واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق در مورد رابطه محب1ت و خلاقیت در کودک

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 10 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

مقدمه

رابطه محبت آمیز و محترمانه پدر و مادر با یکدیگر و با فرزندان، زمینه‌ساز بروز خلاقیت در آن‌هاست

توجه کردن به جزئی‌ترین حرکات، حرف‌ها و مهارت‌های فرزند که معمولا از دید والدین پنهان مانده است نیز در بروز خلاقیت در نوجوان نقش موثری دارد.

تقویت اعتماد به نفس در فرزندان از طریق شنیدن فعال و بازتاب احساس و عقیده وی نیز زمینه بروز خلاقیت در نوجوان را فراهم می‌کند.

موثرو ماندگارترین تشویق را چهره شاداب و لحن ملایم و مهربان والدین است، تشویق‌ها و تحسین‌ها باید متوجه رفتارها و حرف‌های مشخص باشد و به صورت صفت‌های کلی بیان نشود.

بهترین تشویق‌ها و تحسین‌ها نوع غیر مستقیم آن است که شامل گفتن خوبی‌های فرزندان به فامیل و دوستان و ایجاد تصویر مثبت اجتماعی از وی است.

والدین حتی در صورت شکست و افت درسی فرزندان خود پس از واگذاری مسئولیت‌های شخصی به آن‌ها نباید به سرزنش، تحقیر، انتقاد، مقایسه، منت گذاشتن، نصیحت کردن و تهدید وی بپردازند بلکه باید به توجه عاطفی خود ادامه دهند.

در این شرایط والدین باید نکات مثبت فرزندان خود را برجسته کنند و فضایی از مهربانی، صمیمیت، احترام و اعتماد را در محیط خانواده بوجود آورند تا بتدریج شاهد خلاقیت‌های بی‌نظیر بچه‌ها در غلبه بر شکست‌ها و رسیدن به استقلال و خودکفایی باشند.

تذکر مداوم، سرزنش، نصیحت کردن، پیش بینی‌های منفی و گله و شکایت دائمی و انتظارات زیاد و تلاش برای تغییر فرزند بدون ایجاد زمینه‌های مناسب به هر نیتی که باشد سبب اصلاح رفتار نوجوان نمی‌شود، زیرا، خواسته‌ها و انتظارات ما زمانی از سوی دیگری پذیرفته می‌شود که در بخش مثبت ذهن وی جاری شود.

ضرورت توجه به خلاقیت در کودکان و نوجوانان

به موازات گسترش علوم در زمینه های مختلف ،مطالب علمی در اثر پدیده انفجار اطلاعات ، در طول مدت کوتاهی اهمیت نخستین خود را از دست داده و به اطلاعاتی کم اهمیت و دست دوم تبدیل می شوند.

در جهان امروز بالاترین و بهترین تولید برای کشورهایی که بخواهند حرف اول را در دنیا داشته باشند تولید فکر نو و ایده است و این امر به خوبی ضرورت توجه به خلاقیت و پرورش آن را در کودکان و نوجوانان نشان می دهد.

خلاقیت موهبتی است که در تمام انسان ها بالقوه موجود است اما ظهور و گسترش آن مستلزم شرایط مناسب است .

لفرانکویس خلاقیت را به عنوان کنجکاوی ، اشتیاق به کشف و آزمایش کردن ، تولید پاسخ های جدید به مساله ، حساسیت به مساله و توجه به رفتار خلاق خود تعریف می کند. خلاق بودن یعنی پدیده های عالم را متفاوت از دیگران دیدن همانند نیوتن وقتی که سیب از درخت بر زمین می افتد او چرخش سیب را به گونه متفاوت تر از دیگران میبیند و به دنبال طرح مساله و پاسخ به چرایی افتادن سیب از درخت می شود .

تحقیقات انجام شده در زمینه خلاقیت با آموزش نشان می دهد بر خلاف نظریه پردازان گذشته که خلاقیت را فرآیندی ارثی و ذاتی تلقی می کردند .خلاقیت را می توان به افراد به ویژه به کودکان و نوجوانان آموزش داد به عبارت دیگر بر خلاف تصور عامه مبنی بر این که فقط افراد معدود ی خلاق بدنیا می آیند واقعیت این است همه با این استعداد پا به این دنیا می گذارند و این آموزش و تجربه است که می تواند زمینه های شکوفایی و غنا بخشیدن هر چه بیشتر به این استعداد را فراهم آورد .از این رو در کشورهایی که از آموزش و پرورش پویا برخوردارند پرورش خلاقیت به عنوان یکی از مهمترین هدفها ی آموزش و پرورش مورد توجه قرار گرفته است .

ویژگی های افراد خلاق

1- در کار اندیشیدن تا جایی که ممکن است از قالب و چهارچوب می گریزند.

2- به وضع موجود رضایت نمی دهند و طالب تغییر هستند .

3- درمواجه با مشکلات از خود صبر و مداومت بیشتری نشان می دهند و به دنبال راه حل مشکل می گردند.

4- از شخصیتی پویا و استقلال طلب برخوردارند.

5- در برخورد با پدیده ها کنجکاو هستند.

6- فرد خلاق جهت دستیابی به ناشناخته های خود تلاش مضاعفی از خود نشان می دهند.

7- قدرت ریسک و خطر پذیری بالایی دارند.

8- عقاید خود را هر چند مخالف دیگران باشد مطرح می کند.

9- از شکست مایوس نمی شوند.

10 -معمولا درونگرا هستند.

رشد خلاقیت در بچه ها

برای پرورش خلاقیت در کودکان می باید به تمام ابعاد وجودی آنان اعم از بعد عاطفی ، اجتماعی ، شناختی ، آموزشی و....توجه شود.پرورش خلاقیت با عوامل محیطی مثل خانواده و اجتماع رابطه تنگاتنگی دارد. از جمله عواملی که در پرورش خلاقیت دخالت دارند می توان موارد زیر را نام برد.

1- فراهم آوردن محیط غنی از فرهنگ

2- برقراری جو عاطفی مناسب بین افراد خانواده

3- ضمن توجه به تخیلات بچه ها ، آن ها را به سوی واقعیت سوق دادن .

4- توجه به پرورش حواس پنج گانه بچه ها .

5- فراهم آوردن محیطی که امکان اشتباه کردن ، تجربه کردن و ریسک کردن را به بچه ها بدهد.

6- بردن بچه ها به دامن طبیعت ، نمایشگاه های هنری ، موزه ها ، کارخانه ها و....

