لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
نگاهی اجمال بر سوره فاطر (ملائکه) آیه 1
سوره فاطر کلی است و چهل و پنج آیه دارد
بسمه تعالی
الحمدالله فاطر السموات و الارض جاعل الملئکه رسلا اولی اجنحه مثنی و ثلث و ربع یزید فی الخق ما شا ان الله کل شی قدیر (1)
تفسیر لفظی: به نام خداوند بخشنده و مهربان
ستایش نیکو خدا را است که آفریننده آسمانها و زمین است، خدایی که فرشتگان را رسولان کرد که صاحبان پرهای دو تا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا هستند، در آفرینش آنچه را که میخواهد میافزاید که خداوند بر هر چیزی تواناست.
تفسیر ادبی وعرفانی
خداوند فرمود: حمدی که مرا شاید آن حمد است که از ما آید نه آنکه از تو آید، از آب و خاک چه آید؟ که جلال و عزت و جمال صمدیت ما را شاید؟ رسم فانی به حق باقی که رسد؟ ای آدمی حمد تو به تقاضای عفو و مغفرت معلول است، معلول کی شایسته جلال عزت است که از هر علتی منزه و پاک است؟ بنده من، من به سزاوای خود حمد آوردم، تو نیز به سزاوای خود بر حمد امکان حمد من بیار تا آن مجاز تو را به کرم خود تابع حقیقت گردانم و حکمش را حکم حقیقت نهم.
لطیفه: از دوست من، اگر تو آمین گویی و این گفت تو با آمین گفتن موافق افتد گناهانت بیامرزم، پس چون حمد من گویی و حمد و با حمد من موافق آید خلعتی به تو ارزانی کنم که در هیچ خاطری نگنجد!
هر چند که فرشتگان، مقربان درگاه عزتند و طاووسان حضرت الاهیت که در محبت هیبت بداشته و ؟ انقیاد بر میان بسته و سر بر خط فرمان نهادهاند، با این مرتبت و منزلت، خاکیان صالح و با ایمان فرزندان آدم بر آنان شرف دارند!
خداوند عالم در آغاز آفرینش آدم به فرشتگان فرمود: میخواهم در زمینه خلیفهای برقرار کنم، گفتند: میخواهی مفسد و خون ریز را خلیفه کنی! فرمود آنچه من میدانم شما نمیدانید! ایشان پشیمان شدند و به تضرع و التماس افتادند و رضای حق را خواستند، خطاب رسید که رضای من در این است که شما مقربان درگاه، جنایات فرزند آدم را که هنوز در کتم عدمند استعفا کنید و بر گناه اهلت غفلت از ذریت، آدم گویه کنید تا به سبب گریستن شما آن را بیامرزم و قلم عفو بر جرایم ایشان کشم!
عصمت ملائکه
فرشتگان بندگان ایمانند، و طوقبندی به گردن افکنده و هیچ گاه با شک و تردید و سستی، آن را بر زمین نمیگذارند. در تمام آسمان جان پوستینی خالی نمیتوان یافت مگر آنکه فرشتهای به سجده افتاده، یا در کار و تلاش است. اطاعات فراوان آنها بر یقین و معرفتشان نسبت به پروردگاری افزاید، و عزت خداوند عظمت او را در قلبشان بیشتر مینماید.
چند آیه در قرآن کریم آمده آاست که ملائکه معصیت نمیکنند یکی مربوط به مامورین جهنم است:
یا ایها الذین امون اقوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره علیها ملائکه غلاظ شدا و لایعصون الله ما امرهم و یفعلون مایومرون. دیگری در مقام تنزیه پروردگاری از داشتن فرزند است که ملائکه فرزندان خداوند نیستند: و قالو اتخذ الله و لذا سبحانه بل عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون (255)
یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون و ما یومرون (256) علامه طباطبایی میفرماید: تکلیف ملائکه از سنخ تکالیف معهود اجتماعی نیست که به دنبال آن پواب و عقاب بیاید، بلکه ملائکه موجودات نورانی هستند که چیزی را انجام نمیدهند مگر آنکه پروردگار عالم اراده کرده باشد، لذا پاداش و کیفری هم بر اعمال آنان مترتب نیست و تکوینا مکلف هستند.
