واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

دانلود تحقیق اقسام توحید 14 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

اقسام توحید

1ـ توحید ذاتی: یعنی برای خداوند شبیه و مانندی وجود ندارد: اخلاص 4ـ1

2ـ توحید صفاتی: یعنی صفات خدوند مانند علم و قدرت و حیات عین ذات اوست:

فاطُِرالسَّمواتِ وَ الاْرضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجًا وَ مِنَ اْلَاَنعامِ اَزْواجًا یَذْرَوُم فیه ِلَیسَ کَمِثِلِهَ شَیٌ وَ هُوالسَّمیعٌ البَصیٌر.(شوری ایه11)

خدا آفریننده زمین واسمانها برای شماآدمیان از جنس خودتان زنان را هم جفت شما قرار دادونیزچهارپایان راجفت (نروماده)آفریدتابه این

(تدبیر)ازدواج شماراخلق بیشمار کند.آن خدای یکتارا هیچ مثل ومانندی نیست واو شنوا وبیناست.

قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد اللهُ الصَمَد لَم یَلِد وَ لَم یوُلَد وَ لَم یَکُنْ لَهُ کُفُوَاً اَحَد

(ای رسول ما به خلق) بگو او خدای یکتاست. آن خدایی که از همه بی‌نیاز و همه عالم به او نیازمند است. نه کسی فرزند او و نه او فرزند کسی است. و نه هیچکس مثل و همتای اوست.

3ـ توحید عبادی: یعنی کسی که به جز خداوند شایسته پرستش نیست:

وَ ما اَرسَلنا مِنْ قَبلِکَ مِن رَسولٍ اِلّا نوحی اِلَیْه اِنَّهُ لا اِلهَ اِلّا اَنا فَاعْبُدوُنِ (الانبیاء آیه25)

و ماهیچ رسولی را به رسالت نفرستادیم جز آنکه به او وحی کریم که به جز من خدایی نیست تنها مرا به یکتایی پرستش کنید بس)

4‌ـ توحید افعالی: یعنی تمام کارها در جهان هستی به اذن خداوندصورت می‌گیرد که این قسم از توحید بر دو قسم است.

1ـ توحید خالقیّت: یعنی آفریننده همه موجودات خداوند است:

یا اَیُّها النّاسُ اذْکُروُا نِعْمَتَ‌اللهِ عَلَیکُم هَلْ مِن خالِقٍ غَیرُاللهِ یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْضِ لا اِلهَ اِلّا هُوَ فَاَنَّ تُؤفَکونَ (فاطر آیه 3)

ای مردم متذکر شوید که چه نعمتها خدا به شما عطا فرمود آیا جز خدا آفریننده هست که از آسمان و زمین به شما روزی دهد هرگز جز خدای یکتا خدایی نیست پس ای مشرکان چگونه از درگاه حق رو به بتان باطل می‌آورید.

ذ'لِکُمُ اللهُ رَبُّکُم لا اِلهَ اِلّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ یُدرِکُ الاَبصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ (انعام آیه 102)

این است وصف پرئردگار یکتای شما که ز او هیچ خدایی نیست و آفریننده هر چیز اوست پس او را پرستش کنید که نگهان همه موجودات است.

2ـ توحید ربوبی: یعنی اداره و تدبیر جهان خلقت با خداوند است:

قُلْ اَغَیرَاللهِ اَبْغی رَبّاً وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلا تَکسِبُ کُلُّ نَفسٍ اَلّا عَلَیها وَ لا تَزِرُوازِرَةٌ وِزرَ اُخر'ی ثُمَّ الی رَبِّکُمْ مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فیه تَختَلِفونَ (انعام آیه 164)

بگو ای پیغمبر آیا من کسی غیر خدا را به ربوبیت گزینم؟ در صورتی که خدا رب همه موجودات است و هیچکس چیزی ندوخت مگر خود و هیچ نفسی بار دیگری را بر دوش نگیرد (و پس از انتقال از این جهان) بازگشت همه شما به سوی خداست او شما را به آنچه خلاف در آن کردید آگاه خواهدساخت.

قُل مَنْ یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتَ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ وَ مَن یُدَبِّرُ فَسَیَقُولونَ اللهُ فَقُل اَفَلا تَتَّقونَ (یونس آیه 31)

ای رسول ما به مشرکان را بگو کیست از آسمان و زمین به شما روزی می‌دهد و کیست به شما چشم و گوش عطامی‌کند و کیست از مرده زنده و از زنده مرده برمی‌انگیزد و کیست که فرمانش عالم آفرینش را منظم می‌دارد تا همه مشرکان معترف شده و گویند قادر بر این امور تنها خدای یکتاست پس به آنها بگو چرا خداترس نمی‌شوید.

انواع توحید:

توحید به دوقسم است، توحید ربوبیت و توحید الوهیت: توحید در شناخت و اثبات، که به آن توحید ربوبیت نیز گفته شده، عبارت است از اقرار به آفریننده و تنها دانستن الله(ج) در آفرینش، تدبیر و زنده‌کردن و میرانیدن و جلب خیر و دفع شر؛ این نوع از توحید قسمی است که می‌شود گفت تقریباً در میان مخلوقات مخالفی ندارد؛ تا آن حد که مشرکین هم با وجود شرک‌شان، به آن اقرار داشتند و از آن انکار نمی‌کردند؛ الله‌ متعال در قرآن می‌فرماید: »بگو چه کسی از آسمان و از زمین به شما روزی می‌رساند؟ یا چه کسی بر گوش و چشم‌ها توانا است؟ یا چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ یا چه کسی امور را می‌گرداند؛ خواهند گفت: او الله است؛ پس بگو: آیا نمی‌ترسید و پرهیزگار نمی‌شوید؟« [یونس/ 31]

آیات بسیاری همانند این آیه وجود دارد، که این موضوع را می‌رساند و نشان می‌دهد که مشرکین اقرار به این نوع توحید داشتند و فقط از نوع دوم انکار می‌ورزیدند؛ که عبارت است از توحید الوهیت در عبادت؛ یعنی توحید در یگانه‌دانستن الله‌ متعال در طلب و قصد و هرآنچه که از بنده در انواع عبادات صادر می‌شود گفتنی است که این نوع توحید را جملة لا اله الا الله تعبیر می‌نماید؛ چراکه این کلمه عبادت با تمام انواع آن را برای الله یگانه ثابت می‌سازد و از غیر الله نفی می‌کند و از همین جا است، آنگاه که رسول‌اللهr از مشرکین خواستند به این کلمه باور کنند، آنان از پذیرش آن امتناع ورزیده و چنیین می‌گویند: »آیا او به جای این همه خدایان، به خدای واحدی معتقد است؟ واقعاً این کاری شگفت است« [ص/5] و این بدان سبب بود که آنها خوب می‌دانستند که اگر این جمله را بپذیرند، در واقع بطلان عبادت هرچیز غیر از الله را پذیرفته‌اند.

