واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درباره خلافت و امامت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

خلافت و امامت در کلام اسلامى

1- امامت، مهم‏ترین جایگاه بحث‏هاى کلامى بحث و گفت و گو درباره‏ى خلافت و امامت، یکى از مهم‏ترین و دیرین‏ترین بحث‏ها و گفت و گوهایى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله، درباره‏ى مسائل دیگرى اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفه‏ى امامت و خلافت، داراى ویژگى‏هاى بى مانندى بود. عبدالکریم شهرستانى، پس از اشاره به پاره‏اى از اختلافات و مباحثه‏هایى که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، مى‏گوید: پنجمین اختلاف آنان - که بزرگ‏ترین اختلاف میان امت اسلامى به شمار مى‏رود - اختلاف‏شان درباره‏ى امامت‏بود; زیرا، درباره‏ى هیچ یک از قواعد دینى، در هیچ زمانى، چنان نزاع و ستیزى که درباره‏ى امامت در گرفته است، رخ نداده است.وى، آن گاه به ماجرایى که در سقیفه‏ى بنى ساعده اتفاق افتاد، اشاره کرده، گفته است: مهاجران و انصار، درباره‏ى امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیرى از ما و امیرى از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را - که بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام، ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبى را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و درباره‏ى امامت ایراد کند، مى‏خواست‏سخن بگوید، ولى ابوبکر مانع شد و خود به سخنرانى پرداخت و پس از حمد و ثناى خداوند، مطالبى را ایراد کرد. عمر مى‏گوید: «او، همان چیزهایى را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او، از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که انصار مطلبى بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعت‏با ابوبکر، کارى شتاب زده و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردى دیگر، آن را تکرار کند، وى را بکشید. پس، هرگاه فردى بدون مشورت با مسلمانان با فرد دیگرى بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکنده‏اند، و قتل‏شان واجب است». شهرستانى، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعت‏با ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنى بر این که هر یک از مهاجران و انصار، رهبرى داشته باشند، دست‏برداشتند؟» . او مى‏گوید: انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمة من قریش; رهبران امت اسلامى، از قریش‏اند». آن گاه افزوده است: این، بیعتى بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز گروهى از بنى هاشم، و ابوسفیان از بنى امیه، و امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت.اینک، ما، در پى تحلیل و بررسى ماجراى سقیفه‏ى بنى ساعده نیستیم، غرض از نقل این مطلب، بیان اهمیت مسئله‏ى امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام است. این که انگیزه‏ى شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجه‏ى یاد شده، تفاوتى ایجاد نمى‏کند; زیرا، خواه، انگیزه‏ى آنان را حفظ اسلام و جلوگیرى از فتنه‏هاى احتمالى که اسلام و مسلمانان را تهدید مى‏کرد، بدانیم و خواه، مسئله‏ى مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویاى این حقیقت است که خلافت و امامت، مسئله‏اى مهم و اساسى است و از مسایل محورى در جهان اسلام به شمار مى‏رود. شرکت نکردن امام على علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکى، بدان جهت‏بود که وى، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در آن زمان بر هر امر دیگرى ترجیح مى‏داد و بر آن بود که در آن فاصله‏ى کوتاه، مسلمانان را خطرى تهدید نخواهد کرد، و دیگرى، این که به اعتقاد او، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حیات خود، براى چنین مسئله‏ى مهمى چاره اندیشى کرده و جانشین خود را در فرصت‏ها و مناسبت‏هاى مختلف - مانند غدیر خم - تعیین کرده است. بحث درباره‏ى امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخى نیست تا در شرح و تبیین یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایاى مهم دیگرى نیز دارد. این مسئله، با حیات فکرى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى امت اسلامى، رابطه‏اى استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجسته‏ى بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامى از همین ابعاد اساسى و سرنوشت‏ساز آن، ناشى مى‏شود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشن‏تر خواهد شد. در این جا یادآورى این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامى مى‏داند، ولى معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامى، آن را از فروع دین و احکام عملى اسلام مى‏شمارند. ریشه‏ى این دو دیدگاه، این است که از نظر شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب‏» قائل است، ولى مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان مى‏دانند و در تعیین امام، به «انتخاب‏» معتقد هستند. در بحث‏هاى آینده، در این باره، بیش‏تر سخن خواهیم گفت، یادآورى آن در این بحث، براى بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت آن، اختلافى ندارند; زیرا، از فروع دینى بودن، سبب نمى‏شود که مسئله‏اى اهمیت‏اش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولى این امر، با جایگاه مهم آن در آیین اسلام، منافات ندارد. البته، اعتقاد به این که امامت در زمره‏ى اصول عقاید دینى قرار دارد، منزلت و جایگاه بهترى را به مسئله‏ى امامت مى‏بخشد. 2- حقیقت امامتواژه‏ى امامت، در لغت، به معناى «رهبرى و پیشوایى‏» است و «امام‏» را «مقتدا و پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانى باشد یا چیزى دیگر. ابن فارس گفته است: «امام، فردى (یا چیزى) است که در کارها به او اقتدا مى‏شود، و پیامبر صلى الله علیه و آله امام و پیشواى همه‏ى امامان است، و خلیفه‏ى پیامبر، امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشواى مسلمانان است‏» . قرآن کریم، همان گونه که برخى از انسان‏ها را «امام‏» نامیده، کتاب آسمانى حضرت موسى علیه السلام را نیز «امام‏» خوانده است. درباره‏ى حضرت ابراهیم علیه السلام مى‏فرماید: «انى جاعلک للناس اماما» و درباره‏ى بندگان خاص الهى مى‏فرماید، آنان، از خداوند مى‏خواهند که آنان را پیشواى پرهیزگاران قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما» و درباره‏ى کتاب حضرت موسى علیه السلام مى‏فرماید: «و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة‏» قرآن کریم، «لوح محفوظ‏» را نیز «امام مبین‏» دانسته و فرموده است: «وکل شى‏ء احصیناه فى امام مبین‏» متکلمان اسلامى، امامت را به «ریاست و رهبرى جامعه‏ى اسلامى در زمینه‏ى امور دنیوى و دینى‏» تعریف کرده‏اند. نمونه‏هایى از تعاریف آنان را ذیلا یادآور مى‏شویم: 1- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف; امامت، رهبرى عمومى و بالاصالة در زمینه‏ى امور دین و دنیا در سراى تکلیف است. 2- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا بالاصالة; امامت، رهبرى عمومى و بالاصاله (در مقابل بالنیابة) در امور دینى و دنیوى است. 3- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى صلى الله علیه و آله; امامت، رهبرى عمومى مسلمانان در اموردینى و دنیوى به عنوان نیابت از پیامبر است. نیابى بودن امامت نسبت‏به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم با اصالى بودن آن نسبت‏به دیگر مسلمانان - چنان که در تعریف قبل آمده است - منافات ندارد.



