لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن .doc :
شناخت خود:
بنا به نقل منابع تاریخی، بر در معبد آپولو ۱در شهر دلفی۲ این حکم حک شده بود: “خود را بشناس”. و به گفته مورخان فلسفه، تالس۳ نخستین فیلسوفی است که این حکم را به زبان آورده است4. یکی از دو شعار اصلی سقراط5 ، حکیم و معلم بزرگ یونانی، نیز همین بود: “خود را بشناس” (و دیگری: “زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد”)6، و در مسلک وی خودشناسی هدف فلسفه قلمداد میشد. عالمان اخلاق و عارفان نیز از دیرباز “خود را بشناس” را یکی از مهمترین، اگر نگوییم مهمترین، توصیههای خود به شمار میآوردهاند .و، به هر تقدیر، هنوز هم خودشناسی یکی از ارزشهای انسانی مهم به حساب میآید. غرض از نگارش این مقاله فقط دعوتی است به تأمل در پارهای از مبانی نظری خودشناسی، از راه طرح مسائل و مشکلاتی که در باب پیشفرضهای حکم “خود را بشناس” قابل طرحاند و خودشناسی بر حل و رفع آنها توقفی تام دارد. به نظر میرسد که “خود را بشناس” سه پیشفرض اساسی دارد. 1) “خود"(self) شناختنی است؛ زیرا اگر “خود” قابل شناخت نمیبود حکم به خودشناسی(self -knowledg) لغو میبود. 2) هنوز “خود”ت را نشناختهای؛ زیرا اگر مخاطب این حکم “خود”ش را شناخته باشد حکم مذکور نوعی امر و توصیه به تحصیل حاصل است .
3) “خود”شناسی ضرورت، یا، لااقل، نسبت به شناخت اشیاء و امر دیگر رجحان، دارد؛ زیرا اگر چنین نمیبود تأکید بر خودشناسی وجه معقولی نمیداشت. اکنون به طرح مسائل و مشکلاتی بپردازیم که در خصوص هر یک از این سه پیشفرض قابل ذکرند. 1) "خود” شناختنی است.
الف) نخستین پرسشی که درباره این پیشفرض میتوان کرد این است که: مراد از“خود”، که شناختنی بودن آن ادعا شده است، چیست؟ اگر عقیده یا فرض بر این باشد که انسان تکساحتی است و چیزی غیر از بدن نیست طبعاً مراد از “خود” همین بدن خواهد بود؛ اما اگر انسان را دارای بیش از یک ساحت بینگارند آنگاه مراد از “خود” چه میتواند بود؟ درباره اینکه انسان تکساختی است یا دوساختی یا چندساحتی، از قدیمالایام، مطالعات و تحقیقات فراوان شده است، اما بسیاری از مسائل اساسیای که جوابگویی به این مسأله عظیم متوقف بر حل آنهاست، امروزه، هنوز بلاجواب مانده است .هنوز هستند کسانی که بر، مثلاً، چهارساحتی بودن انسان و ذومراتب بودن “خودی” او پای میفشرند و معتقدند که آدمی، غیر از بدن، که جنبه سطحی و رویین اوست، سه مرتبه وجودی دیگر دارد: یکی ذهن (mind) که همان (سیاله) آگاهی است؛ دیگری نفس(soul) (یا پسوخه(psyche) یونانی یا انیما ی(anima) لاتینی یا سریرا آتمن(sarira atman) سنسکریت یا نفش(nephesh) عبری) که منبع (سیاله) آگاهی یا، به تعبیری دیگر، فاعل آگاهی است؛ و سدیگر روح(spirit) که ساحت عدم تفرد آدمی است که، در آن، انسان حصار فردیت را در هم میشکند و با خدا یکی میشود؛ همان ساحتی که حسینابن منصور حلاج، عارف معروف (مقتول به سال 309ه .ق)، وقتی فریاد اناالحق برمیآورد بدان اشارت داشت و مایستر اکهارت7 زمانی که از“چیزی ناآفریده و ناآفریدنی” در انسان دم میزد ناظر بدان بود.8 و از سوی دیگر، هستند “ماشینانگار" (Mechannist)انی که حتی ذهن را بخشی از بدن و، به تعبیری، همان مغز میدانند، چه رسد به اینکه به وجود نفس و روح باور داشته باشند.9 در میان این دو فریق هم گروههای دیگری هستند که در شماره ساحتهای وجود آدمی و یا در ماهیت هر یک از ساحتها و یا در چند و چون ارتباط میان آنها با یکدیگر اختلافنظر دارند و ما در اینجا نه مجال پرداختن به آراء و نظرات آنان را داریم و نه قصد آن را.10 آنچه، در اینجا، مقصود است تأکید بر این معناست که این مسأله، یعنی مسأله ساحتهای وجودی آدمی و مراتب “خودی” او، به جواب قاطع و فیصلهبخشی دست نیافته است و، در این میانه، کسی که مدعی است که “خود” شناختنی است، لااقل، باید روشن سازد که مرادش کدام“خود” است و چه دلیلی هست بر اینکه چنان “خود”ی اصلا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن .doc :
شناخت خود:
بنا به نقل منابع تاریخی، بر در معبد آپولو ۱در شهر دلفی۲ این حکم حک شده بود: “خود را بشناس”. و به گفته مورخان فلسفه، تالس۳ نخستین فیلسوفی است که این حکم را به زبان آورده است4. یکی از دو شعار اصلی سقراط5 ، حکیم و معلم بزرگ یونانی، نیز همین بود: “خود را بشناس” (و دیگری: “زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد”)6، و در مسلک وی خودشناسی هدف فلسفه قلمداد میشد. عالمان اخلاق و عارفان نیز از دیرباز “خود را بشناس” را یکی از مهمترین، اگر نگوییم مهمترین، توصیههای خود به شمار میآوردهاند .و، به هر تقدیر، هنوز هم خودشناسی یکی از ارزشهای انسانی مهم به حساب میآید. غرض از نگارش این مقاله فقط دعوتی است به تأمل در پارهای از مبانی نظری خودشناسی، از راه طرح مسائل و مشکلاتی که در باب پیشفرضهای حکم “خود را بشناس” قابل طرحاند و خودشناسی بر حل و رفع آنها توقفی تام دارد. به نظر میرسد که “خود را بشناس” سه پیشفرض اساسی دارد. 1) “خود"(self) شناختنی است؛ زیرا اگر “خود” قابل شناخت نمیبود حکم به خودشناسی(self -knowledg) لغو میبود. 2) هنوز “خود”ت را نشناختهای؛ زیرا اگر مخاطب این حکم “خود”ش را شناخته باشد حکم مذکور نوعی امر و توصیه به تحصیل حاصل است .
3) “خود”شناسی ضرورت، یا، لااقل، نسبت به شناخت اشیاء و امر دیگر رجحان، دارد؛ زیرا اگر چنین نمیبود تأکید بر خودشناسی وجه معقولی نمیداشت. اکنون به طرح مسائل و مشکلاتی بپردازیم که در خصوص هر یک از این سه پیشفرض قابل ذکرند. 1) "خود” شناختنی است.
الف) نخستین پرسشی که درباره این پیشفرض میتوان کرد این است که: مراد از“خود”، که شناختنی بودن آن ادعا شده است، چیست؟ اگر عقیده یا فرض بر این باشد که انسان تکساحتی است و چیزی غیر از بدن نیست طبعاً مراد از “خود” همین بدن خواهد بود؛ اما اگر انسان را دارای بیش از یک ساحت بینگارند آنگاه مراد از “خود” چه میتواند بود؟ درباره اینکه انسان تکساختی است یا دوساختی یا چندساحتی، از قدیمالایام، مطالعات و تحقیقات فراوان شده است، اما بسیاری از مسائل اساسیای که جوابگویی به این مسأله عظیم متوقف بر حل آنهاست، امروزه، هنوز بلاجواب مانده است .هنوز هستند کسانی که بر، مثلاً، چهارساحتی بودن انسان و ذومراتب بودن “خودی” او پای میفشرند و معتقدند که آدمی، غیر از بدن، که جنبه سطحی و رویین اوست، سه مرتبه وجودی دیگر دارد: یکی ذهن (mind) که همان (سیاله) آگاهی است؛ دیگری نفس(soul) (یا پسوخه(psyche) یونانی یا انیما ی(anima) لاتینی یا سریرا آتمن(sarira atman) سنسکریت یا نفش(nephesh) عبری) که منبع (سیاله) آگاهی یا، به تعبیری دیگر، فاعل آگاهی است؛ و سدیگر روح(spirit) که ساحت عدم تفرد آدمی است که، در آن، انسان حصار فردیت را در هم میشکند و با خدا یکی میشود؛ همان ساحتی که حسینابن منصور حلاج، عارف معروف (مقتول به سال 309ه .ق)، وقتی فریاد اناالحق برمیآورد بدان اشارت داشت و مایستر اکهارت7 زمانی که از“چیزی ناآفریده و ناآفریدنی” در انسان دم میزد ناظر بدان بود.8 و از سوی دیگر، هستند “ماشینانگار" (Mechannist)انی که حتی ذهن را بخشی از بدن و، به تعبیری، همان مغز میدانند، چه رسد به اینکه به وجود نفس و روح باور داشته باشند.9 در میان این دو فریق هم گروههای دیگری هستند که در شماره ساحتهای وجود آدمی و یا در ماهیت هر یک از ساحتها و یا در چند و چون ارتباط میان آنها با یکدیگر اختلافنظر دارند و ما در اینجا نه مجال پرداختن به آراء و نظرات آنان را داریم و نه قصد آن را.10 آنچه، در اینجا، مقصود است تأکید بر این معناست که این مسأله، یعنی مسأله ساحتهای وجودی آدمی و مراتب “خودی” او، به جواب قاطع و فیصلهبخشی دست نیافته است و، در این میانه، کسی که مدعی است که “خود” شناختنی است، لااقل، باید روشن سازد که مرادش کدام“خود” است و چه دلیلی هست بر اینکه چنان “خود”ی اصلا