لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 84
جنگ عامل پیشرفت و عامل تکامل جامعه است .
از نظر اسپنسر جنگ بین جوامع براى مشخص شدن جامعه هایى که کارآمدى بیشترى دارد طبیعى به شمار رود و متأثر از اندیشه تنازع بقاء این اندیشمندان معتقدند که در اثر جنگ هست که جامعه سالم تر و قوى تر و شایسته تر روشن مى شود و باقى مى ماند.
جامعه به این شکل تنازع بقاء صورت بگیرد جوامع قوى تر مى مانند و جنگ تمام مى شود ،
از این نظر جنگ عامل پیشرفت است.
« کنت اسپنسر »
فصل اول
جنگ و انواع آن
مقدمه
تعریف جنگ
انواع جنگ
استراتژى
جامعه شناسى جنگ و نیروهاى نظامى
ایدئولوژى و انواع ایدئولوژى
مقدمه
جنگ در تعریف لغوى به لحاظ باورى جدال ، قتال ، نبرد ، زد و خورد ، کشتار جمعى ، یا هرگونه درگیرى خصمانه با قصد ساقط کردن یا از میان خارج کردن حریف است .
جنگ انواع مختلف دارد . که در اینجا مى توان به جنگ سرد و جنگ روانى اشاره کرد . این پدیده ( جنگ ) از جمله پدیده هاى شومى است که از سالهاى گذشته یعنى از زمان حضرت آدم که بین فرزندان او ، هابیل و قابیل اتفاق افتاد تا زمان حال که جنگ آمریکا و عراق اتفاق افتاده وجود داشته و هست .
حال ممکن است دلایل ایجاد جنگ متفاوت باشد . گاهى براى استفاده از نیروى انسانى کشورها و گاهى براى سود جستن از نیروى مال کشورها و حتى گاهى به خاطر جبران کمبودها و عقده ها ى روانى افراد ، جنگ مى تواند عاملى براى ارضا کردن افراد باشد. به طور مثال مانند انقلاب صنعتى که جنگ هاى بعد از آن فقط براى استفاده از نیروهاى مالى و انسانى کشورهاى آمریکایى بوده که استعمار نوین را ایجاد کرد .
انقلاب صنعتى در انگلستان و گسترش دامنه ى آن به اروپاى غربى آثار متفاوتى در ایالتهاى شمال و جنوب آمریکا بر جاى گذاشت . ایالت هاى جنوبى از نظر اقتصادى به انگلستان وابسته بودند . زیرا که مهم ترین تهیه کنندگان پنبه خام براى کارخانه هاى پارچه بافى انگلستان محسوب مى شدند و مصنوعات دیگرى نداشتند و با اینکه بر اقتصاد تک محصولى سایر مایحتاج خود را از انگلستان خریدارى مى کردند ، اما ایالت هاى شمالى آمریکا تحت تأثیر مستقیم انقلاب صنعتى قرار گرفتند و صنعت رشد چشمگیرى در این ایالتها یافت بنابراین صاحبان کارخانجات در ایالت هاى شمالى طفدار تعرفه هاى سنگین گمرکى براى محصولات وارداتى به ویژه کالاهاى انگلیس بودند تا بتوانند تولیدات خود را بهتر به فروش برسانند ، اما ایالت هاى جنوبى با این تعرفه ها مخالفت مى کردند . ساختار کشاورزى جنوب به استفاده از بردگان وابسته بودند لذا در این مناطق از برده دارى حمایت مى شد و یا بالقوه با لغو آن به شدت مخالفت مى کردند ، در مقابل ایالت هاى شمالى که صنعتى بودند نیاز چندانى به برده نداشتند .
از سوى دیگر صاحبان صنایع درصدد احداث خط آن بودند تا دستیابى به بازارهاى جدید را تسهیل کنند .
