واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

مقاله درمورد- ابن خرداد به

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

ابن خرداد

اِبْن‌ِ خُرْدادْبِه‌ْ، ابوالقاسم‌ عُبَیدالله‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ خردادبه‌ (د ح‌ 300ق‌/913م‌). مؤلفان‌ نام‌ و نام‌ پدر او را به‌ گونه‌های‌ متفاوت‌ آورده‌اند: مسعودی‌ (1/22) نام‌ او را عبیدالله‌ بن‌ عبدالله‌ به‌ خرداذبه‌ و ابن‌ ندیم‌ (ص‌ 165) عبدالله‌ بن‌ احمد خرداذبه‌ و ابن‌ حجر عسقلانى‌ (4/96) عبیدالله‌ بن‌ احمد آورده‌ است‌، ولى‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ نام‌ وی‌ عبیدالله‌ و نام‌ پدرش‌ عبدالله‌ بوده‌ است‌. محمد بن‌ جریر طبری‌ (225-310ق‌/840 -922م‌) که‌ در زمان‌ حیات‌ ابن‌ خردادبه‌ مى‌زیسته‌، نام‌ پدر او را عبدالله‌ ابن‌ خرداذبه‌ نوشته‌ است‌ (8/556) و گمان‌ نمى‌رود که‌ نام‌ پدرش‌ احمد بوده‌ باشد. نام‌ جدّ او را به‌ صورت‌ خرداذبه‌ (خردادبه‌) آورده‌اند. خرداذبه‌ یا خُرَّداذبه‌ ظاهراً به‌ معنای‌ «دادة نیک‌ خورشید» یا «آفریدة خورشید نیک‌» است‌ ( 2 EI). کراچکوفسکى‌ بر پایة تحقیقات‌ آماری‌1، نالینو2 و اسکیاپارِللى‌3 پیرامون‌ نوشتة ابوعبدالله‌ محمد بن‌ محمد ادریسى‌ این‌ نام‌ را به‌ همین‌ صورت‌ پذیرفته‌ است‌ )، IV/283) اما در نسخه‌ای‌ منحصر به‌ فرد از مختار من‌ کتاب‌ اللّهو و الملاهى‌ ابن‌ خردادبه‌ که‌ اغناطیوس‌ عبده‌ خلیفه‌، روحانى‌ یسوعى‌ و مدیر مجلة المشرق‌ آن‌ را در 1961م‌ در بیروت‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌، این‌ نام‌ به‌ شکل‌ خُرزادبِه‌ْ نیز آمده‌ است‌ (محمد، 316). نام‌ خرزاد در نوشته‌های‌ کهن‌ پارسى‌ مسبوق‌ به‌ سابقه‌ است‌. یزدگرد سوم‌ آخرین‌ پادشاه‌ ساسانى‌ خرزاد پسر هرمزد را در جلولا جانشین‌ خویش‌ کرد (مقدسى‌، البده‌، 5/177). یکى‌ از فرمانروایان‌ ایرانى‌ یمن‌ نیز خرزاد نام‌ داشت‌ که‌ 6 ماه‌ در آن‌ سرزمین‌ پادشاهى‌ کرد (مسعودی‌، 2/63). محمد محمدی‌ دربارة نام‌ جدّ این‌ جغرافى‌نگار تردید روا داشته‌ است‌ (ص‌، 316-317)، ولى‌ سایر مؤلفان‌ او را خردادبه‌ نامیده‌اند. به‌ هر تقدیر این‌ نام‌ چه‌ خردادبه‌ بوده‌ باشد و چه‌ خُرزادبه‌، گفته‌ شده‌ که‌ خردادبه‌ ایرانى‌ و نخست‌ به‌ آیین‌ زرتشت‌ بوده‌ و از سوی‌ برمکیان‌ دین‌ اسلام‌ را پذیرفته‌ است‌ (ابن‌ ندیم‌، 165). از پدر ابن‌ خردادبه‌، عبدالله‌ آگاهى‌ اندکى‌ بر جای‌ مانده‌ و آن‌ نوشتة طبری‌ پیرامون‌ حوادث‌ سال‌ 201ق‌/816م‌ است‌ که‌ گوید وی‌ در این‌ سال‌ والى‌ طبرستان‌ بود، دو ناحیه‌ از ولایت‌ دیلم‌ را گشود و آن‌ را به‌ ولایات‌ اسلامى‌ افزود. وی‌ جبال‌ طبرستان‌ را نیز فتح‌ کرد و شهریار پسر شروین‌ را از تخت‌ شاهى‌ طبرستان‌ فرود آورد. عبدالله‌ بن‌ خردادبه‌، مازیار پسر قارن‌ را نزد مأمون‌ فرستاد و ابولیلى‌ شاه‌ دیلم‌ را بى‌پیمان‌ به‌ اسیری‌ گرفت‌ (8/556). شاعری‌ به‌ نام‌ سلاّم‌ خاسر، عبدالله‌ بن‌ خردادبه‌ را مردی‌ امین‌ و استوار نامیده‌ است‌ (همانجا). از اسلام‌ آوردن‌ خردادبه‌ که‌ به‌ دست‌ برمکیان‌ صورت‌ پذیرفته‌، چنین‌ برمى‌آید که‌ وی‌ از مردم‌ خراسان‌ بوده‌ است‌. عبیدالله‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ خردادبه‌ نیز در خراسان‌ و در خاندانى‌ ایرانى‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. در مورد سال‌ ولادت‌ و مرگ‌ او اختلاف‌ است‌. مؤلفان‌ دو تاریخ‌، سال‌ 205ق‌/820م‌ (زرکلى‌، 4/343) و سال‌ 211ق‌/826م‌ (محمدی‌، 317) را به‌ عنوان‌ زمان‌ ولادت‌ ابن‌ خردادبه‌ ذکر کرده‌اند. وی‌ در اوایل‌ زندگى‌ به‌ بغداد رفت‌ و در سایة توجه‌ و مراقبت‌ پدر به‌ تحصیل‌ دانش‌ پرداخت‌ و مدتى‌ نیز نزد اسحاق‌ موصلى‌ موسیقى‌دان‌ بزرگ‌ و مشهور آن‌ عصر به‌ فراگرفتن‌ هنر موسیقى‌ اشتغال‌ ورزید (کراچکوفسکى‌، .(IV/146 چنین‌ به‌ نظر مى‌رسد که‌ ابن‌ خردادبه‌ در روزگار خلافت‌ الواثق‌ بالله‌ (227-232ق‌/842 -847م‌) از امکانات‌ پرورشى‌ و مطالعاتى‌ گسترده‌ای‌ برخوردار بوده‌ و مدتى‌ در بخشى‌ از سرزمین‌ ماد قدیم‌ که‌ جغرافى‌نویسان‌ آن‌ را جبال‌ مى‌نامیدند، «صاحب‌ البرید و الخبر» یعنى‌ رئیس‌ پُست‌ و اطلاعات‌ بود. گمان‌ مى‌رود وضع‌ دربار عباسیان‌ موجب‌ انتصاب‌ وی‌ به‌ مقام‌ صاحب‌ البرید شده‌ باشد و شاید همین‌ شغل‌ سبب‌ تألیف‌ اثر جغرافیایى‌ او پیرامون‌ راهها و کشورها بوده‌ است‌. جبال‌ یا جبل‌ شامل‌ منطقة وسیعى‌ از ماد کهن‌ بود که‌ محتمل‌ است‌ جایگزین‌ نام‌ ماد غربى‌ شده‌ باشد، زیرا در بیشتر نوشته‌ها نام‌ جبال‌ در کنار آذربایجان‌ آمده‌ است‌. در روزگار جانشینان‌ مأمون‌ که‌ همزمان‌ با دوران‌ زندگى‌ ابن‌ خردادبه‌ بوده‌، امارت‌ ولایت‌ جبل‌ همره‌ با آذربایجان‌ بوده‌ است‌ (حمزه‌ اصفهانى‌، 146). سالهای‌ خدمت‌ و زمان‌ انتصاب‌ ابن‌ خردادبه‌ در سمت‌ «صاحب‌ البرید و الخبر» دقیقاً مشخص‌ نیست‌ (کراچکوفسکى‌، )، IV/148 ولى‌ جای‌ تردید نیست‌ که‌ وی‌ در عهد خلافت‌ معتمد خلیفة عباسى‌ (256- 279ق‌/870 -892م‌) مدتى‌ این‌ سمت‌ را داشته‌ است‌ (ابن‌ حجر، 4/96). چنین‌ به‌ نظر مى‌رسد که‌ این‌ شغل‌ موجب‌ آگاهى‌ وسیع‌ ابن‌ خردادبه‌ پیرامون‌ وضع‌ راهها، میزان‌ خراج‌ و اوضاع‌ جغرافیایى‌ و اداری‌ ایران‌ و سرزمینهای‌ اسلامى‌ و غیراسلامى‌ و نیز سبب‌ تألیف‌ کتاب‌ شده‌ باشد. او یکى‌ از ندیمان‌ و خاصّان‌ِ با نفوذ معتمد خلیفة عباسى‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ (ابن‌ ندیم‌، 165؛ کراچکوفسکى‌، همانجا). مقدسى‌ مى‌نویسد که‌ ابن‌ خردادبه‌ «وزیر خلیفه‌ بود و به‌ دانشهای‌ انباشته‌ در گنجینه‌های‌ امیرالمؤمنین‌ دست‌ داشت‌» ( احسن‌ التقاسیم‌، 362). بى‌گمان‌ نزدیکى‌ او با خلیفه‌ و شرکت‌ در خوشگذرانیها و سرگرمیهای‌ ادبى‌ و هنری‌ سبب‌ شد که‌ ابن‌ خردادبه‌ جز از رشتة جغرافیا به‌ مطالعه‌ و نوشتن‌ آثاری‌ در زمینه‌های‌ ادب‌، موسیقى‌، طباخى‌، و غیره‌ نیز بپردازد. این‌ نکته‌ را از نامهای‌ نوشته‌های‌ او مى‌توان‌ یافت‌. تاکنون‌ 10 اثر از ابن‌ خردادبه‌ شناخته‌ شده‌ است‌ که‌ 8 اثر آن‌ با نامهای‌: کتاب‌ ادب‌ السّماع‌، کتاب‌ جمهرة انساب‌ الفرس‌ و النّوافل‌ (یا النّواقل‌)، کتاب‌ المسالک‌ و الممالک‌، کتاب‌ الطبیخ‌، کتاب‌ اللّهو و الملاهى‌، کتاب‌ الشراب‌، کتاب‌ الانواء، کتاب‌ الندام‌ و الجلساء (یا النّدماء و...) در الفهرست‌ ابن‌ ندیم‌ آمده‌ است‌ (ص‌ 165). نام‌ دو کتاب‌ دیگر ابن‌ خردادبه‌ را ابن‌ ندیم‌ ذکر نکرده‌ است‌، ولى‌ در نوشته‌های‌ مسعودی‌ و گردیزی‌ نام‌ آنها آمده‌ است‌. مسعودی‌ در شرح‌ ملاحت‌ تصنیف‌ و چیره‌دستى‌ ابن‌ خردادبه‌ در کار تألیف‌ و پیروی‌ مؤلفان‌ معتبر از او، از اثر وی‌ به‌ نام‌ کتاب‌ الکبیر فى‌ التاریخ‌ یاد کرده‌ است‌ (1/22). گردیزی‌ در شرح‌ احوال‌ و انساب‌ ترکان‌ از کتاب‌ اخبار نوشتة ابن‌ خردادبه‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 545). آنچه‌ گردیزی‌ بدان‌ اشاره‌ مى‌کند، در کتاب‌ المسالک‌ و الممالک‌ و رسالة مختار من‌ کتاب‌ اللهو و الملاهى‌ نیست‌. به‌ نظر عبدالحى‌ حبیبى‌، گردیزی‌ مطالب‌ خود را از کتاب‌ جمهرة انساب‌ الفرس‌ او گرفته‌ است‌ (حبیبى‌، 7). اما آنچه‌ محتمل‌ به‌ نظر مى‌رسد این‌ است‌ که‌ منظور کتاب‌ اخبار در تاریخ‌ گردیزی‌ همان‌ کتاب‌ الکبیر فى‌ التاریخ‌ باشد. از مجموع‌ آثار ابن‌ خردادبه‌ متأسفانه‌ جز دو اثر المسالک‌ و الممالک‌ و مختار من‌ کتاب‌ اللهو و الملاهى‌ بقیه‌ از بین‌ رفته‌ است‌. مؤلفان‌ قدیم‌ غالباً به‌ آثار ابن‌ خردادبه‌ اشاره‌ مى‌کنند و گاهى‌ منقولاتى‌ از آنها را به‌ دست‌ مى‌دهند. مسعودی‌ دربارة کتاب‌ الکبیر او چنین‌ مى‌نویسد: «مؤلفان‌ معتبر پیرو او شدند و از او اقتباس‌ کردند و به‌ راه‌ وی‌ رفتند و اگر خواهى‌ صحت‌ این‌ گفتار بدانى‌ کتاب‌ الکبیر فى‌ التاریخ‌ او را بنگر که‌ از همة کتابها جامع‌تر و منظم‌تر و پرمایه‌تر است‌ و اخبار بیشتری‌ دربارة اقوام‌ و سرگذشت‌ ملوک‌ عجم‌ و دیگران‌ دارد. از جملة کتابهای‌ گرانقدر وی‌ المسالک‌ و کتابهای‌ دیگر است‌ که‌ اگر بجویى‌ توانى‌ یافت‌» (1/22). از نوشتة مسعودی‌ چنین‌ برمى‌آید که‌ این‌ اثر ابن‌ خردادبه‌ عمدتاً به‌ تاریخ‌ ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ اختصاص‌ داشته‌ است‌. گویا شخصیتى‌ از عباسیان‌ در تألیف‌ کتاب‌ المسالک‌ مشوق‌ ابن‌ خردادبه‌ بوده‌ است‌ (کراچکوفسکى‌، همانجا) و تنى‌ چند از جغرافى‌نگاران‌ عهد اسلامى‌ آثار خود را زیر عنوان‌ المسالک‌ و الممالک‌ نوشته‌اند. ابن‌ ندیم‌، ابوالعباس‌ جعفر بن‌ احمد مروزی‌ را نخستین‌ نویسندة کتاب‌ المسالک‌ دانسته‌ و نوشته‌ است‌ که‌ اثر او پایان‌ نپذیرفت‌ و خود او در اهواز درگذشت‌، کتاب‌ وی‌ را به‌ بغداد بردند و به‌ سال‌ 274ق‌/887م‌ در آنجا فروختند (ص‌ 167). از نوشتة ابن‌ ندیم‌ مى‌توان‌ چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ نگارش‌



