واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق توفیق و نمایشنامه نویسی 13 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

توفیق و نمایشنامه نویسی

«حسین توفیق الحکیم» پدر نمایشنامه نویسی عرب به سال 1898م در اسکندریه زاده شد. پدرش، اسماعیل از قاضیان مشهور و اهل ادب بود. توفیق بسیاری از خوی های پدرش در متانت ، صبر و تأمل را به ارث برد.مادرش نیز زنی ترک نژاد و بسیار جسور بود . او تسلط زیادی بر همسر و فرزندش داشت و مانع ارتباط فرزند با دنیای خارج و بازی با همسن و سالهایش می گشت و همین عامل ، زمینه ی گوشه گیری توفیق حکیم را فراهم ساخت.

توفیق ، از همان کودکی به قران ، کتابهای ادبی ، داستانهای هزارو یک شب و کلیله و دمنه که مادرش برایش تعریف می کرد و نیز نمایشهایی که در شهرشان توسط گروه نمایشی «شیخ سلامه حجازی» اجرا می شد بسیار علاقمند بود و همین امور بعدها در رویکرد وی به ادبیات نمایشی و نمایشنامه نویسی ـ بنا به گفته ی خودش ـ بسیار تأثیر گذار بود. توفیق از دبیرستان شروع به تألیف نمایشنامه و اجرای آن توسط دوستانش کرد.

انقلاب 1919م نیز از جمله عللی بود که وی را به نگارش هدایت کرد . انقلابی که جوانان رابه طرفی سوق داد که هر کدام جویای وسیله ای بودند تا احساسات خود را به گونه ای در قالب شعر ، سخنرانی و یا سرودهای ملی بیان دارند .

توفیق حکیم هم به نگارش سرودهای ملی - حماسی پرداخت و گاه خودش آنها را آهنگ گذاری می کرد... ؟ هر چند اشعارش به چاپ نرسید و یا در رادیوها در میان ازدحام اشعار شوقی و امثال وی پخش نشد .

سرودهای وی گاه در میان مردم منتشر و خوانده می شد و حال آنکه آنها نمی دانستند شاعر و آهنگ گذار آنها که بوده است .

توفیق حکیم هم در انقلاب 1919 تأثیر گذاشت و هم از آن تأثیر پذیرفت . کتاب وی به نام «عودة الروح» نمونه ای از تأثیرپذیری ایشان می باشد چرا که داستانی کامل راجع به انقلاب است .

او در اثنای انقلاب 1919 دستگیر و در «القلعة» به اتهام شرکت در تظاهرات بازداشت شد.

در همان سال توفیق، اولین نمایشنامه اش به نام «الضیف الثقیل» را با الهام از پدیده ی اشغالگری و استعمار نوشت در آن موقع اجرای آن نمایش ممکن نبود به همین خاطر آن اثر از بین رفت.

رسالت نمایش نسبت به اوضاع اجتماعی موجود ، توفیق ،دانشجوی حقوق را بر آن داشت که دومین نمایشنامه اش به عنوان «المرأة الجدیدة» را به سال 1923 بنویسد .

او آن زمان که اشتیاق بسیار مردم نسبت به نمایش غنایی (شعری) را دید بر آن شد نمایشنامه ی «علی بابا» را بنگارد که برخی از قسمتهای آن به شکل زجل و عامیانه است .

از این سه نمایشنامه که توفیق، بدانها کار ادبی اش را آغاز کرد پیداست که وی به طور کامل تابع تحولات هنری حاکم در روزگارش بوده است .