7- استفاده از اسباب بازی های فکری و ساختنی که بچه ها بتوانند ایده های مختلف را روی آن پیاده کنند مانند : استفاده از انواع پازل ها ، مدل سازی ف جدول ها و.....

8- انجام کاردستی ، استفاده بهینه از وسایل دور ریختنی ، تهیه کلاژ و......

9- تشویق بچه ها به داشتن اندیشه های بکر و تازه .

10- توجه به سوالات عجیب و غیر معمول بچه ها .

11- توجه و احترام به عقاید و پیشنهادهای بچه ها.

12- عدم مقایسه بچه ها با هم.

13- قصه گفتن ، اجرای نمایش ، شرکت بچه ها در گروه های شعر و موسیقی.

14- حذف تنبیهات بدنی .

15- تشویق بچه ها به دستکاری اشیاء و عقاید.

عوامل سرکوب خلاقیت



خرید و دانلود تحقیق در مورد رابطه محب1ت و خلاقیت در کودک


تحقیق در مورد رابطه دین و تربیت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 30 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

رابطه دین و تربیت

فجایع بنام دین

در کشورهاى متعدد فجایع بسیارى تحت عنوان دین بروز کرده است. در طى قرون وسطا، بسیارى از انسانها حت شکنجه و ظلم و ستم از تنگ نظرى در برخورد دینى به ستوه آمده بودند. در این موقعیت بود که بسیارى از مردم در برابر دین حالتى کینه توزانه به خود گرفتند و به تدریج عقیده فریب و استثمار مذهبى در اذهان بسیارى از آنها رخنه کرد. این امر باعث شد که در این دوران (قرون وسطا) کسانى چون روسو و لاک ضمن تاکید بر آزادى انسان بر اساس عقل و منطق با هرگونه کنترل و نظارت دینى بر فرایند تربیت مخالفت کنند. ما در قرون وسطا شاهد رسوا شدن بسیارى از کسانى هستیم که زندگى منحط خود را تحت لواى دین پیش مى بردند. مردم ضمن آگاهى از اعتقادات کورکورانه خود که بر اساس تبلیغات استوار بود شروع به بیزارى جستن از سازمانها و بنیادهاى مذهبى و عملکرد مخدوش آنها نمودند. پیشرفت علوم جدید موجى در حیات انسان ایجاد کرد. مردم با آگاهى از اقتصاد، سیاست، فلسفه و... از زاویه اى دیگر به زندگى نگاه مى کردند.

معناى دین

مفهوم دین تا به حال به طرق گوناگونى مورد توجه و تعریف قرار گرفته است به نحوى که فهم معناى حقیقى آن در پرده اى از ابهام فرو رفته است. از نظر برخى، دین به معناى طرفدارى از برخى مناسک است مانند: عبادت، دعا، نماز و غیره. کلمه دین از کلمات لاتینى Legere, re یا Ligare به معناى انجام و یا پس دادن تکلیف مشتق شده است. بدین لحاظ، مفهوم این کلمه عبارت است از آنچه انسان را در پیوند، محبت، همدردى، حقوق و وظایف متقابل نسبت به یکدیگر ملزم و مقید مى کند. بنابر دین مسیحیت، وظایف انسانها در پیوند محبت آمیز و همدردى آنها نسبت به هم خلاصه شده است. از دیدگاه هندى کلمه دین معنایى بسیار گسترده تر و جامع تر دارد. در این فرهنگ لغت انگلیسى دین نمى تواند معادل مناسبى براى کلمه دارما باشد. مفهوم هندویى مذهب عبارت است از اجراى وظایف و تکالیف فردى. از این جهت دارما مى تواند معادل کارتابیا یعنى وظیفه (تکلیف) محسوب شود. از لحاظ فلسفه اسلامى مذهب نوعى روش تربیتى انسان در اصول رفتار و اخلاق است. به رغم اختلاف دیدگاهها راجع به معناى دین، حداقل این امر به طور کامل توسط همه پذیرفته شده است که دین به انسان کمک مى کند تا به سوى اهداف معنوى جهت دستیابى به خوشبختى، سعادت و آرامش گام بردارد. باور دینى بر این امر استوار است که برخى انسانها داراى روح بسیار عالى تر نسبت به دیگر انسانها هستند. خداوند قادر مطلق و حاکم کل است. همه امور از او سرچشمه مى گیرد و به او ختم مى گردد. هر ذره اى از جهان از طرف اوست. حقیقت، زیبایى و سعادت از جانب خداوند نشات گرفته است. پیشرفت و تعالى انسان در گرو تحقق این اصول سه گانه است. دین به او کمک مى کند تا به خدا نزدیک شود. بنابراین، دین مهمترین ابزار براى پى بردن به خدا و نیل به سعادت و آرامش نهایى است. مفهوم کلمه اسلام در این جهت یک مفهوم بى همتا و عالى است. این کلمه از (Salm) به معناى آرامش و رضایت به وجود خداوند مشتق شده است. در این مفهوم شخص باید خود را کاملا در برابر خداوند تسلیم و رها نماید و تاثیر کامل و تمام عیار خداوند را بر خود بپذیرد. اهمیت کلمه دارما نیز مشابه کلمه اسلام است. با محبت و حس همدردى مى توان فرد را به انجام وظایف خود در برابر دیگرى متعهد ساخت و بین افراد مختلف اتحاد برقرار کرد. ماهیت مسیحیت عبارت است از غرق شدن در تعلیمات آسمانى. معناى ودیک دارما عبارت است از: دانش دین. معناى ساناتان دارما عبارت است از: ادیان جاودانه و دین انسانى. مفهوم بادها دارما عبارت است از: دلیل دینى. بررسى فوق در مفهوم دین اشاره به این واقعیت دارد که دین داراى مفهومى بسیار گسترده و وسیع است. مفهوم دین پیچیده در مفاهیمى چند است، مفاهیمى از قبیل حقیقت، زیبایى، سعادت، عشق، همدردى و ارزشهاى والاى زندگى. بدون تردید مى توان گفت دین ارتباط تنگاتنگى با زندگى دارد.