خرید و دانلود تحقیق درباره  خلافت و امامت


تحقیق درباره خلافت مامون

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

عبد الله ابوالعباس مأمون به سال 170 در آنشب که عم وى هادى بمرد تولد یافت مادرش کنیزکى بود مراجل نام. بیست و سه ساله بود که هارون وى را ولیعهد دوم کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان بدو سپرد پس از مرگ هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.

مأمون در رى بود که کار خلافت وى سرگرفت و تا سال 204 به خراسان بود آنگاه به بغداد آمد.

اختلاف امین و مأمون

هارون در سال‏هاى پایانى عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود.به روایت، دینورى، هارون از زبان موسى بن جعفر ـ ع ـ پیشگویى خاصى درباره اختلاف این دو برادر شنیده بود.به دلیل همین نگرانى زمانى که به خراسان مى‏رفت، بار دیگر براى مأمون از همه شخصیت‏هاى لشکرى و کشورى بیعت گرفت، تا مبادا امین مشکلى براى او ایجاد کند.این تأکیدهاى هارون، بعدها به نفع مأمون تمام شد.زیرا بسیارى از کسانى که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر به اطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.

حتى پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پى جذب شخصیت‏هاى مهم از جمله فضل بن ربیع وزیر هارون براى خلع مأمون بود.اندکى پس از مرگ هارون، فعالیت جدى‏ترى شد.اما از آن جا که مأمون در مرو و امین در بغداد بود، دایره اختلاف به آرامى گسترد.فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش مى‏کرد، ولى فضل بن سهل، دستیار مأمون در جهت عکس وى مى‏کوشید .روشن بود که تخلف از سوى امین است و وى نمى‏بایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشى در جهت مقدم داشتن فرزندش موسى بر مأمون و در نهایت خلع برادرش از خلافت صورت دهد.امین تلاش فراوانى کرد تا مسأله را به آرامى تمام کند، اما مأمون که مشاوران قدرتمندى داشت و از حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتن خواست امین سرباز زد.از سال 195 رسما نام مأمون از خطبه‏ها و سکه‏ها حذف و نام موسى فرزند امین جاى آن نشست.به موازات دو وزیر، که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامى از دو سوى رو در روى هم قرار گرفتند: یکى على بن عیسى بن ماهان بود که مى‏بایست از سوى امین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند، دیگرى، طاهر بن حسین معروف به ذو الیمینین بود که مى‏بایست راه را بر وى سد مى‏کرد.

