واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق در مورد ضرب المثل های بختیاری

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 7 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

ضرب المثل های بختیاری.

 

                                             

آدمی که مالس اِره، ایمونس هم اِره.

"کسی که مالش می رود، ایمانش هم می رود."  کنایه از اینکه کسی که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به این و آن، ایمانش هم از دست برود.

آدمیزاد، بونده بی باله.

"آدمیزاد (همانند) پرنده ای است بدون بال".  کنایه از اینکه هر آینه ممکن است هجران و دوری برای انسان پیش آید.

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک                            دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم    (مولانا)

آربیز به قیلون اگو، دو سیلا داری.

"الک به قلیان می گوید: دو سوراخ داری".  این مثل زمانی بکار میرود که کسی عیب و ایراد خود را نبیند و به دنبال عیب جویی از دیگران باشد.  (تیر را در چشم خودش نمی بیند، مو را در چشم دیگری می بیند.)

آردم بختم، آربیزم آوختم.

"آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آویزان کردم".  کنایه از اینکه همه کارهایم را انجام داده ام و دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمانده است.

آسیو دراره، لوینه کپنه.

"آسیاب در می آورد (تولید می کند)، آسیابان (لوینه) می بلعد. (مصرف می کند)".  این مثل را بیشتر در مورد تولید کنندگان و نان آوران خانه بکار می برند، زمانیکه مصرف کنندگان، رعایت اندازه و اعتدال را ننمایند.

ار اِخوی خاک کنی من سرت، برو سر یه تل بلندی.

"اگر (حتی) میخواهی خاک هم بر سر خودت بریزی، برو بالای یک تپه بلند".  کنایه از بزرگ منشی و بلند همتی است.

ار بو خونه نیدی، اِدا شاهی ایکرد.

"اگر پدر خود را نمی دید، ادعای پادشاهی می کرد".  این ضرب المثل در مورد افرادی که خیلی زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به دیگران تفاخر می کنند، بکار می رود.

ار جووم دهرست، السم نه پهرست.

"اگر پیراهنم پاره شد. اصلم نپرید (از بین نرفت)".  این ضرب المثل بیانگر این نکته است که فقر و تنگدستی، اصالت خانوادگی و ارزشهای اصیل را از بین نمی برد.

ار خومه نیدیه، گو رشید خوی دارم.

"اگر خودم را ندیده ای، برادر رشید خوبی دارم".  این ضرب المثل درباره کسانی به کار میرود که بیش از آنچه به توانائی های خود تکیه کنند، متکی به توانایی دیگران می شوند.

ار دنیانه او بو وره، فلونینه خو ابره.

"اگر دنیا را آب ببرد، فلانی را خواب می برد".  در مورد بی تفاوتی برخی افراد بکار می رود که کاری به مسائل پیرامون خود ندارند.

ار کوگ نکنه قهقه بیجا، کی دونه کوگ کیه کرده جا؟

"اگر کبک قهقه بیجا نکند، چه کسی میداند که کجا جای گرفته است"؟   در مورد افرادی به کار میرود که با طرح مسائلشان باعث افشای راز و رمز خود می شوند و به اصطلاح عسس مرا بگیر راه می اندازند.

ار لیشم، گوشت میشم.

"اگر زشت هستم، گوشت میش هستم".  یعنی ماهیتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهیت هر چیز است.

ار نبو امری ز حق، نیفته بلگی ز درخت.

"اگر امر حضرت حق نباشد، برگی از درخت نمی افتد".  این مثل بیانگر آن است که هیچ امری در جهان حادث نمیشود، مگر به خواست خداوند یکتا.

ار نخردیم نون گندم، اما دیدیم دست مردم.

"اگر نخوردیم نان گندم، اما دیدم دست مردم".  یعنی اگر خودمان کاری را تجربه نکرده ایم، ولی با توجه به تجربیات دیگران با آن آشنایی داریم.

اسب پیش کشینه که دندوناس نیشمارن.

"دندانهای اسب پیشکشی را که نمی شمارند".  این ضرب المثل بیانگر آن است که اگر هدیه و پیشکش را به کسی بدهند، نباید در صدد ایراد گرفتن از آن برآید.

افتو زی همو چو که دُز دلس خواست.

"آفتاب همان جایی تابید که دلخواه دزد بود".  فراهم شدن شرایط برای فرد خطاکار، کمال آرزوی اوست.

الس کار پدره، که مادر رهگذره.

"اصل کار پدره، که مادر رهگذره".  این ضرب المثل "اصل" و "ریشه" انتقال صفات را، "پدر" میداند. اصلی که نظام قبیله ای پدر سالار بر آن متکی است.

امساله نه هر ساله.

"امسال، مثل هر سال نیست".  در فارسی: این تو بمیری، آن تو بمیری نیست.

اورشم که خوار ابو، پیوند هر و گا ابو.

"ابریشم که خوار و بی ارزش میشود، به خر و گاو آویزان میشود".  هر گاه ارزش واقعی چیزی درک نشود، مورد بی اعتنایی قرار میگیرد.