چرا که (اله) معنای معبود را افاده می‌کند و عبادت اسم جامعی است برای هرعملی که الله متعال دوست دارد و از آن خشنود می‌شود؛ از قبیل کردار و گفتار؛ خواه آشکار باشد خواه پنهان و هرکسی که به این جمله اقرار نماید و سپس به پرستش غیر الله بپردازد؛ تناقضی را در روانش به وجود می‌آورد.!

رابطه میان توحید ربوبیت و توحید الوهیت رابطة تلازم است؛ به این معنی که اقرار به توحید ربوبیت پذیرش توحید الوهیت را لازم دارد و باید در ظاهر و باطن به آن اقدام نماید؛ از همین جاست که همه پیامبران از پیروان خود همین را مطالبه می‌نمودند و به توحید ربوبیتِ که آنان اعتراف داشتند استدلال می‌کردند؛ چنانکه الله متعال می‌فرماید: »الله پروردگار شما است؛ جز او خدای نیست و او آفرینندة همه چیز است؛ پس وی را باید بپرستید و حافظ و مدبر همه چیز اوست« [انعام/102]. ودر جایی دیگر می‌فرماید: »اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: الله بگو: آیا چیزهایی را که به جز الله به فریاد می‌خوانید؛ اگر الله بخواهد زیان و گزندی به من برساند؛ آنها می‌توانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر الله بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد؛ آنها می‌توانندجلو لطف و مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟« [زمر/38]

بناءً اقرار به توحید ربوبیت در فطرت‌ها جای دارد و کسی در آن منازعه ندارد و از هیچ‌یک از اقوام جهان، انکار این نوع از توحید ثابت نشده است؛ به استثنای دهریین که منکر آفریننده برای جهان هستند؛ چه به زعم آنها جهان بدون تدبیرکننده در حال حرکت است؛ قرآن در این باره می‌فرماید: »منکران رستاخیز می‌گویند: حیاتی جز همین زنده‌گی دنیایی که در آن بسر می‌بریم در کار نیست؛ گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند و جز طبیعت و روزگار مارا هلاک نمی‌سازد!« [جاثیه/ 24]

آنان انکار خود را بر برهانی که قابلیت دلیل را داشته باشد استوار نساختند؛ بلکه به مجرد گمان بنا شده و گمان هم در برابر حق ارزشی ندارد؛ همان گونه که ایشان در برابر این فرمودة الله متعال توانایی جواب‌دادن انکارشان را نداشتند: »آیا ایشان بدون هیچ‌گونه خالقی آفریده شده اند؟ و یا این که خودشان آفریدگاراند؟ یا این که آنان آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند« [طور/ 35 ـ 36]

و نیز آیت: »این‌‌ها آفریده‌های خدایند، شما به من نشان دهید آنانی‌ که جز خدایند چه چیزی را آفریده‌اند؟« [لقمان/11]

و یا »بگو: آیا دقت کرده‌اید در بارة چیزهایی که به جز الله به فریاد می‌خوانید و می‌پرستید؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده‌اند؟ یا اصلاً درآسمان‌ها مشارکتی داشته‌اند؟« [احقاف/4]

باید دانست آنانی هم که تظاهر به انکار توحید ربوبیت می‌نمایند؛ در واقع امر، به آن اقرار دارند. همچون فرعون؛ چنانکه الله متعال می‌فرماید: «موسی به فرعون گفت: تو می‌دانی که این معجزه‌های روشنی‌بخش را جز صاحب آسمان‌ها و زمین نفرستاده است«[اسراء/102]

و در جای دیگر می‌فرماید: »ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند؛ هرچند که در دل بدان‌ها یقین و اطمینان داشتند.« [نمل/ 14]

و از امت‌های پیشین این گونه یاد می‌کند: «(قبیله‌های) عاد و ثمود، خانه و کاشانة ایشان برای شما نمایان است؛ اهریمن اعمال ایشان را در نظرشان آراست و بدین‌وسیله ایشان را از راه بازداشت، در حالی که چشم بیناداشتند« [عنکبوت/ 38]

باید خاطرنشان سازم که توحید ربوبیت را همچنان که کسی از فرزندان آدم انکار ننموده؛ به همان ترتیب شرک هم اغلب در آن وارد نشده و همه به این اقرار دارند که الله به آفرینش و تدبیر یگانه است و از هیچ‌یک از طوایف جهان به اثبات نرسیده که قایل به دو آفریدگار برابر در صفات و افعال باشند؛ آن آتش‌پرستانی که برای جهان دو آفریننده قایل‌اند ـ آفرینندة خوبی و آفرینندة بدی ـ یا آفرینندة نور و آفرینندة ظلمت؛ باز تاریکی را با روشنی برابر نمی‌دانند؛ نور در نزد‌شان اصل است و ظلمت حادث است و آنان اتفاق دارند بر این که نور از ظلمت بهتر است و همچنین نصارا که قایل به تثلیث هستند؛ اما برای جهان به سه رب جدا از هم قایل نیستند؛ بلکه آنان به این متفق‌اند که آفرینندة جهان یگانه است و می‌گویند: پدر اله بزرگ است.