آشکار بود که منطقه عراق و ایران یک بار دیگر رو در روى هم قرار مى‏گرفتند.بعدها، سنیان افراطى، امین را خلیفه‏اى مطلوب که جانبدار اهل سنت بود، معرفى کردند و مأمون را فردى منحرف و اهل بدعت، زیرا از معتزلیان دفاع مى‏کرد.صورت دیگر قضیه، عربى و عجمى بودن ماجراست .البته تأکید بر این مسأله به عنوان محور تعیین کننده چندان صحیح نیست، اما به هر روى نقشى در این اختلاف دارد که قابل چشم پوشى نیست.

دو سپاه در نزدیکى رى با یکدیگر درگیر شدند، در حالى که شمار سپاه طاهر بسیار اندک بود .مقاومت آنها سپاه بغداد را درهم شکست.على بن عیسى که فریاد سر داده از سپاهش مى‏خواست که مقاومت کنند، با تیر یکى از سپاهیان خراسان کشته و سرش جدا شد.بدین ترتیب کار سپاه بغداد تمام شد.در بى‏توجهى امین به کار لشکر همین بس که نوشته‏اند که وقتى خبر شکست على بن عیسى رسید در حال ماهیگیرى بود.بدون توجه به خبر کسى که خبر آورده بود، گفت: ساکت باش! من هنوز یک ماهى نگرفته‏ام!

درگیرى بعدى در همدان بود که بار دیگر سپاه بغداد شکست خورد.پس از این شکستها بود که به مشورت فضل بن سهل، مأمون در سال 196 اعلان خلافت کرد.به تدریج طاهر بر بخشهایى از عراق از جمله واسط و مدائن تسلط یافت.محاصره بغداد در سال 197 آغاز شد و طاهر در سال بعد توانست بغداد را به تصرف خود درآورده و امین را به قتل برساند.مأمون از سال 198 خلیفه رسمى شد و مدت بیست سال خلافت کرد.

یکى از مهم‏ترین آثار این تحول، افزایش نقش خراسان در تحولات جهان اسلام بود.زمانى که مأمون به شام رفت، فردى از شامیان مکرر نزد وى آمده مى‏گفت: همان طور که به عجم خراسان نظر دارى به عرب شام هم نظرى بیفکن! روى کار آمدن مأمون، موجب گردید سلسله طاهریان به عنوان نخستین سلسله نیمه مستقل کارش را در خراسان آغاز کند، و این از نتایج این تحول به حساب مى‏آید.

در این زمان تأکید بر نژاد ایرانى در برابر عرب چندان مفهومى ندارد.مهم آن بود که جمعیت ساکن در خراسان که ترکیبى از عرب و عجم بود، به نوعى احساس جدایى از بغداد را داشت.درست همان طور که زبان پهلوى به مرور به فارسى درى، (1) تبدیل شد و ترکیبى از فارسى و عربى به وجود آمد، نژادى ترکیبى از اعراب ساکن در خراسان و ایرانیان کهن پدید آمد که احساس استقلال داشته و به تدریج ایرانى نامیده شد.



خرید و دانلود تحقیق درباره  خلافت مامون


تحقیق درباره خلافت انسان در قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

خلافت انسان در قرآن

اگر آدمی بخواهد دقیقاً بفهمد که انسان چگونه موجودی است واز کجا آمده و برای چه در این دنیا و در این زمین قرار داده شده و به سوی چه هدفی باید حرکت کند لازم و ضروری است که داستان حضرت آدم(ع)را از منظر قرآن و عترت علیهم السلام بررسی نماید چرا که آدم(ع)اولین نماینده از نسل بزرگ بشریت است و نظام رفتاری خداوند با او که از برنامه خداوندی نشأت می گیرد به نوعی بیانگر نظام رفتاری خداوند با همه بشریت است و در خلال این برنامه و رفتارها می توان دریافت که انسان چگونه موجودی است و از کجا آمده؟ و برای چه دراین دنیا و در این زمین قرار داده شده؟ و به سوی چه هدفی باید در حرکت باشد؟

