لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 45
موضوع تحقیق :
نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام
نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام
مقدمه
سقیفهی بنی ساعده محل سرپوشیدهای بود که اقوام بهنگام ضرورت در آن گرد میآمدند. بهنگام رحلت پیامبر(ص) مهاجران و انصار در سقیفه گرد آمدند تا نسبت به تعیین خلیفه و جانشین محمد(ص) اقدام کنند. آنها برای این منظور سعدبن عباده پیشوای خزرجبان را در نظر گرفته بودند. چون ابوبکر از این خبر آگاهی یافت، به همراه عمر بدانجانب رهسپار گشت و در نتیجهی کوشش و تلاش عمر و یاری مهاجران و انصار به خلافت برگزیده شد.
در این نشست پیرامون امارت و فرمانروائی گفتگوی فراوان و مناقشهی بسیار صورت گرفت و نوزده نفر در این باره به احتجاج برخاستند. مهاجران سبقت و پیشگامی خود را ملاک برتری خویش عنوان کردند و انصار یاریهای بیدریغ خود را معیار صلاحیت خود دانستند. سررشتهداران ماجرای سقیفه میگفتند اگر پیامبری و خلافت هر دو در یک خاندان قرار گیرد، هاشمیان (بنیهاشم) بر قریش جیره خواهند شد. این امر در واقع حکایت از آن دارد که چه مهاجران و چه انصار خلافت بنیهاشم را مایهی خشم اعراب میپنداشتند و شاید به منظور حفظ وحدت و اتفاق اعراب بود که خلافت علی(ع) را قربانی کردند.
ابوبکر گفت: پیغمبر فرمود که خلیفه باید از قریش باشد. جمعیت انبوه حاضران با شنیدن سخنان ابوبکر در مسجد حاضر شده، وی را به خلافت برگزیدند. بنابه روایتی، ابوبکر بر بالای منبر رفت و پس از سپاسگزاری از مردم، اظهار داشت که حق این بود که علی(ع) به خلافت برگزیده گردد. ولی مردم این پیشنهاد را نپذیرفته گفتند: رسول خدا ترا صدیق خوانده و علاوه بر آن تو پیر و شیخ قبیلهی قریشی و این مقام حقاً به تو میرسد. سلمان، اباذر، مقداد، عمار یاسر و گروهی از صحابه نیز خلافت را حق علی(ع) اعلام کردند، ولی اظهارات ایشان مورد عنایت و اعتنا قرار نگرفت.
ابوبکر دو سال و سه ماه خلافت کرد. در دوران حکمرانی ابوبکر، مسلمانان بر ایران حمله بردند، بخشی از عراق و شام را فتح کردند و فتنهی مسلیمهی کذاب که در یمامه دعوی پیغمبری میکرد، فرونشانده شد.
ابوبکر را یار غار پیامبر میدانند. او نخستین مردی بود که اسلام را پذیرفت وی همهی دارائی خود را در راه پیشرفت آئین محمد(ص) صرف کرد، دختر خویش عایشه را به همسری پیامبر اسلام درآورد و در سختیها یار و یاور صمیم و با ارادت وی بود. ابوبکر در ماه جمادیالاخر سال سیزدهم هجرت چشم از جهان فروبست.
علت تشکیل سقیفه
بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنیساعده دور هم گرد آمده بودند، به خوبی نشان میدهد که چگونه در آن روز اسرار هویدا گشت و بار دیگر عصبیتهای قومی و عشیرهای و افکار جاهلی از لابلای گفتگوهای یاران پیامبر خود را نشان داد و روشن گردید که هنوز تربیتهای اسلامی در اعماق دل آنان نفوذ نکرده و اسلام جز سرپوشی بر چهره کریه جاهلیت، چیزی نبوده است.
بررسی این واقعه تاریخی به خوبی میرساند که هدف از آن اجتماع، هدف از آن سخنرانیها و پرخاشها، جز منفعتطلبی و سودجویی چیز دیگری نبود و هر فردی کوشش میکرد که لباس خلافت را که باید بر اندام شایستهترین فرد از امت پوشیده شود، بر اندام خود بپوشد.
چیزی که در آن انجمن مطرح نبود، مصالح اسلام و مسلمانان بود و یا جستجوی شایستهترین فرد از امت که با تدبیر خردمندانه و دانش وسیع و روح بزرگ و اخلاق پسندیده خود، بتواند کشتی شکسته اسلام را به ساحل نجات رهبری کند.
مرحوم استاد مظفر در السقیفه مینویسد:
در بحث گذشته دیدیم که خدمت ممتازی که انصار به اسلام کرده بودند به خیالشان انداخته بود که در خلافت یا در زمامداری مسلمین ذیحقند و این حقیقت را ما از زبان نامزد خلافت از طرف انصار (سعدبن عباده) در خطبهای که آن روز ایراد کرد، میفهمیم.
به اضافه اینکه از آن بیم داشتند که امر خلافت در بست در اختیار کسانی قرار گیرد که انصار فرزند و پدر و برادرشان را کشته بودند. با این اعتقاد که مساله از دست اهلش خارج شده است و همان گونه که گذشت دلیل بر این مطلب اخیر این است که پس از آنکه ناامید شدند، خواستند با علی(ع) بیعت کنند.