در سال 1860، آبراهام لینکلن از حزب جمهورى خواه با شعار ازدیاد تعرفههاى گمرکى ، احداث راه آهن سراسرى و لغو برده دارى نامزد مقام ریاست جمهورى آمریکا شد . ایالات جنوبى که منافع خود را در خطر مى دیدند از اتحاد سال 1820 ( 1998 ه.ش ) معرف «توافقنامه میسورى » خارج شدند و جنگ 4 ساله ى شمال و جنوب با انگیزههاى فوقالذکر آغاز گردید . حکومتهاى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
مقدمه
ارتش و سیاست یکى از موضوعات جامعه شناسى سیاسى و جامعه شناسى نظامى میباشد و پیشینه تحقیقات و پژوهش این موضوع به دهه 1960 میلادى برمیگردد . جامعه شناسى نظامى از جمله شاخه هاى جامعه شناسى است که بیش از چهار دهه از عمر آن میگذرد . موضوع اصلى مورد بررسى جامعه شناسى نظامى سازمان ارتش بعنوان یک سازمان اجتماعى است که مسؤولیت دفاع از استقلال و حاکمیت کشور را برعهده دارد . علت افزایش اعتبار جامعه شناسى نظامى ، به مسابقه تسلیحاتى بین ابر قدرتها و درگیریهاى منطقه اى و جنگهاى داخلى در کشورهاى جهان سوم برمیگردد .
از اوایل دهه 50 میلادى با شروع درگیریهاى قدرتهاى بزرگ در جنگ کره همکارى بین مؤسسات نظامى و پژوهشى وارد مرحله جدیدى شد . از اوایل دهه 60 میلادى تحقیقات جامعه شناسى در امریکا ، آلمان و فرانسه مورد توجه قرار گرفت و جامعه شناسى نظامى بصورت رشته اى کاملا مستقل درآمد و محققان در مورد ساختار سازمانى ، ساختار اجتماعى و نقش و عملکرد نظامیان در فرآیند تصمیم گیرى سیاسى به بحث و بررسى پرداختند .
از نظر جامعه شناسى سیاسى نیز بررسى رابطه ارتش با جامعه ، گروهها و نیروهاى اجتماعى از یک سو و با دستگاه قدرت حاکمه از سوى دیگر حائز اهمیت میباشد . جامعه شناسى سیاسى دخالت نظامیان در سیاست در نظامهاى سیاسى مختلف را مورد توجه قرار میدهد . در بعضى از نظامها مثل دولتهاى دمکراتیک ارتش نقش مستقیم و ظاهرى در سیاست ندارد بلکه ارتشها بعنوان گروههاى ذی نفوذ در سیاست عمل میکنند بعنوان مثال در امریکا میان افسران ارتش و برخى صنایع همواره روابط ویژه اى وجود داشته و دارد .
دخالت مستقیم ارتش در سیاست در کشورهاى در حال توسعه بسیار آشکارتر میباشد ؛ و یکى از دلایل دخالت ، این است که اغلب آنها در مبارزات ضد استعمارى نقش بسیار برجسته اى را ایفا نموده اند لذا از همان آغاز استقلال ، ارتش خواهان استقلال و حفظ هویت ملى بوده است . بهرحال مسأله مهم از نظر جامعه شناسى سیاسى فقط صرف دخالت ارتش در سیاست نیست ؛ بلکه این است که وقتى ارتش در سیاست دخالت میکند از منابع چه گروههایى حمایت بعمل مى آورد .
تاریخچه
نخستین اشکال ارتش در جوامع کشاورزى اولیه پیدا شد که با جوامع پیرامون خود درگیر میشدند . همه امپراطوریهاى عصر باستان داراى سازمانهاى نظامى قوى بودند . در آن دوران ارتشها وابسته به اشراف زمیندار بودند . در قرون وسطى یکى از پایه هاى تشکیل طبقه فئودال ، نظامیان بودند و اشرافیت زمیندار در اروپا ، ریشه نظامى داشت . در اواخر قرون وسطى با پیرایش دولتهاى مطلقه ، ارتش شکل و قوت تازه اى یافت . استاندارد کردن لباس و تجهیزات و نظم از همان دوران آغاز شد و سلسله مراتب و انتصابات و درجات و نشانه هاى خاص بوجود آمد . ارتشهاى دولتهاى مطلقه نخستین ارتشهاى حرفه اى مدرن بشمار میروند .
در سال 1973 با وضع قانون وظیفه عمومى نطفه ارتش در اروپا تکمیل شد و این اصل توانست ارتباط میان ارتش و ملت را تقویت نماید . مسابقه تسلیحاتى در دوران صلح مسلح در سالهاى 1870 و 1914 میان دولتهاى مختلف اروپایى بر اهمیت و وزن ارتش افزود و ارتش به معنى جدید قوام یافت . در طى قرن بیستم است که کشورهاى غیر اروپایى نسبت به وظیفه عمومى و ارتش ملى توجه نشان دادند .