او سرد رهدم سر دستس.

"آب سرد روی دستش ریختم".  در مقام نا امید کردن افراد به کار می رود.  در فارسی: آب پاکی روی دست کسی ریختن.

اولاد کابهلی، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلی.

"اولاد کابهلی (کاکا بهلول)، تعدادیشان از پا می نالند، تعدادیشان از پهلو".  در مورد افراد خانواده یا فامیلی به کار میرود که هر یک از دردی و بیماریی شکوه داشته باشند.

ایبیزیس و ایبینیس.

"الکش می کنی و آنرا می بینی".  یعنی پس از تجربه کردن به حرف من خواهی رسید.

ایما که سالنه پائیدیم، ماهنم پائیم.

"ما که سال را پائیدیم، ماه را هم می پائیم".  ما که در انتظار انجام کاری، سالی را به انتظار نشسته و صبر کرده ایم ماهی دیگر را هم منتظر می مانیم.

ای نونی مو مهمونم، یو چو و یو همبونم.

"اگر نمی دانی من مهمانم، این چوب و این هم انبانم".  یعنی از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. یعنی میتوان از آثار و شواهد چیزی پی به نیات و اهداف بوجود آورنده آن برد.

ای هوسه، یه دفه بسه.

"اگر هوسه، یکدفعه بسه".  اگر از روی هوی و هوس کاری صورت بگیرد، همان یکبار کافی است.

 

باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس.

"باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهیش می کند".  در خصوص حمایت فردی شرور و ناباب از فردی شرورتر و نابابتر بکار می رود.

بالا جام نی، دو من نی نشینم.

"بالا جایم نیست، پائین (هم) نمی نشینم".  اینکه اگر نتوانم بالا بنشینم، پائین هم نخواهم نشست.

بجور جاته، بنه پاته.

"(اول) جایت را پیدا کن، (سپس) پایت را بگذار".  این ضرب المثل در مورد افرادی بکار میرود که دست به کارهای نسنجیده ای می زنند. بیشتر در زمینه دقت کردن در امر ازدواج بکار میرود.

بچه یا واریش بووس بجهمه یا ترنه دا.

"بچه یا باید از ریش پدر حساب ببرد یا از گیس مادر".  این ضرب المثل در زمینه تربیت کودکان است، و بیانگر این نکته است که به هر حال کودک باید حرف شنوی از یکی از والدین داشته باشد، تا در تربیت او خللی وارد نشود.

بد الس وفا نکرد، الس دار خطا نکرد.

"بد اصل وفا نکرد، اصل دار خطا نکرد".  این ضرب المثل در مورد تأثیر اصالت خانوادگی افراد در عدم انجام کارهای خلاف بکار میرود. یعنی افراد با اصالت خطا نمی کنند و افراد بد اصالت نیز وفا نخواهند کرد.

برد سر جا خوس سنگینه.

"سنگ سر جایش سنگین است".  کنایه از اینکه افراد در مقام واقعی خود، دارای وقار و ارزش می باشند.

برد گهپ نشونه نزیدنه.



خرید و دانلود تحقیق در مورد ضرب المثل های بختیاری


تحقیق در مورد ضرب المثل های بختیاری

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 7 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

ضرب المثل های بختیاری.

 

                                             

آدمی که مالس اِره، ایمونس هم اِره.

"کسی که مالش می رود، ایمانش هم می رود."  کنایه از اینکه کسی که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به این و آن، ایمانش هم از دست برود.

آدمیزاد، بونده بی باله.

"آدمیزاد (همانند) پرنده ای است بدون بال".  کنایه از اینکه هر آینه ممکن است هجران و دوری برای انسان پیش آید.

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک                            دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم    (مولانا)

آربیز به قیلون اگو، دو سیلا داری.

"الک به قلیان می گوید: دو سوراخ داری".  این مثل زمانی بکار میرود که کسی عیب و ایراد خود را نبیند و به دنبال عیب جویی از دیگران باشد.  (تیر را در چشم خودش نمی بیند، مو را در چشم دیگری می بیند.)

آردم بختم، آربیزم آوختم.

"آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آویزان کردم".  کنایه از اینکه همه کارهایم را انجام داده ام و دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمانده است.

آسیو دراره، لوینه کپنه.

"آسیاب در می آورد (تولید می کند)، آسیابان (لوینه) می بلعد. (مصرف می کند)".  این مثل را بیشتر در مورد تولید کنندگان و نان آوران خانه بکار می برند، زمانیکه مصرف کنندگان، رعایت اندازه و اعتدال را ننمایند.

ار اِخوی خاک کنی من سرت، برو سر یه تل بلندی.

"اگر (حتی) میخواهی خاک هم بر سر خودت بریزی، برو بالای یک تپه بلند".  کنایه از بزرگ منشی و بلند همتی است.

ار بو خونه نیدی، اِدا شاهی ایکرد.

"اگر پدر خود را نمی دید، ادعای پادشاهی می کرد".  این ضرب المثل در مورد افرادی که خیلی زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به دیگران تفاخر می کنند، بکار می رود.