توفیق حکیم همچنان به کارهای ادبی و هنری خود ادامه می داد به گونه ای که خانواده اش نگران آن شدند که مبادا اشتیاق او به ادبیات ، وی را از ادامه تحصیل در رشته ی حقوق بازدارد. به همین خاطر پدرش تصمیم گرفت حکیم را با فرستادن به فرانسه از محافل ادبی و هنری دور کند. اما بر خلاف آنچه انتظار می رفت سفر به فرانسه حکیم را وارد جریانات ادبی بسیاری کرد به گونه ای که سبب پختگی وی در ادبیات نمایشی شد. او از نزدیک با آثار مشاهیر بزرگ دنیای غرب بخصوص نمایشنامه نویسان بزرگی چون شکسپیر و مولییر آشنا شد و به تماشای نمایشنامه های آنها می رفت. توفیق به این نکته پی برد که تئاتر اروپا از تئاتر یونانیها سرمنشأ گرفته است . به همین خاطر به بررسی نمایش یونانی ها روی آورد و تکامل آن به دست غربیان را بررسی کرد . وی در خلال تحقیقاتش پیرامون داستانهای اروپایی فهمید که چقدر اروپائیان در پی انعکاس روحیه ی ملی و نیز اوضاع اجتماعی و روانشناختی خود هستند .

آری توفیق در فرانسه به سوی ادبیاتی سوق داده شد که بسیار برتر از سطح جلوه های سیاسی و اجتماعی و مردمی زودگذر بود تا بدان جا که به سمت ادبیات انسانی روی آورد ؛ ادبیاتی که در نمایشهای سمبلیکش که همانا نقطه شروع اوج ادبی وی به شمار می آید جلوه گر شد .

توفیق آنقدر غرق در دنیای نمایش و نمایشنامه نویسی شد که از احراز درجه ی دکترای حقوق در فرانسه باز ماند.زمانی که والدینش فهمیدند که پسرشان در پاریس همان مسلک هنری را دنبال کرده از او خواستند که بازگردد.

او به سال 1928 با کوله باری پر از اندوخته هایش از فرهنگ ها و ادبیات ملل مختلف به مصر باز گشت.

توفیق حکیم آماده ی ایجاد یک حول عظیم در ادبیات بود اما همه چیز بر وفق مرادش صورت نگرفت. در مصر آن زمان به خاطر کشمکش های سیاسی احزاب تمام توجهات معطوف به سیاست شده بود و دیگر توجهی به ادبیات و بخصوص نمایش و نمایشنامه نمی شد .دوستان قدیمی اش همه از کارهای نمایشی دست کشیده بودند. حکیم خود را تنها یافت، بی هیچ یاوری اما مأیوس نشد. هر چند این جوّ حاکم سبب گوشه گیری وی گشت ولی او همچنان به کارهای ادبی پرداخت.

او در نامه ای خطاب به دوست فرانسوی اش «اندریه» می نویسد : « از همه چیز و از همه کس خسته شده ام . از اینکه کشوری چون مصر در آینده ای نزدیک ، صاحب حیاتی فکری شود مأیوسم . کسی که برای فکر کردن زندگی می کند را توان زیستن در مصر نیست .

توفیق، بارها و بارها بر روزهای خوشی که در پاریس می گذراند غبطه می خورد.

او در مصر کارش را به عنوان دادستان کل در دادگاههای اسکندریه آغاز کرد .او از نزدیک با بسیاری از مشکلات جامعه اش آشنا شد ودر نوشته هایش از آنها الهام گرفت . وی بسیاری از ملاحظاتش در این خصوص را در دو کتاب «یومیات فی الاریاف» و«ذکریات فی الفن والعدالة» جمع آوری کرد.

او در سال 1933- آن زمان که رئیس تحقیقات وزارت آموزش و پرورش بود - نمایشنامه ی «اهل الکهف» را منتشر کرد و بدین وسیله نمایش فکری – فلسفی را وارد ادبیات عربی کرد و اعجاب ادب دوستان را برانگیخت . توفیق به سال 1943 از کارهای دولتی استعفا داد و در روزنامه ی «اخبار الیوم» به کار مشغول شد و از آن طریق به ابراز بسیاری از نظرات خود در ادب ، سیاست و فرهنگ و... می پرداخت. وی در این روزنامه نیز به چاپ سلسله ای از نمایشنامه های اجتماعی اش پرداخت.

حکیم در سال 1946 با زنی مطلقه ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای اسماعیل و زینب شد.