ارتباط دین و تربیت

بحث ارتباط دین و تربیت از دیرباز مورد توجه بوده است و پیوسته آن دو همکارى هاى متقابلى داشته اند، اما پس از عصر نوزایى که انسان بیش تر به علم روى آورد به دین و نقش آن کم توجهى شد.نگاه به تربیت از زاویه دین و حاکمیت نوعى آرمان خواهى در مکاتب تربیتى قرون گذشته یگانه شاخصه غیرقابل تردید بوده است، تا جایى که هرگز احساس تقابل میان دین و تربیت نمى شده است. اما پس از غرور حاصل از خیزش انسان به سوى علم و وانهادن جانب دین، این امر با سؤال جدى مواجه شد، تا جایى که پس از رنسانس و حدودا نیمه هاى قرن اخیر بسیارى از مکاتب تربیتى و رویکردهاى موجود، بحث از دخالت دین در تربیت و ارتباط آن دو با یکدیگر را به عنوان یک امر حاشیه اى تلقى کردند. لزوم نگاهى دوباره به آموزه هاى دینى و بازخوانى مجدد آن مطابق با تغییرات جهان امروز از یک طرف و گرایش انسان دردمند و خسته از دستاوردهاى فرهنگى تکنولوژى و مصرف گرایى به سوى معنویات و دلبستگى هاى دینى و آرمانى از طرف دیگر موجبات توجه دوباره به این بحث قدیمى را فراهم آورد. در مورد ارتباط دین و تربیت، دیدگاه هاى گوناگونى ارائه شده است:آنچه امروزه این بحث را بیشتر در مدار توجه فیلسوفان، نظریه پردازان تربیتى و مربیان قرار داده است دیدگاه کاملا متفاوتى است که دامنگیر بحث ارتباط دین و تربیت شده است.

برخى با جدایى کامل دین از تربیت و عدم کارایى و ثمربخشى آن در این حوزه هرگونه تاثیرپذیرى نظام تعلیم و تربیت را از دین امرى کهنه، قدیمى و متعلق به عصر تفوق ماوراءالطبیعه و خرافات بر عقل و علم مى دانند. آنها دین را متعلق به عصر کودکى بشر و مخالف با عقل و علم مى دانند و چنین ادعا مى کنند که امروزه بشر با تمسک به پیشرفتهاى عقل و شناخت دقیقتر خود ظرفیت مناسبترى براى برنامه ریزى و پیشبرد امور مربوط به خویش دارد.اکنون با رفع بسیارى ابهامات از زندگى انسان و ارائه چهره اى منفى از کارکرد بسیارى از آموزه هاى خرافى در طول اعصار گذشته تمسک به سنتهاى کهنه و قبول نقش آنها در ساخت شخصیت انسان به منزله فروگذارى بینش جدید و انحراف انسان از رشد و پیشرفت و دست و پا زدن در ابهامات غیرقابل حل است. شاید بتوان ریشه این طرز تفکر را در جهان معاصر نوعى علم زدگى و تقبل نقش منحصر براى علم و توانایى انسان در شناخت آن دانست، امرى که در مکاتب فلسفى منعکس کننده نوعى الحاد و در مکاتب روان شناسى در قالب رفتارگرایى محض بروز و ظهور پیدا کرده است.

در مقابل، برخى دیگر لزوم اعطاء نقشى مناسب به دین و قبول تاثیرگذارى آن را در نظام تعلیم و تربیت پذیرفته اند. اما نحوه و میزان تاثیرگذارى و حضور دین در گستره تربیت انسان وابسته به نوع نگاه آنها به انسان و دین است. گروهى با تاکید بر مقوله هاى دینى درصدد ارائه چهره اى دینى از تمام موضوعات مربوط به انسان هستند، آنها حتى معتقد به دینى کردن بسیارى از علوم که ماهیتى غیردینى دارند مى باشند. اینکه چگونه این اعتقاد شکل مى گیرد و پایه هاى توجیهى خود را مستحکم مى کند امرى در خور بحث مفصل و خارج از حوصله این جستار است. آیا منظور از دینى کردن یعنى دینى کردن انسان و جهتگیرى هاى حاکم بر او در بکارگیرى علوم و یا علاوه بر آن، دینى کردن متن علم، موضوعات و گزینشهاى مربوط به آن، چنین مواردى از جمله بحثهاى درخور توجه است که در حوزه خود قابل امعان نظر مى باشد.

امروزه بسیارى از صاحب نظران در امر تعلیم و تربیت، دین و مسائل اجتماعى قائل به نوعى اثربخشى دین در تعلیم و تربیت و لزوم حضور چهره اى مناسب از آن در سطح مدارس هستند. هنگامى که در فرهنگ غرب و دیگر فرهنگهاى تاثیرپذیر از آن بحث از دین و مذهب به میان مى آید سریعا مرزى بین دین انسانى و دین وحیانى کشیده مى شود. به این معنا که دین انسانى (انسان محور) دینى معقول و قابل قبول و دین وحیانى (خدامحور) دینى مبهم و در نظر برخى خرافى و غیرقابل قبول جلوه مى کند. بنابراین حضور هرگونه دین الهیاتى و وحیانى در گستره تعلیم و تربیت ممنوع و صرفا آنچه از دین و مذهب در خدمت آرمانهاى انسانى در مقوله هاى فردى و اجتماعى قرار مى گیرد; باید در سطح مدارس مورد استفاده قرار گیرد. از نظر این گروه آنچه اهمیت دارد نیازهاى انسان و رفع آنست; نیازهایى که آدمى خود تشخیص مى دهد و براى رفع آن از دین بهره مى جوید.

در این صورت او هم در حوزه تشخیص نیاز و هم در بعد پاسخ به آن براى خود نقشى منحصر قائل مى شود. از این رو مطلقا خود را در اختیار دین قرار نمى دهد تا نسبت به نوع سعادت و رستگارى انسان و نحوه احراز آن دین تصمیم گیرى کند. این نوع دین پذیرى در کنار رویکرد انسان به دیگر مقوله هاى زندگى از قبیل علم و هنر توجیهى کاملا بشرى مى پذیرد. در این رهیافت به دین، آنچه اهمیت دارد نیاز انسان و برآورده شدن انتظارات اوست; به همین جهت جهتگیرى وى در قالب انتظار انسان از دین مطرح مى شود تا انتظار دین از انسان. این انسان است که دین را مى سازد و یا از آن متناسب با نیازهایش گزینش مى کند و بهره مى گیرد، همانطور که علم و هنر چنین جایگاهى در ارتباط با او دارند. هرگز انسان نباید خود را به طور مطلق در اختیار دین قرار دهد تا دین او را بسازد و پرورش دهد. تنها ویژگى دینى که دست ساز انسان است، نوعى سرسپردگى و دلبستگى به آرمان والا و متعالى انسانى است که مى تواند در قالب آرزوها و آمال یک نوع مدینه فاضله انسانى و یا حتى آرمانهاى منتهى به خدا نیز تجلى یابد.

مهم این است که دین مزبور در محدوده زندگى دنیایى چه مقدار مى تواند آرامش و امنیت را براى انسان به ارمغان آورد و به چه میزانى ظرفیت انگیزشى وى را در صلح جهانى و رعایت آرمانهاى انسانى و نوعدوستى ارتقاء مى بخشد. این است غایت یک دلبستگى و آرمانخواهى در قالب مذهب و دین انسانى; قالبى که ضمن اثربخشى و ثمردهى در تعلیم و تربیت فاقد پیامدهاى ابهام آلود و بعضا خرافاتى و تعصب آمیز ادیان سنتى است. چنین برداشتى از دین ناظر بر جوهره اى واحد از آن است که با هریک از ادیان الهى و الحادى سازگارى پیدا مى کند، جوهره اى که بدون توجه به دیگر جوانب دین از قبیل مناسک و شعائر و رسالتهاى خاص آن درصدد نوعى وحدت بخشى با دید کثرت گرایى (پلورالیستى) به تمام ادیان و استفاده مشترک از آن ها در رفع نیازهاى انسان است.

بسیارى از نظریه پردازان تربیتى مانند روسو، کانت و همچنین مربیان، حضور این نوع دین را در تعلیم و تربیت تجویز مى کنند. آنها ضمن رویگردانى از دین وحیانى افراط در علم زدگى و عدم توجه به عواطف مذهبى انسان را نیز مجاز نمى شمارند. بدین لحاظ نقش مثبت دین را در قالب مزبور تبیین مى نمایند.آنچه در پذیرش این دیدگاه، بسیارى از صاحب نظران و بالاخص پژوهشگران حوزه دین را در کارایى نهایى آن دچار تردید کرده است عدم قوت و فقدان پتانسیل لازم براى دین انسانى در اثرگذارى بر انسان است. آنها چنین اظهار مى کنند که اگر انسان آفریده خداست و خداوند نسبت به او آگاهى مطلق دارد، پس بهترین آیین براى رستگارى وى آن آئینى است که از جانب خدا ارسال شده باشد، یعنى همان دین وحیانى و الهیاتى. چرا که انسان در طول تاریخ همواره نسبت به احراز دو مقوله یعنى مقوله هدایت و مقوله دلبستگى به آن، دچار مشکل جدى بوده است. او نتوانسته است نداى واحد و غیرقابل خدشه اى را در جانب راهنمایى خود حتى در یک عصر از تاریخ پرفراز و نشیب خویش دریافت نماید; و اگر هم با هزاران دغدغه عقل خود را به سوى یک جهت متمایل دید هرگز نتوانست دلبستگى عاطفى و تمام عیار خویش را به آن جهت سوق دهد. از این رو نه هدایت ناشى از دستورات منشا یافته از عقل انسانى پیام آور امنیت و آرامش بوده است، و نه آنچه از این مقوله از طرف او ارائه شده است ضمانتى براى اجرا و دلبستگى در حوزه اراده و عواطف آدمى داشته است.

به نظر مى رسد شبیه سازى انسان از دین در قالب دین انسانى شاهدى بس روشن از درک ناخودآگاه این دو ضعف جدى بوده است، او براى اینکه بتواند اولا لنگر هدایت را تقویت نماید به سوى امرى بنام دین پناه برده است. غایت تلاش انسان در قرن حاضر براى ایجاد تلفیقى از اعتقاد مطلق به عقل خویش در قالب ارائه سلسله راهبردهاى عملى با جنبه عاطفى ناشى از احساس مذهبى انسان جهت استحکام هرچه بیشتر ضمانت عملى و ایجاد وابستگى، موجبات پناه بردن به مذهب و دین را فراهم آورده است. غافل از اینکه هرگز محتواى مصنوع بشرى توانایى لازم براى ایجاد آن دلبستگى و سرسپردگى غایى و نهایى را ندارد و در نهایت این نوع گزینش از منظر کسانى که عمیق تر به قضایاى انسانى نظر مى افکنند نوعى خودفریبى محسوب مى گردد. در نزد این افراد پناه بردن به آموزه هاى وحیانى و سرسپارى به دین به مفهوم الهیاتى آن یگانه راه حل انسان معاصر در رهایى از چالشهاى زندگى است. به هر حال امروزه نظریه دوم مقبولیت بیش ترى دارد; زیرا به طور محسوس آموزه هاى دینى در نظام تعلیم و تربیت انسان هاى متدیّن بسیار تأثیرگذار است. به عنوان مثال، بسیارى از آموزه هاى دین اسلام جنبه تربیتى دارد و وجود مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه طاهرین(علیهم السلام)بهترین الگوهاى تربیتى مسلمانان مى باشند.

اما اینکه چگونه مى توان حضور مؤثرتر دین وحیانى را در حوزه تعلیم و تربیت به اثبات رساند، امرى در خور توجه و تحقیق است. آیا دین صرفا در اهداف اقدام به ارائه طریق مى کند یا فراتر از آن با روشنگرى هاى دیگر در قالب اصل و حتى روش نیز ما را به سوى تعالى فرا مى خواند؟ آیا در حوزه روشها اهتمام بر روشهاى صرفا عبادى است که از اختصاصات دین ست یا در دیگر گستره هاى زندگى انسان در ابعاد فردى و مناسبات اجتماعى نیز روشهاى خاص خود را ارائه مى دهد؟ همه این سؤالها از جمله مباحث قابل طرح در بحث دین و تربیت است.

نیاز به دین

گاهى اوقات انسان با موقعیتهایى مواجه مى شود که قادر به فهم و درک آن نیست و ضمن ابراز شگفتى، به عجز و ناتوانى کامل خویش، درباره فهم این موقعیتها اعتراف مى کند. مشکل است بگوییم که دین چگونه به شکل جدید و امروزى خود درآمد. ممکن است گفته شود تصور انسان از دین مبتنى بر باورهاى وى به قدرتهاى مافوق طبیعى (ملکوتى) است. عواملى نظیر زمان و مکان تفاوتهایى در این باورها ایجاد کرده اند. از طرف دیگر رشد علوم منجر به از بین رفتن بسیارى از شبهات از ذهن انسان شده است. به نحوى که او به تدریج بر بسیارى از خرافات مسلط گشته است. البته رشد علوم به این معنا نیست که انسان امروزى دیگر به دین نیاز ندارد هرچند این امر صحیح است که انسان متجدد دیگر همچون اجداد خود اعتقادى به قدرتهاى مافوق طبیعى (آسمانى) ندارد، اما هنوز نیاز او به اصل دین پابرجاست، چرا که بسیارى از رفتارهاى انسان تحت تاثیر و نفوذ دین است. دین در عصر تمدن هاى بشرى پیوسته متغیر، یک تکیه گاه تزلزل ناپذیر براى انسان فراهم کرده است که به واسطه آن قادر به حفظ وقار و آرامش خود در برابر موقعیتهاى نامساعد زندگى بوده است.هنگامى که انسان در مواجهه با ناکامى ها، تنشهاى روانى و کشمکشها در شرف از بین رفتن و خرد شدن قرار مى گیرد، دین ترس و وحشت را از او برطرف و حیاتى دوباره به وى اعطاء مى کند و او را تحریک مى کند تا به شیوه اى عمل نماید که از نظر جامعه قابل قبول است.

تنها مذهب است که در دنیاى مادى امروز جهت حفظ ارزشهاى انسانى قادر به تعیین مسیر صحیح براى اوست. این دلیلى است براى جایگاه ارزشمند دین در هر فرهنگ انسانى. بر این اساس، در تمام کشورها همیشه تلاش کرده اند تعلیم و تربیتى را فراهم آورند که بتواند آرمانهاى فرهنگى و ارزشهاى انسانى را زنده نگه دارد. در هر نقطه اى از دنیا هر فردى کوشش مى کند تا آرمانها و ارزشهاى متعالى انسانى را با تمسک به دین خاص خود مورد محافظت قرار دهد. بنابراین، لزومى به تاکید بر این نکته نیست که حتى امروزه نیز انسان نیازى وافر به دین دارد. بحث فوق اشاره به این مطلب دارد که بین دین و زندگى انسان از همان آغاز ارتباطى نزدیک وجود داشته است. دین همواره انسان را به پیروى از مسیر صحیح ترغیب کرده است و انسان پیوسته سعى نموده تا شخصیت خود را متناسب با آرمانهاى دینى شکل دهد. بنابراین، دین از جهات مختلف نقش اساسى در تربیت انسان ایفاء کرده است. از این رو، ارتباط بین مذهب و مربى داراى سابقه اى بس دیرینه و کهن است. آنچه از این به بعد مورد توجه ما قرار مى گیرد ذکر این نکته است که چگونه مذهب از زمانهاى قدیم در تربیت انسان تاثیر داشته است.

نقش تاریخى دین در تربیت انسان ها

ما در تاریخ اعصار قدیم هندوستان (دوره ودیک و آیین بودایى) مى یابیم که مذهب اساس تربیت بوده است. در خلال این دورانها مطالعه و تدریس کتب مذهبى به عنوان هدف اصلى محسوب مى شد. مؤسسات آموزشى همان مؤسسات مذهبى بودند و رابطه بسیار قوى و نزدیکى بین مذهب و تربیت برقرار بود. در طى قرون وسطا پتشالها و مکتبها در معابد و مساجد رونق پیدا کردند. کشیشان و ملاهاى این معابد و مساجد به تربیت کودکان اشتغال داشتند. مطالب مذهبى نقش مهمى در محتواى دوره هاى آموزشى داشتند. در این دوره هدف اصلى آموزش عبارت بود از مطالعه کتب مذهبى و انجام رفتار در جامعه مطابق آن. کشورهاى اروپایى نیز در این دوره (قرون وسطى) تربیت، به میزانى کاملا قابل ملاحظه تحت تاثیر و نفوذ مذهب قرار داشت.

کودکان در این کشورها در صومعه ها و کلیساها آموزش مى دیدند. رئیس صومعه و اسقف کلیسا مسئولیت سازماندهى آموزشى کودکان منطقه خود را بر عهده داشتند. هرچند اروپا در طى قرون وسطا تا حدودى شاهد محدودیت دیدگاه دینى بود، اما على رغم آن در همان اعصار نیز یک رابطه نزدیک بین مذهب و تربیت وجود داشت; به نحوى که در این زمان مدارس کاتریال و موناستیک که تحت کنترل و نظارت کلیساها بودند کاملا متداول بود. بنابراین، در اروپاى قرون وسطا نیز مذهب کاملا بر آموزش و تربیت تاثیر داشت. در دوران جدید نیز سازمانها و بنیادهاى مذهبى گوناگون علاقه وافر خود را به امر آموزش و تربیت نشان داده اند. هم اکنون مدارس و دانشکده هاى بسیارى در سراسر جهان وجود دارند که توسط این بنیادها اداره مى شوند. در بسیارى از کشورها نیز مؤسسات مذهبى نقش مهمى در گسترش آموزش در مناطق تحت فعالیت خود دارند. با ورود اسلام در سرزمین حجاز، دین منشأ تحولات بسیارى در تربیت شد، اسلام مسلمانان را به فراگیرى علوم تشویق نمود و مکارم اخلاقى را گسترش داد. امروزه نیز بشر در زمینه حیات فردى و اجتماعى خود (شیوه زندگى، تنظیم روابط خانوادگى و...) به آموزه هاى دینى نیاز دارد.

به هر حال تربیت و دین ارتباط تنگاتنگى با یکدیگر دارند. هرچند اهداف غایى آن دو یکسان است، اما تا به حال این ارتباط نزدیک به طور صحیح مورد توجه و درک قرار نگرفته است. در این زمینه دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. برخى هیچ جایگاهى براى دین در تربیت کودک قائل نیستند، اما گروهى درصدد اعطاء جایگاهى بسیار عالى به دین در تربیت هستند. در این میان برخى از کارشناسان آموزش و پرورش در آمریکا و اروپا نیز درصدد اعطاء نقش بسیار بالایى به دین در امر تربیت هستند.تلاش آنها از خلال فعالیت مدرسه در روز یکشنبه، تمایل به تربیت دینى و تربیت خلق و خوى بچه ها ظاهر مى شود. حتى بسیارى از مادیگراها نیز در این دوران درباره اعتقاد به معنویت فکر مى کنند. امروزه، در همه کشورها آگاهى نسبت به نیازمندى به تربیت دینى و اخلاقى در حال رشد کردن است و مردم تفکر راجع به این موضوع را وجهه همت خود قرار داده اند که چگونه مى توان تربیت دینى را به مدارس انتقال داد. از طرف مقابل، گروههاى متمایل به مسایل اقتصادى و سیاسى با هرگونه اعطاء جایگاه به دین در امر تربیت به مخالفت برخاسته اند.

دلایلى بر علیه تربیت دینى



خرید و دانلود تحقیق در مورد رابطه دین و تربیت


تحقیق در مورد رابطه اعتماد به نفس

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 83 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

چکیده :

در پژوهش حاضر با عنوان : بررسی تاثیر جو عاطفی خانواده براعتماد به نفس فرزندان ( دختران وپسران 19-13 سال شهر تهران ) تست استاندارد عزت نفس کویر اسمیت بر 50 دختر و 50 پسر اجراشد ، وبا استفاده از آزمون T استودنت نتایج زیر بدست آمد :

اعتماد به نفس دخترانی که جو عاطفی مناسب در خانواده دارند بیشتر از دخترانی است که جو عاطفی نامناسبی درخانواده دارند .

اعتماد به نفس پسرانی که جو عاطفی نا مناسب در خانواده دارند بیشتر از پسرانی نیست که جو عاطفی مناسبی درخانواده دارند .

« فهرست مطالب »

عنوان صفحه

چکیده :

فصل اول – کلیات

بیان کلی مسئله 1

سوال پژوهشی 4

فرضیه ها 4

تعریف اصطلاحات 5

بیان اهداف پژوهش 9

فصل دوم - بررسی پیشینه وادبیات پژوهش

بررسی آخرین پژوهش های انجام شده درزمینه پژوهش حاضر 11

بررسی کلیه نظریه ها وتئوریهای درزمینه پژوهش حاضر 22

عوامل تعیین کننده جوعاطفی خانواده 25

رابطه پدر ومادر بافرزندان 26

الگوهای تربیت فرزندان 29

رابطه اعتماد به نفس وروابط دوستانه والدین با کودک 33

مسئولیتهای والدین دررابطه با ایجاد اعتماد به نفس 35

علائم ونشانه های اختلال در اعتماد به نفس 36

نشانه های اعتماد به نفس در افراد 39

ضرورت اهمیت وفایده پژوهش 41

فصل سوم – روش جامعه آماری

روش نمونه گیری 43

انواع متغیرها 43

روش گرد آوری اطلاعات 43

معرفی ابزار پژوهش 44

روش مطالعه 46

مدل آماری 46

فصل چهارم – تجزیه و تحلیل نتایج

تجزیه و تحلیل آماری 49

فصل پنجم – بحث ونتیجه گیری

بررسی و بحث درباره نتایج 54

محدودیتها وانتقادها 56

پیشنهادها 57

خلاصه پژوهش 61

خلاصه پژوهش به زبان انگلیسی 62

پیوست ها

پیوست یکم – منابع فارسی برحسب حروف الفبا

پیوست دوم - منابع پایان نامه ای

پیوست سوم – پرسشنامه وپاسخ نامه



خرید و دانلود تحقیق در مورد رابطه اعتماد به نفس


تحقیق در مورد رابطه اخلاق و تربیت 76 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 76 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

رابطه اخلاق و تربیت چگونه است؟

پیش از ورود به بحث، لازم است مفهوم «اخلاق‏» و «تربیت‏» و نیز موضوع، روش و هدف «علوم تربیتى‏» و «علم اخلاق‏» را بررسى کنیم. از آنجا که این مفاهیم بر حسب بینشهاى مختلفى تعریف شده است و عدم تفکیک حدود و ثغور آنها، سؤالها و مشکلات متعددى را در فضاى علمى تعلیم و تربیت و اخلاق ایجاد کرده است، از سوى دیگر، برخى از مؤلفان در مقام تبیین رابطه اخلاق و تربیت، در پى خلط مفاهیم، به استنتاجهاى نادرستى رسیده‏اند، پس ایضاح و تبیین مفاهیم مى‏تواند برخى از این استنتاجهاى نادرست را نشان دهد و راه را بر خطاهاى احتمالى آتى ببندد. غالبا در این مقوله‏ها دو خطا رخ مى‏دهد; یکى از ناحیه عدم تفکیک و توضیح کامل واژه و مفاهیم، و دیگرى در تعیین جایگاه شایسته‏اى که از آن انتظار پاسخ داریم. در این مختصر مى‏کوشیم در هر دو قسمت توضیحاتى دهیم:

مفهوم تربیت

تربیت از ریشه ربو گرفته شده است، و از باب تفعیل است. در این ریشه، معناى زیادت و فزونى لحاظ شده است; بنابراین، واژه تربیت‏با توجه به ریشه آن، به معناى فراهم کردن زمینه فزونى پرورش است. معادل آن (Education) داراى دو ریشه است‏به این شرح: [Educare] که به معناى «تغذیه‏» یا خوراک دادن است و [Educere] که به معناى «بیرون کشیدن‏»، «رهنمون به‏» و «پروراندن‏» است. بدین ترتیب، ریشه دو واژه [Education] و «تربیت‏» معنایى کمابیش یکسان دارند.

از تاریخچه معانى این دو واژه و تطور مفهومى آنها که بگذریم، اکنون Education داراى چهار معناى عمده است. برخى از این معانى، در زبان فارسى کاربرد نداشته است، اما به تبع ترجمه کتابها، در زبان فارسى کاربردى پیدا کرده است و بار معناى تازه‏اى بر آن افزوده شده است.

این چهار معناى عمده عبارتند از:

1 - تربیت‏به معنى مؤسسه و نهاد آموزشى;

2 - تربیت‏به معناى محتوا و برنامه آموزشى;

3 - تربیت‏به معناى عمل و جریانى که در حیات انسانى به چشم مى‏خورد;

4- تربیت‏به معناى محصول و نتیجه تربیت.

تربیت‏به معناى سوم، فرایندى پیچیده دارد و داراى جنبه‏هاى گوناگونى است. در واقع، معانى دیگر به یکى از این جنبه‏هاى گوناگونى است. در واقع، معانى دیگر به یکى از این جنبه اشاره دارد. بدین سبب، این معناى تربیت‏بیشتر محل نقد و نظر بوده است. فلاسفه و متفکران زیادى در تاریخ اندیشه در این باره به طور صریح یا ضمنى اظهار نظر کرده‏اند; بویژه با ورود علوم تربیتى به دانشگاهها، اظهار نظرها درباره مفهوم تربیت رو به فزونى گذاشت. کتابهاى زیادى براى تدریس در دانشگاهها تدوین و تالیف گردید که عمدتا با بحث درباره «مفهوم تربیت‏» آغاز مى‏شود. شیوه معمول مؤلفان چنین است که تعریف صاحبنظران را درباره تربیت‏بیان کنند. آنگاه با نقد و بررسى آن، تعریفى که با بینشهاى از پیش ساخته و پرداخته مؤلف، هماهنگى دارد، مطرح و ابرام مى‏گردد. شیوه دیگرى که مؤلفان و عالمان، براى تفسیر تربیت در پیش گرفته‏اند این است که تربیت را مجموعه اعمالى در نظر مى‏گیرند این است که تربیت را مجموعه اعمالى در نظر مى‏گیرند و با نظر به عناصر موجود در آنها و انواع مناسبات و تعاملهاى بین عناصر، تلاش مى‏کنند آنها را تبیین کنند.

این رویکرد تا کنون موفق شده است که بعضى از مناسبات و روابط بین عناصر را - که گریزى از پذیرش آنها نیست - نشان دهد، و مهمترین مشخصه آن این است که محتواى هیچ مکتب خاصى را همراه ندارد.

بنابراین، مى‏توان تفاسیر مختلف درباره تربیت‏به دو دسته کلى تقسیم کنیم: دسته اول رویکردى است که جهان هستى را در قالب نظم مشخص ریخته و تربیت را هماهنگ با این نظام و قالب تفسیر مى‏کند. این رویکرد خود نیز به دو دیدگاه فرعى تقسیم مى‏شود: رویکردى که تربیت را با اسلوب فلسفى مطالعه مى‏کند و به طور طبیعى جنبه‏هاى خاصى از تربیت را (مانند هدف غایى) توضیح مى‏دهد. دوم رویکردى که تربیت را به روش تجربى مطالعه مى‏کند. این رویکرد، رشد ذهنى، جسمى، عاطفى و اجتماعى دانش‏آموز و نیز نهاد مدرسه، رابطه جامعه و مدرسه و مسائل از این دست را به گونه‏اى عینى‏تر و ملموستر وجهه همت‏خود قرار مى‏دهد و با توجه به آنها، تربیت را توصیف و تبیین مى‏کند.

دسته دوم، رویکردى است که سعى مى‏کند تربیت صرف را مطالعه مى‏کند. یعنى مطالعه واقعیتهاى متناظر با این مفهوم آنچنانکه هست، نه آنچنانکه داوریهاى ما ایجاب مى‏کند شاید بهترین تعریف از این نوع را «گاستون میالاره‏» به دست داده باشد. وى با تجزیه و تحلیل سه عنصر مربى، متربى و محیط تربیتى، و نیز مناسبات و تعاملهاى این سه عنصر با هم، تربیت را چنین تعریف مى‏کند: «امر تربیتى عملى است که روى یک فرد یا گروهى از افراد اعمال مى‏شود، یا عملى است که گروهى از افراد، آن را مى‏پذیرند...» او پس از این توصیف ساده، خصایص یک تربیت‏خوب را چنین بیان مى‏کند:

«1 - مجموعه منسجمى فرایندهایى از سوى معلم که از یک سو با اهداف تعیین شده و از سوى دیگر با قوانین زیست‏شناختى و روان شناختى روان - جامعه شناختى که بر عمل شاگر حکمفرماست‏برابرى کند و هماهنگ باشد;

3 - منظومه‏اى از «برگردان عمل‏» یا «عمل مؤثر در گذشته‏» (یعنى ارزیابى به وسیعترین معنا) که به وسیله آن بتوان مسیرها را پیوسته اصلاح کرد و معلم و شاگرد و فرایندهاى تربیتى را به نحوى بیش از پیش صریح، با یکدیگر منطبق ساخت و اهداف انتخاب شده و مجموع منظومه را مورد سؤال قرار داد.

پداگوژى (علم تعلیم و تربیت; (Pedagogy در قرن نوزدهم، با پیشرفت علوم انسانى در زمینه‏هاى روان‏شناسى و جامعه‏شناسى، بعضى از عالمان تعلیم و تربیت درصدد برآمدند تا واقعیتها و موقعیتهاى تربیتى را به شیوه علمى مطالعه کنند و براى بررسى مسائل تربیتى، طرحى نو ارائه کنند. از این رو، بین «تربیت‏» که به عمل اطلاق مى‏شود و «دانش تربیت‏» که به مطالعه آن مى‏پردازد فوق گذاشتند و سعى کردند شرایطى را که دانش تربیت را از عمل تربیت متمایز مى‏سازد، برشمارند و واقعیتها و موقعیتهاى تربیتى را به شیوه تجربى مطالعه کنند. تاریخچه این کاوشها و کوششها خود بحث مفصلى مى‏طلبد. آنچه در اینجا مى‏توان گفت این است که دانش تربیتى تجربى، به عنوان رشته علمى منفردى با معضلات متعددى ثبوتا و اثباتا مواجه است. فعلا مراد ما از علوم تربیتى، علمى تجربى همسنگ و همطراز با دیگر رشته‏هاى علمى مانند روان‏شناسى و جامعه‏شناسى، نیست; بلکه غرض ما از علوم تربیتى، مجموعه بحثهاى رایجى است که متشکل از مباحث روان‏شناسى تربیتى، جامعه‏شناسى آموزش و پرورش، و حتى تاریخ آموزش و پرورش، تاریخ آراى تربیتى، فلسفه آموزش و پرورش و تفکر درباره آینده آموزش و پرورش است. به این معنا، علوم تربیتى از جنبه‏هاى مختلف قابل تقسیم است:

1 - علومى که رو به گذشته دارند. این علوم، روشهاى تربیتى، آراى تربیتى و نهاد تعلیم و تربیت را در آینه گذشته تحقیق و بررسى مى‏کند (علوم تاریخى).

2 - علومى که به بررسى پدیدهاى تربیتى «آنچنان که هست‏» مى‏پردازد. (علوم توصیفى)

3 - علومى که روشها و تکنیکهاى براى انتقال معلومات و تغییر نگرشها نشان مى‏دهد. (علوم تجویزى)

4 - علومى که به تفکر درباره آینده تربیت مى‏پردازد. در این دسته، مسائلى از این دست مورد بررسى قرار مى‏گیرند: تعیین غایات تربیتى داراى انسجام درونى و بیرونى، تجزیه و تحلیل مفاهیم، تعیین پیشفرضهاى عمل مربى، تحقیق درباره امکان تربیت، بیان اصول و مبانى تربیت، پیش‏بینى شرایط آینده با توجه به معارف کنونى و با توجه به تغییرات.

با توجه به آنچه بیان شد، موضوع علوم تربیتى، واقعیتها و موقعیتهاى تربیتى یعنى معلم، شاگرد، محیط و تعاملهاى بین آنهاست و روش تحقیق در علوم تربیتى نیز، چند نوع پژوهش با شیوه‏هاى خاص هر یک مى‏باشد.

صاحبنظران و عالمان تربیت عموما اهداف زیر را براى علوم تربیتى بسر مى‏شمارند:

1 - تجزیه و تحلیل دقیق عامل «مربى‏»، «متربى‏»، «محیط‏» و کشف مناسبات و تعاملهاى آنها یا یکدیگر.

2 - کشف اصول و تعیین پیشفرضها و مبانى تعلیم و تربیت و نیز تعیین غایات تربیتى.

3 - ارائه الگوها و روشها براى هدایت و راهنمایى عمل به جریان امر تربیت.

حال با دقت در این اهداف مى‏توان گفت که، بالا بردن کیفى و کمى عمل مجریان و دست اندر کاران امر تربیت، هدف غایى علوم تربیتى است.

در باب اخلاق نیز ارائه تعاریف مشخصى از آنچه امروزه به نام اخلاق مطرح است ما را از دام بسیارى مغالطه‏ها مى‏رهاند.



خرید و دانلود تحقیق در مورد رابطه اخلاق و تربیت 76 ص


رابطه قصد و رضا در اعمال حقوقى با تاکید بر دیدگاه امام خمینى 35

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 47

 

رابطه قصد و رضا در اعمال حقوقى با تاکید بر دیدگاه امام خمینى(ره)

مقدمه

به طور کلى، در تمام نظامهاى حقوقى، اراده اشخاص در تحقق اعمال حقوقى نقش اصلى و اساسى را ایفا مى‏کند و عقود و ایقاعات به اراده افراد نسبت داده مى‏شود. در فقه اسلامى نیز اراده اشخاص در ایجاد تعهدات از موقعیت مهم و اساسى برخوردار است. فقیهان در روند شکل‏گیرى اعمال حقوقى (عقود و ایقاعات) نقش اراده را بیش از هر عامل دیگرى دانسته و الفاظ و افعال و سایر وسایل اعلام اراده را به تنهایى و بدون کاشفیت‏یا سببیت‏یا مبرزیت آنها نسبت‏به اراده متعاقدان، موجد هیچ تکلیف و تعهدى نمى‏دانند. مفاد قاعده «العقود تابعة للقصود» نیز مؤید چنین دیدگاهى است. بر اساس قاعده مزبور فقدان انشاى مدلول عقد، مانع تحقق آثار حقوقى است و عمل بدون قصد و اراده طرف عقد تهى و بى‏اعتبار است.

بنابراین، عقود و ایقاعات اگرچه با اعتبار و جعل عقلا و شارع از اسباب ایجاد تعهد به شمار مى‏آیند، ولى موضوع اعتبار عقلاء و شارع زمانى محقق مى‏شود که شرایط اساسى و ضرورى آنها موجود باشد و از جمله شرایط اساسى، قصد و رضاى طرفین عقد و به تعبیرى اراده آنهاست. حتى مى‏توان گفت: اراده وقصد از شرایط درستى عقد نیستند بلکه از شرایط تحقق و تکوین آن مى‏باشند. امام خمینى در کتاب البیع در این زمینه مى‏گوید: اراده و قصد از شرایط درستى عقد و شرایط طرفین آن نیست; زیرا شرط هر چیزى بعد از عناصر مؤثر در حقیقت و ماهیت آن ملاحظه مى‏شود و با توجه به اینکه حقیقت عقد از شرایط عقد و شرایط طرفین نیست و اراده و قصد نیز در تحقق ماهیت عقد دخیل است وجود قصد و اراده شرط عقد و شرط دو طرف آن نخواهد بود بلکه در تحقق و تکوین اصل ماهیت عقد مؤثر است. (1) بنابراین، نقش اراده (قصد و رضا) در تحقق اعمال حقوقى امرى روشن است. در این مقاله حقیقت اراده، عناصر و مراحل شکل‏گیرى آن را بررسى خواهیم کرد.

ماهیت اراده

اراده در لغت تازى از ماده «رود» به معناى خواستن، طلب، قصد و برگزیدن (2) به کار رفته است. در اصطلاح علوم مختلف نیز تعاریفى در مورد اراده ابراز شده است. در علم کلام گفته مى‏شود: اراده صفتى است که رجحان یکى از دو امر مقدور بر دیگرى را اقتضا مى‏کند. (3) برخى حکیمان اراده را حالتى مى‏دانند که به دنبال شوق مى‏آید، ولى بیشتر فلاسفه برآنند که اراده از مقوله کیف نفسانى و عزم راسخ یا شوق مؤکدى از ادراک امر ملائم و سازگار با طبع در انسان پدید مى‏آید. این شوق مؤکد یا عزم راسخ در پى تصدیق و پذیرش سودى که در انجام یا ترک کارى نهفته است‏یا در پى تشخیص و قبول نیک بودن کارى یا ترک کارى در نفس انسان پدید مى‏آید و حصول آن موجب مى‏شود تا فعل یا ترک مرجحى یابد و به مرحله ضرورت برسد. حکیم سبزوارى مى‏گوید:

عقیب داع درکنا الملائما شوقا مؤکدا ارادة سما (4)

در اصطلاح حقوق‏دانان نیز به پیروى از متکلمان و فلاسفه، اراده حرکت نفس به طرف کارى معین پس از تصور و تصدیق منفعت و اشتیاق به آن است. این حقیقت را در بررسى مراحل چهارگانه عمل ارادى تبیین مى‏کنیم.

تحلیل روانى اراده

اعمال حقوقى، فعل ارادى انسان است و مانند سایر اعمال ارادى مراحل مختلفى را که در نفس آدمى گذرانده مى‏شود، طى مى‏کند. در تبیین این مراحل تمایز بین قصد و رضا نیز روشن مى‏شود. این مراحل را در قالب مثالى بررسى مى‏کنیم، شخصى تصمیم به فروش خانه خود مى‏گیرد. از زمانى که چنین اندیشه‏اى براى او پیدا مى‏شود تا زمان انعقاد عقد بیع چه فعالیتهایى در روان او و خریدار انجام مى‏شود؟

دانشمندان علم کلام و فلسفه و حقوق مراحل چهارگانه‏اى را براى تحقق عمل ارادى به شرح زیر مطرح مى‏کنند:

1- مرحله تصور: بدیهى است که انجام عمل ارادى بدون تصور موضوع آن ممکن نیست. چگونه مى‏توان از آنچه که آگاهى نداریم، اراده‏اى داشته باشیم. بنابراین،درعمل حقوقى فروش خانه، نخست موضوع فروش یعنى خانه و معامله آن در ذهن فروشنده نقش مى‏بندد. این مرحله به طور قهرى و بدون اراده و اختیار در ذهن معامله‏کننده ایجاد مى‏شود; زیرا لازمه ارادى بودن این مرحله تسلسل باطل خواهد بود.



خرید و دانلود  رابطه قصد و رضا در اعمال حقوقى با تاکید بر دیدگاه امام خمینى     35