ار جووم دهرست، السم نه پهرست.

"اگر پیراهنم پاره شد. اصلم نپرید (از بین نرفت)".  این ضرب المثل بیانگر این نکته است که فقر و تنگدستی، اصالت خانوادگی و ارزشهای اصیل را از بین نمی برد.

ار خومه نیدیه، گو رشید خوی دارم.

"اگر خودم را ندیده ای، برادر رشید خوبی دارم".  این ضرب المثل درباره کسانی به کار میرود که بیش از آنچه به توانائی های خود تکیه کنند، متکی به توانایی دیگران می شوند.

ار دنیانه او بو وره، فلونینه خو ابره.

"اگر دنیا را آب ببرد، فلانی را خواب می برد".  در مورد بی تفاوتی برخی افراد بکار می رود که کاری به مسائل پیرامون خود ندارند.

ار کوگ نکنه قهقه بیجا، کی دونه کوگ کیه کرده جا؟

"اگر کبک قهقه بیجا نکند، چه کسی میداند که کجا جای گرفته است"؟   در مورد افرادی به کار میرود که با طرح مسائلشان باعث افشای راز و رمز خود می شوند و به اصطلاح عسس مرا بگیر راه می اندازند.

ار لیشم، گوشت میشم.

"اگر زشت هستم، گوشت میش هستم".  یعنی ماهیتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهیت هر چیز است.

ار نبو امری ز حق، نیفته بلگی ز درخت.

"اگر امر حضرت حق نباشد، برگی از درخت نمی افتد".  این مثل بیانگر آن است که هیچ امری در جهان حادث نمیشود، مگر به خواست خداوند یکتا.

ار نخردیم نون گندم، اما دیدیم دست مردم.

"اگر نخوردیم نان گندم، اما دیدم دست مردم".  یعنی اگر خودمان کاری را تجربه نکرده ایم، ولی با توجه به تجربیات دیگران با آن آشنایی داریم.

اسب پیش کشینه که دندوناس نیشمارن.

"دندانهای اسب پیشکشی را که نمی شمارند".  این ضرب المثل بیانگر آن است که اگر هدیه و پیشکش را به کسی بدهند، نباید در صدد ایراد گرفتن از آن برآید.

افتو زی همو چو که دُز دلس خواست.

"آفتاب همان جایی تابید که دلخواه دزد بود".  فراهم شدن شرایط برای فرد خطاکار، کمال آرزوی اوست.

الس کار پدره، که مادر رهگذره.

"اصل کار پدره، که مادر رهگذره".  این ضرب المثل "اصل" و "ریشه" انتقال صفات را، "پدر" میداند. اصلی که نظام قبیله ای پدر سالار بر آن متکی است.

امساله نه هر ساله.

"امسال، مثل هر سال نیست".  در فارسی: این تو بمیری، آن تو بمیری نیست.

اورشم که خوار ابو، پیوند هر و گا ابو.

"ابریشم که خوار و بی ارزش میشود، به خر و گاو آویزان میشود".  هر گاه ارزش واقعی چیزی درک نشود، مورد بی اعتنایی قرار میگیرد.

او سرد رهدم سر دستس.

"آب سرد روی دستش ریختم".  در مقام نا امید کردن افراد به کار می رود.  در فارسی: آب پاکی روی دست کسی ریختن.

اولاد کابهلی، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلی.

"اولاد کابهلی (کاکا بهلول)، تعدادیشان از پا می نالند، تعدادیشان از پهلو".  در مورد افراد خانواده یا فامیلی به کار میرود که هر یک از دردی و بیماریی شکوه داشته باشند.

ایبیزیس و ایبینیس.

"الکش می کنی و آنرا می بینی".  یعنی پس از تجربه کردن به حرف من خواهی رسید.

ایما که سالنه پائیدیم، ماهنم پائیم.

"ما که سال را پائیدیم، ماه را هم می پائیم".  ما که در انتظار انجام کاری، سالی را به انتظار نشسته و صبر کرده ایم ماهی دیگر را هم منتظر می مانیم.

ای نونی مو مهمونم، یو چو و یو همبونم.

"اگر نمی دانی من مهمانم، این چوب و این هم انبانم".  یعنی از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. یعنی میتوان از آثار و شواهد چیزی پی به نیات و اهداف بوجود آورنده آن برد.

ای هوسه، یه دفه بسه.

"اگر هوسه، یکدفعه بسه".  اگر از روی هوی و هوس کاری صورت بگیرد، همان یکبار کافی است.

 

باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس.

"باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهیش می کند".  در خصوص حمایت فردی شرور و ناباب از فردی شرورتر و نابابتر بکار می رود.

بالا جام نی، دو من نی نشینم.

"بالا جایم نیست، پائین (هم) نمی نشینم".  اینکه اگر نتوانم بالا بنشینم، پائین هم نخواهم نشست.

بجور جاته، بنه پاته.

"(اول) جایت را پیدا کن، (سپس) پایت را بگذار".  این ضرب المثل در مورد افرادی بکار میرود که دست به کارهای نسنجیده ای می زنند. بیشتر در زمینه دقت کردن در امر ازدواج بکار میرود.

بچه یا واریش بووس بجهمه یا ترنه دا.

"بچه یا باید از ریش پدر حساب ببرد یا از گیس مادر".  این ضرب المثل در زمینه تربیت کودکان است، و بیانگر این نکته است که به هر حال کودک باید حرف شنوی از یکی از والدین داشته باشد، تا در تربیت او خللی وارد نشود.

بد الس وفا نکرد، الس دار خطا نکرد.

"بد اصل وفا نکرد، اصل دار خطا نکرد".  این ضرب المثل در مورد تأثیر اصالت خانوادگی افراد در عدم انجام کارهای خلاف بکار میرود. یعنی افراد با اصالت خطا نمی کنند و افراد بد اصالت نیز وفا نخواهند کرد.

برد سر جا خوس سنگینه.

"سنگ سر جایش سنگین است".  کنایه از اینکه افراد در مقام واقعی خود، دارای وقار و ارزش می باشند.

برد گهپ نشونه نزیدنه.



خرید و دانلود تحقیق در مورد ضرب المثل های بختیاری


مقاله. پارس و تاسیس دولت هخامنشیان در بختیاری

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

پارس و تاسیس دولت هخامنشیان در بختیاری

گیرشمن معتقد است که پارسیان ابتدا در شمال غربی ایران در نزدیکی دریاچه ی ارومیه مستقر شدند و احتمالا " حدود 700 قبل از میلاد آنان در محوطه ی غربی جبال زاگرس تا مشرق شهر شوشتر در ناحیه ای که ایشان پارسواش ی پارسوماش(مسجد سلیمان)نامیده اند و این نام در سالنامه های آشوری ذکر شده-اقامت گزیده اند نامبرده در دنباله ی بحث خود اضافه می کند که : «اما در باب پارسیان باید گفت که در حدود 700 قبل از میلاد آنها در پارسوماش در کوههای فرعی سلسله جبال بختیاری در مشرق شوشتر ، ناحیه ی واقع در دوسوی کارون نزدیک انحنای بزرگ این رود پیش از آنکه به سوی جنوب برگردد ، مستقر شدند.ایلام دیگر در آن زمان آن قدرت را نداشت که از استقرار آنان در این ناحیه ممانعت کند .همین ناحیه که همواره بخشی از مستملکات ایلام بود و پارسیان احتمالا" سلطنت آنان را می شناختند. پارسیان تحت قیادت هخامنش حکومت کوچک خود را -که مقدور بود بسیار بزرگ گردد-تاسیس کردند و نام خویش را بدان دادندکشور کوهستانی پارس ( پرسید )باستانی در جنوب«پارتاکنا»بوده و از جنوب شرقی به دره های رود کارون و کرخه که در میان دنباله رشته کوههای زاگرس قرار داشتند محدود بود.ناحیه اخیرالذکر همان ایلام باستانی یا سوزیان(خوزستان ، شوش)یکی از مراکز قدیمی ترین تمدن ها بوده و از جانب غرب خاک ماد ،‌با آشور هم مرز بوده استچیش پیش ( 675-640 ق.م) پسر و جانشین هخامنش بیشتر عنوان «پادشاه شهرانشان » یافته و ناحیه مزبور را تا شمال شرقی پارسوماش اشغال کرده بودمراحل سقوط ایلام را باید در واقع مراحل صعود و شکل گیری دولت پارس ها در پارسوماش دانستدر همین شهر بود که سر کرده ی پارس ها به نام «چیش پیش »سنگ بنای حکومت پارسیان را در ایران بنا نهاد وی که از خاندان هخامنشی بود با استفاده از انحطاط ایلام ، آنشان را که در نزدیکی پارسوماش بود تسخیر و خود را پادشاه بزرگ شهرآنشان خواند و این امر ظاهرا از آن رو بود که آنشان به سبب آنکه در خط ایلام نام و آوازه ای بیشتر داشته بیش از نام پارسوماش میتوانست حس غرور وی را ارضا کند .پس از مرگ وی ( چیش پیش ) پادشاهی پارسیان عبارت بوداز ایالت پارسوماش که انشان و پارسه نیر بدان افزوده شده بود او قلمرو خود را مانند سلاطین مرونژی بین دو پسر خویش تقسیم کرد :‌ اریارمنه کا در ناز و نعمت به دنیا آمده بود ( 640-590ق.م)و کوروش اول(حدود 640-600)که «شاه بزرگ»پارسوماش شد.

به روایت کتیبه ی بیستون که تالیف هرودوت نیز موبد آن است از قرن هفتم ق.م در پارس خاندان هخامنشیان حکومت می کرده است.بعد از مؤسس خاندان که هخامنش نام داشت و پسرش (چیش پیش)این خاندان به دو شاخه متقسم گشت که هر دو در آن سرزمین سلطنت داشتند کوروش اول پادشاه پارسوماش و کمبوجیه اول ، پدر کوروش دوم(کوروش کبیر)مؤسس پادشاهی پارس (ایران) از شاخه ی اول بودند به گفته ی هرودوت کمبوجیه ی اول ، ماندانا ، دختر آستیاگ ، پادشاه ماد را به زنی گرفت(نتیجه ی آن کوروش بزرگ بود که امپراطوری هخامنشی را تاسیس نمود.آریارمنه پسر دیگر چیش پیش و فرزند او آرشامه . نواده ی وی - ویشتاسپ - به شاخه ی دوم تعلق داشتند غالبا " به حدس می گویند که دو پادشاهی وجود داشته ، یکی « انشان »و دیگری « پارس »و در یکی شاخه ی ارشد و دردیگری شاخه ی اصغر هخامنشیان حکومت می کرده است طبق نوشه ی استوانه ی نبونید ، پادشاه بابل ، تا روی کار آمدن کوروش کبیر سه تن از پادشاهان آن سلسله یکی پس از دیگری در آن نواحی (پارسوماش) حکومت کرده اند : چیش پیش ، کوروش اول و کمبوجیه یا کامبیزکوروش دوم پسر کمبوجیه که بعد ها به کوروش کبیر معروف شد از سال 558 ق.م در سوزیان که پس از پارسوماش به عنوان مرکز کل امپراطوری ایشان محسوب می شد بر تخت نشست و در نتیجه فتوحات غیر مترقبه و شگفت انگیز خود امپراطوری عظیمی را پی ریزی نمود.این پادشاه در اعلامیه ی خود از بابل خود را پسر کمبوجیه پادشاه بزرگ انشان ،‌نوه ی کوروش پادشاه بزرگ انشان و نبیره چیش پیش پادشاه بزرگ پارسوماش مینامند.لازم به ذکر است که پارسوماش(مسجد سلیمان) زادگاه ، چیش پیش، کوروش اول و کمبوجیه اول بوده است.همچنین نام «کر»بر روی چشمه ای در کوهرنگ بختیاری که در واقع سرچشمه ی اصلی کارون می باشد یاد آور نام کوروش هخامنشی است که در زمان ما به نام چشمه ی «محمود کر»معروف است مورخین در واقع دوره ی دوم یعنی دوره ی کیانیان و دوره ی حماسی را همان دوره ی هخامنشیان می دانند.با توجه به شاهنامه ی فردوسی نیز بعد از کی خسرو که مورخین معتقدند همان کوروش کبیر می باشد «لهراسب» به پادشاهی رسید در این رابطه میزا آقا خان کرمانی در تاریخ ایران می نگارد که :هفتم ، سلاله هخامنشی ، اینان ابتدا در ایلام و پس ار آن در فارس سلطنت داشتند شاید «لهراسب» به معنی «لر بزرگ» باشد زیرا که قبیله ی اینان از قوم لر بوده اند و مراد از لهراسب یکی از اولاد هخامنش است بارون دو بد معتقد است که اصطلاح «لر» مشتق از کلمات ایرانی است و میگوید واژه ی «لر»ماخوذ از لهراسب است با توجه به مطالب ارائه شده چنین استنباط می شود که پسوند های بزرگ و کوچک که به لر بزرگ و لر کوچک اطلاق می شود از دو شاخه ی هخامنشی بزرگ و کوچک یا اصلی و فرعی که شاخه ی بزرگ در پارسوماش(مسجد سلیمان مسکن لر بزرگ)حکومت می کردند و شاخه ی کوچک(فرعی)در پارسه نشات می گیرد و آن دو شاخه ی هخامنشی اسلاف و نیاکان لر بزرگ و لر کوچک می باشند ظهور کوروش کبیر و پیروزی وی بر دولت ماد در هگمتانه و جابه جایی پایتخت هخامنشی از ایالت پارسوماش به شوش و هگمتانه و پاسارگاد این سرزمین به عنوان زادگاه اجدادی کوروش و پادشاهان هخامنشی بعد از او نیز



خرید و دانلود مقاله. پارس و تاسیس دولت هخامنشیان در بختیاری


مقاله. بزرگان بختیاری

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

جعفرقلی سردار بهادر (سرداراسعد بختیاری) به همراه تفنگچیان بختیاری

زندگی نامه:

