این فریضه الهی در سطح کشور بویژه دانش آموزان عزیزمان ، ایمان و باور مسئولان تعلیم و تربیت است به این نکته مسئولان آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت و معلمان و مربیان عزیز و مدیران گرامی تعیین کنند که وظایف آنها فقط یک سری آموزش های کلاسیک نیست که فقط جنبه ای علمی و افزایش دانش آموزان عزیز توجه کنند خواندن و نوشتن و این مفاهیم نظری علمی کلاسیک ، نخستین و ابتدایی ترین وظیفه تعلیم و تربیت است ، این هدف نیست و تنها ما به این حد اکتفا نکنیم .
بلکه رسالت تعلیم و تربیت یک رسالت سه بعدی و همه جانبه است .
بعد اول : تربیت علمی که باید به آن توجه کنیم . بعد دوم : که مهمترین بعد است و آن تربیت دینی و معنوی و اخلاقی نسل جوان و نوجوان است در حقیقت انسان سازی و آدم سازی وظیفه بزرگ و مهم آموزش و پرورش است . این امر بیشتر ناظر بر این بعد انسانی و روحانی است که باید به آن توجه شود.
بعد سوم : توانمندی سازی نسل جوان به عنوان تربیت یک شهروند است که بتواند زندگی فردی و اجتماعی خودش را دنبال کند. هم تلاش برای اعتلای علمی و دانشی و اطلاعات و آگاهیها و هم تلاش برای رشد استعدادهای معنوی و اخلاقی و دینی نسل جوان و همچنین تلاش برای تربیت اجتماعی نسل جوان و نوجوان از وظایف بسیار مهم تعلیم و تربیت است که باید به آن توجه کند.
این سه بعدی است که می تواند فضای تعلیم و تربیت را بهتر سامان بدهد و جهت گیری ها را ناظر بر همه استعدادهای نسل نوجوان و جوان کند که نگاه یک بعدی باعث رشد سرطانی در ابعاد روحانی و به اصطلاح معنوی فرد نشود. بدیهی است وقتی که این باور در معلمان و مدیرانمان پیدا شد که همان طوری که برنامه ریزی می کنند برای کلاسهای درس و آموزشهای نظری به همین اندازه لااقل و بیشتر از این به خاطر اینکه هویت انسانی بستگی به آن ابعاد روحانی دارد باید ناظر به تربیت معنوی و اخلاقی باشند. این باور و یقین اگر در آنها ایجاد شود ، طبعاً برنامه ریزی ، سپاسگزاری و اهتمام می کند که وقتی تربیت دینی یک رکن شد ، نماز زیباترین تجلی پرستش و عبودیت می شود ، سپس حتماً برای آن برنامه ریزی جدی تری را انجام می دهند .
رشته ی وابستگی نوجوان و جوان به دنیا باریک تر است و به خدا نزدیک تر . فطرت پاکش ، از پلیدی زدوده است و هنوز به دنیا نیالوده.
پیوندش با خدا استوار است و پیمایش پایدار. اگر جامعه او را نیالاید ، خواستن جز خدا را نمی ستاید. خدا در همان نوجوان و جوان حضور دارد و بر باغ دلش بلور می بارد.
نماز حریم بار است و جوان و نوجوان فارغ از اغیار با او گفتگو می کند و در محراب عبادت یار برای عبودیت دلدار ، قامت می بندد ، قائمه ی حیات را به اقامه ی مناجات می پیوندد.
و از طرفی :
نماز ، زیباترین جلوه نیایش ، میراث همه انبیا الهی و بهترین هدیه آن برای ارتباط خلف به خالق خویش است و زیباترین تجلی نیایش را در سیمای نماز می توان به مشاهده نشست.
از بهترین و عالی ترین اعمال دینی ، امر نماز است که اسلام به آن توجه زیادی کرده است و برای آن آثار و فوائد زیادی در آیات و روایات مطرح نموده است اگر چه عبادت در تمام ادیان آسمانی وجود دارد و لیکن بهترین و زیباترین نوع عبادت همین نمازی است که در اسلام به شکل و کیفیت خاصی آمده و مسلمانان ، دعوت به خواندن آن شده اند.
در قرآن کریم فلسفه خلقت ، عبادت خدای تعالی بیان شده است و در حقیقت فلسفه خلقت جن و انس ، رشد یافتگی الهی و اخلاقی است ، که در این راستا نماز نقش موثری را ایفا می کند ، زیرا اکمل عبادت خدای تعالی نماز است در این رساله علل و ریشه های ترک نماز و راههای گسترش و تعمیق فرهنگ نماز است و مخاطب ما
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
مقدمه
پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر(ص)، بهتر آن میبینیم چند نکته زیر را یادآور شویم: یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل میدهد و واقعگرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب میکند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛در اینجاست که میبینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، میفرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشهها و اندیشهها، راهبر و پیشوا
پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر(ص)، بهتر آن میبینیم چند نکته زیر را یادآور شویم:
یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل میدهد و واقعگرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب میکند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛ در اینجاست که میبینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، میفرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشهها و اندیشهها، راهبر و پیشوای دلها و دلها، راهبر و پیشوای حواس و حواس، راهبر و پیشوای اندامهای آدمیاند.»[1] و بدین ترتیب، ریشههای رفتار آگاهانه انسان را با دقت بازمیگوید.
اسلام در همه این مراحل، تمامی تلاش و کوشش خود را در جهت پرورش انسان بهکار میگیرد:
الف ـ عنصر خردورزی غریزی را در انسان میپروراند و او را به تأمل و تدبر و تعقل و استدلال و نظر و امثال آنها، سوق میدهد.
ب ـ بر روشهای منطقی روند خردورزی انگشت میگذارد و از هر شیوه مغایر با گفتوگوی سالم و درستی که نتایج آنرا مورد خدشه قرار میدهد، دوری میجوید.
ج ـ عنصر عاطفی را میپروراند و آنرا با عشق ناب و اصیلی نسبت به پرشکوهترین محبوب یعنی پروردگار متعالی که جامع همه گونه کمال مطلق است، سیراب میسازد و عاطفه را به اوج والایی و شکوهش میرساند.
د ـ به شریعت مقدس خود، فطرت گرایی اصیلی را میبخشد که رفتارها را سامان میدهد و نقشه سعادت و خوشبختی آدمی را ترسیم میکند.
ﻫ ـ اراده قوی و آگاهی را پرورش میدهد که فراتر از هر انگیزه عاطفی برافروختهای، اطمینانمان میبخشد که جهتگیری عاطفه، جهتگیری درستی است و در عین حال آزادی خود در شکل دهی به رفتارها را حفظ میکند و از همین آزادی است که مسئولیت، زاده میشود. ما در شمار آن کسان نیستیم که "اراده" را "عواطف برافروخته" توصیف میکنند وگرنه گرفتار "جبری" میشویم که هم به لحاظ وجدانی و هم از نظر شرعی، غیرقابل قبول است. عواطف و احساسات نیز نقش مؤثر خود را بر اراده و رفتار آدمی دارند و هم از اینروست که اسلام به شیوهها و روشهای گوناگون، بر آن انگشت گذارده است؛ از جمله:
1ـ شیوههای ارشادی مستقیمی که ما را از هواهای لجام گسیخته و طغیانی برحذر میدارند. قرآن کریم میگوید: «أرایت من اتخذ الهه هواه أفانت تکون علیه وکیلا» (سوره فرقان ـ43) (آیا آن کس را دیدی که هوای نفس خود را خدای خویش گرفته است؟ و آیا تو بر او مراقب توانی بود؟)
2ـ شیوههای غیرمستقیم از جمله استفاده از امثال و داستانهایی در ستایش از کسانی چون پیامبران که بر هواهای نفس و اراده خود تسلط یافتند و زمام آنرا در اختیار خود گرفتند.
3ـ ارایه الگوهای عملی از رفتار پیامبراکرم(ص) و دیگر پیشوایان اهل بیت بزرگوار و یاران گرامی آنحضرت که در مکتب وی پرورش یافتند .
4ـ فراخواندن مسلمانان به هرچه پرشکوهتر و والاتر ساختن عشق خود یعنی عشق به خدا، عشق به پیامبر و عشق به اهل بیت پاک و یاران مخلص آن حضرت (ص) که تنها در آنصورت، عواطف و احساسات در منظومهای پرشکوه و هماهنگ با اندیشه و آفریننده کار نیک، سامان میگیرند.
دوم: این روند تربیتی عواطف و احساسات در پی ریشهگیری و تعمیق ایمان به خداوند، جامع همه کمالات و نیز پیوند حداکثری انسان با او از یک سو و پروراندن تصور وی از هستی و زندگی با تأکید بر قرار گرفتن آندو بر اصولی که مهمترین آنها حق، عدالت، عشق و مهر و محبت است و اندیشه و عاطفه پس از قرار گرفتن در این فضا، راه کمال میپویند، از سوی دیگر انجام میپذیرد. سیره پیامبراکرم (ص) و سنت آنحضرت نیز در راستای ریشهای کردن این مفاهیم والا و ارایه تجسم عینی برتری از آنها مطرح میشود. برای توضیح بیشتر اشارهای به این اصول خواهیم داشت:
1ـ حق، راز هستی است
"راغب اصفهانی" در "مفردات" خود ـ با اندکی تصرف ـ میگوید: « حق، مطابقت و سازگاری همچون مطابقت لولای در با گردش پایدار آنست. حق را بر چند وجه گویند:
وجه نخست: برای پیدایش چیزی به علتی برگرفته از اقتضای حکمت . لذا خداوند متعال را "حق" میگویند: «ثم ردوا الى الله مولاهم الحق» (سوره انعام ـ62) (سپس به سوی سرور برحقشان، خداوند برگردانده میشوند.)
وجه دوم: برای پدید آورنده به اقتضای حکمت بهکار میگیرند، لذاست که گفته میشود: خداوند متعال، همه حق است: «وانه للحق من ربک» (سوره بقره ـ 149) ( و بیگمان این فرمان از سوی پروردگارت، راستین است.)
وجه سوم: از اعتقاد به چیزی مطابق با آنچه که در خود دارد، مثل اینکه بگوییم: اعتقاد و باور ما در رستاخیز و ثواب و ...، حق است: «فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق» (سوره بقره ـ 213) (... آنگاه خداوند به اراده خویش، مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند، رهنمون شد.)
وجه چهارم: برای کرده و گفته واقع طبق آنچه لازم است و به اندازه لازم و در زمان لازم است. مثل اینکه بگوییم: کردهات حق است. «حق القول منى لأملان جهنم» (سوره سجده ـ 13) ( اما گفته من چنین تحقق یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد.)[2]
میتوان از مجموعه کاربردهای فوق نتیجه گرفت که "حق" در عبارتی فشرده عبارت از «امر