حال به بررسى مفاهیم وابسته به دخالت ارتش در سیاست میپردازیم :
1 - میلیتاریسم ( militarism)
از لحاظ پیشینه تاریخى میلیتاریسم به سنت ارتش پروس و گرایش نظامى دولت آلمان برمیگردد . بیسمارک یکى از رهبران آلمان معتقد بود که تاریخ از طریق خون و شمشیر حرکت میکند . اندیشه بیسمارک تلفیقى بود از میلیتاریسم ، ناسیونالیسم و محافظه کارى . شروع جنگهاى جهانى بوسیله آلمان ، گرایش میلیتاریستى در این کشور را تحریک نمود . در زمان ناپلئون بناپارت در فرانسه تین بناپارتیسم که مظهرى از میلیتاریسم بود شکل گرفت و در زمان او ارتش نقش بسیار زیادى در تحولات سیاسى - اجتماعى پیدا کرد .
گسترش میلیتاریسم در اروپا یکى از زمینه هاى پیدایش فاشیسم بود که جنبشهاى فاشیستى از رسوم نظامى اقتباس کردند و سنتهاى نظامى را مورد ستایش قرار دادند .
میلیتاریسم بعنوان یک مفهوم و شعار در مشاجرات حزبى و سیاسى کاربرد بسیار زیادى دارد . اصولا میلیتاریسم به دو معنى بکار میرود :
الف - نفوذ فرهنگ ارتشى در جامعه :
منظور از میلیتاریسم در اینجا نفوذ ارتش یا شیوه زندگى و فرهنگ ارتشى در زندگى سیاسى و اجتماعى است . معمولا در شیوه زندگى و فرهنگ ارتشى نظم و سلسله مراتب و رابطه سلطه و اطاعت و نگرشهاى جنگ طلبانه مورد تمجید قرار میگیرد . از اینرو میلیتاریسم اغلب به معنى عارضه و بیمارى سیاسى - اجتماعى بکار برده میشود و منظور آن است که ارتش از حدود وظایف مشروع خود فراتر رفته است . ( حال به هر دلیلى مثل :1 - نوسازى ارتش ، 2 - رقابتهاى تسلیحاتى ، 3 - افزایش شمار نظامیان ، 4 - افزایش هزینه هاى تسلیحاتى ) ب - دخالت ارتش در سیاست :
کاربرد فزاینده تکنولوژى در زمینه تسلیحات باعث تشکیل ارتشهاى مدرن و منظمى شده است؛ که موجب دخالتهاى غیر مستقیم ارتش در سیاست میگردد بطوریکه گسترش تکنولوژى مدرن ، بوجود آمدن مجتمعهاى نظامى و فرهنگ تسلیحاتى ، موجب گسترش میلیتاریسم نوین گشته است .
2 - پراتوریانیسم ( praetorianism )
یکى دیگر از مفاهیم مورد توجه و وابسته به دخالت ارتش در سیاست ، پراتوریانیسم میباشد که به معنى دخالت نظامیان در امور اجرایى و قضایى است .
این کلمه از پراتور در یونان باستان گرفته شده است که در امور اجرایى ، قضایى و نظامى دخالت مینمود و از سوى هانتینگتون در مورد دخالت نظامیان بویژه در کشورهاى امریکاى لاتین بکار رفته است .
پراتوریانیسم به معنى محدود آن به دخالت نظامیان در سیاست برمیگردد . هانتینگتون معتقد است دخالتهاى نظامیان در سیاست تنها یکى از جلوه هاى گسترده تر در جوامع توسعه نیافته بوجود مى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
پیچیدگی های جنگ نرم و فرهنگی
/
در جنگ های جدید ابزارهای فناوری و ابزارهای ارتباطی و الکترونیکی و رسانه ها برای عملیات روانی علیه مردم به کار می رود و هدف دشمن کاهش آستانه تحمل ملی و کاهش پایداری مردم است.
سطوح تهدید تغییر جدی کرده است. تهدید، عنصر ثابتی نیست و شکل تهدید، با تغییرات فناوری تغییر یافته است. امروزه صورت جنگ ها از نبردهای رودررو به نبردهای اطلاعاتی و روانی و جنگ های نرم تبدیل شده است. در جنگ نرم، دشمنان به آرامی از داخل جبهه خودی ، مقاومت مردم را کاهش داده است و با ایجاد ترس و دلهره و تغییر در ارزش ها و باورها،روحیه مردم را برای پایداری و ایستادگی ضعیف می کند.
امروزه برای مقابله با تهدیدات جدید باید دانایی را افزایش داد و افزایش دانایی ، توانایی ما را افزایش می دهد.
در جهان امروز، علاوه بر استفاده از سخت افزارهای نظامی گرایش دشمنان به سوی عملیات اقتصادی، فرهنگی و روانی سوق یافته و تهدیدات جدید دشمن حمله به ساختارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و روانی کشور و مردم است. خطر تهدیدات ناشناخته به نحوی است که لازم است هر یک از ما دانش خود را در شناخت تهدیدات جدید افزایش دهیم تا با توسعه ادبیات پدافند غیرعامل بتوانیم برای حفظ خود، خانواده و جامعه مان تلاش کنیم.
یادمان باشد برنامه های دفاع غیرعامل، بدون بهره گیری از سلاح برای کاهش آسیب پذیری ما و افزایش پایداری در مقابل دشمن خارجی برنامه ریزی می شود و مردم به عنوان کسانی که امروزه هدف غیرمستقیم تهدیدات خارجی هستند، لازم است با ابعاد گوناگون پدافند غیر عامل آشنا شوند.
امنیت از مفاهیم آشناست که به معنای حفاظت در مقابل خطرات و داشتن احساس ایمنی خاطر است. حفظ خود و رهایی از ترس به خطر افتادن جان مردم و ترس از به خطر افتادن استقلال کشور، امنیت معنا می شود.
پس امنیت شامل همه ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، زیست محیطی، روانی، فردی و اجتماعی می شود و به خطر افتادن امنیت سیاسی، فرهنگی اقتصادی کشور از طریق حفاظت در مقابل تهدیدات عینی و ذهنی و روانی دشمن است. تهدید سخت از طریق به کار بردن ابزار جنگی و نظامی برای تحمیل اراده به دیگران انجام می شود. تهدیدات نرم نیز وجود دارد که معمولاً دشمنان با استفاده از ابزار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای ایجاد رعب در مردم و به وجود آمدن شرایط بحران و نگرانی های اجتماعی، سیاسی و در خطر قرار دادن ساختارهای سیاسی و اجتماعی کشور آن را در دستور کار خود قرار می دهند تا همین مساله به آرامی و نرمی در مردم نوعی میل به عدم دفاع و ایستادگی را به وجود آورد و دقیقاً نوعی عملیات روانی بدون استفاده از سلاح صورت می گیرد.
بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران مشارکت، بحران نفوذ، بحران اقتدار و بحران توسعه از جمله بحران ها و آسیب هایی است که می تواند کشورها را مورد تهدید قرار دهد و اگر به آن رسیدگی نشود مورد بهره گیری دشمن قرار می گیرد. در جهان امروز برای دفاع، لازم است به آسیب ها و بحران های سیاسی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی توجه کرد تا این گونه مسائل مورد سوء استفاده دشمنان قرار نگیرد. هر حرکتی که روحیه یک ملت را هدف گیرد آن را تهدید نرم یا جنگ نرم می گویند. مردان سیاست می گویند که بزرگ ترین کار در تخاصم، تضعیف روحیه طرف مقابل یا جامعه طرف مقابل است. در دوران باستان، کشورها با سروده ها و اشعار و رجز خوانی ها در میدان جنگ برای تضعیف روحیه طرف مقابل اقدام می کردند و امروزه روش ها ، تعاریف و مفاهیم تغییر یافته است و در مراحل اولیه با کمک جنگ نرم و ایجاد آسیب در حوزه های فرهنگی و اجتماعی و روانی انجام می شود. در جنگ نرم مردم و بخصوص نخبگان و کارشناسان جزو گروه های هدف هستند و دشمن سعی می کند به طرف مقابل خود اعمال قدرت کند و بدون استفاده از زور و با استفاده از شیوه های پیچیده و غیرمستقیم طرف مقابل را به تایید و انجام اعمال ناخواسته ای وادار می کند که در جهت اهداف خود است. در جنگ نرم، دشمن برای نفوذ و دستیابی به اهداف خود به صورت های گوناگون عمل می کند. ابتدا با ایجاد تغییر در افکار و آرای نخبگان و کارشناسان برای به وجود آمدن تردید در ارزش ها و باورها و سپس با ایجاد تغییر در افکار توده های مردم و پذیرش اهداف و ارزش های مورد استفاده دشمن، فرصت تهدید و اعمال قدرت دشمن عملی می شود.
پیچیدگی عملیات روانی و فرآیند اثرگذاری پنهان آن موجب شده است جنگ روانی به عنوان یکی از بُرنده ترین سلاح های غیر ابزاری در مقابله و تعارض کشورها علیه یکدیگر به شمار آید؛ ابزار و روشی که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دلایل آغاز جنگ
جنگ جهانی دوم به دلایل بسیاری آغاز شد. بعضی از اصلی تربن آن ها، بحران اقتصادی و تورم، درخواست غرامت جنگی از جمهوری وایمار آلمان پس از جنگ جهانی اول. رکود اقتصادی و نیاز ژاپن به مواد اولیه بود که باعث ظهور و رواج اندیشه فاشیسم و ملی گرایی، ظهور اندیشه دیکتاتوری و محدود کردن فکر و اندیشه شد.
جنگ جهانی اول به پایان رسید، اما نظام سرمایهداری اروپا جنگ دیگری را آبستن بود. سرمایهداری اروپا از بازارهای پس از جنگ فربه شده بود. تنها چند ماه پس از جنگ جهانی اول بود که شوراهای انقلابی کارگری به ویژه در آلمان پدید آمده و شدیداً طبقهی حاکم را نگران کرده بودند. به همین خاطر طبقهی حاکم آلمان به تسلیح میلشیای ارتجاعی همت گمارد تا «خطر» انقلاب را برطرف کرده و بتواند روسیه را از حمایت کارگران اروپا محروم نماید. شوراهای انقلابی کارگری درهمکوبیده شدند و بحران اقتصادی بر جای ماند تا این که در سال ۱۹۲۹ میزان بیکاری به درجهای بیسابقه رسید. اشتهای استعماری قدرتهای بزرگ سرمایهداری و رقابتهایشان هم در این زمان به شدت تقویت شده بودند.
پیش زمینه جنگ
در آلمان چهار میلیون نفر بیکار بودند و از آن جایی که این کشور مستعمره نداشت، نمیتوانست محصولاتش را به فروش برساند. هیتلر سال ۱۹۲۵ در کتابی به نام نبرد من (Mein Kampf) اعلام کرد که باید در فکر «فضایی برای حفظ موجودیت نژادژرمن» بود و باید برای این مهم «به شرق نگریست». او سپس برای به دست آوردن بازارهای جدید برای محصولات آلمانی مسئلهی نابودی «یهودیت – بلشویسم» را مطرح نمود. این تنها کارفرمایان آلمانی از قبیل زیمنس، بایر، کروپ یا بُش نیستند که از نظرات هیتلر پشتیبانی کردند، و صندوقهای نازیسم را پر از پول و امکانات نمودند. کارفرمای فولادسازی تیسن ۱۰۰ هزار مارک طلا به نازیها داد و هیتلر سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید. ورث در کتابی که سال ۱۹۶۴ به نام (روسیه در جنگ، از استالینگراد تا برلین)، منتشر نمود، چنین نوشت:«مبارزه با بلشویسم جهانی هدف اصلی سیاست آلمان بود.» هیتلر سال ۱۹۳۹ به تاریخدانی به نام کارل بورکهاردت گفت:«هر چه من در نظر دارم برضد روسیه است. اگر غرب آن قدر احمق است تا این موضوع را بفهمد، من مجبورم با روسها سازش کنم تا غرب را به صورت نظامی شکست دهم و سپس تجدید قوا کرده و اتحاد شوروی را نابود نمایم.» عملاً غرب در سال ۱۹۴۰ از پای درآمد و هیتلر یک سال بعد علیه شوروی وارد عمل شد.
جنگ در اروپا
آلمان در ۱ سپتامبر، ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد، این تاریخ متداول آغاز جنگ جهانی دوم در غرب میباشد. در پی این با اعلام جنگ کشورهای انگلیس، فرانسه و بلژیک به آلمان جنگ جهانی دوم آغاز گشت.
روز ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ عملیاتی با نام رمز بارباروسا آغاز گشت. پنج میلیون سرباز ارتش هیتلری (Wehrmacht) به شوروی حملهای برقآسا کردند. روز ۳ مارس همان سال هیتلر دستوری با این مضمون صادر کرده بود:«تمام شوراها باید نابود شوند، هر سرباز آلمانی که در این راه قوانین بینالمللی جنگ را زیرپا بگذارد عفو و بخشوده میشود.»
ارتش فرانسه در سال ۱۹۴۰ فقط ۲۸ روز در برابر ارتش هیتلری دوام آورد و نابود گردید. پس از این شکست بود که روزنامهی آمریکایی نیویورک پست در شماره ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نوشت:«باید معجزهای به بزرگی نازل شدن انجیل روی دهد تا ارتش سرخ بتواند در مدت کوتاهی از یک شکست کامل رهایی یابد.» کمی بیش از یک ماه بعد، در ژوئیه، ارتش آلمان در مقابله با ارتش سرخ ۲۰۰ هزار کشته داد و این تعداد ۴ برابر کل کشتهشدگان این ارتش در حملاتش در غرب بین سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ بود. در سال ۱۹۴۲ نبرد استالینگراد ۳۳۰ هزار سرباز آلمانی را کنار زد، در سال ۱۹۴۳ ارتش هیتلری ۵۰۰ هزارنفر را در نبرد کورسک معروف به نبرد تانک ها از دست داد. نخبگان اس اس در این زمان به کلی نابود شدند. ارتش سرخ موفق گردید که ۶۰۷ لشکر از ۷۸۳ لشکر هیتلری را در تمام جبهههای جنگ نابود نماید.
در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ نیروهای متفقین مرکب از ارتشهای کشورهای انگلستان، کانادا و ایالات متحده آمریکا به اتفاق واحدهایی از ارتش فرانسه آزاد عملیات پیاده شدن در ساحل نرماندی(ساحل کانال مانش) را آغاز کردند. هدف این اردوکشی، آزاد کردن فرانسه و سپس اروپای غربی از چنگال هیتلر و سبک کردن بار جنگ از دوش ارتش روسیه شوروی بود تا روسها بتوانند به سرعت آلمانیها را از خاک خود برانند. در نتیجه از دو بخش شرقی و غربی اروپا هیتلر در محاصره قرار گرفت و برلین در ۸ مه ۱۹۴۵ پس از خودکشی هیتلر سقوط کرد.در پی مرگ هیتلر دریادار فون دونیتس که از سوی هیتلر پیشوای دولت نازی شده بود تسلیم بی قید و شرط را در برابر متفقین پذیرفت.
جنگ در افریقا و خاورمیانه
در افریقا
«ژنرال اروین رومل» که در فوریه 1941 با یک لشکر کامل زرهی به شمال افریقا فرستاده شده بود، در ابتدای پیاده شدن در افریقا به پیروزیهای حیرت انگیزی در مقابل بریتانیاییها دست یافته بود. در اواخر سال 1941 و اوایل سال 1942 که سوخت کافی به نیروهای وی رسیده بود، رومل با یک حمله برق آسا در ظرف یک هفته، سیصد مایل پیشروی کرد و از مرز مصر گذشت، ولی در ایستگاهی کوچک به نام «العلمین» متوقف شد. این به آن دلیل بود که متفقین که متفقین کلیدهای رمز آلمان و ایتالیا را کشف کرده بودند. به هر کاروان تدارکاتی به سرعت حمله میشد. توقف آلمانیها در «العلمین» فرصتی به بریتانیا داد تا نیروهای خود را تجدید کند، «ژنرال برنارد لاو مونتگومری» به فرماندهی سپاه هشتم بریتانیا منصوب شد. نیروهای بریتانیا آماده ضد حمله به آلمانیها شدند. نخستین جنگ رومل و مونتگومری به «جنگ علم حلفا» مشهور شد. نیروهای رومل نمیتوانستند از سد آتش توپخانه انگلیسیها بگذرند. در ضمن بیشتر سوخت ارسالی به افریقا به قعر دریا رفته بود. رومل تقاضای کمک سریع کرد،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .doc :
معاویه و جنگ جمل
مصطفى معلّمى(1)
در جنگ جمل بنىامیّه در کنار ام المؤمنین عایشه، طلحة بن عبیداللّه و زبیر بن عوام رو در روى سپاه خلیفهى وقت، على علیهالسلام ایستادند. گرچه در منابع تاریخى و روایى تصریح شده است که عایشه، طلحه و زبیر در شورش بر ضد عثمان نقش مهمى ایفاء کردند، ولى کمتر کسى درصدد برآمده است تا نحوهى پیوستن بنىامیّه به اصحاب جمل را بررسى نماید. این پژوهش بر آن است که چگونگى در کنار هم قرار گرفتن بنىامیّه و اصحاب جمل را تبیین کند.
واژههاى کلیدى: جنگ جمل، معاویه، طلحه، زبیر، بنىامیّه.
جنگ جمل نخستین پیکار بزرگى بود که میان دو گروه از مسلمانان روى داد. این جنگ در آغاز خلافت حضرت على علیهالسلام در گرفت. اکثریت قریب به اتفاق مورّخان علّت برپایى جنگ یاد شده را مخالفت طلحه و زبیر با على علیهالسلام ، به بهانهى خونخواهى عثمان ذکر کردهاند. با آن که دشمنى طلحه، زبیر و عایشه با عثمان و تلاش آنان در برافروختن آتش فتنه بر ضد او امرى آشکار بود، ولى بنىامیّه به آسانى با آنان همآوا شدند و بر ضد حکومت مشروع على علیهالسلام دست به اقدام مسلحانه زدند.
دشمنى عایشه، طلحه و زبیر با خلیفهى سوم، عثمان
عایشه از نخستین کسانى بود که زبان به طعنِ عثمان گشود. او بر ضد عثمان، چنین گفت: «اقتلوا نعثلاً فقد کفر» که بسیار معروف است.1 طلحه نیز در پاسخ به درخواست کمک از جانب عثمان، گفت: «لا واللّه حتى تعطی بنو امیه الحق من أنفسها»2 بعضى از مورّخان نیز نام زبیر را در ردیف کسانى ذکر کردهاند که در شورش بر ضد عثمان نقش داشتند.3 مروان بن حکم، در نخستین اقدام جنگى در پیکار جمل تیرى به سوى طلحه رها کرد و گفت: «لا أَطْلُبُ بثارى بَعْدَ الیومِ».4 سعید بن عاص نیز به مروان گفته بود: «اگر به دنبال قاتلان عثمان هستید، باید آنان را در میان سپاه خود جستوجو کنید».5 در چنین شرایطى چه چیز موجب شد تا بنىامیه اصحاب جمل را یارى دهند؟ چرا مروان بن حکم و سایر بنىامیه به جاى شام، سر از مکه درآوردند؟ و یا چرا یعلى بن منیه، والى عثمان در یمن، اموال بیتالمال را در اختیار اصحاب جمل نهاد؟ به نظر نگارنده، پاسخ پرسشهاى یاد شده در اقدامات معاویة بن أبى سفیان در قبل و پس از مرگ عثمان نهفته است.
نقش معاویة بن أبى سفیان
معاویة بن أبى سفیان از زمان خلیفهى دوم تا زمان وقوع قتل عثمان تقریبا مدت هفده سال در شام بدون مزاحمت هیچ رقیبى حکمفرمایى داشت. او پیوسته تلاش مىکرد تا اهالى شام با عراق و حجاز ارتباط اندکى داشته باشند.6 او مىخواست تا مردم شام، اسلام را از منظر او ببینند. معاویه آیات قرآن را مطابق با خواستههاى خویش تفسیر و تأویل مىکرد.7 و در صدد بود تا سیادت بنىامیّه را إحیاء کند، سیادتى که اسلام آن را زیر پا نهاده بود.8 تمایلات درونى او براى کسب قدرت و سلطه بر سرزمینهاى اسلامى حتّى در زمان خلیفهى دوم، عمر، قابل پیشبینى بوده است. ذهبى (د 748 ق) نوشته است: «قال المدائنى: کان عمر اذا نظر إلى معاویة قال هذا کسرى العرب».9
موضعِ معاویه در برابر شورش عمومى بر ضد عثمان
عثمان پس از مواجهه با شورش عمومى، از استانداران خویش که معاویه نیز یکى از آنها بود، درخواست کمک کرد، امّا معاویه در یارى او تعلل ورزید و پس از درخواستهاى پى در پى عثمان، او لشکرى را به فرماندهى یزید بن أسد با توصیه به عدم ورود به مدینه، گسیل داشت. ابن شَبَّه (د 262 ق) روایات متعددى آورده است که ثابت مىکند، معاویه به سپاه خود دستور داد تا در ذى خُشُب و یا وادىالقرى اردو بزنند و وارد مدینه نشوند.10 ابو ایوب انصارى در پاسخ نامهاى به معاویه نوشت: «و ما نحن و قتل عثمان، إنَّ الذى تربص بعثمان و ثبط یزید بن أسد و أهل شام فى نصرته لأنَت و إنَّ الذین قتلوه لغیر الانصار».11
معاویه با فرستادن چنین سپاهى دو خواسته را دنبال مىکرد: نخست آن که به مردم شام وانمود کند که به خلیفه یارى رسانده و در کمک به او کوتاهى نکرده است؛ دوم از همین راه اخبار حوادث مدینه را در کوتاهترین زمان به دست آورد. او پس از آگاهى از خلافت على علیهالسلام ، بىدرنگ دست به اقداماتى زد که مىتوان آن را زمینهساز پیکار جمل دانست.
اطّلاعات ما از این اقدامات از شرح نهج البلاغهى ابن أبى الحدید معتزلى (د 656 ق) حاصل شده است. ابن أبى الحدید نیز این اطلاعات را از الأخبار الموفقیات نوشتهى زبیر بن بکّار (د 256 ق) نقل کرده است. ابن أبى الحدید دربارهى میزان دشمنى معاویه با على علیهالسلام نوشته است: «... و أنا أَذکُر فى هذا الموضع خبرا رواه الزبیر بن بکّار فى الموفقیات، لِیْعلم مَنْ یقف علیه أنَّ معاویة لم یکن لینجذب إلى طاعة علىٍ علیهالسلام أبدا ولایعطیه البیعة و أنَّ مضادَّته له و مباینته ایّاه لمضادَّة السواد للبیاض لا یجتمعان».12
ذکر دو نکته را لازم مىدانم: کتاب الاخبار الموفقیات به همّت دکتر سامى مکى العانى با استفاده از دو نسخهى خطى موجود در بصره و توبینگن منتشر شده است. از آنجا که نسخههاى موجود تنها بخش اندکى از موفقیات را در بر دارند، مصحح مذکور بخشى به انتهاى کتاب اضافه کرده و آن را الضائع من الموفقیات نامیده است. اخبار این بخش اغلب از شرح نهج البلاغه ابن أبى الحدید استخراج شده است، اما خبر مذکور در اصل کتاب و در بخش الحاقى وجود ندارد؛13 نکتهى دوم اینکه ضامر بن شدقم حسینى، مؤلف کتاب الجمل (درگذشته بعد از 1082ق)، خبر مذکور را آورده است، ولى گویا منبع او شرح ابن أبى الحدید نبوده است، زیرا تفاوت قابل توجهى میان عبارتهاى آنها وجود دارد.14
به هر حال، ابن أبى الحدید به نقل از موفقیات آورده است که وقتى عثمان در محاصره واقع شد، مروان بن حکم دو نامه به شام و یمن فرستاد. محتواى نامهها اشاره به دشمنى مردم (صحابه) با بنىامیّه و درخواست یارى از معاویه و یعلى بن منیه، استانداران شام و یمن بود. او در نامه آورده بود که عثمان ستون خانهى بنىامیّه است و در صورت عدم یارى او، این خانه فرو خواهد ریخت. از جمله اعتراضاتى که مروان آن را در عداد شکایات مردم بر ضد عثمان برشمرد، واگذارى شام و یمن به معاویه و یعلى بود. با وجود این، مروان در این دو نامه آمادگى خود را براى دفاع از عثمان اعلام کرد.15 هنگامى که نامهى مروان به معاویه رسید، دستور داد تا مردم در مسجد جامع جمع شوند. آن گاه همچون کسى که ستمى به او رسیده است و یارى دهندهاى ندارد، خطبه خواند و فریادرس طلبید. در اثناء خطبه نامهاى دیگر از مروان به معاویه رسید که خبر قتل عثمان در آن آمده بود. مروان واقعهى قتل عثمان را در نامه شرح داده و در پایان آن نوشته بود: «... مردم خانهاش را غارت کردند، هتک حرمت نمودند، او را کشتند و همچون ابرى که باران خود را بریزد و دور شود از او دور شدند و به سوى على بن أبىطالب رفتند، همانند ملخهایى که مرتع ببینند» و براى تحریک معاویه افزوده