علی قلی خان سردار اسعـد بختیاری، سومین فـرزند حـسیـنـقـلی خان هفت لنگ ایلخانی است. او پس از کـشته شدن پـدرش به دستور ظل السلطان، یکـ سال در زندان ظل السلطان بسر برد و خانوادهً آنها تا زمان بـه قـدرت رسیدن اتابک در انزوا بسر می‌بردند. اما با بـه قدرت رسیدن علی اصغر خان اتابک اعظم (امین السلطان)، باز ستاره ًاقـبال آنها درخـشید و برادرش اسفـندیارخان (سردار اسعـد اول)به سمت ایلخانی بخـتیاری و علیقلی خان به فـرماندهی سواران بـخـتیاری در تـهـران منصوب شد. در واقعه قـتـل ناصرالدین شاه، ماًمور نظم تـهـران گـردید و در زمان مظفرالدین شاه نیز با عنوان سرتیپی در فرماندهی سواران بـختیاری سرتیـپـی باقی بود. در سال ۱۳۱۴ هـجری قـمری هـزار تومان مـقرری برای او به پاس وفاداریش به دولت تعـیـین گـردید. مدتی نیز به عـنوان ایلخانی بخـتیاری از جانب مظفرالدین شاه انـتخاب شد. اما در این سمت با رقابت شدید برادرش نجـفـقـلی خان صمصام السلطنه که از او بزرگـتر و طبق پـیمان نامه‌های سران ایل، ایلخانیگـری از آن او بود، مواجه شد و کناره گـرفت.

او بعـد از عـزل اتابک دیگـر به گارد سلطنـتی مراجعـه نکرد و بـیشتر اوقات خود را در بـختیاری می‌گـذراند. در سال ۱۳۱۸ هـجری قـمری به هـندوستان و مصر سفر کرد و به زیارت مکه نائـل گـردید و سپس عازم پاریس شد. دوسال تمام در پایتخت‌ها و شهـرهای مهـم اروپا زندگـی کرد و به عـضویت فرماسونری درآمد.

او در سال ۱۳۲۰ هـجری قـمری به تهـران آمد. در سال ۱۳۲۱ هـجری قـمری که اسفـندیار خان، برادر بزرگـش فوت کرد، راهـی بخـتیاری شد و بـین برادران و عـموزاده‌هایش (فرزندان حاج امامقـلی خان) صلح و آشتی برقـرار کرد. در سال ۱۳۲۲ هـجری قـمری به پـیشنهاد عین الدوله از طرف مظفرالدین شاه لقب سردار اسعـد و نشان حمایل به وی داده شد و ماًمور نظم لرستان گـردید.در این مسیر پر پیچ و خم نیز از حمایت های سردار میهن پرست و شجاعش سید عبدالحسین شیرمردی بهره می برد.

سردار اسعد و مشروطیت

سردار اسعد پس از افـتـتاح مجـلس اول، در ۱۸ شعـبان ۱۳۲۴ هـجری قـمری برای معـالجهً چـشم خود باردیگـر به اروپا رفت و در پاریس اقامت گـزید و به مطالعـه و ترجـمهً کتب خارجی پـرداخت. پس از بمباران مجلس، در روز سه شنبه ۲۴ جمادی الاول سال ۱۳۲۶ هـجری قـمری که تعـدادی از رجال و آزادیخواهان راهی زندان شدند او در پاریس بود.

سردار اسعـد در بـین خوانین بختیاری، امتیازات ویژه‌ای داشت. در تاریخهای بختیاری که شرح اختلافات و درگیری‌های داخلی را نگـاشته‌اند، بـندرت از او در دسته بندیهای خانوادگی یاد شده‌است. سردار اسعـد را می‌توان محـور اتحاد در ایل دانست. سردار ظفر می‌نویسد:

«حاج عـلیقلی خان هـیچوقت مایل به جنگ نبود، خاصه جنگ مابـین بنی اعمام و برادران».

سردار اسعـد در امور سیاسی نیز فردی توانا بود. او این امتیاز را با حـضور گـسترده اش در دستگـاه دولتی از زمان ناصرالدین شاه کسب کرده بود. سردار اسعـد در آثار مربوط به رجال معـاصر دارای سیمای مثـبت و روشنی است. قـزوینی او را دارای اخلاق حسنه دانسته‌است. عـلاقه به عـلم و دانش و مطالعـهً کتب داخلی و خارجی، بخصوص مطالعـه آثار مربوط به تاریخ، از ویژگـی‌های دیگر اوست؛ قزوینی می‌نویسد:

«من آن مرحوم را خوب می‌شناسم و در تمام مدت اقامت او در پاریس هـفته‌ای دوسه مرتبه او را می‌دیدم و غالبا صحبت ما از تاریخ بود؛ زیرا که او به تاریخ بسیار عـلاقه داشت».

وی دراین باره اشاره به تالیف تاریخ بختیاری بدستور او و ترجمه کتابهای زیادی از زبانهای خارجه به زبان فارسی دارد. از آن جـمله سفرنامهً شرلی تاورنیه و مجلات و کـتب آبی انگـلیسی را می‌توان نام برد. ملک زاده در این باره می‌نویسد:

«حاج عـلیقلی خان سردار اسعـد که از خوانین روشنـفکر بختیاری بود، دبستانی برای فرزندان ایل تاًسیس کرد و معـلمینی از تهـران برای تدریس اجیر نمود؛ و نظافت آن مدرسه را به شیخ علی ناظم که از مردان روشنفکر بود سپـرد».

وی می‌آفزاید، بدستور او تـعدادی از دانش آموزان این مدرسه به خارج اعزام شدند. کسروی نیز او را مردی دانش دوست و آگاه دل نامیده است؛ و یحیی دولت آبادی نام او را جزء اولین مجلسی که از افراد علم دوست در رجب ۱۳۱۵ هـجری قـمری تـشکیل شده‌است، می‌آورد. و احمد پـژوه وی را یکی از چهـار پـنج تن مبارز با وقوف به کار، آگـاه و صمیمی می‌داند.

بنا به تصریح ملک زاده، سردار اسعـد هـمکاری خود با مجامع آزادی خواهی را از سال ۱۳۲۲ هـجری قمری آغاز کرده‌است. در دوازدهـم ربیع الاول هـمین سال، جلسه‌ای از رجال آزادیخواه در باغ شخصی سلیمان خان میکـده و به رهـبری او برگـزار شد. ملک زاده این مجمع را هـستهً اصلی انـقلاب مشروطیت ایران می‌داند.

گرچه نام سردار اسعـد در لیست اصلی نیامده‌است، اما او می‌نویسد:

«بطوری که نگارنده این تاریخ از کسانی که هـنوز زنده‌اند و در آن جـمع حضور داشته‌اند تحقـیق کرده‌ام، بحرالعـلوم کرمانی، برادر شهـید سعـید مرحوم روحی و حاجی عـلیقـلی خان سردار اسعـد بخـتیاری و سلیمان میرزا هـم در آن جـلسه حضور داشتـند».

اما با این وجود در طی سالهای بعـد تا سال ۱۳۲۶ هـجری قـمری از او برای حـمایت از مشروطه حرکتی مشاهـده نگـردیده‌است، و یا نگـارنده به موردی دسترسی نیافـتم. قـبل از سال ۱۳۲۴ هـجری قمری که مبارزه ضد استکـباری مردم شکـل می‌گرفت، سردار اسعـد مشغـول امورات ایل بخـتیاری بوده و افزون طلبی‌هایی از او و برادرش سردار ظفر مشاهـده می‌گردد، و چـنانکه گـفـته شد در سال ۱۳۲۴هـجری قـمری عـازم اروپا می‌شود.

سردار اسعـد هـمکاری خود با آزادیخواهان را پس از به توپ بستن مجـلس شورای ملی و در سال ۱۳۲۶ هـجری قـمری بطور آشکار، آغاز کرده‌است. در این سال، با تـجـمع مشروطه خواهان و رجال مخالف محمدعـلی شاه در اروپا، سردار اسعـد نیز به جرگـه آنان پـیوست. این افراد در سه شهـر متمرکز شده بودند. یک دسته که از حـیث تعـداد زیادتر بودند و از حیث نام و آوازهً حـکومتی مشهـورتر، افرادی بودند که در پاریس جمع شده بودند. علاءالدوله، سردار اسعـد، ظهـیرالسلطان، احتـشام السلطنه، مخـبرالسلطنه و امیر اعـظم از آن جـمله بودند. اینها از گـروه اعـیان، وزراء، شاهـزادگـان و نمایندگان مجلس بودند، و افرادی از این قبـیـل با آنها در تماس بودند، مانند مـحـمد خان قـزوینی، دکتر اسماعیل خان مرزبان(امین الملک)، دکتر جلیل خان ثـقـفی، دکتر عـبداللطیف گـیلانی و چـند تن دیگـر.

دسته دوم لندن را پایگـاه خود قرار داده بودند و کـمیتهً ایران را به کمک عـده‌ای از انگـلیس‌ها تاًسیس کرده بودند. تـقی زاده، میرزا آقا تبریز(حسین زاده تبریزی) و سید محـمد صادق طباطبایی از این گـروه بودند و معـاضد السلطنه پـیرنیا نیز ابـتـدا در جمع آنها بود.

دسته سوم کـسانی بودند که در سویس مستـقر شدند. علی اکـبر دهـخدا، قاسم خان صوراسرافیل و معـاضد السلطنه پـیرنیا چـهـرهای معـروف آنها بودند. هـتـل لاپـرری در شهـر ایوردن مرکز تجـمع آنهـا بود. این گروه نظام نامهً ترکهـای جوان را در اخـتیار داشتـند و بر اساس آن فعـالیت می‌کردند.

این سه گروه هـماهـنگی کاملی نداشتـند و ترکـیت سیاسی آنها با هـم فرق می‌کرد. اما در موقعـیت حساس سال ۱۳۲۶ هـجری قـمری با هـم متـحد شدند.

سردار اسعـد، در این برهـه حساس از تاریخ ایران، در بـین این مجامع، مهـره‌ای است که به لحاظ موقعـیت حساس و قـدرت جـنگی ایل بخـتیاری، برای نجات کشور از استـبداد مـحـمد علیشاهی برگـزیده می‌شود. زیرا به لحاظ عدم وجود نیروی نظامی سازماندهی شده، قدرت نیروئی ایلات تعـیـین کننده بود. پـاولویـچ می‌نویسد:

«ایلها، یگـانه نیروی مسلح کشور محسوب می‌شدند. به عـلت ضعـف شاه، نیروی مسلح ایلها برای نگـهـداری تاج سلطنتی بهـر قـیمتی می‌بایست حـفظ شود».

قـدرت ایل بـختیاری در بین ایلات در این زمان، تعـیـین کننده بود. بطوریکه شاه نیز برای نجات خود به آنهـا دل بسته بود و چـنانکه گـفته شد، عـین الدوله برای غـلبه بر تـبریز، هـزار سوار بـختیاری درخواست کرده، و خود خوانین نیز براین قـدرت واقـف بودند و حـتی آنـهایی که در رکـاب شاه بودند نیز گـاهـی وسوسه می‌شدند که به مشروطه خواهان بـپـوندند و نام نیکی از خود بر جای بگـذارند. شاه نیز از پـیوستن آنها به انـقـلابـیون وحـشت داشت.

اما در حالیکه ملت در فشار استبداد بود، استـفاده از بخـتیاریها خود راه چاره‌ای بود که می‌بایست تجربه شود. بنابراین با اصرار افرادی چـون معـاضدالسلطنه پـیرنیا و مخـبرالسلطنه، سردار اسعـد نـقش اصلی را به عـهـده گـرفت. در این باره قـزوینی می‌نویسد که معاضدالسلطنه پـیرنیا، از وکـلای دوره اول



خرید و دانلود مقاله. بزرگان بختیاری


مقاله درمورد ضرب المثل های بختیار1

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

ضرب المثل های بختیاری

 

آدمی که مالس اِره، ایمونس هم اِره."کسی که مالش می رود، ایمانش هم می رود." کنایه از اینکه کسی که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به این و آن، ایمانش هم از دست برود.

آدمیزاد، بونده بی باله."آدمیزاد (همانند) پرنده ای است بدون بال". کنایه از اینکه هر آینه ممکن است هجران و دوری برای انسان پیش آید.مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم (مولانا(

آربیز به قیلون اگو، دو سیلا داری."الک به قلیان می گوید: دو سوراخ داری". این مثل زمانی بکار میرود که کسی عیب و ایراد خود را نبیند و به دنبال عیب جویی از دیگران باشد. (تیر را در چشم خودش نمی بیند، مو را در چشم دیگری می بیند.(

آردم بختم، آربیزم آوختم."آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آویزان کردم". کنایه از اینکه همه کارهایم را انجام داده ام و دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمانده است.

آسیو دراره، لوینه کپنه."آسیاب در می آورد (تولید می کند)، آسیابان (لوینه) می بلعد. (مصرف می کند)". این مثل را بیشتر در مورد تولید کنندگان و نان آوران خانه بکار می برند، زمانیکه مصرف کنندگان، رعایت اندازه و اعتدال را ننمایند.

ار اِخوی خاک کنی من سرت، برو سر یه تل بلندی."اگر (حتی) میخواهی خاک هم بر سر خودت بریزی، برو بالای یک تپه بلند". کنایه از بزرگ منشی و بلند همتی است.

ار بو خونه نیدی، اِدا شاهی ایکرد."اگر پدر خود را نمی دید، ادعای پادشاهی می کرد". این ضرب المثل در مورد افرادی که خیلی زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به دیگران تفاخر می کنند، بکار می رود.

ار جووم دهرست، السم نه پهرست."اگر پیراهنم پاره شد. اصلم نپرید (از بین نرفت)". این ضرب المثل بیانگر این نکته است که فقر و تنگدستی، اصالت خانوادگی و ارزشهای اصیل را از بین نمی برد.

 

ار خومه نیدیه، گو رشید خوی دارم."اگر خودم را ندیده ای، برادر رشید خوبی دارم". این ضرب المثل درباره کسانی به کار میرود که بیش از آنچه به توانائی های خود تکیه کنند، متکی به توانایی دیگران می شوند.

ار دنیانه او بو وره، فلونینه خو ابره."اگر دنیا را آب ببرد، فلانی را خواب می برد". در مورد بی تفاوتی برخی افراد بکار می رود که کاری به مسائل پیرامون خود ندارند.

ار کوگ نکنه قهقه بیجا، کی دونه کوگ کیه کرده جا؟"اگر کبک قهقه بیجا نکند، چه کسی میداند که کجا جای گرفته است"؟ در مورد افرادی به کار میرود که با طرح مسائلشان باعث افشای راز و رمز خود می شوند و به اصطلاح عسس مرا بگیر راه می اندازند.

ار لیشم، گوشت میشم."اگر زشت هستم، گوشت میش هستم". یعنی ماهیتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهیت هر چیز است.

ار نبو امری ز حق، نیفته بلگی ز درخت."اگر امر حضرت حق نباشد، برگی از درخت نمی افتد". این مثل بیانگر آن است که هیچ امری در جهان حادث نمیشود، مگر به خواست خداوند یکتا.

ار نخردیم نون گندم، اما دیدیم دست مردم."اگر نخوردیم نان گندم، اما دیدم دست مردم". یعنی



خرید و دانلود مقاله درمورد ضرب المثل های بختیار1