ما از مجموعه آنچه گذشت میفهمیم که اینها در این کوشش بیشتر از آنکه مهاجم باشند، مدافع بودند. حالت دفاعی همیشه از احساس ضعف و ناکامی به وجود میآید و این احساس برای کسانی که بخواهند در زندگی پیروز شوند، بزرگترین درد روحی است زیرا بر اثر آن، تصمیم و اراده ضعیف و سست میگردد و در رای و تدبیر شخصی، اضطراب پیدا میشود و همه این احوال در اجتماع سقیفه در چهره انصار ظاهر و هویدا بود. شاهد بر این مدعا این است که بین خود انصار انشعاب روی داد و در برابر دشمنانشان عقبنشینی اختیار کردند و حتی بیشتر از اینها پیش از آنکه کسی با آنان به منازعه برخیزد، یعنی پیش از آمدن مهاجرین در اجتماع آنان، حاضر شده بودند که در امر خلافت به طریق شرکت عمل کنند و سخنگوی آنان چنین گفت:
وقتی که با ما منازعه کنند، خواهیم گفت: «یک امیر از ما و یک امیر از شما و هرگز به چیزی کمتر از این حاضر نخواهیم شد» که سعد پس از این سخن گفت: «هذا اول الوهن» یعنی: «این اولین گام شکست است» حقیقت این است که این گفته، اول و آخر شکست آنان بود.
این حالت یعنی اینکه حاضر بودند خلافت را با شرکت دیگران متصدی شوند، حتی بعد از آمدن مهاجرین نیز ادامه یافت و علیرغم تذکر سعد که «این اولین شکست است» باز این کلمه را تکرار کردند.
این گفته در ضمن حاکی از آن است که انصار دارای روحیههایی بزرگ و با گذشت و مردمانی نرمخو بودهاند و این مطلب نیز صدق میکند که اینان پیش از آنکه مهاجم باشند، حالت دفاعی داشتند و خلافت و پیشوایی را برای آن نمیخواستند که مالک مقدرات و شؤون امت گردند، بلکه منظورشان این بود که زیان و صدمه کسانی را که از صدمهشان بیم داشتند، دفع کنند.
ایشان در قسمت اول این بحث مینویسد:
ما در بحث سابق کوشش کردیم متشبث به چیزهایی شویم که سوء نیت را از انصار برطرف کند ولی مطمئنیم که آنچه از طرف انصار گفتیم، چیزی خارج از یک سری وسوسههایی که بالاخره کار شخص را از نقطهنظر دینی تجویز نمیکند، نبود ولی امید ما این است که انصار در کاری که کردهاند، معذور باشند تا ما عده فراوانی از صحابه را گمراه ندانیم.
اما در وسع ما نیست که این کار انصار را فی نفسه صحیح بدانیم، اعم از آنکه سوءنیت داشته یا نداشتهاند، زیرا مادام که فرض کنیم حقیقتی از لحاظ نص راجع به امام وجود داشته بنابراین این گونه خودرایی و پیشدستی که انصار در عقد اجتماع خویش به خرج دادند، نمیتواند چیزی خارج از خیانت به اسلام و تفریط بی مجوز در حقوق مسلمین به شمار آید، آن هم در موقعی که چنین فاجعه بزرگی هوش از اسلام برده و مسلمین هم از شدت مصیبت عقل از سرشان پریده و نمیدانند که از طرف عرب و دشمنان اسلام چه به روزشان خواهد آمد.
نظریه احمد حسین یعقوب
صاحب کتاب «نظریه عداله الصحابه» در دفاع از انصار آنچنان گام جلو نهاده که مساله را به گونهای دیگر بیان میکند. ایشان مینویسد:
اما راجع به انصار باید گفت که به طور قطع و یقین، همه آنها در سقیفه حاضر نبودند و چنان که به موجب نص شرعی، نخبگان انصار کسانی بودند که در جنگ بدر حضور داشتند گردهمایی انصار در سقیفه بدون حضور آنان امکانپذیر نبود و آن دو فردی که با مهاجرین سه گانه برخورد کردند (عویم بن ساعده و معن بن عدی) از جنگاوران بدر بودند و چنان که هدف از گردهمایی از نظر انصار انتخاب و تعیین خلیفه بوده، حداقل این دو تن بدری که آن موقع خارج از اجتماع عزاداران رسول اکرم(ص) بودند، در آن شرکت میکردند.
علاوه بر این، رسول اکرم (ص) جان به جان آفرین تسلیم نمود، در حالی که در میان خانه مبارک خود آرمیده بود. آیا پذیرفتنی است که انصار همگی او را رها کرده و آن هنگام ک عترت پاک آن حضرت، مهیای خاکسپاری او در ضریح مقدسش بودند، احدی از آنها برای وداع آن حضرتش نرفته باشد؟ این مطلبی است که قبول آن جز با تقلید کورکورانه ممکن و میسر نیست.
گذشته از اینها بر فرض که انصار همگی به خاطر انتخاب و تعیین خلیفه اجتماع کرده باشند، آنها مسالهدان بودند و به خوبی میدانستند که حضرت محمد(ص) از قریش است و ائمه طاهرین (ع) اصل و نسب قریشی دارند و احکام و ویژگیهای اهل بیت پیامبر(ص) را میشناختند و موقع نصب و معرفی ولی و خلیفه پیامبر(ص) در غدیرخم حضور داشتند. رسول اکرم(ص) سفارش علی(ع) و اهل بیت خود را به آنها کرده بود و یک بار در اجتماع آنها چنین فرمود:
«ای گروه انصار! آیا راهنمایی نکنم شما را به چیزی که اگر بدان چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد؟» همگی گفتند: چرا یا رسول الله! سپس آن حضرت فرمود:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عبد الله ابوالعباس مأمون به سال 170 در آنشب که عم وى هادى بمرد تولد یافت مادرش کنیزکى بود مراجل نام. بیست و سه ساله بود که هارون وى را ولیعهد دوم کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان بدو سپرد پس از مرگ هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.
مأمون در رى بود که کار خلافت وى سرگرفت و تا سال 204 به خراسان بود آنگاه به بغداد آمد.
اختلاف امین و مأمون
هارون در سالهاى پایانى عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود.به روایت، دینورى، هارون از زبان موسى بن جعفر ـ ع ـ پیشگویى خاصى درباره اختلاف این دو برادر شنیده بود.به دلیل همین نگرانى زمانى که به خراسان مىرفت، بار دیگر براى مأمون از همه شخصیتهاى لشکرى و کشورى بیعت گرفت، تا مبادا امین مشکلى براى او ایجاد کند.این تأکیدهاى هارون، بعدها به نفع مأمون تمام شد.زیرا بسیارى از کسانى که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر به اطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.
حتى پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پى جذب شخصیتهاى مهم از جمله فضل بن ربیع وزیر هارون براى خلع مأمون بود.اندکى پس از مرگ هارون، فعالیت جدىترى شد.اما از آن جا که مأمون در مرو و امین در بغداد بود، دایره اختلاف به آرامى گسترد.فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش مىکرد، ولى فضل بن سهل، دستیار مأمون در جهت عکس وى مىکوشید .روشن بود که تخلف از سوى امین است و وى نمىبایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشى در جهت مقدم داشتن فرزندش موسى بر مأمون و در نهایت خلع برادرش از خلافت صورت دهد.امین تلاش فراوانى کرد تا مسأله را به آرامى تمام کند، اما مأمون که مشاوران قدرتمندى داشت و از حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتن خواست امین سرباز زد.از سال 195 رسما نام مأمون از خطبهها و سکهها حذف و نام موسى فرزند امین جاى آن نشست.به موازات دو وزیر، که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامى از دو سوى رو در روى هم قرار گرفتند: یکى على بن عیسى بن ماهان بود که مىبایست از سوى امین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند، دیگرى، طاهر بن حسین معروف به ذو الیمینین بود که مىبایست راه را بر وى سد مىکرد.
آشکار بود که منطقه عراق و ایران یک بار دیگر رو در روى هم قرار مىگرفتند.بعدها، سنیان افراطى، امین را خلیفهاى مطلوب که جانبدار اهل سنت بود، معرفى کردند و مأمون را فردى منحرف و اهل بدعت، زیرا از معتزلیان دفاع مىکرد.صورت دیگر قضیه، عربى و عجمى بودن ماجراست .البته تأکید بر این مسأله به عنوان محور تعیین کننده چندان صحیح نیست، اما به هر روى نقشى در این اختلاف دارد که قابل چشم پوشى نیست.
دو سپاه در نزدیکى رى با یکدیگر درگیر شدند، در حالى که شمار سپاه طاهر بسیار اندک بود .مقاومت آنها سپاه بغداد را درهم شکست.على بن عیسى که فریاد سر داده از سپاهش مىخواست که مقاومت کنند، با تیر یکى از سپاهیان خراسان کشته و سرش جدا شد.بدین ترتیب کار سپاه بغداد تمام شد.در بىتوجهى امین به کار لشکر همین بس که نوشتهاند که وقتى خبر شکست على بن عیسى رسید در حال ماهیگیرى بود.بدون توجه به خبر کسى که خبر آورده بود، گفت: ساکت باش! من هنوز یک ماهى نگرفتهام!
درگیرى بعدى در همدان بود که بار دیگر سپاه بغداد شکست خورد.پس از این شکستها بود که به مشورت فضل بن سهل، مأمون در سال 196 اعلان خلافت کرد.به تدریج طاهر بر بخشهایى از عراق از جمله واسط و مدائن تسلط یافت.محاصره بغداد در سال 197 آغاز شد و طاهر در سال بعد توانست بغداد را به تصرف خود درآورده و امین را به قتل برساند.مأمون از سال 198 خلیفه رسمى شد و مدت بیست سال خلافت کرد.
یکى از مهمترین آثار این تحول، افزایش نقش خراسان در تحولات جهان اسلام بود.زمانى که مأمون به شام رفت، فردى از شامیان مکرر نزد وى آمده مىگفت: همان طور که به عجم خراسان نظر دارى به عرب شام هم نظرى بیفکن! روى کار آمدن مأمون، موجب گردید سلسله طاهریان به عنوان نخستین سلسله نیمه مستقل کارش را در خراسان آغاز کند، و این از نتایج این تحول به حساب مىآید.
در این زمان تأکید بر نژاد ایرانى در برابر عرب چندان مفهومى ندارد.مهم آن بود که جمعیت ساکن در خراسان که ترکیبى از عرب و عجم بود، به نوعى احساس جدایى از بغداد را داشت.درست همان طور که زبان پهلوى به مرور به فارسى درى، (1) تبدیل شد و ترکیبى از فارسى و عربى به وجود آمد، نژادى ترکیبى از اعراب ساکن در خراسان و ایرانیان کهن پدید آمد که احساس استقلال داشته و به تدریج ایرانى نامیده شد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خلافت انسان در قرآن
اگر آدمی بخواهد دقیقاً بفهمد که انسان چگونه موجودی است واز کجا آمده و برای چه در این دنیا و در این زمین قرار داده شده و به سوی چه هدفی باید حرکت کند لازم و ضروری است که داستان حضرت آدم(ع)را از منظر قرآن و عترت علیهم السلام بررسی نماید چرا که آدم(ع)اولین نماینده از نسل بزرگ بشریت است و نظام رفتاری خداوند با او که از برنامه خداوندی نشأت می گیرد به نوعی بیانگر نظام رفتاری خداوند با همه بشریت است و در خلال این برنامه و رفتارها می توان دریافت که انسان چگونه موجودی است و از کجا آمده؟ و برای چه دراین دنیا و در این زمین قرار داده شده؟ و به سوی چه هدفی باید در حرکت باشد؟
در بین همه مقوله ها و موضوعات مرتبط با حضرت آدم(ع)یکی از موضوعاتی که شاید نسبت به بقیه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و با فهم صحیح آن می توان به بسیاری از سوالات کلیدی انسانها پاسخ داد موضوع خلیفه است.که در داستان آدم (ع)بسیار پررنگ است و بسیار جلب توجه می کند.اینکه خداوند آدم(ع)را به عنوان خلیفه خود معرفی می کند این خلیفه به چه معنا است؟و این خلیفه چه وظایفی را دارد؟
قبل از پرداختن به تعریف لغوی خلیفه ابتدا باید ببینیم که خداوند این موضوع را برای اولین بار در چه سوره و چه آیه ای طرح نموده سپس با توجه به آیه مورد نظر و نیز آیات مرتبط در قبل و بعد آن مفهوم خلیفه را استخراج نموده و بر اساس این مفهوم ترجمه لغوی مناسبی برای خلیفه ارائه دهیم.