او در سال 1951 دوباره به کارهای دولتی روی آورد و همزمان با مسئولیت وزارت آموزش و پرورش به عنوان رئیس دارالکتب مصر منصوب گشت و در 1954 عضو مجمع زبان عربی قاهره شد. وی در 1957 عضو دائمی شورای عالی نظارت بر هنرها و ادبیات و علوم اجتماعی گردید و موفق شد بالاترین نشان دولتی را در تقدیر از خدماتش به ادبیات و تفکر عربی در



خرید و دانلود تحقیق توفیق و نمایشنامه نویسی 13 ص


تحقیق در مورد نمایشنامه سادیسم روز 66 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 66 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

بنام خدا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نمایش : سادیسم روز

نویسنده : رضا عقیلی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مکان آموزشگاه کامپیوتری می باشدکه بامیزمنشی،دوصندلی برای مراجعه کنندگان ،وسایل جانبی کامپیوتروتزیینات مربوطه آراسته شده است.

(کیوان صاحب شرکت ــ جوان وخوش مشرب ــ درحال پرزنت کردن دوستش ،سام ــ جوانی مطابق مدروزــ میباشد.

موسیقی درحال پخش شدن وآندومشغول کارخود،که باقطع شدن موسیقی،کیوان صفحه آخربرگه را نشان داده و...)

کیوان ـــ تنها عیبش هم اینه که وقت و انرژی آدمُ به هدر می ده

سام ـــ چه با حال

کیوان ـــ پولدار شدن بدون زحمت

سام ـــ حالا پولش چی ؟

کیوان ـــ مگه نداری !

سام ـــ آخه پولش خیلی زیاده

کیوان ـــ به اون پول گنده هه فکر کن ، خونه ، ویلا ، ماشین ... به اونها فکر کن

سام ـــ ولی الان یه پاپاسی هم تو جیبم نیست

کیوان ـــ برو قرض کن ، وام بگیر ... حسنش اینه که دو ماهه پولتو پس می گیری

سام ـــ این کارا ممنوع نیست

کیوان ـــ وقتی فروشنده راضی ، تو خریدار هم راضی ، پس تمومه دیگه

سام ـــ راست می گی ها

کیوان ـــ ها ، این رو هم یادت باشه تا خودت توی این کار نیومدی به کسی چیزی نگی ، چون ممکنه اولاً دودلت کند ثانیاً چیزی بپرسه که نتونی جواب بدی

سام ـــ مختلطه دیگه

کیوان ـــ نکنه که واسه مختلطیش داری می یای

سام ـــ آخه جنس مخالف ، انگیزه رو بیشتر می کنه

کیوان ـــ اتفاقاً زیر یک دست من دخترِ

سام ـــ پس منو بنداز زیر دست اون

کیوان ـــ تو اومدنوبیا

سام ـــ زیر دست اون می ندازی بیام

کیوان ـــ نترس سرت کلاه نمی ره

سام ـــ صبر کن ، یه سوالی ، کلاهبرداری نباشه

کیوان ـــ داشـِت کیوان جایی نمی خوابه که زیرشٌ آب بگیره

سام ـــ مواظب زیر ما هم باش

کیوان ـــ دارمت ... اصلاً تا حالا دیدی من سرت کلاه بزارم

سام ـــ کم نه

کیوان ـــ دستت درد نکنه

سام ـــ سرت درد نکنه

کیوان ـــ از این حرفها نداشتیم ها

سام ـــ قبول کن کمی خورده شیشه داری ، ولی کیوان یادت نره من و تو رفیقیم، با هم بودیم ، با هم پوشیدیم ، با هم خوردیم ، با هم چرخیدیم ، خودت هم منو خوب می شناسی ، این ظاهرمه ، ته جیبم شپش داره تکچرخ می زنه

کیوان ـــ پس بیا که می خوام پولدارت کنم

سام ـــ باشه اما یه سوالی تا حالاخودت پورسانتشو گرفتی

کیوان ـــ پورسانت سه نوبتم رو گرفتم اگه تو بیای چهارمیش رو هم می گیرم

سام ـــ حالا پول روکی بیارم

کیوان ـــ هر چی زودتر بهتر ، به نفعتِ ، زودتر آموزش می بینی ، زودتر به پولت می رسی ، من هم هواتو دارم ، ساپورت بالا دستی ، اصلاً همین امشب بیا

سام ـــ امشب که نمی شه

کیوان ـــ چرا ؟

سام ـــ حالت خوبه کیوان ، خودت گفتی امشب پارتی داریم

کیوان ـــ یادم رفته بود

سام ـــ ساعت خواب

کیوان ـــ خیالی نیست ، فردا بیا ، برات جا می زارم

سام ـــ حالا امشب کی ها هستیم

کیوان ـــ تریپ لاتی ، بروبچِ اِوری بادی همه هستن

سام ـــ تو رفیقا فقط تو

کیوان ـــ من چاکرتم

سام ـــ مختلطه دیگه (کیوان چیزی در گوش سام می گوید) یوهو ، حال دادی هزار تا

کیوان ـــ فقط x امشب با توئه ها

سام ـــ x می ترکونیم

کیوان ـــ بترکون

سام ـــ x می ترکونیم

(رامین جوانی همسن و سال بقیه با کت و شلوار و مرتب شده ، با کیف سامسونت که خستگی را در پس حرکات و حرفهایش دیده می شود وارد می گردد . )

رامین ـــ سلام

سام ـــ سلام

کیوان ـــ سلام ... چه خبر ؟!

رامین ـــ از صبح تا حالا از این شرکت به اون شرکت ، از این بانک به اون بانک ... اینجا حرف بزن اونجا کف بزن ، جلو یارو ملق بزن ... (دکمه یقه اش رابازمیکند)خفه شدیم،واسه غالب کردن به اداره چه مصیبتی روبایدکشید

کیوان ـــ چقدر شِر و وِر می گی

رامین ـــ بعنوان خدمتکار استخدام شدم حقوق خدمتکاری می گیرم اما جای منشی ، بازار یاب ، کُلفت ، اپراتور و همه چی هستم

کیوان ـــ مگه غیر اینه که خانم جمشیدی

سام ـــ خانم جمشیدی ؟! ...

کیوان ـــ منشی مونه ... مگه غیر اینه که رفته سفارشات رو تحویل بگیره ... مم ذکی هم اسماً آبدارچی شرکتِ

کیوان ـــ ول کن این حرفهارو... بگو آگهی استخدام رو چکار کردی



خرید و دانلود تحقیق در مورد نمایشنامه سادیسم روز 66 ص


تحقیق درمورد ویژگی های نمایشنامه های نه روالی در نمایشنامه های نقاشی و ماراساد

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 47

 

ویژگی های نمایشنامه های نه روالی در نمایشنامه های نقاشی و ماراساد

نوشته

اوژن یونسکو و پیتروایس

نمایشنامه نقاشی Painting

آنچه بیش از همه در مورد نمایشنامه نقاشی قابل بیان است جنبة اجتماعی طنز یونسکو در آن است. نقاش جوان ناتوانی توسط تاجری پر حرف استخدام شده تا حرف های بی سرو تهش را گوش کند. این مرد بسیار چاق اکنون بسیار ثروتمند است هرچند که قبلاً از راه گدایی این ثروت را اندوخته است. نقاش مفلوک مجبور است برای به دست آوردن دستمزد ناچیز به حرف های بی سر و ته تاجر گوش داده و همه را تأیید کند. تاجر تابلوی نقاشی را نیز برای فخر فروشی می خواهد. او آنچه را که نکرده، انجام شده می پندارد و با تکرار دستورهای اخلاقی در واقع به کارهای زشت خود سرپوش می گذارد.

آقای دکتر ناظر زاده در بخشی از کتاب «تئاتر پیشتاز تجربه گر و عبث نما» به این نکته مهم اشاره دارد که در کارهای یونسکو شخصیت های بازی تنها وقتی «صادق» هستند که «دروغ» می گویند. زیرا دروغ به آدم های بازی او صمیمی تر و نزدیک تر از واقعیت است: در نمایشنامه «نقاشی» مرد خوشبخت خود ساخته ای، با بی شرمی روش هایی را که خودش با توسل به آنها به همه چیز رسیده تقبیح می کند. مسخره این است که او با بازی شتر گاو پلنگ واقعیت اصلی وجدش را حتی از خودش کتمان

کرده است.

نکته مهم دیگر که در مورد این نمایشنامه قابل طرح است نفوذ افکار فروید بر نویسنده است. یکی از اصول روانکاوی فوریدی مبتنی بر علاقه پسر به مادر خود است و از آن به عنوان ادیپ کمپلکس نام می برند.

روابط آقای عظیم الجثه با خواهرش آلیس، تا حدودی به این گونه روابط شباهت دارد، که از سه نظر قابل بحث است. اولاً خواهر شدن آلیس بای این مرد نشانه کسالت آور بودن رابطه زناشویی آن دو است. دوماً ازدواج تنها یک سرگرمی انگاشته می شود و ثالثاً یونسکو نقش های متناوب دو جنس را در رابطه ازدواج معرفی می کند.

این رابطه که به تناوب آلیس نقش خواهر، همسر، مادر و کنیز را برای مرد عظیم الجثه بازی می کند، نمایشنامه را به سمت گروتسک می برد.



خرید و دانلود تحقیق درمورد ویژگی های نمایشنامه های نه روالی در نمایشنامه های نقاشی و ماراساد


تحقیق درباره نمایشنامه رویا بازی1

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 27

 

اشخاص نمایش:

سه دانشجوی دختر هستند که به ترتیب نقشهای زیر را ایفا می کنند:

دانشجوی تئاتر: همسر حاکم – زن.

دانشجوی ریاضی: مرد راهزن عاشق – پیرمرد – حاکم دوّم.

دانشجوی ادبیات: حاکم – دختر راهزن – پیرزن – شاعر بزرگ.

«صحنة اوّل» *

( مکان اتاق پذیرایی یک خانه را نشان می دهد که متعلق به سه دانشجوی دختر است. در طی نمایش این مکان تبدیل به قصر حاکم، کنار دروازة یک شهر، کوچه باغ و اتاقی در یک مهمانخانه می شود. این اتاق پذیرایی دو ورودی دارد، یکی در سمت راست که دری شیشه ای است و دیگری در سمت چپ. در ابتدای نمایش یک نور موضعی آبی رنگ داریم که در آن دختر دانشجوی تئاتر را می بینیم که مشغول نوشتن متن نمایشی است و پس از نوشتن آن را به صدای بلند می خواند)

دختر: صحنه تاریک است و ما بازیگران را می بینم که همه پشت به صحنه نشسته اند. با شروع نمایش صدای آه و ناله و فریاد زنی به گوش می رسد. به همراه صدای زن صدای بقیه را می‌شنویم که می گویند: عجله کنید، زود باشید، اون احتیاج به کمک داره، الان بچه به دنیا می آید و … در میان هیاهو صدای خشن مردی نیز شنیده می شود که مرتب به دیگران امر و نهی می کند. هیاهو به تدریج اوج می گیرد و به دنبال آن صدای فریاد زن که جیغی دردناک می کشد. صدای گریة بچه که متولد شده، فریاد شادی اطرافیان و سکوت. نور موضعی وسط صحنه روشن می شود و یکی از

بازیگران برمی گردد و شروع به روایت داستان می کند …

(دختر به نوشتن ادامه می دهد. در این هنگام دختر دانشجوی ادبیات وارد می شود و به کنار او می‌رود)

دانشجوی ادبیات: تموم نشد؟

دانشجوی تئاتر: نه، تازه شروع شده.

دانشجوی ادبیات: موضوع ات چیه؟

دانشجوی تئاتر: هنوز هیچی، دارم همینجوری می نویسم ببینم به کجا می رسم.

دانشجوی ادبیات: حالا چی نوشتی؟

دانشجوی تئاتر: بذار برات بخونم. (توضیح صحنة بالا را برایش می خواند و ادامه می دهد) اینجا راوی شروع میکنه:

سالیانی دراز پیش از این در شهری حاکمی بود که از نداشتن فرزند رنج می برد و سبب این بی‌فرزندی همسر او بود. با آنکه همسر حاکم بارها از وی خواسته بود که جدا شود اما حاکم به دلیل علاقة بیش از حد به وی این خواهش را اجابت نکرد. پس از مدتی پروردگار نظر لطفش را بر آنها افکند و آن دو صاحب پسری شدند و بسیار از این حادثه خشنود گشتند.

نور عمومی صحنه روشن می شود، بازیگران را می بینیم که مجلس جشن و سرور حاکم را برپا می‌کنند و حاکم را می بینیم که از شدت خوشحالی و مستی تلوتلو می خورد و نقش زمین می‌شود. همسرش به یکی از درباریان فرمان می دهد که او را بلند کنند و از آنجا ببرند. نور عمومی خاموش شده و نور موضعی روشن می شود. راوی ادامه می دهد: امّا این خوشی دیری نپائید چرا که مدتی پس از به دنیا آمدن پسر حاکم، بلایی به مانند طاعون بر شهر نازل شد و تمامی مردم شهر از آن در رنج و عذاب شدند. حاکم به فکر چاره افتاد اما سودی نبخشید. چرا که همة درباریان از علاج آن عاجز ماندند. روزها از پی هم می گذشتند و این بلیه همچنان نازل بود تا اینکه مردم شهر به ستوه آمدند و شکایت به نزد حاکم بردند … .

(دختر در هنگام خواندن متوجه نمی شود که صدایش اوج گرفته تا اینکه یکمرتبه با صدای دانشجوی ریاضی که وارد صحنه شده به خود می آید)

دانشجوی ریاضی: نصف شبه ها؟ یه کمی یواشتر.

دانشجوی تئاتر: ببخشید، معذرت می خوام، یکهو احساساتی شدم صدام رفت بالا.

دانشجوی ریاضی: خدا رو شکر تا چند وقت دیگه درس ات تموم میشه از شرت راحت می شیم. (می ر‌ود)

دانشجوی تئاتر: اینهم که غیر از غُر زدن کار دیگه ای بلد نیست.

دانشجوی ادبیات: به دل نگیر، ادامه شو بخون.

دانشجوی تئاتر: ادامه شو ننوشتم. باشه بقیه اش برای فردا.

(ورقها را جمع می کند و به همراه دانشجوی ادبیات از صحنه خارج می شوند. به محض خروج آنها نور موضعی آبی رنگ خاموش شده و نور پشت در شیشه ای روشن می شود. دختر را می‌بینیم که روی تختش می خوابد و دوباره شروع به خواندن می کند. صدای او رفته رفته فید می شود. با فید شدن صدای او نور پشت در شیشه ای هم خاموش می شود و صحنة بعد آغاز می شود که در واقع رویای دختر است از ادامه نمایشنامه اش)

«صحنة دوّم»

(از این صحنه به بعد رویای دختر آغاز می شود. همان اتاق پذیرایی را می بینیم که حالا تبدیل به یک قصر شبیه قصرهای یونان باستان شده است. صحنه تاریک است و صدای ضجه و ناله به گوش می رسد. در قسمتی از صحنه نور موضعی روشن می شود و ما دانشجوی تئاتر را می بینیم که در لباس همسر یک حاکم یونانی نشسته و به صداها گوش می دهد. در همین هنگام دانشجوی ادبیات در لباس حاکم وارد می شود.)

حاکم: تو نخوابیدی؟

همسر حاکم: نمی تونم بخوابم.

حاکم: این صداها چیه؟



خرید و دانلود تحقیق درباره نمایشنامه رویا بازی1


تحقیق درباره نمایشنامه رویا بازی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

اشخاص نمایش:

سه دانشجوی دختر هستند که به ترتیب نقشهای زیر را ایفا می کنند:

دانشجوی تئاتر: همسر حاکم – زن.

دانشجوی ریاضی: مرد راهزن عاشق – پیرمرد – حاکم دوّم.

دانشجوی ادبیات: حاکم – دختر راهزن – پیرزن – شاعر بزرگ.

«صحنة اوّل» *

( مکان اتاق پذیرایی یک خانه را نشان می دهد که متعلق به سه دانشجوی دختر است. در طی نمایش این مکان تبدیل به قصر حاکم، کنار دروازة یک شهر، کوچه باغ و اتاقی در یک مهمانخانه می شود. این اتاق پذیرایی دو ورودی دارد، یکی در سمت راست که دری شیشه ای است و دیگری در سمت چپ. در ابتدای نمایش یک نور موضعی آبی رنگ داریم که در آن دختر دانشجوی تئاتر را می بینیم که مشغول نوشتن متن نمایشی است و پس از نوشتن آن را به صدای بلند می خواند)

دختر: صحنه تاریک است و ما بازیگران را می بینم که همه پشت به صحنه نشسته اند. با شروع نمایش صدای آه و ناله و فریاد زنی به گوش می رسد. به همراه صدای زن صدای بقیه را می‌شنویم که می گویند: عجله کنید، زود باشید، اون احتیاج به کمک داره، الان بچه به دنیا می آید و … در میان هیاهو صدای خشن مردی نیز شنیده می شود که مرتب به دیگران امر و نهی می کند. هیاهو به تدریج اوج می گیرد و به دنبال آن صدای فریاد زن که جیغی دردناک می کشد. صدای گریة بچه که متولد شده، فریاد شادی اطرافیان و سکوت. نور موضعی وسط صحنه روشن می شود و یکی از

بازیگران برمی گردد و شروع به روایت داستان می کند …

(دختر به نوشتن ادامه می دهد. در این هنگام دختر دانشجوی ادبیات وارد می شود و به کنار او می‌رود)

دانشجوی ادبیات: تموم نشد؟

دانشجوی تئاتر: نه، تازه شروع شده.

دانشجوی ادبیات: موضوع ات چیه؟

دانشجوی تئاتر: هنوز هیچی، دارم همینجوری می نویسم ببینم به کجا می رسم.

دانشجوی ادبیات: حالا چی نوشتی؟

دانشجوی تئاتر: بذار برات بخونم. (توضیح صحنة بالا را برایش می خواند و ادامه می دهد) اینجا راوی شروع میکنه:

سالیانی دراز پیش از این در شهری حاکمی بود که از نداشتن فرزند رنج می برد و سبب این بی‌فرزندی همسر او بود. با آنکه همسر حاکم بارها از وی خواسته بود که جدا شود اما حاکم به دلیل علاقة بیش از حد به وی این خواهش را اجابت نکرد. پس از مدتی پروردگار نظر لطفش را بر آنها افکند و آن دو صاحب پسری شدند و بسیار از این حادثه خشنود گشتند.

نور عمومی صحنه روشن می شود، بازیگران را می بینیم که مجلس جشن و سرور حاکم را برپا می‌کنند و حاکم را می بینیم که از شدت خوشحالی و مستی تلوتلو می خورد و نقش زمین می‌شود. همسرش به یکی از درباریان فرمان می دهد که او را بلند کنند و از آنجا ببرند. نور عمومی خاموش شده و نور موضعی روشن می شود. راوی ادامه می دهد: امّا این خوشی دیری نپائید چرا که مدتی پس از به دنیا آمدن پسر حاکم، بلایی به مانند طاعون بر شهر نازل شد و تمامی مردم شهر از آن در رنج و عذاب شدند. حاکم به فکر چاره افتاد اما سودی نبخشید. چرا که همة درباریان از علاج آن عاجز ماندند. روزها از پی هم می گذشتند و این بلیه همچنان نازل بود تا اینکه مردم شهر به ستوه آمدند و شکایت به نزد حاکم بردند … .

(دختر در هنگام خواندن متوجه نمی شود که صدایش اوج گرفته تا اینکه یکمرتبه با صدای دانشجوی ریاضی که وارد صحنه شده به خود می آید)

دانشجوی ریاضی: نصف شبه ها؟ یه کمی یواشتر.

دانشجوی تئاتر: ببخشید، معذرت می خوام، یکهو احساساتی شدم صدام رفت بالا.

دانشجوی ریاضی: خدا رو شکر تا چند وقت دیگه درس ات تموم میشه از شرت راحت می شیم. (می ر‌ود)

دانشجوی تئاتر: اینهم که غیر از غُر زدن کار دیگه ای بلد نیست.

دانشجوی ادبیات: به دل نگیر، ادامه شو بخون.

دانشجوی تئاتر: ادامه شو ننوشتم. باشه بقیه اش برای فردا.



خرید و دانلود تحقیق درباره نمایشنامه رویا بازی