به هرحال نتیجه این می‌شود که: اثبات توحید ربوبیت محل اتفاق است و شرک به آن اندک است؛ اما اقرار به آن به تنهائی برای بنده جهت بدست‌آوردن اسلام کافی نیست؛ بلکه باید لازم آن را هم با خود داشته باشد که عبارت ازتوحید الوهیت است؛ چرا که امت‌های غیر مسلمان هم اقرار به توحید ربوبیت می‌نمودند، به ویژه مشرکین عرب، آنانی که خاتم پیامبران در بین‌شان مبعوث گردید؛ با آن هم تا زمانی که توحید الوهیت را نپذیرفتند مسلمان قلمداد نشدند. جستجوگردر آیات قرآن این را به خوبی درک می‌کند که قرآن خواستار توحید الوهیت است و برای برآورده‌شدن این مأمول به توحید ربوبیت استدلال می‌کند و از مشرکین آنچه را طلب می‌کند که آنان انکار می‌ورزیدند و استدلال می‌نماید به آنچه که به آن اقرار داشتند و آنان را دستور به توحیدعبادت می‌دهد و از اقرارشان به توحید ربوبیت خبر می‌دهد؛ توحیدعبادت را در سیاق طلب، یادآوری می‌کند و توحید ربوبیت را، در قالب خبر یادآور می‌شود!

نخستین فرمانی که در قرآن‌کریم آمده این است:« ای مردم! خدای خود را بپرستید، آن که شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بوده‌اند، تا راه پرهیزگاری گیرید. خدای شما کسی است که زمین را برای‌تان بگسترد و آسمان را کاخی بیافرید و از آسمان آب فرو فرستاد و با آن، انواع ثمرات را به وجود آورد تا روزی شما گردند؛ پس شرکا و همانندهای برای الله(ج) به وجود نیاورید؛ در حالی که شما می‌دانید» [بقره/21ـ22]

و چه‌بسا در قرآن‌کریم به این بر می‌خوریم که به طرف توحید عبادت دعوت نموده و امر به پذیرش آن می‌نماید و شبهاتی را که نسبت به آن وجود دارد جواب می‌گوید و هرسوره از قرآن؛ بلکه هرآیة آن به این توحید فرا می‌خواند؛ زیرا قرآن، یا خبر از الله(ج)، نام‌ها، صفات و افعال آن می‌دهد که توحیدربوبیت است؛ یا فرا می‌خواند به عبادت یگانه الله(ج) که شریک ندارد و دعوت می‌کند به فروگذاشتن هرآنچه غیر از الله(ج) مورد پرستش قرار می‌گیرد و این توحید الوهیت است؛ و یا خبر از عزت و احترام اهل توحید و فرمانبرداری از الله(ج) در دنیا و آخرت می‌دهد و



خرید و دانلود دانلود تحقیق اقسام توحید 14 ص


دانلود تحقیق اقسام توحید 14 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

اقسام توحید

1ـ توحید ذاتی: یعنی برای خداوند شبیه و مانندی وجود ندارد: اخلاص 4ـ1

2ـ توحید صفاتی: یعنی صفات خدوند مانند علم و قدرت و حیات عین ذات اوست:

فاطُِرالسَّمواتِ وَ الاْرضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجًا وَ مِنَ اْلَاَنعامِ اَزْواجًا یَذْرَوُم فیه ِلَیسَ کَمِثِلِهَ شَیٌ وَ هُوالسَّمیعٌ البَصیٌر.(شوری ایه11)

خدا آفریننده زمین واسمانها برای شماآدمیان از جنس خودتان زنان را هم جفت شما قرار دادونیزچهارپایان راجفت (نروماده)آفریدتابه این

(تدبیر)ازدواج شماراخلق بیشمار کند.آن خدای یکتارا هیچ مثل ومانندی نیست واو شنوا وبیناست.

قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد اللهُ الصَمَد لَم یَلِد وَ لَم یوُلَد وَ لَم یَکُنْ لَهُ کُفُوَاً اَحَد

(ای رسول ما به خلق) بگو او خدای یکتاست. آن خدایی که از همه بی‌نیاز و همه عالم به او نیازمند است. نه کسی فرزند او و نه او فرزند کسی است. و نه هیچکس مثل و همتای اوست.

3ـ توحید عبادی: یعنی کسی که به جز خداوند شایسته پرستش نیست:

وَ ما اَرسَلنا مِنْ قَبلِکَ مِن رَسولٍ اِلّا نوحی اِلَیْه اِنَّهُ لا اِلهَ اِلّا اَنا فَاعْبُدوُنِ (الانبیاء آیه25)

و ماهیچ رسولی را به رسالت نفرستادیم جز آنکه به او وحی کریم که به جز من خدایی نیست تنها مرا به یکتایی پرستش کنید بس)

4‌ـ توحید افعالی: یعنی تمام کارها در جهان هستی به اذن خداوندصورت می‌گیرد که این قسم از توحید بر دو قسم است.

1ـ توحید خالقیّت: یعنی آفریننده همه موجودات خداوند است:

یا اَیُّها النّاسُ اذْکُروُا نِعْمَتَ‌اللهِ عَلَیکُم هَلْ مِن خالِقٍ غَیرُاللهِ یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْضِ لا اِلهَ اِلّا هُوَ فَاَنَّ تُؤفَکونَ (فاطر آیه 3)

ای مردم متذکر شوید که چه نعمتها خدا به شما عطا فرمود آیا جز خدا آفریننده هست که از آسمان و زمین به شما روزی دهد هرگز جز خدای یکتا خدایی نیست پس ای مشرکان چگونه از درگاه حق رو به بتان باطل می‌آورید.

ذ'لِکُمُ اللهُ رَبُّکُم لا اِلهَ اِلّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ یُدرِکُ الاَبصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ (انعام آیه 102)

این است وصف پرئردگار یکتای شما که ز او هیچ خدایی نیست و آفریننده هر چیز اوست پس او را پرستش کنید که نگهان همه موجودات است.

2ـ توحید ربوبی: یعنی اداره و تدبیر جهان خلقت با خداوند است:

قُلْ اَغَیرَاللهِ اَبْغی رَبّاً وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلا تَکسِبُ کُلُّ نَفسٍ اَلّا عَلَیها وَ لا تَزِرُوازِرَةٌ وِزرَ اُخر'ی ثُمَّ الی رَبِّکُمْ مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فیه تَختَلِفونَ (انعام آیه 164)

بگو ای پیغمبر آیا من کسی غیر خدا را به ربوبیت گزینم؟ در صورتی که خدا رب همه موجودات است و هیچکس چیزی ندوخت مگر خود و هیچ نفسی بار دیگری را بر دوش نگیرد (و پس از انتقال از این جهان) بازگشت همه شما به سوی خداست او شما را به آنچه خلاف در آن کردید آگاه خواهدساخت.

قُل مَنْ یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتَ وَ یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ وَ مَن یُدَبِّرُ فَسَیَقُولونَ اللهُ فَقُل اَفَلا تَتَّقونَ (یونس آیه 31)

ای رسول ما به مشرکان را بگو کیست از آسمان و زمین به شما روزی می‌دهد و کیست به شما چشم و گوش عطامی‌کند و کیست از مرده زنده و از زنده مرده برمی‌انگیزد و کیست که فرمانش عالم آفرینش را منظم می‌دارد تا همه مشرکان معترف شده و گویند قادر بر این امور تنها خدای یکتاست پس به آنها بگو چرا خداترس نمی‌شوید.

انواع توحید:

توحید به دوقسم است، توحید ربوبیت و توحید الوهیت: توحید در شناخت و اثبات، که به آن توحید ربوبیت نیز گفته شده، عبارت است از اقرار به آفریننده و تنها دانستن الله(ج) در آفرینش، تدبیر و زنده‌کردن و میرانیدن و جلب خیر و دفع شر؛ این نوع از توحید قسمی است که می‌شود گفت تقریباً در میان مخلوقات مخالفی ندارد؛ تا آن حد که مشرکین هم با وجود شرک‌شان، به آن اقرار داشتند و از آن انکار نمی‌کردند؛ الله‌ متعال در قرآن می‌فرماید: »بگو چه کسی از آسمان و از زمین به شما روزی می‌رساند؟ یا چه کسی بر گوش و چشم‌ها توانا است؟ یا چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ یا چه کسی امور را می‌گرداند؛ خواهند گفت: او الله است؛ پس بگو: آیا نمی‌ترسید و پرهیزگار نمی‌شوید؟« [یونس/ 31]

آیات بسیاری همانند این آیه وجود دارد، که این موضوع را می‌رساند و نشان می‌دهد که مشرکین اقرار به این نوع توحید داشتند و فقط از نوع دوم انکار می‌ورزیدند؛ که عبارت است از توحید الوهیت در عبادت؛ یعنی توحید در یگانه‌دانستن الله‌ متعال در طلب و قصد و هرآنچه که از بنده در انواع عبادات صادر می‌شود گفتنی است که این نوع توحید را جملة لا اله الا الله تعبیر می‌نماید؛ چراکه این کلمه عبادت با تمام انواع آن را برای الله یگانه ثابت می‌سازد و از غیر الله نفی می‌کند و از همین جا است، آنگاه که رسول‌اللهr از مشرکین خواستند به این کلمه باور کنند، آنان از پذیرش آن امتناع ورزیده و چنیین می‌گویند: »آیا او به جای این همه خدایان، به خدای واحدی معتقد است؟ واقعاً این کاری شگفت است« [ص/5] و این بدان سبب بود که آنها خوب می‌دانستند که اگر این جمله را بپذیرند، در واقع بطلان عبادت هرچیز غیر از الله را پذیرفته‌اند.

چرا که (اله) معنای معبود را افاده می‌کند و عبادت اسم جامعی است برای هرعملی که الله متعال دوست دارد و از آن خشنود می‌شود؛ از قبیل کردار و گفتار؛ خواه آشکار باشد خواه پنهان و هرکسی که به این جمله اقرار نماید و سپس به پرستش غیر الله بپردازد؛ تناقضی را در روانش به وجود می‌آورد.!

رابطه میان توحید ربوبیت و توحید الوهیت رابطة تلازم است؛ به این معنی که اقرار به توحید ربوبیت پذیرش توحید الوهیت را لازم دارد و باید در ظاهر و باطن به آن اقدام نماید؛ از همین جاست که همه پیامبران از پیروان خود همین را مطالبه می‌نمودند و به توحید ربوبیتِ که آنان اعتراف داشتند استدلال می‌کردند؛ چنانکه الله متعال می‌فرماید: »الله پروردگار شما است؛ جز او خدای نیست و او آفرینندة همه چیز است؛ پس وی را باید بپرستید و حافظ و مدبر همه چیز اوست« [انعام/102]. ودر جایی دیگر می‌فرماید: »اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: الله بگو: آیا چیزهایی را که به جز الله به فریاد می‌خوانید؛ اگر الله بخواهد زیان و گزندی به من برساند؛ آنها می‌توانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر الله بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد؛ آنها می‌توانندجلو لطف و مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟« [زمر/38]

بناءً اقرار به توحید ربوبیت در فطرت‌ها جای دارد و کسی در آن منازعه ندارد و از هیچ‌یک از اقوام جهان، انکار این نوع از توحید ثابت نشده است؛ به استثنای دهریین که منکر آفریننده برای جهان هستند؛ چه به زعم آنها جهان بدون تدبیرکننده در حال حرکت است؛ قرآن در این باره می‌فرماید: »منکران رستاخیز می‌گویند: حیاتی جز همین زنده‌گی دنیایی که در آن بسر می‌بریم در کار نیست؛ گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند و جز طبیعت و روزگار مارا هلاک نمی‌سازد!« [جاثیه/ 24]

آنان انکار خود را بر برهانی که قابلیت دلیل را داشته باشد استوار نساختند؛ بلکه به مجرد گمان بنا شده و گمان هم در برابر حق ارزشی ندارد؛ همان گونه که ایشان در برابر این فرمودة الله متعال توانایی جواب‌دادن انکارشان را نداشتند: »آیا ایشان بدون هیچ‌گونه خالقی آفریده شده اند؟ و یا این که خودشان آفریدگاراند؟ یا این که آنان آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند« [طور/ 35 ـ 36]

و نیز آیت: »این‌‌ها آفریده‌های خدایند، شما به من نشان دهید آنانی‌ که جز خدایند چه چیزی را آفریده‌اند؟« [لقمان/11]

و یا »بگو: آیا دقت کرده‌اید در بارة چیزهایی که به جز الله به فریاد می‌خوانید و می‌پرستید؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده‌اند؟ یا اصلاً درآسمان‌ها مشارکتی داشته‌اند؟« [احقاف/4]

باید دانست آنانی هم که تظاهر به انکار توحید ربوبیت می‌نمایند؛ در واقع امر، به آن اقرار دارند. همچون فرعون؛ چنانکه الله متعال می‌فرماید: «موسی به فرعون گفت: تو می‌دانی که این معجزه‌های روشنی‌بخش را جز صاحب آسمان‌ها و زمین نفرستاده است«[اسراء/102]

و در جای دیگر می‌فرماید: »ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند؛ هرچند که در دل بدان‌ها یقین و اطمینان داشتند.« [نمل/ 14]

و از امت‌های پیشین این گونه یاد می‌کند: «(قبیله‌های) عاد و ثمود، خانه و کاشانة ایشان برای شما نمایان است؛ اهریمن اعمال ایشان را در نظرشان آراست و بدین‌وسیله ایشان را از راه بازداشت، در حالی که چشم بیناداشتند« [عنکبوت/ 38]

باید خاطرنشان سازم که توحید ربوبیت را همچنان که کسی از فرزندان آدم انکار ننموده؛ به همان ترتیب شرک هم اغلب در آن وارد نشده و همه به این اقرار دارند که الله به آفرینش و تدبیر یگانه است و از هیچ‌یک از طوایف جهان به اثبات نرسیده که قایل به دو آفریدگار برابر در صفات و افعال باشند؛ آن آتش‌پرستانی که برای جهان دو آفریننده قایل‌اند ـ آفرینندة خوبی و آفرینندة بدی ـ یا آفرینندة نور و آفرینندة ظلمت؛ باز تاریکی را با روشنی برابر نمی‌دانند؛ نور در نزد‌شان اصل است و ظلمت حادث است و آنان اتفاق دارند بر این که نور از ظلمت بهتر است و همچنین نصارا که قایل به تثلیث هستند؛ اما برای جهان به سه رب جدا از هم قایل نیستند؛ بلکه آنان به این متفق‌اند که آفرینندة جهان یگانه است و می‌گویند: پدر اله بزرگ است.

به هرحال نتیجه این می‌شود که: اثبات توحید ربوبیت محل اتفاق است و شرک به آن اندک است؛ اما اقرار به آن به تنهائی برای بنده جهت بدست‌آوردن اسلام کافی نیست؛ بلکه باید لازم آن را هم با خود داشته باشد که عبارت ازتوحید الوهیت است؛ چرا که امت‌های غیر مسلمان هم اقرار به توحید ربوبیت می‌نمودند، به ویژه مشرکین عرب، آنانی که خاتم پیامبران در بین‌شان مبعوث گردید؛ با آن هم تا زمانی که توحید الوهیت را نپذیرفتند مسلمان قلمداد نشدند. جستجوگردر آیات قرآن این را به خوبی درک می‌کند که قرآن خواستار توحید الوهیت است و برای برآورده‌شدن این مأمول به توحید ربوبیت استدلال می‌کند و از مشرکین آنچه را طلب می‌کند که آنان انکار می‌ورزیدند و استدلال می‌نماید به آنچه که به آن اقرار داشتند و آنان را دستور به توحیدعبادت می‌دهد و از اقرارشان به توحید ربوبیت خبر می‌دهد؛ توحیدعبادت را در سیاق طلب، یادآوری می‌کند و توحید ربوبیت را، در قالب خبر یادآور می‌شود!

نخستین فرمانی که در قرآن‌کریم آمده این است:« ای مردم! خدای خود را بپرستید، آن که شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بوده‌اند، تا راه پرهیزگاری گیرید. خدای شما کسی است که زمین را برای‌تان بگسترد و آسمان را کاخی بیافرید و از آسمان آب فرو فرستاد و با آن، انواع ثمرات را به وجود آورد تا روزی شما گردند؛ پس شرکا و همانندهای برای الله(ج) به وجود نیاورید؛ در حالی که شما می‌دانید» [بقره/21ـ22]

و چه‌بسا در قرآن‌کریم به این بر می‌خوریم که به طرف توحید عبادت دعوت نموده و امر به پذیرش آن می‌نماید و شبهاتی را که نسبت به آن وجود دارد جواب می‌گوید و هرسوره از قرآن؛ بلکه هرآیة آن به این توحید فرا می‌خواند؛ زیرا قرآن، یا خبر از الله(ج)، نام‌ها، صفات و افعال آن می‌دهد که توحیدربوبیت است؛ یا فرا می‌خواند به عبادت یگانه الله(ج) که شریک ندارد و دعوت می‌کند به فروگذاشتن هرآنچه غیر از الله(ج) مورد پرستش قرار می‌گیرد و این توحید الوهیت است؛ و یا خبر از عزت و احترام اهل توحید و فرمانبرداری از الله(ج) در دنیا و آخرت می‌دهد و



خرید و دانلود دانلود تحقیق اقسام توحید 14 ص


تحقیق.. اقسام اموال

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 42

 

مقدمه : در حیازت مباحات

حیازت مصدر باب حاز می باشد و به معنی به دست آوردن آمده است و اصطلاحا چنانکه ماده «146» قانون مدنی می گوید: «مقصود از حیازت تصرف و وضع ید است یا مهیا کردن وسائل تصرف و استیلا» . حیازت اشیاء مباحه، به اعتبار طبیعت آنها مختلف می باشد چنانکه در مروارید، به دست آوردن صدف آن و در علف و شاخه، بریدن و چیدن آن و در آب رودخانه، و ترد ساختن آن در نهر یا حوض یا چاهی که ملک کسی است حیازت شناخته می شود.

طبق ماده «147» قانون مدنی :«هر کس مال مباحی را با رعایت قوانین مربوطه به آن حیازت کند مالک آن می شود».تملک اشیاء مباحه مورد حیازت مانند احیاء موات، ایقاع می باشد و احتیاج به قصد انشاء و رضای حیازت کننده دارد و عمل حیازت شرط تحقق آن است.

یکی از مباحات که بیشتر مورد ابتلا قرار می گیرد آب است و بدین جهت قانون مدنی باب مزبور را اختصاص به آن داده است.

ماده «155» قانون مدنی :« هر کس حق دارد از نهرهای مباحه اراضی خود را مشروب کند یا برای زمین و آسیاب و سایر حوائج خود از آن نهری جدا کند» ماده مزبور نهرهای مباح را که بیشتر برای امور کشاورزی استفاده می شود موضوع قرار داده است و الا از تمامی آبهای مباح، دریا باشد یا باران یا چشمه، هر کس می تواند تملک یا استفاده بنماند . آب مادام که در رودخانه یا در دریا است مباح می باشد و پس از آنکه در نهر یا حوض یا ظرف ملکی کسی داخل گردید ملک صاحب آن می شود این است که ماده «149» قانون مدنی می گوید:« هر گاه کسی به قصد حیازت میاه مباحه، نهر یا مجرائی احداث کند آب مباحی که در نهر یا مجرای مزبور وارد شود ملک صاحب مجری است و بدون اذن مالک نمی توان از آن نهری جدا کرد یا زمینی را مشروب نمود».

فصل اول) مفهوم مال

از نظر حقوقی، به چیزی مال گویند که دارای دو شرط اساسی باشد:

مفید باشد و نیازی را برـورد، خواه آن نیاز مادی باشد یا معنوی؛

قابل اختصاص یافتن به شخص یا ملت معین باشد.

اشیائی، مانند دریاهای آزاد و هوا و خورشید ، از ضروری ترین وسائل زندگی است؛ ولی، چون هیچ کس نمی تواند نسبت به آن ادعای مالکیت انحصاری کند، مال محسوب نمی شود. احتمال دارد اشخاص بخشی ناچیز از هوا یا انرژی خورشیدی را به خود اختصاص دهند و تملک کنند، ولی این تملک که چهره ای از انتفاع از این نعمتهای خداداد و همگانی است، باید به گونه ای باشد که مزاحم بهره برداری عموم از آنها نباشد.

ولی ، برخلاف آنچه در ابتدا به نظر می آید ، لازم نیست که مال دارای مالک خاص باشد: چنان که قانون مدنی فصل سوم از باب اول را اختصاص به بیان اقسام و احکام اموالی داده است که مالک خاص ندارد: مانند آبهای مباح و زمین موان و شکار.

در گذشته واژه «مال» ویژه کالای مادی بود. ولی پیشرفتهای زندگی کنونی بتدریج آن را از این معنی محدود و ابتدائی خارج ساخته است، چندان که امروز به تمام عناصر گوناگون دارائی (مانند زمین و اموال منقول و مطالبات و حقوق مالی، و حتی حق تالیف و اختراع و سرقفلی) نیز مال گفته می شود.

قانون مدنی در باب اول به تقسیم اموال پرداخته است، ولی در تعریف آن سخنینمی گوید. با وجود این، از ملاحظه مصداق های این واژه (مواد 872 و 946 و1214 و 1217) بخوبی بر می آید که نویسندگان قانون هم آن را به معنی گسترده خود در نظر داشته اند. در این معنی واژه «مال» به تمام اشیاء و حقوقی که دارای ارزش اقتصادی است گفته می شود . در پاره ای موارد نیز، برای رفع هر گونه ابهام ، (اموال و حقوق مالی) با هم آورده شده است. این تفصیل، از نظر منطقی زاید و قابل انتقاد بنظر می رسد و یادگار دورانی است که مال و حقوق مالی دو مفهوم جداگانه بود. بدین ترتیب ، واژه مال در عرف کنونی به دو معنی مادی و حقوقی بکار برده می شود:

به معنای مادی و محدود، مال به اشیایی گفته می شود که موضوع داد و ستد حقوقی بین اشخاص قرار می گیرد : مانند خانه، اتومبیل ، فرش و جواهر.

به معنای مجرد و حقوقی که عبارت از حقوق مالی است که به اشخاص امکان انتفاع از اشیاء مادی را می دهد: مانند حق مالکیت و طلب از دیگران. بزودی خواهیم دید که تنها به این معنی است که حقوق به اشیاء می پردازد.(ش5).

مبحث اول : تعریف مال و شرایط آن

اموال کلمه ای عربی و جمع مال می باشد. مال در اصطلاح حقوقی به چیزی گفتهمی شود که بتواند مورد داد و ستد قرار گیرد و از نظر اقتصادی ارزش مبادله را داشته باشد.

از نظر حقوقی ، به چیزی مال گویند که دارای دو شرط اساسی باشد:

مفید باشد و نیازی را برآورد، خواه آن نیاز مادی باشد یا معنوی؛



خرید و دانلود تحقیق.. اقسام اموال


تحقیق درباره| اقسام اموال

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 42

 

مقدمه : در حیازت مباحات

حیازت مصدر باب حاز می باشد و به معنی به دست آوردن آمده است و اصطلاحا چنانکه ماده «146» قانون مدنی می گوید: «مقصود از حیازت تصرف و وضع ید است یا مهیا کردن وسائل تصرف و استیلا» . حیازت اشیاء مباحه، به اعتبار طبیعت آنها مختلف می باشد چنانکه در مروارید، به دست آوردن صدف آن و در علف و شاخه، بریدن و چیدن آن و در آب رودخانه، و ترد ساختن آن در نهر یا حوض یا چاهی که ملک کسی است حیازت شناخته می شود.