در بین همه مقوله ها و موضوعات مرتبط با حضرت آدم(ع)یکی از موضوعاتی که شاید نسبت به بقیه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و با فهم صحیح آن می توان به بسیاری از سوالات کلیدی انسانها پاسخ داد موضوع خلیفه است.که در داستان آدم (ع)بسیار پررنگ است و بسیار جلب توجه می کند.اینکه خداوند آدم(ع)را به عنوان خلیفه خود معرفی می کند این خلیفه به چه معنا است؟و این خلیفه چه وظایفی را دارد؟

قبل از پرداختن به تعریف لغوی خلیفه ابتدا باید ببینیم که خداوند این موضوع را برای اولین بار در چه سوره و چه آیه ای طرح نموده سپس با توجه به آیه مورد نظر و نیز آیات مرتبط در قبل و بعد آن مفهوم خلیفه را استخراج نموده و بر اساس این مفهوم ترجمه لغوی مناسبی برای خلیفه ارائه دهیم.

اولین باری که خداوند واژه خلیفه را برای آدم مطرح می نماید در سوره بقره آیه 30 می باشد با کمی بررسی و دقت در می یابیم که آیات 29 الی 38 سوره بقره درباره مفهوم خلیفه سخن بسیار دارد و با توجه و تدبر در این آیات می توانیم مفهوم خلیفه را بهتر بدست آوریم لذا مفهوم خلیفه را با توجه به آیات 29 الی 38 سوره بقره تحت عناوین زیر مطرح می نماییم.

1- جمیع آنچه را که خداوند در زمین خلق نموده برای خلیفه و خلیفه شدن آفریده است.

خداوند در آیات 29 سوره بقره می فرماید:هوَ الّذی خَلَقََ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعا:او کسی است که آفریده برای شما آنچه را که در زمین است - سوالی می کنیم منظور خداوند از شما (کُم)که همه چیز در زمین برای آنها آفریده شده چه کسانی هستند؟خداوند پس از این بیان بلافاصله در آیه بعدی موضوع خلیفه را مطرح می نماید.

وَاِذ قالَ رَبُّکَ لِلملائِکَه اِنّی جاعِلٌ فی الاَرض خلیفه: و زمانی که پروردگارت به ملائک گفت همانا من می خواهم در زمین خلیفه قرار دهم و نیز با توجه به واو عطف در ابتدای آیه 30 که ارتباط مفهومی با آیه 29 رابیان می کند همچنین واژه مشترک فِی اَلاَرض در دو آیه می توان دریافت منظور خداوند از (کُم)در آیه 29 همان خلیفه در آیه 30 است و چون ضمیر جمع(کُم)آمده این مفهوم نیز برداشت می‌شود که خداوند هر آنچه را که در زمین آفریده برای کسانی است که در جهت خلیفه شدن گام بر می دارند.سپس خداوند آنها را بعنوان خلیفه خود در زمین قرار می دهد.

2- خداوند،خلیفه را بر می گزیند و به خلافت منصوب می نماید.

بر اساس آیه 30 سوره بقره این خداوند است که موضوع خلیفه را مطرح و او را برمی گزیند آنجا که به ملائک می فرماید: وَاِذ قالَ رَبُّکَ لِلملائِکَه اِنّی جاعِلٌ فی الاَرض خلیفه:و زمانی که پروردگارت به ملائک گفت همانا من در زمین خلیفه قرار می دهم.

3- خلیفه باید ربوبیّت خدا را خلافت کند یعنی خلیفه ربّ باشد و چون محصول ربوبیت تربیت است پس وظیفه خلیفه تربیت است.

خداوند از اسماء و صفات بسیاری بر خوردار است و هر زمان که بخواهد کاری انجام دهد از طریق یکی از اسماء یا صفاتش آنرا انجام می دهد.باتوجه به آیه 30 سوره بقره درمی یابیم که خداوند با ربوبیتش می خواهد خلافت را ایجاد کند چرا که می فرماید: وَاِذ قالَ رَبُّکَ و زمانی که گفت ربِّ تو وچون خداوند از باب ربوبیت خود سخن گفته و بعد موضوع خلیفه را مطرح می نماید و می توان فهمید که ارتباطی بین واژه رب و خلیفه وجود دارد و این خلیفه باید خلیفه ربوبیت خداوند باشد.و چون محصول ربوبیت،تربیت است پس اسن خلیفه باید مربی باشدو به تربیت بپردازد.

4- خلیفه از جنس انسان است و انسان ظرف مناسبی برای خلافت است.