خرید و دانلود مقاله درمورد- ابن خرداد به


مقاله درمورد- ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی؟!!

چکیده

همه مطالب مقاله حاضر با قصد بررسی صحت و یا سقم نسبت انکار معاد جسمانی به ابن سینا با استناد به اقوال وی در کتاب «شفا» و «نجات» و آثار دیگر او تدوین شده است. حاصل کلام وی در مجموعه آثارش این است که معاد در دو صورت «جسمانی» و «روحانی» قابل تصور است، که نوع جسمانی آن قابل اثبات به برهان نیست. اما نوع روحانی آن را می توان به برهان اثبات کرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی، تصدیق معاد جسمانی را به طریق شرعی و به حکم تصدیق جز نبوت بر مسلمان فرض می داند. ولی با این حال معتقد است که سعادت نفسانی را اصلاً قابلیت قیاس با سعادت بدنی نیست. بنابراین رغبت حکمای الهی به برخورداری از آن بسیار بیشتر از سعادت جسمانی است. به گونه ای که اگر حتی سعادت بدنی را به ایشان اعطا کنند، به آن التفات و توجهی نخواهند داشت. وی بعد از تأکید بر این مسأله در صدد است تا توضیح دهد که چرا با وجود کمال بیشتری که در سعادت نفسانی است، مع ذلک انسانها از آن غافلند.

بعد از ذکر علل بی توجهی انسانها به کمالات برتر، سرانجام و در بخش پایانی با استناد به قول کسانی که وی آنها را «اهل علم» می نامد، می پذیرد که بعضی از نفوس انسانی که از آنها به عنوان «بدینون» یا نفوس ساده یاد می شود، می توانند معاد جسمانی داشته باشند، اما آن جسم، از جنس اجرام سماوی خواهد بود، که به عنوان آلت نفس در خدمت ایشان قرار می گیرد.

نگارنده در سخن پایانی به فقراتی از دیدگاه شیخ اشاره کرده است که احتمال می رود به آن دلیل این بزرگوار در مظان اتهام قرار گرفته باشد و اما داوری را به خواننده واگذار نموده تا با مطالعه دقیق خود حق مطلب را به جا آورد.

واژگان کلیدی: معاد جسمانی ، معاد روحانی، نفس، سعادت، شقاوت

فصل هشتم از مقاله نهم الهیات «الشفاء» به بحث معاد اختصاص دارد. شیخ در این فصل و همچنین در آثار دیگر خود، دیدگاهش را در خصوص معاد و اقسام آن ذکر کرده است و سپس به مسأله سعادت و شقاوت و ارتباط نفوس مختلف با آن پرداخته است. از آنجا که بیان نظر شیخ در خصوص مسأله معاد جسمانی مشکلاتی را برای او فراهم نموده و او را در مظان اتهام انکار ضروری دین قرار داده، به نظر لازم می آید متعاطیان فلسفه برای پرهیز از پیش داوریهای غیر منصفانه و رعایت جانب انصاف، در جریان کل بحث وی در قسمت پایانی کتاب «الشفاء» و آثار دیگری که وی در آنها به آن موضوع پرداخته است، قرار گیرند.