رویت ملائکه
آیا ملائکه دیده میشوند؟
قرآن کریم، در مورد از رویت را ذکر کرده است:
الف: در عذاب قوم لوط ملائکه ابتدا نزد حضرت ابراهیم (ع) آمدند ابراهیم (ع) برای آنان گوسهلای بریان کرد، ولی مشاهده کرد که آنان لب به طعام نمیزنند، لذا ترسید اما ملائکه گفتند: نترس ما ماموران عذاب قوم لوط هستیم. فلما رای ایدیهم لا تصل الیه نکر هم و او حبس منهم خیفه قالو لا نخف انا ارسلنا الی قوم لوط 251
ب: و در مورد حضرت مریم (س) آمده که ملکی به صورت انسان نزد او آمد، مریم ترسید، فرشته گفت: انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا 252
از وقایع جنگ بدر هم استفاده میشود که مومنین، ملائکه را در بدر مشاهده کردهاند، منتها آنان را
اوضاف چهارگانه ملائکه در قرآن و حدیث
در قرآن کریم مکرر کلمه ملائکه ذکر شده ولی نام هیچ یک از آنان را نبرده مگر جبرئیل و میکائیل را و بقیه ملائکه را با ذکر اوصافشان یاد کرده، مانند: ملکوت الموت و کرام الکاتبین و سفره الکرام البرره و رقیب و عتید و غیر اینها.
و از صفات و اعمال ملائکه که در کلام خدا و در احادیث سابق ذکر شدهاند یکی این است که ملائکه موجوداتی هستند شریف و مکرم که واسطههایی بین خدای تعالی و این عالم محسوس هستند، به طوری که هیچ حادثهای از حوادث و هیچ واقعه ای مهم و یا غیر مهم نیست. مگر آنکه ملائکه در آن دخالتی ندارند، و یک یا چند فرشته، موکل و مامور آنند، اگر آن حادثه فقط یک جنبه داشته باشد یک فرشته و اگر چند جنبه داشته باشد چند ملک موکل برآنند و دخالتی که دارند تنها و تنها این است که امر الهی را در مجرایش به جریان اندازند و آن را درمسیرش قرار دهند همچنان که قرآن در این باره فرموده: لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون. آنان بی دستور او سخن نگویند و همگی به فرمان او کار کنند. انبیا 27
صنعت دومی که از ملائکه در قرآن و حدیث آمده این است که: در بین ملائکه نافرمانی وعصیان نیست. معلوم میشود ملائکه نفسی مستقل ندارند و دارای ارادههای مستقل نیستند، که بتوانند غیر از آنچه خدا اراده کرده کنند، پس ملائکه در هیچ کاری استقلال ندارند. و هیچ دستوری را که خدا به ایشان تحمیل کند تحریف نمیکنند و کم و زیادش نمیسازند. همچنان که فرمود:
ملائکه غلاظ شداد لایعسون الله ما امرهم و یفعلون ما یومرون. که در آن فرشتگان ستبر جگر و سخت خشمان گماشتهاند که از فرمان خدا سرپیچی نمیکنند و آنچه ایشان را فرمایند میکنند: تحریم 6
صنعت سوم اینکه: ملائکه با همه کثرتی که دارند دارای مراتب مختلفی از نظر بلندی و پایینی هستند بعضی مافوق بعضی دیگر، و جمعی نسبت به مادون خود آمدند، و آن دیگران مامور و مطیع آنان، و آنکه آمر است به خدا امر میکند، و حامل امر خدا به سوی مامورین است، و مامورین هم به دستور خدا مطیع امرند، در نتیجه ملائکه به هیچ وجه از ناحیه خود اختیاری ندارند، همچنان که قرآن کریم فرموده: ما منا الاله مقام معلوم. نیست از ما (فرشتگان) هیچ کس مگر آنکه جای تفسیر ادبی و عرفانی آیه این آیت بر لسان طریقت اشارت است به مکاشفات و اهل حقیقت، یکی در شکر وجد، یکی در حیرت مشهود، یکی در نور قرب، یکی در ولایت وجود، یکی در بها جمع. یکی در حقیقت افراد؟
این هفت دریابر سر کوی توحید نهاده شده، رونده در این راه تا بر این هفت دریا گذر نکند روا نباشد که بر سر کوی توحید رسد! و استقسای این هفت درگاه قرآن است که مصطفی فرمود: قرآن بر هفت حزلف نازل شد که همه آنها کافی و شافی است و بر هر آیتی ظهری است و بطنی! و برای هر حرفی حدی و مطلعی است! و چنانکه ساکمان و صدیقان فرمودند: بر این هفت بحر گذر کنید تا به توحید رسید! این است رمز که پیر طریقت گفت: هر حقیقتی از سینه عارف سر برزند، تا دو گو اه شریعت بر درستی وی گواهی ندهند آن حقیقت مقبول حق واقع نشود!
و قرآن در سوره تکویر آیه 21 فرموده: مطاع ثم امین. او را فرشتگان فرمان بردار، و استوار نزد خداوند است.
و نیز فرموده: قالوا ماذا قال برکم قالوا الحق. و گویند: خداوند در دنیا به شما چه گفت؟ گویند: سخن حق گفت بیان اینکه وجود ملائکه ماده و جسمانی نیست.
صنعت چهارم اینکه: ملائکه از آنجا که هر چه میکنند. به امر خدا میکنند،هرگز شکست نمیخورند به شهادت اینکه فرموده: ما کان الله لیعجره من شی فی السموات و الاعرض. خدا هرگز چنین نبوده که چیزی در آسمانها و زمین او را عاجر کند. فاطر 44
و از سوی دیگر فرموده: والله غالب علی امره. خدا بر امر خود مسلط است. یوسف 21
و نیز فرموده: ان الله بالغ امره. خدا کار خود را به انجام خواهد رسید. طلاق 3
از این جا روشن میشود ملائکه موجوداتی هستند که در وجودشان منزه و از ماده جسمانیاند، چون ماده جسمانی در معرض زوال وفساد تغییر است، و نیز کمال در ماده تدریجی است. از مبدا مسیر و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 3 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سوره المائده آیه 86
متن عربی آیه : وَالَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ
شان نزول آیه
بسیارى از مفسران از جمله" طبرسى" در" مجمع البیان" و" فخر رازى" و نویسنده" المنار" در تفسیرهاى خود از مفسران پیشین نقل کردهاند که این آیات درباره نجاشى زمامدار حبشه در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یاران او نازل شده است و در حدیثى که در تفسیر برهان نقل شده این موضوع مشروحا آمده است. آنچه از روایات اسلامى و تواریخ و گفتار مفسران در این زمینه استفاده مىشود چنین است: در سالهاى نخستین بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دعوت عمومى او، مسلمانان در اقلیت شدیدى قرار داشتند، قریش به قبائل عرب توصیه کرده بود که هر کدام، افراد وابسته خود را که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان آورده است تحت فشار شدید قرار دهند و به این ترتیب هر یک از مسلمانان از طرف قوم و قبیله خود سخت تحت فشار قرار داشت. آن روز تعداد مسلمانان براى دست زدن به یک "جهاد آزادیبخش" کافى نبود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) براى حفظ این دسته کوچک، و تهیه پایگاهى براى مسلمانان در بیرون حجاز، به آنها دستور مهاجرت داد، و حبشه را براى این مقصد انتخاب فرمود و گفت:" در آنجا زمامدار صالحى است که از ستم و ستمگرى جلوگیرى مىکند، شما آنجا بروید تا خداوند فرصت مناسبى در اختیار ما بگذارد". منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله) نجاشى بود (نجاشى اسم عامى بود همانند" کسرى" که به تمام سلاطین حبشه گفته مىشد، اما اسم نجاشى معاصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) اصحمه که در زبان حبشى به معنى عطیه و بخشش است بود). یازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم حبشه شدند و از طریق دریا با کرایه کردن کشتى کوچکى راه حبشه را پیش گرفتند، و این در ماه رجب سال پنجم بعثت بود، و این مهاجرت، مهاجرت اول نام گرفت. چیزى نگذشت که" جعفر بن ابو طالب" و جمعى دیگر از مسلمانان به حبشه رفتند و هسته اصلى یک جمعیت متشکل اسلامى را که از 82 نفر مرد و عده قابل ملاحظهاى زن و کودک تشکیل مىشد به وجود آوردند. طرح این مهاجرت براى بت پرستان سخت دردناک بود، زیرا بخوبى مىدیدند چیزى نخواهد گذشت که با یک جمعیت متشکل نیرومند از مسلمانان که تدریجا اسلام را پذیرفته و به سرزمین امن و امان حبشه رفتهاند روبرو خواهند شد، براى بهم زدن این موقعیت دست به کار شدند، و دو نفر از جوانان باهوش و فعال و حیلهگر و پشت هم انداز یعنى" عمرو بن عاص" و" عمارة بن ولید" را براى بهم زدن موقعیت مسلمانان حبشه انتخاب کردند و با هدایاى فراوانى به حبشه فرستادند و با مقدماتى به حضور نجاشى بار یافتند، و قبلا با دادن هدایاى گرانبهایى به اطرافیان نجاشى موافقت آنها را جلب کرده و قول تایید و طرفدارى از آنان گرفته بودند. " عمرو عاص" سخنان خود را از اینجا شروع کرد، و با نجاشى چنین گفت: ما فرستادگان بزرگان مکهایم" تعدادى از جوانان سبک مغز در میان ما پرچم مخالفت برافراشتهاند و از آئین نیاکان خود برگشته و به بدگویى از خدایان ما پرداخته و آشوب و فتنه بپا کرده و در میان مردم تخم نفاق پاشیدهاند، و از موقعیت سرزمین شما سوء استفاده کرده و به اینجا پناه آوردند، ما از آن مىترسیم که در اینجا نیز دست به اخلالگرى زنند، بهتر این است که آنها را به ما بسپارید و به محل خود باز گردانیم ... این را گفتند و هدایایى را که با خود آورده بودند تقدیم داشتند. نجاشى گفت: تا من با نمایندگان این پناهندگان به کشورم تماس نگیرم نمىتوانم در این زمینه سخن بگویم، و از آنجا که این بحث یک بحث مذهبى است باید از نمایندگان مذهبى نیز در جلسهاى در حضور شما دعوت شود. روز دیگرى در یک جلسه مهم که اطرافیان نجاشى و جمعى از دانشمندان مسیحى و جعفر بن ابى طالب به عنوان نمایندگى مسلمانان، و نمایندگان قریش، حضور داشتند، نجاشى پس از استماع سخنان نمایندگان قریش رو به جعفر کرد و از او خواست که نظر خود را در این زمینه بیان کند. جعفر پس از اداى احترام چنین گفت: نخست از اینها بپرسید آیا ما جزو بردگان فرارى این جمعیتیم؟! عمرو گفت: نه شما آزادید. جعفر گفت: سؤال کنید آیا آنها دینى بر ذمه ما دارند که آن را از ما مىطلبند؟! عمرو: نه ما هیچگونه مطالبهاى از شما نداریم. جعفر: آیا خونى از شما ریختهایم؟ که آن را از ما مىطلبید؟! عمرو: نه چنین چیزى در کار نیست. جعفر: پس از ما چه مىخواهید که این همه ما را شکنجه و آزار دادید و ما از سرزمین شما که مرکز ظلم و بیدادگرى بود بیرون آمدیم؟! سپس جعفر رو به نجاشى کرد و گفت: ما جمعى نادان بودیم، بت پرستى مىکردیم، گوشت مردار مىخوردیم، انواع کارهاى زشت و ننگین انجام مىدادیم، قطع رحم مىکردیم و نسبت به همسایگان خویش بدرفتارى داشتیم، و نیرومندان ما ضعیفان را مىخوردند! ولى خداوند پیامبرى در میان ما مبعوث کرد که به ما دستور داده است هر گونه شبیه و شریک را از خدا دور سازیم و فحشا و منکرات و ظلم و ستم و قمار را ترک گوئیم، به ما دستور داده نماز بخوانیم، زکات بدهیم، عدالت و احسان پیشه کنیم و بستگان خود را کمک نمائیم. نجاشى گفت: عیساى مسیح نیز براى همین مبعوث شده بود! سپس از جعفر پرسید: آیا چیزى از آیاتى که بر پیامبر شما نازل شده است حفظ دارى؟ جعفر گفت: آرى و سپس شروع به خواندن سوره "مریم" کرد. حسن انتخاب جعفر، در مورد آیات تکان دهنده این سوره که مسیح و مادرش را از هر گونه تهمتهاى ناروا پاک مىسازد، اثر عجیبى گذاشت. تا آنجا که قطره هاى اشک شوق، از دیدگان دانشمندان مسیحى سرازیر گشت، و نجاشى صدا زد به خدا سوگند نشانههاى حقیقت در این آیات نمایان است! هنگامى که "عمرو" خواست در اینجا سخنى بگوید و تقاضاى سپردن مسلمانان را بدست وى کند، نجاشى دست بلند کرد، و محکم بر صورت عمرو کوبید و گفت: خاموش باش! به خدا سوگند اگر بیش از این سخنى در مذمت این جمعیت بگویى تو را مجازات خواهم کرد! این جمله را گفت و رو به مامورین کرد و صدا زد: هدایاى آنها را به آنان برگردانید و آنها را از حبشه بیرون کنید، و به جعفر و یارانش گفت: آسوده خاطر در کشور من زندگى کنید! این پیش آمد علاوه بر اثر تبلیغى عمیقى که در زمینه شناساندن اسلام به جمعى از مردم حبشه داشت، سبب شد که مسلمانان مکه جدا روى این پایگاه مطمئن حساب کنند، و مسلمانان تازه وارد را براى آن روز که قدرت کافى بیابند به آنجا روانه سازند. سالها گذشت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) هجرت کرد و کار اسلام بالا گرفت، و عهدنامه" حدیبیه" امضا شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) متوجه فتح" خیبر" گشت، در آن روز که مسلمانان از فرط شادى به خاطر در هم شکستن بزرگترین کانون خطر یهود در پوست نمىگنجیدند، از دور شاهد حرکت دستجمعى عدهاى بسوى سپاه اسلام بودند، چیزى نگذشت که معلوم شد این جمعیت همان مهاجران حبشهاند که به آغوش وطن باز مىگردند در حالى که قدرتهاى اهریمنى دشمنان در هم شکسته شده و نهال اسلام به قدر کافى ریشه دوانیده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مشاهده "جعفر" و مهاجران حبشه، این جمله تاریخى را فرمود: لا ادرى انا بفتح خیبر اسر ام بقدوم جعفر؟!:" نمیدانم از پیروزى خیبر خوشحالتر باشم یا از بازگشت جعفر"؟ مىگویند: علاوه بر مسلمانان، هشت نفر از شامیان که در میان آنها یک راهب مسیحى بود و تمایل شدید به اسلام پیدا کرده بودند، خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیدند و پس از شنیدن آیات سوره یس، به گریه افتادند و مسلمان شدند و گفتند چقدر این آیات به تعلیمات راستین مسیح شباهت دارد. و طبق روایتى که در تفسیر المنار از سعید بن جبیر نقل شده نجاشى سى نفراز بهترین یاران خود را به عنوان اظهار علاقه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آئین اسلام به مدینه فرستاد، و همانها بودند که با شنیدن آیات سوره یس گریستند و اسلام را پذیرفتند آیات فوق نازل شد و از این مؤمنان تجلیل کرد. این شان نزول منافات با آن ندارد که سوره مائده در اواخر عمر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده باشد، زیرا این سخن مربوط به اکثریت آیات سوره است، هیچ مانعى ندارد که بعضى از آیات در حوادث قبل نازل شده باشد و بدستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مناسبتهاى در این سوره قرار گیرد.