اولین باری که خداوند واژه خلیفه را برای آدم مطرح می نماید در سوره بقره آیه 30 می باشد با کمی بررسی و دقت در می یابیم که آیات 29 الی 38 سوره بقره درباره مفهوم خلیفه سخن بسیار دارد و با توجه و تدبر در این آیات می توانیم مفهوم خلیفه را بهتر بدست آوریم لذا مفهوم خلیفه را با توجه به آیات 29 الی 38 سوره بقره تحت عناوین زیر مطرح می نماییم.
1- جمیع آنچه را که خداوند در زمین خلق نموده برای خلیفه و خلیفه شدن آفریده است.
خداوند در آیات 29 سوره بقره می فرماید:هوَ الّذی خَلَقََ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعا:او کسی است که آفریده برای شما آنچه را که در زمین است - سوالی می کنیم منظور خداوند از شما (کُم)که همه چیز در زمین برای آنها آفریده شده چه کسانی هستند؟خداوند پس از این بیان بلافاصله در آیه بعدی موضوع خلیفه را مطرح می نماید.
وَاِذ قالَ رَبُّکَ لِلملائِکَه اِنّی جاعِلٌ فی الاَرض خلیفه: و زمانی که پروردگارت به ملائک گفت همانا من می خواهم در زمین خلیفه قرار دهم و نیز با توجه به واو عطف در ابتدای آیه 30 که ارتباط مفهومی با آیه 29 رابیان می کند همچنین واژه مشترک فِی اَلاَرض در دو آیه می توان دریافت منظور خداوند از (کُم)در آیه 29 همان خلیفه در آیه 30 است و چون ضمیر جمع(کُم)آمده این مفهوم نیز برداشت میشود که خداوند هر آنچه را که در زمین آفریده برای کسانی است که در جهت خلیفه شدن گام بر می دارند.سپس خداوند آنها را بعنوان خلیفه خود در زمین قرار می دهد.
2- خداوند،خلیفه را بر می گزیند و به خلافت منصوب می نماید.
بر اساس آیه 30 سوره بقره این خداوند است که موضوع خلیفه را مطرح و او را برمی گزیند آنجا که به ملائک می فرماید: وَاِذ قالَ رَبُّکَ لِلملائِکَه اِنّی جاعِلٌ فی الاَرض خلیفه:و زمانی که پروردگارت به ملائک گفت همانا من در زمین خلیفه قرار می دهم.
3- خلیفه باید ربوبیّت خدا را خلافت کند یعنی خلیفه ربّ باشد و چون محصول ربوبیت تربیت است پس وظیفه خلیفه تربیت است.
خداوند از اسماء و صفات بسیاری بر خوردار است و هر زمان که بخواهد کاری انجام دهد از طریق یکی از اسماء یا صفاتش آنرا انجام می دهد.باتوجه به آیه 30 سوره بقره درمی یابیم که خداوند با ربوبیتش می خواهد خلافت را ایجاد کند چرا که می فرماید: وَاِذ قالَ رَبُّکَ و زمانی که گفت ربِّ تو وچون خداوند از باب ربوبیت خود سخن گفته و بعد موضوع خلیفه را مطرح می نماید و می توان فهمید که ارتباطی بین واژه رب و خلیفه وجود دارد و این خلیفه باید خلیفه ربوبیت خداوند باشد.و چون محصول ربوبیت،تربیت است پس اسن خلیفه باید مربی باشدو به تربیت بپردازد.
4- خلیفه از جنس انسان است و انسان ظرف مناسبی برای خلافت است.
پر واضح است که موضوع خلیفه در این آیات درباره آدم(ع)است و چون آدم(ع)از جنس انسان است پس خلیفه باید از جنس انسان باشد همچنین این موضوع با خطاب به ملائکه مطرح می شود و آنان عکس العمل نشان می دهند و خود را سزاوار خلافت می دانند که می گویند:وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِک وَ نُقَدِسُ لَک :و ما تو را تسبیح و تقدیس و تحمید می کنیم و خداوند در پاسخ به آنها می فرماید:اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَموُن یعنی من چیزی را می دانم که شما نمی دانید سپس وَعَلََّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها مطرح می شود در نتیجه این انسان است که می تواند ظرف مناسبی برای خلافت ربوبیت باشد.
5- شأن انسانی که خلیفه است از شأن همه ملائک نزد خدا برتر و بالاتر است.
چون خداوند موضوع خلیفه را با خطاب به ملائک مطرح می کند و به آنها می فرماید که شما خلیفه من نیستید و خلیفه من از جنس انسان است و این خلیفه ویژگی هایی دارد که شما ندارید و نیز ظرف مناسبی برای خلافت من است که شمای ملائک اینگونه نیستید و در آیات بعدی با طرح موضوع انباء آدم(ع)به ملائک و در نهایت سجده ملائک به آدم(ع)در می یابیم که این انسانی که قرار است خلیفه رب باشد و شأن و جایگاهش نزد خدا از همه ملائک برتر و بالاتر است.
6- خلیفه در زمین خلافت می کند و به بیانی دقیق تر مرکز فرماندهی خلیفه در زمین است.
خداوند اصرار دارد که با کلمات جاعِلٌ فی الاَرض در آیه 30 بفهماند که خلیفه در زمین خلافت می کند چرا که قیدجعل به زمین(فِی اَلارض) برمیگردد نه به خلیفه وجالب است که با طرح موضوع خلیفه در بین ملائک و انباءآدم(ع)به ملائک و سجده ملائک به آدم(ع)به این مفهوم جلب توجه میکندکه محدوده خلافت خلیفه فقط زمین نیست و این خلافت در عوالم دیگر نیز جاری است چون ملائکه از جنس عالم برزخ هستند پس حداقل این خلافت محدوده عالم برزخ به پایین است درنتیجه زمین می شود مرکز خلافت خلیفه و مرکز فرماندهی خلیفه.
7- خلیفه اهل فساد و خونریزی نیست.
ملائکه پس از بیان خداوند دربارۀ خلیفه قرار دادن انسان در زمین عکس العمل نشان داده و بعنوان اولین بیان می گویند:اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِِّماء:آیا در زمین کسی را قرار می دهی که فساد می کند و خونریزی می نماید.چون خداوند این بیان ملائکه را رد نمی نماید می فهمیم که بعضی از انسانها در زمین فساد و خونریزی بپا می کنند ولی خلیفه رب که از جانب خداوند انتخاب شده اهل فساد و خونریزی نسیت و در انتهای آیه خداوند نیز به آنها گوشزد می کند کهاِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 45
موضوع تحقیق :
نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام
نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام
مقدمه
سقیفهی بنی ساعده محل سرپوشیدهای بود که اقوام بهنگام ضرورت در آن گرد میآمدند. بهنگام رحلت پیامبر(ص) مهاجران و انصار در سقیفه گرد آمدند تا نسبت به تعیین خلیفه و جانشین محمد(ص) اقدام کنند. آنها برای این منظور سعدبن عباده پیشوای خزرجبان را در نظر گرفته بودند. چون ابوبکر از این خبر آگاهی یافت، به همراه عمر بدانجانب رهسپار گشت و در نتیجهی کوشش و تلاش عمر و یاری مهاجران و انصار به خلافت برگزیده شد.
در این نشست پیرامون امارت و فرمانروائی گفتگوی فراوان و مناقشهی بسیار صورت گرفت و نوزده نفر در این باره به احتجاج برخاستند. مهاجران سبقت و پیشگامی خود را ملاک برتری خویش عنوان کردند و انصار یاریهای بیدریغ خود را معیار صلاحیت خود دانستند. سررشتهداران ماجرای سقیفه میگفتند اگر پیامبری و خلافت هر دو در یک خاندان قرار گیرد، هاشمیان (بنیهاشم) بر قریش جیره خواهند شد. این امر در واقع حکایت از آن دارد که چه مهاجران و چه انصار خلافت بنیهاشم را مایهی خشم اعراب میپنداشتند و شاید به منظور حفظ وحدت و اتفاق اعراب بود که خلافت علی(ع) را قربانی کردند.
ابوبکر گفت: پیغمبر فرمود که خلیفه باید از قریش باشد. جمعیت انبوه حاضران با شنیدن سخنان ابوبکر در مسجد حاضر شده، وی را به خلافت برگزیدند. بنابه روایتی، ابوبکر بر بالای منبر رفت و پس از سپاسگزاری از مردم، اظهار داشت که حق این بود که علی(ع) به خلافت برگزیده گردد. ولی مردم این پیشنهاد را نپذیرفته گفتند: رسول خدا ترا صدیق خوانده و علاوه بر آن تو پیر و شیخ قبیلهی قریشی و این مقام حقاً به تو میرسد. سلمان، اباذر، مقداد، عمار یاسر و گروهی از صحابه نیز خلافت را حق علی(ع) اعلام کردند، ولی اظهارات ایشان مورد عنایت و اعتنا قرار نگرفت.
ابوبکر دو سال و سه ماه خلافت کرد. در دوران حکمرانی ابوبکر، مسلمانان بر ایران حمله بردند، بخشی از عراق و شام را فتح کردند و فتنهی مسلیمهی کذاب که در یمامه دعوی پیغمبری میکرد، فرونشانده شد.
ابوبکر را یار غار پیامبر میدانند. او نخستین مردی بود که اسلام را پذیرفت وی همهی دارائی خود را در راه پیشرفت آئین محمد(ص) صرف کرد، دختر خویش عایشه را به همسری پیامبر اسلام درآورد و در سختیها یار و یاور صمیم و با ارادت وی بود. ابوبکر در ماه جمادیالاخر سال سیزدهم هجرت چشم از جهان فروبست.
علت تشکیل سقیفه
بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنیساعده دور هم گرد آمده بودند، به خوبی نشان میدهد که چگونه در آن روز اسرار هویدا گشت و بار دیگر عصبیتهای قومی و عشیرهای و افکار جاهلی از لابلای گفتگوهای یاران پیامبر خود را نشان داد و روشن گردید که هنوز تربیتهای اسلامی در اعماق دل آنان نفوذ نکرده و اسلام جز سرپوشی بر چهره کریه جاهلیت، چیزی نبوده است.
بررسی این واقعه تاریخی به خوبی میرساند که هدف از آن اجتماع، هدف از آن سخنرانیها و پرخاشها، جز منفعتطلبی و سودجویی چیز دیگری نبود و هر فردی کوشش میکرد که لباس خلافت را که باید بر اندام شایستهترین فرد از امت پوشیده شود، بر اندام خود بپوشد.
چیزی که در آن انجمن مطرح نبود، مصالح اسلام و مسلمانان بود و یا جستجوی شایستهترین فرد از امت که با تدبیر خردمندانه و دانش وسیع و روح بزرگ و اخلاق پسندیده خود، بتواند کشتی شکسته اسلام را به ساحل نجات رهبری کند.
مرحوم استاد مظفر در السقیفه مینویسد:
در بحث گذشته دیدیم که خدمت ممتازی که انصار به اسلام کرده بودند به خیالشان انداخته بود که در خلافت یا در زمامداری مسلمین ذیحقند و این حقیقت را ما از زبان نامزد خلافت از طرف انصار (سعدبن عباده) در خطبهای که آن روز ایراد کرد، میفهمیم.
به اضافه اینکه از آن بیم داشتند که امر خلافت در بست در اختیار کسانی قرار گیرد که انصار فرزند و پدر و برادرشان را کشته بودند. با این اعتقاد که مساله از دست اهلش خارج شده است و همان گونه که گذشت دلیل بر این مطلب اخیر این است که پس از آنکه ناامید شدند، خواستند با علی(ع) بیعت کنند.
ما از مجموعه آنچه گذشت میفهمیم که اینها در این کوشش بیشتر از آنکه مهاجم باشند، مدافع بودند. حالت دفاعی همیشه از احساس ضعف و ناکامی به وجود میآید و این احساس برای کسانی که بخواهند در زندگی پیروز شوند، بزرگترین درد روحی است زیرا بر اثر آن، تصمیم و اراده ضعیف و سست میگردد و در رای و تدبیر شخصی، اضطراب پیدا میشود و همه این احوال در اجتماع سقیفه در چهره انصار ظاهر و هویدا بود. شاهد بر این مدعا این است که بین خود انصار انشعاب روی داد و در برابر دشمنانشان عقبنشینی اختیار کردند و حتی بیشتر از اینها پیش از آنکه کسی با آنان به منازعه برخیزد، یعنی پیش از آمدن مهاجرین در اجتماع آنان، حاضر شده بودند که در امر خلافت به طریق شرکت عمل کنند و سخنگوی آنان چنین گفت:
وقتی که با ما منازعه کنند، خواهیم گفت: «یک امیر از ما و یک امیر از شما و هرگز به چیزی کمتر از این حاضر نخواهیم شد» که سعد پس از این سخن گفت: «هذا اول الوهن» یعنی: «این اولین گام شکست است» حقیقت این است که این گفته، اول و آخر شکست آنان بود.
این حالت یعنی اینکه حاضر بودند خلافت را با شرکت دیگران متصدی شوند، حتی بعد از آمدن مهاجرین نیز ادامه یافت و علیرغم تذکر سعد که «این اولین شکست است» باز این کلمه را تکرار کردند.
این گفته در ضمن حاکی از آن است که انصار دارای روحیههایی بزرگ و با گذشت و مردمانی نرمخو بودهاند و این مطلب نیز صدق میکند که اینان پیش از آنکه مهاجم باشند، حالت دفاعی داشتند و خلافت و پیشوایی را برای آن نمیخواستند که مالک مقدرات و شؤون امت گردند، بلکه منظورشان این بود که زیان و صدمه کسانی را که از صدمهشان بیم داشتند، دفع کنند.
ایشان در قسمت اول این بحث مینویسد:
ما در بحث سابق کوشش کردیم متشبث به چیزهایی شویم که سوء نیت را از انصار برطرف کند ولی مطمئنیم که آنچه از طرف انصار گفتیم، چیزی خارج از یک سری وسوسههایی که بالاخره کار شخص را از نقطهنظر دینی تجویز نمیکند، نبود ولی امید ما این است که انصار در کاری که کردهاند، معذور باشند تا ما عده فراوانی از صحابه را گمراه ندانیم.
اما در وسع ما نیست که این کار انصار را فی نفسه صحیح بدانیم، اعم از آنکه سوءنیت داشته یا نداشتهاند، زیرا مادام که فرض کنیم حقیقتی از لحاظ نص راجع به امام وجود داشته بنابراین این گونه خودرایی و پیشدستی که انصار در عقد اجتماع خویش به خرج دادند، نمیتواند چیزی خارج از خیانت به اسلام و تفریط بی مجوز در حقوق مسلمین به شمار آید، آن هم در موقعی که چنین فاجعه بزرگی هوش از اسلام برده و مسلمین هم از شدت مصیبت عقل از سرشان پریده و نمیدانند که از طرف عرب و دشمنان اسلام چه به روزشان خواهد آمد.
نظریه احمد حسین یعقوب
صاحب کتاب «نظریه عداله الصحابه» در دفاع از انصار آنچنان گام جلو نهاده که مساله را به گونهای دیگر بیان میکند. ایشان مینویسد:
اما راجع به انصار باید گفت که به طور قطع و یقین، همه آنها در سقیفه حاضر نبودند و چنان که به موجب نص شرعی، نخبگان انصار کسانی بودند که در جنگ بدر حضور داشتند گردهمایی انصار در سقیفه بدون حضور آنان امکانپذیر نبود و آن دو فردی که با مهاجرین سه گانه برخورد کردند (عویم بن ساعده و معن بن عدی) از جنگاوران بدر بودند و چنان که هدف از گردهمایی از نظر انصار انتخاب و تعیین خلیفه بوده، حداقل این دو تن بدری که آن موقع خارج از اجتماع عزاداران رسول اکرم(ص) بودند، در آن شرکت میکردند.
علاوه بر این، رسول اکرم (ص) جان به جان آفرین تسلیم نمود، در حالی که در میان خانه مبارک خود آرمیده بود. آیا پذیرفتنی است که انصار همگی او را رها کرده و آن هنگام ک عترت پاک آن حضرت، مهیای خاکسپاری او در ضریح مقدسش بودند، احدی از آنها برای وداع آن حضرتش نرفته باشد؟ این مطلبی است که قبول آن جز با تقلید کورکورانه ممکن و میسر نیست.
گذشته از اینها بر فرض که انصار همگی به خاطر انتخاب و تعیین خلیفه اجتماع کرده باشند، آنها مسالهدان بودند و به خوبی میدانستند که حضرت محمد(ص) از قریش است و ائمه طاهرین (ع) اصل و نسب قریشی دارند و احکام و ویژگیهای اهل بیت پیامبر(ص) را میشناختند و موقع نصب و معرفی ولی و خلیفه پیامبر(ص) در غدیرخم حضور داشتند. رسول اکرم(ص) سفارش علی(ع) و اهل بیت خود را به آنها کرده بود و یک بار در اجتماع آنها چنین فرمود:
«ای گروه انصار! آیا راهنمایی نکنم شما را به چیزی که اگر بدان چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد؟» همگی گفتند: چرا یا رسول الله! سپس آن حضرت فرمود:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 45
موضوع تحقیق :
نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام
نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام
مقدمه
سقیفهی بنی ساعده محل سرپوشیدهای بود که اقوام بهنگام ضرورت در آن گرد میآمدند. بهنگام رحلت پیامبر(ص) مهاجران و انصار در سقیفه گرد آمدند تا نسبت به تعیین خلیفه و جانشین محمد(ص) اقدام کنند. آنها برای این منظور سعدبن عباده پیشوای خزرجبان را در نظر گرفته بودند. چون ابوبکر از این خبر آگاهی یافت، به همراه عمر بدانجانب رهسپار گشت و در نتیجهی کوشش و تلاش عمر و یاری مهاجران و انصار به خلافت برگزیده شد.
در این نشست پیرامون امارت و فرمانروائی گفتگوی فراوان و مناقشهی بسیار صورت گرفت و نوزده نفر در این باره به احتجاج برخاستند. مهاجران سبقت و پیشگامی خود را ملاک برتری خویش عنوان کردند و انصار یاریهای بیدریغ خود را معیار صلاحیت خود دانستند. سررشتهداران ماجرای سقیفه میگفتند اگر پیامبری و خلافت هر دو در یک خاندان قرار گیرد، هاشمیان (بنیهاشم) بر قریش جیره خواهند شد. این امر در واقع حکایت از آن دارد که چه مهاجران و چه انصار خلافت بنیهاشم را مایهی خشم اعراب میپنداشتند و شاید به منظور حفظ وحدت و اتفاق اعراب بود که خلافت علی(ع) را قربانی کردند.
ابوبکر گفت: پیغمبر فرمود که خلیفه باید از قریش باشد. جمعیت انبوه حاضران با شنیدن سخنان ابوبکر در مسجد حاضر شده، وی را به خلافت برگزیدند. بنابه روایتی، ابوبکر بر بالای منبر رفت و پس از سپاسگزاری از مردم، اظهار داشت که حق این بود که علی(ع) به خلافت برگزیده گردد. ولی مردم این پیشنهاد را نپذیرفته گفتند: رسول خدا ترا صدیق خوانده و علاوه بر آن تو پیر و شیخ قبیلهی قریشی و این مقام حقاً به تو میرسد. سلمان، اباذر، مقداد، عمار یاسر و گروهی از صحابه نیز خلافت را حق علی(ع) اعلام کردند، ولی اظهارات ایشان مورد عنایت و اعتنا قرار نگرفت.
ابوبکر دو سال و سه ماه خلافت کرد. در دوران حکمرانی ابوبکر، مسلمانان بر ایران حمله بردند، بخشی از عراق و شام را فتح کردند و فتنهی مسلیمهی کذاب که در یمامه دعوی پیغمبری میکرد، فرونشانده شد.
ابوبکر را یار غار پیامبر میدانند. او نخستین مردی بود که اسلام را پذیرفت وی همهی دارائی خود را در راه پیشرفت آئین محمد(ص) صرف کرد، دختر خویش عایشه را به همسری پیامبر اسلام درآورد و در سختیها یار و یاور صمیم و با ارادت وی بود. ابوبکر در ماه جمادیالاخر سال سیزدهم هجرت چشم از جهان فروبست.
علت تشکیل سقیفه
بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنیساعده دور هم گرد آمده بودند، به خوبی نشان میدهد که چگونه در آن روز اسرار هویدا گشت و بار دیگر عصبیتهای قومی و عشیرهای و افکار جاهلی از لابلای گفتگوهای یاران پیامبر خود را نشان داد و روشن گردید که هنوز تربیتهای اسلامی در اعماق دل آنان نفوذ نکرده و اسلام جز سرپوشی بر چهره کریه جاهلیت، چیزی نبوده است.
بررسی این واقعه تاریخی به خوبی میرساند که هدف از آن اجتماع، هدف از آن سخنرانیها و پرخاشها، جز منفعتطلبی و سودجویی چیز دیگری نبود و هر فردی کوشش میکرد که لباس خلافت را که باید بر اندام شایستهترین فرد از امت پوشیده شود، بر اندام خود بپوشد.
چیزی که در آن انجمن مطرح نبود، مصالح اسلام و مسلمانان بود و یا جستجوی شایستهترین فرد از امت که با تدبیر خردمندانه و دانش وسیع و روح بزرگ و اخلاق پسندیده خود، بتواند کشتی شکسته اسلام را به ساحل نجات رهبری کند.
مرحوم استاد مظفر در السقیفه مینویسد:
در بحث گذشته دیدیم که خدمت ممتازی که انصار به اسلام کرده بودند به خیالشان انداخته بود که در خلافت یا در زمامداری مسلمین ذیحقند و این حقیقت را ما از زبان نامزد خلافت از طرف انصار (سعدبن عباده) در خطبهای که آن روز ایراد کرد، میفهمیم.
به اضافه اینکه از آن بیم داشتند که امر خلافت در بست در اختیار کسانی قرار گیرد که انصار فرزند و پدر و برادرشان را کشته بودند. با این اعتقاد که مساله از دست اهلش خارج شده است و همان گونه که گذشت دلیل بر این مطلب اخیر این است که پس از آنکه ناامید شدند، خواستند با علی(ع) بیعت کنند.
ما از مجموعه آنچه گذشت میفهمیم که اینها در این کوشش بیشتر از آنکه مهاجم باشند، مدافع بودند. حالت دفاعی همیشه از احساس ضعف و ناکامی به وجود میآید و این احساس برای کسانی که بخواهند در زندگی پیروز شوند، بزرگترین درد روحی است زیرا بر اثر آن، تصمیم و اراده ضعیف و سست میگردد و در رای و تدبیر شخصی، اضطراب پیدا میشود و همه این احوال در اجتماع سقیفه در چهره انصار ظاهر و هویدا بود. شاهد بر این مدعا این است که بین خود انصار انشعاب روی داد و در برابر دشمنانشان عقبنشینی اختیار کردند و حتی بیشتر از اینها پیش از آنکه کسی با آنان به منازعه برخیزد، یعنی پیش از آمدن مهاجرین در اجتماع آنان، حاضر شده بودند که در امر خلافت به طریق شرکت عمل کنند و سخنگوی آنان چنین گفت:
وقتی که با ما منازعه کنند، خواهیم گفت: «یک امیر از ما و یک امیر از شما و هرگز به چیزی کمتر از این حاضر نخواهیم شد» که سعد پس از این سخن گفت: «هذا اول الوهن» یعنی: «این اولین گام شکست است» حقیقت این است که این گفته، اول و آخر شکست آنان بود.
این حالت یعنی اینکه حاضر بودند خلافت را با شرکت دیگران متصدی شوند، حتی بعد از آمدن مهاجرین نیز ادامه یافت و علیرغم تذکر سعد که «این اولین شکست است» باز این کلمه را تکرار کردند.
این گفته در ضمن حاکی از آن است که انصار دارای روحیههایی بزرگ و با گذشت و مردمانی نرمخو بودهاند و این مطلب نیز صدق میکند که اینان پیش از آنکه مهاجم باشند، حالت دفاعی داشتند و خلافت و پیشوایی را برای آن نمیخواستند که مالک مقدرات و شؤون امت گردند، بلکه منظورشان این بود که زیان و صدمه کسانی را که از صدمهشان بیم داشتند، دفع کنند.
ایشان در قسمت اول این بحث مینویسد:
ما در بحث سابق کوشش کردیم متشبث به چیزهایی شویم که سوء نیت را از انصار برطرف کند ولی مطمئنیم که آنچه از طرف انصار گفتیم، چیزی خارج از یک سری وسوسههایی که بالاخره کار شخص را از نقطهنظر دینی تجویز نمیکند، نبود ولی امید ما این است که انصار در کاری که کردهاند، معذور باشند تا ما عده فراوانی از صحابه را گمراه ندانیم.
اما در وسع ما نیست که این کار انصار را فی نفسه صحیح بدانیم، اعم از آنکه سوءنیت داشته یا نداشتهاند، زیرا مادام که فرض کنیم حقیقتی از لحاظ نص راجع به امام وجود داشته بنابراین این گونه خودرایی و پیشدستی که انصار در عقد اجتماع خویش به خرج دادند، نمیتواند چیزی خارج از خیانت به اسلام و تفریط بی مجوز در حقوق مسلمین به شمار آید، آن هم در موقعی که چنین فاجعه بزرگی هوش از اسلام برده و مسلمین هم از شدت مصیبت عقل از سرشان پریده و نمیدانند که از طرف عرب و دشمنان اسلام چه به روزشان خواهد آمد.
نظریه احمد حسین یعقوب
صاحب کتاب «نظریه عداله الصحابه» در دفاع از انصار آنچنان گام جلو نهاده که مساله را به گونهای دیگر بیان میکند. ایشان مینویسد:
اما راجع به انصار باید گفت که به طور قطع و یقین، همه آنها در سقیفه حاضر نبودند و چنان که به موجب نص شرعی، نخبگان انصار کسانی بودند که در جنگ بدر حضور داشتند گردهمایی انصار در سقیفه بدون حضور آنان امکانپذیر نبود و آن دو فردی که با مهاجرین سه گانه برخورد کردند (عویم بن ساعده و معن بن عدی) از جنگاوران بدر بودند و چنان که هدف از گردهمایی از نظر انصار انتخاب و تعیین خلیفه بوده، حداقل این دو تن بدری که آن موقع خارج از اجتماع عزاداران رسول اکرم(ص) بودند، در آن شرکت میکردند.
علاوه بر این، رسول اکرم (ص) جان به جان آفرین تسلیم نمود، در حالی که در میان خانه مبارک خود آرمیده بود. آیا پذیرفتنی است که انصار همگی او را رها کرده و آن هنگام ک عترت پاک آن حضرت، مهیای خاکسپاری او در ضریح مقدسش بودند، احدی از آنها برای وداع آن حضرتش نرفته باشد؟ این مطلبی است که قبول آن جز با تقلید کورکورانه ممکن و میسر نیست.
گذشته از اینها بر فرض که انصار همگی به خاطر انتخاب و تعیین خلیفه اجتماع کرده باشند، آنها مسالهدان بودند و به خوبی میدانستند که حضرت محمد(ص) از قریش است و ائمه طاهرین (ع) اصل و نسب قریشی دارند و احکام و ویژگیهای اهل بیت پیامبر(ص) را میشناختند و موقع نصب و معرفی ولی و خلیفه پیامبر(ص) در غدیرخم حضور داشتند. رسول اکرم(ص) سفارش علی(ع) و اهل بیت خود را به آنها کرده بود و یک بار در اجتماع آنها چنین فرمود:
«ای گروه انصار! آیا راهنمایی نکنم شما را به چیزی که اگر بدان چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد؟» همگی گفتند: چرا یا رسول الله! سپس آن حضرت فرمود: