واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درمورد شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 24

 

شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی

شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب‌الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول (۵۴۹ - ۵۸۷ ق / ۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی بوده‌است.

زندگی

قابل اعتمادترین منبع برای مطالعه زندگی‌نامه سهروردی کتاب نزهه الارواح و روضه الافراح است که تاریخ‌ فلسفه‌ای است و به دستِ یکی از مهم‌ترین شارحان آثار سهروردی، شمس‌الدین شهروزی نوشته شده‌است. اصل عربی این کتاب هنوز در ایران منتشر نشده است.

شهاب‌الدین سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمری/۱۱۵۵ میلادی در دهکده سهرورد از قیدار زنجان واقع در ایران زاده شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.[۱] سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهم‌ترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارش‌ها معروف است که یکی از هم‌درسان وی، فخر‌الدین رازی، که از بزرگ‌ترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخه‌ای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.

سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد.در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دوره‌های درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنان‌چه از گزارش‌ها برمی‌آید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی ) دیدار کرد.ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند.در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.

اما سخن گفتن‌های بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می‌شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.

وفات

عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن‌ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند.

صلاح‌الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.

به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست.(البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)[۲]

فلسفه اشراق

سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد.[۳] سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.[۴]

مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت می‌شناسد.[۵] او به سختی بر ابن سینا می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع می‌کند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد می‌گیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.[۶]

خلاصه حکمت اشراق

سهروردی در ضمن تحصیل چنین استنباط کرد که موجودات دنیا از نور به وجود آمده و انوار به یکدیگر می‌تابد و آن تابش متقابل را اشراق خواند و به همین جهت لقب شیخ الاشراق را یافت.

نظریه فلسفی سهروردی این بود که هستی غیر از نور چیزی نیست و هر چه در جهان است و بعد از این به وجود می‌آید نور می‌باشد. منتها بعضی از نورها رقیق است و برخی غلیظ و برخی از انوار ذرات پراکنده دارد و پاره‌ای دیگر دارای ذرات متراکم است.

او معتقد بود که نور یکی بر دیگری می‌تابد و لذا جهان جز اشراق نمی‌باشد. بعضی از نورها ضعیف اند وبعضی رقیق و برخی تراکم دارد . همانگونه که نورهای قوی بر ضعیف می‌تابد نورهای ضعیف هم بسوی انوار قوی تابش دارد. انسان که از موجودات جهان است از نور می‌باشد و به دیگران می‌تابد همانگونه که نورهای دیگران به او می‌تابد. بمناسبت اینکه از انسان به دیگران نور تابیده می‌شود انسان فیاض است و می‌تواند به دیگران نور برساند و از نور سایرین روشن شود.

سهروردی می‌گفت که حکمت بر دو نوع است: حکمت لدنی و حکمت العتیقه. حکمت العتیقه یعنی حکمت قدیم همواره بوده و در قدیم هندیها و ایرانیها و بابلیها و مصریها و بعد از آن یونانیها برخوردار بوده اند. اما حکمت لدنی خاصان از آن برخوردار می‌شوند. اما در آغاز این دو حکمت از یک مبدا سرچشمه می‌گرفته و آن ادریس بوده که نام دیگر آن هرمس است.بعد از اینکه مردم حکمت از ادریس آموختند به عقیده او به دو شاخه شد که یکی به سمت ایران ودیگری به‌طرف مصر و بعد این دو شاخه وارد اسلام گردید.[۱]

منابع حکمت اشراق

عرفان و تصوف

یکی از وجوه اساسی تمایز حکمت اشراق از حکمت مشاء رابطه ماهوی آن با نور و مسایل و حقایق عرفانی است . ذوالنون مصری، سهل بن عبد الله تستری, ابو یزید بسطامی, حسین بن منصور حلاج و ابوسعید ابی الخیر از جمله عارفانی هستند که سهروردی از آنها تأثیر پذیرفته‌است.

قرآن و حدیث

در رسایل سهروردی، عقل در مقابل وحی نیست بلکه درطول وحی است. حملات غزالی بر فلسفه مشاء در کتابهای ((تهافت الفلاسفه)) و ((المنقذ من الضلال)) ضرباتی کاری بر پیکره جریان فلسفی در جهان اسلام وارد کرد.یکی از



خرید و دانلود تحقیق درمورد شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی


تحقیق: ابن هانی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

روابط بینامتنی اشعار ابن هانی با اشعار مبتنی

چکیده :

تاثیر و تاثر پذیرفتن اهل ادب از همدیگر یا حتی طبیعت و اوضاع و احوالی که در آن زندگی می کردند وجود داشته است اما در بعضی مواقع این تاثیر و تاثر باعث بروز ابتکار یا حتی جمود و تقلید محض می شد .

اندلس که به دست مسلمانان فتح شد شاعران آن دیار تا مدتهای طویلی شرق را موطن لغت و ادب می دانستند و هر صدایی از شرق را چون آیه ی محکمی می پذیرفتند و مانند شاعران شرق به صحرا و نخل و شتر و بیابان تضی می کردند .

کلید واژه : قوت ، روابط بینامتنی ، مد حیات

ابن هانی کیست ؟

محمد بن هانی بن محمد بن سعدون اندلسی ملقب به ابی الحسن در سال 320 یا 326 هـ . ق در روستای سکون از روستاهای شهر اشبیلیه بدنیا آمد و پدرش هانی نیز از روستاهای مهدیه در آفریقا متولد شد و او نیز شاعر و ادیب بود . ابن هانب در محیط بارور از علم و ادب رشد و نمو کرد .

واسُبیله نیز در آن زمان در اوج علم و تمدن قرار داشت و بیشترین مراحل علمی خود را در دار العلم قرطبه سپری کرد . ابن هانی با وجود مهارت در شعر از علوم دیگر نیز اطلاع داشت چنانکه از قصیده ی الفائیه او بر می آید از علم هئیت شناسی نیز مهارت داشت و ابن هانی به حاکم اشبیلیه پیوست و از عطای یا او بهره مند شد لکن شاعر به سوی لهو و لعب گرایش یافت و نیز به خاطر غلو در گفتار به کفر متهم شد و از آنجا که از دانشجویان علم فلسفه که مردم از آن کرامت داشتند بود و نیز شیعه ی فاطمی بود بعد از شکایات مردم عامل اشبیلیه نیز او را طرد کرد .

پس از این حوادث شاعر ما به مغرب رفت و به جوهر فرماند منصور فاطمی پیوست و او را مدح کرد پس جوهر او را به مغر بن منصور معرفی کرد و از مغر بهره مند شد تا زمانی که مغر به مصر رفت ابن هانی برای آوردن خانواده ی خود و پیوستن به مغر به اشبیلیه برگشت هنگامی که به برقه رسید به دلایل نامعلومی فوت کرد .

خصائص شعره :

در ابتدا نظرات چند از ادیاد شعراء قدیم در خصوص شعر ابن مانی را ذکر می کنیم :

لسان الدین خطیب می گوید : ابن هانی از شاعرانبزرگ و طبقه اول بود که در شعر و بلاغت دری طولانی داشت و کسی را همتای وی نیست در علوم و حل کردن مسائل معمایی ( لسان الدین خطیب 2/212 )

ابن خلکان که خود شاعر بود فاقد بسیاری از شاعران نیز همت می گوید : در مغرب چه از متقدمان و چه از متاخران کسی را همتای و هم طبقه ی ابن هانی نیست بلکه او از همه ی آنان شاعرتر است و مانند مبتنی در شرق می باشد ( وفیات الاعیان ابن خلکان )

و ابن وشیق در باب « لفظ و معنی » می گوید « گروهی اصحاب غوغا و قهقهه بدون فائده ی معنایی اند جز نوا دری مثل ابوالقاسم بن هانی و کسانی که شیوه ی او را دنبال کردند پس او می گوید ؟

( العمده 1/80-81 )

اصــــــاخَـــتْ فـــقـــالت وَقـــعُ اجْـــرَدَ شـــِفـــلَـــــم

و شـــــامــتْ فـقــــــــالــَتْ لـــَمـعُ أَبـیــضَ مــَخْــــذَم

سکوت کرد پس گفت گام نهادن اســب کم موی است

فــــال بــد زد پــــــــــــس گـــفت درخش شمشیر بران

و مــــــا ذُعــــــــــــِرَتْ الا بــــــــــجــــرس حُـــــــلِتّها

و لاد مــــَقَـــــتْ الا بــــــــُرّی فـــــــــی مــــــــــــُخدَّمِ

و نـــــــــــــــــــترسیـــــد چـــــــه بــــــــــــــصدایــــی

و نـــــــــــــگاه نـــــــــــــــــکرد الا جـز به نگاه یکسان

و از شرق شناسنان که ابن هانی را در کتاب هایشان ذکر کردند می توان از « خان کریمر » « هامر » «وَهوارت » نام برد و کریمر بعضی از اشعار او را به آلمانی ترجمه کرده است و گفت : قوت در بیان و استفاده از تمثیلات زیاد و الفاظ پخته و نیکو از خصائص شعری ابن هانی است که کمتر شاعری به پای او می رسد و این خصائص شعری است که نام و آوازه ی او را بلند کرده و او را مبتنی غرب نامیده اند ( دیوان ابن هانی ، شارح نعیم انطوان ، طـ 1 )

و از خصائص شعر ابن هانی :

الف ) قوت در بیان و تعبیر که در آن خلفاء فاطمی را می ستاید و عنان سخن را در دست دارد هر طوری که می خواهد آن را می چرخاند .

أسدٌ ، ازازارتَ وِ جارَ ثعالب ٍ مـــاإن لها الا القلوب و جارٌ

ب ) معانی شعرش آسان و دور از تعقید می باشند و ذهن آنها را با کمترین تامل در می یابد .

ج) از آنجا که شعرش را در خدمت اشاعری دین قرار داده اند لذا آیات قرآن را اقتباس کرده است .

لـــذلک نــــــــاجی الله مــوسی نبیتُه فنادی أَن اشـــرح ما نیضیق به صدری

وهَـــــبْ لی وزیراً من أَخی استعنُ بد وشُــــدَّ به ارزی ، وأشـــرکه فی امری

اگر خوب در دیوان ابن هانی بنگریم خواهیم دید معانی او جز در مواردی اندک بر معانی قدما را سلوب آنان تکیه کرده است و لغزش را مالامال از الفاظ غوغا دار کرده است حتی به قول ابن خلکان معانی تازه ای زیر آن الفاظ وجود ندارد .

در حالی که بعضی از مورخین شعر او را می ستایند و او را ابداع کننده ی معانی جدید می دانند . عیبی جز کفر بردار نمی گیرند با این وجود شعرش خالی از وصف طبیعت اندلس و ژئاء غزلش خالی از عاطفه ی متعالی است جزء عاطفه ی دینی که در آن به شیعه ی امامی بودن خود



خرید و دانلود تحقیق: ابن هانی


تحقیق: ابن سینا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

زندگینامه

ابو علی سینا حکیم، فیلسوف، طبیب و دانشمند بزرگ ایرانی که در جهان غرب به نام(Avicenna) و با لقب "امیر پزشکان" شناخته شده است، در ماه صفر از سال 370 هجری قمری در شهر بخارا به دنیا آمد.

 

این حکیم بزرگ که بعدها موثرترین چهره در علم و فلسفه جهان اسلامی شد و القابی مانند شیخ الرئیس، حجة الحق و شرف الملک به او دادند، از آغاز کودکی استعداد و شایستگی عجیبی در فرا گرفتن علوم مختلف داشت. و از آنجا که پدرش عبدالله سخت در تعلیم و تربیت او می کوشید و خانه او محل ملاقات دانشمندان دور و نزدیک بود، ابن سینا تا ده سالگی تمام قرآن و صرف و نحو را آموخت و آن‌گاه به فرا گرفتن منطق و ریاضیات پرداخت. استاد وی در علم ریاضیات "ابو عبدالله ناتلی" بود.

پس از آن نزد "ابو سهیل مسیحی" به یادگیری طبیعیات و مابعدالطبیعه و علم طب مشغول شد. در شانزده سالگی در همه علوم زمان خود استاد بود؛ جز در مابعدالطبیعه؛ آن هم به صورتی که در متافیزیک ارسطو آمده بود و با آنکه چهل بار تمام این کتاب را مطالعه کرده بود، نمی توانست آن را بفهمد.

تا این که به شرح فارابی بر این کتاب دست یافت و توانست مسائل دشوار آن را درک کند. هنگامی که ابن سینا به هجده سالگی رسید، دیگر احتیاج به خواندن و فراگیری هیچ علمی نداشت؛ چرا که همه علوم را فرا گرفته بود و تنها لازم بود تا فهم خود را لحاظ عمق افزایش دهد تا آموخته های خود را بهتر درک کند.

در اواخر عمر خود یکبار به شاگرد مورد توجه خویش، جوزانی گفت که در تمام مدت عمر، چیزی بیش از آنچه که در هجده سالگی می دانسته، نیاموخته است.

مهارت ابن سینا در علم پزشکی و توانایی وی در معالجه حاکم آن زمان، موجب شد تا مورد محبت حاکم واقع شده و در دربار، موقعیت بسیار خوبی داشته باشد.

 

مقبره ابن سینا همدان

ولی به سبب آشفتگی اوضاع سیاسی در ماوراء النهر ، زندگی بر ابن سینا در زادگاهش دشوار شد و او ناچار بخارا را به مقصد جرجانیه و سپس گرگان ترک گفت. در سال 403هجری قمری، پس از پشت سر گذاشتن سختیها و مشکلات بزرگی که در این سفر با آن ها مواجه شد و حتی چند تن از دوستانش را در میان راه از دست داد، از کویر شمال خراسان عبور کرد.

بنا به گفته منابع معتبر، ابن سینا در این سفر با عارف و شاعر مشهور "ابو سعید ابوالخیر" ملاقات کرد. وی آرزو داشت که "قابوس بن وشمگیر" را که حامی نامدار علم و ادب بود، در جرجان ببیند؛ ولی هنگامی که به جرجان رسید، قابوس بن وشمگیر از دنیا رفته بود.

چون از این حادثه دلشکسته شد، مدت چندین سال در دهکده ای عزلت گزید. سپس در فاصله سال 405و 406 هجری قمری به ری رفت.

در این هنگام آل بویه بر ایران فرمانروایی داشتند و افرادی از این خاندان در ایالات مختلف حکومت می کردند. ابن سینا مدتی در دربار فخرالدوله در ری درنگ کرد و سپس از آنجا برای دیدار یکی دیگر از فرمانروایان این خاندان، شمس الدوله به جانب همدان به راه اقتاد. این سفر برای ابن سینا بخت بلندی داشت؛ چرا‌‌‌‌ که پس از رسیدن وی به همدان، او را برای درمان امیر شمس الدوله که بیمار شده بود و تمامی پزشکان از معالجه وی ناتوان بودند، دعوت کردند. بوعلی توانست شمس الدوله را معالجه کند و به همین دلیل چنان تقربی نزد وی پیدا کرد که عهده دار منصب وزارت گردید و مدت چند سال؛ تا هنگام مرگ امیر، عهده دار این وظیفه سنگین بود.

پس از مرگ شمس الدوله بخت از وی روی گردانید و چون از ادامه خدمت در منصب وزارت خودداری کرد، او را به زندان افکندند. در زندان کتاب مشهورش "شفا" را به رشته تحریر درآورد. پس از مدتی توانست از زندان فرار کند و با لباس درویشی از همدان گریخت. ابن سینا از همدان به اصفهان رفت که مرکز بزرگی از علم به شمار می رفت و سال ها بود که آرزوی دیدار آنجا را داشت. در این شهر مورد توجه علاءالدوله قرار گرفت و مدت پانزده سال با آسایش خاطر در آن شهر زندگی کرد.

او در این مدت، چندین کتاب مهم نیز نوشت و حتی به ساختن رصدخانه پرداخت. اما این آسایش یرای وی دائمی نبود؛ چرا که یک بار اصفهان در معرض حمله مسعود غزنوی یعنی فرزند سلطان محمود غزنوی قرار گرفت و در این حمله بعضی از آثار مهم این حکیم بزرگ از میان رفت.

این امر ضربه بزرگی برای وی بود و علاوه بر آن، بیماری قولنج نیز آزارش می داد. به همین دلیل، دوباره به همدان بازگشت و به سال 428 هجری قمری و در سن پنجاه و هفت سالگی در این شهر از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد.



خرید و دانلود تحقیق: ابن سینا


تحقیق. ابن خرداد به

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

ابن خرداد

اِبْن‌ِ خُرْدادْبِه‌ْ، ابوالقاسم‌ عُبَیدالله‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ خردادبه‌ (د ح‌ 300ق‌/913م‌). مؤلفان‌ نام‌ و نام‌ پدر او را به‌ گونه‌های‌ متفاوت‌ آورده‌اند: مسعودی‌ (1/22) نام‌ او را عبیدالله‌ بن‌ عبدالله‌ به‌ خرداذبه‌ و ابن‌ ندیم‌ (ص‌ 165) عبدالله‌ بن‌ احمد خرداذبه‌ و ابن‌ حجر عسقلانى‌ (4/96) عبیدالله‌ بن‌ احمد آورده‌ است‌، ولى‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ نام‌ وی‌ عبیدالله‌ و نام‌ پدرش‌ عبدالله‌ بوده‌ است‌. محمد بن‌ جریر طبری‌ (225-310ق‌/840 -922م‌) که‌ در زمان‌ حیات‌ ابن‌ خردادبه‌ مى‌زیسته‌، نام‌ پدر او را عبدالله‌ ابن‌ خرداذبه‌ نوشته‌ است‌ (8/556) و گمان‌ نمى‌رود که‌ نام‌ پدرش‌ احمد بوده‌ باشد. نام‌ جدّ او را به‌ صورت‌ خرداذبه‌ (خردادبه‌) آورده‌اند. خرداذبه‌ یا خُرَّداذبه‌ ظاهراً به‌ معنای‌ «دادة نیک‌ خورشید» یا «آفریدة خورشید نیک‌» است‌ ( 2 EI). کراچکوفسکى‌ بر پایة تحقیقات‌ آماری‌1، نالینو2 و اسکیاپارِللى‌3 پیرامون‌ نوشتة ابوعبدالله‌ محمد بن‌ محمد ادریسى‌ این‌ نام‌ را به‌ همین‌ صورت‌ پذیرفته‌ است‌ )، IV/283) اما در نسخه‌ای‌ منحصر به‌ فرد از مختار من‌ کتاب‌ اللّهو و الملاهى‌ ابن‌ خردادبه‌ که‌ اغناطیوس‌ عبده‌ خلیفه‌، روحانى‌ یسوعى‌ و مدیر مجلة المشرق‌ آن‌ را در 1961م‌ در بیروت‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌، این‌ نام‌ به‌ شکل‌ خُرزادبِه‌ْ نیز آمده‌ است‌ (محمد، 316). نام‌ خرزاد در نوشته‌های‌ کهن‌ پارسى‌ مسبوق‌ به‌ سابقه‌ است‌. یزدگرد سوم‌ آخرین‌ پادشاه‌ ساسانى‌ خرزاد پسر هرمزد را در جلولا جانشین‌ خویش‌ کرد (مقدسى‌، البده‌، 5/177). یکى‌ از فرمانروایان‌ ایرانى‌ یمن‌ نیز خرزاد نام‌ داشت‌ که‌ 6 ماه‌ در آن‌ سرزمین‌ پادشاهى‌ کرد (مسعودی‌، 2/63). محمد محمدی‌ دربارة نام‌ جدّ این‌ جغرافى‌نگار تردید روا داشته‌ است‌ (ص‌، 316-317)، ولى‌ سایر مؤلفان‌ او را خردادبه‌ نامیده‌اند. به‌ هر تقدیر این‌ نام‌ چه‌ خردادبه‌ بوده‌ باشد و چه‌ خُرزادبه‌، گفته‌ شده‌ که‌ خردادبه‌ ایرانى‌ و نخست‌ به‌ آیین‌ زرتشت‌ بوده‌ و از سوی‌ برمکیان‌ دین‌ اسلام‌ را پذیرفته‌ است‌ (ابن‌ ندیم‌، 165). از پدر ابن‌ خردادبه‌، عبدالله‌ آگاهى‌ اندکى‌ بر جای‌ مانده‌ و آن‌ نوشتة طبری‌ پیرامون‌ حوادث‌ سال‌ 201ق‌/816م‌ است‌ که‌ گوید وی‌ در این‌ سال‌ والى‌ طبرستان‌ بود، دو ناحیه‌ از ولایت‌ دیلم‌ را گشود و آن‌ را به‌ ولایات‌ اسلامى‌ افزود. وی‌ جبال‌ طبرستان‌ را نیز فتح‌ کرد و شهریار پسر شروین‌ را از تخت‌ شاهى‌ طبرستان‌ فرود آورد. عبدالله‌ بن‌ خردادبه‌، مازیار پسر قارن‌ را نزد مأمون‌ فرستاد و ابولیلى‌ شاه‌ دیلم‌ را بى‌پیمان‌ به‌ اسیری‌ گرفت‌ (8/556). شاعری‌ به‌ نام‌ سلاّم‌ خاسر، عبدالله‌ بن‌ خردادبه‌ را مردی‌ امین‌ و استوار نامیده‌ است‌ (همانجا). از اسلام‌ آوردن‌ خردادبه‌ که‌ به‌ دست‌ برمکیان‌ صورت‌ پذیرفته‌، چنین‌ برمى‌آید که‌ وی‌ از مردم‌ خراسان‌ بوده‌ است‌. عبیدالله‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ خردادبه‌ نیز در خراسان‌ و در خاندانى‌ ایرانى‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. در مورد سال‌ ولادت‌ و مرگ‌ او اختلاف‌ است‌. مؤلفان‌ دو تاریخ‌، سال‌ 205ق‌/820م‌ (زرکلى‌، 4/343) و سال‌ 211ق‌/826م‌ (محمدی‌، 317) را به‌ عنوان‌ زمان‌ ولادت‌ ابن‌ خردادبه‌ ذکر کرده‌اند. وی‌ در اوایل‌ زندگى‌ به‌ بغداد رفت‌ و در سایة توجه‌ و مراقبت‌ پدر به‌ تحصیل‌ دانش‌ پرداخت‌ و مدتى‌ نیز نزد اسحاق‌ موصلى‌ موسیقى‌دان‌ بزرگ‌ و مشهور آن‌ عصر به‌ فراگرفتن‌ هنر موسیقى‌ اشتغال‌ ورزید (کراچکوفسکى‌، .(IV/146 چنین‌ به‌ نظر مى‌رسد که‌ ابن‌ خردادبه‌ در روزگار خلافت‌ الواثق‌ بالله‌ (227-232ق‌/842 -847م‌) از امکانات‌ پرورشى‌ و مطالعاتى‌ گسترده‌ای‌ برخوردار بوده‌ و مدتى‌ در بخشى‌ از سرزمین‌ ماد قدیم‌ که‌ جغرافى‌نویسان‌ آن‌ را جبال‌ مى‌نامیدند، «صاحب‌ البرید و الخبر» یعنى‌ رئیس‌ پُست‌ و اطلاعات‌ بود. گمان‌ مى‌رود وضع‌ دربار عباسیان‌ موجب‌ انتصاب‌ وی‌ به‌ مقام‌ صاحب‌ البرید شده‌ باشد و شاید همین‌ شغل‌ سبب‌ تألیف‌ اثر جغرافیایى‌ او پیرامون‌ راهها و کشورها بوده‌ است‌. جبال‌ یا جبل‌ شامل‌ منطقة وسیعى‌ از ماد کهن‌ بود که‌ محتمل‌ است‌ جایگزین‌ نام‌ ماد غربى‌ شده‌ باشد، زیرا در بیشتر نوشته‌ها نام‌ جبال‌ در کنار آذربایجان‌ آمده‌ است‌. در روزگار جانشینان‌ مأمون‌ که‌ همزمان‌ با دوران‌ زندگى‌ ابن‌ خردادبه‌ بوده‌، امارت‌ ولایت‌ جبل‌ همره‌ با آذربایجان‌ بوده‌ است‌ (حمزه‌ اصفهانى‌، 146). سالهای‌ خدمت‌ و زمان‌ انتصاب‌ ابن‌ خردادبه‌ در سمت‌ «صاحب‌ البرید و الخبر» دقیقاً مشخص‌ نیست‌ (کراچکوفسکى‌، )، IV/148 ولى‌ جای‌ تردید نیست‌ که‌ وی‌ در عهد خلافت‌ معتمد خلیفة عباسى‌ (256- 279ق‌/870 -892م‌) مدتى‌ این‌ سمت‌ را داشته‌ است‌ (ابن‌ حجر، 4/96). چنین‌ به‌ نظر مى‌رسد که‌ این‌ شغل‌ موجب‌ آگاهى‌ وسیع‌ ابن‌ خردادبه‌ پیرامون‌ وضع‌ راهها، میزان‌ خراج‌ و اوضاع‌ جغرافیایى‌ و اداری‌ ایران‌ و سرزمینهای‌ اسلامى‌ و غیراسلامى‌ و نیز سبب‌ تألیف‌ کتاب‌ شده‌ باشد. او یکى‌ از ندیمان‌ و خاصّان‌ِ با نفوذ معتمد خلیفة عباسى‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ (ابن‌ ندیم‌، 165؛ کراچکوفسکى‌، همانجا). مقدسى‌ مى‌نویسد که‌ ابن‌ خردادبه‌ «وزیر خلیفه‌ بود و به‌ دانشهای‌ انباشته‌ در گنجینه‌های‌ امیرالمؤمنین‌ دست‌ داشت‌» ( احسن‌ التقاسیم‌، 362). بى‌گمان‌ نزدیکى‌ او با خلیفه‌ و شرکت‌ در خوشگذرانیها و سرگرمیهای‌ ادبى‌ و هنری‌ سبب‌ شد که‌ ابن‌ خردادبه‌ جز از رشتة جغرافیا به‌ مطالعه‌ و نوشتن‌ آثاری‌ در زمینه‌های‌ ادب‌، موسیقى‌، طباخى‌، و غیره‌ نیز بپردازد. این‌ نکته‌ را از نامهای‌ نوشته‌های‌ او مى‌توان‌ یافت‌. تاکنون‌ 10 اثر از ابن‌ خردادبه‌ شناخته‌ شده‌ است‌ که‌ 8 اثر آن‌ با نامهای‌: کتاب‌ ادب‌ السّماع‌، کتاب‌ جمهرة انساب‌ الفرس‌ و النّوافل‌ (یا النّواقل‌)، کتاب‌ المسالک‌ و الممالک‌، کتاب‌ الطبیخ‌، کتاب‌ اللّهو و الملاهى‌، کتاب‌ الشراب‌، کتاب‌ الانواء، کتاب‌ الندام‌ و الجلساء (یا النّدماء و...) در الفهرست‌ ابن‌ ندیم‌ آمده‌ است‌ (ص‌ 165). نام‌ دو کتاب‌ دیگر ابن‌ خردادبه‌ را ابن‌ ندیم‌ ذکر نکرده‌ است‌، ولى‌ در نوشته‌های‌ مسعودی‌ و گردیزی‌ نام‌ آنها آمده‌ است‌. مسعودی‌ در شرح‌ ملاحت‌ تصنیف‌ و چیره‌دستى‌ ابن‌ خردادبه‌ در کار تألیف‌ و پیروی‌ مؤلفان‌ معتبر از او، از اثر وی‌ به‌ نام‌ کتاب‌ الکبیر فى‌ التاریخ‌ یاد کرده‌ است‌ (1/22). گردیزی‌ در شرح‌ احوال‌ و انساب‌ ترکان‌ از کتاب‌ اخبار نوشتة ابن‌ خردادبه‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 545). آنچه‌ گردیزی‌ بدان‌ اشاره‌ مى‌کند، در کتاب‌ المسالک‌ و الممالک‌ و رسالة مختار من‌ کتاب‌ اللهو و الملاهى‌ نیست‌. به‌ نظر عبدالحى‌ حبیبى‌، گردیزی‌ مطالب‌ خود را از کتاب‌ جمهرة انساب‌ الفرس‌ او گرفته‌ است‌ (حبیبى‌، 7). اما آنچه‌ محتمل‌ به‌ نظر مى‌رسد این‌ است‌ که‌ منظور کتاب‌ اخبار در تاریخ‌ گردیزی‌ همان‌ کتاب‌ الکبیر فى‌ التاریخ‌ باشد. از مجموع‌ آثار ابن‌ خردادبه‌ متأسفانه‌ جز دو اثر المسالک‌ و الممالک‌ و مختار من‌ کتاب‌ اللهو و الملاهى‌ بقیه‌ از بین‌ رفته‌ است‌. مؤلفان‌ قدیم‌ غالباً به‌ آثار ابن‌ خردادبه‌ اشاره‌ مى‌کنند و گاهى‌ منقولاتى‌ از آنها را به‌ دست‌ مى‌دهند. مسعودی‌ دربارة کتاب‌ الکبیر او چنین‌ مى‌نویسد: «مؤلفان‌ معتبر پیرو او شدند و از او اقتباس‌ کردند و به‌ راه‌ وی‌ رفتند و اگر خواهى‌ صحت‌ این‌ گفتار بدانى‌ کتاب‌ الکبیر فى‌ التاریخ‌ او را بنگر که‌ از همة کتابها جامع‌تر و منظم‌تر و پرمایه‌تر است‌ و اخبار بیشتری‌ دربارة اقوام‌ و سرگذشت‌ ملوک‌ عجم‌ و دیگران‌ دارد. از جملة کتابهای‌ گرانقدر وی‌ المسالک‌ و کتابهای‌ دیگر است‌ که‌ اگر بجویى‌ توانى‌ یافت‌» (1/22). از نوشتة مسعودی‌ چنین‌ برمى‌آید که‌ این‌ اثر ابن‌ خردادبه‌ عمدتاً به‌ تاریخ‌ ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ اختصاص‌ داشته‌ است‌. گویا شخصیتى‌ از عباسیان‌ در تألیف‌ کتاب‌ المسالک‌ مشوق‌ ابن‌ خردادبه‌ بوده‌ است‌ (کراچکوفسکى‌، همانجا) و تنى‌ چند از جغرافى‌نگاران‌ عهد اسلامى‌ آثار خود را زیر عنوان‌ المسالک‌



خرید و دانلود تحقیق. ابن خرداد به


تحقیق. ابن سینا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

ابن سینا

جایگاه علمی و ادبی ابوعلی سینا در فرهنگ ایرانی – اسلامی:

ابن سینا از چند جهت در فرهنگ ایرانی – اسلامی ارزش ویژه دارد:

1.    از پیشروان اندیشه ی فلسفی و گسترش دهندگان حکمت یونان است.

2.  در پزشکی،ضمن حفظ میراث طبی کهن،نوآوری های درمانی داشته و به تاثیر روان کاوی در معالجه ی بیماری ها ی عصبی پی برده است.

3.  در دانش نامه علایی،شمار بسیاری از واژه های اصیل فارسی را به جای معادل های عربی آنها در فلسفه و نجوم به کار برده است.از این جهت،او را باید از حافظان زبان ملی دانست.

4.  در شعر عرفانی نوآوری داشته و با تشبیه روح به پرنده آغازگر سنتی شد که در تعبیرات عرفانی بعدی پایدار و تکرار گشته است.

5.    در زمینه ی شعر و عرفان آثار برجسته و ارزشمند دارد.

6.    در تفسیر قرآن نکته سنجی های ظریفی دارد.

7.    شیوه ی او در وزارت،سرمشق تاثیر گذاری در دوره های بعد بوده است.

1- جشن نامه ی ابن سینا،به کوششدکتر ذبیح الله صفا،انتشارات ابن سینا 1349.

2- پورسینا،سعید نفیسی،انتشارات دانش،چاپ دوم 1347.

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا (یا پور سینا) (۳۵۹-۴۱۶ خورشیدی، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی، زادهٔ روستایی در نزدیکی بخارا، [۱] درگذشت در همدان[۲] ) پزشکایرانی[۳][۴][۵]، مشهورترین و تاثیر گذارترینِ فیلسوفان و دانشمندانایرانیاسلامی بود.[۶] وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که تعداد زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه‌است. جرج سارتن او را مشهورترین دانشمند سرزمین‌های اسلامی می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است.

زندگی

ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفته‌اند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجة‌الحق شرف‌الملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهم‌ترین کتاب‌های او عبارت‌اند از شفا در فلسفه و منطق، و قانون در پزشکی.

«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگ‌ترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچ‌یک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامه‌ای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)

«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)

بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:

پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان‌که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند.

در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.

ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم بود فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.

چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی‌رفت در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.

/

قبر ابن سینا

بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعهارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده‌بودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار



خرید و دانلود تحقیق. ابن سینا