طبق ماده «147» قانون مدنی :«هر کس مال مباحی را با رعایت قوانین مربوطه به آن حیازت کند مالک آن می شود».تملک اشیاء مباحه مورد حیازت مانند احیاء موات، ایقاع می باشد و احتیاج به قصد انشاء و رضای حیازت کننده دارد و عمل حیازت شرط تحقق آن است.

یکی از مباحات که بیشتر مورد ابتلا قرار می گیرد آب است و بدین جهت قانون مدنی باب مزبور را اختصاص به آن داده است.

ماده «155» قانون مدنی :« هر کس حق دارد از نهرهای مباحه اراضی خود را مشروب کند یا برای زمین و آسیاب و سایر حوائج خود از آن نهری جدا کند» ماده مزبور نهرهای مباح را که بیشتر برای امور کشاورزی استفاده می شود موضوع قرار داده است و الا از تمامی آبهای مباح، دریا باشد یا باران یا چشمه، هر کس می تواند تملک یا استفاده بنماند . آب مادام که در رودخانه یا در دریا است مباح می باشد و پس از آنکه در نهر یا حوض یا ظرف ملکی کسی داخل گردید ملک صاحب آن می شود این است که ماده «149» قانون مدنی می گوید:« هر گاه کسی به قصد حیازت میاه مباحه، نهر یا مجرائی احداث کند آب مباحی که در نهر یا مجرای مزبور وارد شود ملک صاحب مجری است و بدون اذن مالک نمی توان از آن نهری جدا کرد یا زمینی را مشروب نمود».

فصل اول) مفهوم مال

از نظر حقوقی، به چیزی مال گویند که دارای دو شرط اساسی باشد:

مفید باشد و نیازی را برـورد، خواه آن نیاز مادی باشد یا معنوی؛

قابل اختصاص یافتن به شخص یا ملت معین باشد.

اشیائی، مانند دریاهای آزاد و هوا و خورشید ، از ضروری ترین وسائل زندگی است؛ ولی، چون هیچ کس نمی تواند نسبت به آن ادعای مالکیت انحصاری کند، مال محسوب نمی شود. احتمال دارد اشخاص بخشی ناچیز از هوا یا انرژی خورشیدی را به خود اختصاص دهند و تملک کنند، ولی این تملک که چهره ای از انتفاع از این نعمتهای خداداد و همگانی است، باید به گونه ای باشد که مزاحم بهره برداری عموم از آنها نباشد.

ولی ، برخلاف آنچه در ابتدا به نظر می آید ، لازم نیست که مال دارای مالک خاص باشد: چنان که قانون مدنی فصل سوم از باب اول را اختصاص به بیان اقسام و احکام اموالی داده است که مالک خاص ندارد: مانند آبهای مباح و زمین موان و شکار.

در گذشته واژه «مال» ویژه کالای مادی بود. ولی پیشرفتهای زندگی کنونی بتدریج آن را از این معنی محدود و ابتدائی خارج ساخته است، چندان که امروز به تمام عناصر گوناگون دارائی (مانند زمین و اموال منقول و مطالبات و حقوق مالی، و حتی حق تالیف و اختراع و سرقفلی) نیز مال گفته می شود.

قانون مدنی در باب اول به تقسیم اموال پرداخته است، ولی در تعریف آن سخنینمی گوید. با وجود این، از ملاحظه مصداق های این واژه (مواد 872 و 946 و1214 و 1217) بخوبی بر می آید که نویسندگان قانون هم آن را به معنی گسترده خود در نظر داشته اند. در این معنی واژه «مال» به تمام اشیاء و حقوقی که دارای ارزش اقتصادی است گفته می شود . در پاره ای موارد نیز، برای رفع هر گونه ابهام ، (اموال و حقوق مالی) با هم آورده شده است. این تفصیل، از نظر منطقی زاید و قابل انتقاد بنظر می رسد و یادگار دورانی است که مال و حقوق مالی دو مفهوم جداگانه بود. بدین ترتیب ، واژه مال در عرف کنونی به دو معنی مادی و حقوقی بکار برده می شود:

به معنای مادی و محدود، مال به اشیایی گفته می شود که موضوع داد و ستد حقوقی بین اشخاص قرار می گیرد : مانند خانه، اتومبیل ، فرش و جواهر.

به معنای مجرد و حقوقی که عبارت از حقوق مالی است که به اشخاص امکان انتفاع از اشیاء مادی را می دهد: مانند حق مالکیت و طلب از دیگران. بزودی خواهیم دید که تنها به این معنی است که حقوق به اشیاء می پردازد.(ش5).

مبحث اول : تعریف مال و شرایط آن

اموال کلمه ای عربی و جمع مال می باشد. مال در اصطلاح حقوقی به چیزی گفتهمی شود که بتواند مورد داد و ستد قرار گیرد و از نظر اقتصادی ارزش مبادله را داشته باشد.

از نظر حقوقی ، به چیزی مال گویند که دارای دو شرط اساسی باشد:

مفید باشد و نیازی را برآورد، خواه آن نیاز مادی باشد یا معنوی؛



خرید و دانلود تحقیق درباره| اقسام اموال


مقاله. اقسام صفات الهی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

اقسام صفات الهی

واژة اسم کاربردهای مختلفی دارد. در گسترده‎ترین کاربرد به معنی هر لفظی است که بر معنایی دلالت می‎کند. اسم در این کاربرد مترادف با کلمه است، و حرف و فعل در اصطلاح علمای نحو را نیز شامل می‎شود. دومین کاربرد اسم همان است که در اصطلاح علمای نحو به کار می‎رود. و یکی از اقسام کلمه و قسیم حرف و فعل است. سومین کاربرد آن معنایی است که در اصطلاح متکلمان مقصود است. و آن عبارت است از لفظی که بر ماهیت و ذات من حیث هی و بدون در نظر گرفتن اتصاف آن به صفتی از صفات دلالت می‎کند. مانند الفاظ سماء (آسمان)، ارض (زمین)، رجل (مرد) و جدار (دیوار). واژة صفت نیز کاربردهای مختلفی دارد. حکما مبادی مشتقات را صفت، و مشتقات را اسم می‎گویند. از نظر آنان علم و قدرت صفات‎اند، و عالم و قادر یا علیم و قدیر اسم، ولی متکلمان مشتقات را صفات نامیده و مبادی مشتقات را «معنی» می‎گویند. بنابراین، علم و قدرت، معنی، و عالم و قادر یا علیم و قدیر صفات‎اند. به عبارت دیگر، هرگاه ذات و ماهیت را از آن جهت که موصوف به وصف یا معنای ویژه‎ای است، در نظر آوریم واژة صفت به کار می‎رود. «الصفة هی الاسم الدال علی بعض احوال الذات، و ذلک نحو طویل و قصیر و عاقل و غیرها»