پر واضح است که موضوع خلیفه در این آیات درباره آدم(ع)است و چون آدم(ع)از جنس انسان است پس خلیفه باید از جنس انسان باشد همچنین این موضوع با خطاب به ملائکه مطرح می شود و آنان عکس العمل نشان می دهند و خود را سزاوار خلافت می دانند که می گویند:وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِک وَ نُقَدِسُ لَک :و ما تو را تسبیح و تقدیس و تحمید می کنیم و خداوند در پاسخ به آنها می فرماید:اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَموُن یعنی من چیزی را می دانم که شما نمی دانید سپس وَعَلََّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها مطرح می شود در نتیجه این انسان است که می تواند ظرف مناسبی برای خلافت ربوبیت باشد.

5- شأن انسانی که خلیفه است از شأن همه ملائک نزد خدا برتر و بالاتر است.

چون خداوند موضوع خلیفه را با خطاب به ملائک مطرح می کند و به آنها می فرماید که شما خلیفه من نیستید و خلیفه من از جنس انسان است و این خلیفه ویژگی هایی دارد که شما ندارید و نیز ظرف مناسبی برای خلافت من است که شمای ملائک اینگونه نیستید و در آیات بعدی با طرح موضوع انباء آدم(ع)به ملائک و در نهایت سجده ملائک به آدم(ع)در می یابیم که این انسانی که قرار است خلیفه رب باشد و شأن و جایگاهش نزد خدا از همه ملائک برتر و بالاتر است.

6- خلیفه در زمین خلافت می کند و به بیانی دقیق تر مرکز فرماندهی خلیفه در زمین است.

خداوند اصرار دارد که با کلمات جاعِلٌ فی الاَرض در آیه 30 بفهماند که خلیفه در زمین خلافت می کند چرا که قیدجعل به زمین(فِی اَلارض) برمیگردد نه به خلیفه وجالب است که با طرح موضوع خلیفه در بین ملائک و انباءآدم(ع)به ملائک و سجده ملائک به آدم(ع)به این مفهوم جلب توجه‌ می‌کندکه محدوده خلافت خلیفه فقط زمین نیست و این خلافت در عوالم دیگر نیز جاری است چون ملائکه از جنس عالم برزخ هستند پس حداقل این خلافت محدوده عالم برزخ به پایین است درنتیجه زمین می شود مرکز خلافت خلیفه و مرکز فرماندهی خلیفه.

7- خلیفه اهل فساد و خونریزی نیست.

ملائکه پس از بیان خداوند دربارۀ خلیفه قرار دادن انسان در زمین عکس العمل نشان داده و بعنوان اولین بیان می گویند:اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِِّماء:آیا در زمین کسی را قرار می دهی که فساد می کند و خونریزی می نماید.چون خداوند این بیان ملائکه را رد نمی نماید می



خرید و دانلود تحقیق درباره  خلافت انسان در قرآن


مقاله درباره خلافت امویان و عباسیان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

خلافت امویان و عباسیان

پس از شهادت حضرت علی(‌ع )‌ در رمضان سال 40 هجری و خلافت کوتاه مدت حضرت امام حسن (‌ع‌)‌ و صلح او با معاویه، خلافت بر معاویه بن ابی سفیان که از خاندن بنی امیه بود مسلم گردید. معاویه از سالهای پیش ، یعنی تقریبا از همان اوایل فتح شام و فلسطین از سوی عمر و بعد از سوی عثمان، والی دمشق بود. وی،‌ پایه های حکومت خود را در شام استوار ساخته بود. به همین سبب، توانست پس از قتل عثمان با حضرت علی (‌ع)‌ مخالفت کند و در برابر او بایستد. سرانجام، پس از جنگ صفین و ضعف قوای کوفه، حکومت خود را بر مصر نیز مسجل سازد. پس از آنکه معاویه به خلافت رسید، تحکیم اساس حکومت بنی امیه را آغاز کرد و برای پسرش یزید، از بزرگان و اشراف به استثنای چندتن از جمله ، حسین بن علی (‌ع ) و عبداله بن زبیر بیعت گرفت. او در سیاست خارجی هم موفق بود و بر متصرفات مسلمانان در ولایتهای تابع دولت بیزانس افزود. همچنین، نیروی دریای مهمی نیز در مدیترانه به بوجود آورد. معاویه با جلب افرادی مانند زیادبن ابیه و مغیره بن شعبه و عمرو عاص قدرت بنی امیه را در سرتاسر عالم اسلامی بسط داد .  ر

اگر چه این بسط و استحکام به قیمت زیرپا نهادن بسیاری از اصول اسلامی، از جمله ارثی ساختن خلافت و تبدیل دستگاه خلافت به سلطنت و پادشاهی و تعیین مبلغان برای تحقیر و توهین خاندان حضرت رسول اکرم (‌ص)‌ و غیر آن تمام شد. معاویه در سال 60 هجری از دنیا رفت و خلافت پسرش یزید با کارهای خلافی، از قبیل قتل حسین بن علی ( ع ) و محاصره مکه آغاز شد ولی مدت زیادی به طول نینجامید و سرانجام یزید در سال 64 هجری در گذشت.   . پس از وی در نتیجه حوادثی خلافت بنی امیه به شاخه " مروانیان " انتقال یافت عبدالملک بن مروان پس از کشتن عبدالله بن زبیر، خلیفه مسلم و بلامنازع گردید . همچنین ، با مسلط ساختن مرد سفاک آهنینی مانند حجاج بن یوسف ثقفی، حکومت بنی امیه را استحکامی تازه بخشید. حکومت اسلامی در زمان خلافت عبدالملک و ولیدبن عبدالملک، به منتهای وسعت خود رسید. "قتیبه بن مسلم باهلی"‌ سردار حجاج، بلاد شمالی خراسان و خوارزم و ماوراءالنهر و سغد را که مرکز آن سمرقند بود فتح کرد و تا نزدیکیهای کاشغر پیش رفت. همچنین، در زمان حجاج ایالت سند هم فتح شد. در جانب مغرب، مسلمانان تا سواحل اقیانوس اطلس پیش رفتند و اندلس (‌جنوب اسپانیا )‌ را متصرف شدند. طی خلافت نود ساله بنی امیه، اوضاع اجتماعی ایران دگرگون شد و اکثریت عظیم ایرانیان، دین اسلام را پذیرفتند. اما، ایرانیان تحقیر و توهین سرداران عرب را که از خود حکام بنی امیه الهام می گرفتند تحمل نکردند. مردم خراسان با استفاده از خصومت میان قبایل عرب حاکم بر خراسان و ماورالنهر، جانب داعیان و مبلغان بنی عباس را گرفتند. بنی عباس به سبب خویشاوندوی نزدیکتر با حضرت رسول اکرم (‌ص )‌ خود را برای خلافت و حکومت شایسته تر می دیدند. در این راستا، ابومسلم سردار ایرانی توانست با حمایت ایرانیان و قبایل عرب مخالف، حکومت بنی امیه را سرنگون سازد و عباسیان را به قدرت برساند. بنی امیه در زمان حکومت عبدالملک و ولید و هشام ، تنها در اثر توفیق در فتوحات شرق و غرب و سیاست داخلی مبنی بر فشار بسیار زیاد بر طبقات مردم، توانستند به حکومت خودادامه دهند. فشار حکام و والیان تعیین شده از سوی آنان، مردم عراق و ایران را ناراضی ساخت. همچنین، بی اعتنایی بعضی از آنان به اصول دین اسلام موجبات ناخشنودی اهل دین و تقوا را فراهم آورد. سیاست مالی و اداری آنان نیز در سرزمینهای مفتوح و مغلوب موفق نبود. مهمتر آنکه طرفداری آنان از عصبیت عربی و تحقیر ملل مغلوب که همه را موالی (‌یعنی بندگان)خود می دانستند، به تدریج مایه های عصیان و قیام را به خصوص در ایران و خراسان فراهم ساخت. سال 132 هجری، پایان حکومت نود ساله بنی امیه و آغاز حکومت بنی عباس است. از این سال، خلافت و قدرت شرعی و صوری ایشان در حدود پانصد سال ادامه یافت. لازم به ذکر است که قدرت واقعی ایشان، گاهی به حدود عراق و بین النهرین محدود می شد و حتی، گاهی در خود بغداد نیز از قدرت و اعتبار محروم بودند .  ر

اگر چه منصور – خلیفه دوم عباسی – با قتل " ابو مسلم خراسانی " ناسپاسی خود را به این سردار بزرگ ظاهر ساخت، ولی برای استوار ساختن قدرت خود از این کار ناگزیر بود. با قتل ابومسلم، نه تنها نفوذ ایرانیان که آغاز شده بود از میان نرفت، بلکه با ورود دبیران و وزیران ایرانی در دستگاه خلافت عباسی، نفوذ فرهنگی و سیاسی ایرانیان گسترش بیشتری نیز یافت. قتل برمکیان هم که از خاندان اصیل ایرانی بودند، نتوانست جلو آن نفوذ را بگیرد درقرن سوم هجری، عنصر مهم دیگری وارد حکومت اسلامی شد. آن عنصر مهم، ترکان بودند که به صورت غلامان جنگی در دستگاه حکومتی وارد شدند و به تدریج، قدرت نظامی را از قوم غالب عرب گرفتند.  این نفوذ تا بدان جا ادامه یافت که عزل و نصب خلفا هم به دست آنان انجام می گرفت و هیچ خلیفه ای بی رضایت ایشان، نمی توانست کاری بکند .  ر

این قدرت غلامان ترک در قرن چهارم متوقف شد و قدرت سیاسی و نظامی به دست "دیلمیان" که ایرانی بودند افتاد. با آمدن سلجوقیان، قدرت نظامی و سیاسی ترکان در عالم اسلامی، به طور قطع مسلم و مسجل گردید. در این زمان، ایرانیان به اداره امور مالی و دیوانی دستگاههای حکومتی پرداختند. اما، ‌فرهنگ نوپا و نوبنیاد اسلامی به صورت عمده در دست ایرانیان بود. اگر چه ماده اصلی آن،‌ قرآن و حدیث و زبان عربی و ماده مهم فکری آن یونانی بود. اما پرچمداران این فرهنگ در همه شاخه ها ایرانیان بودند. ایرانیان با اتکاء به  فرهنگ قدیم و با اتکاء به گذشته نیرومند سیاسی، ملیت خود را در داخل حکومت اسلامی حفظ کردند. ایشان بر خلاف ملل مغلوب دیگر ، نه تنها در ملیت عرب مستهلک نشدند، بلکه ادبیات ملی بسیار غنی خود . را نیز به وجود آوردند .

ویژگی های فتنه بنی امیه از نظر امام علی علیه السلام

در نهج البلاغه امام علی علیه السلام خطبه ای دارد که اول آن راجع به خوارج است که در اواخر عمرشان انشاء کرده اند. می فرمایند: «فانا فقات عین الفتنه»؛ من بودم که چشم فتنه را در آوردم (مقصود داستان خوارج است)، یک مرتبه در وسط کلام گریز می زنند به بنی امیه: «الا و ان اخوف الفتن عندی علیکم، فتنه بنی امیه فانها فتنه عمیاء مظلمه»؛ ولی فتنه و داستان خوارج آنقدر خطر بزرگی نیست، یعنی بزرگ است اما از آن بزرگتر و خطرناکتر، فتنه بنی امیه است. (نهج البلاغه، خطبه 93) درباره فتنه بنی امیه ایشان کلمات زیادی دارند. یکی از خصوصیاتی که علی علیه السلام برای بنی امیه ذکر می کند این است که می گوید مساوات اسلامی به دست اینها بکلی پایمال خواهد شد و آنچه که اسلام آورده بود که مردم همه برابر یکدیگر هستند دیگر در دوره بنی امیه وجود نخواهد داشت. مردم تقسیم خواهند شد به آقا و بنده و شما (مردم)، بنده آنها در عمل خواهید بود. در جمله ای چنین می فرماید: «حتی لا یکون انتصار احدکم منهم الا کانتصار العبد من ربه»؛ که خلاصه اش این است که برخورد شما با اینها شبیه برخورد یک بنده با آقا خواهد بود، آنها همه آقا خواهند بود و شما حکم برده و بنده را خواهید داشت، که در این زمینه مطلب خیلی زیاد است. (نهج البلاغه خطبه 93) دوم چیزی که باز در کلمات امیرالمؤمنین، در پیش بینی های ایشان آمده است که بعد رخ داد، سر به نیست شدن، به اصطلاح روشنفکران بعد از ایشان است. تعبیر حضرت چنین است: «عمت خطتها و خصت بلیتها»؛ این بلیه ای است که همه جا را می گیرد ولی گرفتاریهایش اختصاص به یک طبقه معین پیدا می کند. (همان مأخذ) تعبیر حضرت تعبیر بسیار عالی و خوبی است. این طور می فرمایند: «و اصاب البلاء من ابصر فیها، و اخطا البلاء من عمی عنها»؛ هر کس که بصیرتی داشته باشد و به قول امروز روشنفکر باشد، هر کس که فهم و درکی داشته باشد، این بلا و فتنه، او را می گیرد. زیرا نمی خواهند آدم چیز فهمی وجود داشته باشد. (همان مأخذ) و تاریخ نشان می دهد که بنی امیه افراد به اصطلاح روشنفکر و دراک آن زمان را درست مثل مرغی که دانه ها را جمع بکند، یکی یکی جمع می کردند و سر به نیست می نمودند. و چه قتلهای فجیعی در این زمینه انجام دادند. مسئله سوم، هتک حرمتهای الهی است. دیگر حرامی باقی نمی ماند مگر اینکه اینها مرتکب خواهند شد و عقد و بسته ای از اسلام باقی نمی ماند جز اینکه باز می کنند؛ «لا یدعو لله محرما الا استحلوه و لا عقدا الا حلوه» (نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 98(. چهارم اینکه مسئله به این جا پایان نمی گیرد، بلکه عملا با اسلام مخالفت می کنند و برای اینکه مردم را واژگونه



خرید و دانلود مقاله درباره خلافت امویان و عباسیان


تحقیق درباره چند شاعر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 46

 

جامی مدتها خلافت طریقت نقشبندیه را به عهده داشت. جامی معاصر سلطان حسین بایقرا و وزیر دانشمندش امیر علیشیر نوائی بود که وی را مورد تفقد قرار داده اند.

جامی سفرهای زیادی به بلاد مختلف کرده است از جمله هرات و سمرقند که از مراکز علوم اسلامی و ادبیات ایرانی بوده اند، وی تبحر زیادی در علوم دینی و تصوف داشت سپس در عالم عرفان به کسب مقامات معنوی نائل آمد.

علاوه بر دیوان اشعار و غزلیات، آثار ذیل از وی بجا مانده است:

هفت اورنگ ـ سلسله الذهب ـ سلامان و ابسال ـ تحفه الحرار ـ سبحه الابرار ـ یوسف و زلیخا ـ لیلی و مجنون ـ خردنامة اسکندری ـ نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص ـ نفحات الانس ـ لوامع ـ لوایح ـ شواهد النبوه ـ اشعه اللمعات ـ بهارستان.

اشعار و افکار جامی در ادبیات هند و عثمانی بسیار بود، بطوریکه اولین بنای ادبیات عثمانی بر آثار و افکار وی گذاشته شد و سلاطینی مانند سلطان محمد فاتح و بایزید دوم به وی توجه و ارادتی خاص داشته و با او مکاتبه می کردند.

ابیاتی از ساقی نامه وی نقل می شوند:

دلا، دیدة دوربین برگشای در این دیر دیرینة دیر پای

بعبرت نظر کن که گردون چه کرد فریدون کجا رفت و قارون چه کرد؟

پی گنج بردند بسیار رنج کنون خاک ریزند بر سر چو گنج

بمردار جویی چو کرکس مباش گرفتار هر ناکس و کس مباش

حافظ( 726 791 ه ـ ق)

شمس الدین محمد بهاء الدین شیرازی ملقب به لسان الغیب که بعلت از حفظ داشتن قرآن متخلص به حافظ گردیده در شیراز متولد شد، پدرش از اهالی اصفهان و مادرش اهل کازرون بود.

حافظ به تحصیل علوم در زادگاه خود پرداخت و در مجالس درس بزرگان حاضر و کسب فیض نمود و در علوم به مقام رفیع رسید. حافظ در اشعار خود گوید:

عشقت رسد بفریاد ار خود بسان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

و یا:

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری

وی معاصر سلسله آل مظفر و اوایل حکومت تیموریان بوده است و از آل مظفر، بخصوص شاه شجاع را مدح گفته است، اغتشاشات و نابسامانی های آن دوران در برخی از اشعار حافظ اثر گذاشته است، منجمله:

این چه شوریست که در دور قمر می بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم

و یا

در میخانه ببستند خدایا مپسند

که در خانه تزویر و ریا بگشایند

وفات خواجه به سال 791 ه ـ ق یعنی صد سال بعد از وفات سعدی در شیراز اتفاق افتاد و در خاک مصلی به خاک سپرده شده.

شاعری ماده تاریخ وفات حافظ را در همان عبارت« خاک مصلی» یافته و گفته است:

چراغ اهل معنی خواجه حافظ

که شمعی بود از نور تجلی

چو در خاک مصلی یافت منزل

بجو تاریخش از خاک مصلی

( که عبارت خاک مصلی بحساب ابجد 791 می شود).

حافظ دو مثنوی کوتاه و چند قطعه رباعی سروده و بقیه اشعار او غزل هستند غزلیاتی که آمیخته با عشق و عرفان بوده و در ادبیات ایران بی نظیرند.

انتخاب غزل از دیوان حافظ بسیار مشکل است، چه تمام غزلیات او شیوا و دارای معانی عارفانه و عاشقانه اند و تقریباً خانه ای نیست که دیوان حافظ را در بر نداشته باشد.

سخن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند



خرید و دانلود تحقیق درباره چند شاعر