نظر به اینکه اتهام و نسبت کفر در خصوص این مسأله از ناحیه شخصیت شهیر عالم اسلام، امام محمد غزالی، متوجه فیلسوف مسلمان، ابوعلی ابن سینا گشته است، اهمیت پرداختن به آن را دو چندان می نماید. زیرا نه امام محمد آن کسی است که بتوان او را نادیده گرفت و از کنار آراء و نظراتش به آسانی گذشت و نه اندیشه حکیمی همچون ابوعلی اجازه قبول چنین داوری را، به راحتی، در مورد او به ما می دهد.

امام محمد غزالی در کتاب معروف خویش، «تهافت الفلاسفه»، ص 46) که آن را به قصد رسوا ساختن اندیشه های - به زعم خویش - سخیف فلاسفه به رشته تحریر در آورده است، ضمن نسبت دادن «رؤسای ضلال» به پیشروان حکمت و فلسفه اسلامی، یعنی فارابی و ابن سینا، مدعی است که ایشان در خصوص حداقل بیست مسأله از مسائل فلسفی راه را به گمراهی رفته اند و در مورد حداقل سه مسأله از مسائل بیست گانه، سر از وادی کفر در آورده اند، که یکی از آنها نظر ایشان در مورد معاد جسمانی است.

شیخ متهم است که «برانگیختن تن ها و بازگردانیدن جانها به تن ها و وجود آتش جسمانی را انکار کرده و وجود بهشت و حور عین و دیگر چیزهایی که به مردم وعده داده اند را مثالهایی دانسته که برای فهمانیدن ثواب و عقاب روحانی که برتر از ثواب و عقاب جسمانی است، زده اند» (تهافت الفلاسفه، ص 284)

اما آیا به راستی چنین نسبتی شیخ را رواست؟ آیا شاهد مثالی در گفتار او وجود دارد که تأیید این مطلب باشد؟ صرف نظر از نسبتی که به او داده اند، قطعاً بررسی عین کلام او بهترین میزان برای داوری است و به همین دلیل نگارنده تصور می کند، نگاه اجمالی به بیان مستوفای شیخ در الهیات «الشفا» - به عنوان متن - و آثار دیگر او ضمن تصحیح پیش داوری ما، حداقل دینی است که ما به عنوان یک نوآموز فلسفه، به پیشگاه حکیمی بزرگ و فیلسوفی شهر، ادا می کنیم.

معاد از نظر شیخ

ابو علی در تتمه مقاله نهم از کتاب «الشفا» و همچنین در کتاب «النجاه» متذکر شایستگی تحقیق پیرامون احوال نفوس انسانی بعد از مفارقت بدن گشته، می گوید:

«یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هو منقول من شرع و لا سبیل الی اثباته ال من طریق الشریعه و تصدیق جز النبوه و هو الذی للبدن عند البحث» (الشفاء، ص 460/ النجاه، ص 681)

به نظر می رسد تصریح شیخ به «قابل اثبات نبودن معاد بدن هنگام بعث» مهمترین بهانه ای است که مخالفان وی همچون امام محمد غزالی، از آن به عنوان حربه کفر استفاده کرده اند؛ حال آنکه بیان شیخ تا بدینجا پایان نمی پذیرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی و تصریح به قابل اثبات نبودن نوع جسمانی آن استثنایی را ذکر می کند و آن تصدیق به طریق شرعی آن است. از نظر او معاد جسمانی منقول از شرع بوده که به حکم تصدیق خبر نبوت باید به آن باور داشت، گر چه راه عقلی اثبات آن مسدود است. اما بسط شریعت حق پیامبر عظیم الشأن اسلام، حال سعادت و شقاوتی را که برای بدن است، بر ما معلوم نموده است.

از نظر ابو علی، نوع دیگری از معاد که به شیوه قیاس برهانی و استدلال عقلی مدرک است، نیز وجود دارد که نبوت هم آن را تأیید نموده است، او این معاد را همان سعادت و شقاوتی می داند که به نفس مربوط است، گر چه اوهام ما از تصور آن، به دلایلی عاجز است.

قبول معاد روحانی، فرع تجرد نفس انسان است، عموم حکمای متأله از نفس تصویری را ارائه می نمایند که کاملاً متفاوت با جسم انسان است. ابوعلی نیز در کتاب النفس، (ص 28 به بعد) پس از اشاره به اقوال مختلفی که در خصوص حقیقت نفس گفته شده است، به «غیر جسمانی» بودن آن اشاره کرده، می گوید:

«فنقول نحن انک تعرف مما تقدم لک ان النفس لیست بجسم»

بعد از آن به جوهریت آن تأکید می کند و در همین کتاب تصریح دارد بر اینکه نفس، جوهری است که هویت مستقل داشته و قادر بر انجام افعال مختلفی است که البته در انجام بعضی از آنها، نیازمند امور مادی است. از جمله اینکه قوه متخیله نفس نیازمند امور مادی است. (همان، ص 51)

نظر ابو علی در خصوص نفس و چگونگی تصور او از آن دارای اهمیت بسیار است. زیرا که اساساً قابلیت نفس در پذیرش نقشی که او برای معاد روحانی آن تصویر کرده است، در گرو تعریف خاصی است که نفس باید داشته باشد. او در فصل او از نمط سوم



خرید و دانلود مقاله درمورد- ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی


مقاله درمورد- ابن سینا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

ابن سینا

جایگاه علمی و ادبی ابوعلی سینا در فرهنگ ایرانی – اسلامی:

ابن سینا از چند جهت در فرهنگ ایرانی – اسلامی ارزش ویژه دارد:

1.    از پیشروان اندیشه ی فلسفی و گسترش دهندگان حکمت یونان است.

2.  در پزشکی،ضمن حفظ میراث طبی کهن،نوآوری های درمانی داشته و به تاثیر روان کاوی در معالجه ی بیماری ها ی عصبی پی برده است.

3.  در دانش نامه علایی،شمار بسیاری از واژه های اصیل فارسی را به جای معادل های عربی آنها در فلسفه و نجوم به کار برده است.از این جهت،او را باید از حافظان زبان ملی دانست.

4.  در شعر عرفانی نوآوری داشته و با تشبیه روح به پرنده آغازگر سنتی شد که در تعبیرات عرفانی بعدی پایدار و تکرار گشته است.

5.    در زمینه ی شعر و عرفان آثار برجسته و ارزشمند دارد.

6.    در تفسیر قرآن نکته سنجی های ظریفی دارد.

7.    شیوه ی او در وزارت،سرمشق تاثیر گذاری در دوره های بعد بوده است.

1- جشن نامه ی ابن سینا،به کوششدکتر ذبیح الله صفا،انتشارات ابن سینا 1349.

2- پورسینا،سعید نفیسی،انتشارات دانش،چاپ دوم 1347.

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا (یا پور سینا) (۳۵۹-۴۱۶ خورشیدی، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی، زادهٔ روستایی در نزدیکی بخارا، [۱] درگذشت در همدان[۲] ) پزشک ایرانی [۳][۴][۵]، مشهورترین و تاثیر گذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایرانی اسلامی بود.[۶] وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که تعداد زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه‌است. جرج سارتن او را مشهورترین دانشمند سرزمین‌های اسلامی می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است.

زندگی

ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفته‌اند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجة‌الحق شرف‌الملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهم‌ترین کتاب‌های او عبارت‌اند از شفا در فلسفه و منطق، و قانون در پزشکی.

«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگ‌ترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچ‌یک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامه‌ای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)

«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)

بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:

پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان‌که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند.

در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.

ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم بود فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.

چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی‌رفت در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.

/

قبر ابن سینا

بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده‌بودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار



خرید و دانلود مقاله درمورد- ابن سینا


تحقیق درباره ابن سینا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

ابن سینا

جایگاه علمی و ادبی ابوعلی سینا در فرهنگ ایرانی – اسلامی:

ابن سینا از چند جهت در فرهنگ ایرانی – اسلامی ارزش ویژه دارد:

1.    از پیشروان اندیشه ی فلسفی و گسترش دهندگان حکمت یونان است.

2.  در پزشکی،ضمن حفظ میراث طبی کهن،نوآوری های درمانی داشته و به تاثیر روان کاوی در معالجه ی بیماری ها ی عصبی پی برده است.

3.  در دانش نامه علایی،شمار بسیاری از واژه های اصیل فارسی را به جای معادل های عربی آنها در فلسفه و نجوم به کار برده است.از این جهت،او را باید از حافظان زبان ملی دانست.

4.  در شعر عرفانی نوآوری داشته و با تشبیه روح به پرنده آغازگر سنتی شد که در تعبیرات عرفانی بعدی پایدار و تکرار گشته است.

5.    در زمینه ی شعر و عرفان آثار برجسته و ارزشمند دارد.

6.    در تفسیر قرآن نکته سنجی های ظریفی دارد.

7.    شیوه ی او در وزارت،سرمشق تاثیر گذاری در دوره های بعد بوده است.

1- جشن نامه ی ابن سینا،به کوششدکتر ذبیح الله صفا،انتشارات ابن سینا 1349.

2- پورسینا،سعید نفیسی،انتشارات دانش،چاپ دوم 1347.

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا (یا پور سینا) (۳۵۹-۴۱۶ خورشیدی، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی، زادهٔ روستایی در نزدیکی بخارا، [۱] درگذشت در همدان[۲] ) پزشکایرانی[۳][۴][۵]، مشهورترین و تاثیر گذارترینِ فیلسوفان و دانشمندانایرانیاسلامی بود.[۶] وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که تعداد زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه‌است. جرج سارتن او را مشهورترین دانشمند سرزمین‌های اسلامی می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است.

زندگی

ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله متولد سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفته‌اند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجة‌الحق شرف‌الملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهم‌ترین کتاب‌های او عبارت‌اند از شفا در فلسفه و منطق، و قانون در پزشکی.

«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگ‌ترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچ‌یک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامه‌ای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)

«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)

بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:

پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان‌که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند.

در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.

ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم بود فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.

چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی‌رفت در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.

/

قبر ابن سینا

بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعهارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمی‌یافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده‌بودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار



خرید و دانلود تحقیق درباره ابن سینا


تحقیق درباره ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی؟!!

چکیده

همه مطالب مقاله حاضر با قصد بررسی صحت و یا سقم نسبت انکار معاد جسمانی به ابن سینا با استناد به اقوال وی در کتاب «شفا» و «نجات» و آثار دیگر او تدوین شده است. حاصل کلام وی در مجموعه آثارش این است که معاد در دو صورت «جسمانی» و «روحانی» قابل تصور است، که نوع جسمانی آن قابل اثبات به برهان نیست. اما نوع روحانی آن را می توان به برهان اثبات کرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی، تصدیق معاد جسمانی را به طریق شرعی و به حکم تصدیق جز نبوت بر مسلمان فرض می داند. ولی با این حال معتقد است که سعادت نفسانی را اصلاً قابلیت قیاس با سعادت بدنی نیست. بنابراین رغبت حکمای الهی به برخورداری از آن بسیار بیشتر از سعادت جسمانی است. به گونه ای که اگر حتی سعادت بدنی را به ایشان اعطا کنند، به آن التفات و توجهی نخواهند داشت. وی بعد از تأکید بر این مسأله در صدد است تا توضیح دهد که چرا با وجود کمال بیشتری که در سعادت نفسانی است، مع ذلک انسانها از آن غافلند.

بعد از ذکر علل بی توجهی انسانها به کمالات برتر، سرانجام و در بخش پایانی با استناد به قول کسانی که وی آنها را «اهل علم» می نامد، می پذیرد که بعضی از نفوس انسانی که از آنها به عنوان «بدینون» یا نفوس ساده یاد می شود، می توانند معاد جسمانی داشته باشند، اما آن جسم، از جنس اجرام سماوی خواهد بود، که به عنوان آلت نفس در خدمت ایشان قرار می گیرد.

نگارنده در سخن پایانی به فقراتی از دیدگاه شیخ اشاره کرده است که احتمال می رود به آن دلیل این بزرگوار در مظان اتهام قرار گرفته باشد و اما داوری را به خواننده واگذار نموده تا با مطالعه دقیق خود حق مطلب را به جا آورد.

واژگان کلیدی: معاد جسمانی ، معاد روحانی، نفس، سعادت، شقاوت

فصل هشتم از مقاله نهم الهیات «الشفاء» به بحث معاد اختصاص دارد. شیخ در این فصل و همچنین در آثار دیگر خود، دیدگاهش را در خصوص معاد و اقسام آن ذکر کرده است و سپس به مسأله سعادت و شقاوت و ارتباط نفوس مختلف با آن پرداخته است. از آنجا که بیان نظر شیخ در خصوص مسأله معاد جسمانی مشکلاتی را برای او فراهم نموده و او را در مظان اتهام انکار ضروری دین قرار داده، به نظر لازم می آید متعاطیان فلسفه برای پرهیز از پیش داوریهای غیر منصفانه و رعایت جانب انصاف، در جریان کل بحث وی در قسمت پایانی کتاب «الشفاء» و آثار دیگری که وی در آنها به آن موضوع پرداخته است، قرار گیرند.

نظر به اینکه اتهام و نسبت کفر در خصوص این مسأله از ناحیه شخصیت شهیر عالم اسلام، امام محمد غزالی، متوجه فیلسوف مسلمان، ابوعلی ابن سینا گشته است، اهمیت پرداختن به آن را دو چندان می نماید. زیرا نه امام محمد آن کسی است که بتوان او را نادیده گرفت و از کنار آراء و نظراتش به آسانی گذشت و نه اندیشه حکیمی همچون ابوعلی اجازه قبول چنین داوری را، به راحتی، در مورد او به ما می دهد.

امام محمد غزالی در کتاب معروف خویش، «تهافت الفلاسفه»، ص 46) که آن را به قصد رسوا ساختن اندیشه های - به زعم خویش - سخیف فلاسفه به رشته تحریر در آورده است، ضمن نسبت دادن «رؤسای ضلال» به پیشروان حکمت و فلسفه اسلامی، یعنی فارابی و ابن سینا، مدعی است که ایشان در خصوص حداقل بیست مسأله از مسائل فلسفی راه را به گمراهی رفته اند و در مورد حداقل سه مسأله از مسائل بیست گانه، سر از وادی کفر در آورده اند، که یکی از آنها نظر ایشان در مورد معاد جسمانی است.

شیخ متهم است که «برانگیختن تن ها و بازگردانیدن جانها به تن ها و وجود آتش جسمانی را انکار کرده و وجود بهشت و حور عین و دیگر چیزهایی که به مردم وعده داده اند را مثالهایی دانسته که برای فهمانیدن ثواب و عقاب روحانی که برتر از ثواب و عقاب جسمانی است، زده اند» (تهافت الفلاسفه، ص 284)

اما آیا به راستی چنین نسبتی شیخ را رواست؟ آیا شاهد مثالی در گفتار او وجود دارد که تأیید این مطلب باشد؟ صرف نظر از نسبتی که به او داده اند، قطعاً بررسی عین کلام او بهترین میزان برای داوری است و به همین دلیل نگارنده تصور می کند، نگاه اجمالی به بیان مستوفای شیخ در الهیات «الشفا» - به عنوان متن - و آثار دیگر او ضمن تصحیح پیش داوری ما، حداقل دینی است که ما به عنوان یک نوآموز فلسفه، به پیشگاه حکیمی بزرگ و فیلسوفی شهر، ادا می کنیم.

معاد از نظر شیخ

ابو علی در تتمه مقاله نهم از کتاب «الشفا» و همچنین در کتاب «النجاه» متذکر شایستگی تحقیق پیرامون احوال نفوس انسانی بعد از مفارقت بدن گشته، می گوید:

«یجب ان یعلم ان المعاد منه ما هو منقول من شرع و لا سبیل الی اثباته ال من طریق الشریعه و تصدیق جز النبوه و هو الذی للبدن عند البحث» (الشفاء، ص 460/ النجاه، ص 681)

به نظر می رسد تصریح شیخ به «قابل اثبات نبودن معاد بدن هنگام بعث» مهمترین بهانه ای است که مخالفان وی همچون امام محمد غزالی، از آن به عنوان حربه کفر استفاده کرده اند؛ حال آنکه بیان شیخ تا بدینجا پایان نمی پذیرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی و تصریح به قابل اثبات نبودن نوع جسمانی آن استثنایی را ذکر می کند و آن تصدیق به طریق شرعی آن است. از نظر او معاد جسمانی منقول از شرع بوده که به حکم تصدیق خبر نبوت باید به آن باور داشت، گر چه راه عقلی اثبات آن مسدود است. اما بسط شریعت حق پیامبر عظیم الشأن اسلام، حال سعادت و شقاوتی را که برای بدن است، بر ما معلوم نموده است.

از نظر ابو علی، نوع دیگری از معاد که به شیوه قیاس برهانی و استدلال عقلی مدرک است، نیز وجود دارد که نبوت هم آن را تأیید نموده است، او این معاد را همان سعادت و شقاوتی می داند که به نفس مربوط است، گر چه اوهام ما از تصور آن، به دلایلی عاجز است.

قبول معاد روحانی، فرع تجرد نفس انسان است، عموم حکمای متأله از نفس تصویری را ارائه می نمایند که کاملاً متفاوت با جسم انسان است. ابوعلی نیز در کتاب النفس، (ص 28 به بعد) پس از اشاره به اقوال مختلفی که در خصوص حقیقت نفس گفته شده است، به «غیر جسمانی» بودن آن اشاره کرده، می گوید:

«فنقول نحن انک تعرف مما تقدم لک ان النفس لیست بجسم»

بعد از آن به جوهریت آن تأکید می کند و در همین کتاب تصریح دارد بر اینکه نفس، جوهری است که هویت مستقل داشته و قادر بر انجام افعال مختلفی است که البته در انجام بعضی



خرید و دانلود تحقیق درباره ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی