لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
نگاهی به مکاتب شرقشناسی در اروپا
اولین اقدامات اروپاییان برای مطالعه درباره سرزمینهای شرقی به خصوص شرق اسلامی به قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی همزمان با نهضت ترجمه متون اسلامی به زبانهای اروپایی بازمیگردد که با تأسیس دانشگاههای اختصاصی از قرن هجدهم میلادی این مطالعات به صور ت آکادمیک درآمدند. مطالعات شرقشناسی در کشورهای مختلف اروپایی، با توجه به انگیزهها و اهداف مختلف سیاسی، مذهبی و علمی، خصلت و خصوصیات گوناگونی داشته است که بر این اساس میتوان آن را به مکاتب متفاوت تفکیک کرد. مقاله حاضر که ترجمه بخشی از نوشتار دکتر فتح ا لله الزیادی در کتاب «تاریخ الاستشراق الاروبی» است، به این مقوله پرداخته است.
●مقدمه
تصور بر این است که شرقشناسی علیرغم این که در محیطهای گوناگون و متعدد صورت گرفته ماهیتی واحد و خصلتهایی مشترک دارد و اهداف و انگیزهها و اسباب آن را میتوان بر هر یک از شرق شناسان و فعالیتهایشان در هرجایی تطبیق داد. زیرا شرقشناسی پدیدهای غربی با ماهیتی تکاملی است که اگر چه برخی رویکردها و گرایشهای آن متفاوت هستند، ولی رشتههای مطالعاتی مختلف آن با یکدیگر توافق دارند. امّا این تصور چندان درست نمینماید. زیرا در عمل مشاهده میکنیم مطالعات شرقشناسی به لحاظ اهداف و انگیزهها، ماهیت، محتوا و... تفاوتهایی با یکدیگر دارند و برای شناخت دقیقتر این پدیده لازم است آن را در قالب مکتبهایی تقسیم بندی کرد. البته این کار به سبب کم بودن منابع و مصادر قابل دسترس بسیار دشوار است و حتی کسانی که تاریخ شرقشناسی را رقم زدهاند به آن راه نیافتهاند و اغلب تحق یقاتشان را به بررسی انتقادی و تحلیلی فعالیتهای شرق شناسان متمرکز کردهاند. در این میان برخی هم به دسته بندی مکاتب شرقشناسی توجه نمودهاند مثلاً بعضی از محققان، شرق شناسان را در سه مکتب جای دادهاند.
۱. مکتبی که به مباحث قرآنی اختصاص دارد.
۲. مکتبی که به پیامبر اسلام مربوط است.
۳. مکتبی که به تاریخ عربی - اسلامی اختصاص یافته است.۲
البته این تقسیم بندی قابل اعتماد نیست، زیرا به شرقشناسی از این منظر که فقط مربوط به اسلام و مسلمانان است، نگریسته است و این پذیرفتنی نیست، زیرا شرقشناسی حوزهای وسیعتر است که همه فعالیتهایی را که به شرق مربوط میشود، در بر میگیرد خواه اسلامی باشد ی ا غیر اسلامی، دینی باشد یا زبانشناسی و یا هر گونهای دیگر.
از کسان دیگری که به این امر توجه داشتهاند نجیب العقیقی [نویسنده مصری ]است که فصلی از کتابش، المستشرقون، را در چاپ اوّل به این موضوع اختصاص داده بود و شرقشناسی را به دو مکتب منتسب کرده بود:
۱. مکتب سیاسی که در حوزه ادبیات به معنای کلّی آن تحقیق میکند.
۲. مکتب باستانشناسی که به آثار و ابنیه بازمانده از گذشته توجه دارد.۳
با این حال او در بقیه کتابش به بررسی شرق شناسان بر اساس تقسیمات کشوری و جغرافیایی پرداخته و البته به ویژگیها و خصوصیات مناطق و محیطهای فعالیت این شرق شناسان توجه نداشته و فقط تلاش خود را به ذکر نام شرق شناسان و آثارشان متمرکز کرده است. به طوری که کتاب او عبارت است از فهرستی بزرگ، مشتمل بر نام شمار زیادی از مردانی که در حوزه شرقشناسی ظهور کردند. بدین ترتیب عقیقی به تقسیم بندی جغرافیایی روی آورده و از تقسیم اول خود صرفنظر نموده است. به طوری که چاپ بعدی کتاب وی فاقد فصلی خاصّ درباره مکاتب شرقشناسی و ت قسیمبندی آنهاست. در واقع جای دادن شمار زیادی از شرق شناسان که دارای نژادهای مختلف، زبانهای متفاوت و گرایشهای متنوع و اهداف متعدد بودند، در یک تقسیم منسجم کاری بس دشوار است و به نظر میرسد، تقسیمبندی آنان براساس تقسیمات جغرافیایی - کشوری - میسّرتر باش د. از این رو در ادامه به بررسی مکاتب شرقشناسی و ویژگیهای آنها در قالب همین تقسیم بندی خواهیم پرداخت.
●مکتب بریتانیا
انگلستان از دوران بسیار قدیم با مشرق زمین در ارتباط بود و این ارتباط به سالهای پیش از ظهور اسلام باز میگردد. به طوری که بعضی ذکر کردهاند، روابط ایرلندیها با نواحی شرقی از نیمه قرن سوم میلادی آغاز گردید، یعنی زمانی که گروهی از راهبان جهانگرد مسیح ی در سفر خود به اراضی مقدس به مصر، سوریه و فلسطین وارد شدند. امّا با وجود این سفرهای قدیمی، نوشتههای انگلیسیها درباره شرق فقط در قرن اوّل هجری/هفتم میلادی ظاهر شدند یعنی زمانی که «ویلبلاد»۴ جهانگرد انگلیسی مطالبی درباره سفرش به سرزمینهای عربی نوشت و ا ز آن پس دیگر زائران و تاجران و مسافران که به شرق سفر میکردند از وی پیروی کرده به نوشتن شرح سفرهایشان دست زدند.۵
شرقشناسی انگلیسی دارای ویژگیهای خاصّی بود در واقع، شرقشناسی بریتانیایی برخاسته از انگیزههای ذاتی بود که در تماس و ارتباط دانشمندان انگلیسی با اندلس و صقلیه به منظور آموختن زبان عربی و آگاهی از فلسفه یونانی در خلال آثار ترجمه شده به عربی در این زمینه ، جلوهگر شد. این انگیزهها به تدریج به انگیزههای دینی تغییر یافتند که هدف آنها فعالسازی نهضت اعزام هیئتهای تبشیری همراه با آموختن زبان عربی و برخی علوم دینی بود و در نهایت در شرقشناسی انگلیسی انگیزههای استعماری بروز کرد که در روابط نظامی و استعماری انگلستان در کشورهای شرقی تجلّی یافت. بدین ترتیب دو هدف مسیحیسازی شرق و استعمار نقش بارزی در تعیین مسیر و حرکت شرقشناسی انگلیسی بازی کردند.
مطالعات شرقشناسی انگلیسی، بر زبان عربی و آن چه که با ادبیات و بلاغت و نقد ادبی و دیگر علوم مربوط به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
کنترل جمعیت و نهاد خانواده در اروپا
شاید بتوان یکی از دلایل اولیه این نوع نرخ رشد را در سیاستهای جمعیتی اتخاذ شده به چند دهه اخیر در اروپا نسبت داد اما این تنها یکی از دلایل نرخ رشد پایین میباشد و بیشتر مربوط به گذشته است و امروزه وضع کمی فرق نموده و دلایل دیگری را میتوان به آن اضافه نمود.
۴۰ درصد از فارغالتحصیلان دختر انگلیسی در سن ۳۵ سالگی یک فرزند هم ندارند. عدم تمایل به ازدواج رسمی و قانونی از سوی جوانانی که در سن ازدواج قرار دارند معلول نگرشی است که از طریق نهادهای آموزشی جوامع اروپایی به آنان انتقال یافته است
نشریه تایمز در شماره اخیر خود مطلبی را با عنوان “صدای گریه باید در اروپا بلند شود، لطفا بیشتر بچهبه دنیا بیاورید”(۱ )آورده که در آن به اثرات کنترل جمعیت در این قاره اشاره نموده و به نگرانی ناشی از نرخ رشد پایین پرداخته است. در این زمینه به سیاستهای دولتهای اروپایی اشاره کرده که تسهیلات رفاهی را برای زوجهایی که بیش از ۲ فرزند به دنیا بیاورند در نظر خواهد گرفت. در این نوشتار با استناد به مطالب این نشریه انگلیسی به تحلیل در این رابطه خواهیم پرداخت. سیاست کنترل جمیعت در دهههای گذشته در کشورهای صنعتی امری طبیعی و مثبت به شمار میرفت. اروپای قرن هجدهم و نوزدهم با بهبود روزافزون شاخصهای رفاهی و بهداشتی روبرو بود و نرخ رشد جمعیت به صورت تصاعدی در حال افزایش بود. از این رو میبایست چارهای برای این رشد اندیشیده میشد، در این راستا موفقیت کشورهای اروپایی باتوجه به سطح پیشرفت و استفاده از روشهای جدید پیشگیری غیرقابل انکار بود. امروزه نتیجه این کنترل موفق را میتوانیم در نرخ رشد صد در صدی و نزدیک به آن را در بسیاری از کشورها و نرخ رشد منفی را در برخی از کشورهای اروپایی مشاهده نمائیم.
شاید بتوان یکی از دلایل اولیه این نوع نرخ رشد را در سیاستهای جمعیتی اتخاذ شده به چند دهه اخیر در اروپا نسبت داد اما این تنها یکی از دلایل نرخ رشد پایین میباشد و بیشتر مربوط به گذشته است و امروزه وضع کمی فرق نموده و دلایل دیگری را میتوان به آن اضافه نمود. از نگاه صاحبنظران اجتماعی دلیل عمده دیگر کاهش نرخ زاد و ولد در اروپا مربوط به کاهش نرخ ازدواجهای رسمی و قانونی میباشد. کاهش نرخ ازدواج تحت تاثیر نوع نگرش افراد این جوامع به نهاد خانواده است که امروزه از سیطره کلیسا و به طور کلی نهاد دین خارج شده و هر روز ارتباطش را با دین کمتر کرده و اصطلاحا عرفیتر شده است از قرون وسطی تاکنون ماهیت و شکل خانواده در حال تغییر بوده است، یک خانواده قرون وسطایی به عنوان یک واحد تولیدی به شمار میآمد و افراد خانواده روابط محکم و منسجم و همبستهای با یکدیگر داشتند که از این خانوادهها اصطلاحا به عنوان “خانواه گسترده” یاد میشود.
این نوع خانواده عموما کارکرد تولید مثل، کارکرد اقتصادی و حتی کارکرد آموزشی را دارا بود و به آموزش و تربیت فرزندان میپرداخت، با وقوع انقلاب صنعتی تحولاتی در خانواده سنتی رخ داد و این نوع خانواده کارکردهای اقتصادی و آموزشی خود را که عمدتا تحت تعلیمات کلیسا بود از دست داد این تغییرات معلول تغییراتی بود که در آئین پروتستان در این زمان رخ میدهد. آئین پروتستان با شکستن برخی سنتها نگرش تازهای از دین را ارائه داد که افراد را به کار و تلاش مضاعف ترغیب میکرد آنچنان که زندگی معنوی افراد و ثواب اخرویشان را درگرو تلاش بیشتر میدانست. اشتغال افراد خانواده در بیرون از محیط خانواده خود عاملی شد تا اعضای خانواده دیگر به لحاظ مالی وابسته به سرپرست خانواده نباشند و مستقل از اعضای خانواده بتوانند ساعتها در بیرون از خانه مشغول کار شوند. زنان ساعتهای زیادی در بیرون از خانه کار میکردند و بسیاری از اشتغالات ذهنی آنان محیط کار و شغلشان بود و توجه ناچیزی به خانواده و اعضای آن داشتند تا جایی که برای اینکه بتوانند در شغل پایدار بمانند از باروری برای سالیان زیادی دوری میجستند به طوری که این امر را امروزه نیز در این کشورها شاهد میباشیم. در این بین آنچه که از همه امور با اهمیتتر به نظر میرسید کسب درآمد بیشتر بود با این توصیف امروزه شاهد زوال خانواده هستهای (خانواده متشکل از والدین و فرزندان) میباشیم. همچنین به گزارش این نشریه انگلیسی ۴۰ درصد از فارغالتحصیلان دختر انگلیسی در سن ۳۵ سالگی یک فرزند هم ندارند. عدم تمایل به ازدواج رسمی و قانونی از سوی جوانانی که در سن ازدواج قرار دارند معلول نگرشی است که از طریق نهادهای آموزشی جوامع اروپایی به آنان انتقال یافته است که دین را به گوشهای راندهاند و خانواده نهادی ضروری به شمار نمیآید و افراد میتوانند نیازهای خود را از طریق روابط آزاد برطرف نمایند و عمق فاجعه جایی است که عمدهترین و مهترین کارکرد خانواده که همان تولید مثل است، نیز از طریق آزاد گذاشتن روابط همجنسبازی در این جوامع زیر سوال رفته و کلیسارا با چالشهای جدی مواجه کرده است و عینیترین نتیجه چنین سیاستی نرخ رشد جمعیت پایین در این جوامع میباشد که برخی از این کشورها با اتخاذ سیاست مهاجرپذیری سعی در جبران این معضل دارند که شاید در کوتاه مدت به عنوان راه حلی مثبت تلقی شود اما کشورهای غربی به خوبی میدانند که برای داشتن جمعیت “بهینه” Optimum و متعادل باید تغییراتی را در نگرش خود نسبت به نهاد خانواده ایجاد نمایند که این نگرشها باید همسو با نهاد دین و در نهایت نهاد اقتصادیشان باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
کنترل جمعیت و نهاد خانواده در اروپا
شاید بتوان یکی از دلایل اولیه این نوع نرخ رشد را در سیاستهای جمعیتی اتخاذ شده به چند دهه اخیر در اروپا نسبت داد اما این تنها یکی از دلایل نرخ رشد پایین میباشد و بیشتر مربوط به گذشته است و امروزه وضع کمی فرق نموده و دلایل دیگری را میتوان به آن اضافه نمود.
۴۰ درصد از فارغالتحصیلان دختر انگلیسی در سن ۳۵ سالگی یک فرزند هم ندارند. عدم تمایل به ازدواج رسمی و قانونی از سوی جوانانی که در سن ازدواج قرار دارند معلول نگرشی است که از طریق نهادهای آموزشی جوامع اروپایی به آنان انتقال یافته است
نشریه تایمز در شماره اخیر خود مطلبی را با عنوان “صدای گریه باید در اروپا بلند شود، لطفا بیشتر بچهبه دنیا بیاورید”(۱ )آورده که در آن به اثرات کنترل جمعیت در این قاره اشاره نموده و به نگرانی ناشی از نرخ رشد پایین پرداخته است. در این زمینه به سیاستهای دولتهای اروپایی اشاره کرده که تسهیلات رفاهی را برای زوجهایی که بیش از ۲ فرزند به دنیا بیاورند در نظر خواهد گرفت. در این نوشتار با استناد به مطالب این نشریه انگلیسی به تحلیل در این رابطه خواهیم پرداخت. سیاست کنترل جمیعت در دهههای گذشته در کشورهای صنعتی امری طبیعی و مثبت به شمار میرفت. اروپای قرن هجدهم و نوزدهم با بهبود روزافزون شاخصهای رفاهی و بهداشتی روبرو بود و نرخ رشد جمعیت به صورت تصاعدی در حال افزایش بود. از این رو میبایست چارهای برای این رشد اندیشیده میشد، در این راستا موفقیت کشورهای اروپایی باتوجه به سطح پیشرفت و استفاده از روشهای جدید پیشگیری غیرقابل انکار بود. امروزه نتیجه این کنترل موفق را میتوانیم در نرخ رشد صد در صدی و نزدیک به آن را در بسیاری از کشورها و نرخ رشد منفی را در برخی از کشورهای اروپایی مشاهده نمائیم.
شاید بتوان یکی از دلایل اولیه این نوع نرخ رشد را در سیاستهای جمعیتی اتخاذ شده به چند دهه اخیر در اروپا نسبت داد اما این تنها یکی از دلایل نرخ رشد پایین میباشد و بیشتر مربوط به گذشته است و امروزه وضع کمی فرق نموده و دلایل دیگری را میتوان به آن اضافه نمود. از نگاه صاحبنظران اجتماعی دلیل عمده دیگر کاهش نرخ زاد و ولد در اروپا مربوط به کاهش نرخ ازدواجهای رسمی و قانونی میباشد. کاهش نرخ ازدواج تحت تاثیر نوع نگرش افراد این جوامع به نهاد خانواده است که امروزه از سیطره کلیسا و به طور کلی نهاد دین خارج شده و هر روز ارتباطش را با دین کمتر کرده و اصطلاحا عرفیتر شده است از قرون وسطی تاکنون ماهیت و شکل خانواده در حال تغییر بوده است، یک خانواده قرون وسطایی به عنوان یک واحد تولیدی به شمار میآمد و افراد خانواده روابط محکم و منسجم و همبستهای با یکدیگر داشتند که از این خانوادهها اصطلاحا به عنوان “خانواه گسترده” یاد میشود.
این نوع خانواده عموما کارکرد تولید مثل، کارکرد اقتصادی و حتی کارکرد آموزشی را دارا بود و به آموزش و تربیت فرزندان میپرداخت، با وقوع انقلاب صنعتی تحولاتی در خانواده سنتی رخ داد و این نوع خانواده کارکردهای اقتصادی و آموزشی خود را که عمدتا تحت تعلیمات کلیسا بود از دست داد این تغییرات معلول تغییراتی بود که در آئین پروتستان در این زمان رخ میدهد. آئین پروتستان با شکستن برخی سنتها نگرش تازهای از دین را ارائه داد که افراد را به کار و تلاش مضاعف ترغیب میکرد آنچنان که زندگی معنوی افراد و ثواب اخرویشان را درگرو تلاش بیشتر میدانست. اشتغال افراد خانواده در بیرون از محیط خانواده خود عاملی شد تا اعضای خانواده دیگر به لحاظ مالی وابسته به سرپرست خانواده نباشند و مستقل از اعضای خانواده بتوانند ساعتها در بیرون از خانه مشغول کار شوند. زنان ساعتهای زیادی در بیرون از خانه کار میکردند و بسیاری از اشتغالات ذهنی آنان محیط کار و شغلشان بود و توجه ناچیزی به خانواده و اعضای آن داشتند تا جایی که برای اینکه بتوانند در شغل پایدار بمانند از باروری برای سالیان زیادی دوری میجستند به طوری که این امر را امروزه نیز در این کشورها شاهد میباشیم. در این بین آنچه که از همه امور با اهمیتتر به نظر میرسید کسب درآمد بیشتر بود با این توصیف امروزه شاهد زوال خانواده هستهای (خانواده متشکل از والدین و فرزندان) میباشیم. همچنین به گزارش این نشریه انگلیسی ۴۰ درصد از فارغالتحصیلان دختر انگلیسی در سن ۳۵ سالگی یک فرزند هم ندارند. عدم تمایل به ازدواج رسمی و قانونی از سوی جوانانی که در سن ازدواج قرار دارند معلول نگرشی است که از طریق نهادهای آموزشی جوامع اروپایی به آنان انتقال یافته است که دین را به گوشهای راندهاند و خانواده نهادی ضروری به شمار نمیآید و افراد میتوانند نیازهای خود را از طریق روابط آزاد برطرف نمایند و عمق فاجعه جایی است که عمدهترین و مهترین کارکرد خانواده که همان تولید مثل است، نیز از طریق آزاد گذاشتن روابط همجنسبازی در این جوامع زیر سوال رفته و کلیسارا با چالشهای جدی مواجه کرده است و عینیترین نتیجه چنین سیاستی نرخ رشد جمعیت پایین در این جوامع میباشد که برخی از این کشورها با اتخاذ سیاست مهاجرپذیری سعی در جبران این معضل دارند که شاید در کوتاه مدت به عنوان راه حلی مثبت تلقی شود اما کشورهای غربی به خوبی میدانند که برای داشتن جمعیت “بهینه” Optimum و متعادل باید تغییراتی را در نگرش خود نسبت به نهاد خانواده ایجاد نمایند که این نگرشها باید همسو با نهاد دین و در نهایت نهاد اقتصادیشان باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
روابط اسلام و مسیحیت در اروپا
تاریخ روابط اسلام و مسیحیت در اروپا تعاملات فرهنگی در برابر مواجهات سیاسی- ایدئولوژیکی از دیدگاه جهانی تاریخ تمدن:
تاثیرات فرهنگی دوجانبه جهان اسلام و مسیحیت در یکدیگر در اروپا غیرقابل مقایسه با یکدیگر است. تاثیر تفکر اروپایی در جهان اسلام به اوایل قرن نوزدهم برمیگردد در حالیکه تاثیرات ژرف و عمیق تمدن اسلامی بر فرهنگ مسیحی – اروپایی و در مسیر طولانی پیشرفت علم و تکنولوژی به صدها سال قبل مربوط میشود. به بیان دیگر فرهنگ اروپایی بیش از هزار سال هیچ تاثیر محسوسی بر جهان اسلام نداشته در حالیکه همه زمینههای علمی و فرهنگی از تعالیم و روشنگریهای اسلامی بهره برده است. این یک حقیقت تاریخی است که شکلگیری تمدن اروپایی در قرون وسطی نتیجه رشد و ترقی تمدن اسلامی در اسپانیا بوده است. در طول پنج قرن، از قرن هشتم تا سیزدهم، تاریخ تمدن جهان تحت سیطره اسلام بود. تمدن اسلامی در مقایسه با تمدن مسیحی اروپا در آن دوران بسیار مهذبتر و روشنگرتر بوده بگونهای که یک دوره دویست ساله رویارویی اروپا با تمدن اسلامی، اروپا را قادر ساخت دانش خود را در زمینههای علمی و پژوهشی بخصوص فلسفه، طب، نجوم، شیمی و ریاضیات گسترش دهد. حفظ گنجینه دانش و فلسفه یونان باستان برای آیندگان یکی از بزرگترین دستاوردهای دانشمندان مسلمان در قرون وسطی بود.
دانشمندان مسیحی تنها بواسطه ترجمهها و تفسیرهای فیلسوفان مسلمان در اسپانیا، به درک مفاهیم ماوراءالطبیعه ارسطو نائل شدند. ابن رشد، فیلسوف عربی که در سال 1126 در قرطبه متولد شد. با نوشتن تفسیر ارسطو تاثیر بسیاری از خود بجای گذاشت. دانشگاههای اسلامی در قرطبه، سویل، گرانادا، والنسیا و تولدو محققان مسیحی بسیاری را به خود جذب میکردند. متفکران مسیحی بزرگ آن دوران مانند: آلبرتوس مگنوس، راجر بیکن، توماس آکوئیناس، ویلیام اکهام و گربرت که بعدها پاپ سیلوستر دوم شد دانش خود را در چنین مراکز علمی گسترش دادند.
بزرگترین کتابخانه اروپا در تولدو، جایی که در سال 1130 یک مدرسه ترجمه در آن بناشد، شاگردان و محققان بسیاری را از سراسر اروپا جذب خود کرد. علم طب اسلامی تاثیر شگرفی بر پیشرفت طب در اروپا داشت. نخستین استادان طب در دانشگاههای تازه تاسیس اروپا در قرن دوازدهم همگی شاگردان سابق دانشمندان عرب بودند. قانون، اثر مشهورترین استاد طب ابنسینا، شش قرن در همه دانشکدههای مهم پزشکی اروپا تدریس میشد. در سال 1587 هنری سوم پادشاه فرانسه به منظور گسترش تحقیقات پزشکی در فرانسه یک کرسی زبان عربی در کالج رویال تاسیس نمود. در پیشرفت شیوههای علمی در رشتههای ریاضیات، نجوم، شیمی، معماری، موسیقی و مهارتهای صنعتی نیز تاثیرات مشابهی مشاهده میشود. هنر اروپایی نیز عمیقاً مدیون معماری اسلامی بخصوص در اسپانیاست. بیشک و تردید میتوان ادعا کرد دستاوردهای جهانی تمدن اسلامی که از اواخر قرن دوازدهم در جنوب اروپا ظهور کرد از موفقیتهایی که امپراطوری روم در گسترش تمدن داشت نیز پیشی گرفت و اروپا را جذب عقاید متعصبانه قرون وسطی بیدار کرد و مقدمات رنسانس اروپایی را فراهم آورد.
در سطح سیاسی نیز گهگاه با روشنفکری و سعه نظر با این تاثیر عمیق فرهنگی که تمدن مسیحی در اروپا به طور یکجانبه از آن بهره فراوان برد (زیرا در آن زمان چیزی برای عرضه کردن به تمدن اسلامی نداشت) برخورد میشد. شارل اول (814-747) روابط دوستانهای را با عباسیان در بغداد برقرار کرد. هارون الرشید با دادن حق برگزاری آیین مذهبی در بیت المقدس، وی را به عنوان حامی مسیحیان مشرق زمین مورد لطف و احترام قرار داد. سالها بعد پادشاه فردریک دوم پادشاه سیسیل و اورشلیم با وجود آنکه در جنگهای صلیبی شرکت داشت از تمدن اسلامی استقبال کرده و بسیار مشتاق آموختن از دانشمندان مسلمان بود. لازم به ذکر است که توجه این حاکمان تنها معطوف به حکومت اسلامی در شرق بود نه به حکومت اسلامی که در خاک اروپا و در قرطبه متمرکز بود. بنابراین با وجود تاثیرات فرهنگی ژرف، هرگز روابط حسنه سیاسی بین شرق و غرب ایجاد نشد.
تاریخ روابط سیاسی اسلامی- مسیحی در اروپا تحت تاثیر جنگهای صلیبی است که در قرن یازدهم آغاز شد و پاپها میکوشیدند از این طریق سلطه بیچون و چرای واتیکان را بخصوص در اروپای مسیحی برقرار کنند. جنگهای صلیبی به سرعت به عامل امپریالیست استعمارگری تبدیل شدند تا کشورهای اروپایی از طریق آن اقتصاد و منافع تجاری خود را حفظ کنند مذهب تنها دستاویزی بود برای مقاصد حکمرانان استعمارگر اروپایی و این امر در چهارمین جنگ صلیبی در سال 1204 که در جریان آن انریکو داندلو،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن .doc :
روابط اسلام و مسیحیت در اروپا
تاریخ روابط اسلام و مسیحیت در اروپا تعاملات فرهنگی در برابر مواجهات سیاسی- ایدئولوژیکی از دیدگاه جهانی تاریخ تمدن:
تاثیرات فرهنگی دوجانبه جهان اسلام و مسیحیت در یکدیگر در اروپا غیرقابل مقایسه با یکدیگر است. تاثیر تفکر اروپایی در جهان اسلام به اوایل قرن نوزدهم برمیگردد در حالیکه تاثیرات ژرف و عمیق تمدن اسلامی بر فرهنگ مسیحی – اروپایی و در مسیر طولانی پیشرفت علم و تکنولوژی به صدها سال قبل مربوط میشود. به بیان دیگر فرهنگ اروپایی بیش از هزار سال هیچ تاثیر محسوسی بر جهان اسلام نداشته در حالیکه همه زمینههای علمی و فرهنگی از تعالیم و روشنگریهای اسلامی بهره برده است. این یک حقیقت تاریخی است که شکلگیری تمدن اروپایی در قرون وسطی نتیجه رشد و ترقی تمدن اسلامی در اسپانیا بوده است. در طول پنج قرن، از قرن هشتم تا سیزدهم، تاریخ تمدن جهان تحت سیطره اسلام بود. تمدن اسلامی در مقایسه با تمدن مسیحی اروپا در آن دوران بسیار مهذبتر و روشنگرتر بوده بگونهای که یک دوره دویست ساله رویارویی اروپا با تمدن اسلامی، اروپا را قادر ساخت دانش خود را در زمینههای علمی و پژوهشی بخصوص فلسفه، طب، نجوم، شیمی و ریاضیات گسترش دهد. حفظ گنجینه دانش و فلسفه یونان باستان برای آیندگان یکی از بزرگترین دستاوردهای دانشمندان مسلمان در قرون وسطی بود.
دانشمندان مسیحی تنها بواسطه ترجمهها و تفسیرهای فیلسوفان مسلمان در اسپانیا، به درک مفاهیم ماوراءالطبیعه ارسطو نائل شدند. ابن رشد، فیلسوف عربی که در سال 1126 در قرطبه متولد شد. با نوشتن تفسیر ارسطو تاثیر بسیاری از خود بجای گذاشت. دانشگاههای اسلامی در قرطبه، سویل، گرانادا، والنسیا و تولدو محققان مسیحی بسیاری را به خود جذب میکردند. متفکران مسیحی بزرگ آن دوران مانند: آلبرتوس مگنوس، راجر بیکن، توماس آکوئیناس، ویلیام اکهام و گربرت که بعدها پاپ سیلوستر دوم شد دانش خود را در چنین مراکز علمی گسترش دادند.
بزرگترین کتابخانه اروپا در تولدو، جایی که در سال 1130 یک مدرسه ترجمه در آن بناشد، شاگردان و محققان بسیاری را از سراسر اروپا جذب خود کرد. علم طب اسلامی تاثیر شگرفی بر پیشرفت طب در اروپا داشت. نخستین استادان طب در دانشگاههای تازه تاسیس اروپا در قرن دوازدهم همگی شاگردان سابق دانشمندان عرب بودند. قانون، اثر مشهورترین استاد طب ابنسینا، شش قرن در همه دانشکدههای مهم پزشکی اروپا تدریس میشد. در سال 1587 هنری سوم پادشاه فرانسه به منظور گسترش تحقیقات پزشکی در فرانسه یک کرسی زبان عربی در کالج رویال تاسیس نمود. در پیشرفت شیوههای علمی در رشتههای ریاضیات، نجوم، شیمی، معماری، موسیقی و مهارتهای صنعتی نیز تاثیرات مشابهی مشاهده میشود. هنر اروپایی نیز عمیقاً مدیون معماری اسلامی بخصوص در اسپانیاست. بیشک و تردید میتوان ادعا کرد دستاوردهای جهانی تمدن اسلامی که از اواخر قرن دوازدهم در جنوب اروپا ظهور کرد از موفقیتهایی که امپراطوری روم در گسترش تمدن داشت نیز پیشی گرفت و اروپا را جذب عقاید متعصبانه قرون وسطی بیدار کرد و مقدمات رنسانس اروپایی را فراهم آورد.
در سطح سیاسی نیز گهگاه با روشنفکری و سعه نظر با این تاثیر عمیق فرهنگی که تمدن مسیحی در اروپا به طور یکجانبه از آن بهره فراوان برد (زیرا در آن زمان چیزی برای عرضه کردن به تمدن اسلامی نداشت) برخورد میشد. شارل اول (814-747) روابط دوستانهای را با عباسیان در بغداد برقرار کرد. هارون الرشید با دادن حق برگزاری آیین مذهبی در بیت المقدس، وی را به عنوان حامی مسیحیان مشرق زمین مورد لطف و احترام قرار داد. سالها بعد پادشاه فردریک دوم پادشاه سیسیل و اورشلیم با وجود آنکه در جنگهای صلیبی شرکت داشت از تمدن اسلامی استقبال کرده و بسیار مشتاق آموختن از دانشمندان مسلمان بود. لازم به ذکر است که توجه این حاکمان تنها معطوف به حکومت اسلامی در شرق بود نه به حکومت اسلامی که در خاک اروپا و در قرطبه متمرکز بود. بنابراین با وجود تاثیرات فرهنگی ژرف، هرگز روابط حسنه سیاسی بین شرق و غرب ایجاد نشد.
تاریخ روابط سیاسی اسلامی- مسیحی در اروپا تحت تاثیر جنگهای صلیبی است که در قرن یازدهم آغاز شد و پاپها میکوشیدند از این طریق سلطه بیچون و چرای واتیکان را بخصوص در اروپای مسیحی برقرار کنند. جنگهای صلیبی به سرعت به عامل امپریالیست استعمارگری تبدیل شدند تا کشورهای اروپایی از طریق آن اقتصاد و منافع تجاری خود را حفظ کنند مذهب تنها دستاویزی بود برای مقاصد حکمرانان استعمارگر اروپایی و این امر در چهارمین جنگ صلیبی در سال 1204 که در جریان آن انریکو داندلو،