«ان الصفة فی الحقیقة ما أنبأت عن معنی مستفاد یخص الموصوف و ما شارکه...». یاد آور می‎شویم، این گونه ملاحظات در عمل چندان رعایت نمی‎شود، و هر یک از اسم و صفت به جای دیگری به کار می‎رود. یگانه واژه‎ای که معنای وصفی نداشته، ‌و به عنوان اسم مخصوص خداوند، شناخته شده است؛ اسم جلالة (الله) است. اما واژه‎های دیگر چون عالم، قادر، حی، رازق، باقی و غیره هم به عنوان اسماء الهی به کار می‎روند، و هم صفات خداوندی، چنان که در روایات معروفی که برای خداوند نود و نه اسم بیان شده است، جز اسم جلاله، همگی از مشتقات و صفات می‎باشند. تقسیمات صفات صفات الهی را از جهات گوناگون تقسیم کرده‎اند: 1. صفات جمال و صفات جلال: صفات جمال یا صفات ثبوتی صفاتی‎اند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‎کنند. مانند عالم و علم، قدرت و قادر، خلق و خالق، ‌رزق و رازق و غیره. و صفات جلال یا صفات سلبی صفاتی‎اند که چون بر نقصان و فقدان کمال دلالت می‎کنند، از خداوند سلب می‎شوند. مانند: ترکیب، جسمانیت، مکان، جهت، ظلم، عبث و غیره. صدر المتألهین در این باره گفته است: «این دو اصطلاح (صفت جمال و جلال) با تعبیر ذی الجلال و الاکرام در آیة کریمة:

تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» هماهنگ است زیرا صفت جلال عبارت است از آنچه ذات خداوند را از مشابهت با غیر آن منزه می‎دارد، و صفت اکرام عبارت است از آنچه ذات الهی به آن آراسته است، پس خداوند با صفات کمال وصف می‎شود، و با صفات جلال از نواقص پیراسته می‎گردد»صفات سلبی کاربرد دیگری نیز دارد، و آن صفاتی است که بر سلب نقص از خداوند دلالت می‎کنند، مانند غنی، واحد، قدوس، حمید و مانند آن. 2. صفات ذات و صفات فعل: در تقسیم صفات الهی به صفات ذات و صفات فعل دو اصطلاح و دو نظریه است: الف: هر گاه برای انتزاع صفتی از ذات و وصف کردن ذات به آن صفت، تصور ذات کافی باشد، و تصور فاعلیت خداوند لازم نباشد، آن صفت، صفت ذات یا ذاتی خواهد بود. مانند صفت حیات و حی، اراده و مرید، علم و عالم، قدرت و قادر. و هر گاه تصور فاعلیت خداوند لازم باشد، آن را صفت فعل یا فاعل گویند. مانند خلق و خالق، رزق و رازق، اماته و ممیت، احیاء و محیی، مغفرت و غافر، ‌انتقام و منتقم، و مانند آن. ب: هر صفتی که بتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت فعل است، و هر صفتی را که نتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت ذات است. بنابراین قدرت، علم و حیات از صفات ذاتی الهی‎اند، چون خداوند به مقابل و ضد آنها وصف نمی‎شود، زیرا مقابل آنها نقص وجودی است، ولی اراده از صفات ذات نخواهد بود، ‌زیرا « وصف خداوند به مقابل آن محال نیست، مثلاً گفته می‎شود خداوند ظلم به بندگان خود را اراده نکرده است،‌ «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ» بر این اساس، عدل از صفات ذات الهی خواهد بود، ولی بنابر اصطلاح نخست از صفات فعل است. از دو اصطلاح یاد شده، اصطلاح نخست در کتب فلسفه و کلام مشهور و رایج است. محدث کلینی در کتاب کافی اصطلاح دوم را برگزیده است،و بر این اساس روایات مربوط به اراده را از صفات فعل دانسته‎اند، تعیین کرده است. سید شریف گرگانی نیز در کتاب تعریفات همین اصطلاح را آورده است. 3. صفات حقیقی و اضافی: صفات ذات را به دو گونة حقیقی و اضافی تقسیم کرده‎اند. صفات ذاتی حقیقی آن است که حقیقتاً ذات به آن وصف می‎گردد مانند علم و قدرت، و صفت اضافی آن است که از صفات حقیقی انتزاع می‎شود، ولی خود حقیقتاً از صفات ذات نیست، مانند صفت عالمیت و قادریت، که از در نظر گرفتن نسبت علم و قدرت با ذات انتزاع شده‎اند، و ورای ذات و صفت علم و قدرت، حقیقتی ندارند. صفت ذاتی حقیقی را به حقیقی محض و حقیقی ذات الاضافه تقسیم نموده‎اند. حقیقی محض آن است که به چیزی جز ذات خداوند تعقل ندارد. مانند صفات حیات، و حقیقی ذات الاضافه آن است که به غیر ذات متعلق می‎شود مانند علم و قدرت. 4. صفات خبریه: برخی از صفات را صفات خبریه گویند. آنها صفاتی‎اند که در خبر آسمانی (کتاب و سنت) وارد شده‎اند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای یک بحث عقلی برای خداوند اثبات نمی‎شدند، و از سویی، اگر به مفاد ظاهری آنها قائل شویم، تشبیه و تجسیم لازم خواهد آمد. به عبارت دیگر، ‌این دسته از صفات، مانند وجه، ید، استوا، مجیء، که در آیات ذیل آمده‎اند. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»«یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ».



خرید و دانلود مقاله. اقسام صفات الهی